انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

خشونت رستگاری بخش در فیلم های مارتین اسکورسیزی

دیوید جان گراهام ترجمه: سعید شاه حسینی

دیباچه

جهان جایی است آکنده از خشونت. به روایت انجیل زمین مالامال از خشونت بوده است. اندیشمندان و متالهین ادیان گوناگون، همواره درگیر یافتن دلیلی قانع کننده برای این حقیقت بوده اند که دادگری خداوند چگونه با این مساله سازگاری دارد و عشق ورزی او به انسان چگونه می‌تواند با رنجاندن آدمیان توام باشد. به دلایلی مردم، چه آنان که دین باورند و چه کسانی که باور به دین ندارند، همواره در تلاش بوده‌اند تا توجیهی منطقی برای وجود رنج ارایه دهند. برای نمونه، دانشمندان دین پژوه مسیحی، از دوران «آگوستین» همواره در تکاپو بوده‌اند تا توجیهی برای رنج ناشی ازخشونت بیابند. به هر ترتیب، این مقوله از دلمشغولی های متفکران و دانشمندان علوم دینی به شمار می رود و از جمله دغدغه هایی در باورهای عوام نیز بوده است. در عهد عتیق، مذاهب رایج زاده جهان مسحیت به مقوله رنج توجه زیاد نشان داده اند. رامسی مک مولن گفته است که هدف پیدایش ادیان نخستین و کهن، التیام بخشیدن به رنج آدمی بوده است. از این روست که آیین‌های کاتولیک عملاّ به التیام رنج‌های زندگی می پردازند.

همان گونه که بیماری و چیزهایی از این دست انسان را رنجور می کند، ادیان نیز اعمال نوع بشر را منشاء رنج می‌دانند. در واقع این دو، یعنی بیماری و کردار آدمی گاه به هم مرتبط می شوند، مانند رابطه میان ارتکاب گناه و رنج. (کردارهای آدمی از آن رو که پیامدهایی ناخوشایند را باعث می‌شوند). هر گونه رابطه مستقیم میان ارتکاب گناه و رنج در روایتهای انجیل مردود شمرده شده است. برای مثال در کتاب ایوب ((Job، رنج ایوب به رغم نظر نزدیکان و دوستانش، به سبب کردار شخص او نیست. به همین ترتیب، پاره ای از روایات کهن در آیین مسیح، اعتقادی به ارتباط میان کردار آدمی و رنج ندارند. اما ماجرا به همین سادگی هم نیست. در دیگر روایات کتاب مقدس مانند سفر تثنیه و برخی از روایات مسیح به ارتباط میان شخصیت اخلاقی و رنج یا عدالت خداوند اشاره شده است.

به هر حال در این جستار، نه کل مقوله رنج که بخشی کوچک از آن، یعنی رنج آدمی به مثابه پیامد کردار عامدانه و طرح ریزی شده دیگران را بررسی کنیم. در این باره چه می توان گفت، به ویژه اینکه نمی دانیم خشونت آدمی به‌راستی بی معنا است و یا این خشونت مقصود و هدفی را دنبال می‌کند و به رستگاری آدمی به مرتبه‌ای بالاتر منجر خواهد شد؟
نگاهی اجمالی به فیلمهای تولید شده نشان می‌دهد که خشونت مایه ای تکرار شونده آنها به شمار می‌رود. در فیلم های پیشگامان سینما مانند «تعصب» اثر «گریفیث»، و وسترن‌های حماسی کارگردانانی مانند «جان فورد»، فیلم های نوار، گونه علمی تخیلی و مانند آنها، خشونت اغلب نقشی اساسی دارد. با این حال نمی توان حکم کلی صادر کرد که خشونت بازتاب مشکلات جامعه و بیماری های آن است. شکی نیست که مجادله بر سر این که آیا خشونت در فیلم بازتاب خشونت در جامعه است و یا مسبب آن، بحثی است مفصل و طولانی. با این حال خشونت بسیار پیش از پیدایش سینما، کم و بیش رواج داشته است. شاهد این مدعی می تواند همان روایت انجیل باشد که در سرآغاز سخن آمده است.
