انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

خیزید و خز آرید که هنگام خزان است

مهرگان

دانش ما برای ژرفا بخشیدن به فهم واژگان، اصطلاحات و نامهای باستان بستگی به فهم درست آنها در بافت روزگارشان دارد. در مطالعه بر روی متون کهن نه تنها درک این اصطلاحات و نامها ساده نیست، بلکه در بسیاری موارد برگرداندن آنها به زبان امروزی نیز ناممکن است. هرگونه نگاه تقلیل گرایانه ای که بخواهد با پیوندهای ساده ی سردستی به چنین مباحثی بپردازد، به فهم درست پدیده کمکی نمی کند

از این رو، برای ما زبان صرفا ابزار گزارش رویدادها و روایت ها نیست بلکه راهی برای تحلیل، تعریف و مقوله بندی تجارب فرهنگی به منظور شناخت نظام معنایی ساختاری این تجارب در جهان تجربی سخنوران و سرایندگان باستان است، به عبارتی، آن پیوند و مناسباتی که میان واقعیت عینی و کاربران آن زمان در جریان بوده است. یک جامعه شماری از تجارب درک و دریافت شده ی خود را به واژگان در می آورد. این گزینشی عمل کردن در واقع پاسخ فرهنگی در سنت آن جامعه و رفتار فرهنگی آن نسبت به الویت های خویش است. از این رو برگردان بسیاری از این واژگان همطراز معنای اصلی نیست و نخواهد بود، چون در اکثر موارد “ایده” یا “مفهوم” مرتبط با آن را نمی تواند دریابد.
واژۀ مهر در اصل به واژۀ مشترک هند و ایرانی *miθra (اسم خنثی) برمی گردد که احتمالا در همان زمان صورت مذکر تشخص یافتۀ ایزد میترا را یافت. این ویژگی در ودا قابل پی گیری است چون هم صورت mitra (اسم خنثی) و Mitra (اسم مذکر) به کار رفته است. در اوستا صورت miθra «ایزد میثرا» (اسم مذکر) کاربرد دارد. فراموش نباید کرد که این ایزدان جهان باستان ویژگی هایی چندجنبه از خاستگاههای اولیه فرهنگی و پیشا علمی را با خود در ادوار گوناگون حمل کرده و در هر دوره ایی به مقتضای تجارب علمی و فرهنگی جدید ویژگی هایی به آنها افزوده شده است. این ویژگی ها از طریق نمادها و ایماژهای مختلف به نمایش درآمده اند تا در قالب مفاهیم. مصداق این امر هم در زبان کلامی و هم در زبان تصویری قابل پی گیری است و هریک توضیح دهنده ی نمادها و ایماژها مرتبط با آن پدیده در جهان باستان اند. بنابر این، تصاویر تاریخی نیز صورتهایی صرف نیستند، بلکه اسنادی هستند حامل و حاوی روح فرهنگ و تاریخ؛ آنها متضمن وحدتی از زبان کلامی و ایماژ هستند که ایده ای را به نمایش می گذارند.
در اینجا می کوشیم به تصویر آغازین این گفتار که سنگ نگاره ای در ارتباط با میترا/مهر است و نمونه های بسیاری از آن درجای جای اروپا به دست آمده بپردازیم. در این راستا صرفا به جزیی از این نگاره، یعنی حضور دو شخصیت دو طرف میترا/مهر، و نحوه ی قرار گرفتن ضربدری پای آندو در اکثر نمونه ها توجه داریم. این دو شخصیت یکی با مشعل برافراخته و دیگری با مشعل فروهشته بازنمود دو زمان مهم در فرهنگ ایران باستان یعنی اعتدال بهاری و اعتدال پاییزی اند که سوای این جنبه ی نجومی-فصلی برپایه ی تقسیم بندهای ریاضیاتی نجوم باستان در جهان کبیر، با دو جشن بسیار مهم «نوروز» و «مهرگان» در جهان صغیر یا زمینی پیوند می یافتند.

«مهرگان» و «نوروز»؛ دو جشن مشهور ایرانی آغاز سال را در تاریخ های مختلف فرهنگ ایرانی نمایان می سازند. اما مهرگان اسم خاصی است منسوب به ایزد مهر و با اعتدال پاییزی و پایان فصل درو و آغاز دوره شش ماهه ی ضعف نیروی خورشیدی در چرخش سالیانه ی خود مربوط است، ولی ظاهرا «نوروز» پیش از آن که اسم خاصی باشد، یعنی روزنو، بسته به این که سال را در چه زمانی بیاآغازیم، روز نخستین آغاز سال، «نو روز/روز نو»، آغاز دوره شش ماهه ی قدرت خورشیدی است. گرچه مهرگان داستان روشن تری در نام خود نگاه داشته است، اما امروزه دیگر کمتر شناخته شده است و جای خود را به آغاز سال بهاری، یعنی «نوروز» داده است که در زمانی نه چندان معلوم اسمی خاص برای اعتدال بهاری شد.

بیرونی نقل می کند که خدا پیمان روشنی و تاریکی را روزهای نوروز و مهرگان گرفت و زیور آفرینش را از برای پرستندگان خود برآورد: یاقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان که این دو بر دیگر روزها برتر باشند، هم چنان که یاقوت و زبرجد بر دیگر گوهرها .

