انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جمعیت تاریخی گیلان

جمعیت تاریخی یک سرزمین نقش مهمی در تحولات تاریخی آن ایفاء کرده است. در گذشته در شرایط پایین بودن تکنولوژی، عددجمعیت به عنوان نیروی کار تولیدی و در نتیجه حجم و اندازه ی تولید و نهایتاً مازاد اقتصادی و همچنین اندازه ی نیروی نظامی و غیره اهمیتی به مراتب مهم تر از امروز داشته است. به ویژه این عامل در تاریخ گیلان بسیار پر اهمیت بود . زیرا می دانیم آباد کردن جنگل های انبوه بارانی در جلگه ی گیلان وکشت برنج نیاز به نیروی کار فراوان داشت و بدون وجود نیروی کار فراوان امکان کشت این محصول به دشواری ممکن می شد. اندازه ی جمعیتِ بیشتر در یک سرزمین همچنین می توانست به عنوان یک متغیر مستقل مولفه ی مهمی در تحولات ساختاری اجتماعات موجود باشد و با تولید حجم مازاد زیاد تر ، مولفه ای برای تشکیلات پیچیده تر و ایجاد خان سالاری ها و تشکیلات نیز دولت موثر بوده باشد.
در باره ی جمعیت تاریخی گیلان تاکنون هیچ مطالعه ای(به جز بررسی کوتاهی که نگارنده در کتاب « تاریخ تحولات اجتماعی و اقتصادی گیلان، نگاهی نو» انجام داده) در دست نیست. از این رو در بررسی حاضر کوشش شده است تا به این پرسش پاسخ گفته شود که جمعیت در تاریخ قدیم گیلان در دو مقطع تاریخی که هیچ آماری از جمعیت در دست نیست چه تعداد بوده و چگونه در سطح این سرزمین کوچک توزیع جغرافیایی یافته بود؟ اما پیش از آن لازم است اهمیت شناخت جمعیت تاریخی در پژوهش های تاریخی مورد بحث فشرده باشد.

اهمیت شناخت جمعیت تاریخی

برای نشان دادن اهمیت شناخت جمعیت تاریخی در یک سرزمین بهتراست به پژوهش میدانی گسترده ای که «جراید دایموند» در طول قرن بیستم انجام داده وسپس در اواخر این قرن در سال ۱۹۹۷ آن را انتشار داده نگاهی اجمالی بیندازیم. «جراید دایموند» پژوهشگر جغرافیدان زیستی در شاهکارش با عنوان «اسلحه، میکروب و فولاد»(با عنوان فرعی سیر جوامع انسانی) که آن را با تحقیق میدانی در سراسر جهان و به ویژه در سرزمین بکر جزایر «گینه ی نو» در شمال قاره ی استرالیا که در زمان پژوهشش در نیمه ی نخست قرن بیستم و بعد از آن هنوز بسیاری از آنان در دوره ی تاریخی سنگ به سر می بردند و از طریق جمع آوری و شکار امرار معاش می کردند به خوبی نشان داده است که عدد و اندازه ی جمعیت به عنوان یکی از عوامل تاثیرگذار اصلی در تحولات تمدنی بشرتا چه حد مهم و حیاتی بوده است:«اندازه ی جمعیتِ یک واحد سیاسی در کنش متقابل با تراکم جمعیت آن، بر فن آوری وسازمان اقتصادی، اجتماعی وسیاسی تاثیر می گذاشت. به طور کلی، هر چه اندازه ی جمعیت[ یک واحد] بزرگ تر و تراکم بیشتر بود، فن آوری و سازمان[آن واحد]، پیچیده تر و تخصصی تر می شد. به طور خلاصه، در جمعیت بسیار متراکم، فقط بخشی از مردم کشاورز می شدند اما همه بسیج می شدند تا خود را وقف تولید متمرکز خوراک کنند و به این ترتیب مازادی را برای تغذیه ی غیر تولید کنندگان به وجودمی آوردند»(جراید داموند۱۳۸۷ص۸۱). او در جای دیگر می نویسد:« رشد جمعیت با سازوکاری که به پیچیدگی اجتماعی و پیچیدگی اجتماعی نیز به تشدید تولید خوراک و از این طریق به رشد جمعیت می انجامید. جوامع متمرکزِ پیچیده به نحو منحصر به فردی قادر به سازماندهی احداث بناهای عمومی(از جمله نظام آبیاری)، تجارت با مناطق دوردست(ازجمله واردات فلزات برای بهبود افزارهای کشاورزی) وفعالیت های گروه های متفاوت متخصصان اقتصادی(مانند تغذیه ی دامداران با غلات کشاورزی و انتقال دام های دامداران به کشاورزان برای استفاده به عنوان حیوان شخم زن)هستند. تمامی این توانمندی های جوامع متمرکز سبب تشدید تولید خوراک[و اضافه می کنیم تولید مازاد بیشتر] و از این طریق رشد جمعیت در سراسر تاریخ می شود[می شد]»(همان، ۳۶۰).

