روز جهانی خیام
تهیه و تنظیم : فرهاد بخشایی
نوشتههای مرتبط
عُمَر خَیّام نیشابوری (نام کامل:غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری) (زاده ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی در نیشابور – درگذشته ۱۲ آذر ۵۱۰ خورشیدی در نیشابور)که خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری هم نامیده شدهاست، فیلسوف، ریاضیدان، ستارهشناس و رباعی سرای ایرانی در دوره سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و لقبش «حجهالحق» بودهاست؛ ولی آوازه وی
پرونده حکیم عمر خیام گردآوری و چیدمان: فرهاد بخشایی
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بارتن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
خیام
عُمَر خَیّام نیشابوری (نام کامل:غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری) (زاده ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی در نیشابور – درگذشته ۱۲ آذر ۵۱۰ خورشیدی در نیشابور)که خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری هم نامیده شدهاست، فیلسوف، ریاضیدان، ستارهشناس و رباعی سرای ایرانی در دوره سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و لقبش «حجهالحق» بودهاست؛ ولی آوازه وی بیشتر به واسطه نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبانهای زنده ترجمه نمودهاند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست که مایه شهرت بیشتر وی در مغربزمین گردیدهاست.
یکی از برجستهترین کارهای وی را میتوان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظامالملک، که در دوره سلطنت ملکشاه سلجوقی (۴۲۶ – ۴۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعاتاش درباره اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضیدانی برجسته در تاریخ علم ثبت کردهاست. ابداع نظریهای درباره نسبتهای همارز با نظریه اقلیدس نیز از مهمترین کارهای اوست.
شماری از تذکرهنویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خواندهاند. صحت این فرضیه که خیام شاگرد ابن سینا بودهاست، بسیار بعید مینماید، زیرا از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشتهاند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود میداند اما این استادی ابن سینا، جنبه معنوی دارد.
زندگی
آرامگاه خیام که در محله کهن شادیاخ در نیشابور است.
عمر خیام در سده پنجم هجری در نیشابور زاده شد. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و ستارهشناسی را فراگرفت. برخی نوشتهاند که او فلسفه را مستقیماً از زبان یونانی فرا گرفته بود.
در حدود ۴۴۹ تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضیالقضات سمرقند، کتابی درباره معادلههای درجه سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله و از آنجاکه با نظامالملک طوسی رابطهای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلالالدین ملکشاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک به اصفهان میرود تا سرپرستی رصدخانه اصفهان را بهعهده گیرد. او هجده سال در آنجا مقیم میشود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه میشود و در همین سالها (حدود ۴۵۸) طرح اصلاح تقویم را تنظیم میکند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلالالدین ملکشاه شهرهاست، اما پس از مرگ ملکشاه کاربستی نیافت. در این دوران خیام بهعنوان اختربین در دربار خدمت میکرد هرچند به اختربینی اعتقادی نداشت. در همین سالها (۴۵۶) مهمترین و تأثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس را مینویسد و در آن خطوط موازی و نظریه نسبتها را شرح میدهد. همچنین گفته میشود که خیام هنگامی که سلطان سنجر، پسر ملکشاه در کودکی به آبله گرفتار بوده وی را درمان نمودهاست. پس از درگذشت ملکشاه و کشته شدن نظامالملک، خیام مورد بیمهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه قطع شد بعد از سال ۴۷۹ اصفهان را به قصد اقامت در مروکه به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالاً در آنجا میزان الحکم و قسطاس المستقیم را نوشت. رساله مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) احتمالاً در همین سالها نوشته شدهاست. غلامحسین مراقبی گفتهاست که خیام در زندگی زن نگرفت و همسر برنگزید.
باغی که آرامگاه خیام در آن قرار دارد، تصویر از کنار آرامگاه امامزاده محروق گرفته شدهاست و در ورودی قدیمی این باغ در تصویر دیده میشود.
مرگ خیام را میان سالهای ۵۱۷-۵۲۰ هجری میدانند که در نیشابور اتفاق افتاد. گروهی از تذکرهنویسان نیز وفات او را ۵۱۶ نوشتهاند، اما پس از بررسیهای لازم مشخص گردیده که تاریخ وفات وی سال ۵۱۷ بودهاست.مقبره وی هم اکنون در شهر نیشابور، در باغی که آرامگاه امامزاده محروق در آن واقع میباشد، قرار گرفتهاست.
شرایط دوران خیام
در زمان خیام فرقههای مختلف سنی و شیعه، اشعری و معتزلی سرگرم بحثها و مجادلات اصولی و کلامی بودند. فیلسوفان پیوسته توسط قشرهای مختلف به کفر متهم میشدند. تعصب، بر فضای جامعه چنگ انداخته بود و کسی جرئت ابراز نظریات خود را نداشت – حتی امام محمد غزالی نیز از اتهام کفر در امان نماند. اگر به سیاستنامهخواجه نظامالملک بنگریم، این اوضاع کاملاً بر ما روشن خواهد بود. در آن جا، خواجه نظام همه معتقدان به مذهبی خلاف مذهب خود را به شدت میکوبد و همه را منحرف از راه حق و ملعون میداند. از نظر سیاست نیز وقایع مهمی در عصر خیام رخ داد:
سقوط دولت آل بویه
قیام دولتِ سلجوقی
جنگهای صلیبی
ظهور باطنیان
در اوایل دوران زندگی خیام، ابن سینا و ابوریحان بیرونی به اواخر عمر خود رسیده بودند. نظامی عروضی سمرقندی او را «حجه الحق» و ابوالفضل بیهقی «امام عصر خود» لقب دادهاند. از خیام به عنوان جانشین ابنسینا و استاد بیبدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق و متافیزیک یاد میکنند.
القاب
حکیم حجه الحق، خواجه، امام، الفیلسوف حجه الحق، خواجه امام، حکیم جهان و فیلسوف گیتی، الشیخ الامام، الشیخ الاجل حجه الحق، علام خواجه، قدوه الفضل، سلطان العلماء، ملک الحکماء، امام خراسان، من اعیان المنجّمین، الحکیم الفاضل الاوحد، خواجه حکیم، الحکیم الفاضل، نادره فلک، تالی ابن سینا، حکیم عارف به جمیع انواع حکمت به ویژه ریاضی، مسلط بر تمامی اجزای حکمت و ریاضیات و معقولات، در اکثر علوم خاصه در نجوم سرآمد زمان، فیلسوف الوقت، سیدالمحقّقین، ملک الحکماء، الادیب الاریب الخطیر، الفلکی الکبیر، حجه الحق والیقین، نصیرالحکمه و الدین، فیلسوف العالمین، نصره الدّین، الحیر الهمام، سیّدالحکماءالمشرق و المغرب، السیّدالاجل، فیلسوف العالم، به طور قطع در حکمت و نجوم بیهمتا، علامه دوران، بر دانش یونان مسلط و غیره.
خیام در افسانه
انابه
افسانههایی چند پیرامون خیام وجود دارد. یکی از این افسانهها از این قرار است که خیام میخواست باده بنوشد ولی بادی وزید و کوزه میش را شکست. پس خیام چنین سرود:
ابریق می مرا شکستی، ربی
بر من در عیش را ببستی، ربی
من مِی خورم و تو میکنی بدمستی
خاکم به دهن مگر که مستی، ربی
پس چون این شعر کفرآمیز را گفت خدا روی وی را سیاه کرد. پس خیام پشیمان شد و برای پوزش از خدا این بیت را سرود:
ناکرده گنه در این جهان کیست بگو!
آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو!
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست بگو!
و چون اینگونه از خداوند پوزش خواست رویش دوباره سفید شد. البته جدا از افسانهها در اینکه این دو رباعی بالا از خیام باشند جای شک است.
در افسانهای دیگر، چنین آمده که روزی خیام با شاگردان از نزدیکی مدرسهای میگذشتند. عدهای، مشغول ترمیم آن مدرسه بودند و چارپایانی، مدام بارهایی (شامل سنگ و خشت و غیره)را به داخل مدرسه میبردند و بیرون میآمدند. یکی از آن چارپایان از وارد شدن به مدرسه ابا میکرد و هیچ کس قادر نبود او را وارد مدرسه کند. چون خیام این اوضاع را دید، جلو رفت و در گوش چارپا چیزی گفت. سپس چارپا آرام شد و داخل مدرسه شد. پس از این که خیام بازگشت، شاگردان پرسیدند که ماجرا چه بود؟
خیام بازگفت که آن خر، یکی از محصلان همین مدرسه بود و پس از مردن، به این شکل در آمده و دوباره به دنیا بازگشته بود ( اشاره به نظریه تناسخ) و میترسید که وارد مدرسه بشود و کسی او را بشناسد و شرمنده گردد. من این موضوع را فهمیدم و در گوشش خواندم:
ای رفته و باز آمده بَل هُم گشته
نامت ز میان مردمان گم گشته
ناخن همه جمع آمده و سم گشته
ریشت ز عقب در آمده دم گشته
و چون متوجه شد که من او را شناختهام، تن به درون مدرسه رفتن در داد.
سه یار دبستانی
بنا به روایتی خیام، حسن صباح و خواجه نظامالملک به سه یار دبستانی معروف بودهاند که در بزرگی هر یک به راهی رفتند. حسن رهبری فرقه اسماعیلیه را به عهده گرفت، خواجه نظامالملک سیاستمداری بزرگ شد و خیام شاعر و متفکری گوشهگیر که در آثارش اندیشههای بدیع و دلهره و اضطرابی از فلسفه هستی و جهان وجود دارد.
برپایه داستان سه یار دبستانی این سه در زمان کودکی با هم قرار گذاشتند که هر کدام اگر به جایگاهی رسید آن دو دیگر را یاری رساند. هنگامی که نظامالملک به وزیری سلجوقیان رسید به خیام فرمانروایی بر نیشابور و گرداگرد آن سامان را پیشنهاد کرد، ولی خیام گفت که سودای ولایتداری ندارد. پس نظامالملک دههزار دینار مقرری برای او تعیین کرد تا در نیشابور به او پرداخت کنند.
چنان که فروغی در مقدمه تصحیحش از خیام اشاره کردهاست این داستان سند معتبری ندارد و تازه اگر راست باشد حسن صباح و خیام هر دو باید بیش از ۱۲۰ سال عمر کرده باشند که بسیار بعید است. به علاوه هیچ یک از معاصران خیام هم به این داستان اشاره نکرده است.
دستاوردهای خیام
ریاضیات
س. ا. کانسوا گفته: «در تاریخ ریاضی سدههای ۱۱ و ۱۲ و شاید هم بتوان گفت در تمام سدههای میانه حکیم عمر خیام متولد نیشابور خراسان نقش عمدهای داشتهاست».
پیش از کشف رساله خیام در جبر، شهرت او در مشرقزمین به واسطه اصلاحات سال و ماه ایرانی و در غرب به واسطه ترجمه رباعیاتش بودهاست. اگر چه کارهای خیام در ریاضیات (به ویژه در جبر) به صورت منبع دست اول در بین ریاضیدانان اروپایی سده ۱۹ میلادی مورد استفاده نبودهاست، میتوان رد پای خیام را به واسطه طوسی در پیشرفت ریاضیات در اروپا دنبال کرد. قدیمیترین کتابی که از خیام اسمی به میان آورده و نویسنده آن همدوره خیام بوده، نظامی عروضی مؤلف «چهار مقاله» است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر میکند و اسمی از رباعیات او نمیآورد. با این وجود جورج سارتن با نام بردن از خیام به عنوان یکی از بزرگترین ریاضیدانان قرون وسطی چنین مینویسد:
خیام اول کسی است که به تحقیق منظم علمی در معادلات درجات اول و دوم و سوم پرداخته، و طبقهبندی تحسینآوری از این معادلات آوردهاست، و در حل تمام صور معادلات درجه سوم منظماً تحقیق کرده، و به حل (در اغلب موارد ناقص) هندسی آنها توفیق یافته، و رساله وی در علم جبر، که مشتمل بر این تحقیقات است، معرف یک فکر منظم علمی است؛ و این رساله یکی از برجستهترین آثار قرون وسطائی و احتمالاً برجستهترین آنها در این علم است.
— غلامحسین مصاحب، ۱۳۵
او نخستین کسی بود که نشان داد معادله درجه سوم ممکن است دارای بیش از یک جواب باشد و یا این که اصلاً جوابی نداشته باشند.«آنچه که در هر حالت مفروض اتفاق میافتد بستگی به این دارد که مقاطع مخروطیای که وی از آنها استفاده میکند در هیچ نقطه یکدیگر را قطع نکنند، یا در یک یا دو نقطه یکدیگر را قطع کنند». گفته: «نخستین کسی بود که گفت معادله درجه سوم را نمیتوان عموماً با تبدیل به معادلههای درجه دوم حل کرد، اما میتوان با بکار بردن مقاطع مخروطی به حل آن دست یافت». گفته: «در مورد جبر، کار خیام در ابداع نظریه هندسی معادلات درجه سوم موفقترین کاری است که دانشمندی مسلمان انجام دادهاست.». همچنین گفته: «در مورد جبر، کار خیام در ابداع نظریه هندسی معادلات درجه سوم موفقترین کاری است که دانشمندی مسلمان انجام دادهاست».
یکی دیگر از آثار ریاضی خیام رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس است. او در این کتاب اصل موضوعه پنجم اقلیدس را درباره قضیه خطوط متوازی که شالوده هندسه اقلیدسی است، مورد مطالعه قرار داد و اصل پنجم را اثبات کرد. به نظر میرسد که تنها نسخه کامل باقیمانده از این کتاب در کتابخانه لایدن در هلند قرار دارد. «در نیمه اول سده هیجدهم، ساکری اساس نظریه خود را درباره خطوط موازی بر مطالعه همان چهارضلعی دوقائمه متساویالساقین که خیام فرض کرده بود قرار میدهد و کوشش میکند که فرضهای حاده و منفرجهبودن دو زاویه دیگر را رد کند.»
درکتاب دیگری از خیام که اهمیت ویژهای در تاریخ ریاضیات دارد رساله مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) هرچند این رساله هرگز پیدا نشد اما خیام خود به این کتاب اشاره کردهاست و ادعا میکند قواعدی برای بسط دوجملهای کشف کرده و اثبات ادعایش به روش جبری در این کتاب است. بنابرین از دیگر دستآوردهای وی موفقیت در تعیین ضرایب بسط دو جملهای (بینوم نیوتن) است که البته تا سده قبل نامکشوف مانده بود و به احترام سبقت وی بر اسحاق نیوتن در این زمینه در بسیاری از کتب دانشگاهی و مرجع این دو جملهایها «دو جملهای خیام-نیوتن» نامیده میشوند. نوشتن این ضرایب به صورت منظم مثلث خیام-پاسکال را شکل میدهد که بیانگر رابطه ای بین این ضرایب است.
به هر حال قواعد این بسط تا توسط طوسی (که بیشترین تأثیر را از خیام گرفته) در کتاب «جوامع الحساب» آورده شدهاست. روش خیام در به دست آوردن ضرایب منجر به نام گذاری مثلث حسابی این ضرایب به نام مثلث خیام شد، انگلیسی زبانها آن را به نام مثلث پاسکال میشناسند که البته خدشهای بر پیشگامی خیام در کشف روشی جبری برای این ضرایب نیست.
ستارهشناسی
یکی از برجستهترین کارهای وی را میتوان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظامالملک، که در دوره سلطنت ملکشاه سلجوقی(۴۲۶-۵۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی بدین منظور مدار گردش کره زمین به دور خورشید را تا ۱۶ رقم اعشار محاسبه نمود.
خیام در مقام ریاضیدان و ستاره شناس تحقیقات و تالیفات مهمی دارد. از جمله آنها رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله است که در آن از جبر عمدتاً هندسی خود برای حل معادلات درجه سوم استفاده میکند. او معادلات درجه دوم را از روشهای هندسی اصول اقلیدس حل میکند و سپس نشان میدهد که معادلات درجه سوم با قطع دادن مقاطع مخروطی با هم قابل حل هستند. برگن معتقد است که «هر کس که ترجمه انگلیسی [جبر خیام] به توسط کثیر را بخواند استدلالات خیام را بس روشن خواهد یافت و، نیز، از نکات متعدد جالب توجهی در تاریخ انواع مختلف معادلات مطلع خواهد شد.» مسلم است که خیام در رسالههایش از وجود جوابهای منفی و موهومی در معادلات آگاهی نداشتهاست و جواب صفر را نیز در نظر نمیگرفته است.
موسیقی
خیام به تحلیل ریاضی موسیقی نیز پرداختهاست و در القول علی اجناس التی بالاربعاء مساله تقسیم یک چهارم را به سه فاصله مربوط به مایههای بینیمپرده، با نیمپرده بالارونده، و یک چهارم پرده را شرح میدهد.
ادبیات
خیام زندگیاش را به عنوان ریاضیدان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، در حالیکه معاصرانش از رباعیاتی که امروز مایه شهرت و افتخار او هستند بیخبر بودند. معاصران خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکردهاند. صادق هدایت در این باره میگوید.
گویا ترانههای خیام در زمان حیاتش به واسطه تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته یا در حاشیه جنگها و کتب اشخاص باذوق بطور قلمانداز چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گردیده است.
قدیمیترین کتابی که در آن از خیام شاعر یادی شدهاست، کتاب خریده القصر از عمادالدین کاتب اصفهانی است. این کتاب به زبان عربی و در سال ۵۷۲ یعنی نزدیک به ۵۰ سال پس از مرگ خیام نوشته شدهاست. کتاب دیگر مرصادالعباد نجمالدین رازی است.این کتاب حدود ۱۰۰ سال پس از مرگ خیام در ۶۲۰ قمری تصنیف شدهاست نجمالدین صوفی متعصبی بوده که از نیش و کنایه به خیام به خاطر افکار کفرآمیزش دریغ نکردهاست. کتابهای قدیمی (پیش از سده نهم) که اشعار خیام در آنها آمدهاست و مورد استفاده مصححان قرار گرفتهاند علاوه بر مرصادالعباد از قرار زیرند(: تاریخ جهانگشا (۶۵۸ ق)، تاریخ گزیده حمدالله مستوفی (۷۳۰ ق)، نزهه المجالس (۷۳۱ ق)، مونس الاحرار (۷۴۱ ق. جنگی از منشآت و اشعار که سعید نفیسی در کتابخانه مجلس شورای ملی جنگ یافت و در سال ۷۵۰ قمری کتابت شدهاست و همچنین مجموعهای تذکرهمانند که قاسم غنی در کتابخانه شورای ملی یافت که مشتمل بر منتخابت اشعار سی شاعر است و پنج رباعی از خیام دارد.
با کنار گذاشتن رباعایت تکراری ۵۷ رباعی به دست میآید. این ۵۷ رباعی که تقریباً صحت انتساب آنها به خیام مسلم است کلیدی برای تصحیح و شناختن سره از ناسره به دست مصححان میدهد. با کمک این رباعیها زبان شاعر و مشرب فلسفی وی تا حد زیادی آشکار میشود. زبان خیام در شعر طبیعی و ساده و از تکلف به دور است و در شعر پیرو کسی نیست. وانگهی هدف خیام از سرودن رباعی شاعری به معنی متعارف نبودهاست بلکه به واسطه داشتن ذوق شاعری نکتهبینیهای فلسفی خود را در قالب شعر بیان کردهاست.
تصحیحات رباعیات خیام
شهرت خیام به عنوان شاعر مرهون ادوارد فیتزجرالد انگلیسیاست که با ترجمه شاعرانه رباعیات وی به انگلیسی، خیام را به جهانیان شناساند. با این حال در مجموعه خود اشعاری از خیام آوردهآست که به قول هدایت نسبت آنها به خیام جایز نیست.
تا پیش از تصحیحات علمی مجموعههایی که با نام رباعیات خیام وجود داشت؛ مجموعههایی مغشوش از آرای متناقض و افکار متضاد بود به طوری که به قول صادق هدایت «اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیده خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود.» بیمبالاتی نسخهنویسان و اشتباه کاتبان همیشه در بررسی نسخههای خطی دیده میشود. اما در مورد خیام گاه اشعارش را بهعمد تغییر دادهاند تا آن را به مسلک تصوف نزدیک کنند. هدایت حتی میگوید یک علت مغشوش بودن رباعیات خیام این است که هر کس میخوارگی کردهاست و رباعیای گفتهاست از ترس تکفیر آن را به خیام نسبت دادهاست. مشکل دیگری که وجود دارد این است که بسیاری به پیروی و تقلید از خیام رباعی سرودهاند و رباعی ایشان بعدها در شمار رباعیات خیام آمدهاست.
نخستین تصحیح معتبر رباعیات خیام به دست صادق هدایت انجام گرفت. وی از نوجوانی دلبسته خیام بود تدوینی از رباعیات خیام صورت داده بود. بعدها در ۱۳۱۳ آن را مفصلتر و علمیتر و با مقدمهای طولانی با نام ترانههای خیام به چاپ رسانید. تصحیح معتبر بعدی به دست محمد علی فروغی در ۱۳۲۰ به انجام رسید. لازم به ذکر است که اروپاییان نظیر ژوکوفسکی، روزن و کریستنسن دست به تصحیح رباعیات زده بودند اما منتقدان بعدی شیوه تصحیح و حاصل کار ایشان را چندان معتبر ندانستهاند.
احمد شاملو روایتی از ۱۲۵ رباعی خیام در کتابی به نام ترانهها روایت: احمد شاملو ارائه دادهاست.
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
کتاب دایره سپهر, ناشر: چشمه-سال چاپ: ۱۳۸۵ نویسنده :جاوید مقدس صدقیانی. جهانبینی علمی و رساله سلسله ترتیب خیام به همراه متن کامل و تصحیح شده رباعیات خیام.این کتاب مشتمل است بر: متن کامل و تصحیح شدهی رباعیات خیام، استخراج رباعیاتی که به شاعران دیگر نسبت داده میشود. اما در دیوان اشعار خیام به دفعات آمده، مطالبی با نام حکیم عمرخیام به روایت متون کهن، متن کامل اشعار عربی خیام، رسالهی سلسلهی ترتیب، و همچنین ترجمهی رسالهی وجود ابن سینا توسط خیام و…. است که نگارنده کوشیده ضمن پیرایش مطالب چهرهای واقعی از خیام نشان دهد.
مضمون اشعار و مشرب فلسفی خیام
صادق هدایت در ترانههای خیام دستهبندی کلیای از مضامین رباعیات خیام ارائه میدهد و ذیل هر یک از عناوین رباعیهای مرتبط با موضوع را میآورد:
راز آفرینش
درد زندگی
از ازل نوشته
گردش دوران
ذرات گردنده
هر چه باداباد
هیچ است
دم را دریابیم
پیروان خیام
۰۳۳-Earth-could-not-answer-nor-the-Seas-that-mourn-q75-829×1159
Inscript in Morića Han
Bucureşti – Omar Khayam
صادق هدایت بر این باور است که حافظ از تشبیهات خیام بسیار استفاده کردهاست، تا حدی که از متفکرترین و بهترین پیروان خیام به شمار میآید. هر چند که به نظر او افکار حافظ به فلسفه خیام نمیرسد، اما بنا به نظر صادق هدایت حافظ این نقص را با الهامات شاعرانه و تشبیهات رفع کردهاست و برای نمونه به قدری شراب را زیر تشبیهات پوشانده که تعبیر صوفیانه از آن میشود. اما خیام این پرده پوشی را ندارد. برای نمونه حافظ درباره بهشت با ترس سخن میگوید:
باغ فردوس لطیف است و لیکن زینهار
تو غنیمت شمر این سایه بید و لب کشت
اما خیام بدون پردهپوشی میگوید:
گویند بهشت و حور عین خواهد بود
آنجا میناب و انگبین خواهد بود
گر ما مِی و معشوقه گزیدیم چه باک؟
چون عاقبت کار چنین خواهد بود
موریس بوشور از کسانی است که کاملاً تحت تاثیر افکار خیام در آمده و نمایشنامه رویای خیام هماهنگی فکری او را با شاعر ایرانی به خوبی نشان می دهد. همچنین ارمان رنو و آندره ژید هم از او مایه گرفته اند. دو کامارگو شاعر اسپانیایی نیز افکار خیام را در قالب شعر نو ریخت و متن اسپانیایی آنها را در سراسرآمریکای لاتین و متن فرانسوی را در اروپا رواج داد. دیگر از کسانی که از خیام الهام گرفته اند و یا به تمجید او پرداختند عبارتند از:«آندره ژید»، «ژان لاهور»، «شارل گرولو»، «ژان مارک برنارد» و «شاپلن».
اظهار نظرها درباره شخصیت خیام
بعضی او را به عنوان یک شاعر حکیم عارفمنش و بعضی دیگر او را به عنوان یک شاعر بیاعتقاد به همه چیز و مادیاندیش محض معرفی کرده اند. نجمالدین رازی و دو سه نفر دیگر با توجه به محتوای الحادی رباعیات خیام اظهارنظرهایی منفی درباره او دارند. در مقابل، کسانی دیگر در صدد تبرئه او برآمدند و رباعیاتی از قول او ساختند، که حاکی از پشیمانی و توبه او باشد. کسانی هم– بیشتر در دوره معاصر– درصدد برآمدند که بگویند اصلاً این رباعیها از خیام نیست، و از شخص دیگری به همبن نام است. نجمالدین رازی به عنوان نخستین فرد، در کتاب خود (مرصاد العباد) اشارههای بسیار تند و صریح نسبت به خیام دارد و با توجه به محتوای رباعیات او میگوید که این آدمی بوده است مادیمآب و دارای انحراف فکری، و دو رباعی به عنوان شاهد از او نقل میکند و میگوید که اینها شعرهایی است حاکی از بیاعتقادی نسبت به مبانی دینی و یکی از آنها این است:
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست
گر نیک آمد، فکندن از بهر چه بود
ور نیک نیامد این صور عیب که راست؟
میگوید؛ خیام باتوجه به این سروده اعتقاد دارد که خدا ما را خلق کرد. اگر یک ترکیب خوبی از آفرینش هستیم، پس چرا ما را در «کم و کاست» یعنی رنج و محنت انداخت؟ اگر هم ترکیب بدی هستیم، پس تقصیر کیست؟ کسی که ما را خلق کرده در واقع اینطور خلق کرده، ما که خود به اراده خود نیامدیم، به اراده خود ساخته نشدیم، پس تقصیری نداریم و مجازات هم درباره ما و عذاب ما معنی پیدا نمیکند.
جلال آل احمد درباره ی خیام می گوید: «(خیام) در شعرش مدام به این می خواند که تو هیچی و پوچی. و آن وقت طرف دیگر سکۀ این احساس پوچی، این آرزوی محال نشسته که «گربرفلکم دست بدی چون یزدان – برداشتمی من این فلک را زمیان…» و الخ وحاصل شعرش شک و اعتراض و درماندگی. اما همه در مقابل عالم بالا و در مقابل عالم غیب (متافیزیک). وانگار نه انگار که دنیای پایینی هم هست و قابل عنایت. و غم شعر او ناشی از همین درماندگی. و همین خود راز ابدیت رباعیات.»
آثار
خیام آثار علمی و ادبی بسیاری تالیف کردهاست.
او میزان الحکمت را درباره فیزیک و لوازم الامکنت را در دانش هواشناسی نوشت. نوروزنامه دیگر اثر ادبی اوست، در پدیداری نوروز و آیین پادشاهان ایرانی و اسب و زر و قلم و شراب که در حدود ۴۹۵ هجری قمری نگاشته شدهاست. کتاب جبر و مقابله خیام با تلاش دانش پژوهان اروپایی در سال ۱۷۴۲ در یکی از کتابخانههای لیدن یافته شد. این کتاب در ۱۸۱۵ توسط تنی چند از دانشمندان فرانسوی ترجمه و منشر شد.
رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله به زبان عربی، در باره معادلات درجه سوم.
رساله فی شرح مااشکل من مصادرات کتاب اقلیدس در مورد خطوط موازی و نظریه نسبتها.
رساله میزانالحکمه.«راهحل جبری مساله تعیین مقادیر طلا و نقره را در آمیزه(آلیاژ) معینی به وسیله وزنهای مخصوص بدست میدهد.»