نماد اصلی صلیب از جمله بن مایه های خشونت در سرشت مسحیت است. با این حال از هنگامی که صلیب نشانه مذهبی آرامش و امید شد، جنبه های خشونت بار و منفی اش رنگ باخت و خشونت صلیب یعنی تصلیب که به منزله مرگ به شمار می رفت به صورت نماد دینی مسیحیان درآمد. صلیب در تفکرات انجیلی و دین شناختی، نقش مرکزی و تاریخی برعهده دارد. همچنین خشونت در آثار مردم شناسان دینی و اجتماعی مانند «رنه ژرارد» نکته‌ای محوری به شمار می آید. ژرارد در مکاشفات پدیدار شناسانه خوش درونمایه خشونت در مذهب را سر لوحه کار خود قرار داده است.
علوم دینی، خشونت و سینما
در این جستار نگاه من بر کارگردانی خاص متمرکز است: مارتین اسکورسیزی. البته قصد بررسی همه جانبه آثار او را ندارم بلکه می خواهم به آن دسته آثاری بپردازم که درونمایه‌هایی از خشونت دارند. به ویژه اینکه این خشونت به غایتی رستگارکننده نیزمنجرمی‌شود. در آغاز، اسکورسیزی را همانند دیگر فیلمسازان در نظر می‌گیریم. اسکورسیزی در بازسازی مایه‌هایی‌که علی الظاهر چیزی نو در خود ندارند فردی توانمند شمار می‌آید. البته در جهان چیزی نو یافت نمی‌شود و سینما و سایر هنرها، عموماَ طرح‌های کهنه گذشته را بازگو می‌کنند. اما این بازگفتن‌ چونان ویراستاری و بازنویسی داستانی که پیشتر به رشته تحریر در آمده، توام با نگاهی خلاقه است.
در این مورد، رفتار و منش شخصیت «جیک لاموتا» در «گاو خشمگین» مثال زدنی است. لاموتا صدمه ای را که رقیبش « شوگر ری رابینسون» در مسابقه مشت زنی از ناحیه دست به‌او وارد کرده، مجازاتی خود خواسته و نوعی طلب آمرزش قلمداد می‌کند. جیک در مقام راوی فیلم شرح می دهد که مشت زنی او برای خود فراموشی است. او می‌خواهد مجازات آنچه را که به خطا انجام داده، دریافت کند. این کار به نوعی در تضاد با دین شناسی مسیحیت به شمار می‌آید و شباهتی به نظریه مجازات و کفاره گناه در مسیحیت ندارد. در اینجا با شکلی وارونه از آنچه مسیح برای مجازات خطاهای بنی بشر بر ‌می‌شمرد، روبه روهستیم. اینکه بازنویسی متن شرایدر از جانب اسکورسیزی ( کاری که او معمولا انجام می‌دهد) تغییری ایجاد کرده و یا همانند «آخرین وسوسه مسیح» به تمامی تفسیر شخص شرایدر است، نکته‌ای است که در جای خود قابل بررسی است. شخصیت این فیلم، رستگاری را در رویارویی با خشونت دیگران جستجو می‌کند. او احساس می‌کند که باید ‌اشتباهات خود را جبران کند و حضور در رینگ مشت زنی اشتباه او را جبران می کند. جیک گویی عملا خویشتن را با مجازاتی فراتر از آنچه در این ورزش مرسوم است منکوب ‌می‌‌کند. شخصیت پردازی لاموتا، فیلم را از حد زندگینامه یک مشت زن فراتر می برد.
اسکورسیزی روایتی از معصومیت از دست رفته در هالیوود را با عنوان « یک قرن سینما» برای تلویزیون بریتانیا کارگردانی کرده‌ است. این مجموعه مستند، در شبکه چهار بریتانیا به نمایش در ‌آمد و در شبکه ویدئویی نیز عرضه شد. در این مجموعه اسکورسیزی نشان می دهد که چگونه اسطوره‌های نخستین سینمای امریکا از دوران کارگردانانی چون جان فورد و فرانک کاپرا پیچیده تر شده است. در واقع، خشونت ابزاری شده‌است پر قدرت برای ابراز بیانیه های نوگرایانه که اسطوره‌های ساده‌لوحانه گذشته ما را از هم می‌پاشد و طرحی نو درمی‌اندازد. «خشونت بی دلیل » چهره های سینما و تلویزیون نکوهش و طرد می شوند….

