متیو لدر برگردان آرمان شهرکی
نوشته ای کوتاه که پیش از این و با نام “تحلیل ذهنیت اسیدپاشان از منظر انسانشناسی بدن” در سایت نشر شده بود؛ تاکید داشت که جای خالی تحلیل پدیده هایی همچون اسیدپاشی از دریچه ی دانشهای نوپدیدی همچون جامعه شناسی و روان شناسی بدن در ایران بسیار به چشم آمده و محسوس است. در جُستار کوتاه ذیل که برای یک دایره المعارف پیرامون مناسبتهای میان بدن و فرهنگ فراهم آمده و لاجرم به سبک و سیاق چنین نوشته هایی باید در کمترین حجم ممکن اطلاعات ذی قیمتی را در اختیار خواننده بگذارد؛
نوشتههای مرتبط
نویسنده با بهره گیری از تاریخچه ی کیفری فرایند داغ زنی، از گذار جزایی آن به قلمرو ای زیباشناختی سخن رانده و در انتها از ریزبینیهای زیستشناختی در مورد نوع زخمها نیز غافل نمانده و این یعنی جامعه شناسی و تبارشناسی بدن شبیه به همان کاری که میشل فوکو در “انضباط و تنبیه” میکند.
در طول تاریخ- و در تاریخ خودمان هم کم نداریم حکایتهای پادشاهان ستمگری که تحت لوای نظامی جزایی گروه گروه کور میکردند یا اینکه بدن محکومین را به اسب بسته و میرماندند تا تکّه پاره شود- تغییر شکل و از ریخت انداختن بدن، حکمی کیفری و گونه ای مجازات بوده؛ حال در دوران مدرن، پیراستن زوائدی از بدن و یا آویختن ابزارآلاتی به اندامهای مختلف بدن گونه ای اِبراز و تظاهر هنریِ بدن جهت رساندن پیام یا سخنی یا تعاملی با بینندگان بدن. اسیدپاشی گواهی است بر این سخن که در تکمیل آن تحلیلی که فوکو در پیش چشم ما گذاشته؛ حمله ی خشونت آمیز به بدن منحصر به دوران تاریک اعصار گذشته و محکومین و جانیان و قاتلین و مخالفین نبوده بلکه در دوران معاصر نیز عملی و ممکن است. حال پرسش این است که اسید پاش چه چیزی را یا چه کسی را مجازات میکند؟ چهره ی از ریخت افتاده حال و پس از اسیدپاشی چگونه با تجلّیهای علنی و عمومی چهره ی خویش تعامل کرده و کنار میآید؟ جامعه چگونه به چهره ی از شکل افتاده واکنش نشان میدهد؟ تلقی عمومی از زیبایی بدن و چهره چیست؟ جایگاه و ابعاد فرهنگی هر کدام از اندامها چیست و چگونه است؟ و پرسشهایی از این دست. قدر مسلّم آنکه پیرایش و آرایش بدنی در قلمرو هنر است و از ریخت اندازی بدن در قلمرو کیفر و مجازات و ضدّ هنر، و هر دو در قلمرو جامعه شناسی.