قسطاس المستقیم
رساله مسائل الحساب، این اثر باقی نماندهاست.
القول علی اجناس التی بالاربعاء، اثری درباره موسیقی.
رساله کون و تکلیف به عربی درباره حکمت خالق در خلق عالم و حکمت تکلیف که خیام آن را در پاسخ پرسش امام ابونصر محمدبن ابراهیم نسوی در سال ۴۷۳ نوشتهاست و او یکی از شاگردان پورسینا بوده و در مجموعه جامع البدایع باهتمام سید محی الدین صبری بسال ۱۲۳۰ و کتاب خیام در هند به اهتمام سلیمان ندوی سال ۱۹۳۳ میلادی چاپ شدهاست.
رساله روضهالقلوب در کلیات وجود
رساله ضیاء العلی
رسالهای در صورت و تضاد
ترجمه خطبه ابن سینا
رسالهای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعب
رساله مشکلات ایجاب
رسالهای در طبیعیات
رسالهای در بیان زیگ ملکشاهی
رساله نظام الملک در بیان حکومت
رساله لوازمالاکمنه
اشعار عربی خیام که در حدود ۱۹ رباعی آن بدست آمدهاست.
نوروزنامه، از این کتاب دو نسخه خطی باقی ماندهاست. یکی نسخه لندن و دیگری نسخه برلن.
رباعیات خیام به زبان فارسی که در حدود ۲۰۰ چارینه (رباعی) یا بیشتر از حکیم عمر خیام است و زائد بر آن مربوط به خیام نبوده بلکه به خیام نسبت داده شده.
عیون الحکمه
رساله معراجیه
رساله در علم کلیات
رساله در تحقیق معنی وجود
چهره جهانی خیام
تندیس خیام در بخارست، پایتخت رومانی
در جهان خیام به عنوان یک شاعر، ریاضیدان و اخترشناس شناخته شدهاست. هرچند که اوج شناخت جهان از خیام را میتوان پس از ترجمه شعرهای وی به وسیله ادوارد فیتزجرالد دانست. این در حالی است که بسیاری از پژوهشگران شماری از شعرهای ترجمهشده به وسیله فیتزجرالد را سروده خیام نمیدانند و این خود سبب تفاوتهایی در شناخت خیام در نگاه ایرانیها و غربیها شدهاست. تأثیرات خیام بر ادبیات غرب از مارک تواین تا تی. اس الیوت او را به نماد فلسفه شرق و شاعر محبوب روشنفکران جهان تبدیل کردهاست.
در سال ۱۸۷۵«گارسن دوتاسی» خاورشناس معروف فرانسوی تعداد ۱۰ رباعی از خیام را به فرانسه برده بود ولی ۱۰ سال بعد کنسول فرانسه که زبان فارسی را خوب میدانست ولی به فلسفه و اندیشه و اعتقاد خیام آگاهی نداشت خیام را یک «صوفی» معرفی کرد و تعداد زیادی از رباعیات خیام و منسوب بدو را به فرانسه برد. همین بی خبری از فکر خیام موجب شد که تئوفیل گوتیه او را شاعری رند حساب کند. نظر گوتیه نسبت به خیام و شرح و تفصیل اشعارش موجب شد که فرانسویان نسبت به این شاعر ایرانی علاقه زیادی نشان دهند.
ولادیمیر پوتین، مارتین لوتر کینگ و آبراهام لینکن همیشه قبل از خواب رباعیات خیام میخواندند.
نامگذاری به نام خیام
افلاک نمای خیام در نیشابور.
یکی از حفرههای ماه به افتخار خیام «عمر خیام» نامیده شدهاست.
سیارکی در سال ۱۹۸۰ به نام وی نامگذاری شد.(سیارک ۳۰۹۵)
در تونس هتلی به نام خیام ساخته شدهاست.
در فرانسه و مصر شرابهایی به نام خیام تولید میشود.
نام یکی از ایستگاههای قطار که فاجعه قطار نیشابور در آنجا رخ داد نامش خیام بود.
خیابان خیام در شهر تهران واقع در منطقه ۱۲ شهرداری تهران به نام عمر خیام نامگذاری شدهاست.
رستوران خیام واقع دراتیوپی شهر آدیس آبابا. در مرکز کتابخانه دانشگاه اتیوپی روباعیات خیام به زبان امهریک وجود دارد.اطلاعات بیشتر در سفر نامه هوشنگ شمعی آمده است.
در سال ۱۸۹۲ م. «انجمن عمر خیام» در لندن توسط گروهی از دانشمندان و ادیبان و روزنامهداران بنیانگذاری شد. این انجمن تا سال ۱۸۹۳ م. سه مراسم بزرگداشت برای خیّام برگزار کرد. در این انجمنها اشعار زیادی در مدح خیام خوانده شد که که اعضای انجمن سروده بودند. همچنین دو عدد بوته گل سرخ بر مزار ادوارد فیتزجرالد مترجم رباعیات عمرخیام قرارداده شد که بر سرلوحه آن این طور نوشته شده بود: این بوته گل سرخ در باغ کیو پرورده شده و تخم آن را سیمپسن از مزار عمرخیام در نیشابور آورده و بدست چندین تن از هواداران ادوارد فیتزجرالد ازجانب انجمن عمرخیام غرس شده.
مارتین لوتر کینگ در سخنرانی خود از خیام گفتهای را میآورد.
در نیشابور
میدان خیام یکی از میدانهای شهری در نیشابور به نام خیام نامگذاری شده.در میان این میدان بنای آرامگاه اولیه عمر خیام قرار داده شدهاست.
خیابان خیام یکی از خیابانهای شهر نیشابور واقع در شهرک فرهنگیان است که به نام عمر خیام نامگذاری شدهاست.
شهرک صنعتی خیام در نزدیکی نیشابور به نام خیام نامگذاری شدهاست.
دبیرستان خیام یکی از مدرسههای قدیمی نیشابور خیام نامگذاری شده.
افلاک نمای خیام و پژوهشکده ستاره شناسی نیشابور
خانه ریاضیات نیشابور(برگرفته از تخصص ریاضی خیام) در نیشابور به نام وی است.
خیام در فیلم و داستان
فیلم عمر خیام، فیلمی آمریکایی ساخته ۱۹۵۶
میراثدار: افسانه عمر خیام، فیلمی آمریکایی ساخته سال ۲۰۰۵
در یکی از رمانهای ایرانی به نام خیام و آن دروغ دلاویز(نوشته هوشنگ معینزاده)، روح خیام نقشی محوری دارد.
وی شخصیت اصلی رمان سمرقند نوشته امین معلوف است.
خیام یکی از شخصیتهای داستان «معصومه شیرازی» اثر محــمد علی جمال زاده است (رجوع شود به کتاب معصومه شیرازی)
وی یکی از موضوعات بحث میان دو تن از شخصیتهای رمان گرگ دریا نوشته جک لندن است.
فیلم برنده جایزه اسکارتصویر دوریان گری(۱۹۴۵) با یک رباعی از خیام آغاز و همچنین پایان مییابد که نشان از الهام گرفتن اثر از این رباعی است.
در فیلم (Unfaithful)در جایی از فیلم معشوق زن نقش اول فیلم برای او یک ربأعی از خیام میخواند
منابع
منابع خاص
↑ دهخدا ۹۷۸، ۹۸۰
↑ تاریخ فوت در دانشنامه بریتانیکا ذیل مدخل خیام مضبوط است.
↑ دهخدا ۹۷۸، ۹۸۰
↑ دنیای نویسندگان و شعرا، خیام، حکیم عمر، صفحه ۴۱
↑ Edward Fitzgerald
↑ روزنفلد و یوشکویچ ۱۴۶
↑ Victor J. Katz (1998), History of Mathematics: An Introduction, p. 270, Addison-Wesley, ISBN 0-321-01618-1: “In some sense, his treatment was better than ibn al-Haytham’s because he explicitly formulated a new postulate to replace Euclid’s rather than have the latter hidden in a new definition.”
↑ رباعیات خیام، شرحی درباره حکیم عمر خیام نیشابوری، صاحبعلی ملکی، صفحه ۱۰
↑ حسن صباح، محمد احمد پناهی، صفحه ۹۰
↑ این رساله توسط دکتر غلامحسین مصاحب در کتابی به نام حکیم عمر خیام به عنوان عالم جبر ترجمه و منتشر شدهاست.
↑ خلاصه زندگینامه علمی دانشمندان ۴۰۶
↑ این رساله با نام رسالهای در شرح مشکلات کتاب مصادرات اقلیدس در سال ۱۳۱۴ به اهتمام دکتر تقی ارانی به چاپ رسید.
↑ بهنام ظریفیان صنعتکار، دنیای نویسندگان و شعرا، صفحه ۴۱، پاراگراف دوم
↑ اکنون ماری، در جمهوری ترکمنستان
↑ خلاصهزندگینامه علمی دانشمندان ۴۰۷
↑ مقدمه غلامحسین مراقبی
↑ رباعیات حکیم عمر خیام، به کوشش نساء حمزه زاده، مقدمه :دکتر محمدحسن سیدان، چاپ: شرکت چاپ ابریشم رشت
↑ زندگی عمر خیام
↑ نوزده مقاله درباره حکیم عمر خیام نیشابوری، مقدمه
↑ رباعیات خیام، شرحی درباره حکیم عمر خیام نیشابوری، صاحبعلی ملکی، صفحه ۱۱؛ رباعیات حکیم عمر خیام، محمدعلی فروغی و دکتر غنی، صفحه ۷
↑ با کاروان حله، عبدالحسین زرین کوب، بخش خیام، پیر نیشابور
↑ جوادزاده ۱۴۰
↑ محمداحمد پناهی سمنانی، حسن صباح چهره شگفتانگیز تاریخ، نشر کتاب نمونه، چاپ چهارم،۱۳۷۰، صفحه۸۹-۹۱
↑ فروغی ۸
↑ کانسوا، س. ا. و دیگران ۱۳۴
↑ غلامحسین مصاحب، ۱۳۱
↑ Smith, Euclid, Khayyam, Saacheri, Scripta Mathematica, III/no.1 1935, pp. 5-10
↑ صادق هدایت، چاپ دوم ۱۰
↑ جی. ال. برگرن ۱۴۰
↑ احمد آرام، ۹۳
↑ غلامحسین مصاحب، ۱۳۲
↑ روزنفلد و یوشکویچ ۱۴۸
↑ قضیه دو جملهای: مفهومی گسترده در ریاضیات دوران اسلامی (pdf) نشریه فرهنگ و اندیشه ریاضی، سال ۲۰، شماره پیاپی ۲۶ متعلق به انجمن ریاضی ایران.
↑ به مقاله مثلث خیام رجوع کنید.
↑ وان در واردن، ۳۲
↑ (به انگلیسی: D.S. Kasir)
↑ جی. ال. برگرن ۱۳۷
↑ غلامحسین مصاحب، ۱۳۷
↑ زندگی عمر خیام، انتشارات کاروان
↑ هدایت ۱۱
↑ هدایت، ترانههای خیام ۱۲
↑ فروغی ۲۴
↑ هدایت، ترانههای خیام، ۱۲ –۱۳
↑ بر اساس فهرستی که فروغی در تصحیحاتش استفاده کردهاست. نک. مقدمه فروغی ۳۴–۵۲
↑ از آنجا که ذکری از حافظ یا معاصران وی نرفتهاست کهنگی اثر معلوم میشود
↑ فروغی ۵۲
↑ هدایت، ترانههای خیام ۵۴–۵۵
↑ فروغی ۱۴–۱۵
↑ هدایت، ترانههای خیام ۱۱
↑ هدایت ترانههای خیام ۹
↑ هدایت، ترانههای خیام، ۲۲
↑ هدایت ترانههای خیام ۲۲
↑ هدایت ترانههای خیام ۲۳
↑ برای نمونه نگاه کنید به فروغی ۲۶ و هدایت ترانههای خیام ۲۱
↑ نمونه: «از آمدنم نبود گردون را سود/وز رفتن من جاه و جلالش نفزود/وز هیچکسی نیز دو گوشم نشنود/کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود»
↑ نمونه: «گر آمدنم بمن بدی، نامدمی/ور نیز شدن بمن بدی، کی شدمی؟/به زان نبدی کاندرین دیر خراب/نه آمدمی، نه شدمی، نه بدمی.» نسخه فروغی کمی تفاوت دارد و با «گر آمدنم به خود بدی نامدمی» آغاز میشود.
↑ نمونه: «بر لوح نشان بودنیها بودهاست/پیوسته قلم ز نیک و بد فرسودهاست/در روز ازل هر آنچه بایست بداد/غم خوردن و کوشیدن ما بیهودهاست»
↑ نمونه: «یکچند به کودکی به استاد شدیم/یکچند ز استادی خود شاد شدیم/پایان سخن شنو که ما را چه رسید/از آب بر آمدیم و چون باد شدیم.» در نسخه فروغی «از خاک برآمدیم و بر باد شدیم»
↑ نمونه: «این کوزه چو من عاشق زاری بودهاست/در بند سر زلف نگاری بودهاست/این دسته که بر گردن او میبینی/دستیاست که بر گردن یاری بودهاست»
↑ نمونه: «چون نیست مقام ما درین دهر مقیم/پس بی می ومعشوق خطاییاست عظیم/تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیم/ چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم»
↑ نمونه: «بنگر ز جهان چه رخت بربستم هیچ/وز حاصل عمر چیست در دستم هیچ/شمع طربم ولی چو بنشستم هیچ/من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ»
↑ نمونه: «این قافله عمر عجب میگذرد/دریاب دمی که با طرب میگذرد/ساقی غم فردای حریفان چه خوری/پیش آر پیاله را که شب میگذرد»
↑ هدایت، ترانههای خیام ۵۶-۵۷
↑ امینی، فلسفه پوچی ۷۲-۷۳
↑ امینی، فلسفه پوچی ۱۰۱
↑ امینی، فلسفه پوچی ۱۰۰-۱۰۱
↑ حکیم عمر خیام نیشابوری کانون پژوهش های دریایی پارس
↑ حکیم عمر خیام نیشابوری کانون پژوهش های دریایی پارس
↑ آل احمد، جلال. درخدمت وخیانت روشنفکران. تهران:شرکت سهامی انتشارات خوارزمی. ص۱۵۵
↑ نوروز نامه، پیشگفتار علی حصوری ۱۲
↑ تأثیر خیام بر مارک تواین و تی اس الیوت روزنامه همبستگی ۳ اسفند ۱۳۸۴
↑ امینی، فلسفه پوچی ۱۰۰
↑ احسان رضایی. درکارگه کوزهگری.. همشهری جوان، ش. ۱۶۴ (۱۴ اردیبشهت ۱۳۸۷): ۵۲.
↑ وبگاه آن هتل
↑ Moon Nomenclature – Craters (۸ مه ۲۰۰۷)
↑ «برچسب شرابهای کشورهای دیگر (انگلیسی)». بایگانیشده از نسخه اصلی در ۰۷ مه ۲۰۱۲. بازبینیشده در ۶ ژوئیه ۲۰۰۷.
↑ «تصویری از برچسب یک شراب با نام عمر خیام». بایگانیشده از نسخه اصلی در ۰۷ مه ۲۰۱۲. بازبینیشده در ۶ ژوئیه ۲۰۰۷.
↑ «فهرستی از نام شرابها (آلمانی)». بایگانیشده از نسخه اصلی در ۰۷ مه ۲۰۱۲. بازبینیشده در ۶ ژوئیه ۲۰۰۷.
↑ گزارشی از روزنامهنگاران درگذشته در اثر حوادث از انجمن روزنامهنگاران بیمرز(به فرانسوی: Fédération Internationale des Journalistes)(فرانسوی)
↑ دهخدا ۹۸۰
↑ گفته مارتین لوتر : (به انگلیسی: It is time for all people of conscience to call upon America to come back home. Come home America. Omar Khayyám is right ‘The moving finger writes and having writ, moves on.)
↑ وبگاه شهرکهای صنعتی استان خراسان رضوی
منابع کلی
ابوالقاسم قربانی. زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامی. چاپ دوم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۵. ISBN 964-01-0817-0.
برگرن، جی. ال.. گوشههایی از ریاضیات دوره اسلامی. ترجمه محمد قاسم وحیدی و علیرضا جمالی. تهران: فاطمی، ۱۳۷۳.
دهخدا، علیاکبر. لغتنامه دهخدا جلد ۲۱ شماره مسلسل ۱۴۰. زیر نظر دکتر محمد معین. تهران: دانشگاه تهران، سازمان لغتنامه.
روزنفلد، ب. آ. و یوشکویچ، آ. ب.. «نظریه خیام درباره خطوط موازی». ریاضیات در شرق. ترجمه پرویز شهریاری. تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۲.
کانسوا، س. ا. و دیگران. «ریاضیات شرق میانه و نزدیک در سدههای میانه». ریاضیات در شرق. ترجمه پرویز شهریاری. تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۲.
«خیّام، غیاثالدین ابولفتح عمربن ابراهیم نیشابوری». خلاصه زندگینامه علمی دانشمندان. ترجمه دکتر کیومرث مهاجر. زیر نظر احمد بیرشک، ویراستار فریبرز مجیدی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴.
صدری افشار، غلامحسین. «آثار مربوط به تاریخ ریاضیات در زبان فارسی». آشنایی با ریاضیات. تهران: انتشارات جانبی دانشگاه آزاد، ۲۵۳۶. ۴۱.
حکیم عمر خیام به عنوان عالم جبر. غلامحسین مصاحب. چاپ دوم. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با همکاری کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ۱۳۷۹. ISBN 964-6278-56-6.
خیام. رباعیات خیام. با تصحیح و مقدمه محمدعلی فروغی. چاپ اول. تهران: انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۶۹.
عمر خیام. نوروزنامه. مجتبی مینوی. تهران: کتابخانه طهوری.
صادق، هدایت. ترانههای خیام. چاپ اول. تهران: انتشارات امیرکبیر، ۲۵۳۶.
ب. ل. وان در واردن. تاریخ جبر، از خوارزمی تا امی نوتر. ترجمه دکتر محمدقاسم وحیدی اصل، دکتر علیرضا جمالی. چاپ کوروش. انتشارات مبتکران، زمستان ۱۳۷۶. ISBN 946-486-023-3.
هدایت، صادق. ترانههای خیام. چاپ ششم. کتابهای پرستو، ۱۳۵۳.
مرتضیپور، اکبر: شرح حال ریاضیدانان ایران و جهان.
متن سخنرانی ایراد شده در دهلی نو، به نقل از فصلنامه «هستی»، بهار ۱۳۸۳.
مراقبی، غلامحسین. رباعیات حکیم عمر خیام. انتشارات ملک، ۱۳۷۸، تهران.
هاشم جوادزاده، ۱۳۸۰، کتاب خراسان، کانون آگهی ایران نوین.
بهنام ظریفیان صنعتکار، دنیای نویسندگان و شعرا، نشر فارابی، چاپ یکم،۱۳۸۳، ISBN 964-5608-37-6.
محمداحمد پناهی سمنانی، حسن صباح چهره شگفتانگیز تاریخ، نشر کتاب نمونه، چاپ چهارم، ۱۳۷۰.
خیام، عمربن ابراهیم، رباعیات (اسرار عزل)، نشر میرسعیدی فراهانی، چاپ یکم، ۱۳۸۱، ISBN 964-6853-15-3.
وبگاه Moon Nomenclature – Craters (انگلیسی) (۸ مه ۲۰۰۷).
رباعیات حکیم عمر خیام، به کوشش نساء حمزهزاده، مقدمه :دکتر محمدحسن سیدان، چاپ: شرکت چاپ ابریشم رشت.
«ریاضیات». علم در اسلام. احمد آرام. تهران: سروش، ۱۳۶۶.
امینی، دکتر حسین، به کوشش: دکتر جواد عباسی. فلسفه پوچی. چاپ اول. کنکاش دانش، ۱۳۸۶.
نوزده مقاله درباره حکیم عمرخیام نیشابوری، کنگره جهانی بزرگداشت حکیم عمر خیام در سال جهانی ریاضیات(۲۰۰۰میلادی)، گردآورنده:حسن نظریان، ناشر: اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان با همکاری مرکز نیشابورشناسی، اردیبهشت ۱۳۷۹.
الگو:نوشته و عکس توسط هوشنگ شمعی
لینک مطلب: خیام http://fa.wikipedia.org/
زندگی و مرگ خیام
آرامگاه خیام که در محله کهن شادیاخ در نیشابور است.عمر خیام در سده پنجم هجری در نیشابور زاده شد. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و اختر شناسی را فراگرفت. برخی نوشتهاند که او فلسفه را مستقیما از زبان یونانی فرا گرفته بود.
در حدود ۴۴۹ تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضیالقضات سمرقند، کتابی درباره معادلهای درجه سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله نظام الملک طوسی رابطهای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلاالدین ملکشاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک به اصفهان میرود تا سرپرستی رصدخانه اصفهان را بهعهده گیرد. او هیجده سال در آنجا مقیم میشود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه میشود و در همین سالها (حدود ۴۵۸) طرح اصلاح تقویم را تنظیم میکند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلال الدین ملکشاه شهرهاست، اما پس از مرگ ملکشاه کاربستی نیافت. در این دوران خیام بهعنوان اختربین در دربار خدمت میکرد هرچند به اختربینی اعتقادی نداشت.در همین سالها(۴۵۶) مهمترین و تاثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس را مینویسد و در آن خطوط موازی و نظریه نسبتها را شرح میدهد. پس از درگذشت ملکشاه و کشته شدن نظامالملک، خیام مورد بیمهری قرار گرفت و
مقبره خیام – نیشابور
کمک مالی به رصدخانه قطع شد بعد از سال ۴۷۹ اصفهان را به قصد اقامت در مرو که به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالا در آنجا میزان الحکم و قسطاس المستقیم را نوشت. رساله مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) احتمالا در همین سالها نوشته شده است
خیام در زندگی زن نگرفت و همسر بر نگزید..
باغی که آرامگاه خیام در آن قرار دارد، تصویر از کنار آرامگاه امامزاده محروق گرفته شدهاست و در ورودی قدیمی این باغ در تصویر دیده میشود.مرگ خیام را میان سالهای ۵۱۷-۵۲۰ هجری میدانند که در نیشابور اتفاق افتاد. گروهی از تذکره نویسان نیز وفات او را ۶۱۵ نوشتهاند،اما پس از بررسیهای لازم مشخص گردیده که تاریخ وفات وی سال ۵۱۷ بودهاست.مقبره وی هم اکنون در شهر نیشابور،در باغی که آرامگاه امامزاده محروق در آن واقع میباشد، قرار گرفتهاست
خیام و شعر
معاصران خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکردهاند. هدایت در این باره میگوید.
گویا ترانههای خیام در زمان حیاتش به واسطه تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته یا در حاشیه جنگها و کتب اشخاص باذوق بطور قلمانداز چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گردیده است.
قدیمترین کتابی که در آن از خیام شاعر یادی شدهاست خریده القصر عمادالدین کاتب اصفهانیاست. این کتاب به زبان عربی و در سال ۵۷۲ یعنی نزدیک به ۵۰ سال پس از مرگ خیام نوشته شدهاست. کتاب دیگر مرصادالعباد نجمالدین رازی است.این کتاب حدود ۱۰۰ سال پس از مرگ خیام در ۶۲۰ قمری تصنیف شدهاست. نجمالدین صوفی متعصبی بود و از نیش و کنایه به خیام به خاطر افکار کفرآمیزش دریغ نکردهاست.کتابهای قدیمی (پیش از سده نهم) که اشعار خیام در آنها آمدهاست و مورد استفاده مصححان قرار گرفتهاند علاوه بر مرصادالعباد از قرار زیرند: تاریخ جهانگشا (۶۵۸ ق)، تاریخ گزیده حمدالله مستوفی (۷۳۰ ق)، نزهه المجالس (۷۳۱ ق)، مونس الاحرار (۷۴۱ ق). جنگی از منشآت و اشعار که سعید نفیسی در کتابخانه مجلس شورای ملی جنگ یافت و در سال ۷۵۰ قمری کتابت شدهاست و همچنین مجموعهای تذکرهمانند که قاسم غنی در کتابخانه شورای ملی یافت که مشتمل بر منتخابت اشعار سی شاعر است و پنج رباعی از خیام دارد.
با کنار گذاشتن رباعایت تکراری ۵۷ رباعی به دست میآید.این ۵۷ رباعی که تقریباً صحت انتساب آنها به خیام مسلم است کلیدی برای تصحیح و شناختن سره از ناسره به دست مصححان میدهد. با کمک این رباعیها زبان شاعر و مشرب فلسفی وی تا حد زیادی آشکار میشود. زبان خیام در شعر طبیعی و ساده و از تکلف به دور است و در شعر پیرو کسی نیست. وانگهی هدف خیام از سرودن رباعی شاعری به معنی متعارف نبودهاست بلکه به واسطه داشتن ذوق شاعری نکتهبینیهای فلسفی خود را در قالب شعر بیان کردهاست.
تصحیحات رباعیات خیام:
شهرت خیام به عنوان شاعر مرهون فیترجرالد انگلیسیاست که با ترجمه شاعرانه رباعیات وی به انگلیسی، خیام را به جهانیان شناساند. با این حال در مجموعه خود اشعاری از خیام آوردهآست که به قول هدایت نسبت آنها به خیام جایز نیست.
تا پیش از تصحیحات علمی مجموعههایی که با نام رباعیات خیام وجود داشت مجموعههایی مغشوش از آرای متناقض و افکار متضاد بود به طوری که به قول صادق هدایت «اگر یکنفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیده خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود.»
بیمبالاتی نسخهنویسان و اشتباه کاتبان همیشه در بررسی نسخههای خطی دیده میشود. اما در مورد خیام گاه اشعارش را بهعمد تغییر دادهاند تا آن را به مسلک تصوف نزدیک کنند. هدایت حتی میگوید یک علت مغشوش بودن رباعیات خیام این است که هر کس میخوارگی کردهاست و رباعیای گفتهاست از ترس تکفیر آن را به خیام نسبت دادهاست. مشکل دیگری که وجود دارد این است که بسیاری به پیروی و تقلید از خیام رباعی سرودهاند و رباعی ایشان بعدها در شمار رباعیات خیام آمدهاست.
نخستین تصحیح معتبر رباعیات خیام به دست صادق هدایت انجام گرفت. وی از نوجوانی دلبسته خیام بود تدوینی از رباعیات خیام صورت داده بود. بعدها در ۱۳۱۳ آن را مفصلتر و علمیتر و با مقدمهای طولانی با نام ترانههای خیام به چاپ رسانید. تصحیح معتبر بعدی به دست محمد علی فروغی در ۱۳۲۰ به انجام رسید. لازم به ذکر است که اروپاییان نظیر ژوکوفسکی، روزن و کریستنسن دست به تصحیح رباعیات زده بودند اما منتقدان بعدی شیوه تصحیح و حاصل کار ایشان را چندان معتبر ندانستهاند.
احمد شاملو روایتی از ۱۲۵ رباعی خیام در کتابی به نام ترانهها روایت:احمد شاملو ارائه داده است.
مضمون اشعار و مشرب فلسفی خیام از نگاه صادق هدایت:
صادق هدایت در ترانههای خیام دستهبندی کلیای از مضامین رباعیات خیام ارائه میدهد و ذیل هر یک از عناوین رباعیهای مرتبط با موضوع را میآورد:
راز آفرینش
درد زندگی
از ازل نوشته
گردش دوران
ذرات گردنده
در کل اشاره به این مضمون است که چون بمیریم ذرات تن ما پراکنده شده و از گِلِ خاک ما کوزه خواهند ساخت. این درواقع به یک معنا هم از ایراداتیاست که به معاد جسمانی وارد «ساختهاند. چرا که وقتی ذرات تن اشخاص با گذشت زمان در تن دیگران رود رستاخیز جسمانی هر دوی آنان چگونه ممکن است.
