تصویر: هاروی
همین چند هفته پیش بود که معصومه ابتکار معاون رییس جمهور و رییس سازمان محیط زیست راهکار مبارزه با آلودگی هوا را اعلام کرد: «از تهران بروید، به خصوص اگر کودک خردسال دارید». هوای تهران برای سلامت کودکان خطرناک است، برای سالمندان هم همینطور. البته مشکل سالمندان فقط هوای تهران نیست، فضای شهری هم مناسب سالمندان طراحی نشده، سالخوردهها به سختی میتوانند از پلههای پل عابر پیاده بالا بروند. معلولان هم همینطور، به نظر میرسد آنها فراموش شدگان برنامهریزان شهری هستند. هوا آلوده است و بنا به توصیه معاون رئیس جمهور از تهران باید رفت، اتفاقا در سالهای اخیر خیلیها از تهران به حاشیه شهر هجرت کردهاند، نه به خاطر آلودگی هوا، بلکه به خاطر افزایش سرسام آور قیمت مسکن و اجاره آن.
نوشتههای مرتبط
آنها بالاجبار از تهران رانده شده اند اما همچنان در تهران شاغل اند، بر اساس نتایج مطالعات مجموعه شهری تهران، ۱۵درصد از فقیرترین ساکنان منطقه شهر تهران، حدود چهار الی پنج ساعت صرف رفت و برگشت از محل کار میکنند. تهران روح و جان را فرسوده میکند، کارگران خسته و فشرده شده در واگنهای مترو را دیدهاید که هر روز عصر در خط متروی تجریش-کهریزک به سوی حاشیه شهر روان اند؟ هوا آلوده است و واگنهای مترو شلوغ، به قول غلامحسین حسن تاش رئیس اسبق مرکز مطالعات بین المللی انرژی « همه کشورهای عاقل جهان به این نتیجه رسیدهاند که برای شهرهای بزرگی مانند تهران شبکه حمل و نقل عمومی و خصوصا زیرزمینی باید گسترش پیدا کند و حداقل این است که به توسعه شبکه زیرزمینی مترو اولویت میدهند اما ما به زیر زمین که جلوی چشم کسی هم نیست، منابع تخصیص نمیدهیم و به دوطبقه کردن روی زمین اولویت میدهیم و آنرا به تابلوی تبلیغاتی هم تبدیل میکنیم تا صنعت ورشکسته خودرومان بچرخد، بنزین غیر استاندارد بیشتری دود کنیم و این فاجعه زیستمحیطی که در زمستانها به اوج میرسد را به وجود آوریم و آرامش را از شهر بگیریم و خدا میداند با این هزینهها و خصوصا با عدمالنفع آن چند کیلومتر از مترو را میشد توسعه داد و آرامش و هوای شهر را بهتر کرد و نابودی منابع انرژی را کاهش داد؟ »
اما چه شد که قیمت مسکن و هزینه زندگی چنان سرسام آور شد که عدهای به ناچار به نواحی حاشیهای رانده شدند؟
اجرای سیاستهای تعدیل اقتصادی و کوچک سازی دولت در اوایل دهه ۱۳۷۰، موجب قطع کمکهای دولت به شهرداری کلانشهرهای کشور گردید. پیامد این امر، روی آوردن شهرداریها به درآمد حاصل از مازاد تراکم شد. تحلیل اقتصاد سیاسی این پدیده نشان میدهد که فروش مازاد تراکم را میتوان به مثابه توزیع رانت اقتصادی در نظر گرفت. استمرار فروش تراکم، دستگاه مدیرت شهری را تبدیل به الگویی ساخت که در متون توسعه به دولت رانتیر معروف است، در واقع دولت و شهرداری بر این باور بودند که بخش ساختمان از بخش ساختمان که تنها ۷ درصد ارزش افزوده شهر را تولید میکند میتوان هزینههای شهر را از هزینههای عمرانی گرفته تا اجتماعی و محیط زیستی تامین کرد. در نتیجه در عمل ۸۰ درصد درآمد شهرداری به تولید ساختمان وابسته شد تا ۲۰ درصد باقیمانده از ۹۳ درصد اقتصاد شهر اخذ گردد، پس بدیهی بود که همه کارکرد و کالبد شهر به بخش مسکن تسلیم شود. غلامحسین کرباسچی شهردار تهران در دهه هفتاد خورشیدی در این باره میگوید: «…سال ۱۳۶۸ که من به شهرداری آمدم، کل بودجه شهرداری ۵ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان بود.با حرکتی که در آن زمان به عنوان «عوارض ساخت و ساز» شروع شد در سال اول درآمد شهرداری از ۵ به ۱۷ میلیارد و در سال دوم به ۳۵ میلیارد تومان رسید و همین طور بالا رفت. آخرین بودجهای که شهرداری در سالهای ۱۳۷۵ و ۱۳۷۶ داشت نزدیک به ۲۵۰ میلیارد تومان بود».
