انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

خط فارسی باستان (۱)

والتر هینتس

خط فارسی باستان و چگونگی تکوین آن موضوعی است که سالها پژوهشگران برجسته ای را به خود مشغول کرده است. متاسفانه بازتاب این پژوهشها در ایران ناچیز بوده و مقاله هایی که در این باره نوشته شده، به پیچیدگی های این موضوع نپرداخته و بسیار ساده انگارانه با آن برخورد می کنند. از این رو، در اینجا سلسله گفتارهایی که اساسا برگردان و تلخیصی از مقاله های تخصصی در این زمینه اند، به تدریج ارائه می شوند.

راههای نو در فارسی باستان، (Hinz, W., Neue Wege im Altpersischen, p15-39).

(ص ۱۵)

برای فهم درستی از زبان پارسیان قدیم، شناخت درستی از خط آنان در الویت قرار دارد.

وایسباخ در سال ۱۹۱۱ دربارۀ این خط می ‌نویسد : « به نظرم داریوش ادعا کرده است که او خود برای نخستین بار این کتیبه ‌ها را به خط و زبان آریایی آفریده است و خط فارسی باستان از زمان او ایجاد شده است» (F.H.Weißbach, 1911, KAS. Lxix). من بدنبال این نظر برخی توضیحات افزودم (Hinz,”Das erste Jahr des Großkönigs Dareios”, ZDMG 1938, 163-170) و نیز (“Die Einführung der altpersischen Schrift”, ZDMG 1952, 28-38) و …

از میان پژوهشگران کسی به این نتیجه ‌گیری ها شک ندارد، زیرا در سطر ۸۹ ستون چهارم کتیبۀ بیستون، به این مسئله اشاره شده است. خوشبختانه صورت ایلامی این بخش به طور کامل باقی مانده است ولی تحریر فارسی باستان آن بسیار خراب شده و در تحریر اکدی اصلاً نیامده است…

تحریر ایلامی این سطر اینگونه است: v.ú h.tup-pi-me da-a-e-ik-ki hu-ud-da har-ri-ya-ma ap-pa šá-iš-šá in-ni šà-ri «من خط (tup-pi-me ) دیگری به آریایی ساختم که پیش از این نبود».

اگر در اینجا tup-pi-me را نه «خط»، بلکه «نوشته» معنی کنیم، آنگونه که بسیاری از پژوهشگران کرده‌اند، به معنایی بهتر دست می یابیم[۱]. (ص ۱۶) تنها داندمایف (Dandamaev, 1963, S. 54) چون من واژۀ tup-pi-me را «خط» معنی می‌کند. این واژۀ ایلامی اسم معنی با –me از tup-pi «کتیبه» است. همین تمایز از زبان ایلامی در فارسی باستان در مورد این وام‌واژه دیده می‌‌شود، زیرا dipi (اسم خنثی) به معنی «خط» است و dipiš (مونث) به معنی «کتیبه».

بر این اساس اختراع خط میخی فارسی ادعایی است که داریوش می‌کند. برخی از محققان[۲] اختراع این خط را به زمان کوروش برمی‌گردانند. همین عبارت در نامه‌های پوسیدو تمیستوکلس (Pseudo-Themistokles) آمده است[۳] او به عنوان فاتح فراری نبرد سالامیس از هلاس (Hellas) برای دوست خود نامه نوشته است و ازو درخواست سهمیۀ خود از غنایم جنگی، یعنی ظروف زرین و سیمینی که «با خط کهن سریانی (= آرامی) نوشته دارند و نه آنها که با خط تازه‌ ساختۀ داریوش، پدر خشایارشا نوشته شده‌اند». حال این سوال مطرح است که کدام یونانی در نامۀ خود، می‌توانسته چنین عبارت دقیقی را جعل کند؟