هر چه باداباد
هیچ است
دم را دریابیم
خیام و ریاضیات
پیش از کشف رساله خیام در جبر، شهرت او در مشرقزمین به واسطه اصلاحات سال و ماه ایرانی و در غرب به واسطه ترجمه رباعیاتش بوده است و تقریباً تا حدود قرن ۱۹ میلادی از تحقیقات جبری او اطلاعی در دست نبود. به همین دلیل کوششها و تحقیقات خیام در علم جبر تأثیر چندانی در بسط این علم نداشته است و در آن زمان اروپائیان در جبر به مرحلهای رسیده بودند که آشنایی با رسالههای خیام تنها از جنبه تاریخی برای آنها با اهمیت بوده است. قدیمیترین کتابی که از خیام اسمی به میان آورده و نویسنده آن هم عصر خیام بوده، نظامی عروضی مؤلف «چهار مقاله» است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر میکند و اسمی از رباعیات او نمیآورد.
با این وجود جورج سارتن با نام بردن از خیام به عنوان یکی از بزرگترین ریاضیدانان قرون وسطی چنین مینویسد:
خیام اول کسی است که به تحقیق منظم علمی در معادلات درجات اول و دوم و سوم پرداخته، و طبقهبندی تحسینآوری از این معادلات آورده است، و در حل تمام صور معادلات درجه سوم منظماً تحقیق کرده، و به حل (در اغلب موارد ناقص) هندسی آنها توفیق یافته، و رساله وی در علم جبر، که مشتمل بر این تحقیقات است، معرف یک فکر منظم علمی است؛ و این رساله یکی از برجستهترین آثار قرون وسطائی و احتمالاً برجستهترین آنها در این علم است.
خیام در مقام ریاضیدان و ستارهشناس تحقیقات و تالیفات مهمی دارد. از جمله آنها رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله است که در آن از جبر عمدتاً هندسی خود برای حل معادلات درجه سوم استفاده میکند. او معادلات درجه دوم را از روشهای هندسی اصول اقلیدس حل میکند و سپس نشان میدهد که معادلات درجه سوم با قطع دادن مخروطها با هم قابل حل هستند.
برگن معتقد است که «هر کس که ترجمه انگلیسی جبر خیام به توسط کثیر را بخواند استدلالات خیام را بس روشن خواهد یافت و، نیز، از نکات متعدد جالب توجهی در تاریخ انواع مختلف معادلات مطلع خواهد شد.»
مسلم است که خیام در رسالههایش از وجود جوابهای منفی و موهومی در معادلات آگاهی نداشته است و جواب صفر را نیز در نظر نمیگرفته است.
یکی دیگر از آثار ریاضی خیام رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس است. او در این کتاب اصل موضوع پنجم اقلیدس را درباره قضیه خطوط متوازی که شالوده هندسه اقلیدسی است، مورد مطالعه قرار داد و اصل پنجم را اثبات کرد.به نظر میرسد که تنها نسخه کامل باقیمانده از این کتاب در کتابخانه لیدن در هلند قرار دارد.
درکتاب دیگری از خیام که اهمیت ویژهای در تاریخ ریاضیات دارد رساله مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) هرچند این رساله هرگز پیدا نشد اما خیام خود به این کتاب اشاره کرده است و ادعا میکند قواعدی برای بسط دوجملهای (a + b)n کشف کرده و اثبات ادعایش به روش جبری در این کتاب است.
به هر حال قواعد این بسط تا n = 12 توسط طوسی (که بیشترین تاثیر را از خیام گرفته) در کتاب «جوامع الحساب» آورده شده است.[
روش خیام در به دست آوردن ضرایب منجر به نام گذاری مثلث حسابی این ضرایب به نام مثلث خیام شد، انگلیسی زبانها آن را به نام مثلث پاسکال میشناسند که البته خدشهای بر پیشگامی خیام در کشف روشی جبری برای این ضرایب نیست.
خیام به تحلیل ریاضی موسیقی نیز پرداخته است و در القول علی اجناس التی بالاربعاء مساله تقسیم یک چهارم را به سه فاصله مربوط به مایههای بینیمپرده، با نیمپرده بالارونده، و یک چهارم پرده را شرح میدهد.
مهمترین دستآوردها:
ابداع نظریهای درباره نسبتها همارز با نظریه اقلیدس.
«در مورد جبر، کار خیام در ابداع نظریه هندسی معادلات درجه سوم موفقترین کاری است که دانشمندی مسلمان انجام داده است.»
او نخستین کسی بود که نشان داد معادله درجه سوم ممکن است دارای بیش از یک جواب باشد و یا این که اصلا جوابی نداشته باشند.«آنچه که در هر حالت مفروض اتفاق میافتد بستگی به این دارد که مقاطع مخروطیای که وی از آنها استفاده میکند در هیچ نقطه یکدیگر را قطع نکنند، یا در یک یا دو نقطه یکدیگر را قطع کنند.»
«نخستین کسی بود که گفت معادله درجه سوم را نمیتوان عموما با تبدیل به معادلههای درجه دوم حل کرد، اما میتوان با بکار بردن مقاطع مخروطی به حل آن دست یافت.»
«در نیمه اول سده هیجدهم، ساکری اساس نظریه خود را درباره خطوط موازی بر مطالعه همان چهارضلعی دوقائمه متساویالساقین که خیام فرض کرده بود قرار میدهد و کوشش میکند که فرضهای حاده و منفرجهبودن دو زاویه دیگر را رد کند.»
مثلث خیام ـ پاسکال یکی از زیباترین نگارههای عددی است که در تاریخ ریاضیات مورد توجه ریاضیدانان قرار گرفته است.
۱
۱ ۱
۱ ۲ ۱
۱ ۳ ۳ ۱
۱ ۴ ۶ ۴ ۱
۱ ۵ ۱۰ ۱۰ ۵ ۱
۱ ۶ ۱۵ ۲۰ ۱۵ ۶ ۱
و……..
به سهولت مشخص میشود که هر سطر با سطر بالاتر از خود چه رابطهای دارد.
یکی از خواص این مثلث آن است که مجموع اعداد هر سطر برابر است با توانهای از صفر تا nعدد ۲
حال به بسط دوجملهای خیام ـ نیوتن توجه کنیم:
(a+b)0= 1
(a+b)1= a+b
(a+b)2= a2+2ab +b2
(a+b)3= a3+3a2b + 3ab2+ b3
(a+b)4= a4+4a3b +6a2b2 +4ab3 + b4
(a+b)5= a5+5a4b + 10a3b2+ 10a2b3+ 5ab4+ b5
(a+b)6= a6+ 6a5b+ 15a4b2+ 20a3b3 + 15a2b4+ 6ab5+ b6
و…
اگر به ضرایب بسط دو جملهای توجه شود، همان اعداد مثلث فوقالذکر هستند. یا به عبارتی اگر به جای a و b عدد ۱ گذاشته شود، این بسط، همان مثلث فوق را تشکیل میدهد.
خیام برای حل معادلات درجۀ اول و دوم و سوم آنان را به ترتیب زیر طبقهبندی کرد.
(معادلاتی که با علامت * مشخص شدهاند، قبل از خیام حل شده بودند.)
۱- معادلات دوجملهای
* a= x
* a= x2
a= x3
* ax= x
ax2= x3
ax= x3
۲- معادلات سه جملهای
* x2+ax= b
* x2+b= ax
* x2= ax+b
* x3+ax2= bx
* x3+bx= ax2
* x3= ax2+bx
۱- x3+bx= c
۲- x3+c= bx
۳- x3= bx+c
۴- x3+ax2= c
۵- * x3+c= ax2
۶- x3= ax2+c
۳- معادلات چهار جملهای
۷- x3+ax2+bx= c
۸- * x3+ax2+c= bx
۹- x3+bx+c= ax2
۱۰- x3= ax2+bx+c
۱۱- x3+ax2= bx+c
۱۲- x3+bx= ax2+c
۱۳- x3+c= ax2+bx
از این ۲۵ نوع معادله، راهحل ۱۱ نوع آن، قبل از خیام پیدا شده بود. خیام درستی معادلات حل شده را آزمود و برای بقیۀ معادلهها یا راهحل جبری و هندسی و یا تنها راه حل هندسی یافت. از آن میان ۱۳ نوع آخر (معادلات درجۀ سوم) را با استفاده از مقاطع مخروطی حل کرد.
راهحلِ جبری معادلات درجۀ سوم و چهارم آن طور که محققین تاریخ علم ریاضی معتقدند، همان راه حل هندسی خیام برای معادلات درجۀ سوم، با استفاده از مقاطع مخروطی است.
استاد دکتر محسن هشترودی چگونگی استفادۀ اروپائیان را از روش خیام در اختیار ما گذاشته است:
معادلۀ درجۀ سوم را با ضرب کردن در x به معادلۀ درجۀ چهارم تبدیل میکنیم. (پس از خاتمۀ کار ریشۀ x= 0 را کنار میگذاریم.)
معادلۀ درجۀ چهارم:
x4+ax3+bx2+cx=0
را با تبدیل
x y-a/4 =
میتوان به معادلۀ
y4+Ay2+By+C=0
تبدیل کرد. روشن است که تبدیل بالا جهت حذف توان سوم مجهول در معادله بوده است. حال چون برای سهولت y را به x نشان دهیم، معادله به صورت زیر نوشته میشود.
(ß) x4+Ax2+Bx+C=0
در این معادله x2= y را جانشین میکنیم. حل معادله (ß) به حل دستگاه دو معادلۀ دو مجهولی زیر (دستگاه شمارۀ ۱) منجر میشود:
x2=y
y2+Ay+Bx+C=0
از نظر هندسی مسئله به تقاطع دو سهمی بدل میشود که محورهای آنها بر هم عمودند؛ زیرا محور سهمی اول یعنی x2=y محور oy میباشد و محور سهمی دوم یعنی
Y2+Ay+Bx+C=0
موازی با ox است.
این دو سهمی دارای چهار نقطۀ تقاطع (حقیقی یا موهومی) می باشند که بر یک دایره واقعند. (این را هم خود خیام ثابت کرده است که نقاط تقاطع دو سهمی روی یک دایره واقع می شوند.) و میتوان به سهولت با افزودن دو معادلۀ دستگاه شمارۀ ۱ ، معادلۀ دایره را تعیین کرد. یعنی دستگاه شمارۀ ۱ و دستگاه شماره ۲ (دستگاه زیر) دارای جوابهای یکسان هستند.
x2= y
(A-1)y+Bx+c=0 x2+y2 +
که معادلۀ دوم دستگاه شمارۀ ۲ مجموع دو معادلۀ دستگاه شمارۀ ۱ میباشد. و مشاهده میشود که تعیین ریشههای معادلۀ درجۀ چهارم (ß) به تعیین نقاط تقاطع دایرۀ :
(A-1)y+Bx+c=0 x2+y2 +
با سهمی x2= yمنجر میشود که طول نقاط تقاطع، چهار ریشۀ معادلۀ (ß) میباشند. به طریق هندسی حل دستگاه شمارۀ ۱ یعنی تقاطع دو سهمی که محورهای آنها بر هم عمودند، به تقاطع یکی از این سهمیها با دایرۀ مذکور بدل میشود و این مطلب از استنباطهای خیام در حل معادلات درجۀ سوم نتیجه شده است
بخشی از مقاله خانم فرزانه آقائی پور
حکیم عمر خیام و تفکرات فلسفی او
چند صد سال است که رباعیات خیام ( اعم از اصیل – الحاقی و مشکوک ) ورد زبان مردم صاحب ذوق و اهل حال است.
رباعیات خیام از لحاظ فلسفی ، آنچنان عمیق و پر مغز و گویاست که براستی حیرت انگیز می باشد. اسرار ازل – راز وجود آفرینش ، معمای هستی و… از جمله مسائل فلسفی است که فکر خیام را بخود مشغول ساخته است.
از دیدگاه خیام ( معمای هنر ناگشودنی است… هر آغازی که برای جهان تصور شود پنداری بیش نیست ، فرجام زندگی نیز ناپیداست ).
تلاش خیام در زمینه های فلسفی بر محور مشکلات و معماها و مجهولات دور می زند و سعی او برآنست که حقایق تلخ را بزبانی ساده و همه فهم بیان کند و برای حل معضلات ، راه حل های منطقی و قابل قبول ارائه دهد.
بقول مرحوم – صادق هدایت : ( خیام سعی می کند در ترانه های خودش به زبان و سبک غریبی ، همه مشکلات و معماها و مجهولات را آشکار و بی پرده حل بکند ، او زیر خنده های عصبانی و رعشه آور ، مسائل دینی و فلسفی را بیان می کند و بعد راه حل های محسوس و عقلی را برایش می جوید.
خیام در قالب رباعی تمام مسائل مهم و تاریک فلسفی را که در ادوار مختلف انسان را سرگردان کرده و افکاری را که جبرا به او تحمیل شده و اسراری را که برایش لاینحل مانده مطرح می کند.
این نکات مهم و تاریک فلسفی که صادق هدایت بدانها اشاره می کند ، نگرانی ها ، دشواریها ، اضطرابها ، معماها ، یاسها و امیدهایی است که میلیونها انسان را طی قرون و اعصار (حتی عصر حاضر ) به عذاب فکری دچار کرده است و انعکاسی است از دردها رنجها و خوشیهای بظاهر فریب که همچنان باقی مانده است.
هدایت کوشیده است تا از خلال رباعیات ( هماهنگ با افکار خودش ) با رقه ی فلسفی را پیدا کند و از این که بتواند آنرا بیابدمایوس است ، چنانکه می گوید :
برای اینکه طرز فکر و فلسفه گوینده رباعیات را پیدا کنیم و بشناسیم ناگریزیم که افکار و فلسفه را چنانکه از رباعیاتش مستفاد می شود بیرون بیاوریم ، زیرا جزء این وسیله دیگری در دسترس مانیست.
علی دشتی نیز بسان صادق هدایت فلسفه ی خیام را از رباعیاتش جستجو می نماد.
به هر حال این پی گیریها و جستجو ها ، نشانه آنست که خیام دارای یک اندیشه و سلیقه مخصوص فلسفی می باشد و درباره کائنات و جهان هستی با هوشمندی و فراست به مطالعه و نتیجه گیری دست می زند و مسائل دینی را احیانا بدیده تمسخر می نگرد. یا به بیان دیگر در مسائل دینی ریاکاری نمی کند و به جاهلان عالم نما بی هیچ ترحمی می تازد ، چون به قول صادق هدایت :
فیلسوفی مانند خیام که فکر آزاد و خرده بین داشته نمی توانسته کورکورانه زیر بار احکام تعبدی ، جعلی ، جبری و بی منطق فقهای زمان خویش برود و به افسانه های پوسیده و دام های خربگیری آنها ایمان بیاورد.
بنا براین خیام دانشمندانه ، اندیشه کرده است و مثل یک دانشمند ، آنچه را مشاهده می کرده و با منطق ذهنی او منطبق بوده ه باز می گفته و ابائی هم از این بی پروایی نداشته است ، لیکن در بعضی موارد صریح گویی و پرده دری را تبدیل به راز داری و بی طرفی نموده و در نوشته ها ، شیوه علمای طبیعی را پیش – گرفته است ، چنانکه در( نوروز نامه ) می نویسد : – وایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمانها و زمین ها را بدو پرورش داد.
اما این روش و شیوه همیشگی و ثابت نیست ، فیلسوف راز دار زمان ملکشاه ، به هنگام ترانه سرائی با منطقی کوبنده ، افکار بلند و روشن خویش را از پرده استتار و حجاب کتمان بیرون می ریزد و با توانائی ستایش انگیز در انتخاب کلمات مناسب ، به قوانین محیط خود می تازد و با خرافات و موهومات آشکار مبارزه می کند و بدینطریق شیوه جنگ و ستیز با عقیده نادرست در سراسر رباعیات به چشم می خورد.
از نظر گاه خیام فیلسوف ، هستی و پیدایش در مرگ و نیستی تجلی می نماید و راه زندگی به سرزمین مرگ منتهی می شود که خود سر منزلی مبهم و مرموز است.
این ابهام و رمز نیز ارزشی ندارد و تا جایی که پیدایش و نیستی با مگسی مقایسه می شود.
یک قطره اب بود با دریا شد
یک ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تواندرین عالم چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپدید شد
از مطالعه رباعیات ، بموازات نفی افکار و عقاید علما و فقهای زمان او ، باین حقیقت برخورد می کنیم که فیلسوف آزاده و روشنفکر ، در نتیجه ی پژوهشهای مستمر و تحقیقات سالیان دراز عمر به این نتیجه رسیده است که برای درک بعضی از مسائل مهم ، فکر بشر محدود است و چنین استدلال می نماید که ما نمی دانیم از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت ، آنانکه رفته اند خبری نیاورده اند و علاوه اسرار ازل را نه تو دانی و نه من چه کسی می تواند به اسرار پی ببرد ، و گاه همین اسرار معماگونه را هم نفی می کند و معتقد می شود که اگر اسراری هم باشد در زندگی چه تاثیری دارد ؟ و براین پایه : نتیجه می گیرد که چرا انسان بیهوده به امید فردای موهوم و نا آمده غصه می بخورد و بالاخره ” بهره گیری از دم گذاران زندگی را توصیه می کند. ” چون حقیقت زندگی را به جز “دم” چیز دیگری نمی داند و با بلند نظری و آگاهی توصیه می کند که برای چنین وضع “مضحکه ” که “زندگی” نامیده شده است ، نباید درد و رنج را تحمل نمود و خود را دچار غصه و اندود کرد. راه چاه را در ” خود بودن ” و ” خوش زیستن ” می داند و اعتقاد داد ، زمانی لذت بخش خواهد بود که آدمی از قید ساخته و پرداخته های ذهنی برهد.
از دی که گذشت ، هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامدست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
خیام به قضا و قدر و سرنوشت و آنچه که بوده و خواهد بود و یا اتفاق خواهد افتاد احتمالا عقیده داشته و بحث در این مورد را بی فایده دانسته است و می گوید :
تا کی زچراغ مسجد و دود کنشت؟
تا چند زیان دوزخ و سود بهشت ؟
رو بر سرلوح بین که استاد قضا ( قلم )
روز ازل آنچه بودنی بود نوشت.
به نظر خیام ، زندگی حالتی است بین مستی و هشیاری و در هشیاری خوشی هایی پنهانند و در مستی و بی خبری عقل دچار نقصان می شود.
تا هشیارم طرب زمن پنهانست
چون مست شدم در خردم نقصاست
حالی است میان مستی و هشیاری
من بنده آن که زندگانی آنست
و به قول شادروان دکترشریف رحمانی: مرگ خوابی طرفه می باشد ریا کاری بد است.
خیام مردی است دنیا دیده و سرد و گرم روزگار چشیده و تجربه اندوخته، می داند فردای نیامده مفهومی ندارد و انسان آزاد اندیش، به گذشته ای از دست رفته نیز نمی اندیشد و غم مال دنیا را هم نمی خورد.
خیام خوش بودن را توصیه می کند بنظر من خوش بودن از دیدگاه خیام فیلسوف، اعتنام فرصت از لحظه هاست و انجام کارهای سود بخش، کارهایی که چراغ ضمیر را روشن می سازد و خاطر آدمی را شاد می کند.
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه؟
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پرکن قدح باده که معلوم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
خیام درباره شک می گوید:حال که حقیقت و یقین مکشوف نیست چرا باید عمر با شک و تردید سپری شو« شک و تردید، کهنه ترین شرنگ غم آلودی است که معنای ذهن اهل حکمت را آلوده کرده است»
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان بامید شک همه عمر نشست
هام تا بنهیم جام می از کف دست
در بی خبری مرد چه هوشیار و چه مست
چنین دستورالعملی از سوی خیام برای زندگانی کردن( با فرض صحت انتساب) از آن جهت قابل اجرا است که بسیاری از دلخوشی ها و سرگرمی هایی که انسان بخاطر آنها تلاش می کند و فداکاری می نماید، فریبی بیش نیست و خردمندی که در بررسی امور جهان از ظاهر بگذرد و با دیدن باطن از مسایل سطحی عبور نماید و حقیقت اشیا را بفهمد آنوقت پوچی و بی اعتباری و سستی همه آنچه را که دل انگیز می نمود، درخواهد یافت.
در دهر برنهال تحقیق نرست
زیرا که درین راه کسی نیست درست
هرکس زده است دست در شاخی سست
امروز چو دی شمار و فردا چه نخست
بقول دکتر زرین کوب ادیب و مورخ نامدار: « درست است که بسیاری از عقایدو بسیاری از سرگرمی های ما خلاف عقل و دور از منطق است اما باز دل حکم می کند که با این اوهام خوش بودن لذت دارد و همین لذتست که پاداش رنجهای زندگی است و اگر زندگی بکلی فاقد لذت می بود مثل گور سرد وخاموش بود و به رنج زیستن نمی ارزید.
با آنکه می دانیم سرانجام آدمی در خاک تیره جای گرفتن است معذلک ناچاریم بنحوی خود را سرگرم کنیم چون مرحله کمال برای انسان یکی از مراحل والای زندگی است و اگر زندگی را غایتی باشد به کمال رسیدن غایت آن خواهد بود.
بنظر آقای عبدالحسین زرین کوب: غایت زندگی درونی است خود زندگی است که غایت و هدف زندگی است ، از این روست که باید زندگی را با هر آنچه سبب توسعه و افزایش آنست جستجو کرد و همان راغایت زندگی دانست.
در حقیقت آنچه حس و عقل هردو بوجود آن شهادت می دهد زندگی است.
زندگی با همه دردها و رنجها ارزش دلبستگی رادارد، و همین درد و رنجهاست که آنرا مشخص می کند و خردمند می داند که این زندگی بی قدر و بها نیست.
جستجوی حقیقت اشیا نظر خیام را بخود معطوف داشته و در این راه همه مراحل را با ذره بین شک و تردید بررسی و نگاه کرده و چون ریاضی دان و حسابگر هم بوده به این نتیجه رسیده که یک زندگی بهر کیفیت، بهتر از نابودی و مرگ می باشد.
(۱) سیمای خیام , فتح الله همایونی , انتشارات فروغی ص ۷۹, به نقل از بزرگان فلسفه, از انتشارات بنگاه ص۱۶۹.
(۲) همان کتاب , به نقل از, ترانه های خیام, صادق هدایت,ص۲۵.
(۳) همان کتاب, به نقل از , ترانه های خیام, صادق هدایت,ص۲۵.
(۴) همان کتاب, به نقل از , ترانه های خیام, صادق هدایت,ص۲۵.
(۵) همان کتاب, به نقل از , ترانه های خیام, صادق هدایت,صص ۲۷-۲۸.
(۶) همان کتاب, به نقل از , نوروز نامه, به تصحیح مجتبی مینوی, ص۳.
(۷) همان کتاب, به نقل از , بزرگان فلسفه, ص۱۷۰.
(۸) همان کتاب, به نقل از , بزرگان فلسفه,ص ۱۷۰.
(۹) همان کتاب, به نقل از , خیام شناخت,ص۲۱۲.
(۱۰) همان کتاب, به نقل از , با کاروان حله, دکتر عبد الحسین زرین کوب, ص۱۰۹.
(۱۱) همان کتاب, به نقل از , با کاروان حله, دکتر عبد الحسین زرین کوب,ص ۱۱۱.
(۱۲) همان کتاب, به نقل از , با کاروان حله, دکتر عبد الحسین زرین کوب,ص ۱۱۳.
خیام و دین
این فیلسوف ایرانی را میتوان بسیار فراتر از دین و قواعد اسلامی روزگار خود دانست. او به درجه ای از انسانیت , کمال , علم , عرفان و خداباوری رسیده بود که بسیاری از ندیده های هستی را در این دنیا به چشم حقیقت دید. هدف از دین کمال انسانیت و خرد و دانش است و خیام به آن درجه از عرفان و بزرگی رسیده بود که فراتر از آن می اندیشید. از دیگر آثار به جای مانده از خیام کتاب نوروزنامه است که به دین نیاکانش در دوره ایران باستان اشاره های بسیاری شده است و احترام خاصی برای پیامبر ایران باستان قائل می شود و همچنین جشنهای ایرانی ( فروردینگان – خردادگان – مهرگان – سده – نوروز و… ) را با چیرگی تمام زنده میکند و برای نسلهای آینده ایران تشریح میکند. عقیده خرد گرایی و بهره بری از عقل عمر خیام بدون شک از اساتید خود یعنی محمد ابن زکریای رازی و ابن سینا گرفته شده بود. خیام نیز بارها از عقاید دین گرایانی که مذهب را وسیله ای برای سرکوب انسانهای دیگر میکردند انتقاد میکند :
می میخورم و مخالفان از چپ و راست گویند مخور باده که دین را اعداست
چون دانستم می عدو دین است والله بخورم خون عدو را که رواست
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می می نخوری صد لقمه خوری که می غلام است آنرا
تا چند زنم بروی دریاها خشت بیزا شدم ز بت پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود ؟ که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت ؟
ما با می و معشوق و شما دیر و کنشت ما اهل جحیمیم ( جهنم ) و شما اهل بهشت
تقصیر من از روز ازل چیست ؟ بگو نقاش چنین بلوح تقدیر نوشت
خیام و تجزیه و تحلیل آیات قرآنی
حکیم فرزانه عمر خیام نیشابوری در تمامی نوشته هایش بر این نکته مهم اشاره کرده است که زندگی و دنیا بر هیچ کس باقی نیست و منش و کردار ایرانی بر این است که این روزگار سپنج ( زودگذر ) را به درستی و راستی و انسانیت سپری کنیم. خیام با اینکه از اندیشمندان بزرگ جهان محسوب می شود و بر یگانگی خداوند بزرگ تاکید دارد ولی هرگز در آثار خود از روش دینگرایان افراطی روزگار خود پیروی نمیکند و بسیار دگراندیش تر از روزگار خود سخن میگوید. با این حال او به گفته علی ابن زید بیهقی حتی در بررسی آیات قرانی چیره گی خواصی داشت به طوری که روزی در مجلس عبدالرزاق فردی سوالی درباره یکی از آیات قرآنی نمود و تنها خیام ساعتها آن را موشکافی و بررسی نمود که سپس همگان از بزرگی فکر او تحسینهای بسیاری داشتند به طوری که گفتند : خداوند امثال شما دانشمندان را زیاد کند و جهان را از وجود امامی مانند خیام خالی ندارد. با اینکه حوزه علمی خیام ریاضیات و فلسفه است ولی او در موضوعات مختلف حتی اسلامی اطلاعات وسیعی داشت است.
آثار خیام
خیام آثار علمی و ادبی بسیار تالیف کرد.
او میزان الحکمت را درباره فیزیک و لوازم الامکنت را در دانش هواشناسی نوشت. نوروزنامه دیگر اثر ادبی اوست، در پدیداری نوروز و آیین پادشاهان ایرانی و اسب و زر و قلم و شرا که در حدود ۴۹۵ هجری قمری نگاشته شدهاست. کتاب جبر و مقابله خیام با تلاش دانش پژوهان اروپایی در سال ۱۷۴۲ در یکی از کتابخانههای لیدن یافته شد. این کتاب در ۱۸۱۵ توسط تنی چند از دانشمندان فرانسوی ترجمه و منشر شد.
رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله به زبان عربی، در باره معادلات درجه سوم.
رساله فی شرح مااشکل من مصادرات کتاب اقلیدس در مورد خطوط موازی و نظریه نسبتها.
رساله میزانالحکمه.«راهحل جبری مساله تعیین مقادیر طلا و نقره را در آمیزه(آلیاژ) معینی به وسیله وزنهای مخصوص بدست میدهد.»
قسطاس المستقیم
رساله مسائل الحساب، این اثر باقی نماندهاست.
القول علی اجناس التی بالاربعاء، اثری درباره موسیقی.
رساله کون و تکلیف به عربی درباره حکمت خالق در خلق عالم و حکمت تکلیف که خیام آن را در پاسخ پرسش امام ابونصر محمدبن ابراهیم نسوی در سال ۴۷۳ نوشتهاست و او یکی از شاگردان پورسینا بوده و در مجموعه جامع البدایع باهتمام سید محی الدین صبری بسال ۱۲۳۰ و کتاب خیام در هند به اهتمام سلیمان ندوی سال ۱۹۳۳ میلادی چاپ شدهاست.
