«موزه معصومیت» رمان زیبای اورهان پاموک برنده جایزه نوبل ادبیات ٢٠٠۶، نمونه ای زیبا و تحسین برانگیز از قدرتی است که می توان در کاربرد ساختارهای حافظه نوستالژیک برای فرآیندهای هویت ساز و خلاقیت ادبی، مشاهده کرد. یادآوری گذشته، هرچند با آمیزه ای از غم و شادی همراه باشد و ساختن گذشته ای خیالین، هرچند با خیالپردازی های زیادی همراه باشند، همیشه می توانند به آفرینش های هنری و ادبی خارق العاده ای دامن بزنند و فرآیندهایی هستند از لحاظ اجتماعی، فرهنگ ساز، هویت دهنده و ضروری برای همه انسان ها. این ضرورت، به ویژه در جهانی که هر روز بیشتر مشخص می شود در آن، اصل، نبود قطعیت و شکنندگی های هویتی و فروپاشی های اخلاقی است، دوچندان می شود. بنابراین نمی توان این گونه نوستالژی، یعنی دلبندی به گذشته و یادآوری آن را در طعم شیرین زندگی و حتی غم خوردن در بازیافتن طعم تلخ آن را لزوما پدیده ای منفی دانست. گذشته ما، خاطره و هویت ما است و بر پایه این حافظه، ولو آکنده از پاره هایی نه همواره خوشایند شکل گرفته باشد، می توانیم در جهان وجود داشته باشیم و حال و به ویژه آینده خود را بسازیم. اما آیا می توان فرایندهای نوستالژیک را در هر حالتی پذیرفت و مثبت ارزیابی کرد؟ و حتی از آن حادتر، آیا می توان نوستالژی را با گذشته گرایی (passeism) یکی دانست؟ پاسخ به هر دو پرسش منفی است: نوستالژی از نیازهای اجتماعی و حتی زیستی (بیولوژیک) ریشه می گیرد که ما را به سنت ها، خاطرات، زندگی و تجربه آن در همه جنبه هایش پیوند می دهد و با گذر زمان ابزارهایی عاطفی و ذهنی و حتی مادی را در اختیارمان می گذارد تا بتوانیم خود و آینده مان را بسازیم. نوستالژی بدون شک در خود نوعی غم و اندوه و نوعی خیال را حمل می کند، اما هیچ یک از اینها ذاتا روی به سوی نابودی هویتی یا بازسازی بیمارگونه و آسیب زده هویت ها ندارند. از این رو، می توان یک فرد نوستالژیک بود و با امیدواری به آینده نگریست و دچار خیال پردازی های متعصبانه و نفرت بار علیه دیگران، چه دیگر فرهنگ ها و چه دیگر زمان ها، از جمله زمان حال و زمان آینده نشد. هم از این رو، آنچه گذشته گرایی نامیده شده را نمی توان نوعی نوستالژی دانست، ولو آنکه عموما در آن از فرایندهای نوستالژیک به صورت گسترده ای سوءاستفاده می شود. گذشته گرایی را می توان تا حدی گرایش به ارج نهادن به آنچه به صورتی دلخواهانه و آمرانه، «گذشته» نامیده شده و عموما ترکیبی بسیار مغشوش از واقعیت و خیال و حتی دستکاری هایی خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه در رخدادها و ذهنیت های گذشته است، دانست. این امر با قصد ویرانگری دستاوردهای زمان حال و به خصوص به قصد تاثیر گذاشتن بر فرآیندهای آینده ساز یک فرهنگ انجام می گیرد تا آنها را به سوی شکل گرفتن در قالب های یک ایدئولوژی خاص، سوق داد. بنابراین به همان اندازه که فرآیندهای «تجربه»، «خاطره» و حتی نوستالژی می توانند برای ساختن آینده یک فرهنگ در سطوح و ابعاد مختلف ادبی، روانی یا اجتماعی اش مفید باشند، گذشته گرایی عموما تاثیری منفی دارد زیرا جای فرایندهای سالم و خودانگیخته و ناشی از نیازهای واقعی انسان ها و ذات نیکوی آنها را به فرایندهایی سودجویانه برای کسب قدرت یا ثروت می دهد و برای این کار به شدت، ساختارهای خیال و حافظه را دستکاری می کند تا به آنها باورهای ایدئولوژیک خود را تحمیل کند. دو نمونه شناخته شده از گذشته گرایی را می توان در برخی از اشکال «سنت گرایی» و «ملی گرایی» مشاهده کرد. گونه ای از سنت گرایی وجود دارد که نوعی گذشته گرایی و گذشته پنداری است و دست به تقدس دادن و ترسیم سیمایی خیالین از سنت ها می زند. در حالی که می دانیم برخی سنت ها، صرفا ساختارهای عرفی یک جامعه بوده اند و به خودی خود، نه دارای ارزشی ذاتی هستند و نه در همه موارد قابل دفاع.