در صحنه ای گذرا از فیلم “راه رفتن مرد مرده” {The dead man walking} به کارگردانی تیم رابینز و هنرنمایی شان پن، قاتلی محکوم به مرگ به راهبه ای که در کسوت فرشته ی مرگ تا لحظات واپسین زندگی و اعدام همراه او خواهد بود میگوید: “نکنه فکر میکنی چون خالکوبی دارم آدم بدی ام؟” آن محکوم به مرگ در آخرین روزهای زندگی طی پالایشی روانی به قتل خویش اعتراف و به ما ثابت میکند که اگرچه خالکوبی، تتو و طراحیهای بدنی نسبتی با گناهکاری ندارد اما آن پرسش از آن راهبه، تذکاری است بر اینکه برچسب زنیهای ذهنی و عمومی میتواند فرد را به سمت و سوی تصدیق عملی عینی و فردی برچسب سوق دهد.. اسیدپاش هرگز فکر نمیکند که زنی با چهره ی از ریخت افتاده در تصدیق و تایید درونی و ذهنی برچسبها و کلیشه های ذهنی اجتماعی به کنج عزلت و گوشه های تاریک و دنج در میغلطد. اسیدپاش هیولایی بی چهره است در پی چهره ی گم شده ی خویش که آن را بر رخسار دیگری باز می یابد و فرامیفکند و همه ی اینها در کشاکش و بستری اجتماعی رخ میدهد؛ وگرنه نه آن یکی در ذات خویش هیولاست و نه این یکی مقصودم چهره ی دگرگون شده است؛ فی نفسه زشت؛ چراکه اصولن زیبایی و زشتی ای در کار نیست؛ از ذاتیها که خبر دارد؟ که خبر آورده؟
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
داغ زنی {Branding}
داغ زنی فرایند ایجاد یک زخم دائمی از طریق سوزاندن پوست است؛ سنتا سوزاندن از طریق یک فلز داغ انجام میشود. داغ زنیِ احشام همچون اسب و گاو و گوسفند جهت نشان دادن مالکیت بر آنها پیشینه ای دراز داشته و به روزگار باستان بازمیگردد و اولین اسناد و شواهد مربوط به اشیاء دست ساز در این زمیته را میتوان در پادشاهی کهن مصر در قرن سوم پیش از میلاد ردیابی نمود. داغ زنیِ انسان محدودتر بوده اما این نیز تاریخچه ای قابل ملاحظه دارد. داغ زنی بر انسان {human branding} بلحاظ تاریخی در چارچوب نظامی کیفری دیده شده است. تنبیه جسمانیِ داغ زنی در زمینه هایی تاریخی استفاده میشد تا یک جانیِ محکوم را تا ابد با علامتی مشهود دال بر خلافکاریش نشاندار کرده و اطمینان دهد که فرد گناهکار تحقیر و داغ زده {stigmatized} شده است. استفاده از داغ بعنوان یک رویه ی کیفری در تاریخ باستان و در مصر کهن و در میان بابلیها کاملا مستند بوده و بسیاری از مورخین متفق القولند که چنین مجازاتی در عصر کلاسیک یونان و روم نیز جاری و ساری بوده. در دوران مدرنتر، استعمارگران فرانسوی، بریتانیایی، روسی و آمریکایی نیز از داغ زنیِ مجرمین، دگراندیشان، سارقین، شهادت دهنگان دروغگو و فواحش گرفته تا سربازان فراری و کُفرگویان بهره میبردند. شکل داغ بسته به نوع جنایت فرق میکرد؛ بعنوان نمونه برخی از داغها نشانگر نوع جرمی بود که داغ خورده مرتکب شده بود: مثلا در انگلستان حرف T را بر پیشنانی دزد {در انگلیسی Thief به معنی سارق است} داغ میکردند. با آغاز اصلاح نظام کیفری در قرن هیجدهم، فراگیری تنبیه جسمانی کاملا رو به اُفول رفت و تا دهه ی ۱۸۴۰، داغ زنیِ جزایی از سوی تمامی ملل توسعه یافته کنار گذاشته شد. داغ زدن بر انسانها در میان برده داران رواج داشت تا از این طریق بردگان خویش را نشان کنند. جوامع پیشامدرنی که داغ زنی برده ها میانشان پذیرفته شده بود مشتمل بودند بر چین، مصر، و رم. اما به نظر نمیرسد که در این جوامع، برده ها به شکلی مرسوم توسط مالکین داغ زده میشدند. در تمدنهای پیشگفته؛ داغ زنی هم حکمی کیفری بود و هم عملی عبرت آموز برای برده هایی که فرار کرده و سپس دستگیر میشدند. دیگر فرهنگها نیز داغهای منحصر به خودشان را داشتند؛ که چه برای احشام و چه برای برده ها و در بازه ی قرن شانزدهم تا برافتادن برده داری در دهه ی ۱۸۳۰، در