رساله روضهالقلوب در کلیات وجود
رساله ضیاء العلی
رسالهای در صورت و تضاد
ترجمه خطبه ابن سینا
رسالهای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعب
رساله مشکلات ایجاب
رسالهای در طبیعیات
رسالهای در بیان زیگ ملکشاهی
رساله نظام الملک در بیان حکومت
رساله لوازمالاکمنه
اشعار عربی خیام که در حدود ۱۹ رباعی آن بدست آمدهاست.
نوروزنامه، از این کتاب دو نسخه خطی باقی ماندهاست. یکی نسخه لندن و دیگری نسخه برلن.
رباعیات خیام به زبان فارسی که در حدود ۲۰۰ چارینه (رباعی) یا بیشتر از حکیم عمر خیام است و زائد بر آن مربوط به خیام نبوده بلکه به خیام نسبت داده شده.
عیون الحکمه
رساله معراجیه
رساله در علم کلیات
رساله در تحقیق معنی وجود
سال خورشیدی مدیون خیام
روزی که گذشت هیچ از او یاد مکن/ فردا که نیامدست فریاد مکن
برنامده و گذشته بنیاد منه/ حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
چه کسی باور می کند این سخن درناپایداری زمانه، از لبان کسی تراویده که دقیق ترین سنجش زمانه در تاریخ بشر را بدست داده است؟ همانی که تقویم روی میزمان یادگار جاودانه اوست: ابوالفتح عمربن ابراهیم خیام نیشابوری.
این منجم، ریاضیدان و شاعر بزرگ احتمالا در سال ۴۳۹ هجری قمری در نیشابور چشم به جهان گشود و در سال ۵۱۷ هجری قمری در ۷۸ سالگی درگذشت. وقتی که آمد، گاهشماری ایران با همه پیشینه درخشانی که داشت، پریشان بود و وقتی رفت، ایرانیان مفتخر به داشتن دقیق ترین تقویم جهان بودند؛ نه فقط در آن زمان که تا به امروز.
تنظیم تقویم جدیدی با مبدأ هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه و بر اساس سال خورشیدی، به سبب اختلالاتی بود که در سده پنجم هجری در گاهشماری ها وجود داشت.
پیش از اسلام و به روزگار زمامداری ساسانیان ( ۲۲۶ تا ۶۵۲ میلادی ) هر سال مرکب از ۳۶۵ شبانه روز در ۱۲ ماه بود. از آن جا که سال مداری یا حقیقی ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۹ ثانیه است و سال عرفی ساسانیان، سرراست ۳۶۵ روز بود، هر ۴ سال یک بار، سال عرفی از سال حقیقی یک روز عقب می افتاد و نوروز با اول فروردین برابری نداشت. همچنین هر ۱۲۰ سال یک بار، سال عرفی یک ماه از سال حقیقی عقب تر بود.
منجمان ساسانی چاره کار را در این دیدند که با گذشت هر ۱۲۰ سال، یک سال را به صورت چرخشی ۱۳ماهه حساب کنند. یعنی بعد از ۱۲۰ سال اول، دو ماه فروردین و بعد از ۱۲۰ سال دوم، دو ماه اردیبهشت داشته باشند و به همین ترتیب تا ماه اسفند پیش بروند. این رویه تا پایان دوره ساسانی رواج داشت، اما پس از اسلام به فراموشی سپرده شد و انطباق سال عرفی با سال حقیقی به هم خورد.
در زمان سلطنت ملکشاه سلجوقی (۴۶۵ تا ۴۸۵ هجری قمری) و وزارت خواجه نظام الملک توسی، احتمالا به اشاره خواجه، تصمیم گرفتند که به نابسامانی درگاهشماری پایان دهند و از این رو حکیم عمر خیام نیشابوری مأمور شد با همراهی گروهی از منجمان برجسته، محاسبات جدیدی را ترتیب دهد.
در آن زمان ، خیام که هنوز از مرز ۳۰ سالگی نگذشته بود، شهرت علمی درخور توجهی داشت و مورد احترام ملکشاه سلجوقی و خواجه نظام الملک بود. بدین سبب اصلاح تقویم به او واگذار شد.
تنظیم گاهشماری جلالی و زیج پیوسته به آن که زیج ملک شاهی خوانده شد، به احتمال زیاد در شهر اصفهان – پایتخت سلجوقیان – و بنابر گفته ای دیگر در ری یا نیشابور آغاز شد.
اعضای گروه تنظیم تقویم غیر از خیام عبارت بودند از ابومظفر اسفزاری، ابوعباس لوکری، محمد بن احمد معموری، میمون بن نجیب واسطی و ابن کوشک بیهقی مباهی.
همچنین عبدالرحمان خازنی (خدمتکار خزانهدار مرو) که به شکل غیرحرفه ای و بنا بر علقه های شخصی به پژوهش درباره تقویم سرگرم بود، در شهر مرو محاسبات جداگانه را به انجام رساند و یافته های علمی خود از جمله شیوه سنجش نوروز را برای گروه خیام فرستاد. بخشی از محاسبات خازنی از سوی گروه پذیرفته و به رسمیت شناخته شد.
اکنون از این نام ها که هریک ستارگانی در سپهر دانش بودند، چیز زیادی نمی دانیم و خیام را نیز بیشتر به اسباب و علل دیگر از جمله رباعیاتش می شناسیم. تقویم دقیقی هم که از زیر دست اینان بیرون آمد، به نام شاه زمانه، ملکشاه سلجوقی، تقویم جلالی خوانده شد؛ نه تقویم خیامی.
تقویم جلالی ، موفق شد که سال عرفی را با سال طبیعی تطبیق دهد. نه فقط نوروز ، درست در اول بهار یا به اصطلاح منجمان در نقطه اعتدال بهاری قرار گرفت ، بلکه تمام فصل های عرفی با فصل های حقیقی منطبق شدند.
این که امروزه در تقویم ایرانی یا همان جلالی ، بهار و تابستان ۹۳ روز است ، فصل پاییز ۹۰ روز دارد و زمستان ۸۹ روز حساب می شود ، برای این است که اول هر فصل عرفی دقیقا برابر با آغاز فصل حقیقی باشد.
سالی که با تقویم جلالی محاسبه می شود، برخلاف سال میلادی که در هر ۱۰ هزار سال ، نزدیک به سه روز با سال حقیقی اختلاف پیدا می کند، همواره مطابق با سال حقیقی است و هیچ گاه از آن عقب نمی ماند. از همین رو ، سال های کبیسه در تقویم جلالی ثابت نیستند و بر مبنای رصد سالانه تعیین می شوند.
به طور معمول هر چهار سال یک بار ، سال را کبیسه می گیرند، اما پس از گذشت ۲۸ یا ۲۹ سال، کبیسه گرفتن بعد از ۵ سال اجرا می شود؛ یعنی به جای آن که سال ۳۲ را کبیسه حساب کنند ، سال ۳۳ را کبیسه می گیرند.
تاریخ تأسیس تقویم جلالی، روز جمعه نهم رمضان سال ۴۷۱ هجری قمری بود. در این تاریخ، خیام کمابیش جوانی ۳۲ ساله بود. لابد در این ۳۲ سال دانش بزرگی اندوخته بود که می توانست دقیق ترین تقویم جهان را تنظیم کند؛ تقویمی که هزار سال پس از او هنوز به کار می آید و ارزش و اعتبارش کاستی نگرفته است.
این همه از دست کسی برمی آمد که دم را غنیمت می شمرد و مکرر در مکرر فانی بودن جهان را گوشزد می کرد. مردمان را به شاد زیستن فرامی خواند و از غم دنیا بر حذر می داشت. ثانیه ها و دقیقه ها و روزها و هفته ها و ماهها و سال ها را جملگی یک نفس عزیز می دانست؛ نفسی میان کفر تا به دین و ازعالم شک تا به یقین و می خواست که این یک نفس را نه در سرگردانی که در شادمانی به سرآورد.
آن گاه که تقویممان بدست خیام ورق می خورد و نوروز خرامان از راه می رسد، او نیزپای سفره هفت سین در شادیمان شریک است و طنین صدایش از ورای قرون و اعصار به گوش جان می رسد:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ساده رخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
نگاهی به معماری آرامگاه حکیم عمر خیام
این بنای جادویی کار معمار زبر دستی به نام استاد هوشنگ سیحون است ایشان خود در باره این بنا می گویند :آرامگاه خیام در باغ امامزاده محروق نیشابور قرار داشت اولین کاری که باید انجام می دادم این بود که به گونه ای طراحی کنم که آرامگاه خیام وامامزاده محروق تداخل پیدا نکند به همین منظور من برای باغ محوری عرضی تعریف کردم تا آرامگاه را که در گوشه شمال شرقی باغ قرا داشت از امامزاده جدا کنم. از طرفی دیگر در چهار مقاله عروضی گفتاری از خیام آمده مبنی بر اینکه ایشان گفته اند که :من آرزو دارم مزارم در جایی باشد که در بهاران برگ گل روی مزارم بریزد ) بنا براین من مکانی در باغ را که اختلاف ارتفاع سه متری نسبت به درختان زرد آلوی باغ داشت انتخاب کردم چون این مکان سه متر پائین تر قرار دارد فصل بهار شکوفه های زرد آلو روی مزار میریزد.
خیام ریاضیدان منجم و ادیب بود سعی داشتم که این سه جنبه شخصیتی در مزارش تجلی پیدا کند من ده پایه برای آرامگاه در نظر گرفتم عدد ده ا.لین عدد دو رقمی است و پایه و اساسبسیار از اعداد می باشد از هر پاییه دو تیغه بر پایه مدل ریاضی خاصی به صورت مورب بالا می رود و با دیگر تیغه هابر خورد میکنند و از روبه رو بر روی پایه مقابلشان پائین می آید همه این تیغه های مورب در محور عمودی وسط برج همدیگر را قطع میکنند سطح پیچیده حاصله بر اثر یک فرمول ریاضی به وجود آمده که سنبله جنبه ریاضیان خیام است از طرف دیگر تقاطع تیغه ها در سقف آرامگاه یک ستاره به وجود می اورد که سنبول ستاره شناسی خیام محسوب می شود.
مقبره خیام – نیشابور
خیام سرانده رباعیات است من برای اولین بار در ایران از خط شکسته به صورت سیاه مشق استفاده کردم تا مجموعه ای اتزاعی را به وجود بیاورم انتخاب رباعیات نیز به وسله مرحوم استاد جلال همایی انجام شد رباعیاتی اتخاب شد که در اصل بودن آنها شکی وجود نداشته باشد ما بر روی هر کدام از پانل های لوزی دو رباعی به کار بردیم که مجمعا ۲۰رباعی در کل مجموعه نوشته شد.
خیام از دید بزرگان ایرانی و جهان
ارنست رنان : خیام نمونه برجسته آزاد اندیشی آریاییها بوده است. او پیوسته میکوشید تا گردن خود را از دست قوانین خشک و انعطاف ناپذیر اعراب رها کند.
عمادالدین کاتب قزوینی در کتاب خریده القصر که مربوط به شعارای اسلامی است و ۵۵ سال بعد از مرگ خیام نوشته شده است ( ۵۷۰ هجری ) می گوید : عمر خیام در عصر خود بی مانند بود و در علم نجوم و حکمت ضرب المثل زمان.
ابوالحسن بیهقی : خیام مسلط بر تمام اجزای حکمت و ریاضیات و معقولات بود.
زمخشری دانشمند معروف : خیام را حکیم جهان و فیلسوف گیتی نامیده است.
قفطی در تاریخ الحکما در قرن ششم میگوید : امام خراسان ( خیام ) و علامه دوران بر دانش یونان مسلط بود و باید در سیاست مدنی از او پیروی کرد. او خداشناسی را در اجتناب از شهوات جسمی میدانست. که این امر مستلزم تزکیه نفس است.
عروضی سمرقندی در زمستان ۵۰۸ سلطان کس بفرستاد تا خیام را بیاورند تا درباره رفتن شکار سلطان نظر بدهد و هوا را بررسی نماید. در جای دیگر خلیفه بغداد برای جنگ با دشمنان از حاکم سلجوقی کمک میخواهد و او منجمان را احضار میکند که نظر دهند ولی نظر آنان منفی بود و حاکم خشمگین شد. منجمان گفتند اگر باور ندارید از امام خیام نظر بخواهید نظر ما نظر اوست.
اتمام التتمه : فیلسوف حجه الحق عمر بن ابراهیمی خیام از تمام حکمای خراسان بالاتر و پرمایه تر و در ریاضیات بر همگان فزونی داشت. روزی درباره معذوتین( آیات قرانی ) از خیام سوال شد و او ساعتها درباره اش بحث نمود به طوری که همگان شگفت زده شدند.
محقق روسی یوگنی برتلس در مقدمه کتابش درباره خیام میگوید : برهمگان واضح است که خیام ریاضی دان و فیلسوف ایرانی در روزگار خود با چه دشواریهایی روبرو بوده است. حتی مورخین شریعت اسلامی تفکرات او را مارهای زهر آگین و گزنده شریعت اسلام میدانستند. به نظر میرسد خیام در جلسات علمی اش سروده هایی جنجالی میگفته است که آنها از ترس حاکم شرع دهان به دهان آنرا چرخانده اند و امروز به ما رسیده است.
معتبرترین اسنادی که درباره خیام نوشته اند عبارت است از : مرصاد العباد – تاریخ جهانگشایی جوینی – تاریخ گزیده – نزه المجالس – مونس الاحرار و…
رباعیات خیام در جهان
گفتار فلسفی این بزرگ مرد ایرانی در جهان امروز به تمام زبانهای دنیا ترجمه شده است و در بسیاری از دانشگاه معتبر جهان کتب وی تدریس می شود. به راستی جهان به این پیر خرد ایرانی میبالد.
پرفسور آرتور کریستن سن از میان ۱۲۱۳ رباعی موجود در کتابخانه های جهانی بریتانیا – ملی پاریس – برلن – لنین گراد اکسفرد و کلکته و نسخه های خطی مونس الاحرار که ننسوب به خیام فیلسوف است تنها ۱۲۱ رباعی را متعلق به خیام میداند.
مرحوم صادق هدایت نیز در سال ۱۳۱۳ دست به تحقیقات وسیعی درباره خیام زد. وی رباعیات اصلی را با مدارک جمع آوری نمود و چاپ کرد.
مرحوم فروغی نیز در سال ۱۳۲۰ کارهای بسیار مفید برای انتخاب رباعیات حقیقی خیام انجام داد و به چاپ رساند.
تا سال ۱۹۶۰ نیز بیش از ۳۰۰۰ کتاب و رساله درباره خیام نوشته شده است.
آقای مینویی مقالات به چاپ رسیده شده درباره خیام را تا سال ۱۹۲۹ بیش از ۱۵۰۰ مقاله میداند که فقط در آمریکا شمالی و اروپا چاپ شده است. که امروزه هزاران برابر این آمار است.
منظومه فیتز جرالد ( ۱۸۷۵ ) که توسط این فرد انگلیسی جمع آوری شد را میتوان نخستین اثر جهانی از خیام دانست که تبلیغ وسیعی در جهان توسط منظومه او انجام شد.
استاد سعید نفیسی پس از تحقیقات وسیعی درباره خیام گفت رباعیات خیام تا سال ۱۹۲۵ :
سی و دو بار انگلیسی – شانزده بار فرانسوی – یازده بار اردو – دوازده بار آلمانی – چهار بار روسی – چهار بار ترکی – پنج بار ایتالیایی – هشت بار عربی و چند بار به ارمنی و سوئدی و دانمارکی ترجمه شد و تا امرزو ثابت شده است که رباعیاتش به تمام زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است. رباعیات جهانی خیام نام و فرهنگ ایران را برای ابدیت زنده نگه داشته است. تندیس این بزرگ مرد ایرانی , اسطوره مشرق زمین در دانشگاه فلورنس ایتالیا نصب گردیده است و حسین فخیمی مسئول ساخت این تندیس شده بود. هر ساله در ۲۸ اردیبهشت ماه یاد و گرامیداشت او در نیشابور برقرار میگردد و مردم بسیاری از شهرهای گوناگون بر مزار پاک این فیلسوف , عارف و ستاره شناس بزرگ ایرانی گردهم می آیند. یادش گرامی. روحش شاد.
گوناگون
در تونس هتلی به نام خیام ساخته شدهاست.
در فرانسه و مصر شرابهایی به نام خیام تولید میشود.
گفته میشود که خیام هنگامی که سلطان سنجر در کودکی به آبله گرفتار بوده وی را درماننمودهاست.
یکی از حفرههای ماه به افتخار خیام «عمر خیام» نامیده شدهاست.
«انجمن عمر خیامی: در سنه ۱۸۹۲ م. در لندن انجمنی تاسیس شد بنام «عمرخیام کلوب» یعنی انجمن عمر خیام و موسسان آن از فضلاء و ادباء و بعضی ارباب جراید بودند در سنه ۱۸۹۳ م. انجمن مذکور بار سوم در تشریفات شایان اهمیت دو عدد بوته گل سرخ بر سر قبرفیتز جرالد مترجم رباعیات عمرخیامی نشانیده و سرلوحهای که حاوی کتیبه ذیل بود در آنجا نصب کردند: این بوته گل سرخ که در باغ کیو پرورده شده و تخم آنرا سیمپسن از سر مقبره عمرخیامی در نیشابور آورده است و بدست چندین تن از هواخواهان ادوارد فیتزجرالد ازجانب انجمن عمرخیام غرس شد. در هفتم اکتبر ۱۸۹۳ م. اشعار بسیار که اعضاء انجمن مذکور بمناسبت مقام انشاء نموده بودند درین موقع خوانده شد و همچنین ترجمه بسیاری از رباعیات خیامی بزبان انگلیسی قرائت گردید.»
شهرک صنعتی خیام در نزدیکی نیشابور به نام خیام نامگذاری شدهاست.
نام یکی از ایستگاههای قطار که فاجعه قطار نیشابور در آنجا رخ داد نامش خیام بود.
وی یکی از موضوعات بحث میان دو تن از شخصیتهای رمان گرگ دریایی نوشته ژاک لندن است.
در یکی از رمانهای ایرانی به نام خیام و آن دروغ دلاویز(نوشته هوشنگ معینزاده)، روح خیام نقشی محوری دارد.
وی شخصیت اصلی رمان سمرقند نوشته امین معلوف است.
سیارکی در سال ۱۹۸۰ به نام وی نامگذاری شد.(۳۰۹۵ Omarkhayyam)
مارتین لوتر کینگ در سخنرانی خود از خیام گفتهای را میآورد:
گفته مارتین لوتر :
(به انگلیسی: It is time for all people of conscience to call upon America to come back home. Come home America. Omar Khayyám is right ‘The moving finger writes and having writ, moves on.)
خیام در قلمرو اروپایی
در میان شاعران فارسی زبان هیچ کس شهرت جهانگیر حکیم عمر خیام نیشابوری را ندارد. البته این نکته قابل ذکر است که با همه جاذبه و لطفی که رباعیات خیامی دارند بی گمان این اشتهار مرهون ترجمه منظوم آزاد و هنرمندانه ای است که ادوارد فیتز جرالد، شاعر انگلیسی، به ذوق و سلیقه خویش از رباعیات خیام کرده و نخستین بار به سال ۱۸۵۹ میلادی به طبع رسیده است وهم این کار سبب نام و اعتبار فیتز جرالد در شعر و ادبیات جهان نیز شده است.
اما به قول صادق هدایت شاید کمتر کتابی در دنیا (باشد)که مانند مجموعه ترانههای خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریف شده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیاگیر پیدا کرده و بالاخره ناشناس مانده (است).
و به قول مجتبی مینوی، خیام تنها متفکر ایرانی است که زنده و پاینده بودن نام و گفته او در میان تمام دنیا مسلم است.
اما قبل از اینکه به چگونگی تأثیر شعر و شخصیت خیام بر ادبیات جهانی بپردازیم بهتر است جزئیات آثار مشهوری را که در باب خیام و شعرا و در جهان نگاشته شدهاند (اعم از ترجمه رباعیات یا تحقیق در باب خود وی ) به اختصار ذکر کنیم.
ظاهراً اولین کار تحقیقی درباره خیام کتابی است که در سال ۱۸۱۸ میلادی ( ۱۸۶ سال پیش) توسط شخصی به نام نلسون با ترجمه تعدادی از رباعیات خیام به زبان فرانسوی انجام شده است. سه سال بعد در سال ۱۸۲۱, حسن مقدم ( علی نوروز) نویسنده ایرانی ساکن پاریس نقدی بر این ترجمه در مجله «پاریس» یک نشریه ایرانی چاپ پاریس نگاشته است. در سال ۱۸۵۷ میلادی « گارسن دوتاسی» مترجم و شرقشناس مشهور فرانسوی, مقالهای با عنوان «چند نکته در باب رباعیات خیام در مجله «ژورنال آزیاتیک » منتشر کرد.
در سال ۱۸۵۹ ترجمه منظوم رباعیات خیام توسط اداورد فیتزجرالد انگلیسی منتشر شد و گر چه در ابتدا مورد توجه قرار نگرفت , اما چند سال بعد زبانزد همه محافل ادبی جهان شد. بنابراین بهتر است در باب این ترجمه و محتوای آن به شرح و ایضاح بیشتری بپردازیم :
میدانیم که ترجمه فیتزجرالد تا چند سال ناشناس باقی ماند. نه هیچ نشریهای نقدی برآن نوشت و نه هیچ مجله ای از آن نام برد. اما چند سال بعد و در واقع به همت یک شاعر و نقاش ایتالیایی موسوم به « دانتی گیبرئیل روستی » ناگهان محافل ادبی از این گنج پنهان با خبر شدند. بحث و مجادله درباره اینکه این کتاب براستی یک ترجمه است یا سراینده مرموز آن میخواسته است چهره خویش را در زیر نقاب ترجمه بپوشاند , به هیجان دامن زد و از این ترجمه یک اسطوره و یک افسانه پدید آمد. چاپهای بعدی کتاب , شهرت آن را در سراسر جهان پراکنده کرد و در آغاز قرن بیستم به یمن ترجمه فیترجرالد، نام خیام در سراسر اقطار عالم پیچید و پس از کتاب مقدس و نمایشنامه های شکسپیر، پر فروشترین کتاب جهان گردید. به این ترتیب رباعیات خیام کتاب محبوب نسل جدید در مغرب زمین شد, از حد یک شعر گذشت, یک شعار شد , نماد و نشانه یک خیزش گشت و خیزشی به زبان موزون شعر علیه قشری گری و ظاهر پرستی بود.
البته این سئوال شاید هنوز هم مطرح باشد که شهرت خیام و رباعیات او در جهان تا چه حد مرهون نفس شعر و اندیشه خیام و تا چه حد مدیون ترجمه و ابتکار اداورد فیتزجرالد است. به عقیده بسیاری از محققان و دانشمندان اینک این دو از هم جدایی ناپذیرند و در حقیقت یکی هستند. اما باید اذعان کرد که این ۷۵ رباعی که در اول چاپ کتاب در سال ۱۸۵۹ و چاپهای بعدی با تعداد بیشتری رباعی به خوانندگان انگلیسی زبان عرضه شده , حتی با تعریف «ترجمه آزاد» هم سازگار نیست. شاید بهتر باشد بگوییم فیتزجرالد رباعیهای خیام را به زبان انگلیسی باز سروده است. البته محتوای ترجمه بسیار سلیس و شیواست و مردمان انگلیسی زبان احساس نمیکنند که دارند به جای شعر انگلیسی ترجمههای دست و پا شکستهای را میخوانند. فیتزجرالد نیز خود بصراحت گفته است که شعر او ترجمه لفظ به لفظ رباعیات نیست, بلکه بر پایه مفهوم و اندیشه ای که در هر رباعی یا در مجموع چند رباعی آمده است, بنای ساختن هر پاره شعر انگلیسی خود را گذاشته است. «ال ول ساتن » ایرانشناس فقید بریتانیایی و مترجم «دمی با خیام»، دشتی، نیز معتقد است که نیت فیتزجرالد به هیچ وجه ارائه ترجمه جدی و دقیقی از رباعیات خیام به زبان انگلیسی نبوده , بلکه قصد وی از همان ابتدا سرودن منظومه بلند و به هم پیوستهای به «سبک شرقی» بوده است؛ کاری که در میان شاعران بریتانیایی قرن نوزدهم رواج یافته بود.
با این همه هیچ کس منکر زیبایی و فصاحت ترجمه فیتز جرالد نیست و هیچ کس نیز زیبایی شعر فیتز جرالد را به زیبایی و جامعیت توصیف ریچارد لوگا لیپین شاعری که علاوه بر ترجمه تعداد از غزلیات حافظ، رباعیات خیام را نیز در سال ۱۸۹۷ به شعر انگلیسی ترجمه کرده است بیان ننموده است.
به عقیده او: « شاید بتوان گفت که رباعیات در اصل خود یک گل نیست بلکه برگهای گل سرخ است که از مجموع آنها گلی به وجود می آید ونیز شاید که ترجمه فیتز جرالد به منزله نخستین شکفتگی این گل باشد نه شکفتن مجدد آن. گلبرگها از ایران آمدند لیکن جادوگری انگلیسی به افسون خویش از آنها گل سرخ روحپروری ساخت. از توده این گلبرگهای می آلوده فیتزجرالد گل سرخی مرکب از صد و یک گلبرگ به وجود آورد که از جهت زیبایی و خوشبویی هیچ گلی به پای آن نمیرسد.»
به هر حال در فاصله سال ۱۸۹۵ تا سال ۱۹۰۰ میلادی , رباعیات فیتزجرالد بیست و پنج بار چاپ شد و بنا به تحقیقی که در سال ۱۹۲۹ توسط « آمبروز. جی. پاتر» در باب کتابشناسی رباعیات خیام به زبان انگلیسی به عمل آمد, تا آن تاریخ برروی هم چهارصد و ده چاپ از رباعیات خیام به زبان انگلیسی و حدود ۷۰۰ کتاب و مقاله , تصنیفات موسیقیایی و تئاتری مربوط به آن دیده شدهاند.
در خلال قرن بیستم نیز خانه ای در انگلستان و امریکا و قفسه دانشجویی در این دو کشور نبود که نسخهای از رباعیات خیام در آن نباشد و سربازان انگلیسی در دو جنگ جهانی این کتاب را همراه خود میبردهاند. به علاوه از مجموع رباعیات ترجمه فیتزجرالد ۴۰ مصراع و رباعی را به صورت مثل سایر در فرهنگ تضمینها و نقل قولها ثبت و ضبط کرده اند.
اینک از ترجمه فیتزجرالد بگذریم و ببینیم اروپاییان دیگر بخصوص فرانسوی زبانان با خیام چه کردهاند؟ در فرانسه نیز به سال ۱۸۶۳ , ژ. ب. نیکولا, ترجمه ۵۰ رباعی از خیام را در مجله « لوریان» انتشار داد. چهار سال بعد تئوفیل گوتیه شاعر معروف فرانسوی , مقاله ای در باب رباعیات خیام در نشریه « مونیتور اونیورسل » منتشر کرد. در همین سال نیکولا که قبلاً ۵۰ رباعی از خیام را ترجمه کرده بود , این بار ترجمه کاملتری از رباعیات را در ۲۹۹ صفحه در پاریس انتشار داد. در سال ۱۸۷۵ , یک محقق فرانسوی موسوم به «کائون» مقاله ای با عنوان «یک اپیکور مسلمان ایرانی قرن یازدهم» در باب خیام و محتوای شعر او در مجله « پولتیک اِلیترر» در پاریس منتشر کرد در سال ۱۸۹۶ , سی و هفت سال بعد از انتشار ترجمه انگلیسی فیتزجرالد, ترجمه سه زبانهای به زبانهای فرانسوی , انگلیسی و آلمانی از رباعیات با استفاده از متن ترجمه فیتز جرالد در بوستن امریکا در ۵۹۸ صفحه با یادداشتهایی در مقابله سه ترجمه به کوشش ناتان هسکل در دو جلد منتشر شد. دو سال بعد به کوشش همین محقق ترجمه پنج زبانهای از رباعیات به زبانهای انگلیسی فرانسوی , آلمانی , ایتالیایی و دانمارکی باز هم با استفاده از متن فیتز جرالد در بوستن و لندن همزمان منتشر شد.
