انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

خوانشی از کتاب مرگ و زندگی شهرهای بزرگ امریکایی نوشته جین جیکوبز

نِد بومن برگردان آرش بصیرت

دونالد بارتلمی در داستان کوتاهی به نام “شهر کوچکی می خرم”(۱۹۷۴)، از مردی می گوید که روزی تصمیم می گیرد شهر گالوْستون در ایالت تگزاس را بخرد، تعدادی از خانه ها را تخریب می کند، ۶۰۰۰ سگ خیابانی را می کشد و انچه از شهر باقی مانده است را در قامت جورچین بزرگی از مونا لیزا از نو سامان می دهد، پیکره بندی ای که صرفا از اسمان قابل تشخیص است. همچون بسیاری از اثار دونالد بارتلمی، انچه وعده داده می شود پوچ است و خواننده باید کلی با اثر بازی کند تکانش دهد تا بتواند استعاره ای از ان استخراج کند، با این حال، انگونه که دونالد انتریم در مورد این داستان کوتاه می گوید :”نویسنده حین نگارش داستان به نوعی نقش خدا را ایفا می کند.”

اما دونالد بارتلمی پیش از انکه این مجموعه را به رشته تحریر در اورد در زمستان ۱۹۶۲ به گرینویچ ویلج[۱] نقل مکان کرد و تا اخر عمر در انجا سکنا گزید، او در انجا در قامت یکی از پویشگرانی محلی ای ظاهر شد که با دقتی وسواس گونه توانستند، تلاش برنامه ریز شهریِ مستبد؛ رابرت موزز، برای عبور دادن یک بزرگراه مرتفع ۱۰ بانده از میان پارکِ میدان واشنگتن در نیویرک را متوقف کنند. رابرت موزز[۲]، چند دهه، برای نیویرک و تمام ان هایی که در پادشاهی اش زندگی می کردند به واقع نقش خدایی ایفا نمود، با این پس زمینه می توان نتیجه گرفت “شهر کوچکی می خرم” که اول بار در نیویرکر به چاپ رسید، پای در واقعیت دارد و خیلی پوچ به نظر نمی رسد.

این پویشگران توسط جین جیکوبز هدایت می شدند؛ یکی دیگر از بزرگترین نویسندگان ساکن گرین ویلج. مهمترین اثر نوشتاری او کتابی است به نام مرگ و زندگی شهرهای بزرگ امریکایی[۳]. کتاب که راهنمایی است ستیهنده و دقیق بر برنامه ریزی شهری، نهایتا توانست خوانندگان وسیعی پیدا کند، دلیلش شاید شعف نادری باشد که از خواندن کتاب حاصل می اید، گویی کتاب را کسی نوشته است که درکی عمیق نسبت به انچه سبب ساز شادی مردمی که در شهر زندگی می کنند داشته. همانگونه که لوئیس مامفورد، یکی از طرفداران جیکوبز در همان زمان در مورد کتاب نوشت:”ما این جا با نوع جدیدی از متخصص مواجه ایم، پدیده ای بی نهایت تازه و باطراوت و بسیار فراتر از محافل برنامه ریزی، محافلی که در ان ها اذهان مشعوف کامپیوتر، که خود را صرفا مقید به طرح سئوال هایی می دانند که فقط کامپیوتر می تواند پاسخی برایش داشته باشد، پاسخ هایی می افرینند که نه توجهی به محتوای انسانی موضوع دارند و نه نگران پی ایندهای [احتمالا اسفبار] انسانی اش می باشند. این زن توانا، نه فقط چشم ها که قلبش را نیز صرف نگارش این کتاب کرده است.” امروز برنامه ریزان شهری همه می دانند “او از چه سخن گفته است”، درست است که کتاب از نگاه برخی همچون رمزواره ای مقدس در نظر امده است، اما بخش عظیمی از پیشنهادات جیکوبز واضح و اشکار و موید واقعیتند. زمانی که او برای مثال به تمسخر می نویسد:”مشوق های عجیب و غریب مالی دولتی لازم بوده اند تا به این حد از ابتذال، نازایی و یکنواختی برسیم.” شما به سرعت موارد متعددی از گزاره های واقعی به ذهنتان خطور می کند، چرا که واژه های بی نهایت قدرت دارند.

