انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

خوابگاه، آرامگاه یا ندامت‌گاه؟

نگاهی به تعذیب بدن های دانشجویان در محدودیت فضای خوابگاه مبتنی بر تجربه زیسته

امسال در خوابگاه فاطمیه ی دانشگاه تهران، در منطقه ی امیرآباد ساکن شدم. گورستانی به‌نام «خوابگاه» که تصور کردنش بیش از هر چیز تنگنا را در ذهنم متبادر می‌کند. نخستین روز مواجهه با اتاقم مغزم را فشرده می‌کند، اتاقی که تخت پنجم در وسط آن حتی مانع از باز شدن در یخچال می‌شد. مدتی گذشت و چند نفر پس از مراجعه به‌خاطر وضعیت اتاق از نفر پنجم شدن ممانعت کردند تا بالاخره یک نفر پذیرفت.
در این اتاق بدن من همواره معذب است و سرزنشی دائمی دارد. من دوست دارم وسط اتاق دراز بکشم، مطالعه کنم و به‌کارهایم رسیدگی کنم ما از مرکز اتاق به حاشیه‌ها، به تخت‌هایمان رانده می‌شدیم.
مرکز اتاق‌ها نقاط مهم و اثرگذاری در زندگی خوابگاهی‌اند. در این فضاها می‌توانیم دور هم بنشینیم، غذا بخوریم، دراز بکشیم، مهمانی‌های کوچک به‌صرف چای برگزار و گفت‌وگو کنیم. با از دست دادن این فضا کم‌ترین امکان‌های جمع شدنمان کنار هم با دشواری روبرو می‌شود. آسایش بدن‌هایمان در این محدودیت‌ها مختل می‌شود.

«… هرمِ حبسْ بستری را به‌ قدرتِ تحمیلِ تنبیه‌های قانونی ارزانی می‌کند که این قدرت در آن بستر از هرگونه زیاده‌روی و از هرگونه خشونت رها به‌نظر می‌رسد. در درجه‌بندی گام‌به‌گام و ماهرانه‌ی دستگاه‌های انضباطی و «جادادن»‌‌هایی که این دستگاه‌ها در پی دارند، زندان به‌هیچ رو معرفِ طغیانِ نوع دیگری از قدرت نیست، بلکه صرفاً معرفِ درجه‌ای مکمل در شدت ساز و کاری است که از همان اولین مجازات‌ها و جریمه‌ها بی‌وقفه عمل می‌کند.» (فوکو، ۱۳۹۶: ۳۸۰)
اتاق‌های دوستانم در خوابگاه‌های پراکنده در سطح شهر بیشتر آزرده‌ام می‌کند. تولید انبوه دانشجو چیزی شبیه ماشین جوجه‌کشی است با تغذیه‌ی مخصوص و شیوه‌هایی که هر چه زودتر فارغ‌التحصیل شویم تا جوجه‌های بعدی و بعدتر رشد کنند.
فضاهای تصنعاً متمایز شده‌ی خوابگاه و دانشگاه که با تفکیک ساحت‌های زیسته و تفکیک‌های جنسیتی می‌خواهد آسایشی ظاهری را نشان دهد، در تمام ساحت‌ها و در تمام فضاها بدن‌هایمان را تخریب می‌کند. چه به سرکوب جنسیتی و بدنی، هنجارها و قوانین تبعیض‌آمیز تن دهی چه مقاومت کنی تحت فشارهای اجتماعی، سیاسی خواهی بود.
این چندپارگی‌ و حصارکشی هایی که میان ساحت‌های مختلف ایجاد و تثبیت می‌شود تا هرگونه مقاومتی را کنار بزند در زندگی خوابگاهی به‌وضوح وجود دارد.
«اما در دستگاه‌های انضباطی، اصل «حصار» نه اصلی ثابت بود، نه چشم ناپوشیدنی، نه کافی. این دستگاه‌های انضباطی به‌شیوه‌ای انعطاف‌پذیرتر و ظریف‌تر روی مکان کار می‌کنند. و اینکار را بیش از هر چیز مطابق اصل جادهی مقدماتی یا اصل شبکه‌بندی صورت می‌دهند. هر فرد جای خاص خود را می‌یابد؛ و در هر مکانی یک فرد جا می‌گیرد. باید از توزیع‌های گروهی اجتناب کرد؛ آرایش‌های جمعی را تجزیه کرد؛ و کثرت‌های درهم‌برهم، انبوه یا ناپایدار را تجزیه کرد. غایت مکان انضباطی آن است که بدن‌ها یا عنصرهایی که برای توزیع موجودند، تقسیم شود. باید اثرهای توزیع‌های نامعلوم و متغیر، غیبت‌های کنترل‌نشده‌ی افراد، رفت‌وآمدهای نامنظم آنان، و پیوندهای بی‌فایده و خطرناکشان از بین برود؛ [باید] تاکتیک های ضد فرار از سربازی، ضد ولگردی و ضد تجمع [را در پیش گرفت]. و این به معنای آن است که باید حضور و غیاب انجام گیرد، باید دانست که کجا و چگونه می‌توان افراد را پیدا کرد، ارتباط‌های مفید را برقرار و سایر ارتباط‌ها را قطع کرد، در هر لحظه بتوان رفتار هر فرد رامراقبت کرد، این رفتار را ارزیابی کرد، آن را مجازات کرد، و خصوصیت‌ها یا شایستگی‌های [او] را ارزیابی کرد.» (فوکو، ۱۳۹۶: ۱۷۹)
با این همه در وجه دیگر زندگی خوابگاهی، خوابگاه محلی است که امکان گفت‌وگوهای جمعی را فراهم می‌کند، ارتباط ما را با بدن‌های خود و دیگران راحت‌تر می‌کند، موجب می‌شود بدن‌هایمان را بیشتر دوست داشته‌باشیم، می‌تواند امیال و آگاهی‌های جنسی و جنسیتی ما را تحت تاثیر قرار دهد و به این طریق فهم ما از بدن هایمان را دقیق‌تر کند.