در سال ۱۹۰۰ میلادی و با آغاز قرن بیستم بازهم با استفاده از متن فیتز جرالد , ترجمه دیگری به زبان فرانسوی توسط شارل سیبرلی کلولاند در اوهایو امریکا به چاپ رسید. در همین سال مقالهای در باب سیر اندیشه و تفکر خیام در مجله دایره المعارف در پاریس منتشر شد.دو سال بعد در سال ۱۹۰۲ بحثی تحقیقی در باب خیام در شمارههای ۴۳و۴۵ مجله «مرکور دو فرانس » به چاپ رسید. سال بعد، از متن ترجمه شده نیکولا که شرح آن قبلاً آمد, ترجمهای به زبان انگلیسی توسط فردریک بارون کورو و با مقدمه ای به قلم ناتان هاسکل در لندن و نیویورک منتشر شد. در همین سال ترجمه منظومی از رباعیات خیام با استفاده از متن فیتز جرالد توسط فرنان هنری در پاریس انتشار یافت.
در سال ۱۹۰۵ تحقیق عالمانه ای توسط آرتور کریستن سن دانمارکی در باب خیام و اصالت رباعیات او توسط دانشگاه هایدلبرگ به چاپ رسید . از همین محقق مقاله ای نیز با عنوان «رسالهای در باب ما بعدالطبیعه خیام» در مجله « لوموند اورینتال» در پاریس منتشر شد. در باب کار محققانه کریستن سن بهتر است توضیح بیشتری بدهیم:
از میان محققان و دانشمندانی که در باره اصالت و یا منسوب بودن رباعیات خیام بحث و گفتگو کردهاند تنها یک تن هست که معیار دیگری برای گزینش رباعیات سره از ناسره به کار گرفته است و آن، معیار آماری یا بسامدی است. این محقق دانشمند و ایرانشناس دانمارکی آرتورکریستن سن است که آثار برجسته او درباره موضوعهای مربوط به فرهنگ و تاریخ ایران پیش از اسلام از زمره بهترین و دقیقترین آثاری هستند که در این زمینهها نوشتهاند. کریستن سن در باب خیام دو کتاب تألیف نموده است، یکی به نام «تحقیق درباره رباعیات خیام» که در که سال ۱۹۰۵ – همانطور که قبلاً گفتیم – در هایدلبرگ به چاپ رسیده و به زبان فرانسه است, و دیگر « بررسیهای انتقادی درباره رباعیات خیام» که در کوپنهاک در سال ۱۹۲۷ انتشار یافته است و به زبان انگلیسی است. در این کتاب کریستن سن بر مبنای ۱۸ متن (۱۳ متن خطی و ۵ متن چاپی) از میان ۱۲۳۱ رباعی از رباعیات منسوب به خیام براساس روش بسامدی, یکصد و بیست و یک رباعی را به عنوان رباعیهایی که میتوان گفت از آن خیام هستند, برگزیده است و سپس براساس این رباعیها به تشریح و توصیف شخصیت خیام و اندیشه های او پرداخته است.
البته تحقیقات انتقادی در باره رباعیات خیام قبل از انتشار کتاب کریستن سن و از سال ۱۸۹۷ آغاز میشوند. در این سال، پروفسور و.ژوکوفسکی مقاله ای تحت عنوان « رباعیات سرگردان» در یادنامه پروفسور بارون و.روزن بنام« المظفریه » منتشر ساخت و در آن تصریح کرد که بسیار بعید به نظر میرسد که همه رباعیهایی که به خیام نسبت داده شده است و به نام او ثبت گردیده , با توجه به گرایشهای فکری بسیار متفاوتی که در آنها دیده میشوند, محصول کار یک شخص و یک مغز باشد. ژوکوفسکی ۸۲ رباعی را به عنوان « رباعیهای سرگردان» برشمرد که در عین آنکه آنها را به خیام نسبت داده اند , به نام شاعران دیگر هم ثبت شدهاند.
در سال ۱۹۱۰ میلادی سه ترجمه جدید از رباعیات خیام, یکی به شعر فرانسه از نسخه محفوظ در دانشگاه اکسفورد توسط ژول دو بار تولد و دو دیگر با استفاده از متن فیتز جرالد توسط ادموند دولا روبرت دلپوش در پاریس منتشر شدند که در ترجمه سوم ۱۲ تابلوی رنگی از، رابیند رانات تاگور، شاعر مشهور هندی نیز ضمیمه متن شده بود . دو سال بعد نیز ترجمه منظوم دیگری به فرانسه باز هم با استفاده از متن فیتز جرالد توسط هانر هالار در لندن به چاپ رسید. بین سالهای ۱۹۱۳ تا ۱۹۲۴, پنج ترجمه دیگر با استفاده از متن فیتز جرالد به زبان فرانسه منتشر شدند. در سال ۱۹۲۴, ترجمه جدیدی از رباعیات خیام از متن فارسی توسط فرانتز توسن با مقدمهای از حسن مقدم ( علی نوروز) در پاریس به چاپ رسید که با مینیاتورهایی از هنرمند فرانسوی زانکر همراه بودند.
در سال ۱۹۳۳, ترجمه دیگری از متن فارسی رباعیات این بار توسط یک محقق ایرانی موسوم به « اعتصام زاده» توسط انتشارات بروخیم به شعر فرانسه در تهران منتشر شد. همین ترجمه سال بعد در پاریس به چاپ رسید. در سال ۱۹۳۵, آرتورگی مترجم معروف غزلیات حافظ, ترجمه تازهای از رباعیات خیام را به شعر فرانسه در پاریس منتشر کرد. بین سالهای ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۵ , ۹ ترجمه دیگر از رباعیات خیام به زبان فرانسه منتشر شدند که در ۴ ترجمه از متن انگلیسی فیتز جرالد استفاده شده بود.
در سال ۱۹۵۷, ترجمه فرانتز توسن با مقدمه علی نوروز تجدید چاپ شد . در همین سال ترجمه جدیدی از رباعیات خیام با مقدمهای از ژیلبر لازار توسط «کلود آنت میرزا محمد » در پاریس منتشر شد. در سال ۱۹۵۸ ترجمه منظوم جدیدی از رباعیات خیام از روی قدیمیترین نسخ خطی موجود در اروپا با شرح و توضیح توسط پیرپاسکال به زبان فرانسه در روم منتشر شد. دو سال بعد ترجمه دیگری از رباعیات با شرح و توضیح توسط دکتر محمد مهدی فولادوند در پاریس به چاپ رسید. در سال ۱۹۶۵ مقاله عالمانه ای در باب زندگی و آثار و افکار خیام به قلم بوگدانویچ شرقشناس اروپایی در مجله« کوریه دومساژر» منتشر شد. و بالاخره در همین سال ترجمه جدیدی از رباعیات خیام توسط نیکولا به دو زبان فارسی و فرانسه در پاریس منتشر شد.
از سال ۱۹۶۵ تا پایان قرن نیز ترجمههای متعددی از رباعیات خیام به زبانهای انگلیسی, فرانسوی, آلمانی, اردو, عربی, ایتالیایی, ترکی, دانمارکی, سوئد, ارمنی, اسپانیایی, اسپرانتو, گالی, گجراتی, هلندی, مجاری و پرونسی در صورت گرفت که بیشتر آنها از متن انگلیسی فیتز جرالد و یا از متن فارسی بود. بالاخره آخرین آثاری که درباره خیام و شعر تا سال ۱۹۸۸ میلادی منتشر شدهاند به شرح زیر هستند:
تحقیق مفصلی که خانم پریچهر کسری در باب مقایسه ترجمههای انگلیسی رباعیات خیام انجام داده است و در سال ۱۹۷۵در نیویورک به چاپ رسیده است، ترجمهای که آقای پیتر ایوری وجان هاث از رباعیات خیام به زبان انگلیسی انجام داده و توسط انتشارات پنگوئن در سال ۱۹۸۱ در لندن به چاپ رسیده است و بالاخره ترجمه دو زبانهای که با عنوان «شراب نیشابور» به فرانسه و انگلیسی با عکسهایی از شاهرخ گلستان با نفاست هر چه تمامتر در پاریس به سال ۱۹۸۸ به چاپ رسیده است. البته باید این نکته را یادآوری کرد که تنها «رباعیات» خیام نیست که مورد توجه جهانیان قرار گرفته بلکه به ترجمه آثار علمی وی نیز توجه شده است.نخستین بار توماس هاید استاد زبان عبری و عربی دانشگاه اکسفورد، در کتابی با عنوان «تاریخ ادیان فارسیان و پهلویان و مادیان قدیم » به زبان لاتینی در فصل تاریخ جلالی واصلاح طریق گاه شماری در عهد ملکشاه سلجوقی از عمر خیام نام میبرد و او را به عنوان یکی از هشت منجمی معرفی میکند که در رصد ستارگان نقش داشتهاند و تقویم را اصلاح کردهاند. این کتاب در سال ۱۷۰۰میلادی به چاپ رسیده است. در سال ۱۷۴۲ یک دانشمند هلندی به نام «میرمن» به نسخه ای از کتاب «جبر و مقابله» عمر خیام در بین کتابهایی که شخصی به نام وارنر به کتابخانه شهر لیدن وقف کرده بوده است بر میخورد و توجه علما را به آن جلب می کند.
سالها بعد از این تاریخ سدیو مستشرق فرانسوی نسخه ناقصی از «جبر و مقابل» خیام را در کتابخانه سلطنتی پاریس کشف می کند و درباره آن خبری در مجله آسیایی جدید (ماه مه ۱۸۳۴)منتشر می سازد و بعد از آن پروفسور لیبری در همان کتابخانه نسخه کاملی از این کتاب مییابد. از روی این دو نسخه و نسخه موجود در کتابخانه لیدن است که دکتر ووپکه متن کاملی از این کتاب را با ترجمه فرانسوی آن در سال ۱۸۵۱ منتشر می سازد.همین دانشمند در سال ۱۸۶۰ میلادی تحقیق عالمانه ای در تاریخ ریاضیات در مشرق زمین در مجله «ژورنال آزیاتیک» منتشر میکند.
این نکته را هم باید اضافه کنیم که بعد از ترجمه و انتشار ترجمه انگلیسی «رباعیات» خیام توسط فیتز جرالد دیری نگذشت که شرقشناسان و پژوهندگان در سراسر جهان به تتبع و تصحیح رباعیات خیام پرداختند که به جزییات کار آنان تا حد امکان در این مقاله اشاره شد.اما به این اشخاص باید نام محققان ایرانی از جمله صادق هدایت، سعید نفیسی، محمد علی فروغی، جلال الدین همایی، علی دشتی، کریم امامی، مجتبی مینوی، رشید یاسمی، محمد مهدی فولادوند، حسن دانشفر، قاسم غنی، حسن شهباز، فریدون بدرهای، بهاءالدین خرمشاهی، محمد تقی جعفری، محسن فرزانه و بسیاری دیگر را افزود.
ارائه شده در دومین کنگره ملی ایرانشناسی (تهران: ۳۰ آذر تا ۳ دی ۸۳)
استادیار دانشگاه پیام نور مشهد سید مهدی علایی حسینی
لینک مطلب: www.khayyam.info
ترانههای خیام(صادق هدایت)
مقدمه
شاید کمتر کتابی در دنیا مانند مجموعه ترانههای خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریف شده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیاگیر پیدا کرده و بالاخره ناشناس مانده.
اگر همه کتابهایی که راجع به خیام و رباعیاتش نوشتهشده جمع آوری شود تشکیل کتابخانه بزرگی را خواهد داد. ولی کتاب رباعیاتی که به اسم خیام معروف است و در دسترس همه میباشد مجموعهای است که عموماً از هشتاد الی هزار و دویست رباعی کم وبیش دربردارد؛ اما همه آنها تقریباً جنگ مغلوطی از افکار مختلف را تشکیل میدهند. حالا اگر یکی از این نسخههای رباعیات را از روی تفریح ورق بزنیم و بخوانیم درآن به افکار متضاد، به مضمونهای گوناگون و به موضوعهای قدیم و جدید برمیخوریم؛ بهطوریکه اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیده خودرا عوض کردهباشد قادر به گفتن چنین افکاری نخواهدبود. مضمون این رباعیات روی فلسفه و عقاید مختلف است از قبیل: الهی، طبیعی، دهری، صوفی، خوشبینی، بدبینی، تناسخی، افیونی، بنگی، شهوتپرستی، مادی، مرتاضی، لامذهبی، رندی و قلاشی، خدایی، وافوری … آیا ممکن است یک نفر اینهمه مراحل و حالات مختلف را پیمودهباشد و بالاخره فیلسوف و ریاضیدان و منجم هم باشد؟ پس تکلیف ما در مقابل این آش درهمجوش چیست؟ اگر به شرح حال خیام در کتب قدما هم رجوع بکنیم به همین اختلاف نظر برمیخوریم.
این اختلافی است که همیشه در اطراف افکار بزرگ روی میدهد. ولی اشتباه مهم از آنجا ناشی شده که چنانکه باید خیام شناخته نشده و افسانههایی که راجع به او شایع کردهاند این اشکال را در انتخاب رباعیات او تولید کردهاست.
در اینجا ما نمیخواهیم به شرح زندگی خیام بپردازیم و یا حدسیات و گفتههای دیگران را راجع به او تکرار بکنیم. چون صفحات این کتاب خیلی محدود است. اساس کتاب ما روی یک مشت رباعی فلسفی قرار گرفتهاست که به اسم خیام، همان منجم و ریاضی دان بزرگ مشهوراست و یا بهخطا به او نسبت میدهند. اما چیزی که انکارناپذیر است، این رباعیات فلسفی در حدود قرن ۵ و ۶ هجری به زبان فارسی گفتهشده.
تا کنون قدیمترین مجموعه اصیل از رباعیاتی که به خیام منسوب است، نسخه «بودلن» اکسفورد میباشد که در سنه ۸۶۵ در شیراز کتابت شده. یعنی سه قرن بعد از خیام و دارای ۱۵۸ رباعی است، ولی همان ایراد سابق کموبیش به این نسخه وارد است. زیرا رباعیات بیگانه نیز در این مجموعه دیدهمیشود.
فیتز جرالد که نه تنها مترجم رباعیات خیام بوده، بلکه از روح فیلسوف بزرگ نیز ملهم بودهاست، درمجموعه خود بعضی رباعیاتی آورده که نسبت آنها به خیام جایز نیست. قضاوت فیتز جرالد مهمتر از اغلب شرح حالاتی است که راجع به خیام در کتب قدیم دیدهمیشود؛ چون با ذوق و شامه خودش بهتر رباعیات اصلی خیام را تشخیص داده تا نیکلا مترجم فرانسوی رباعیات خیام که او را به نظر یک شاعر صوفی دیده و معتقد است که خیام عشق و الوهیت را به لباس شراب و ساقی نشان میدهد، چنانکه از همان ترجمه مغلوط او شخص با ذوق دیگری مانند رنان خیام حقیقی را شناختهاست.
قدیمترین کتابی که از خیام اسمی به میان آورده و نویسنده آن همعصر خیام بوده و خودش را شاگرد و یکی از دوستان ارادتمند خیام معرفی میکند و با احترام هرچه تمامتر اسم او را میبرد، نظامی عروضی مؤلف «چهارمقاله» است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر میکند و اسمی از رباعیات او نمیآورد. کتاب دیگری که مؤلف آن ادعا دارد در ایام طفولیت (۵۰۷ ) در مجلس درس خیام مشرف شده «تاریخ بیهق» [در اصل کتاب «تاریخ بیهقی» است که غلط آشکار است.] و «تتمه صوانالحکمه» نگارش ابوالحسن بیهقی میباشد که تقریباً درسنه ۵۶۲ تألیف شده. او نیز از خیام چیز مهمی به دست نمیدهد. فقط عنوان او را میگوید که: «دستور، فیلسوف و حجهالحق» نامیدهمیشده! پدران او همه نیشابوری بودهاند، در علوم و حکمت تالی ابوعلی بوده ولی شخصاً آدمی خشک، و بدخلق و کمحوصله بوده. چند کتاب از آثار او ذکر میکند و فقط معلوم میشود که خیام علاوه بر ریاضیات و نجوم در طب و لغت و فقه و تاریخ نیز دست داشته و معروف بودهاست. ولی درآنجا هم اسمی از اشعار خیام نمیآید گویا ترانههای خیام در زمان حیاتش به واسطه تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یک دسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته و یا در حاشیه جُنگها و کتب اشخاص باذوق به طور قلمانداز چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گردیده که داغ لامذهبی و گمراهی رویش گذاشتهاند و بعدها با اضافات مقلدین و دشمنان او جمع آوری شده. انعکاس رباعیات او را در کتاب «مرصادالعباد» خواهیم دید.
اولین کتابی که در آن از خیام شاعر گفتوگو میشود کتاب «خریدهالقصر» تألیف عمادالدین کاتب اصفهانی به زبان عربی است که در ۵۷۲ یعنی قریب ۵۰ سال بعد از مرگ خیام نوشتهشده و مؤلف آن خیام را در زمره شعرای خراسان نام برده و ترجمه حال او را آوردهاست.
کتاب دیگری که خیام شاعر را تحت مطالعه آورده «مرصادالعباد» تألیف نجمالدین رازی میباشد که در سنه ۶۱۰ – ۶۲۱ (هجری) تألیف شده. این کتاب وثیقه بزرگی است زیرا نویسنده آن صوفی متعصبی بوده و از این لحاظ به عقاید خیام به نظر بطلان نگریسته و نسبت فلسفی و دهری و طبیعی به او میدهد و میگوید:
(ص ۱۸) « … که ثمره نظر ایمان است و ثمره قدم عرفان. فلسفی و دهری و طبایعی از این دو مقام محروماند و سر گشته و گمگشتهاند. یکی از فضلا که به نزد نابینایان به فضل و حکمت و کیاست معروف و مشهور است و آن عمر خیام است، از غایت حیرت و ضلالت این بیت را میگوید، رباعی:
در دایرهای کامدن و رفتن ماست،
آن را نه بدایت، نه نهایت پیداست؛
کس مینزند دمی درین عالم راست،
کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست!
رباعی:
دارنده چه ترکیب طبایع آراست.
باز از چه سبب فکندش اندر کموکاست؟
گر زشت آمد این صور، عیب کراست؟
ور نیک آمد، خرابی از بهر چه خاست؟
(ص ۲۲۷) «… اما آنچه حکمت در میرانیدن بعد از حیات و در زنده کردن بعد از ممات چه بود، تا جواب به آن سرگشته غافل و گمکشته عاطل میگوید:
«دارنده چو ترکیب طبایع آراست …»
قضاوت این شخص ارزش مخصوصی در شناسانیدن فکر و فلسفه خیام دارد. مؤلف صوفیمشرب از نیش زبان و فحش نسبت به خیام خودداری نکردهاست. البته به واسطه نزدیک بودن زمان، از هر جهت مؤلف مزبور آشناتر به زندگی و افکار و آثار خیام بوده، و عقیده خودرا در باره او ابراز میکند. آیا این خود دلیل کافی نیست که خیام نه تنها صوفی و مذهبی نبوده، بلکه بر عکس یکی ازدشمنان ترسناک این فرقه به شمار میآمده؟
اسناد دیگر در بعضی از کتب قدما مانند، نزههالارواح، تاریخالحکماء، آثارالبلاد، فردوسالتواریخ و غیره درباره خیام وجود دارد که اغلب اشتباهآلود و ساختگی است. و از روی تعصب و یا افسانههای مجعول نوشتهشده و رابطه خیلی دور با خیام حقیقی دارد. ما در اینجا مجال انتقاد آنها را نداریم.
تنها سند مهمی که از رباعیات اصلی خیام در دست میباشد، عبارت است از رباعیات سیزدهگانه «مونسالاحرار» که در سنه ۷۴۱ هجری نوشتهشده، و در خاتمه کتاب رباعیات روزن استنساخ و دربرلین چاپ شده (رجوع شود به نمرات: ۸، ۱۰،۲۷، ۲۹، ۴۱، ۴۵، ۵۹، ۶۲، ۶۴، ۶۷، ۹۳، ۱۱۵، ۱۲۷) رباعیات مزبور علاوه بر قدمت تاریخی، روح و فلسفه و طرز نگارش خیام درست جور میآیند و انتقاد مؤلف «مرصادالعباد» به آنها نیز وارد است. پس دراصالت این سیزده رباعی ودو رباعی «مرصادالعباد» که یکی از آنها در هر دو تکرار شده (نمره ۱۰)شکی باقی نمیماند و ضمناً معلوم میشود که گوینده آنها یک فلسفه مستقل و طرز فکر و اسلوب معین داشته، و نشان میدهد که ما با فیلسوفی مادی و طبیعی سروکار داریم. از این رو با کمال اطمینان میتوانیم این رباعیات چهاردهگانه را از خود شاعر بدانیم و آنها را کلید و محک شناسایی رباعیات دیگر خیام قرار بدهیم.
از این قرار چهارده رباعی مذکور سند اساسی این کتاب خواهد بود، و در این صورت هر رباعی که یک کلمه و یا کنایه مشکوک و صوفیمشرب داشت، نسبت آن به خیام جایز نیست. ولی مشکل دیگری که باید حل بشود این است که میگویند خیام به اقتضای سن، چندین بار افکار و عقایدش عوض شده، در ابتدا لاابالی و شرابخوار و کافر و مرتد بوده و آخر عمر سعادت رفیق او شده راهی به سوی خدا پیدا کرده و شبی روی مهتابی مشغول بادهگساری بوده؛ ناگاه باد تندی وزیدن میگیرد و کوزه شراب روی زمین میافتد و میشکند. خیام برآشفته به خدا میگوید:
اِبریقِ می مرا شکستی رَبّی،
بر من درِ عیش را ببستی،
من میْ خورم و تو میکنی بد مستی؟
خاکم به دهن مگر تو مستی ربی؟
خدا او را غضب میکند، فوراً صورت خیام سیاه میشود و خیام دوباره میگوید:
ناکرده گناه در جهان کیست؟ بگو،
آنکس که گنه نکرده چون زیست؟ بگو؛
من بد کنم و تو بد مکافات دهی!
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو.
خدا هم او را میبخشد و رویش درخشیدن میگیرد، و قلبش روشن میشود. بعد میگوید: «خدایا مرا به سوی خودت بخوان!» آن وقت مرغ روح از بدنش پرواز میکند!
این حکایت معجزآسای مضحک بدتر از فحشهای نجمالدین رازی به مقام خیام توهین میکند، و افسانه بچگانهای است که از روی ناشیگری بههم بافتهاند. آیا میتوانیم بگوییم گوینده آن چهارده رباعی محکم فلسفی که با هزار زخم زبان و نیشخندهای تمسخرآمیزش دنیا و مافیهایش را دست انداخته، در آخر عمر اشک میریزد و از همان خدایی که محکوم کرده به زبان لغات آخوندی استغاثه میطلبد؟ شاید یک نفر از پیروان و دوستان شاعر برای نگهداری این گنج گرانبها، این حکایت را ساخته تا اگر کسی به رباعیات تند او برخورد به نظر عفو و بخشایش بگوینده آن نگاه کند و برایش آمرزش بخواهد!
افسانه دیگری شهرت دارد که بعد از مرگ خیام مادرش دایم برای او از درگاه خدا طلب آمرزش میکرده و عجز و لابه مینموده، روح خیام در خواب به او ظاهر میشود و این رباعی را میگوید:
ای سوخته سوخته سوختنی،
ای آتش دوزخ از تو افروختنی؛
تاکی گویی که بر عُمَر رحمت کن؟
حق را تو کجا به رحمت آموختنی؟
باید اقرار کرد که طبع خیام در آن دنیا خیلی پس رفته که این رباعی آخوندی مزخرف را بگوید. از این قبیل افسانهها در باره خیام زیاد است که قابل ذکر نیست، و اگر همه آنها جمع آوری بشود کتاب مضحکی خواهد شد. فقط چیزی که مهم است به این نکته برمیخوریم که تأثیر فکر عالی خیام در یک محیط پست و متعصب خرافاتپرست چه بوده، و ما را در شناسایی او بهتر راهنمایی میکند. زیرا قضاوت عوام و متصوفین و شعرای درجه سوم و چهارم که به او حمله کردهاند از زمان خیلی قدیم شروع شده، و همین علت مخلوط شدن رباعیات او را با افکار متضاد به دست میدهد کسانی که منافع خود را از افکار خیام درخطر میدیدهاند تا چه اندازه در خراب کردن فکر او کوشیدهاند.
ولی ما از روی رباعیات خود خیام نشان خواهیم داد که فکر و مسلک او تقریباً همیشه یکجور بوده و از جوانی تا پیری شاعر پیرو یک فلسفه معین و مشخص بوده و در افکار او کمترین تزلزل رخ نداده. و کمترین فکر ندامت و پشیمانی یا توبه از خاطرش نگذشتهاست.
در جوانی شاعر با تعجب از خودش میپرسد که چهرهپرداز ازل برای چه او را درست کرده. طرز سؤال آنقدر طبیعی که فکر عمیقی را برساند، مخصوص خیام است:
هرچند که رنگ و روی زیباست مرا،
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا؛
معلوم نشد که در طربخانه خاک،
نقّاشِ اَزَل بهرِ چه آراست مرا!
از ابتدای جوانی زندگی را تلخ و ناگوار میدیده و داروی دردهای خودرا در شراب تلخ میجسته:
امروز که نوبت جوانی من است،
می نوشم از آن که کامرانی من است؛
عیبم مکنید، گرچه تلخ است خوش است.
تلخ است، چرا که زندگانی من است.
در این رباعی افسوس رفتن جوانی را میخورد:
افسوس که نامه جوانی طی شد!
وان تازهبهار زندگانی دی شد!
حالی که ورا نام جوانی گفتند،
معلوم نشد او که کی آمد و کی شد!
شاعر با دست لرزان و موی سپید قصد باده میکند. اگر او معتقد به زندگی بهتری دردنیای دیگر بود، البته اظهارندامت میکرد تا بقیه عیش و نوشهای خودرا به جهان دیگرمحول بکند. این رباعی کاملاً تأسف یک فیلسوف مادی را نشان میدهد که در آخرین دقایق زندگی سایه مرگ را درکنار خود میبیند و میخواهد به خودش تسلیت بدهد ولی نه با افسانههای مذهبی، و تسلیت خودرا در جام شراب جستوجو میکند:
من دامن زهد و توبه طی خواهمکرد،
با موی سپید، قصد می خواهمکرد،
پیمانه عُمْرِ من به هفتاد رسید،
این دم نکنم نشاط کی خواهمکرد؟
اگر درست دقت بکنیم خواهیم دید که طرز فکر، ساختمان و زبان وفلسفه گوینده این چهار رباعی که درمراحل مختلف زندگی گفتهشده یکی است، پس میتوانیم به طور صریح بگوییم که خیام از سن شباب تا موقع مرگ مادی، بد بین و ریبی بوده ( و یا فقط در رباعیاتش اینطور مینموده ) و یک لحن تراژدیک دارد که به غیر از گوینده همان رباعیات چهاردهگانه سابق کس دیگری نمیتواند گفتهباشد، و قیافه ادبی و فلسفی او به طور کلی تغییر نکردهاست. فقط در آخر عمر با یک جبر یأسآلودی حوادث تغییرناپذیر دهر را تلقی نموده و بدبینی که ظاهراً خوشبینی به نظر میآید اتخاذ میکند.
به طور خلاصه، این ترانههای چهار مصراعی کمحجم و پرمعنی اگر دهتای از آنها هم برای ما باقی میماند، بازهم میتوانستیم بفهمیم که گوینده این رباعیات در مقابل مسایل مهم فلسفی چه رویهای را در پیش گرفته و میتوانستیم طرز فکر او را به دست بیاوریم. لهذا ازروی میزان فوق، ما میتوانیم رباعیاتی که منسوب به خیام است از میان هرجومرج رباعیات دیگران بیرون بیاوریم. ولی آیا این کار آسان است؟
مستشرق روسی ژوکوفسکی، مطابق صورتی که تهیه کرده در میان رباعیاتی که به خیام منسوب است ۸۲ رباعی «گردنده» پیدا کرده، یعنی رباعیاتی که به شعرای دیگر نیز نسبت دادهشده؛ بعدها این عدد به صد رسیده. ولی به این صورت هم نمیشود اعتماد کرد، زیرا مستشرق مذکور صورت خود را بر طبق قول (اغلب اشتباه) تذکرهنویسان مرتب کرده که نه تنها نسبت رباعیات دیگران را از خیام سلب کردهاند بلکه اغلب رباعیات خیام را هم به دیگران نسبت دادهاند. از طرف دیگر، سلاست طبع، شیوایی کلام، فکر روشن سرشار و فلسفه موشکاف که از خیام سراغ داریم به ما اجازه میدهد که یقین کنیم بیش از آنچه از رباعیات حقیقی او که در دست است، خیام شعر سروده که از بین بردهاند و آنهایی که مانده به مرور ایام تغییرات کلی و اختلافات بیشمار پیدا کرده و روی گردانیده.