خشونت رستگاری بخش عنوان این بخش به عمد معنی دوگانه دارد. خشونت رستگارانه در حکم اسم مصدر عملی خشن است که رستگاری در پی می آورد و در نقش صفت خشونت رستگار کننده است. اکنون برای تامل و نگاهی اصولی به این وادی باید به شیوه هایی اشاره کنیم که مواد خام دینی فیلم‌های عامه پسند و سایر فیلم‌ها را فراهم می‌آورند. آثار مورد بررسی هیچ وجه مشترکی با هم ندارند.
اجازه بدهید به تفسیر رنج در مسیحیت ستنی نگاهی کوتاه بیاندازیم. در سفر پیدایش، رنج پیامد خطا کاری است و خطا کاری خود به گناه می‌انجامد. از این نظر، خطای زن و مرد در بهشت منشاء مستقیم فلاکت هایی بود که در زندگی نوع بشر به وجود آمد. یهودیان و مسیحیان سنت‌گرا، در باور و در عمل، به کفاره گناه باور دارند.به شکلی کنایی، کفاره رستگاری بخش در یهودیت و مسیحیت سنتی، عملی پر خشونت را در نظر می‌گیرد. قربانی کردن حیوانات در یهودیت قدیم و تندیس مسیح بر صلیب به عنوان کفاره گناهان جهان، از جمله مظاهر قدرتمند خشونت رستگاری بخش به شمار می آیند ( و این نکته‌ بنیادی در اندیشه رنه ژرارد به منزله خشونت نمایشی یا مقدس مطرح می شود). به عبارت دیگر، نمایش خشونت در فیلم می تواند امیدوار کننده باشد نه صرفاّ تنفر انگیز. به زعم فریتز لانگ:
“شما می‌دانید که من تصور نمی‌کنم مردم به شیطانی با شاخ و دم باور داشته باشند و روی همین حساب آنها به عذاب پس از مرگ نیز معتقد نیستند. پس من از خودم می پرسم که مردم چگونه‌اند و به چه باوردارند و احساسشان معطوف به کجا است؟ آنچه آنها به آن باور دارند عذاب جسمانی است و عذاب جسمانی پیامد خشونت است. فکر می‌کنم آنچه امروز تنها واقعییتی است که مردم واقعاً آن را احساس می‌کنند و با این حساب بخشی ناگزیر از زندگی آنها و بالطبع متون سینمایی شده است، خشونت است».
اسکورسیزی، شخصاً به واسطه شیوه کارگردانی‌ و تعلق خاطر به ژانری قدیمی یعنی «فیلم نوار» چهره ای شناخته شده است. در این ژانر به قول خود او هیچ تاخیری برای مجازات افراد وجود ندارد. البته اسکورسیزی از حد تصاویر تیره و تار فیلمهای نوار فراتر می‌رود. واین رویکرد در استفاده فراوان و خلاقه از تصاویر خشن در جای جای فیلمش دیده‌می‌شود. در این جا مقایسه میان اسکورسیزی و «کوئنتین تارانتینو» در کاربرد تصاویر خشن پر بی راه نیست گرچه به بحث ما هم مربوط نمی شود.
بحث اصلی در دین و سینما پرسش از عدالت است. برخی فیلمها پرسشهای جدی دینی و اخلاقی درباره حق و باطل مطرح می‌کنند به‌ویژه هنگامی‌که «قدرتهای موجود» (قوانین قضایی، حکومت، پلیس و غیره) در «مجازات خلافکاران» به وظیفه خود عمل نمی‌کنند. این یک نمونه از شرایطی است که پل [شرایدر] باید آن را پذیرفته باشد ولی به نظر نمی رسد آن را مد نظر قرار داده‌ باشد. « قدرت ها» وانمود می‌کنند که نسبت به اجرای قانون و مهار خشونت و خطاکاری دیگران سعه صدر دارند، حتی اگر در واقع چنین نباشد!