چگونگی تعیین شدن فضاها و قرار گرفتن ما در این فضاها بسیار بر شکل دادن به احوال بدنی ما موثرند. اتاق‌ها و تخت‌های یک‌شکل، موکت‌های کثیف که نمی‌توانیم بر آن‌ها بدن خود را راحت بگذاریم، طبقات و ساختمان‌های تفکیک‌شده، فضاهای اشتراکی که ما را در به اشتراک گذاشتن بدن‌ها، حالات، احساسات و… چندان مختار نمی‌گذارد نمونه هایی از این تاثیرات هستند.

پنجره‌های یک‌شکل ساختمان ها از بیرون بعد از تاریکی هوا شبیه کلنی‌ زنبورها روشن می‌شود. اینجا هوا و هرچه هوا در آن جریان دارد را به‌طرز آشکاری سهیم هستیم. در خوابگاه به وضوح «من» به «دیگری» پیوند می‌خورد.
بسیاری از ما در نسبت با خودمان و دیگران، برای هماهنگ شدن با زندگی جمعی، رعایت حقوق متقابل، همکاری، رعایت حریم شخصی و قائل شدن جایی برای آزادی‌های فردی، استقلال نسبی از خانواده در وجوه مختلف و سایر مواجهاتی که خاص زندگی خوابگاهی است، دچار دشواری هستیم. جایی که مسائلمان به‌طور مستقیم و غیرمستقیم در هم گره می‌خورند. درک این مسأله که تلاش برای بهبود وضعیت «دیگری» بهبود وضعیت «خود» نیز خواهد بود؛ گرچه در خوابگاه ملموس‌تر است اما به‌علت تجربه‌های مبتنی بر فردگرایی که در محیط‌های مختلف خانوادگی، اجتماعی، تحصیلی و… داریم، هم‌چنان تا حدود زیادی سهل ممتنع باقیست.

به‌نظر می‌رسد برای فهم مختصات فضایی خوابگاه که بر بدن‌هایمان تاثیرگذارند لازم است فضای دانشگاه را نیز در نظر داشته‌باشیم چرا که این دو در کنار هم اموری را تکمیل می کنند و معنا می‌دهند. برای مثال تفکیک جنسیتی در خوابگاه و عدم تفکیک در دانشگاه دو روی یک سکه‌اند که بدون یکی دیگری قابل بررسی دقیق نیست.

منبع:
فوکو، م. (۱۳۹۶)، مراقبت و تنبیه تولد زندان، ترجمه ی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران: نشر نی

 

این مطلب برای کلاس درسی مردم‌نگاری ارائه شده است.