علاوه بر بیمبالاتی و اشتباهات استنساخکنندگان و تغییر دادن کلمات خیام که هر کسی به میل خودش در آنها تصرف و دستکاری کرده، تغییرات عمدی که به دست اشخاص مذهبی و صوفی شده نیز در بعضی از رباعیات مشاهده میشود مثلاً:
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است.
تقریباً در همه نسخه نوشته «شادی مطلب» در صورتی که ساختمان شعر و موضوعش خلاف آن را نشان میدهد. یک دلیل دیگر به افکار ضد صوفی و ضد مذهبی خیام نیز همین است که رباعیات او مغشوش و آلوده به رباعیات دیگران شده. علاوه بر این هر آخوندی که شراب خورده و یک رباعی در این زمینه گفته از ترس تکفیر آن را به خیام نسبت داده. لهذا رباعیاتی که اغلب دم از شرابخواری و معشوقهبازی میزند بدون یک جنبه فلسفی و یا نکته زننده و یا ناشی ازافکار نپخته و افیونی است و سخنانی که دارای معانی مجازی سست و درشت است میشود با کمال اطمینان دور بریزیم مثلاً آیا جای تعجب نیست که در مجموعه معمولی رباعیات خیام به این رباعی بربخوریم:
ای آنکه گزیده تو دین زرتشت،
اسلام فکندهای تمام از پس و پشت؛
تا کی نوشی باده و بینی رخ خوب؟
جایی بنشین عمر خواهندت کشت.
این رباعی تهدیدآمیز آیا درزمان زندگانی خیام گفتهشده و به او سوء قصدکردهاند؟ جای تردید است، چون ساختمان رباعی جدیدتر از زمان خیام به نظر میآید. ولی درهر صورت قضاوت گوینده را درباره خیام و درجه اختلاط ترانههای او را با رباعیات دیگران نشان میدهد.
به هر حال، تا وقتی که یک نسخه خطی که از حیث زمان و سندیت تقریباً مثل رباعیات سیزدهگانه کتاب «مونسالاحرار» باشد به دست نیامده، یک حکم قطعی در باره ترانههای اصلی خیام دشوار است، به علاوه شعرایی پیدا شدهاند که رباعیات خود را موافق مزاج و مشرب خیام ساختهاند و سعی کردهاند که از او تقلید بکنند ولی سلاست کلام آنها هرقدر هم کامل باشد اگر مضمون یک رباعی را مخالف سلیقه و عقیده خیام ببینیم با کمال جرئت میتوانیم نسبت آن را از خیام سلب بکنیم. زیرا ترانههای خیام با وضوح وسلاست کامل و بیان ساده گفتهشده؛ در استهزا و گوشهکنایه خیلی شدید و بیپروا ست. از ین مطالب میشود نتیجه گرفت که هر فکر ضعیف که در یک قالب متکلف و غیر منتظم دیدهشود از خیام نخواهد بود. مشرب مخصوص خیام، مسلک فلسفی، عقاید و طرز بیان آزاد و شیرین و روشن او اینها صفاتی است که میتواند معیار مسئله فوق بشود.
ما عجالتاً این ترانهها را به اسم همان خیام منجم و ریاضیدان ذکر میکنیم، چون مدعی دیگری پیدا نکرده. تا ببینیم این اشعار مربوط به همان خیام منجم و عالم است و یاخیام دیگری گفته. برای این کار باید دید طرز فکر و فلسفه او چه بودهاست.
فلسفهی خیام
هیچ وقت تازگی خود را از دست نخواهد داد. چون این ترانههای در ظاهر کوچک ولی پرمغز تمام مسایل مهم و تاریک فلسفی که در ادوار مختلف انسان را سرگردان کرده و افکاری که جبراً به او تحمیل شده و اسراری که برایش لاینحل مانده مطرح میکند. خیام ترجمان این شکنجههای روحی شده: فریادهای او انعکاس دردها، اضطرابها، ترسها، امیدها و یأسهای میلیونها نسل بشر است که پیدرپی فکر آنها را عذاب دادهاست. خیام سعی میکند در ترانههای خودش با زبان و سبک غریبی همه این مشکلات، معماها و مجهولات را آشکارا و بیپرده حل بکند. او زیر خندههای عصبانی و رعشهآور مسایل دینی و فلسفی را بیان میکند. بعد راه حل محسوس و عقلی برایش میجوید.
به طور مختصر، ترانههای خیام آیینهای است که هر کس ولو بیقید و لاابالی هم باشد یک تکه از افکار، یک قسمت از یأسهای خود را در آن میبیند و تکان میخورد. ازین رباعیات یک مذهب فلسفی مستفاد میشود که امروز طرف توجه علمای طبیعی است و شراب گس و تلخمزه خیام هرچه کهنهتر میشود بر گیرندگیش میافزاید. به همین جهت ترانههای او در همه جای دنیا و در محیطهای گوناگون و بین نژادهای مختلف طرف توجه شده.
هر کدام از افکار خیام را جداگانه میشود نزد شعرا و فلاسفه بزرگ پیدا کرد. ولی رویهمرفته هیچکدام از آنها را نمیشود با خیام سنجید و خیام در سبک خودش از اغلب آنها جلو افتاده. قیافه متین خیام او را پیش از همه چیز یک فیلسوف و شاعر بزرگ همدوش لوکرس، اپیکور، گوته، شکسپیر و شوپنآور معرفی میکند.
اکنون برای این که طرز فکر و فلسفه گوینده رباعیات را پیدا بکنیم و بشناسیم ناگزیریم که افکار و فلسفه او را چنانکه از رباعیاتش مستفاد میشود بیرون بیاوریم، زیرا جز این وسیله دیگری در دسترس ما نیست و زندگی داخلی و خارجی او، اشخاصی که با آنها رابطه داشته، محیط و طرز زندگی، تأثیر موروثی، فلسفهای که تعقیب میکرده و تربیت علمی و فلسفی او به ما مجهول است.
اگر چه یک مشت آثار علمی، فلسفی و ادبی از خیام به یادگار مانده ولی هیچکدام از آنها نمیتواند ما را در این کاوش راهنمایی بکند. چون تنها رباعیات افکار نهانی و خفایای قلب خیام را ظاهر میسازد. در صورتی که کتابهایی که به مقتضای وقت و محیط یا به دستور دیگران نوشته حتی بوی تملق و تظاهر از آنها استشمام میشود و کاملاً فلسفه او را آشکار نمیکند.
به اولین فکری که در رباعیات خیام برمیخوریم این است که گوینده با نهایت جرئت و بدون پروا با منطق بیرحم خودش هیچ سستی، هیچ یک از بدبختیهای معاصرین و فلسفه دستوری و مذهبی آنها را قبول ندارد، و به تمام ادعاها و گفتههای آنها پشت پا میزند. در کتاب «اخبارالعلماء باخبارالحکماء» که در سنه ۶۴۶ تألیف شده راجع به اشعار خیام این طور مینویسد: «… باطن آن اشعار برای شریعت مارهای گزنده و سلسله زنجیرهای ضلال بود. و وقتی که مردم او را در دین خود تعییب کردند و مکنون خاطر او را ظاهر ساختند، از کشتهشدن ترسیده و عنان زبان و قلم خود را باز کشید و به زیارت حج رفت… و اسرار ناپاک اظهار نمود… و او را اشعار مشهوری است که خفایای قلب او در زیر پردههای آن ظاهر میگردد و کدورت باطن او جوهر قصدش را تیرگی میدهد.»
پس خیام باید یک اندیشه خاص و سلیقه فلسفی مخصوصی راجع به کاینات داشتهباشد. حال ببینیم طرز فکر او چه بوده: برای خواننده شکی باقی نمیماند که گوینده رباعیات تمام مسایل دینی را با تمسخر نگریسته و از روی تحقیر به علما و فقهایی که از آنچه خودشان نمیدانند دم میزنند حمله میکند. این شورش روح آریایی را بر ضد اعتقادات سامی نشان میدهد و یا انتقام خیام از محیط پست و متعصبی بوده که از افکار مردمانش بیزار بوده. واضح است فیلسوفی مانند خیام که فکر آزاد و خردهبین داشته نمیتوانسته کورکورانه زیر بار احکام تعبدی، جعلی، جبری و بیمنطق فقهای زمان خودش برود و به افسانههای پوسیده و دامهای خربگیری آنها ایمان بیاورد.
زیرا دین عبارت است از مجموع احکام جبری و تکلیفاتی که اطاعت آن بیچون و چرا بر همه واجب است و در مبادی آن ذرهای شک و شبهه نمیشود بخود راه داد. و یک دسته نگاهبان از آن احکام استفاده کرده مردم عوام را اسباب دست خودشان مینمایند. ولی خیام همه این مسایل واجبالرعایه مذهبی را با لحن تمسخرآمیز و بیاعتقاد تلقی کرده و خواسته منفرداً از روی عمل و علل پی به معلول ببرد. مسایل مهم مرگ و زندگی را به طرز مثبت از روی منطق و محسوسات و مشاهدات و جریانهای مادی زندگی حل بنماید، ازین رو تماشاچی بیطرف حوادث دهر میشود.
خیام مانند اغلب علمای آن زمان به قلب و احساسات خودش اکتفا نمیکند، بلکه مانند یک دانشمند به تمام معنی آنچه که در طی مشاهدات و منطق خود به دست میآورد میگوید. معلوم است امروزه اگر کسی بطلان افسانههای مذهبی را ثابت بنماید چندان کار مهمی نکردهاست، زیرا از روی علوم خودبهخود باطل شدهاست. ولی اگر زمان و محیط متعصب خیام را در نظر بیاوریم بیاندازه مقام او را بالا میبرد.
اگر چه خیام در کتابهای علمی و فلسفی خودش که بنا به دستور و خواهش بزرگان زمان خود نوشته، رویه کتمان و تقیه را از دست نداده و ظاهراً جنبه بیطرف به خود میگیرد، ولی در خلال نوشتههای او میشود بعضی مطالب علمی که از دستش دررفته ملاحظه نمود. مثلاً در «نوروزنامه»(ص۴) میگوید: « به فرمان ایزد تعالی حالهای عالم دیگرگون گشت، و چیزهای نو پدید آمد. مانند آنک در خور عالم و گردش بود.» آیا از جمله آخر فورمول معروف Adaptation du milieu استنباط نمیشود؟ زیرا او منکر است که خدا موجودات را جداجدا خلق کرده و معتقد است که آنها به فراخور گردش عالم با محیط توافق پیدا کردهاند. این قاعده علمی که در اروپا ولوله انداخت آیا خیام در ۸۰۰ سال پیش به فراست دریافته و حدس زدهاست؟ در همین کتاب (ص۳) نوشته: «و ایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمانها و زمینها را بدو پرورش داد.» پس این نشان میدهد که علاوه بر فیلسوف و شاعر ما با یک نفر عالم طبیعی سروکار داریم.
ولی در ترانههای خودش خیام این کتمان و تقیه را کنار گذاشته. زیرا در این ترانهها که زخم روحی او بوده به هیچ وجه زیر بار کرمخورده اصول و قوانین محیط خودش نمیرود. بلکه بر عکس از روی منطق همه مسخرههای افکار آنان را بیرون میآورد. جنگ خیام با خرافات و موهومات محیط خودش در سرتاسر ترانههای او آشکار است و تمام زهرخندههای او شامل حال زهاد و فقها و الهیون میشود و به قدری با استادی و زبردستی دماغ آنها را میمالاند که نظیرش دیدهنشده. خیام همه مسایل ماورای مرگ را با لحن تمسخرآمیز و مشکوک و به طور نقل قول با «گویند» شروع میکند:
گویند: «بهشت و حور عین خواهد بود… (۸۸)
گویند مرا: «بهشت با حور خوش است… (۹۰)
گویند مرا که: «دوزخی باشد مست… (۸۷)
در زمانی که انسان را آینه جمال الهی و مقصود آفرینش تصور میکردهاند و همه افسانههای بشر دور او درست شده بود که ستارههای آسمان برای نشان دادن سرنوشت او خلق شده و زمین و زمان و بهشت و دوزخ برای خاطر او برپا شده و انسان دنیای کهین و نمونه و نماینده جهان مهین بوده چنانکه بابا افضل میگوید:
افلاک و عناصر و نبات و حیوان،
عکسی ز وجودِ روشنِ کاملِ ماست.
خیام با منطق مادی و علمی خودش انسان را جامِ جم نمیداند. پیدایش و مرگ او را همانقدر بیاهمیت میداند که وجود و مرگ یک مگس:
آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد! (۴۱)
حال ببینیم در مقابل نفی و انکار مسخرهآلودی که از عقاید فقها و علما میکند خودش نیز راه حلی برای مسایل ماوراء طبیعی پیدا کرده؟ در نتیجه مشاهدات و تحقیقات خودش خیام به این مطلب برمیخورد که فهم بشر محدود است. از کجا میآییم و به کجا میرویم؟ کسی نمیداند، و آنهایی که صورت حقبهجانب به خود میگیرند و در اطراف این قضایا بحث مینمایند جز یاوهسرایی کاری نمیکنند، خودشان و دیگران را گول میزنند. هیچکس به اسرار ازل پی نبرده و نخواهد برد و یا اصلاً اسراری نیست و اگر هست در زندگی ما تأثیری ندارد. مثلاً جهان چه محدث و چه قدیم باشد آیا به چه درد ما خواهد خورد؟
چون من رفتم. جهان چه محدث چه قدیم. (۹۳)
تا کی ز حدیث پنج و چار ای ساقی؟
به ما چه که وقت خودمان را سر بحث پنج حواس و چهار عنصر بگذرانیم؟ پس به امید و هراس موهوم و بحث چرند وقت خودمان را تلف نکنیم. آنچه که گفتهاند و به هم بافتهاند افسانه محض میباشد. معمای کائنات نه به وسیله علم و نه به دستیاری دین هرگز حل نخواهد شد و به هیچ حقیقتی نرسیدهایم. در ورای این زمینی که رویش زندگی میکنیم نه سعادتی هست و نه عقوبتی. گذشته و آینده دو عدم است و ما بین دو نیستی که سرحد دو دنیاست دمی را که زندهایم دریابیم! استفاده بکنیم و در استفاده شتاب بکنیم. به عقیده خیام کنار کشتزارهای سبز و خرم، پرتو مهتاب که در جام شراب ارغوانی هزاران سایه منعکس میکند، آهنگ دلنواز چنگ، ساقیان ماهرو، گلهای نوشکفته. یگانه حقیقت زندگی است که مانند کابوس هولناکی میگذرد. امروز را خوش باشیم، فردا را کسی ندیده. این تنها آرزوی زندگی است:
حالی خوش باش زان که مقصود این است. (۱۳۴)
در مقابل حقایق محسوس و مادی یک حقیقت بزرگتر را خیام معتقد است، و آن وجود شر و بدی است که بر خیر و خوشی میچربد. گویا فکر جبری خیام بیشتر در اثر علم نجوم و فلسفه مادی او پیدا شده. تأثیر تربیت علمی او روی نشو و نمای فلسفیاش کاملاً آشکار است. به عقیده خیام طبیعت کور و کر گردش خود را مداومت میدهد. آسمان تهی است و به فریاد کسی نمیرسد:
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل،
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است! (۳۴)
چرخ ناتوان و بیاراده است. اگر قدرت داشت خودش را از گردش باز میداشت:
در گردش خود اگر مرا دست بدی،
خود را برهاندمی ز سرگردانی. (۳۳)
بر طبق عقاید نجومی آن زمان خیام چرخ را محکوم میکند و احساس سخت قوانین تغییرناپذیر اجرام فلکی را که در حرکت هستند مجسم مینماید. و این در نتیجه مطالعه دقیق ستارهها و قوانین منظم آنهاست که زندگی ما را در تحت تأثیر قوانین خشن گردش افلاک دانسته، ولی به قضا و قدر مذهبی اعتقاد نداشته زیرا که برعلیه سرنوشت شورش میکند و ازین لحاظ بدبینی در او تولید میشود. شکایت او اغلب از گردش چرخ و افلاک است نه از خدا. و بالاخره خیام معتقد میشود که همه کواکب نحس هستند و کوکب سعد وجود ندارد:
افلاک که جز غم نفزایند دگر… (۲۸)
در نوروزنامه (ص ۴۰) به طور نقل قول مینویسد: « … و چنین گفتهاند که هر نیک و بدی که از تأثیر کواکب سیاره بر زمین آید به تقدیر و ارادت باری تعالی، و به شخصی پیوندد، بدین اوتار و قسی گذرد.» نظامی عروضی در ضمن حکایتی که از خیام میآورد میگوید که ملکشاه از خیام درخواست میکند که پیشگویی بکند هوا برای شکار مناسب است یا نه و خیام از روی علم نیورنیوار Métérologie پیشگویی صحیح میکند(۱) [زیرنویس: یک کتاب در خصوص همین علم به خیام منسوب است موسوم یه «لوازمالامکنه»] بعد میافزاید: « اگر چه حکم حجهالحق عمر بدیدم، اما ندیدم او را در احکام نجوم هیچ اعتقادی…»
در رباعی دیگر علت پیدایش را در تحت تأثیر چهار عنصر و هفت سیاره دانسته:
ای آنکه نتیجه چهار و هفتی،
وز هفت و چهار دایم اندر تفتی. (۲۹)
چنانکه سابق گذشت بدبینی خیام از سن جوانیش وجود داشته (نمره۱۶) و این بدبینی هیجوقت گریبان او را ول نکرده. یکی از اختصاصات فکر خیام است که پیوسته با غم و اندوه و نیستی و مرگ آغشتهاست (۱) [۱- نوروزنامه (ص ۹): « … و دنیا در دل کسی شیرین مباد.» (صفحه ۶۹) همین کتاب: «مردان مرگ را زادهاند.»] و در همان حال که دعوت به خوشی و شادی مینماید لفظ خوشی در گلو گیر میکند. زیرا در همین دم با هزاران نکته و اشاره هیکل مرگ، کفن، قبرستان و نیستی خیلی قوی تر از مجلس کیف و عیش جلو انسان مجسم میشود و آن خوشی یکدم را از بین میبرد.
طبیعت بیاعتنا و سخت کار خود را انجام میدهد. یک دایه خونخوار و دیوانه است که اطفال خود را میپروراند و بعد با خونسردی خوشههای رسیده و نارس را درو میکند. کاش هرگز به دنیا نمیآمدیم، حالا که آمدیم، هر چه زودتر برویم خوشبختتر خواهیمبود:
ناآمدگان اگر بدانند که ما،
از دهر چه میکشیم، نایند دگر. (۲۸)
خرم دل آنکه زین جهان زود برفت،
و آسوده کسی که خود نزاد از مادر. (۲۳) (۲) [۲- در رومان پهلوی «یادگار زریران» وزیر گاماسپ میگوید: «خوشبخت کسی که از مادر نزاد و یا اگر زاد مرد و یا هرگز بدین جهان نیامد!»
این آرزوی نیستی که خیام در ترانههای خود تکرار میکند آیا با نیروانه بودا شباهت ندارد؟ در فلسفه بودا دنیا عبارت است از مجموع حوادث بههمپیوسته که تغییرات دنیای ظاهری در مقابل آن یک ابر، یک انعکاس و یا یک خواب پر از تصویرهای خیالی است:
احوال جهان و اصل این عمر که هست،
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است. (۱۹۰)
اغلب شعرای ایران بدبین بودهاند ولی بدبینی آنها وابستگی مستقیم با حس شهوت تند و ناکام آنان دارد. در صورتی که در نزد خیام یک جنبه عالی و فلسفی دارد و ماهرویان را تنها وسیله تکمیل عیش و تزیین مجالس خودش میداند و اغلب اهمیت شراب بر زن غلبه میکند. وجود زن و ساقی یک نوع سرچشمه کیف و لذت بدیعی و زیبایی هستند. هیچکدام را به عرش نمیرساند و مقام جداگانهای ندارند. از همه این چیزهای خوب و خوشنما یک لذت آنی میجسته. ازین لحاظ خیام یک نفر پرستنده و طرفدار زیبایی بوده و با ذوق بدیعیات خودش چیزهای خوشگوار، خوشآهنگ و خوشمنظر را انتخاب میکرده. یک فصل از کتاب «نوروزنامه» در باره صورت نیکو نوشته و این طور تمام میشود: «… و این کتاب را از برای فال خوب بر روی نیکو ختم کردهآمد.» پس خیام از پیشآمدهای ناگوار زندگی شخصی خودش مثل شعرای دیگر مثلاً از قهر کردن معشوقه و یا نداشتن پول نمینالد. درد او یک درد فلسفی و نفرینی است که بر پایه احساس خویس به اساس آفرینش میفرستد. این شورش در نتیجه مشاهدات و فلسفه دردناک او پیدا شده. بدبینی او بالاخره منجر به فلسفه دهری شده. اراده، فکر، حرکت و همه چیز به نظرش بیهوده آمده:
ای بیخبران، جسم مجسم هیچ است،
وین طارم نهسپهر ارقم هیچ است (۱۰۱)
بنظر میآید که شوپنآور از فلسفه بدبینی خودش به همین نتیجه خیام میرسد: «برای کسی که به درجهای برسد که اراده خود را نفی بکند. دنیایی که به نظر ما آن قدر حقیقی میآید. با تمام خورشیدها و کهکشانهایش چیست؟ هیچ!»
خیام از مردم زمانه بری و بیزار بوده. اخلاق، افکار و عادات آنها را با زخم زبانهای تند محکوم میکند و به هیچ وجه تلقینات جامعه را نپذیرفتهاست. از اشعار عربی و بعضی از کتابهای او این کینه و بغض خیام برای مردمان و بیاعتمادی به آنان به خوبی دیده میشود. در مقدمه جبر و مقابلهاش میگوید: « ما شاهد بودیم که اهل علم ازبینرفته و به دستهای که عدهشان کم و رنجشان بسیار بود منحصر گردیدند. و این عده انگشتشمار نیز در طی زندگی دشوار خود همتشان را صرف تحقیقات و اکتشافات علمی نمودند. ولی اغلب دانشمندان ما حق را به باطل میفروشند و از حد تزویر و ظاهرسازی تجاوز نمیکنند؛ و آن مقدار معرفتی که دارند برای اغراض پست مادی به کار میبرند، و اگر شخصی را طالب حق و ایثار کننده صدق و ساعی در رد باطل و ترک تزویر بینند استهزا و استخفاف میکنند.» گویا در هر زمان اشخاص دورو و متقلب و کاسهلیس چاپلوس کارشان جلو است!
دیوژن معروف روزی در شهر آتن با فانوس روشن جستوجوی یک نفر انسان را مینمود و عاقبت پیدا نکرد. ولی خیام وفت خود را به تکاپوی بیهوده تلف نکرده و با اطمینان میگوید:
گاوی است بر آسمان، قرین پروین،
گاوی است دگر بر زبرش جمله زمین؛
گر بینایی چشم حقیقت بگشا:
زیرو زبر دو گاو مشتی خر بین.
واضح است در این صورت خیام از بس که در زیر فشار افکار پست مردم بوده به هیچ وجه طرفدار محبت، عشق، اخلاق، انسانیت و تصوف نبوده، که اغلب نویسندگان و شعرا وظیفه خودشان دانستهاند که این افکار را اگر چه خودشان معتقد نبودهاند برای عوام فریبی تبلیغ بکنند. چیزی که غریب است، فقط یک میل و رغبت یا سمپاتی و تأسف گذشته ایران در خیام باقی است. اگر چه به واسطه اختلاف زیاد تاریخ ما نمیتوانیم به حکایت مشهور سه رفیق دبستانی باور بکنیم که نظامالملک با خیام و حسن صباح همدرس بودهاند. ولی هیچ استبعادی ندارد که خیام و حسن صباح با هم رابطه داشتهاند. زیرا که بچه یک عهد بودهاند و هر دو تقریباً در یک سنه ۵۱۷ – ۵۱۸ مردهاند. انقلاب فکری که هردو در قلب مملکت مقتدر اسلامی تولید کردند این حدس را تایید میکند و شاید به همین مناسبت آنها را با هم همدست دانستهاند. حسن به وسیله اختراع مذهب جدید و لرزانیدن اساس جامعه آن زمان تولید یک شورش ملی ایرانی کرد. خیام به واسطه آوردن مذهب حسی، فلسفی، و عقلی و مادی همان منظور او را در ترانههای خودش انجام داد. تأثیر حسن چون بیشتر روی سیاست و شمشیر بود بعد از مدتی از بین رفت. ولی فلسفه مادی خیام که پایهاش روی عقل و منطق بود پایدار ماند.
نزد هیچیک از شعرا و نویسندگان اسلام لحن صریح نفی خدا و برهم زدن اساس افسانههای مذهبی سامی مانند خیام دیده نمیشود شاید بتوانیم خیام را از جمله ایرانیان ضد عرب مانند: ابنمقفع، بهآفرید، ابومسلم، بابک و غیره بدانیم. خیام با لحن تأسفانگیزی اشاره به پادشاهان پیشین ایران میکند. ممکن است از خواندن شاهنامه فردوسی این تأثر در او پیدا شده و در ترانههای خودش پیوسته فر و شکوه و بزرگی پایمالشده آنان را گوشزد مینماید که با خاک یکسان شدهاند و در کاخهای ویران آنها روباه لانه کرده و جغد آشیانه نموده. قهقهههای عصبانی او، کنایات و اشاراتی که به ایران گذشته مینماید پیداست که از ته قلب از راهزنان عرب و افکار پست آنها متنفر است، و سمپاتی او به طرف ایرانی میرود که در دهن این اژدهای هفتادسر غرق شده بوده و با تشنج دست و پا میزده.
نباید تند برویم، آیا مقصود خیام از یادآوری شکوه گذشته ساسانی مقایسه بیثباتی و کوچکی تمدنها و زندگی انسان نبودهاست و فقط یک تصویر مجازی و کنایهای بیش نیست؟ ولی با حرارتی که بیان میکند جای شک و شبهه باقی تمیگذارد. مثلاً صدای فاخته که شب مهتاب روی ویرانه تیسفون کوکو میگوید مو را به تن خواننده راست میکند:
آن قصر که بر چرخ همیزد پهلو،
بر درگهِ او شهان نهادندی رو،
دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای
بنشسته همیگفت که: «کوکو، کوکو؟»
آن قصر که بهرام درو جام گرفت،
آهو بچه کرد و روبَهْ آرام گرفت؛
بهرام که گور میگرفتی همه عمر،
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
چنانکه سابقاً ذکر شد خیام جز روش دهر خدایی نمیشناخته و خدایی را که مذاهب سامی تصور میکردهاند منکر بودهاست. ولی بعد قیافه جدیتر به خود میگیرد و راه حل علمی و منطقی برای مسایل ماورای طبیعی جستوجو میکند. چون راه عقلی پیدا نمیکند به تعبیر شاعرانه این الفاظ قناعت مینماید. صانع را تشبیه به کوزهگر میکند و انسان را به کوزه و میگوید:
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف،
میسازد و باز بر زمین میزندش! (۴۳)
به حقیقت مطلب کاری نداریم ولی مجلس این کوزهگر دیوانه را به قیافه احمق و خونخوارش که همه همّ خود را صرف صنایع ظریف میکند ولی از روی جنون آن کوزهها را میشکند، فقط قلم آقای درویش نقاش توانسته روی پرده خودش مجسم بکند.