نمونه هایی از سنت گرایی های مدرن و پسامدرن را امروز می توانیم در گروه های سلفی نظیر داعش و جنایات بی رحمانه آنها که به نام سنت انجام می گیرند و شواهدی روشن از گذشته گرایی ایدئولوژیک و سیاسی و دستکاری کننده هستند، مشاهده کرد. در کنار این امر، ملی گرایی افراطی نیز نوع دیگری از گذشته گرایی است که با انقلاب های سیاسی قرن نوزدهم به ویژه انقلاب فرانسه آغاز می شود. این انقلاب ها، از آنجا که تمایل داشتند مفهوم جدیدی با عنوان «ملت» به وجود آورند تا مشروعیت جدید خود را نه همچون قبل از کلیسا و اشرافیت خون، بلکه از یک «پایه اجتماعی مورد ادعا» بگیرند، دست به تقویت فرآیندهای خیالین گذشته گرا می زنند. ساختن تاریخ در مفهوم جدید کلمه با «افتخارات» و «عصر های طلایی» آن، که اغلب خونین ترین و مرگبارترین بی رحمی های یک مردم را به حساب افتخاراتش می گذارد، در حالی که مردمی دیگر از این جنایات آزار دیده اند، و برعکس، نمونه ای از این گذشته گرایی ایدئولوژیک مدرن است. چنین گذشته گرایی بود که در قرن بیستم صدها میلیون انسان را در جنگ میان ملت های مختلف که در واقع جنگ میان دولت های البته بدون شک همه ما باید نسبت به ارزشی که در میراث فرهنگی، در زبان، در ادبیات غنی خود داریم، آگاه باشیم و از آنها به بهترین شکلی در ساختن زندگی جدید خویش استفاده کنیم. سنت ها و میراث فرهنگی گنجینه های بزرگی هستند که می توانند بهترین توشه برای ساختن آینده باشند، اما این کار نیاز به درک درست آنها و نقشه راهی مناسب و مدرن دارد. اما، امروز افتخار به گذشته و ساختن خیال پردازی از گذشته هایی که با اندکی اندیشیدن می توانیم درک کنیم نمی توانسته اند چندان هم در همه ابعادشان «طلایی» بوده باشند، سنگ بنای فاشیسم ها و ملی گرایی ها و فرآیندهای ارتجاعی جدیدی را ایجاد کرده اند که قرن بیست و یکم را از همین سال های نخستینش به یک قرن بی نهایت خشونت آمیز بدل کرده است. درک آنکه سرنوشت کنونی ما، و به خصوص آینده ما بیشتر از آنکه حاصل یک تجربه منحصر به فرد فرهنگی در یک پهنه محدود تاریخی – جغرافیایی باشد، حاصل تجربه چندین هزار ساله همه انسان ها و تجربه میلیون ها ساله طبیعتی است که همگی به آن مدیون هستیم، نوعی آگاهی سیاره ای در ما به وجود می آورد که سبب خواهد شد، با وجود حفظ زیبایی های احساس نوستالژیک و استفاده از آنها برای خلاقیت های هنری و ادبی، و با وجود ارزشی که برای سنت ها و میراث فرهنگی با ارزش خود قایل هستیم، بتوانیم بیشتر انسان هایی امروزی باشیم و نه انسان هایی اسیر مانده در گذشته هایی موهوم و در خیالباقی برای برپا کردن آینده هایی موهوم تر. برعکس تمایل به اصرار ورزیدن بر برتری فرهنگ خود نسبت به فرهنگ دیگران لزوما ما را به سوی سلسله مراتبی دیدن تاریخ و فرهنگ انسانیت می کشاند که پایه های فاشیسم و نژادپرستی های فکری و عملی را می سازند.
روزنامه اعتماد، شماره ۳۵۱۴ به تاریخ ۹/۲/۹۵، صفحه ۱۶ (صفحه آخر)