تحقیقات باستان‌شناسی

پژوهش‌های باستان‌شناسی نیز بر موضوع ایجاد خط میخی فارسی باستان نوری تازه افکنده است. هاینس لوشای (H. Luschy) در سال ۱۹۶۳ سمیناری تشکیل داد که در آن نتیجۀ کاوش جدید خود بر روی کتیبۀ بیستون را ارائه کرد. در آنجا او توضیح داد که این کتیبه نه در یک زمان و بر اساس برنامۀ از پیش تعیین شده‌ای ایجاد نشده است. در آن سمینار لئو ترومپلمان (L. Trümpelmann) بدیهه ‌وار این نظر را مطرح کرد که در اصل آن فقط نقش برجسته‌ بوده و تنها به خط ایلامی کهن نوشته داشته است. همین سبب شد که لوشای بررسی کتیبه را مجدداً از سر گیرد که منتج به تایید نظر ترومپلمان شد. بدین معنی که داریوش برای نخستین بار خط میخی فارسی باستان را ایجاد کرد[۴] (ص ۱۷). متاسفانه در آن زمان من به این مسئله توجه نکرده بودم و در ملاقاتی که با تروپلمان در گوتینگن داشتم درستی نظریات او بر من روشن شد به این معنی که در مرحلۀ آغازین ایجاد نقش و نگارۀ بیستون فقط نقش برجسته به همراه نوشتۀ ایلامی در نظر گرفته شده بود. سنگ‌ نگارۀ کتیبۀ بزرگ ایلامی در سمت راست دومین مرحلۀ ایجاد کتیبه را نشان می‌دهد، اضافه کردن تحریر اکدی در سمت چپ سطح مرحلۀ سوم و کتیبۀ فارسی باستان در پائین نقش در مرحلۀ چهارم صورت گرفته است.

این مطلب را من با یافته‌ های جدید باستان ‌شناسی و کتیبه ‌نگاری در سال ۱۹۶۶ در کنفرانسی مطرح کردم و نتیجۀ این بحث و بررسی ها را در سال ۱۹۶۸ در مقاله‌ ای منتشر کردم[۵]. با چنین پژوهش هایی تفاوت کمتر توجه‌ شده ای که میان تحریر ایلامی و فارسی باستان کتیبۀ بیستون وجود داشت، ناگاه برای بسیاری از مورخان قابل درک شد. هنگامی که داریوش شرح اعمال خود را املاء می ‌کرد، هنوز خط میخی فارسی باستان ایجاد نشده بود، پس املای فارسی باستان او به ایلامی ترجمه و به خط ایلامی نوشته و در سمت راست نقش ‌برجسته نگاریده شد. اما پس از اختراع خط وقتی محتوای کتیبه برای او باز خوانده شد، برخی از بخشها در نظر شاه بزرگ خوش نیامد و آنها را در تحریر فارسی باستان حذف کرد. تغییر گفتار شاه از هر لحاظ ممکن نبود اما حذف برخی نکات ظریف ممکن بود. برای مثال می‌توان به این عبارت بخش ۴۱ در تحریر ایلامی اشاره کرد که داریوش می‌گوید: «دستۀ کوچکی از سپاه پارسی که از من روی‌ گردان نشده بودند، بر ضد سپاه مادی فرستادم»؛ همین عبارت در تحریر فارسی باستان آمده است: «من سپاه مادی و پارسی که با من بودند، فرستادم» و بقیۀ عبارت دربارۀ روی ‌گردانی بخشی از سپاه از داریوش ، حذف شده است. در واقع این بی ‌آبرویی را (ص ۱۸) بهتر بود کمتر ایرانی مطلع می ‌شد. همان ‌که بیگانگان از این بی ‌آبرویی اطلاع یافته بودند، به حد کافی ناپسند بود و البته نمی‌شد آن را تغییر داد. همین تصحیح از سوی داریوش نشان می‌ دهد که شرح اعمال او نخست به ایلامی نگاریده شد، زیرا خط میخی فارسی باستان هنوز اختراع نشده بود.

خط میخی فارسی باستان در کتیبه ‌های کوروش در پاسارگاد را نیز کارل نیلاندر (C., Nylander) نوشتۀ بعدی داریوش می‌داند[۶]. او معتقد است که عبارت : «کورش، شاه بزرگ، یک هخامنشی» بر حاشیۀ لباس او در پاسارگاد نخست به خط ایلامی و اکدی نوشته شده بود و داریوش خط میخی فارسی باستان را بر روی چین آستین افزوده است. چنین چیزی در جای دیگر دیده نشده است. (ص ۱۹) و همین نشان می‌دهد که داریوش بعداً به جهت عدم جای کافی عبارت فارسی باستان را بر روی آستین افزوده است، زیرا در اصل در میان لباس طوق زرینی زینت بخش نقش بوده است.

کتیبه ‌های پاسارگاد

من با آنکه نظر نیلاندر را مبنی بر افزودگی خط میخی پارسی باستان بر روی لباس کوروش از سوی داریوش می پذیرم، اما با بقیۀ نظر او که معتقد است که کتیبه ‌های افقی پاسارگارد نیز که تحریر ایلامی و اکدی دارند به زمان کوروش برمی‌گردد، هم‌عقیده نیستم.