بهشت و دوزخ را در نهاد اشخاص دانسته:
دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست،
فردوس دمی ز وقت آسوده ماست. (۱۴۲)
گلهای خندان، بلبلان نالان، کشتزارهای خرم، نسیم بامداد، مهتاب روی مهتابی، مهرویان پریوش، آهنگ چنگ، شراب گلگون، اینها بهشت ماست. چیزی بهتر از اینها روی زمین پیدا نمیشود، با این حقایقی که در این دنیای بیثبات پر از درد و زجر برایمان مانده استفاده بکنیم. همین بهشت ماست، بهشت موعودی که مردم را به امیدش گول میزنند! چرا به امید موهوم از آسایش خودمان چشم بپوشیم؟
کس خلد و جحیم را ندیدهاست، ای دل،
گویی که از آن جهان رسیدهاست؟ ای دل… (۹۱)
یک بازیگرخانه غریبی است. مثل خیمهشببازی یا بازی شطرنج، همه کاینات روی صفحه گمان میکنند که آزادند. ولی یک دست نامرئی که متعلق به یک ابله یا بچه است مدتی با ما تفریح میکند. ما را جابهجا میکند، بعد دلش را میزند، دوباره این عروسکها یا مهرهها را در صندوق فراموشی و نیستی میاندازد:
ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز،
از روی حقیقتی نه از روی مجاز… (۵۰)
خیام میخواسته این دنیای مسخره، پست غمانگیز و مضحک را از هم بپاشد و یک دنیای منطقیتری روی خرابه آن بنا بکند:
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان،
برداشتمی من این فلک را ز میان… (۲۵)
برای اینکه بدانیم تا چه اندازه فلسفه خیام در نزد پیراوان او طرف توجه بوده و مقلد پیدا کرده این نکته را میگوییم که مؤلف «دبستان مذاهب» در چند جا مثل از رباعیات خیام میآورد و یک جا رباعی غریبی به او نسبت میدهد (ص ۶۳): «… سمراد در لغت و هم پندار را گویند … فرهمند شاگرد فرایرج گفته: اگر کسی موجود باشد داند که عناصر و افلاک و انجم و عقول و نفوس حق است. و واجبالوجودی که میگوید هستیپذیر نشد و ما از وهم گمان بریم که او هست و یقین که او هم نیست. منالاستشهاد حکیم عمر خیام بیت:
«صانع به جهان کهنه همچون ظرفی است.
آبی است به معنی و به ظاهر برفی است؛
بازیچه کفر و دین به طفلان بسپار،
بگذر ز مقامی که خدا هم حرفی است!»
در جای دیگر (ص ۱۵۹) راجع به عقاید چارواک میگوید: «… عاقل باید از جمع لذات بهره گیرد و از مشتهیات احتراز ننماید. از آنکه چون به خاک پیوست باز آمدن نیست.
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی.
روشنتر گوییم عقیده، چارواک آن است که ایشان گویند: چون صانع پدیدار نیست و ادراک بشری به اثبات آن محیط نیارد شد، ما را چرا بندگی امری مظنون، موهوم، بل معدوم باید کرد؟… و بهر نوید جنت و راحت آن از کثرت حرص ابلهانه دست از نعمتها و راحتها باز داشت؟ عاقل نقد را به نسیه ندهد… آنچه ظاهر نیست باور کردن آن را نشاید ترکیب جسد موالید از عناصر اربعه است، به مقتضای طبیعت یکچند با هم تألیف پذیر شده…، چون ترکیب متلاشی شود، معاد عنصر جز عنصر نیارد بود. بعد از تخریب کاخ تن، عروجی به برین وطن و ناز و نعیم و نزول نار و جحیم نخواهد بود.»
آیا تجزیه افکار خیام را از این سطور درک نمیکنیم؟ هرون آلن دراضافات به رباعیات خیام (ص۲۹۱) از کتاب «سرگذشت سلطنت کابل» تألیف الفینستن که در سنه ۱۸۱۵ میلادی به طبع رسیده نقل میکند و شرح میدهد که فرقهای دهری و لامذهب به اسم ملازکی شهرت دارند: « به نظر میآید که افکار آنها خیلی قدیمی است و کاملاً با افکار شاعر قدیم ایران خیام وفق میدهد، که در آثار او نمونههای لامذهبی به قدری شدید است که در هیچ زبانی سابقه ندارد… این فرقه عقاید خودشان را در خفا آشکار میکردند و معروف است که عقاید آنها بین نجبای رند دربار شاه محمود رخنه کرده بود.»
اختصاص دیگری که در فلسفه خیام مشاهده میشود دقیق شدن او در مسأله مرگ است که نه از راه نشئات روح و فلسفه الهیون آن را تحت مطالعه درمیآورد، بلکه از روی جریان و استحاله ذرات اجسام و تجزیه ماده تغییرات آن را با تصویرهای شاعرانه و غمناکی مجسم میکند.
برای خیام ماورای ماده چیزی نیست. دنیا در اثر اجتماع ذرات به وجود آمده که بر حسب اتفاق کار میکنند. این جریان دایمی و ابدی است، و ذرات پیدرپی در اشکال و انواع داخل میشوند و روی میگردانند. از این رو انسان هیچ بیم و امیدی ندارد و در نتیجه ترکیب ذرات و چهار عنصر و تأثیر هفت کوکب به وجود آمده و روح او مانند کالبد مادی است و پس از مرگ نمیماند:
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی. (۲۹)
چون عاقبت کار جهان «نیستی» است. (۱۴۰)
هر لاله پژمرده نخواهد بشکفت. (۴۷)
اما خیام به همین اکتفا نمیکند و ذرات بدن را تا آخرین مرحله نشأتش دنبال مینماید و بازگشت آنها را شرح میدهد. در موضوع بقای روح معتقد به گردش و استحاله ذرات بدن پس از مرگ میشود. زیرا آنچه که محسوس است و به تمیز درمیآید این است که ذرات بدن در اجسام دیگر دوباره زندگی و یا جریان پیدا میکنند. ولی روح مستقلی که بعد از مرگ زندگی جداگانه داشته باشد نیست. اگر خوشبخت باشیم، ذرات تن ما خُم باده میشوند و پیوسته مست خواهند بود، و زندگی مرموز و بیارادهای را تعقیب میکنند. همین فلسفه ذرات سرچشمه درد و افکار غمانگیز خیام میشود. در گِل کوزه، در سبزه، در گُل لاله در معشوقهای که با حرکات موزون به آهنگ چنگ میرقصد، در مجالس تفریح و در همه جا ذرات تن مهرویان را میبیند که خاک شدهاند، ولی زندگی غریب دیگری را دارند. زیرا در آنها روح لطیف باده در غلیان است.
در اینجا شراب او با همه کنایات و تشبیهات شاعرانهای که در ترانههایش میآورد یک صورت عمیق و مرموز به خود میگیرد. شراب در عین حال که تولید مستی و فراموشی میکند، در کوزه حکم روح را در تن دارد. آیا اسم همه قسمتهای کوزه تصغیر همان اعضای بدن انسان نیست مثل: دهنه، لبه، گردنه، دسته، شکم… و شراب میان کوزه روح پر کیف آن نمیباشد؟ همان کوزه که سابق بر این یک نفر ماهرو بوده! این روح پرغلیان زندگی دردناک گذشته کوزه را روی زمین یادآوری میکند! از این قرار کوزه یک زندگی مستقل پیدا میکند که شراب به منزله روح آن است.(۱) [۱- این گونه تشبیه زیاد در افکار خیام دیده میشود. مثلاً در نوروزنامه (ص ۴۰) در مورد کمان میگوید: «… و به یک روی کمان بر صورت مردم نگاشتهاست از رگ و استخوان و پی و پوست و گوشت، و زه وی چون جان وی بود که به وی زنده است، با جان که از هنرمند بیابد.»
لب بر لب کوزه بردم از غایت آز. (۱۳۹)
این دسته که بر گردن او میبینی،
دستی است که بر گردن یاری بودهاست. (۷۲)
از مطالب فوق به دست میآید که خیام در خصوص ماهیت و ارزش زندگی یک عقیده و فلسفه مهمی دارد. آیا او در مقابل اینهمه بدبختی و این فلسفه چه خط مشی و رویهای را پیش میگیرد؟
در صورتی که نمیشود به چگونگی اشیا پی برد، در صورتی که کسی ندانسته و نخواهد دانست که از کجا میآییم و به کجا میرویم و گفتههای دیگران مزخرف و تله خربگیری است. درصورتی که طبیعت آرام، بیاعتنا وظیفه خودش را انجام میدهد و همه کوششهای ما در مقابل او بیهوده است و تحقیقات فلسفی غیر ممکن میباشد، در صورتی که اندوه و شادی ما نزد طبیعت یکسان است و دنیایی که در آن مسکن داریم پر از درد و شرّ همیشگی است و زندگی هراسناک ما یک رشته خواب، خیال، فریب و موهوم میباشد، در صورتی که پادشاهان بافر و شکوه گذشته با خاک نیستی همآغوش شدهاند، و پریرویان ناکامی که به سینه خاک تاریک فرورفتهاند ذرات تن آنها در تنگنای گور از هم جدا میشود و در نباتات و اشیا زندگی دردناکی را دنبال میکند. آیا همه اینها به زبان بیزبانی سستی و شکنندگی چیزهای روی زمین را به ما نمیگویند؟ گذشته به جز یادگار درهم و رؤیایی بیش نیست، آینده مجهول است. پس همین دم را که زندهایم، این دم گذرنده که به یک چشم به هم زدن در گذشته فرومیرود، همین دم را دریابیم و خوش باشیم. این دم که رفت دیگر چیزی در دست ما نمیماند، ولی اگر بدانیم که دم را چگونه بگذرانیم! مقصود از زندگی کیف و لذت است. تا میتوانیم باید غم و غصه را از خودمان دور بکنیم، معلوم را به مجهول نفروشیم و نقد را فدای نسیه نکنیم. انتقام خودمان را از زندگی بستانیم پیش از آنکه در چنگال او خرد بشویم!
بربای نصیب خویش کت بربایند. (۴۵)
باید دانست هرچند خیام از ته دل معتقد به شادی بوده ولی شادی او همیشه با فکر عدم و نیستی توأم است. از این رو همواره معانی فلسفه خیام در ظاهر دعوت به خوشگذرانی میکند اما در حقیقت همه گُل و بلبل، جامهای شراب، کشتزار و تصویرهای شهوتانگیز او جز تزیینی بیش نیست، مثل کسی که بخواهد خودش را بکشد و قبل از مرگ به تجمل و تزیین اطاق خودش بپردازد. ازین جهت خوشی او بیشتر تأثرآور است. خوش باشیم و فراموش بکنیم تا خون، این مایع زندگی، که از هزاران زخم ما جاری است نبینیم!
چون خیام از جوانی بدبین و در شک بوده و فلسفه کیف و خوشی را در هنگام پیری انتخاب کرده به همین مناسبت خوشی او آغشته با فکر یأس و حرمان است:
پیمانه عمر من به هفتاد رسید،
این دم نکنم نشاط، کی خواهم کرد؟ (۱۴۱)
این ترانه که ظاهراً لحن یکنفر رند کارکشته و عیاش را دارد که از همه چیز بیزار و زدهشده و زندگی را میپرستد و نفرین میکند، در حقیقت شتاب و رغبت به باده گساری در سن هفتادسالگی این رباعی را بیش از رباعیات بدبینی او غم انگیز میکند و کاملاً فکر یک نفر فیلسوف مادی را نشان میدهد که آخرین دقایق عمر خود را در مقابل فنای محض میخواهد دریابد!
روی ترانههای خیام بوی غلیظ شراب سنگینی میکند و مرگ از لای دندانهای کلید شدهاش میگوید: « خوش باشیم؟»
موضوغ شراب در رباعیات خیام مقام خاصی دارد. اگر چه خیام مانند ابنسینا در خوردن شراب زیادهروی نمیکرده ولی در مدح آن تا اندازهای اغراق میگوید. شاید بیشتر مقصودش مدح منهیات مذهبی است. ولی در «نوروزنامه» یک فصل کتاب مخصوص منافع شراب است و نویسنده از روی تجربیات دیگران و آزمایش شخصی منافع شراب را شرح میدهد و در آنجا اسم بوعلیسینا و محمد زکریای رازی را ذکر میکند (ص۶۰) میگوید: «هیچ چیز در تن مردم نافعتر از شراب نیست، خاصه شراب انگوری تلخ و صافی. خاصیتش آن است که غم را ببرد و دل را خرم کند.» (ص ۷۰): «… همه دانایان متفق گشتند که هیچ نعمتی بهتر و بزرگوارتر از شراب نیست.» (ص۶۱): « … و در بهشت نعمت بسیار است و شراب بهترین نعمتهای بهشت است.» آیا میتوانیم باور کنیم که نویسنده این جمله را از روی ایمان نوشته در صورتی که با تمسخر میگوید:
گویند: بهشت و حوض کوثر باشد! (۸۹)
ولی در رباعیات، شراب برای فرونشاندن غم و اندوه زندگی است. خیام پناه به جام باده میبرد و با می ارغوانی میخواهد آسایش فکری و فراموشی تحصیل بکند. خوش باشیم، کیف بکنیم، این زندگی مزخرف را فراموش بکنیم. مخصوصاً فراموش بکنیم، چون در مجالس عیش ما یک سایه ترسناک دور میزند. این سایه مرگ است، کوزه شراب لبش را که به لب ما میگذارد آهسته بغل گوشمان میگوید: منهم روزی مثل تو بودهام، پس روح لطیف باده را بنوش تا زندگی را فراموش بکنی!
بنوشیم، خوش باشیم، چه مسخره غمناکی! کیف؟ زن، معشوق دمدمی، بزنیم، بخوانیم، بنوشیم که فراموش بکنیم پیش از آن که این سایه ترسناک گلوی ما را در چنگال استخوانیش بفشارد. میان ذرات تن دیگران کیف بکنیم که ذرات تن ما را صدا میزنند و دعوت به نیستی میکنند و مرگ با خنده چندشانگیزش به ما میخندد.
زندگی یک دم است. آن دم را فراموش بکنیم!
می خور که چنین عمر که غم در پی اوست.
آن به که به خواب یا به مستی گذرد! (۱۴۳)
خیام شاعر
آنچه که اجمالاً اشاره شد نشان میدهد که نفوذ فکر، آهنگ دلفریب، نظر موشکاف، وسعت قریحه، زیبایی بیان، صحت منطق، سرشاری تشبیهات ساده بیحشو و زوائد و مخصوصاً فلسفه و طرز فکر خیام که به آهنگهای گوناگون گویاست و با روح هر کس حرف میزند در میان فلاسفه و شعرای خیلی کمیاب مقام ارجمند و جداگانهای برای او احراز میکند.
رباعی کوچکترین وزن شعری است که انعکاس فکر شاعر را با معنی تمام برساند(۱) [۱- در کتاب کریستنسن راجع به خیام (ص ۹۰) نوشته که رباعی وزن شعری کاملاً ایرانی است و به عقیده هارتمان رباعی ترانه نامیده میشد و اغلب به آواز میخواندهاند.
بر ساز ترانهای پیش آور می.(۱۱۶)
بعدها اعراب این وزن را از فارسی تقلید کردند، این عقیده را لابد هارتمان از خواندن گفته شمس قبس رازی راجع به رباعی پیدا کرده. ] هر شاعری خودش را موظف دانسته که در جزو اشعارش کموبیش رباعی بگوید. ولی خیام رباعی را به منتها درجه اعتبار و اهمیت رسانیده و این وزن مختصر را انتخاب کرده، در صورتی که افکار خودش را در نهایت زبردستی در آن گنجانیدهاست.
ترانههای خیام به قدری ساده، طبیعی و به زبان دلچسب ادبی و معمولی گفتهشده که هرکسی را شیفته آهنگ و تشبیهات قشنگ آن مینماید، و از بهترین نمونههای شعر فارسی به شمار میآید. قدرت ادای مطلب را به اندازهای رسانیده که گیرندگی و تأثیر آن حتمی است و انسان به حیرت میافتد که یک عقیده فلسفی مهمی چگونه ممکن است در قالب یک رباعی بگنجد و چگونه میتوان چند رباعی گفت که از هر کدام یک فکر و فلسفه مستقل مشاهده بشود و در عین حال با هم همآهنگ باشد. این کشش و دلربایی فکر خیام است که ترانههای او را در دنیا مشهور کرده، وزن ساده و مختصر شعری خیام خواننده را خسته نمیکند و به او فرصت فکر میدهد.
خیام در شعر پیروی از هیچکس نمیکند. زبان ساده او به همه اسرار صنعت خودش کاملاً آگاه است و با کمال ایجاز، به بهترین طرزی شرح میدهد. در میان متفکرین و شعرای ایرانی که بعد از خیام آمدهاند، برخی از آنها به خیال افتادهاند که سبک او را تعقیب بکنند و از مسلک او پیروی بنمایند. ولی هیچکدام از آنها نتوانستهاند به سادگی و گیرندگی و به بزرگی فکر خیام برسند. زیرا بیان ظریف و بیمانند او با آهنگ سلیس مجازی کنایهدار او مخصوص به خودش است. خیام قادر است که الفاظ را موافق فکر و مقصود خودش انتخاب بکند. شعرش با یک آهنگ لطیف و طبیعی جاری و بیتکلف است، تشبیهات و استعاراتش یک ظرافت ساده و طبیعی دارد.
طرز بیان، مسلک و فلسفه خیام تأثیر مهمی در ادبیات فارسی کرده و میدان وسیعی برای جولان فکر دیگران تهیه نموده. حتی حافظ و سعدی در نشئات ذره، ناپایداری دنیا، غنیمت شمردن دم و میپرستی اشعاری سرودهاند که تقلید مستقیم از افکار خیام است. ولی هیچکدام نتوانستهاند درین قسمت به مرتبه خیام برسند. مثلاً سعدی میگوید:
به خاک بر مرو ای آدمی به نخوت و ناز،
که زیر پای تو همچون تو آدمیزاد است. (۶۳)
عجیب نیست از خاک اگر گل شکفت،
که چندین گلاندام در خاک خفت! (۵۸)
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست.
در میان این و آن فرصت شمار امروز را.(۱۲۰)
و دراین اشعار حافظ:
چنین که بر دل من داغ زلف سرکش تو ست،
بنفشهزار شود تربتم چو درگذرم. (۶۳)
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار،
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست! (۱۱۲)
روزی که چرخ از گِل ما کوزهها کند،
زنهار کاسه سرِ ما پُرشراب کن. (۶۶)
که هر پاره خشتی که بر منظری است،
سر کیقبادی و اسکندری است! (۱۰۹)
قدح به شرط ادب گیر زانکه ترکیبش،
ز کاسه سرِ جمشید و بهمن است و قباد.(۷۰)
حاقظ و مولوی و بعضی شعرای متفکر دیگر اگر چه این شورش و رشادت فکر خیام را حس کردهاند و گاهی شلتاق آوردهاند، ولی به قدری مطالب خودشان را زیر جملات و تشبیهات و کنایات اغراقآمیز پوشانیدهاند که ممکن است آن را به صد گونه تعبیر و تفسیر کرد. مخصوصاً حافظ که خیلی از افکار خیام الهام یافته و تشبیهات او را گرفتهاست، میتوان گفت او یکی از بهترین و متفکرترین پیروان خیام است. اگرچه حافظ خیلی بیشتر از خیام رؤیا، قوه تصور و الهام شاعرانه داشته که مربوط به شهوت تند او میباشد. ولی افکار او به پای فلسفه مادی و منطقی خیام نمیرسد و شراب را به صورت اسرارآمیز صوفیان درآورده. در همین قسمت حافظ از خیام جدا میشود. مثلاً شراب حافظ اگرچه در بعضی جاها به طور واضح همان آب انگور است، ولی به قدری زیر اصطلاحات صوفیانه پوشیدهشده که اجازه تعبیر را میدهد و یک نوع تصوف میشود از آن استنباظ کرد. ولی خیام احتیاج به پردهپوشی و رمز و اشاره ندارد، افکارش را صاف و پوستکنده میگوید. همین لحن ساده، بیپروا و صراحت لهجه او را از سایر شعرای آزادفکر متمایز میکند.
مثلاً این اشعار حافظ به خوبی جنبه صوفی و رؤیای شدید او را میرساند:
اینهمه عکس می ونقش و نگارین که نمود،
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد.
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم،
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما.
حافظ نیز به زهاد حمله میکند ولی چه قدر با حمله خیام فرق دارد:
راز درون پرده ز رندان مست پرس،
کاین حال نیست زاهد عالیمقام را. (۸۵)
خیلی با نزاکتتر و ترسوتر از خیام به بهشت اشاره میکند:
باغ فردوس لطیف است، و لیکن زنهار،
تو غنیمت شمر این سایه بید و لب کشت. (۸۸)
چه قدر با احتیاط و محافظهکاری به جنگ صانع میرود:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت،
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد! (۱۱)
شعرای دیگر نیز از خیام تبعیت کردهاند و حتی در اشعار صوفی کنایات خیام دیده میشود؛ مثلاً این شعر عطار:
گر چو رستم شوکت و زورت بود،
جای چون بهرام در گورت بود.(۵۴)
غزالی نیز مضمون خیام را استعمال میکند:
چرخ فانوس خیالی عالمی حیران در او،
مردمان چون صورت فانوس سرگردان در او. (۱۰۵))
بر طبق روایت «اخبارالعلماء» خیام را تکفیر میکنند به مکه میرود و شاید سر راه خود خرابه تیسفون را دیده و این رباعی را گفته:
آن فصر که بر چرخ همی زد پهلو …(۵۹)
آیا خاقانی تمام قصیده معروف خود «ایوان مداین» را از همین رباعی خیام الهام نشده(۱) [از نوحه جغد الحق ماییم به درد سر…
خاک در او بودی دیوار نگارستان… ]؟
از همه تأثیرات و نفوذ خیام در ادبیات فارسی چیزی که مهمتر است رشادت فکری و آزادی است که ابداع کرده و گویا به قدرت قلم خودش آگاه بوده. چون در «نوروزنامه» (ص ۴۸) در فصل «اندر یاد کردن قلم» حکایتی میآورد که قلم را از تیغ برهنه مؤثرتر میداند و این طور نتیجه میگیرد: «… و تأثیر قلم صلاح و فساد مملکت را کاری بزرگ است و خداوندان قلم را که معتمد باشند عزیز باید داشت.»
تأثیر خیام در ادبیات انگلیس و امریکا، تأثیر او در دنیای متمدن امروز همه اینها نشان میدهد که گفتههای خیام با دیگران تا چه اندازه فرق دارد.
خیام اگر چه سر و کار با ریاضیات و نجوم داشته ولی این پیشه خشک مانع از تظاهر احساسات رقیق و لذت بردن از طبیعت و ذوق سرشار شعری او نشده! و اغلب هنگام فراغت را به تفریح و ادبیات میگذرانیده. اگرچه ما بین منجمین مانند خواجه نصیر طوسی و غیره شاعر دیدهشده و اشعاری به آنها منسوب است ولی گفتههای آنها با خیام زمین تا آسمان فرق دارد. آنان تنها در الهیات و تصوف یا عشق و اخلاق و یا مسایل اجتماعی رباعی گفتهاند. یعنی همان گفتههای دیگران را تکرار کردهاند و ذوق شاعری در اشعار و قافیهپردازی (در اصل کتاب «قیافیهپردازی» است که نادرست است.)آنها تقریباً وجود ندارد.
شب مهتاب، ویرانه، مرغ حق، قبرستان، هوای نمناک بهاری در خیام خیلی مؤثر بوده. ولی به نظر میآید که شکوه و طراوت بهار، رنگها و بوی گل، چمنزار، جویبار، نسیم ملایم و طبیعت افسونگر، با آهنگ چنگ ساقیان ماهرو و بوسههای پرحرارت آنها که فصل بهار و نوروز را تکمیل میکرده، در روح خیام تأثیر فوقالعاده داشته. خیام با لطافت و ظرافت مخصوصی که در نزد شعرای دیگر کمیاب است طبیعت را حس میکرده و با یک دنیا استادی وصف آن را میکند:
روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد… (۱۱۸)
بنگر زصبا دامن گل چاک شده… (۶۰)
ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست… (۶۱)
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست… (۶۲)
مهتاب به نور دامن شب بشکافت… (۱۱۱)
خیام در وصف طبیعت تا همان اندازه که احتیاج دارد با چند کلمه محیط و وضع را مجسم و محسوس میکند. آن هم در زمانی که شعر فارسی در زیر تأثیر تسلط عرب یک نوع لغتبازی و اظهار فضل و تملق گویی خشک و بیمعنی شدهبوده و شاعران کمیابی که ذوق طبیعی داشتهاند برای یک برگ و یا یک قطره ژاله به قدری اغراق میگفتهاند که انسان را از طبیعت بیزار میکردهاند. این سادگی زبان خیام بر بزرگی مقام او میافزاید، نه تنها خیام به الفاظ ساده اکتفا کرده، بلکه در ترانههای خود استادیهای دیگری نیز به کار برده که نظیر آن در نزد هیچیک از شعرای ایران دیدهنمیشود. او با کنایه و تمسخر لغات قلنبه آخوندی را گرفته به خودشان پس داده. مثلاً در این رباعی:
گویند: «بهشت و حور عین خواهدبود،
آنجا می ناب و انگبین خواهدبود.»
اول نقل فول کرده و اصطلاحات آخوندی را در وصف جنت به زبان خودشان شرح داده، بعد جواب میدهد:
گر ما می و معشوقه گزیدیم چه باک؟
چون عاقبت کار همین خواهدبود!
درین رباعی القاب ادبا و فضلا را به اصطلاح خودشان میگوید:
آنان که «محیط فضل و آداب شدند،
در جمع کمال شمع اصحاب شدند.»
به زبان خودش القاب و ادعای آنها را خراب میکند:
ره زین شب تاریک نبردند به روز،
گفتند فسانهای و در خواب شدند!
در جای دیگر لفظ «پرده»ی صوفیان را میآورد و بعد به تمسخر میگوید که پشت پرده اسرار عدم است:
هست از پس «پرده» گفتوگوی من و تو،
چون «پرده» برافتد، نه تو مانی و نه من!
گاهی با لغات بازی میکند، ولی صنعت او چه قدر با صنایع لوس و ساختگی بدیع فرق دارد. مثلاً لغاتی که دو معنی را میرساند:
بهرام که گور میگرفتی همه عمر،
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
تقلید آواز فاخته که در ضمن به معنی «کجا رفتند؟» هم باشد یک شاهکار زیرکی، تسلط به زبان و ذوق را میرساند:
دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای،
بنشسته همیگفت که: «کوکو کوکو!»
در آخر بعضی از رباعیات قافیه تکرار شده، شاید به نظر بعضی فقر لغت و قافیه را برساند مثل:
دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است… (۱۰۲)
بنگر ز جهان چه طرف بر بستم؟ هیچ. (۱۰۷)
ولی تمام تراژدی موضوع در همین تکرار «هیچ» جمع شده.
چندین اثر فلسفی و علمی به زبان فارسی و عربی از خیام مانده. ولی آثار علمی او هرگز در میزان شهرتش دخالتی نداشته. خوشبختانه اخیراً یک رساله ادبی گرانبهایی از خیام به دست آمده موسوم به: «نوروزنامه» که به سعی و اهتمام دوست عزیزم آقای مجتبی مینوی در تهران به چاپ رسید. این کتاب به فارسی ساده و بیمانندی نوشتهشده که نشان میدهد اثر قلم توانای همان گوینده ترانهها میباشد. نثر ادبی آن یکی از بهترین و سلیسترین نمونههای نثر فارسی است و ساختمان جملات آن خیلی نزدیک به پهلوی میباشد و هیچکدام از کتابهایی که کموبیش در آن دوره نوشتهشده از قبیل «سیاستنامه» و «چهارمقاله» و غیره از حیث نثر و ارزش ادبی به پای «نوروزنامه» نمیرسند.
