گفته شده تصویر، قدیمیترین تصویر رنگی از خیابان ولیعصر تهران است.
برای نوشتن این جستار دو لحظه را احضار کردم؛ اولی لحظاتی که پیادهروهای خیابان ولیعصر را بارها (عمدتا شمال به جنوب) پرسه زدم و داستان ناتمام آن را بارها مرور کردم و دومی لحظاتی که در میان انبوهی از بدنهای متراکمشده در اتوبوسهای تندرو (عمدتا جنوب به شمال) تنها این خیابان را در لابهلای اسامی ایستگاههایش نجویده قورت دادهام.
نوشتههای مرتبط
خیابان ولیعصر بلند«ترین» خیابان خاورمیانه است؛ اما اگر از این دستگاه زبانشناسی«ترینها» فاصله بگیریم خیابان ولیعصر را باید «مخرج مشترک» تهران و تهرانیها دانست. خیابانی که جنوب و شمال را طوری به هم پیوند داده است که در زندگی روزمره جنوبیترینها تا شمالیترینها حضور مشترکی داشته است. هر کدام از ما ربط و نسبتی با این خیابان ساختهایم؛ گاهی خیلی دور از او تنها از میانش «عبور» کردیم و گاهی خیلی نزدیک در برابرش به «گفتوگو» نشستهایم. مواجهه همه ما با این خیابان گاهی در مقام سومشخص و گاهی در مقام دومشخص بوده است؛ گاهی در مقام «او» با آن مواجه شدهایم و گاهی در مقام «تو» خطابش کردهایم. خیابان ولیعصر لابهلای همین دوگانه متضاد برایمان تولید و بازتولید میشود و به نسبت متغیری که این دو برایمان ساختهاند، ولیعصر برایمان معنادار شده است. هر کدام از ما میتوانیم به یاد بیاوریم در ارتباطمان با شهر وزنه کدام گونه از این مواجهات سنگینتر بوده است.
یکم؛ خیابان ولیعصر در مقام «او»
خیابان ولیعصر برای بسیاری از ما در بخش عمدهای از زندگی روزمرهمان در مقام «او» بوده است. مهمترین رسالتی که اتوبوسهای تندرو در این خیابان به دوش میکشند بر ساخت خیابان ولیعصر در مقام «او» است. زمانی که زیست کلانشهری سرعت، حرکت و زمان قراردادی را به عنوان نیروهای پیشران خود شکل میدهد، تنها باید از خیابان ولیعصر عبور کرد و وارد معادلات آن نشد. اتوبوسها در این معنا سربازان پرکار کلانشهرند که خیابان ولیعصر را برایمان به جادهای تبدیل میکنند که در آن تنها اتصال مبدأ به مقصد اهمیت دارد؛ در این نوع مواجهه برخوردی سریع، گذری و عبوری با خیابان ولیعصر برقرار میشود که امکان هر نوع گفتوگوی عمیقی با خیابان را منتفی میکند. چهارراه ولیعصر شاید سرآمد نقاطی باشد که میتوان این نوع ضرباهنگ تند کلانشهری و برخورد گذری با خیابان را تماشا کرد. چهارراه ولیعصر به خودی خود تمام ویژگیهای یک کلانشهر را دارد؛ بدنهای تودهواری که منبسط و منقبض میشوند و در جریانِ نیروهایِ گریز از مرکز چهارراه هر کدام به مسیری پرتاب میشوند، اتومبیلهایی که در لابهلای هم وول میخورند و رانندگانی که به چراغ قرمز خیره شدهاند تا نظام خیابان دوباره به آنها اجازه جولان دهد. انبوه انسانهایی که در چهارراه هستند به نظر میرسد که یکدیگر را نمیبینند، آنها بیش از آنکه زندگی چهارراه برایشان اهمیت داشته باشد، از آن به عنوان سکوی پرتاب استفاده میکنند. جنوب و شمال، شرق و غرب اینجا سکوی پرتابی است که تو را به گوشهای از این تهران متکثر پرتاب میکند. آنان که از دالان جادویی مترو به جهان خیابان پا میگذارند، دستفروشانی که شهر خودشان را اینجا ساختهاند و وسایل حملونقلی که شبیه تیلههای بازی به هم میخورند و دور میشوند. خیابان ولیعصر در مقام «او» موجودی بیرونی و خارجی است که ارتباطش در سطحیترین و غیرمستقیمترین حالت ممکن برقرار میشود؛ در این معنا خیابان مخاطب اصلی ما نیست و تنها ظرفی کارکردی از روابط روزمره ما را مهیا میکند، حتی اگر این خیابان بلندترین خیابان خاورمیانه باشد.
