حضور همیشگی تلویزیون در زندگی بسیاری از ما و کارکردهای متنوع و غریب آن، به پدیده ای عادی تبدیل شده است. تماشا و سرگرمی و در نهایت یادگیری، کلید واژه¬هایی هستند که با شنیدن نام تلویزیون و اندکی غور در آن به ذهنمان می رسد. اما این همه داستان نیست. این جعبه جادویی البته فراتر از اینها عمل می کند.
استفاده از رسانه ها و در رأس آن تلویزیون، در جامعه شهری بعد از کار بزرگترین فعالیت محسوب می شود و مسلما در خانه بزرگترین گروه فعالیت است. تماشا و گوش دادن به تلویزیون به هیچ وجه فعالیتی انحصاری نیست، بلکه معمولا به همراه انجام سایر کارهای خانه، در هنگام صرف غذا با خانواده و ارتباطات اجتماعی انجام می گیرد. این فعالیت تقریبا همواره در پس زمینه حضور دارد و در تار و پود زندگی ماست(کاستلز،۱۳۸۴: ۳۸۸) و دلیل آن شرایط زندگی در خانه پس از روزهای طولانی کار طاقت فرسا و نبود راه دیگری برای مشارکت فردی- اجتماعی است(کاستلز،۱۳۸۴: ۳۸۵).
گویی تلویزیون سرپوشی بر بسیاری از خلاء هاست. سختی پذیرش مسئولیت فردی خودمان در برابر خویشتن خویش و فرار از خود و وگمگشتگی مان، ما را تبدیل به غریبه هایی می کند نه در شهر(زیمل،۱۹۰۸) بلکه در خانه خویش و روبروی تلویزیونمان.
نوشتههای مرتبط
تلویزیون در زندگی امروز، تنها نقش پرستار بچه را بازی نمی کند، بلکه همدم کودکان پزرگسالی می شود که نبود امنیت و نبود مشارکت آزارشان می دهد. از همین روی امروزه یکی از کارکردهای مهم تلویزیون در کنار سرگرمی و لذت، مراقبت است. مراقبت از کودکان، نوجوانان، بزرگسالان و پیران.
تلویزیون در این معنا، جبرانی است بر بهره نداشتن از ارتباط اجتماعی خوشایند و راهی است برای گم کردن خویش و آسوده شدن از دست خود، دست کم برای ساعاتی. فراتر از این تلویزیون در یک ارتباط اجتماعی نه چندان خوشایند هم نقش میانجی را بازی می کند و نگاه های سنگین و ناخوشایند را به سمت خود می خواند و فضای نفس گیر را قابل تحمل تر می سازد و برخی از وظایف میزبان و مهمان را گردن می گیرد. با تفویض اختیار در اموری چون خوش رویی، مدارا، مجلس گرم کنی و خوش صحبتی به تلویزیون در چنین فضای سردی، گاه شاهدیم که دو طرف رابطه، با واکنش یکسان به یک صحنه، همسو می شوند و واگرایی شان به همگرایی می انجامد.
اما تلویزیون در تنهایی فیریکی و ذهنی نیز نقش بزرگی بازی می کند. غالبا حضور تلویزیون بیش از هر چیز در خانه حس می شود. این در جامعه ای که هر روز تعداد افرادی که تنها زندگی می کنند افزایش می یابد، امتیاز ارزشمندی است(کاستلز،۱۳۸۴: ۳۸۹). شاید تماشای تلویزیون را در هنگام خوردن غذا یا پذیرایی از مهمان با اما و اگرهایی چند بپذیریم. اما نظارت تلویزیون بر خواب فرد مقوله دیگری است. افرادی که در طول زمان خواب تلویزیون را روشن نگاه می دارند و به محض خاموشی آن از خواب بیدار می شوند و باز تلویزیون را روشن می کنند و به خواب می روند، شاید بی شباهت به کودک بیمار بی¬قراری نباشند که مادر را تمام شب بر بالین خود می خواهند. کمبود امنیت عاطفی، ترس و اضطراب را چه چیزی جز حضور همیشگی و دائمی و در دسترس تلویزیون می تواند پر کند؟ لالایی همیشگی این دایه همواره حاضر که هنرهای بسیاری هم دارد، مرهمی است بر تنش حل ناشده درون.
منبع
کاستلز، مانوئل.(۱۳۸۴). عصر اطلاعات،ظهور جامعه شبکه ای. جلد اول.ترجمه احمد علی قلیان و افشین خاکباز. تهران: انتشارات طرح نو.