من کتاب مرگ و زندگی شهرهای بزرگ امریکایی را صرفا کتابی در مورد شهرها نمی دانم، بلکه ان را کتابی می دانم در مورد کتاب ها. یکی از دو سرنوشته رمان من؛ “پر انرژی و دیوانه وار” که اتفاقا شخصیتی دارد نزدیک به رابرت موزز جوان، نقل قولی است از جین جیکوبز:”همه ما بر این باوریم که نقشه ها و واقعیت الزاما و از درون به هم وابسته اند، حتی اگر اینگونه نباشد نیز خیلی راحت واقعیت را به نفع نقشه ها تغییر می دهیم.” تفسیر تاریخی من از داستان بارتلمی، خیلی درگیر تفاسیر نمادین نیست و به گمان من دونالد آنتریم نیز کاملا درست می گوید که انچه در داستان بارتلمی می گذرد برخی مواقع درست شبیه به ان چیزی است که در برنامه ریزی شهری اتفاق می افتد و از همین روست که مرگ و زندگی شهرهای بزرگ امریکایی نیز برای هر کسی که علقه ای عمیق به هنر داستان نویسی دارد جذاب است.

جین جیکوبز، که در سال ۲۰۰۶ از دنیا رفت، هیچگاه داستانی منتشر نکرد، اما او قطعا حساسیت یک رمان نویس نسبت به مناسبات انسانی را درک می کرد. او، به طور مثال، در زندگی و مرگ شهرهای بزرگ امریکایی، بر این نکته تاکید می گذارد که یکی از مزایای پارادکسیکال هستی شهری حریم خصوصی است. در تضاد با حومه شهرها، یک محله شلوغ مکان های زیادی دارد که می توان در ان جا ماند و زمانی را به گپ و گفت سپری کرد، شما می توانید بدون انکه هیچ تعهدی داشته باشید کسی را برای صرف چای به خانه تان دعوت کنید، اوقاتتان را به خوبی و خوشی با ادم هایی بگذرانید که حول و حوش خانه شما زندگی یا کار می کنند:”در یک چنین حال و هوایی است که می توان در خیابان های محله با مردم اشنا شد بدون انکه نگران گرفتاری ناخواسته، خستگی، بهانه اوردن و توضیحات رایج برای فرار از دعوت مردم به داخل خانه، ترس از وقوع جرم، احساس شرمندگی و خجالت برامده از تعهدات و تحمیل های اجباری و تمام قیودی بود که نهایتا به محدود کردن روابط منجر می شوند.”[۴] اگر تمام انچه جیکوبز از ان سخن می گوید از نیویرک رخت بسته بود، به هیچ وجه شاهد فراگیری سریال کمدی تله ویزیونی ساینفلد نبودیم، با ان حال، انچه او بر ان تاکید می گذارد کاملا به جاست و البته یک سئوال دیگر نیز باقی است، به راستی چه تعدادی از برنامه ریزان شهری حرفه ای این چنین با وسواس به بررسی زندگی شهری نشسته اند و تمام وجوه نانوسایکیک ناگواری های اجتماعی را مد نظر اورده و به خاطر سپرده اند؟