بازنمود تصویری دو قطب زمانی مهرگان و نوروز را امروزه اکثر دانشمندان با سنگ/دیوار نگاره ی قربانی گاو میترا و حضور کاتس (Cautes) و کاتوپاتس (Cautopates) مربوط می کنند. کاتس با مشعل افراخته بازنمود زمانی بهار و سپیده صبح و کاتوپاتس با مشعل فروهیخته افول خورشیدی را در پاییز و زمستان می نمایاند. حتی در کتیبه ای از بایر در توصیف کاتس و کاتوپاتس آمده است: «ایزد شرق، ایزد برخیزنده و ایزد غرب، ایزد فرو رونده» (۱). شوارتز ریشه لغوی کاتس (Cautes) را به *k(a)u «کوچک، جوان» برمی گردانند که در واژه ی «کودک» فارسی نیز باقی مانده است و احتمال می دهد که کاتوپاتس بایستی برعکس کاتس به معنی «پیر» بوده باشد (۲). البته نظرات دیگری در مورد این دو اصطلاح وجود دارد و یکی هم نظرفُن سیمسون درباره ی کاتس و کاتوپاتس و پیوند زدن آنها با ستاره صبح و ستاره شب (ونوس) است که در اصل می تواند بازنمایی خود میترا-ورونه در منابع هندی و ایرانی به عنوان ونوس در نظر گرفته شود که بعدها تنها در شکل «خورشید» نمادپردازی و جنبه ی شب آن به اردوی سور آناهیتا سپرده شد. این جنبه ی حرکت خورشید در سیر شبانروزی و یا سالیانه منشاء تصورات نجومی-تنجیمی زیادی در پیوند با کیش مهر گشته است.
نکته بسیار مهم نحوه قرار گرفتن ضربدری پاهای کاتس و کاتو پاتس در اکثر دیوارنگارهای میترا است. در آیکون نگاری جزئیاتی از این دست، در نگاه نخست نمی توان سوای توصیف صوری به راحتی به مضمون یا معنا از این نحوه ی ضربدری ایستادن رسید.
این امر به بنیادهای دانش نجوم باستان مربوط است. میان دو خط دایروی فرضی یکی دایره البروج و خط استوای سماوی، زاویه ای به اندازه ۳۰ ° ۲۳ وجود دارد که در حقیقت همان زاویه بین محور چرخش زمین در عمود بر صفحه حرکت انتقالی زمین به دور خورشید است و هنگامی که با هم تلاقی کنند، اعتدال بهاری و اعتدال پاییزی شکل می گیرد. بنابر این، نحوه ی نمایش ضربدری (x شکل) پاهای کاتس با مشعل افراخته آغاز نیمه سال نوروز-تابستان و کاتوپاتس با مشعل فروهیخته بخش دیگر نیمه سال پاییز- زمستان، یعنی دو جشن بزرگ نوروز و مهرگان را در تلاقی این زوایای ریاضیاتی نجومی به شکل ضربدر نمایش می دهند. بر این اساس، این هر دو جشن، نوروز و مهرگان، هر دو شش ماه بهاری-تابستانی، یکی آغاز و دیگری پایان آن را بازنمایی می کنند. در برخی دیگر از تصاویر رنگی بدست آمده، علاوه بر این نمایش ضربدری پاها، نمادپردازی رنگ جامه های این دو نیز توضیحی دیگر از ویژگی یاد شده است. کاتس با جامه ای به رنگهای زرد، قرمز و سبزنمایشگر جشن بهاری و زمان کشت و کاتوپاتس با جامه ی کبود و قهوه ای رنگ بازنمود پاییز و زمان درو است.

(۱ – Deo Orienti ایزد برخیزنده و Deo Occidenti ایزد فرورونده
(۲ گرشویچ کاتوپاتس را از ریشه *gauyauti-pati «سرور علفزار» می داند (Gershevitch, 1959: 151).

منابع:
بیرونی، ابوریحان، آثار باقیه، ترجمه پرویز سپیتمان (اذکایی)، نشر نی، ۱۳۹۲.
مختاریان، بهار، “مهر و مهرگان”، ← http://anthropology.ir/article/3907.html
مختاریان، بهار، “مهر، میزان، ترازو”، ← http://anthropology.ir/article/19598.html
مختاریان، بهار، “هنگامی که گاو درخشان، سال را با شاخ زرینش می گشاید” ← http://www.anthropologyandculture.com/fa

Gonda, J, 1977-78, “Postcript on Mitra”, Annals of Bhadarkar Oriental Research Institute, Vol. 58/59, pp. 137-150.

Schwartz,M., 1975, Cautes and Cautopates: the Mithraic Torchbearers, in Hinnells (ed), 406–۲۳.

Strohm, H., 2008, Mithra, Oder: Warum, Gott Vertrag beim Aufgang der Sonne in Wehmut zurückblickte, München.

Von Simson, G., 1997, „Zum Ursprung der Götter Mitra und Varuna”, Indo-Iranian Journal, Vol. 40, No. 1, pp.1-35.