مستعمره های اروپایی استفاده میشد اما عملی فراگیر و جهانی نبود. در دوران برده داری و در آمریکا تا اواخر ۱۸۴۸، ، مالکین برده از همان علامت فلزی که برای احشام استفاده میکردند برای داغ زدن بر بردگان نیز بهره میجستند. داغ زنی چونان عملی برای نشان داده سرسپردگی مذهبی، و در میان پاره ای از فرقه های متعصب و افراطی نیز دیده شده است. بعنوان مثال، پتولمی فیلوپاتور {Ptolemy Philopator} فرعون مصر در فاصله ی ۲۲۱ و ۲۰۵ پیش از میلاد با برگ گیاه پاپیتال نشاندار شد؛ نشانه ای برای سرسپردگی به جایگاه خدایگونه ی دیونیزوس {Dionysus}. گفته شده که در قرن دوم میلادی، کارپوکراتیانهای گنوسی {Gnostic Carpocratians}، پیروان فرقه ی عرفانی و رمزآلودِ کارپوکرات در اسکندریه، گوشهای نوکیشان خودشان را به نشانه ی پیوستن به جنبش نشاندار میکردند. با ظهور خُرده فرهنگها و تاثیر آن بر جرح و تعدیلهای بدنی {body modification}در دهه ی ۱۹۹۰، کارکرد زیباشناختی داغ زنی اهمیت یافت. در دهه های اخیر و در قرن بیستم، داغ زنی در بستری از روابط جنسیِ خود-دیگر آزارانه {sadomasochistic} آزمون میشود.. نمادگرایی {symbolism} همراه با داغ زنی که برخاسته از تاریخ آن است؛ در چارچوب تعامل جنسیِ ارباب- برده {sexually sadistic master-slave interaction}جذّاب مینمود؛ و زمانیکه کارهایی همچون آویزه کاری های بدنی {piercing} در دل اجتماع رواج یافت؛ داغ زنی نیز شایع تر شد. داغ زنی امروزه و فی نفسه در وهله ی نخست، یک ابتکار زیباشناختی است گرچه اهمیت تاریخی اش سبب شده است تا در برخی از محافل دانشجوییِ آمریکا بعنوان نشانه ی هویّت گروهی تلقی گردد و جایگاه {status} اِدراک شده اش بعنوان شکلی ناب از جرح و تعدیل بدنی {body modification} برخی افراد را بسوی داغ زنی چونان شکلی از تجربه و نه زخمی نمودن بدن، سوق داده است. داغ زنی، امروزه نیز از همان روش شناسیهایی اصلی و هزاران ساله ی خویش بهره میبرد. یک تکّه ی فلزی گرفته شده با انبردست به نیّت زخمی نمودن، که در کوره یا یک منبع حرارتی دیگر سرخ و داغ شده. جسم گداخته برای چند ثانیه بر پوست فشرده میشود؛ گوشت را میسوزاند و از خود زخمی برجای میگذارد. داغ زننده های هنرمند مدرن از ضربه های کوچکتر اما بیشتری بر بدن بهره میبرند تا بر فرایند داغ زنی و ترمیم آن کنترل بیشتری داشته باشند و نتیجه داغی است که از ابزاری که آن را برجای گذاشته بزرگتر است؛ این یک طراحی {design} است. داغ زنی در ذات خویش فرایندی دردناک است هرچند که زخمهای نخستین انتهای اعصاب را تخریب و میسوزانند. فرایند ترمیم دوره ای نسبتا دردناک است که تا بهبودی کامل در حدود شش ماه طول میکشد. نتیجه ی کار همچون سایر اشکال زخم زنیها {scarification} پیش بینی ناپذیر است اما هرچه پوست تیره تر باشد؛ بافت را چشمگیرتر داغ میزنند. چنین زخمهایی، که معروف به کلوئید { {keloids هستند؛ طی اولین ماه بهبودی غالبا سرخ رنگ و ناسور اند اما بتدریج آرام میگیرند تا اینکه به رنگ روشن متمایل شده و برجسته میشوند؛ برخی هم قرمز میمانند؛ برخی محو میشوند و پاره ای دیگر از آنها اثری فرورفته از خویش بر بدن به جای میگذارند. برخی از هنرمندان بدنکار {modification artists منظور هنرمندان داغ زننده ی امروزی و مدرن است. م{ جهت تخفیف آلام داغ زنی از دیگر شیوه های سوزاندن پوست بهره میبرند که مشتمل است بر بهره بردن از قلمهای سوزاننده {cautery pens} و تجهیزات الکتروسرجری {electrosurgical} معروف به هیفرکاتورز {Hyfrecators} که جهت سوزاندن زخم پس از عمل جرّاحی استفاده میشود.
منبع: Cultural Encyclopedia of The Body تدوین شده توسط Victoria Pitts Taylor ناشر Greenwood Press