جذاب ترین قسمت کتاب برای من قطعه ای است که در ان جیکوبز به نقل مشاهداتش از یک روز زندگی اش در قالب یک خبرگزار محلی می پردازد:”یک روز معمولی زمستان سال گذشته، اقای جافه که نام رسمی تجاری او برنی است و همسرش که نام رسمی تجاری ان را دارد بر عبور کودکان از ان گوشه به سوی مدرسه پی اس ۴۱ مانند همیشه نظارت می کردند؛ زیرا برنی نیازها را می فهمد، قرض دادن یک دلار به یک مشتری و یک چتر به دیگری؛ به امانت پذیرفتن دو کلید؛ پذیرفتن بسته های متعلق به مردمی در ساختمان مجاور که در خانه نیستند، سخنرانی برای دو جوان که تقاضای خرید سیگار کرده اند؛ دادن نشانی خیابان ها، امانت گرفتن یک ساعت برای دادن به ساعت ساز ان طرف خیابان، هنگامی که مغازه اش را باز کرد؛ دادن اطلاعات درباره نرخ اجاره در محله به یک جویای اپارتمان اجاره ای؛ گوش فرادادن به داستانی از مشکلات خانوادگی و اطمینان خاطر بخشیدن[به صاحب مشکل]؛ تذکر به چند شرور که وارد مغازه نشوند، مگر این که رفتارشان را اصلاح کرده باشند و سپس توضیح انکه رفتار خوب به چه معناست؛ گفت و گویی با نیم دوجین مشتری که برای خرده کاریی هایی به درون امده اند؛ کنار نهادن روزنامه ها و مجلات تازه رسیده برای مشتریان همیشگی ان؛ رهنمون به مادری که برای خرید هدیه تولدی امده است تا مدل کشتی ای که انتخاب کرده را نخرد، زیرا کودک دیگری که به همان مهمانی تولد خواهد رفت ان را قبل از این خریده . . “[۵]

وقایع نگاری پیش امده، بیش از نصف صفحه طول می کشد، انچنان که نقل کامل ان از حوصله این نوشتار خارج است، اما در این جا هم می توان ردپای علقه جین جیکوبز به داستان نویسی را یافت. گویی در حال خواندن رمانی از چارلز دیکنز هستیم ـ چه به لحاظ گرمای مطلق و دقت نثر و چه به لحاظ حبس کل شهر در یک مغازه. این تمسک به دیکنز در شخصیت برنی تا اندازه ای مشهود است، فردی به گونه ای فرا طبیعی دوست داشتنی و مثبت و در اخر کتاب از این نظر که بر میزان تفاوت میان تجربه ما از شهر و تجربه جیکوبز از شهر تاکید می گذارد نیز همانند اثار دیکنز است، این دیکنزی وار بودن اثر انچنان است که ساده تر خواهد بود اگر بیاندیشیم، جین جیکوبز کتاب را نه در سال ۱۹۶۱ که در سال ۱۸۶۱ به رشته تحریر در اورده است. از زمانی که با محیط بتنال گرین خو گرفته ام، نسبت به سوپرمارکت ۲۴ ساعته ای که نزدیک خانه ام است و در ان احساس ارامش می کنم حس خوبی دارم، حسی بسی عمیق تر از اه و لاوه برای دوست دختر قبلی ام یا پی گیری مسائل مبتلا به وام مسکن، چرا که در انجا کسی کاری به کارم ندارد. همانگونه که شارون زوکین در کتاب اخیرش به نام شهر برهنه [۲۰۰۹] یاداور می شود:”جیکوبز شرایط اجتماعی ای را زنده می کند که تا پیش از انکه او [دوباره] در موردشان بنویسد، تقریبا از خاطر رفته بودند.”

البته اگر با متغیر اموزش نوشتن، مجددا به موضوع بنگریم، باز هم چیزی نو از کارکرد شخصیتی همچون برنی در کتاب بیاموزیم ، جیکوبز می نویسد:”ساختار اجتماعی زندگی، بعضا، به انچه ما شخصیت های عمومی خودْگماشته self-appointed می خوانیم وابسته است.” البته او عبارت کرکتر را در وجه ادبی اش به کار نمی برد، بلکه ان را متناسب با اهداف خود ما نیز به کار می گیرد. تقریبا تمام رمان نویسان، یاد می گیرند چگونه از “شخصیت های عمومی”[۶] استفاده کنند: دومْ شخص هایی که تقریبا در تمام بخش های کتاب ظاهر می شوند و البته حضورشان توجیه قابل دفاعی نیز دارد و به کار همْ بند کردن رشته های احتمالا اشفته ی روایت می اید.

