انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

خانه‌ام جایی است که قلبم آنجاست

خانه‌ام جایی است که قلبم آنجاست: تک‌نگاری یک روز در برج‌البراجنه، اردوگاه آوارگان فلسطینی در بیروت

برج‌البراجنه واقع در بیروت است و تنها یکی از دوازده اردوگاه‌ آوارگان فلسطینی در لبنان است. روزهای آخر سفرم به بیروت در تابستان ۲۰۱۱ را در این اردوگاه گذراندم. علی ایوب، فرزند یکی از آوارگان فلسطینی، میزبان من شد. او خود در این اردوگاه متولد شده بود. حدود چهل سال سن داشت و برای بازگشت به فلسطین لحظه شماری می‌کرد. راهپیمایی، اعتراض و مصاحبه‌ای نبود که علی ایوب، در آن حضور نداشته باشد. همه او را عمو علی صدا می‌کردند. مردی مهربان و دوست داشتنی که قلبی به بزرگی تاریخ فلسطین داشت. عمو علی همیشه درِ خانه‌اش به روی همه باز بود. اگرچه خانه‌ وضع چندان مناسبی نداشت اما این چیزی از مهمان‌نوازی او کم نمی‌کرد. او آواره‌ای بود که خود به همه پناه می‌داد.

 

عکس شماره ۱ و ۲: کوچه‌های تنگ و باریک اردوگاه آوارگان برج‌البراجنه و وضعیت سیم‌کشی برق – بیروت

وقتی جلوی اردوگاه از تاکسی پیاده شدیم، برای رسیدن به خانه‌ی عمو علی باید از کوچه‌هایی تنگ و باریک عبور می‌کردیم. عمو علی چمدان من را برداشته بود و اصرار من برای حمل آن فایده نداشت. من مهمان عمو علی بودم و عمو علی هم بهترین میزبان‌ها… تا رسیدن به خانه‌ی عمو علی با هرکسی که در راه بود سلام و علیک کردیم. همه از دور و نزدیک اسمش را صدا می‌کردند: «علی ایوب…» و عمو علی برای همه‌شان دست تکان می‌داد. به خانه‌ی عمو علی رسیدیم. همان خانه‌ای که روی دیوارش پرچم برزیل کشیده بودند. اهالی خانه عاشق فوتبال بودند… برزیل تیم محبوب چه کسی در دنیا نیست؟! بچه‌ها جلوی در خانه مشغول نظافت کوچه بودند. عمو علی اهالی خانه را معرفی کرد. مادر و خانواده‌ی خواهر همه در همان خانه‌ی کوچک با هم زندگی می‌کردند. مادر علی ایوب، اگرچه شکسته و پیر اما بسیار زیبا بود. چشمانی روشن و لبخندی درهم شکسته داشت که تلخی گذشته، بر شیرینی آن چربیده بود. عمو علی گفت که مادرم روزی را که از خانه‌شان در فلسطین بیرونشان کردند به خاطر دارد. چهار یا پنج ساله بود که به این اردوگاه آمدند. قرار بود موقتی در اینجا باشند. اما حالا مادرش حدود هفتاد سال سن داشت. او هنوز کلیدِ درِ خانه‌شان را نگه داشته بود و امیدوار بود به خانه‌ی پدری و سرزمین مادری برگردد. پدر علی ایوب با همین آرزو از دنیا رفت. و علی ایوب هم برای آرمان و آرزوی بازگشت کم نگذاشته بود. تمام زندگی‌اش را صرف مبارزه برای حق بازگشت آوارگان به فلسطین کرده بود. و حالا که در سال ۲۰۲۱ این خاطرات را با اندوه فراوان می‌نویسم، علی ایوب چند سالی است که فوت کرده، بدون آنکه سرزمین مادری را دیده باشد. بدون آنکه نتیجه‌ی تمام این مبارزات و مقاومت‌ها را به چشم دیده باشد. بدون آنکه ببیند مردم دنیا از دور و نزدیک، در حمایت از آزادی فلسطین قیام کرده‌اند و امروز آزادی فلسطین از هر زمان دیگری نزدیک‌تر و ملموس‌تر به نظر می‌رسد…