در “تنگه وحشت” (۱۹۹۱)، نقش سنتی و قدرتمند قهرمان و شرور در هم می‌آمیزند. بزهکار فیلم (رابرت دنیرو) ، به دلیل آن که وکیلش مدرک تبرئه او را کتمان کرده، به حبس رفته است. به همین دلیل پس از آزادی از حبس انتقام خود را از وکیل و همسر او می گیرد.در این فیلم قهرمان ها و ضد قهرمان ها، منجی ها و بزهکاران، تقریباً از هم بازشناختنی نیستند. فیلم آخرین وسوسه مسیح نیز این گونه است.
می توان با اشاره به فیلمهایی مشخص، ابهامات مربوط به عدالت خداوند و مسئله شرارت (خشونت) در منطق سنتی یهودی ( کتابهای مذهبی عهد عتیق، کتاب ایوب، داستانهای حکمی، کتاب جامعه سلیمان) را از نزدیک بسنجیم. برخی از روایت های به واقع خلاقه در فیلم با بیانی در هم آمیخته و دو پهلو همراه شده اند .شاید بدین خاطر که « افق دید » مارا معطوف به دور دستها کنند. کارنی درباره پل شرایدر می‌گوید که « شرایدر از جریانات روز هالیوود تا اندازه‌ای به دور ‌مانده است.» هیوارد نیز اشاره می‌کند که هالیوود اغلب کارگردانان خلاق و نوآور را طرد می‌کند.
مانند روایت انجیل از یعقوب که فاقد پاسخی واضح به مسئله خشونت است ومانند روایتی در سفر پیدایش که شخصیت های اصلی آن بسیار عاقل و در عین حال با خواسته های اهریمنی خود دست و پنجه نرم می‌کنند واقعییت ها و کابوس های زندگی اغلب در وضعیتی مبهم باقی می مانند. آیا به عنوان نمونه، می‌توا ن شخصیت‌های یوسف و یعقوب را « قهرمان» تلقی‌کرد در حالی هر آنچه انجام می دهند از سوی خداوند ناشی می‌شود؟ به نظر می آید. عقاید سنتی همسر یعقوب و دوست همدم او پیش پا افتاده و توخالی به نظر می‌آید اما افرادی مانند میرچا الیاده و پل تیلیش توجه داشته‌اند که دین ، ولو به شکلی متفاوت در همه جا حضور دارد.
در اینجا نگاهی گذرا به سابقه کاری اسکورسیزی و شرایدر پر بدک نیست. آن گونه که شرایدر خود بیان می کند تا پیش از ۱۷ سالگی اجازه نداشته فیلمی را تماشا کند. اما در محیطی بزرگ شده که امکان آشنایی با ادبیات برایش فراهم بوده است. اسکورسیزی، برخلاف شرایدر در کودکی مبتلا به آسم بوده است و در فضایی نسبتاً فرهنگی، خودش را تمام و کمال به لذت سینما رفتن مشغول کرده است. در همان زمان، تاثیر دوگانه اعتقادات دینی کاتولیک در خانه و مدرسه و خشونت تند همسایه های نیو یورکی آنها اثری عمیق بر وی بر جای می گذارد. اسکورسیزی در نیویورک یا «ایتالیای کوچک» رشد می‌کند و خیلی زود در می‌یابد که جهان جای خطرناکی است. کونلی در فهرست هشت موردی خود از شاخصه های فیلم های اسکورسیزی، خشونت را از جمله مهمترین شاخصه ها معرفی می کند. جالب اینکه کونلی در فهرست خود هیچ اشاره ای به کیفیت های مذهبی فیلم های اسکورسیزی نمی کند.