جراید دایموند بر اساس تجربه های پژوهشی خود در سراسر جهان به استانداردی از اندازه ی جمعیت ورابطه ی آن با تشکیل سازمان های اجتماعی در سپیده دم تاریخ دست یافت که برای هر پژوهشگر تاریخ ارزش بسیار دارد. او دریافت که وقتی جمعیت از حد معینی فراتر می رفت چگونه حل اختلاف ها از طریق کدخدا منشی و روابط معین آشنایی سببی و نسبی خارج و تنها از طریق نهادهای اجتماعی و مدنی میسر می شد. به عبارت دیگر افزایش عددی جمعیت در یک قلمرو، تا زمانی که از حد ده ها و صدها نفر فراتر نرفته بود(یعنی حدّ تشکیل گروه و قبیله)، بستگی های سببی ونسبی می توانست اختلاف ها را از طریق ریش سفیدان گروه و قبیله حل و فصل نماید ودر نتیجه نیازی به تشیکلات اجتماعی پیچیده تر نبود لیکن افزایش جمعیت و فراتر رفتن اجتماعات از حد هزاران نفرتنها به مدد نهادهای اجتماعی بود که حل مناقشات اجتماعی را میسر می کرد. در واقع افزایش جمعیت به گونه ای ناگزیر سازمان های پیچیده تری را طلب می کرد:« یک دلیل برای این که چرا سازمان حکومت انسانی گرایش به تغییر از [ساخت] قبیله به خان سالاری در جوامعی دارد که بیش از چند صد عضو دارند این است که مسئله ی دشوار حل و فصل کشمکش ها میان غریبه ها در گروه های بزرگ تر بیش از پیش حاد می شود. این واقعیت که تقریباً همه ی افراد قبیله خویشاوندِ نسبی وسببی یک دیگر هستند، مسائل بالقوه ی ناشی از حل و فصل تنش ها را در قبائل، گسترده تر می سازد. پیوندهای برآمده از مناسبات که تمامی اعضای قبیله را در ارتباط با هم قرار می دهد، وجود پلیس، قانون و سایر نهادهای مربوط به حل و فصل تنش ها را که در جوامع بزرگتر وجود دارند،غیر ضروری می کند، زیرا دو دهکده که درگیر مجادله می شوند خویشاوندان مشترک زیادی دارند که به هر دو فشار می آورند تا از تبدیل جدال به خشونت مانع شوند»(دایموند، همان، ص۳۴۴). دایموند با تاکید بر این که سازمان ونهادهای پیچیده تنها مختص جوامع بزرگ با جمعیت بیشتر و اساساً محصول ضروری چنین اجتماعات پر جمعیت بوده ، ضمن محاسبه ی تعداد معمول نزاع ها در یک گروه ۲۰ نفره و ۲ هزار نفره و مقایسه ی آن ها با هم ، نظریه ی جدیدی در خصوص علت تشکیل خان سالاریها و به ویژه دولت به دست می دهد که در نوع خود یک نوع آوری مسلم تلقی می شود :« در یک گروه که هر کس رابطه ی نزدیکی با دیگری دارد، افرادی که هم زمان با یکی از دو طرف دعوا خویشاوند هستند برای میانجی گری پا پیش می گذارند. در قبیله که افراد بسیاری هنوز خویشاوند نزدیک هم هستند و همه، دست کم یک دیگر را به نام می شناسند، اقوام متقابل و دوستان متقابل در نزاع ها، میانجی گری می کنند. اما هنگامی که از حد و آستانه ی «صدها نفر» که پایین تر ازآن همه هم دیگر را می توانند بشناسند، عبور کنیم، افزایش تعداد جفت برخوردها به برخورد جفت های غریبه و غیر خویشاوند بدل می شود. هنگامی که غریبه ها با هم نزاع می کنند، تعداد کمی از افرادِ حاضر، دوست یا خویشاوندِ هر دو طرفِ نزاع هستند و در خاموش کردن آن منفعت دارند. در عوض، بسیاری از ناظران، دوست یا خویشاوندِ یکی از دو طرفِ درگیر هستند و جانب او را می گیرند و نزاع دو نفره به دعوا و مرافعه ی عمومی گسترش می یابد. به این گونه، جامعه ی بزرگی که حل و فصل تنش ها را به تمامی اعضای آن واگذار کند، انفجار آن را تضمین می کند. این عامل به تنهایی توضیح می دهد که چرا جوامعی با هزاران نفر تنها به این شرط می تواند به بقای خود ادامه دهد که مرجعی مرکزی را تکامل بخشد که قدرت را به انحصار خود در می آورد و کشمکش را حل و فصل می کند»(دایموند، همان، ص۳۷۸ تاکید از ماست).
سرانجام دایموند با استفاده از تجربه ی خود در جوامع ابتدایی گینه ی نو که هنوز برخی از آنان در مرحله ی جمع آوری و شکار به سر می بردند به استانداردی از رابطه ی اندازه ی جمعیت و تشکیل خان سالاری ها و دولت در جوامع ابتدایی وتاریخی دست می یابد که بدون تردید از هر نظر در پژوهش های تاریخی می تواند مهم باشد. به ویژه این که دست آوردهای نظری او در این پژوهش نه حاصل تنها کار کتابخانه ای بلکه همچنین کار گسترده ی میدانی او در این زمینه بوده است(جدول ۱).

 

پرونده «ناصر عطیمی » در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/9859

 

برای خواندن مقاله کامل در فرمت ورد در زیر کلیک کنید:

۱۳۴۴۳ (۲)