انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جهان بدون اسلام و رئالیسم وبری

تصویر: گراهام فولر

آیا تصور یک جهان بدون اسلام امکان پذیر است؟ این سوالی است که جدیدترین کتاب گراهام فولر در پی پاسخ به آن است. گراهام فولر، یکی از محققان مطرح آمریکایی در مورد خاورمیانه و اسلام است . وی مدتها به عنوان مامور دولت آمریکا و سازمان اطلاعات آن (سیا) در خاورمیانه کار کرده است و به فرهنگ و زبان مردم آن به خوبی آشنایی دارد. او همچنین در جریان ایران کنترا یکی از کسانی بود که در پشت پرده قرار داشت و معتقد بود برای عقب نماندن از قافله جنگ تسلیحاتی و عواید ناشی از فروش تسلیحات به سایر کشورها، نبایستی از شوروی عقب بماند و از اینرو معتقد بود دولت آمریکا در خلال جنگ ایران و عراق بایستی به ایران اسلحه بفروشد.

از فولر کتب زیادی در مورد خاورمیانه و اسلام منتشر شده است. اما مهمترین آنها شاید کتاب مرکز جهان (ژئوپلیتیک ایران) و آینده اسلام سیاسی باشد. او همچنین کتابی به نام “شیعیان عرب، مسلمانان به فراموشی سپرده شده” دارد که در مورد شیعیان عرب به عنوان نیرویی که پس از انقلاب ایران به صحنه آمده اند و در جستجوی هویت و همچنین نقشی اجتماعی سیاسی در کشورهایشان و در منطقه خاورمیانه هستند، می باشد.

کتاب اخیر وی که هنوز به نظر من جایگاه خود را در مسائل اسلام شناسی بازشناسی نکرده، می تواند یکی از جنجالی ترین نظریاتی باشد که تاکنون در مورد اسلام توسط محققان غربی مطرح شده است. فولر که به داشتن نگاهی رئالیستی به جهان اجتماعی و سیاسی مشهور است، در این کتاب نیز مانند سایر آثارش سعی در فاصله گیری از نگاه های مرسوم دارد و این همان نقطه شروع جنجال در مورد جهان اسلام در غرب است. غربی که پس از ۱۱ سپتامبر، اسلامگرایی و اسلام سیاسی را مسبب تروریسم می داند.

فولر در این کتاب به این نکته می پردازد که اگر اسلام به عنوان یکی از مولفه های اصلی هویتی در خاورمیانه مطرح نبود، آیا نزاع بر سر قدرت در این منطقه وجود نداشت؟ او در پاسخ به این سوال به ریشه های تاریخی قدرت طلبی در خاورمیانه و جهان می پردازد و به قبل از اسلام رجوع می کند. نگاهی به تاریخ خاورمیانه در دوران پیشا اسلام و منابع نزاع بر سر قدرت از نکاتی است که مورد توجه وی است. منابعی همچون قومیت و حتی مذهبی غیر از اسلام که عمدتا یهود، مسیحیت و زرتشتی گری است، قطعا نقش جدی در جهان ماقبل اسلام و حتی جهان بدون اسلام می توانست و می تواند داشته باشد. خاورمیانه از قومیت های مختلف با زبان های مختلف تشکیل شده است. فارس ها، عربها، ترک ها، کردها، یهودی ها، پشتون ها و حتی بربرها اقوامی بودند که در دوره قبل و پس از اسلام بر سر قدرت نزاع داشته اند. فارس ها در این دوره دارای امپراطوری عظیمی بوده اند که برپشت دروازه های آتن می کوبید . قبایل عرب نیز می توانستند دراین جهان نقشی اساسی در منازعه قدرت بازی کنند، همچنان که مغولها در قرن ۱۲ به پهنه بزرگی از آسیای میانه و خاورمیانه حمله برده و آنرا فتح نمودند. از اینرو، بدون وجود اسلام و حتی در دوران آن منابع اصلی تضاد و تعارض، همچون نزاع بر سر پهنه های جغرافیایی ، قدرت، نفوذ، تجارت و … بسیار شایع و رایج بوده است.