صنعت فیلم اغلب به نمایش غیر ضروری خشونت متهم است و منشا این انتقادات از آن دسته نقد هایی ناشی می شود که به انتقاد ازخشونت بی دلیل پرداخته اند. وقتی عاملان سانسورنمی توانند از پخش عمومی فیلمها جلوگیری کنند، آنها را به عامل محرک جنایتها متهم می‌کنند: تازه ترین نمونه، فیلم « قاتلین بالفطره» اثر« الیور استون» است. مایکل مدود منتقد فیلم و نویسنده محافظه کار یهودی در کتاب بسیار مشهور خود به گونه ای مشابه تاثیر هالیوود بر ارزش های سنتی را به باد حمله می گیرد. کتاب به روشهای متعدد، از یک گرایش سیاسی اجتماعی یعنی ارزش های خانوادگی به منزله بازوی راست سیاستهای امریکا استفاده می‌کند. عکس پشت جلد کتاب، درکنار شرح مختصری درباره مولف، او را از خانواده ای سنتی (دارای زن و بچه) معرفی می‌کند. با وجود این آیا بر‌چسبی که با رنگ نارنجی فسفری و حروف برجسته روی جلد کتاب جار می زند «هشدار، حاوی کلمات و عبارات رکیک» واقعاً اخطاری است برای دور ماندن کتاب از دسترس کودکان یا تحریکی جنسی است به منظور فروش کتاب؟ آیا کسی از آن گونه خشونت یا پورنوگرافی که به جلب توجه بیننده یا خواننده به سوی لذتی نابهنجار گرایش دارد حمایت می‌کند در حالی که همزمان قربانیانی مورد سوء استفاده قرار می گیرند؟ بنابراین بینش مدود چیزی در حد دیزنی و کاپرا خواهد بود و به جز این نیز ره به جایی نخواهد برد. احساس می‌شود با این نوع نگرش و گرایش که در سینمای هالیوود وجود دارد مکتب سینمای هالیوود، بدون شک باید ارزش های کهن را مورد تردید قرار دهد. اعم از اینکه برای نیل به رستگاری ما را به باز اندیشی در آرمانهای مذهبی فرا خوانند و یا اینکه چیزی دیگر را به عنوان جایگزین پیشنهاد کنند. چه بسا که کارگردان را مرشدی دینی بدانیم که توده مردم را به درک و دریافتی متفاوت از واقعیت فرا می‌خواند. دقیقاً، به مانند شخص اسکورسیزی که آرزوهای کودکانه وی – به کسوت کشیش درآمدن- تبدیل به دعوت به رستگاری مردم از مسیر پرده سینما شد. با این‌حال، این موقعیت در بیشتر وقتها، به نوعی اقدام دینی ویرانگر تبدیل می‌شود. «منجی» ها اغلب به گونه ضد قهرمان پدیدار می‌شوند و تغییر و تحولات چشمگیری در آنها دیده می‌شود .اسکورسیزی، درباره ضد قهرمان فیلم راننده تاکسی اینگونه می‌گوید که، تراویس بیکل فردی پارسا به حساب می‌آید. اما نیروی زهد او به سویی نادرست گرایش دارد، شبیه چارلز مانسون.سینما قادر است با بهره گیری از حکایات و کند و کاوهای دینی بواسطه اتخاذ دیدگاه بیرونی و غیر مذهبی تعبیرات سنت‌گرایان از سرگذشت بشر را به کلی دگرگون کنند.این البته نه اینکه چیزی جدید باشد: در سنت یهودیان و مسیحیان چنین رفتاری به چشم می خورد.
فیلمهایی را که در این مطلب از آنها نام برده‌ام هدفمند انتخاب شده‌اند و توجه بر کاربرد آنها بوده است.در غیر این صورت به یقین نمی توانستند قانع کننده باشند.با این وجود این نمونه ها برای آراستن دو نقطه نظر اساسی کافی بوده‌اند: نخست آن دسته از فیلمها و کارگردانانی که می‌توانند بینندگانی با تصورات مذهبی قوی را گرد آورند و گه گاه تفسیری جدید و مهم از تجربیات زندگی ارائه دهند و دیگر مورد که بیشتر به موضوع این متن ربط دارد، ابراز خشونت است از آن سو که اگرچه می توا ند ویرانگرو خود ویرانگر باشد، نیز می تواند منجر به رستگاری گردد.

s-shahhosseini@araku.ac.ir