دوم؛ خیابان ولیعصر در مقام «تو»
تمام رابطه ما با خیابان ولیعصر صرفا در مقام «او» شکل نمیگیرد، همه ما گاهی در این خیابان غوطهور میشویم و خودمان را به جریان پویای زندگی خیابانیاش میسپاریم. در این حالت خیابان را مخاطب خود قرار میدهیم و با او به گفتوگو مینشینیم. میان هر گفتوگویی دو افق آگاهی وجود دارد و در خلال فرآیند گفتوگو این دو افق در هم میآمیزند، در عین حال که هر دو استقلال خود را حفظ میکنند. گفتوگو با خیابان هم به همین منوال است. تجربه زیسته خیابان زمانی عمیقتر است که این درآمیزی افقهای آگاهی بین ما و خیابان پرنفوذتر میشود. خیابان ولیعصر به این معنا در بسیاری از لحظات زندگی روزمرهمان در مقام گفتوگویی با ما قرار داشته است و تجربه شهری ما را دگرگون کرده است. با این حال گفتوگوی ما با این بلندترین خیابان خاورمیانه هیچگاه در یک کلیت واحدی امکانپذیر نبوده است، هیچکدام از ما این امکان را نداریم که ولیعصر را در کلیت واحد در مقام «تو» قرار دهیم؛ هر کدام از این جنوبیترینها تا شمالیترینهای این شهر تکه یا تکههایی از این خیابان را به مثابه کلیتی از آن خطاب قرار دادهاند و آنچه درنهایت شکل گرفته است کلیتی کلاژگونه و متکثر و چندرخی از خیابان ولیعصر است که در ارتباطی بیواسطه ما با آن برساخت شده است. در این مقام خیابان ولیعصر نه به عنوان بلندترین خیابانی که هجده کیلومتر طول دارد، بلکه خارج از این جهان کمی اعداد، به عنوان بلندترین خاطره این شهر مطرح است. پرسهزدن شاید بهترین شیوه گفتوگویی با شهر است، زمانی که پرسه میزنیم به شکل مستقیمی خیابان را مخاطب قرار میدهیم و در رابطهای چهرهبهچهره با آن هستیم. یک گشودگی از ما و یک رویآورندگی از خیابان؛ در این لحظه است که چیزهایی از چهره خیابان را میبینیم و صداهایی از آن را میشنویم که پیش از آن نمیدیدم و نمیشنیدیم.
شهر در مقام «دیگری»
یکی از مهمترین دغدغههای مطالعات شهری معاصر چگونگی رابطه ما با شهر به شکل عام و رابطه ما با شهرمان به شکل خاص خود است. در مرکز این دغدغه شاید مهمترین پرسشی که در برابر ما قرار میگیرد تلقی ما از شهرمان به مثابه «دیگری» است. با اخذ یکی از کلیدیترین مفاهیم نزد گابریل مارسل شاید بتوان اینگونه بیان کرد که چگونگی مواجهه ما با این «دیگری شهری» درونمایه تفکر و عمل ما را در برابر شهرمان میسازد. وقتی شهرمان تهران در مقام «او» قرار گیرد، اشارهای با فاصله را دنبال میکند که در آن میتوان جدا از شهر ایستاد و در باب آن اندیشید و عمل کرد. شهری «دسترسناپذیر» همچون پدیدهای جدا از هستی ما که در مقام ابژهای قابل تغییر و دگرگونی است. در این تلقی تهران در زیست جهانی مستقل و جدا از ما قرار میگیرد و برای ما تنها پارههایی تکه تکه و کارکردی خواهد بود. شهرسازان تکنوکرات به خوبی در آتلیههایشان شهر را در مقام «او» قرار میدهند و برای آن خط میکشند. اما زمانی که تهران در مقام «تو» قرار میگیرد، حضوری بیواسطه را دنبال میکند که در آن شهر با تمام توانش در برابر ما «در دسترس» است. در دسترسِ دیگری بودن به معنی «گشوده و پذیرابودن» در برابر و برای اوست. وقتی تهرانمان را تو خطاب میکنیم نشان از مخرج مشترکی میان ما و تهران دارد، خبر از رویآورندگی ما و گشودگی و نفوذپذیری تهران میدهد. بنابراین چیزی از ما در تویِ تهران و چیزهایی از تویِ تهران در درون ما جان دارد. خطاب قراردادن دیگری به مثابه «تو» سرشار از وفاداری است، ما مادامی که شهر را در مقام تو قرار میدهیم نسبت به آن وفاداریم ولی به محض اینکه شهر را «او» خطاب کردیم از آن فاصله گرفتهایم و گسستی میان ما و شهرمان ایجاد کردهایم. هر کدام از ما میتوانیم به خودمان رجوع کنیم و ببینیم چقدر شهر را در مقام «او»ی غایب در نظر گرفتیم و چقدر در مقام «تو» مورد خطاب مستقیم قرار دادهایم؛ خیابان ولیعصر این «طولانیترین خیابان خاورمیانه» شاهد مثال خوبی برای این رجوع است.
نویسنده این مطلب محمد نظرپور است و مطلب اولین بار در ماهنامه تهرانشهر منتشر و براساس یک همکاری رسمی و مشترک در اختیار انسان شناسی و فرهنگ قرار گرفته است.