اما در مورد مولفه مذهب، و قدرت آن در نبرد سیاسی، فولر معتقد است چنانچه اسلام ظهور نمی یافت، بخش وسیعی از خاورمیانه در سیطره فرقه های مسیحی، قرار می داشت. همچنان که در سپیده دم اسلام، این منطقه در سیطره زرتشتی گری، یهودیت و مسیحیت بود. لذا فولر این سوال را مطرح می نماید که اگر اسلام ظهور نمی یافت و خاورمیانه در غیاب این عامل، در اختیار مسیحیت بود، آیا نزاع پایان می یافت و دیگر ۱۱ سپتامبر و پدیده ای به نام تروریسم، که عمدتا آنا با نام اسلام هویت بخشی می کنند، بوجود نمی آمد؟ وی در پاسخ به این سوال، با نگاهی تاریخی به سابقه جنبش های آزادی بخش و ضد استعماری در قرن ۱۹ و ۲۰، سعی در اثبات این مساله دارد که اگر اسلام هم وجود نداشت، ایدئولوژی های دیگری برای مبارزه با امپریالیسم در این منطقه ظهور می یافت. از نظر وی، جنبش های ملی گرایانه و متاثر از ایدئولوژی های استقلال طلبانه در کشورهای مسلمان، همانقدر می تواند ضد غربی باشد که مبارزات ضد استعماری هندوها در هند، کنفوسیوسی ها در چین، بودایی ها در ویتنام، مسیحیان و آنیمیستها (جان باوران) در آفریقا. او از این رهگذر سعی در اثبات این مساله دارد که هیچ دلیلی وجود ندارد تا بگوییم جنبش های ضد استعماری منحصرا تحت تاثیر اسلام بوده اند.

