انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

دانش‌های مدرسه‌ای، هدف انتقادهای شدید (قسمت سوم)

ژان لویی دروئه، برگردان آریا نوری

بحران نقد و جدال سر مدرسه

کتابی که میلنر به رشته‌ی تحریر درآورد، سبب شکل‌گیری بحث‌های جدید و نیز نقطه‌ی عطفی در تاریخ آموزش‌وپرورش فرانسه در فاصله‌ی سال‌های ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۵ شد. مثل همیشه، هیچ‌کدام از دلایلی که در کتاب وی ذکر شده بود درون‌مایه‌ی جدیدی نداشته و تنها جهت‌گیری نویسنده را نشان می‌داد، جهت‌گیری‌ای که درنهایت منجر شد به شکل‌گیری نوعی بحران اجتماعی. جریان شکل‌گرفته، حتی باوجودآنکه ریشه‌های تشکیل‌دهنده‌اش پیچیده بودند، در عمل بسیار ساده می‌نمود. نویسنده در کتاب خود به بیان دیدگاه جناح راست دال بر اینکه فراهم آمدن امکان تحصیل برای همگان سبب ضعیف شدن سطح آموزشی می‌شود و نیز نگرانی جناح چپ نسبت به مشکلاتی که معلمان در دوره‌ی راهنمایی در برابر دانش آموزان خود پیداکرده بودند و درنهایت دل‌مشغولی‌های والدین در مورد تربیت و آموزش فرزندانشان می‌پرداخت.

به نظر می‌رسد پایه‌های جریان شکل‌گرفته از زمان موفقیت جریان فلسفه‌ی جدید چیده شده بود که هدف اصلی آن بخشیدن ارزشی دوباره به جریان فلسفه‌ی جدید، در برابر علوم اجتماعی بود. فیلسوف‌هایی به‌سان برنارد هانری لوی قصد داشتند تا فلسفه‌ی جدید را بر پایه‌ی حقوق بشر بناکرده و این ارزش را نه‌تنها به‌طور سازمان‌دهی شده در نهاد مدرسه که در جامعه تزریق کنند.

میلنر در کتاب خود، به بیان مؤلفه‌ی دیگری که اگر اهمیتش بیشتر نباشد، کمتر نیست، می‌پردازد و آن دانش است. بدون شک وی نمی‌توانست سی سال نقد موجود در حوزه‌ی فرهنگ مدرسه را نادیده بگیرد. از بسیاری از جهات، موضعی که میلنر اتخاذ کرد، یادآور بازگشت کسانی که از فرانسه عزیمت کرده بودند، در سال ۱۸۱۵، به این کشور بود. ایشان پس از بازگشت خود می‌خواستند همان شیوه‌ی زندگی قبلی‌شان را ادامه بدهند، انگارنه‌انگار که انقلابی شکل‌گرفته است. البته باید این مسئله را در نظر گرفت که وی به‌خوبی موفق شد بخشی از نگرانی‌های جامعه را در کتاب خود بازتاب داده و جهت‌گیری جدیدی به سؤال‌های شکل‌گرفته بدهد. پاسخ به دغدغه‌های جامعه بیش از هر چیز نیاز به بسترسازی عمیقی دارد. در آن زمان تصور غالب مردم بر آن بود که شدت اصلاحات صورت گرفته در طول سی سال گذشته، سبب گم‌گشتگی دانش آموزان شده است و ایشان دیگر هیچ‌چیز نمی‌دانستند؛ بنابراین در وهله‌ی اول نیاز بود مسئولان سطح سواد دانش آموزان را بسنجند. به همین منظور وزارت آموزش‌وپرورش، از سال ۱۹۹۱ به بعد، به‌طور رسمی و سازمان‌دهی شده، نظام ارزشیابی یک‌ساله‌ای را بناکرده است. همچنین نیاز بود تا صحت یا عدم صحت این مسئله که عده‌ای عنوان می‌کردند سطح سواد دانش آموزان پایین آمده نیز مشخص شود. این مهمی بود که دو جامعه‌شناس به نام‌های بودلو و استابله در سال ۱۹۸۹ به بررسی آن پرداختند.