نگارنده موضوع کتاب خود را یکی از رسوم ملی ایران قدیم قرار داده که رابطه مستقیم با نجوم دارد، و در آن خرافات نجومی و اعتقادات عامیانه و خواص اشیا را بر طبق نجوم و طب Empirique شرح میدهد. اگرچه این کتاب دستوری و به فراخور مقتضیات روز نوشتهشده، ولی در خفایای الفاظ آن همان موشکافی فکر، همان منطق محکم ریاضیدان، قوه تصور فوقالعاده و کلام شیوای خیام وجود دارد و در گوشه و کنار به همان فلسفه علمی و مادی خیام که از دستش دررفته برمیخوریم. در این کتاب نه حرفی از عذاب آخرت است و نه از لذایذ جنت، نه یک شعر صوفی دیدهمیشود و نه از اخلاق و مذهب سخنی به میان میآید. موضوع یک جشن باشکوه ایران، همان ایرانی که فاخته بالای گنبد ویرانش کوکو میگوید و بهرام و کاووس و نیشاپور و توسش با خاک یکسان شده، از جشن آن دوره تعریف میکند و آداب و عادات آن را میستاید.
آیا میتوانیم در نسبت این کتاب به خیام شک بیاوریم البته از قراینی ممکن است. ولی بر فرض هم که از روی تصادف و یا تعمد این کتاب به خیام منسوب شده باشد، میتوانیم بگوییم که نویسنده آن رابطه فکری با خیام داشته و در ردیف همان فیلسوف نیشابوری و به مقام ادبی و ذوقی او میرسیده. به هر حال، تا زمانی که یک سند مهم تاریخی به دست نیامده که همین کتاب «نوروزنامه» را که در دست است به نویسنده مقدم بر خیام نسبت بدهد هیچگونه حدس و فرضی نمیتواند نسبت آن را از خیام سلب بکند. بر عکس، خیلی طبیعی است که روح سرکش و بیزار خیام، آمیخته با زیبایی و ظرافتها که از اعتقادات خشن زمان خودش سرخورده، در خرافات عامیانه یک سرچشمه تفریح و تنوع برای خودش پیدا بکند. سرتاسر کتاب میل ایرانی ساسانی، ذوق هنری عالی، ظرافتپرستی و حس تجمل مانوی را به یاد میآورد. نگرنده پرستش زیبایی را پیشه خودش نموده، همین زیبایی که در لغات و در آهنگ جملات او به خوبی پیداست. خیام شاعر، عالم و فیلسوف خودش را یک بار دیگر در این کتاب معرفی میکند.
خیام نماینده ذوق خفهشده، روح شکنجهدیده و ترجمان نالهها و شورش یک ایران بزرگ، باشکوه و آباد قدیم است که در زیر فشار فکر زمخت سامی و استیلای عرب کمکم مسموم و ویران میشده.
از مطالب فوق به دست میآید که گوینده این ترانهها فیلسوف، منجم و شاعر بیمانندی بودهاست. حال اگر بخواهیم نسبت این رباعیات را از خیام معروف سلب بکنیم، آیا به کی آنها را نسبت خواهیمداد؟ لابد باید خیام دیگری باشد که همزاد همان خیام معروف است و شاید از خیام منجم هم مقامش بزرگتر باشد. ولی در هیچ جا به طور مشخص اسم او برده نشده و کسی او را نمیشناخته، در صورتی که بایستی در یک زمان و یک جا و به یک طرز با خیام منجم زندگی کردهباشد. پس این به غیر از خود خیام که ژنی بیمانند او به انواع گوناگون تجلی میکرده و یا شبح او کس دیگری نبوده. اصلاً آیا کس دیگری را به جز خیام سراغ داریم که بتواند این طور ترانهسرایی بکند؟
چند قطعه شعر عربی از خیام ماندهاست، ولی از آنجایی که هیچیک از شعرا نتوانستهاند آنها را به شعر فارسی به زبان خیام در بیاورند از درج آن چشم پوشیدیم. بنا به خواهش دوست هنرمندم آقای درویش نقاش، این مقدمه را اجمالاً به ترانههای خیام نوشتم تا راهنمای تابلوهای ایشان بشود. در این کتاب، ترانههای خیام مطابق سبک و افکار فلسفی مرتب شده و رباعیاتی که به نظر مشکوک میآمده جلو آنها یک ستاره گذاشتهشده، این رباعیات بر فرض هم از خود خیام نباشد از پیروان خیلی زبردست او خواهد بود که مستقیماً از فکر فیلسوف و شاعر بزرگ الهام شدهاست. (صادق هدایت تهران، ۴ مهر – ۱۳۱۳)
لینک مطلب: http://ganjoor.net/khayyam/tarane
سه یار دبستانی در سمرقند امین معلوف
سمرقند، کتابی داستانی ـ تاریخی دربارهی برخی از شخصیتها و جریانات اجتماعیِ ایران در دو دورهی تاریخی است (قرن پنجم و چهارده هجری برابر با قرن دوازده و بیست میلادی)؛ و در این میان شاید حضور «سمرقند» برای دو تن از شخصیتهای داستان که در دو دورهی جداگانه میزیستند (عمر خیام نیشابوری و بنجامین عمر لوساژ) به منزلهی نمادِ رویایی مشترک از شهر ـ جهانی باشد که هستیِ افسانهای آن بر واقعیتش برتری داشته است….
نقد و بررسی کتاب سمرقند اثر امین معلوف ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، انتشارات مروارید سمرقند، کتابی داستانی ـ تاریخی دربارهی برخی از شخصیتها و جریانات اجتماعیِ ایران در دو دورهی تاریخی است (قرن پنجم و چهارده هجری برابر با قرن دوازده و بیست میلادی)؛ و در این میان شاید حضور «سمرقند» برای دو تن از شخصیتهای داستان که در دو دورهی جداگانه میزیستند (عمر خیام نیشابوری و بنجامین عمر لوساژ) به منزلهی نمادِ رویایی مشترک از شهر ـ جهانی باشد که هستیِ افسانهای آن بر واقعیتش برتری داشته است….
*************************
مهمترین شخصیت در کتاب «سمرقندِ» امین معلوف، عمر خیام نیشابوری است. اما نه فقط به عنوان حکیم دانشمند، یا ریاضیدان و منجم، بلکه در مقام شاعری آزاده و فرهیخته. مخاطب ناآشنا با خیام، بیش از هر چیز با آزادگیِ وی در خلوتگاهش آشنا میشود؛ شاعری آزاد اندیش، باهوش و حساس که روزی تصمیم میگیرد از شهری دیدن کند که در کتابهای آن ایام، به صورت شهری خیالانگیز و افسانهای توصیف میشد: نگینی سبز و محصور در منارههای آجری همراه با گنبدهایی پوشیده از کاشیهای آبی رنگ؛ شهری آباد با بازارهایی پُر رونق که از آن بوی خوش ادویه به مشام میرسد، همچنانکه پارچههای رنگارنگش چشم را نوازش میدهند…
اما در کتاب معلوف، سمرقندی که خیام به کشف آن میرسد، آمیخته به شراب تلخ اشعارش است: خاصِ شاعری حساس با نگرشی به کلی متفاوت به لحاظ فلسفی که بر اساس آن جستجو در ویرانههای شهر، به سمرقند و یا سمرقندهایی عظیمتر راه خواهد برد. آنهم نه برای ارضای غرور بشری به دلیل برپا کردن چنین شهرهایی، بل برای یادآوری فناپذیری هستی است. فناپذیری آدمی و یا هر آنچه که از اوست. چنانکه میگوید: “آنچه از یک شهر باقی میماند، نگاه بیتفاوتی است که شاعری مخمور بر آن میافکند”(معلوف، ۱۳۹۰، ص۴۷). اما چشمان خیام در عین «مخموری»، هنوز آنقدر هشیار است که از نابودی شهرهای پیشین با تمامی عظمتشان، به عبرتی فلسفی رسد: درک لحظهی وجودیای که در آن «هستیم». برای فهمیدن چنین عبارتی، میباید به عمق نیستی نظر کرد و به آن باور داشت؛ این باور که نیستی بر هستیمان غلبه دارد: «از خاک برآمدن و بر باد شدن…»؛
از اینرو نگاه کاوشگرِ فیلسوف ـ شاعرِ جوان، فقط مسحور زیباییهای ظاهری سمرقند نیست بلکه به سمت ویرانههای اطراف آن نیز پر میکشد تا با تأثری دلهرهآور و در عین حال شادی بخش، چهرهی روی کوزهای شکسته و یا قطعهی نقاشیِ به جا مانده بر دیوارِخرابهای را تشخیص دهد و به درک عمیقتری از «فناپذیریِ هستیِ»ای رسد که انسان را در برگرفته است. انسانی که با تمامی آرزوها و تمنایی که نفس هستی در او ایجاد کرده، این اشیاء را در عمر ناپایدار خود، به لمس و ادراک خویش درآورده است….
باری، با وجود بنمایههای تاریخیِ کتاب سمرقند، پرداختِ آن اساساً داستانی است که گاه حتا با افسانه میآمیزد: افسانههایی در اطراف زندگی خیام در خلوتگاهش با «جهان»؛ شاعرهی خوش قریحهی دربار ملکشاه سلجوقی. و یا آغشتن داستان به افسانهی «سه یار دبستانی» (عمرخیام، نظامالملک و حسن صباح)، البته با تار و پودی تاریخی؛ به طوری که آنچه در نهایت، از این افسانهها بر جای میماند، روایتهایی به نسبت قابل قبول به لحاظ تاریخی است. به بیانی شاید بتوان گفت آنچه توسط امین معلوف در کتاب سمرقند صورت میگیرد، شاخ و برگ دادن به شخصیتها، شهرها، و وقایعِ تاریخی از طریق داستانسرایی است اما وی به خوبی میداند، برای آنکه به موقع بتواند جابهجایی لازم بین داستان و روایتهای به اصطلاح تاریخی را انجام دهد ـ تا خط سیر «تاریخی» کتاب از بین نرود ـ ، هیئت داستانیِ چهرهها و وقایع میباید، در اطراف گفتههای تاریخی و یا مطابق قوانین جهان واقعی باشد؛ بدین معنی که در سیر و سفر داستانی ـ افسانهای، در نقطهی پایانی، نه چیزی به واقعه یا شخصیت تاریخی افزوده شود و نه کم؛ فیالمثل اگر در طی داستان، رابطهی عاشقانهی خیام با «جهان»، بر اساس برخی از روایتهای افسانهای، به ازدواج میانجامد، این پیوند همچون تمامی افسانهها به طور خاص معطوف به اثرگذاری عاطفی ـ ذهنی است: به مثابه آرزوها و یا ناکامیهایی که تنها میتوانند در شرایطی مشخص ساخته و پرداخته و متبلور گردند….
از اینرو در نهایت میبینیم خیام و جهان در ازدواج افسانهایشان نه فقط (به میل خود) صاحب فرزند نمیشوند، بلکه هر دو از آشوب و فتنههای زمانهی خویش جان سالم به در نمیبرند. و بدین سان پس از تمام فراز و نشیبهایی که در زندگی خیام رخ میدهد، بار دیگر با او همانگونه مواجه خواهیم شد که مطابق اغلب گزارشهای تاریخی از زندگی وی گزارش کردهاند: «خیام هرگز ازدواج نکرد»… به بیانی، با چنین روشی پردههای رنگارنگ افسانهای آدمها، شهرها و چیزها، به آسانی میتوانند کنار روند و همه چیز به حالت نخست، ـ رازآمیز و بکر از نگاه اُبژهسازآدمی ـ درآیند تا شرط امانتداری به جا آورده شود.
بهرحال در سمرقندِ معلوف، نقش عمر خیام، «محوری»ست، نه فقط بین نظام الملک و حسن صباح، بلکه بین ایران قرن پنجم هجری قمری (یازده میلادی) و چهارده (بیست میلادی)؛ در نخستین رابطهی محوری، معلوف از طریق این شاعرِ بیزار از قدرتهای سیاسیِ حاکم از یکسو و با تمسک جستن به افسانهی سه یار دبستانی از سوی دیگر، او را رابط بین دو جناح قدرتِ ایرانی در قرن پنج هـ . ق. قرار میدهد. قرن حساس و سرنوشتسازی که حامل جنگِ بین اسماعیلیان (به رهبری حسن صباح) و سلجوقیان (با سیاستهای مدبرانه و نیز اقتدارِ بیچون چرای نظامالملک) بود. جنگ و ستیزی که با وجود آنکه میتوان آنرا دینی و فرقهای تلقی کرد، و یا به آن به دیدهی نزاعی بین نژاد ترک و ایرانی نگریست، اما نمیتوان این واقعیت مادی در ساختار سیاسی و اجتماعی را نادیده گرفت که ایرانِ سده پنج هجری قمری در حال شناخت و بازسازی مجدد خویش است؛ چه برای برنامهریزیهای عمرانی و چه برای مبارزهای کاملاً جدی و دشوار با بیگانگان اشغالگر. شاید بتوان این احیاء قوای روحی را به نوع خاصی از تکوین یافتگی تشبیه کرد که از یک سو از طریق مبارزات چریکی حسن صباح که توأم با ، ایمانی پر شور به مبارزه با ترکهای اشغالگر و تن دادن به نظمِ آهنین زندگی چریکیِ فرقهی اسماعیلیه (باطنی، حشاشین)، و حتا با توسل به زد و بندهای غیر اخلاقی و توطئههای سیاسی، در صدد آزادسازی ایران است (ص۱۱۷)؛ و از سوی دیگر نظامالملک با روشی کاملا متفاوت، از طریق خدمت در ساختار دیوانی سلجوقی، به آبادانی و عمران ایران همت میگمارد و بر علیه هر قدرت قد علم کردهای (خصوصاً رقیب ایرانیِ خود) میجنگد. بنابراین میتوان گفت در پسِ جنگ بین سلجوقیان و اسماعیلیان، نزاعِ سخت استراتژیکیِ دو قدرت هژمونیک و رقیب، به رهبری دو مرد مقتدر و سرنوشت ساز ایرانی جریان دارد و اتفاقاً به همین دلیل هر دو میتوانند دیگری را به خیانت و جنایت متهم سازند، در حالیکه خود را وطن دوست میدانند… و البته، اگر خاستگاه اجتماعی و سیاسی هر یک را بررسی کنیم (که مسلماً در اینجا نه مجال این کار است و نه جای آن)، آنگاه درخواهیم یافت که هر کدام از این دو مرد قدرتمند، نمایندهی طبقه و یا قشر اجتماعیِ خاصی هستند که در این صورت با اطمینان میتوان گفت با جنگ و ستیزی طبقاتی بر سر تصرف تمام و کمال قدرت سر و کار داریم.
اما در داستان سمرقند، نظامالملک با حفظ متعارفترین روایتی که از وی در نقش تاریخیاش سراغ داریم، به منزلهی دوست و حامیِ خیام ظاهر میشود: سیاستمدار با قدرت و مدبر ایرانی که برای حفاظت از یکپارچگی، رشد و توسعهی سرزمین ایران، تبدیل به مدافع سرسخت قدرت سلجوقیان خصوصا ملک شاه میشود. سلطان جوانی که از خردسالی تحت نظارت خود نظام الملک پرورش یافت و علناً تمام عمر شاهی خود را تحت نفوذ او به سر برد. بنابراین در این روایتِ تاریخی که داستان معلوف نیز متکی بر آن است، درایت، زیرکی و هوشمندی نظامالملک (در دفاع از سلجوقیانِ غاصب سرزمین ایران)، تنها از اینروست تا ضمن حفاظت ارضی از ایران، ایرانیان بتوانند در صلح و آرامشی که مبتنی بر اقتدار سپاهیان سلجوقی اما وفادار به نظامالملک است، به رشد فرهنگی، آموزش علوم و فنون مبادرت نمایند. و از قضا در اینجاست که دوستی نظامالملکِ میانسال با خیام جوان در مقام دانشمند آغاز میشود. زیرا از نظر این وزیر مدبر ، برای آنکه ایران و ایرانی از آسایش، عمران و آبادانیِ پایدار برخوردار باشد، میباید با سواد و اهل علم و معرفت باشند.
هر چند خیام به دلیل دوستی با هر دو مرد قدرتمند، از جانب هیچیک مورد تهدید قرار نگرفت، اما به دلیل شرایط آشوبزدهی زمانهاش، همواره از سوی متعصبین بنیادگرا و اوباشِ دستنشاندهی آنها در معرض تهدید بود و فرقی هم نمیکرد که خطری که در اطراف وی پرسه میزد، به جرم فیلسوف بودنِ وی باشد، یا به دلیل غیر قابل بخشش سرودن اشعاری که ممکن بود از آن ندای آزادگی شنیده شود. و در چنین روزهایی است که عمر خیام به دفتر کوچک خود پناه میبرد. دفترچهای که با سرودن اشعارش در آن، گویی جانی درآن دمید و مونسی برای تنهایی و سنگ صبوری برای غمهایش ساخت.
بهرحال علارغم اینکه عمر خیام در سن هشتاد و چهارسالگی دار فانی را وداع میگوید اما با این حال نقش محوری و میانجیگری وی در کتاب سمرقند به پایان نمیرسد، زیرا اینبار از طریق رباعیات و دستنوشتههایش است که حیاتِ وی در داستان ادامه مییابد. شاید بشود گفت، امین معلوف با چنین عملی، فلسفهی هستی آدمی را به فضای معنوی آن انتقال میدهد. به گونهای که شاید حتا بتوان اینطور تعبیر کرد که عمر خیام حتا پس از هشت قرن از طریق رباعیاتش همچنان میتواند شکلی از حیات را به خود اختصاص دهد و همراز و همدرد آدمهای بسیاری باشد. و از قضا در چنین فضایی است که بنیان بخش جدید کتاب (کتاب سوم و چهارم)، شکل میگیرد. اکنون با راویِ مشخصی سر و کار داریم. فرقی هم نمیکند این شخصیت اصلا وجود واقعی داشته یا صرفا زادهی ذهن امین معلوف است. او جوانی آمریکایی به نام بنجامین عمر لوساژ است که در اواخر قرن نوزده میلادی از پدری فرانسوی و مادری آمریکایی در یکی از شهرهای ایالات متحده آمریکا به دنیا آمده است. به گفتهی خودش انتخاب نام «عمر» برای او نتیجهی ماجراجوییهای عاشقانهی پدر و مادرش است که در زمان آشناییشان، هر دو همزمان و بیاطلاع دیگری به خواندن ترجمهی اشعار خیام (از زبانهای فرانسه و انگلیسی) روی آورده بودند. برای زن و مرد جوان، این اتفاق به منزلهی پیام و یا نشانهای از خوشبخت شدن در کنار هم تعبیر و نیز به عشقی عمیق منتهی شد. عشقی که زبان آن اشعار عمر خیام بود. پس از ازدواج و به دنیا آمدن فرزند ، زن و مرد جوان به نشانهی حرمت و پاسداشت عامل پیوند خویش، نام دومِ پسر خود را «عمر» گذاشتند. نام شاعر محبوب دوران طلایی و عاشقانهی زندگیشان…
باری، بنجامین عمر لوساژ در دیدار از پدر بزرگ فرانسویِ خود، بر اثر تشویق یکی از دوستان وی «هانری روشفور» روزنامهنگار با نفوذ آن ایام در عرصهی سیاست، از وجود دستنوشتههای خیام با خبر و به قصد دیدن آن، عازم ایران میشود. اما در این سفر، ضمن آنکه خود نیز همچون خیام به رابطهی عاشقانهی «شرقی»، مخفی و به اصطلاح ناب و رویایی با «شیرین» (زن جوان تحصیل کرده و روشنفکری که در داستان به عنوان یکی از نوههای ناصرالدین شاه معرفی میشود)، دست مییابد، از طریق هانری روشفور به جمالالدین اسدآبادی وصل میشود و بدین ترتیب پس از مدتی خود نیز تبدیل به یکی از حامیانِ غربی قیام مشروطه میگردد.
طبق گزارش معلوف، در این همراهی او تنها آمریکاییِ همدل با قیام نیست، زیرا به نظر میرسد در اوائل قرن بیست در برخی از محافل معقول و آیندهنگرِ آمریکایی، این اعتقاد سیاسی وجود داشته است که «آسودگیِ غرب در گروی بیداری شرق است» (ص۲۶۷). تفکری که هرچند معلوف تلاش دارد تا با به واسطهی آن، همدلی بسیاری از روشنفکران غربی را در رابطه با جنبشهای اجتماعی ملتهای «شرق» نشان دهد، اما اگر با دقت آنرا کند و کاو کنیم، درخواهیم یافت که «ظهور» تفکراتی از این دست، بیشتر از آنکه برخاسته از انگیزه و یا تصمیمی دموکراتیک در خصوص مشروعیت بخشیدن به حقوقِ اجتماعیِ «شرقیها» باشد و به مثابه یک مطالبهی سیاسی در صدد پایان دادن به «سیاست حمایت از تختهای سلاطین و پادشاهان مستبد» باشد، حاکی از فشار ناشی از ناکارآمدیِ سیاستهای استعماری پیشین است (چه به دلیل ظهور رقبای استعماری جدید ـ به عنوان نمونه ایالات متحده آمریکا، ـ و چه از سر فلاکتهای برآمده از بحرانهای اقتصادی). به بیانی با توجه به وضعیت بحرانی سالهای قبل از جنگ جهانی اول، شاید بتوان شعار «آسودگیِ غرب در گروی بیداری شرق» را در یک کلام، تلاشی روشنفکرانه در برخی از محافل غربی در جلوگیری از نضجگرفتن جنگ جهانی اول تعبیر کرد.
اما با وجود این، کمترین شکی در نیک خواهی بسیاری از جوانان دموکرات آمریکایی نیست. خصوصا اگر با عواطف اومانیستی در هم تنیده شده باشند. به عنوان نمونه میتوان از هاوارد باسکرویلِ جوان یاد کرد که هر چند به عنوان مُبَلِغ کلیسای پرسبیتری آمریکا با هدف آموزشِ دانشآموزان تبریزی، وارد ایران شد، اما در اثر آشنایی با فرهنگِ تشنهی آزادی در جامعهی ایران، خیلی زود به مشروطهخواهان پیوست، با جان و دل در آرمانهای آزادیخواهانهی ایرانیان شریک شد، به عنوان مبارز، شجاعانه همراه با مردم تبریز در محاصرهی طولانی مدتِ شهر به سر برد، با مخالفان راه آزادیِ ملت ایران از یوغ استعمار بیگانگان و شاه مستبد جنگید، و بالاخره در نبردی چریکی در راه شکستن محاصرهی شهر تبریز به دست نیروهای ضد مشروطه (که قزاقهای روسیه تزاری آنرا رهبری میکردند)، شهید شد.
باری، تدبیر معلوف برای حفاظت از ترکیب سیاسی ـ عاشقانهی داستان سمرقند او را بر آن میدارد تا دستنوشتههای خیام در نهایت از طریق «شیرین» پیدا میشود. زنی آزاد اندیش و همچون «جهان»، آشنا و نزدیک به ساختار قدرت؛ منتها با این تفاوت بسیار مهم که وی بر خلاف جهان، به جای حمایت از قدرت حاکمه (سلطان خاتون، همسر ملکشاه) همرأی نیروهای مشروطه خواه است و از آنان حمایت میکند.
اگر خیام به دلیل گرایش ضد قدرتی که داشت، برای گریز از فتنهی زمانه و تسلای خویش، به رغم تمایلات سیاسیِ معشوقهی خویش (جهان)، به آغوش آن زن دلربا و همچنین به «خلوت»رازآمیز خود و کتابهایش نیاز داشت، این نیاز برای بنجامین و شیرین که هر دو همفکر و همدل هستند در آن شرایط آشوبزده به گونهای دیگر است: پناه بردن به هم دور از چشم دیگران در خلوتگاه عاشقانهشان، آنهم فقط با حضور خیامی که از راز ناپایداری هستی و همچنین از ارزش غیرقابل قیاس «لحظهی در حال گذر هستی» با خبر است، این امکان را برای امین معلوف فراهم میکند تا ساختار قابل اعتمادی در داستان خود بسازد که هم بتواند محور قرار گرفتن خیام در داستان را همچنان در نظر گیرد و تاب آورد، (حتا اگر به طور محو و در حاشیه آنرا داشته باشد)، و هم از ژانر عاشقانه و اجتماعی ـ تاریخی مورد پسند خود در داستان سمرقند حفاظت کند.
وانگهی به نظر میرسد، معلوف سعی دارد به آرامی بسیاری از موقعیتهای حاشیهای در کتابهای تاریخی ایران را برای لحظاتی هم که باشد به درون متن کشد. بر این مبنا وی لازم میداند با ملایمت بر این نکته تأکید کند که اگر فیالمثل از بین روحانیون افرادی پیدا میشدند که مانند شیخ فضلاله نوری، به دلیل تعصبات بنیادگرایانه، مبارزه در راه آزادی را حرام دانسته و دست یافتن به مشروطه را «ضد دین» تلقی و آنرا تکفیر میکردند، (ص ۳۱۶)، از سوی دیگر افرادی مانند هاوارد باسکرویل و یا مور (خبرنگار منچستر گاردین)، جزء کسانی بودند که در برداشتن اسلحه و پیوستن به مشروطهخواهان کمترین تردیدی نکردند. اما همانگونه که گفتیم، امین معلوف با وجود اطلاع رسانی تاریخیِ خود از همراهی «برادروار» افراد خارجی، و حتا ذکر مشورتهایی در مورد برخی از مسائل لجستیکی (فیالمثل با سروان انژینیور) ، و همچنین یادآوری حمایت برخی از مطبوعات اروپایی از مشروطهخواهان، آنقدر هوشمند است که برای جلوگیری از هرگونه سوءتفاهمی، پس از تمامی این تذکرات، فوراً به گفتهی خود بیفزاید:
“آیا لازم است تأکید کنم که خود ایرانیان بودند که از نخستین روز خودجوشترین و یکپارچهترین پشتیبانی را از نهضت مقاومت به عمل آوردند؟ ابتدا شهروندان آزاد تبریز، سپس پناهندگانی که به خاطر عقایدشان مجبور به ترک شهر و روستاهایشان و پناه به آخرین سنگر مشروطه شده بودند. صدها تن از «مجاهدین» از چهارگوشهی کشور به تبریز آمده و جز یک تفنگ چیزی نمیخواستند. همچنین تعدادی از نمایندگان مجلس، وزرا و روزنامهنگاران تهران که توانسته بودند از سوراخهای تور عظیمی که کلنل لیاخوف (فرماندهی روسی و مأمور سرکوب قیام) گسترده بود بگریزند” (صص ۲۹۶ ـ ۲۹۷).
اکنون شاید بد نباشد به این نکتهی مهم توجه کنیم که وقایعی که امین معلوف از جامعهی سیاسی ـ اجتماعی ایران در کتاب سمرقند به تصویر کشیده است و یا تصویری که وی از خیام ارائه داده است، حتا اگر هر کدام از آنها، از دید کارشناسی قابل بحث باشند و از برخی لحاظ مشکلدار به نظر رسند، به هیچ وجه مانع از این اعتراف نمیگردد که آنرا تلاشی قابل تقدیر از نویسندهای غیر ایرانی بدانیم که با حُسن نیت به ایران و سرنوشت ایرانیان اندیشیده است. سخن را با گزیدهای از یادداشتی که خود وی برای ایرانیان نوشته، به پایان میبریم:
“من ایرانی نیستم، کارشناس مسایل ایران هم نیستم. من فقط عاشق ایرانم، عاشق تمدن چند هزارساله و بعضی دورههای بزرگ تاریخش. این رمان دو دوره از این ادوار را به خاطر میآورد: نخست عصر خیام را؛ زمانی سخت، آکنده از خشونت مفرط، اما همچنین زمانی که مردی از دیار خراسان میتوانست تمامی دانشها، تمامی خلاقیتها و تمامی احساسهای قرن خویش را در خود گرد آورد … دورهی دیگری که در این رمان آمده و به ما نزدیکتر است، آغاز قرن بیستم است. قومی غیور، پس از قرنها انحطاط، ستمدیدگی، استبداد و تاریکاندیشی، سربرمیافرازد تا دلبستگی خود را به آزادی و نعمتهای سرزمین خویش فریاد کند. در خلال این دو دوره، که از یکدیگر بسیار دورند، روح قومی بزرگ آشکار میشود که در برابر تاریخ و کششهای آن سر تسلیم فرو نمیآورد، بلکه گهگاه سودای تکان دادن آنرا نیز در سر میپرورد…” (ص۷).
این مطلب در چارچوب همکاری «جهان کتاب» و «انسان شناسی و فرهنگ» منتشر شده است.