او نگاهی نیز به رقابت درون تمدنی غرب در تاریخ می اندازد و به کشمکش و نزاع برخاسته از دین مسیحیت، یعنی نزاع کلیسای کاتولیک رم و کلیسای ارتدکس شرقی در قسطنطنیه دارد. از نظر وی نزاع این دو کلیسا در طول تاریخ وجود داشته و به زمان حال نیز سرایت کرده است. فرهنگ کلیسای ارتدکس، بسیار متفاوت از اخلاق غربی پسا روشنگری و سکولاریسم مورد تاکید آن، سرمایه داری،و فردگرایی است و این مهمترین منابع تضاد عقیدتی این دو کلیساست که به پهنه های سیاسی نیز سرایت کرده است. در شرقی که تحت حاکمیت کلیسای ارتدکس باشد، قطعا مسکو نفوذ بسیار زیادی خواهد داشت، همچنان که شوروی در زمان جنگ سرد این نفوذ را حفظ کرده بود. خاورمیانه نیز در صورت عدم وجود اسلام، از نظر فولر، دارای دین مسیحیت ارتدکسی بود که در این صورت نیز به علت مولفه های درونی فرهنگ مسیحیت ارتدکسی، جدال شرق و غرب وجود داشت. او می افزاید: آیا اگر مردم عراق مسیحی بودند، از اینکه می دیدند یک کشور غربی به آنها حمله کرده و هموطنانشان را می کشد، خوشحال می شدند؟ قطعا خیر. لذا اگر اسلام هم نبود، تلاش برای پیدا کردن مستمسکی دیگر برای مبارزه با غرب ادامه می یافت و مردم خاورمیانه به سوی ایدئولوژی هایی می رفتند تا به مقاومتشان مشروعیت و شکوه ببخشد و مبارزاتشان را علیه غرب توجیه کند. خواه این مستمسک ایدئولوژی کلیسای ارتدکس باشد، خواه قومیت، خواه ملیت یا سایر مولفه های فرهنگی این منطقه.
اگر چه فولر این نکته را می پذیرد که اسلام توانسته است به عنوان نیروی ضد استعماری قوی و نیروی مقاومتی قوی، هم برای هویت یابی و هم برای مبارزه در بین مردم خاورمیانه ظاهر شود، اما به نظر وی، نبرد شرق و غرب، می توانست در صورت دیگری نیز در جهان بدون اسلام ظاهر شود. وی می گوید: اگرچه اسلام با حکومت بر یک پهنه منطقه ای وسیع، توانست هنر، فلسفه، معماری و بطور کلی فرهنگ برتر خود را بسط داده و با دیگران به اشتراک بگذارد، اما اگر این مذهب نبود، کشورهای مسلمان آسیای جنوبی و آسیای جنوب شرقی و بطور ویژه پاکستان، بنگلادش، اندونزی و مالزی در سیطره جهان هندو بود و این فرهنگ می توانست به آنان تسری یابد تا اشکال دیگری از فرهنگ هندو را بازنمایی کنند.
وی در مورد مفهوم تروریسم و مصداق های آن نیز به بحثی تاریخی و عمیق پرداخته و متذکر می شود که دنیای غرب که تروریسم را با اسلام بازشناسی می کند، دارای حافظه ای کوتاه مدت است، چرا که اشکال تروریستی قبل از ۱۱ سپتامبر هم موجود بوده اند و منبع آنها نیز در خود غرب مسیحی یا در تمدن های غیر مسلمان و شرقی بوده است، نه در اسلام. او این سوال را مطرح می کند که: اگر اسلام با مدرنیته مخالف بود، چرا تا زمان ۱۱ سپتامبر صبر کرد و قبل از آن واکنشی نشان نداد؟ چرا متفکران اسلامی از اوایل قرن ۱۹ به بعد، در لزوم مدرن شدن مسلمانان مباحث مفصلی را مطرح کرده اند؟ او با طرح این سوالات، به این نتیجه گیری می رسد که اسلام به علت داشتن پتانسیل برای ابزار شدن در برابر مدرنیته یا جهان غرب، مورد استفاده جنبش های مقاومت قرار می گیرد در حالی که اگر اسلام هم نمی بود، قطعا مارکسیسم یا هر ایدئولوژی دیگری می توانست این نقش را عهده دار شود.
او به این رویکرد قالبی در غرب، که اسلام را منبع و ریشه همه مشکلات می داند، حمله کرده و آنرا سفسطه آمیز می خواند . وی می گوید: این ساده اندیشی است که در آیات قرآن جستجو کنیم که چرا مسلمانان از ما متنفرند. این نوعی نگاه کورکورانه به طبیعت مساله است و این طبیعتا جواب درستی به مساله و رویکردی درست در باب حل مساله نیست.
در پایان، وی تاکید می کند جهان بدون اسلام، جهان جنگ ها و رقابت های خونین بر سر تسلط بر پهنه های ژئوپلیتیکی است و اگر مذهب هم نمی بود، گروه های قدرت، از عناصر دیگری استفاده می کردند تا نزاع بر سر موضوعات ژئوپلیتیکی را ادامه دهند. موضوعاتی همچون قومیت، ملیت، جاه طلبی ها، طمع ورزی ها، منابع، رهبران محلی، منابع مالی، قدرت، دخالت ها و … از نظر وی این موضوعات، بی زمان اند و در هر نقطه از جهان و در هر عصری می توانند وجود داشته باشند، چه عصر اسلام، چه مسیحیت و چه جهان بدون اسلام .