کوروش در کتیبه‌ های افقی لقب شاه را آورده در حالیکه بر روی لباس نقش خود لقب شاه بزرگ را به ایلامی و اکدی و در فارسی باستان نیز به صورت اندیشه ‌نگار دارد. این اندیشه ‌نگار نخستین بار در کتیبه ‌های داریوش در بیستون و تخت جمشید و شوش بکار رفته، پس بر روی لباس کوروش نیز در همان زمان داریوش بایستی افزوده شده باشد. پس اگر کتیبه ‌های پاسارگاد هم از کوروش بودند، بایستی او از لقب شاه بزرگ استفاده کرده باشد و نه شاه به تنهایی. از طرفی وقتی تصور کنیم که داریوش دستور نوشتن این کتیبه‌ ها را داده باشد، پس آوردن لقب شاه به تنهایی برای کوروش تصوری محتمل است. البته این بدان معنی نیست که او نسبت به کوروش چندان سپاسگزار نبود، بلکه بدین معنی است که از این طریق نوعی نشان از خود باقی گذاشته است. البته خود او نیز در برخی موارد تنها خود را با لقب شاه خوانده است و تنها خشایارشاست که همه جا خود را شاه بزرگ می‌خواند (ص ۲۰)

(ص ۲۱)

من اختراع خط میخی فارسی باستان را دقیقاً بررسی کردم و نشان دادم که بر اساس داده‌ های باستان ‌شناسی، اختراع این خط تحت فشار زمانی ایجاد شده است. این خط تا تاریخ ۵۲۰ پیش از میلاد که تحریر اکدی نگاریده شده ، هنوز نبود؛ اما در سنگ ‌نگارۀ بیستون در سال ۵۱۹ پ.م.، در همان سالی که داریوش شاه سکاها را شکست داد، آمده است. از آنجا که این فتح در تابستان ۵۱۹ اتفاق افتاده، پس شروع نگاریدن خط میخی فارسی باستان را باید در آغاز سال ۵۱۹ دانست. (ص ۲۲) منشی دبیرخانۀ سلطنتی احتمالاً با اضافه ‌کاری دستور شاه بزرگ را انجام داده است. از همین رو میان اختراع خط میخی فارسی باستان و نگاریده شدن آن بر صخرۀ بیستون یک فاصلۀ زمانی به وجود آمده بود، در حالیکه این خط جدید برای آزمایش به همۀ دبیران سرزمین فرستاده شده بود تا از این طریق شناسانده گردد. بنا به بند ۷۰ گفته می شود[۷] :« من این خط خودساخته را به همۀ سرزمین ‌ها فرستادم تا مردمان آنجا آنرا بیاموزند (با آن کار کنند)[۸]». به جای واژۀ «آموختن» می ‌توان به قیاس واژه ایلامی sa-pi-iš «آنان نسخه برداری می‌کنند» را قرار داد. در واقع خط را از طریق نسخه ‌برداشتن، می توان آموخت. بنا به دو لوحۀ ایلامی داریوش جوان ‌های فارسی را به آموزش فارسی و این خط وا می داشت (←PF 871, 1137) در آنجا سخن از ۲۹ جوان فارسی است که از خط استنساخ می ‌کنند و ۱۶ تن از آنها به جز دریافت ماهیانۀ جو، نیم لیتر شراب هم دریافت می ‌کردند.

(ص ۲۳)

بر اساس همۀ داده‌ ها می ‌توان گفت که خط فارسی باستان با فشار زمانی و شتاب زیادی ایجاد شد و نقص هایی که در آن می ‌بینیم، ناشی از همین است. البته نه همۀ این نقص ها. بسیاری از مشکلات خط فارسی باستان به این دلیل است که این خط نه از سوی خود ایرانیان بلکه از سوی دبیران آرامی و ایلامی ساخته و پرداخته شد. این موضوع را نخست هربرت پاپر(H. Paper)[9] مطرح کرد که هجاهای فارسی باستان تنها یک تغییر آوایی زبان ایلامی است. او برای نمونه نشان داده است که فرضاً حرف l در فارسی باستان از سوی دبیر که در آن موقع یا بابلی یا ایلامی بودند تنها به جهت چهار مورد استفاده ‌ای است که در کتیبۀ بیستون برای نام چهار جای بیگانه Haldita, Labanāna, Dubāla, Izāla آمده است. یعنی در فارسی باستان حرف l وجود نداشته و تنها حرف r وجود داشته و دبیر آنرا آفریده است. در ظاهر هم حرف l فارسی باستان بسیار شبیه همان حرف در ایلامی است.