امروزه فروش شهر تبدیل به اصلی ترین منبع درآمد مدیران شهری تهران شده است و در حالی که صدها هزار نفر به خاطر هزینههای کمر شکن زندگی به حاشیه شهر رانده شده اند، در داخل شهر تهران نزدیک به چهارصد هزار واحد مسکونی خالی از سکنه وجود دارد که از این تعداد ۵۰ الی ۶۰ هزار واحد مسکونی لوکس در بالای شهر است؛ اختلاف طبقاتی تهران را به دژی طبقاتی تبدیل کرده است که شهروندان توانایی هیچ گونه مشارکتی در ساختن شهر به دست خود را ندارند، چیزی که از آن با عنوان حق به شهر یاد میشود.
«دیوید هاروی» از جمله اندیشمندانی است که تلاش کرده است نشان دهد چگونه نگاه سرمایه-سالارانه به شهر، سبب به حاشیه رفتن طبقات فرودست می شود.
هاروی معتقد است که شهروندان همان قدر که حق آزادی، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن، حق معامله و… دارند، بر شهر و تحولات آن هم محق اند و به عبارتی حق به شهر، یکی از حقوق مسلم شهروندی است: «حق به شهر بسیار فراتر از آزادی فردی در دسترسی به امکانات شهری است. حق به شهر، حق تغییر دادن خودمان از طریق تغییر دادن شهر است. به علاوه، این حقی عمومی و نه فردی است، چه این دگرگونی به طور اجتناب ناپذیری وابسته به اعمال نیروی جمعی در تغییر شکل دادن به روند توسعه شهری است. من می خواهم چنین استدلال کنم که آزادیِ ساختن و بازساختن شهرها و خودمان یکی از با ارزش ترین و در عین حال فراموش شده ترین حقوق بشر است.»
هر چند حق به شهر مفهوم عام و گسترده ای است ولی مولفههای اساسی حق آن را میتوان به چند بخش کلی تقسیم کرد: ۱-مشارکت شهروندان در فرایند برنامهریزی ۲- طراحی و مدیریت شهری تضمین دسترسی شهروندان به برنامهریزی طراحی و مدیریت شهری ۳- هدایت متوازن و برابری طلبانه کاربری زمین برای دسترسی همگانی به مسکن و کار فعالیت و بهداشت و آموزش؛ حمل و نقل عمومی و فضای عمومی، اوقات فراغت و زندگی طولانی ۴- تضمین دسترسی شهروندان کم درآمد به مسکن مناسب و ساماندهی اسکان غیر رسمی ۵- تضمین دسترسی به استفاده مشترک شهروندان از فضاهای عمومی با اختصاص پهنههای ویژه برای امور اجتماعی در شهر.
با این تعاریف صحبت از حق شهر در تهران به شوخی میماند، برای انبوه کارگرانی که ساعتهای زیادی از عمرشان را در رفت و آمد به سر میبرند و در سکونتگاه های غیررسمی که تنها کارکرد خوابگاهی دارد زیست میکنند هیچ گونه حق به شهری وجود ندارد. برای انبوه مهاجران افغانستانی که بیشترین میزان ارزش اضافه را در بخش مسکن تولید میکنند و از هر گونه حقوق شهروندی محروم اند، تنها میتوان این شعر براهنی را زمزمه کرد: تهران، تو را، پیش از آنکه بمیری، به گوری گمنام بدل کرد!
**
منابع: حق به شهر نوشته دیوید هاروی ترجمه خسرو کلانتری انشارات مهر ویستا۱۳۹۱
ارزیابی طرح نواب و پیامدهای آن.گردآورنده: گیتی اعتماد . سازمان نوسازی شهر تهران.۱۳۹۲
مصاحبه با غلامحسن حسن تاش: http://www.khabaronline.ir/(X(1)S(5o4zkfprnucuvkq3vxkrdvyc))/detail/329557/Economy/energy
ویژه نامه ی «هشتمین سالگرد انسان شناسی و فرهنگ»
http://www.anthropology.ir/node/21139