نگاهی کوتاه به این کتاب، می تواند مشرب فکری فولر را قبل از هرچیز نمایان کند. مشربی که از ترکیب پارادایم رئالیسم در سیاست و روابط بین الملل از سویی، و روش شناسی مطالعات تاریخی ماکس وبر از سوی دیگر است. در پارادیم رئالیستی در روابط بین الملل، مساله کلیدی و مفهوم اساسی، قدرت است و نزاع و جنگ بر سر منابع کمیاب اجتماعی و ژئوپلیتیکی همیشه تعیین کننده ترین مساله از زمان دولت- شهر های یونان تاکنون بوده است. منطق منافع ملی و داشتن علائق در پهنه های سیاسی و همچنین تکیه بر امر دولت به عنوان نیرویی مقتدر و تعیین کننده و دارای قدرت تشخیص و نیرویی عقلانی، معتقدان به این پارادایم را متقاعد می سازد که نبرد در همیشه تاریخ ادامه خواهد داشت و تصور جهانی بدون صلح، عملا تصوری بی بنیاد است، چرا که منطق طبیعت بشری که دارای خلق و خویی توسعه طلب و شریر است، به پهنه های اجتماعی- سیاسی، ملی، منطقه ای و بین المللی نیز تسری می یابد و این یعنی تنها امکان وجود نظم بین الملل. نگاهی کوتاه به مباحث وبر در مورد نبرد شرق و غرب، و منابع این نبرد، و موضوعات مطرح در آن، بیش از هر چیز ما را به یاد این پارادایم می اندازد، چرا که وی معتقد است جهان چه با اسلام و چه بدون اسلام، جهان جنگ های خونین و نبردهای سخت بر سر موضوعات ژئوپلیتیک است و این یعنی وجود نبرد در همیشه تاریخ.
در روش شناسی مطالعات تاریخی وبر، وی روش خاصی را در مورد این مطالعات در اختیار می گذارد که در این کتاب مورد استفاده فولر است. اگر چه فولر در این کتاب هیچ گاه از وبر یاد نمی کند، اما رد پای روش شناسی تاریخی وی از ابتدا تا انتهای کتاب مشهود است. وبر در موردعلومی که مورد مطالعه آنها واقعیت بشری است، دو جهت را از یکدیگر متمایز می کند: از یکسو جنبه تاریخی آنهاست که در آن، واقعیت تاریخی یکبار برای همیشه اتفاق افتاده است و دیگر اتفاق نخواهد افتاد و ما می توانیم توصیفش کنیم. در این روش، وبر از مفهوم علیت تاریخی استفاده می کند و از طرف دیگر، سوی جامعه شناختی اتفاقات تاریخی است که به بازسازی مفهومی نهادهای اجتماعی و کارکرد آنها می پردازد. این روش نیز از نظر وی به علیت جامعه شناختی می انجامد. نکته مورد توجه در این روش این است که در علیت جامعه شناختی، اگرچه بین دو نمود اجتماعی- تاریخی، نسبتی منظم وجود دارد، اما به این معنی نیست که نمود الف، لزوما سبب نمود ب شده است، بلکه فقط می تونیم بگوییم نمود الف سبب تسهیل نمود ب شده است.
وی در مورد مطالعه یک رخداد تاریخی، و تعیین نقش عوامل آن، روش زیر را پیشنهاد می کند که جالب توجه است: در مرحله اول بایستی خصوصیات منحصر به فرد تاریخی رویدادی را که مدعی پیدا کردن عامل آن هستیم، باز سازیم. این رویداد می تواند یک جنگ یاشد یا یک انقلاب، ظهور یک دین یا هر چیز دیگری. مرحله دوم بایستی به تجزیه عناصر سازنده نمود تاریخی بیانجامد و در مرحله سوم بایستی به حذف برخی از عوامل در آن پرداخته و به طور ذهنی برخی عوامل دیگر را جایگزین کنیم و بگوییم اگر عامل الف نبود یا بصورت دیگری بود، سرنوشت پدیده و نمود تاریخی چه شکلی داشت. مرحله آخر نیز بایستی جریان ذهنی مرحله قبل را با جریان فعلی و نتایج آن یعنی نمود عینی فعلی مقایسه کرد و به این سوال پاسخ داد که آیا جریان رویداد تاریخی کنونی با جریان تاریخی تفاوت دارد؟ در کجا و چه زمینه هایی و چگونه؟
با نگاهی کوتاه به نظریه فوق و کار فولر در جهان بدون اسلام، مشابهت بسیار زیادی در این مطالعه تاریخی- جامعه شناختی ملاحظه می گردد. وبر پدیده جنگ و ستیزه را یک پدیده تاریخی می بیند که آنرا به عناصر فرهنگی تجزیه کرده و نقش اسلام را در آن بطور ویژه ملاحظه می کند و در پی پاسخ به این پرسش است که آیا اگر اسلام نبود، جریان رخدادها در طول تاریخ به همین شکل فعلی پیش می رفت یا خیر؟ و در پایان نتیجه ای که وی می گیرد به این صورت است که: اگر اسلام هم نبود، نزاع، ستیزه، رقابت و جنگ در خاورمیانه وجود داشت و اسلام فقط توانسته تا حدی به پیشرفت منازعات کمک کند ولی مسبب آنها نیست. لذا ترکیب پارادایم رئال در سیاست بین الملل و مفهوم کلیدی جنگ، تخاصم و منازعه در آن با روش شناسی مطالعات تاریخی- اجتماعی مبتنی بر درون فهمی وبر، روشی است که فولر را در فهم جهان بدون اسلام یاری رسانده است. به نظر من این مهمترین و پخته ترین کار فولر از لحاظ جامعه شناسی تاریخی و فرهنگی است که بایستی مورد توجه ویژه قرار گیرد.

منابع:
Fuller, Garaham E, 2010, a World without Islam, U.S.A: Little, Brown and Company
Weber, Max, 2005, Gesammelte Werke, Deutschland: Digitale Bibliothek
Schiedler, Siegfried & Spindler, Manuela, 2008, Theorien der Internationale Beziehungen, Stutgart: UTB