عکس شماره ۳: بچه‌ها در حال نظافت کوچه و برداشتن آب آشامیدنی در اردوگاه آوارگان برج‌البراجنه – بیروت

خانه‌ی علی ایوب پر بود از عکس‌هایی از مسجدالاقصی، پرچم فلسطین، پرچم مقاومت لبنان و عناصر بصری دیگری که هم درد بود، هم استقامت، هم رنج بود و هم امید… این خانه به قدری موقتی بود که راهی جز بازگشت علی ایوب به فلسطین وجود نداشت. مسیر واضح و مشخص بود. گفته بودند که پیرها می‌میرند و جوان‌ترها فراموش می‌کنند. اما پیرها همه چیز را برای جوان‌ترها گفته بودند و جوان‌ترها هم برای فرزندانشان… هیچکس فلسطین را فراموش نکرده بود… این خانه‌ها موقتی بود…

عکس شماره ۴: علی ایوب در حال نشان دادن اردوگاه برج‌البراجنه – بیروت

با عمو علی مشغول چرخ زدن در اردوگاه شدیم. وضعیت سیم‌کشی برق در کوچه‌ها جلب توجه می‌کرد. انبوهی از سیم‌های پراکنده و بعضاً بدون عایق، چشم‌انداز آسمان کوچه‌های تنگ را تشکیل می‌داد؛ کوچه‌هایی خاکی با دیوارهایی از تصاویر مسجدالاقصی، شهدا، پرچم فلسطین، شعرها، شعارها و…  به سیم‌های برق آویزان از سقف کوچه‌ها که نگاه می‌کردم، عمو علی گفت، «تعدادی از افراد به خاطر برق‌گرفتگی جانشان را از دست داده‌اند. کوچه‌ها به خصوص در روزهای بارانی خطرناکند…». به سمت قبرستان اردوگاه حرکت می‌کردیم. از کنار ساختمانی رد شدیم که آثار گلوله و بمب روی آن باقی مانده بود. ساختمان نفس‌گیری بود. انگار بوی خون و صدای جیغ هنوز از پاره‌پاره‌های ساختمان بیرون می‌زد.. .عمو علی برایم توضیح داد که این‌ها باقی مانده‌ی حمله‌ی اسرائیل به لبنان و حمله به اردوگاه آوارگان فلسطینی است.

عکس شماره ۵: آثار برجا مانده از گلوله‌ها و ترکش‌های حمله‌ی اسرائیل به اردوگاه برج‌البراجنه و عکس بعضی از شهدا – بیروت

از هرجا عبور می‌کردیم دیوار کوچه‌ها پر بود از دیوارنوشته‌ها، شعارها، عکس شهدا و پرچم فلسطین. وارد یک مغازه‌ی کوچک شدیم. محصولات فرهنگی داشت. همه چیز رنگ و بوی فلسطین می‌داد. چفیه‌ی فلسطینی، پرچم فلسطین، تابلوهایی با موضوع فلسطین و مسجدالاقصی، تسبیح‌هایی با رنگ فلسطین، گردنبندهایی با نقشه‌ی فلسطین، آهنگ‌هایی از فلسطین… همه چیز فلسطین بود و بس.

عکس شماره ۶: یکی از بچه‌ها در حال نشان دادن تسبیح با رنگ و طرح فلسطین

مغازه‌دار وقتی فهمید من ایرانی هستم، شوری عجیب پیدا کرد، شروع کرد به آواز خواندن و با صدای بلند کسانی را صدا زد، بعد گفت «ما مدیون ایران هستیم. ایران تنها جایی است که از مردم ما حمایت کرده. من میدانم زمانی که تمام دنیا به ما پشت کرد، ما را فراموش کرد، مردم ایران ما را فراموش نکردند. من میدانم اگر فرزندان فلسطین قوتی برای خوردن دارند، این به خاطر حمایت  ایران از ما بوده. فرزندان ما زنده هستند، چون شما پشت ما بودید… چون شما ما را رها نکردید…» بعد همسر و فرزندانش از در پشتی وارد مغازه شدند. در همان مغازه زندگی می‌کردند. زن و مرد، دو پسر کوچک داشت. مرد با حالی حاکی از احترام و شور و شعف من را به خانواده‌اش معرفی کرد. چند هدیه از مغازه‌اش برداشت و در ساک من انداخت و بعد از من برای ایرانی بودنم، تشکر کردند… چیزی که اصلاً انتظارش را نداشتم…