البته من نظر ینسن (J.Jensen) را مبنی بر تاثیر الفبای یونانی بر خط فارسی باستان، نمی‌توانم بپذیرم. گرچه می ‌توان پذیرفت که واژه ‌جداکن فارسی باستان به نوعی از واژه‌ جداکن نوشته ‌های ایونی الگو گرفته است. در خط ایونی سه نقطۀ زیر هم نشانۀ واژه ‌جدا کن به شمار می ‌رفتند. واژه ‌جداکن را گویا دبیر به ناچار بکار برده، زیرا خط جدید فارسی باستان را برای خواننده ساده ‌تر کند. در حقیقت واژه‌ جدا کن فارسی باستان در خط سومری نشانۀ حرف تعیین است که به صورت دو میخ کج روی هم قرار گرفته، بکار می رفته است. و همین نشانه در کتیبۀ ایلامی متعلق به پیش از دوران هخامنشی به عنوان واژه‌ جدا کن بکار رفته است. (ص ۲۴) البته دبیران مبدع داریوش قدمی بیشتر برداشته ‌اند و کم کم یکی از این دو میخ کج بر روی هم قرار گرفته را برداشتند، یعنی میخ بالایی را. در فارسی باستان واژه‌ جدا کن تقریباً در نیم ارتفاع قرار دارد و به نظر سر یک زاویه به نظر می ‌آید. اما این نشانه میخ زاویه دار نیست بلکه تنها یک خط کج کوچک است که در بقیۀ کتیبه ‌های فارسی باستان به بالا کشیده شده است. همین تفاوت واژه جدا کن های کتیبه های بعدی با کتیبۀ بیستون است و خود دلیلی است برای این که این خط برای اولین بار در بیستون بکار رفته است. حرف دیگری را که به عنوان نمونه می‌توانیم ذکر کنیم حرف y است که در کتیبۀ بیستون اولین بخش آن خط عمودی کوتاهی است که به اندازۀ میان بخش دوم حرف است ولی در همۀ کتیبه ‌های دیگر درست همه به یک اندازه‌اند.

باید اذعان کرد که بین شکل خط و تلفظ آن تفاوت بزرگی بیش از آنچه تصور می‌ شود، وجود دارد. از این رو در مورد خط فارسی باستان آوانویسی دقیق و یا حرف ‌نویسی به تنهایی ممکن نیست و بهتر است آمیزه‌ ای از هر دو به کار برده شود. شیوه‌ ای که تا کنون به کار برده می شود، رضایت خاطر ایجاد نمی‌کند و همانطور که دیاکونف (D’jakonov, in der Gs. Henning, 1970, 106) به درستی می‌گوید این ویژگی خط برای محقق فارسی باستان به نظر غیر علمی می‌آید.

[۱] – نک. J.Lewy, 1954؛ R.T.Hallock, 1969؛ I.M.D’jakonov, 1969

[۲] – چون R.T. Hallock, “On the Old Persian Signs”, JNES 1970, 52-55 و I.M.D’jakonov,”The Origin of the Old Persian Writing System”, ۱۹۶۹

[۳] – این نامه‌ها را برخی جعلی انگاشته‌اند ولی کارل نیلاندر بدرستی اعتبار آنها را نشان داده است (نک. C.Nylander, in Opuscula Atheniensia 8, Lund, 1968, 119-136)

[۴] -Luschy, H., 1968,”Studien zudem Darius-Relief von Bistun”, AMI N.F. 1, Berlin, 63-94.

[۵] – Hinz, 1968, “ Die Entstehung der altpersichen Keilschrift”, AMI. N.F., Berlin, 95-98

[۶] – C. Nylander, 1968, “Who wrote the Inscriptions at Pasargard”, Orientalia Suecana 16, Uppsala, 135-180.

[۷] – DB IV 88-92

[۸] – واژه فارسی باستان به کار رفته در متن hamātaxatā است از ham + tax.. اشمیت (۱۹۹۱, ۷۴) قرائت گرشویچ (۱۹۸۲, ۱۰۵ f) را به صورت h-m-a-[c]-x--t-a/hamācaxatā/ «اخذ شده، فهمیده شده» رد می‌کند و نشان داده که در خط حرف c دیده نمیشود.

[۹] – H. Paper, 1956, “The Old Persian /L/ Phoneme”, JAOS, 24-26.