بسیاری از الزاماتی که جین جیکوبز برای ساخت یک باهماد شهری urban community سالم و متنوع تدوین می کند را می توان در قامت موفقیت واقعی برای ساختن یک باهماد خیالی ولی زنده و قابل قبول به کار برد. مرگ و زندگی شهرهای بزرگ امریکایی به نوعی کتاب درسیِ نوشتارِ خلاق و تصادفی است، شاید از ان رو که جیکوبز عاشق محله وست ویلج است، محله ای مملو از نویسنده. جیکوبز کمی پس از صفحات ابتدای کتاب می نویسد:”هر جا که شهر قدیمی با موفقیت کار می کند، زیر بی نظمی ظاهری ان، نظم حیرت اوری برای حفظ امنیت خیابان ها و ازادی شهر وجود دارد. این نظم، نظمی پیچیده است. گوهر و ذات ان پیچیدگی استفاده از پیاده راه است، که با خود توالی پایدار چشم ها را به دنبال دارد. نظمی، هم چون زندگی سرشار از حرکت و تغییر که می توان با کمک تخیل ان را شکل داد و هنری شهری نامید و به رقص تشبیه کرد.”[۷] اما واقعیت این است که فرم هنری شهر، رقص نیست، بلکه همانگونه که در این پاراگراف به خوبی توصیف شده است، رمان است.

واژه ای بر کلیت این نوشتار سایه افکنده است و ان مدرنیسم است. جیکوبز از یک سو مخالف سرْسخت برنامه ریزان مدرنیستی همچون لوکوربوزیه و رابرت موزز بود و از سوی دیگر می توان شاهد اموزه های کتاب هایی همچون اولیس(۱۹۲۲)، برلین الکساند پلاتزا(۱۹۲۹)، مادام دالاوی(۱۹۲۵)، منهتن ترنسفر(۱۹۲۵) و پیترزبورگ(۱۹۱۳) بر مرگ و زندگی شهرهای بزرگ امریکایی، کتاب هایی که می توان از ان ها به عنوان اسمانْ خراش های ادبیات مدرن نام برد. همه می دانند مدرنیسم یعنی پذیرش چیزهای متفاوت، در زمان های متفاوت و در حوزه هایی متفاوت، اما جیکوبز با وضوحی بالا، به ما می اموزد، که تمام نویسنده گان ادبی، اگاهانه یا نااگاهانه و حداقل از یک بعد و در یک لایه ی معنایی، در تضاد با مدرنیسم مدنظر برنامه ریزان شهری میانه قرن بیستم موضع گرفته اند. ادبیات عملا بر تفاوت های انسانی تاکید می گذارد، حال انکه شهر معاصر[۸] اینده گرایانه لوکوربوزیه نیازمند جمعیتی [خنثی] است که همچون توپ های بازی پاچینکو قابل تغییر باشند ـ دونالد بارتلمی لوکوربوزیه را مسبب “نهاده ای عمیقا توتالیتر”[۹] در معماری و شهرسازی می داند.