ایشان با بررسی‌های دقیق و نیز مطالعات میدانی گسترده این امر را نشان دادند که در حالت کلی، سطح سواد دانش‌آموز، روندی صعودی را طی می‌کند. درمجموع و در بازه‌ی زمانی طولانی‌تر، باید کل فرایند تفکر در نهاد مدرسه و نیز تأثیری که این نهاد درروند جامعه‌پذیری کودک دارد موردبررسی قرار بگیرد. اولین و مهم‌ترین مسئله دراین‌بین این است که به‌هیچ‌عنوان نباید به جامعه‌پذیری تنها به‌عنوان نوعی فرایند درونی سازی نگاه کرد. در نظر دورکیم، جامعه بر پایه‌ی قوی‌ترین نهادهای خود، یعنی مدرسه و خانواده است که بنا می‌شود. این دو نهاد تأثیر به سزایی در القا و انتقال ارزش‌ها در بطن جامعه ایفا می‌کنند. امروزه اما دیگر نه مدرسه و نه خانواده، قدرت سابق خود را نداشته و کودکان نقش بسیار بیشتری نسبت به قبل در فرایند جامعه‌پذیری خود ایفا می‌کنند. نقش ایشان نه‌تنها روزبه‌روز پررنگ‌تر می‌شود، بلکه چالش‌های جامعه‌پذیری را نیز تغییر داده و محدوده‌ی آن را به بازی می‌گیرند. سؤال اساسی در دنیای امروز حول محور معنا شکل می‌گیرد. کودکان، نوجوانان و جوانان، در دنیای امروزی، چه طور می‌توانند بااین‌همه دانش و اطلاعاتی که در مدرسه به ایشان منتقل می‌شود، معنا و مفهوم دقیقی را دریابند؟! مسئله‌ی دیگر مسئولیتی است بر دوش مسئولین، چراکه ایشان باید به‌درستی دانش‌های اجتماعی‌ای را که باید از بین مجموع علوم موجود به دانش آموزان منتقل شود را انتخاب کنند.

مسئله‌ی انتقال معنا در وهله‌ی اول در حوزه‌ی احاطه بر دیدگاه‌های مختلفی که از علوم مدرسه ارائه می‌شود، مطرح شد. برای نیل به این منظور، فرانسوآ میتران در سال ۱۹۸۵ میلادی، به مسئولان کولژ دو فرانس دستور داد گزارشی جامع در مورد علوم قابل‌انتقال در مدارس تهیه‌کرده و به‌نقد و بررسی آن‌ها بپردازند. پیر بوردیو یکی از نگارندگان اصلی مطالعه‌ی فوق بود. گزارشی که وی ارائه داد درعین‌حال بی‌نظیر و غیرقابل اجرا بود. ازنظر وی نسبی‌گرایی علوم اجتماعی باید چه در دوران دبستان و چه راهنمایی، مطرح شود. این مسئله به این معناست که معلمان علاوه بر انتقال علوم مختلف به دانش آموزان، باید شرایط اجرای آن، از میان رفتن و بروز به شکل دیگر را نیز آموزش دهد. این امر نیاز به آمادگی زیاد داشته و معلمان را بر آن می‌داد تا قبل از هر جلسه، زمان زیادی را به آماده کردن مسائلی که می‌خواهند در کلاس خود به دانش‌آموز منتقل کنند، اختصاص دهند، زمانی که امروزه عملاً در اختیارشان قرار ندارد. هدف اصلی مسئولان وزارت آموزش‌وپرورش فرانسه در شرایط فعلی این است که حداقل ۸۰ درصد از جوانان هر نسل، بتوانند دیپلم خود را دریافت کنند.

امروزه به‌طور گسترده‌تری به یافتن پاسخی برای این پرسش پرداخته می‌شود. در حوزه‌ی تحقیقات، دو خط‌مشی که هر دو از اهمیت بالایی نیز برخوردارند، وارد عرصه شده‌اند. خط‌مشی اول به بررسی برنامه‌ها و نهادهای رسمی می‌پردازد. آندره شرول یکی از معروف‌ترین افرادی است که در این حوزه فعالیت داشته، در کنار بسیاری از جامعه شناسان و متخصصان آموزشی دیگر. ازنظر کسانی که در این حوزه فعالیت می‌کنند، همان اندازه که به بررسی تغییر و تحولات دانش‌های مدرسه‌ای و شیوه‌ی انتقال آن‌ها به دانش آموزان پرداخته می‌شود، لازم است تا نقش کنشگران اجتماعی، نیروهای سیاسی و تمامی گروه‌هایی که ممکن است در انتقال دانش به دانش آموزان نقشی ایفا کنند، نیز بررسی شود.

