انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

حفره

«هر روی که فرضش بکنید، ممکن است چیزی بیاید و دل مان را ببرد. ممکن است هر چیزی قدیمی ای باشد {…} مجموعه ای از چیزهای پیش پا افتاده که جایی مخصوص خودشان ندارند.

چیزهایی که حضورشان دو سه روزی دوام دارد، بعد خیلی زود ناپیدی می شوند و برمی گردند درون تاریکی. حفره هایی هستند، حفره هایی عمیق، در اعماق قلب های ما. پرنده ها هم بالایشان پرواز می کنند.»

Haruki Murakami. Hear the wind sing; Pinball, 1973. P 18.

همیشه در برخوردهای اول با اشخاص مختلف، از خودم می پرسم آیا این آدم از درون حفره خبر دارد؟ آیا جرات نگاه کردن در آن را داشته است؟ و البته سریعا به خودم می آیم که چه کسی گفته تو خودت از حفره خبر داری؟ که حالا بتوانی بفهمی طرف مقابلت درون آن را دیده است یا نه؟ اصلا چه اهمیتی دارد؟ حفره یعنی چه؟ مگر خودت از طبقه بندی و دسته بندی آدم ها فرار نمی کنی؟ با تمام این اوصاف اما باز هم میل به یافتن جواب سوال برایم اجتناب ناپذیر است. پاسخ به این سوال برایم، تا مرز سوال بودن و نبودن اهمیت پیدا می کند، باد می کند، بزرگ و حجیم می شود و از هر راهی برای فهمیدن جواب، طرف مقابل را در بر می گیرد. او را احاطه می کند، هنرمندانه مانند مجسمه سازان سومری در چشمان پیکره ها به جستجو و کشف می پردازد. جوابی اگر نیابد با جمع آوری کلمات پرتاب شده درهوا ذهن او را می کاود. مدام در کنش چشمان و کلمات او، زمان را می کاهد. هر چه زمان طولانی تر می شود، تصویری مبهم تر به من مخابره می شود. تصویر خاموش و روشن می شود. خطوط پیدا می شوند. حفره شکل می گیرد و عمیق می شود. مکنده است. هاله ای سیاه که در انتهای آن اگر به دقت خیره شوم می بینم. در آن طرف حفره سری می بینم که به این طرف نگاه می کند. چهره اش نامعلوم و ضدنور شده است. نسیمی از حفره حس می کنم پرنده ها در پشت سر آن آدم پرواز می کنند. تعدادشان تدریجا بیشتر می-شود. صدای بال های پرندگان و شدت وزش باد اوج می گیرد. موهایم به حرکت در می آیند… و باد باز هم شدیدتر می وزد… شدیدتر… چشم هایم را می بندم و وقتی باز می کنم از چشمانش فاصله می گیرم. در سرم پرنده ها هنوز در حال پروازند اما او حالا در مقابل من ایستاده است.

ترس های خود رادیده است. ترس های جهان را دیده است. به آتش شناخت افتاده است. شناختن را سوخته و خاکستر شده است. خود و تنهایی را مرده است. او حفره را دیده است و پرنده هایی را که پروازشان را به گونه لمس کرده است هر چند تاریک.

آری مهم است جرات تماشای حفره.

این مطلب در ویژه نامه نوروز ۹۸ انسان شناسی و فرهنگ منتشر شده است