با این توصیفات، حدس نام رمان نویس مورد علاقه جین جیکوبز، رمان نویسی که نهایتا و در بلندای تاریخ ایده ال هایش رو به روی امال لوکوربوزیه موضع می گیرند، سخت نخواهد بود؛ چارلز دیکنز. جیکوبز در مقاله ای بر رمان روزگار سخت[۱۰](۱۸۵۴) نوشته چارلز دیکنز می نویسد:”[توماس] گرادگریند[۱۱] می توانست عاشق تعریف متاخرتر لوکوربوزیه از خانه به مثابه ماشینی برای زیستن باشد. . . گرادگریندِ پر شور، چه به لحاظ ذهنی و چه اخلاقی، می توانست خود را ساکن خانه ای در اینده بیند، اینده ای که در ان گروه های برنامه ریز، عامدانه و به نام فضیلت، خودشان را وقف ساختن محیط های مصنوع و یکنواختی برای شهرها، شهرک ها و حومه شهرها نموده اند ـ دیکنز عملا حدوث چنین وضعیتی را پیش بینی کرده بود و نسبت به ان هشدار داده بود.”

البته پر واضح است که لوکوربوزیه و دیکنز هیچگاه با هم ملاقاتی نداشتند، اما لوکوربوزیه و جیمز جویس در سال ۱۹۲۲، زمانی که جویس در حال تکمیل اولیس بود و لوکوربوزیه بر پروژه شهر معاصر متمرکز شده بود، یکدیگر را ملاقات کردند. پانزده سال بعد، زمانی که دیگر معروف شده بودند، صحبت های خیلی زیادی داشتند که بینشان رد و بدل شود، البته ان ها غالبا در مورد دو تا طوطی تازه جویس گی یر و پی پی صحبت می کردند. کمی بعد لوکوربوزیه، اولیسِ جیمز جویس را “کشف سترگ زندگی” خواند و میان اثار خودش و اثار جویس وجوه مشترک زیادی ترسیم و تحریر کرد.

با این حال تضادی عمیق میان نگاه لوکوربوزیه و جویس به شهر وجود دارد؛ لوکوربوزیه خصومتی عمیق با خیابان های کثیف شهر داشت و ان ها را مسبب خشونت می دانست، تصویری که به گمان مایکل سورکین؛ معمار و تئوریسین معماری،”صرفا به وسیله یک روانکاو قابل توضیح است”، با این حال بخش اعظم رمان اولیس در همین خیابان ها می گذرد. همان گونه که می توان تصور کرد، درست به مانند کتاب خانه متروک، نوشته چارلز دیکنز(۱۸۵۳)، رمان اولیس[۱۲] نیز قابلیت حادث شدن در شهر معاصر لوکوربوزیه را دارد، دیگر لازم نیست لئوپلد بلوم[۱۳] از محله ساندیکاو به پارک فونیکس برود و از ان جا به خیابان اِکـِـلـْــز، کافیست بدون انکه با کسی سخن بگوید یا برخورد کند، طبقه به طبقه اسمان خراش های ششصد فوتی خودْبسنده را با استفاده از بالابرهای برقی طی کند. اگر بپذیریم انچه پیش امد تصویری نزدیک به واقع است از یک جهانِ خیالیِ خام، که نویسنده مجبور است دو کار بسیار پیچیده اضافه کردن شخصیت و ایجاد فضاهای متنوع برای رساندن اثر به بلوغ را در ان ها انجام دهد و اگر بپذیریم همانگونه که دونالد بارتلمی در داستان کوتاه “شهر کوچکی می خرم” نشان داد، ایفای نقش خداوند [و همچنین نویسنده و برنامه ریز] همیشه هم اسان نخواهد بود، باید قبول کنیم کسی که می تواند همه این فوت و فن های نویسنده شدن را در قامت یک معلم خصوصی خیلی خوب به شما بیاموزد، کسی نخواهد بود جز جین جیکوبز [و اثر سترگش مرگ و زندگی شهرهای بزرگ امریکایی].

 

۱- محله ای عمدتا مسکونی در جبهه غربی لوور منهتن

۲- Robert Moses: 1888-1981، طراح اصلی نیویرک سیتی، راکلند کانتی و لانگ ایلند در میانه قرن بیستم، بعضا او را با بارون هوسمان دوره امپراتوری در پاریس قیاس می کنند، او بدون شک یکی از تاثیرگذارترین و در عین حال بحث برانگیزترین چهره های تاریخ برنامه ریزی شهری در ایالات متحده است.