خط‌مشی دوم بیشتر به بررسی رابطه‌ی دانش آموزان و دانش‌های انتقالی ، یعنی به بررسی شیوه‌هایی که دانش آموزان برای نهادینه کردن دانش‌های فراگرفته شده به کار می‌برند، می‌پردازد. هدف از این نظریه بهره‌گیری از نظریه‌ی بازپروری و نیز نحوه‌ی استفاده‌ی خواسته و یا ناخواسته‌ی دانش آموزان از آن است. توانایی هر دانش‌آموز در بازتولید و نیز به‌کارگیری چیزهای فراگرفته شده، بدون شک به‌طور مستقیم بستگی به بستری دارد که وی در آن رشد می‌کند. ولی از طرفی باید به این مسئله توجه داشت که نمی‌توان از تجربه‌ی شخصی نیز گذر کرد، تجاربی که دیگر آن‌چنان بستگی به جایگاه اجتماعی خانواده‌ی دانش‌آموز ندارند.

اگر موفق شویم دو شیوه‌ی تحقیقاتی ذکرشده را به هم نزدیک کنیم، بدون شک به موفقیت بسیار بزرگی در عرصه‌ی آموزش‌وپرورش دست خواهیم یافت. تحقیقات نشان داده که برخلاف تصور موجود، دانش آموزان متعلق به طبقه‌ی متوسط و یا کارگر، با راحتی بیشتری به مسائلی که در مدرسه فرامی‌گیرند معنا و مفهوم منحصر به خود را می‌بخشند. هرچه که باشد، تحولات جامعه سبب شده تا مسئله‌ی دانش‌هایی که قرار است به دانش آموزان منتقل شود، روزبه‌روز بیشتر بر سر زبان‌ها بیافتد. باید به این مهم توجه کرد که بسیاری از دانش‌ها و آدابی که دانش آموزان به آن نیاز دارند، مثل آموزش‌های بهداشتی، نحوه‌ی عبور از خیابان، برخوردهای اجتماعی و … به‌طور مستقیم در برنامه‌های درسی ایشان گنجانده نشده و نیاز مبرم می‌رود که مستقیماً روی آن‌ها کار شود. هرچه قدر که روند تغییر و تحولات جامعه سرعت بیشتری می‌گیرد، پرسش‌های بیشتری نیز در این مورد مطرح می‌شود. در حال حاضر در بسیاری از کشورها، در وهله‌ی اول وزارت آموزش‌وپرورش و در وهله‌ی دوم گروه‌ها و لابی‌های فشار هستند که نقش بسیار مؤثری در این میان‌بر عهده‌دارند.

برای ارائه‌ی تعریف جدیدی از دانش‌های مدرسه، باید به‌طور کامل از علومی مثل فلسفه، انسان‌شناسی و به‌خصوص جامعه‌شناسی به‌طور گسترده بهره برد. در این میان سؤال‌های بسیار زیادی مطرح است که هنوز پاسخ درستی برایشان آورده نشده است.

اصلاً چه نیازی به رشد انسانیت است؟!

برای آنکه دانش آموزان بتوانند پس از پایان دوران مدرسه‌ی خویش، نقشی مؤثر در جامعه ایفا کنند، چه علومی باید به ایشان منتقل شود؟!

چطور می‌شود انتقال دانش بین نسل‌ها را تضمین کرده و درعین‌حال مطمئن بود که آزادی عمل هر نسل کاملاً حفظ می‌شود؟!

قسمت اول:

http://www.anthropology.ir/article/30932

قسمت دوم:

http://www.anthropology.ir/article/30970

متن کامل مقاله را می توانید از فایل زمینه دریافت کنید.

۳۱۰۹۰-۱۹