عکس شماره ۷، ۸ و ۹: دیوارنوشته‌ها و طراحی‌های روی دیوار اردوگاه برج‌البراجنه – بیروت

بالاخره به قبرستان رسیدیم. عمو علی تاریخ روی سنگ قبرها را نشان می‌داد که تاریخ تولدشان مربوط به پیش از نکبت ۱۹۴۸ و محل تولدها همه فلسطین بود. مردان و زنانی که در این اردوگاه یا مرده بودند و یا قتل عام شده بودند. قبور زیادی بود که روی آن‌ها عنوان شهید نوشته شده بود و به زنان، مردان و کودکانی تعلق داشت که در حمله‌ی اسرائیل به اردوگاه کشته شده بودند.

عکس شماره ۱۰ : قبرستان آوارگان فلسطینی در اردوگاه برج‎البراجنه – بیروت

با عمو علی بر سر مزار پدرش رفتیم. «احمد نجیب ایوب» متولد ۱۹۳۵ در الجش واقع در شمال فلسطین اشغالی و متوفی ۱۹۹۲ اردوگاه برج‌البراجنه. عمو علی دست‌هایش را بالا برد و شروع کرد به خواندن فاتحه. من هم به عادت ایرانیان روی زمین زانو زدم و دستم را روی سنگ قبر گذاشتم و فاتحه خواندم. عمو علی گفت «می‌دانی… تمام مردم دنیا در خانه‌هایشان زندگی می‌کنند… اما ما فلسطینی‌ها… خانه‌هایمان در قلب‌هایمان زندگی می‌کند…».

عکس شماره ۱۱: علی ایوب در حال نشان دادن تاریخ و محل تولد و وفات یکی از آوارگان فلسطینی

عکس شماره ۱۲ و ۱۳: علی ایوب در حال خواندن فاتحه سر مزار پدرش «احمد نجیب ایوب»، متولد الجش فلسطین در سال ۱۹۳۵ و متوفی اردوگاه برج‌البراجنه در سال ۱۹۹۲

این جمله‌ی عمو علی را هیچوقت فراموش نکردم. « تمام مردم دنیا در خانه‌هایشان زندگی می‌کنند، اما ما فلسطینی‌ها، خانه‌هایمان در قلب‌هایمان زندگی می‌کند». این شعر تقدیم به علی ایوب و تمام آوارگان فلسطینی است که در آرزوی بازگشت به سرزمین مادری خود هستند…

 

:For Ali Ayoub and my Palestinian friends in the refugee camps

 

My home is where my heart is  by Zeinab Lotfalikhani- 2011

 

My old man told me once

Listen to your heart

Your heart will lead you home

Stand for your right

 

Then he gave me a key to home

And he told me home is near

He pointed at my heart

And, said your home is here

 

Now I’m heading home

Let those occupier settlers know

The key is in my hand

And I won’t let it go

 

They can’t change the lock

Cause I still have the key

Even if they change it

The door still opens for me

 

They can’t change the door

Cause door is just a frame

Even if they change it

The home stays the same

 

They can’t change my home

Cause that’s where I belong

My home is where my heart is

Till my heart carries on

 

My home is where my heart is

My home is in my heart

My life is where my home is

No one can take us apart

 

My home is where the birds are

Singing on the trees

My home is where the checkpoints

Don’t even exist to stop the kids

 

Now I’m heading home

Let those cruel killers know

The key is in my hand

And I won’t let it go

 

Yeah I’m heading home

Let the whole world to know

The key is in my heart now

And I won’t let it go