[۳] – این کتاب در سال ۱۳۸۶ با برگردان حمیدرضا پارسی و ارزو افلاطونی توسط انتشارات دانشگاه تهران روانه بازار کتاب ایران گردیده است.

[۴] – برای خواندن متن کامل این پاراگراف به صفحه ۶۲ از نسخه اصلی کتاب چاپ انتشارات وینتیج یا صفحه ۶۵ برگردان فارسی کتاب مراجعه فرمایید.

[۵] – برگردان این قسمت عینا از صفحه ۶۴ برگردان کتاب به فارسی نقل شده است.

[۶] – public character : خود جیکوبز در توصیف این شخصیت های می گوید:”هرکسی که ارتباط وسیعی با گستره متنوعی از ادام ها دارد، شخصی که از عمومیت یافتن خود خوشنود است، شخصیت عمومی هیچ دانش، معرفت یا استعداد خاصی ندارد، او فقط می خواهد حضور داشته باشد.”

[۷]- برگردان این قسمت عینا از صفحه ۵۲ برگردان کتاب به فارسی نقل شده است، برای مشاده متن اصلی به صفحه ۵۰ نسخه انگلیسی کتاب مراجعه فرمایید.

[۸]- Ville Contemperaine: اشاره دارد به طرح اجرا نشده لوکوربوزیه که در سال ۱۹۲۲ برای اسکان سه میلیون نفر در مرکز شهر پاریس ارائه شد.

[۹]- برداشته از گفت و گوی پاریس ری وی یو با دونالد بارتلمی تحت عنوان هنر ادبیات.

[۱۰]- کتاب که با برگردانی از حسین اعرابی در سال ۱۳۹۰ و توسط نشر نگاه روانه بازار کتاب شده است، عملا نقد نوع تربیت فیزیکی و ماشینی است و در شهری اتفاق می افتد که مسئولینش معتقد به حقیقت هستند و اجازه هیچ گونه احساس یا تخیلی را به بچه های خود نمی دهند .

[۱۱]- از شخصیت های رمان روزگار سخت؛ نمونه صاحب صنعت سلطه جو

[۱۲]- این کتاب توسط منوچهر بدیعی به فارسی ترجمه شده و سال‌هاست که در انتظار صدور مجوز چاپ به سر می‌برد. فصل هفدهم این کتاب به عنوان ضمیمهٔ کتاب جیمز جویس نوشتهٔ جی. آی. ام. استیورات ترجمهٔ منوچهر بدیعی، توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده‌است.

[۱۳]- از شخصیت های رمان اولیس؛ مردی سی و هشت ساله و مسئول تبلیغات در دوبلین. بلوم در دوبلین با رودلف، پدر یهودیِ مجارستانی‌اش و الن، مادر کاتولیکِ ایرلندی‌اش بزرگ شده‌است. او از مطالعه و تفکر دربارهٔ علوم و اختراعات و شرح معلوماتش به دیگران لذت می‌برد. بلوم، عاطفی و کنجکاو است و عاشق موسیقی می‌باشد. او ذهنش درگیر روابط سردش با زنش مالی است.

 

در روزنامه گاردین و نسخه ای تلخیص شده از این مقاله نیز در شماره ششم ماهنامه نمایه تهران به چاپ رسیده است.

نویسنده مقاله نـِــد بومن اهل بریتانیایی، صاحب رمان های “پرانرژی و دیوانه وار”(۲۰۱۰) و همچنین “جا به جایی تصادفی”(۲۰۱۲) است.

مترجم آرش بصیرت سردبیر سایت تخصصی معماری و شهرسازی اتوود و مدیر گروه معماری انسان شناسی و فرهنگ است :

http://www.anthropology.ir/node/24179