جستوجویی اندیشه کاوانه در زندگی و آثار داریوش شایگان
نمود یک گفتوگوی فراتاریخی
نوشتههای مرتبط
محمدرضا ارشاد
گفتمان شایگان
با درگذشت داریوش شایگان پرونده یکی از گفتمانهای روشنفکری ایرانی که خود شایگان تنها نماینده آن بود، نه تنها بستهنشده؛ بلکه تازه به جریان افتادهاست.شاید بپرسید که چگونه میتوان از گفتمانی نام برد که تنها یک نماینده دارد و از همه مهمتر این که چگونه پس از درگذشت تنها نماینده آن،همچنان پویا و زنده است؟ آیا این مدعا متناقض نیست؟ مگر نه این است که گفتمانهای روشنفکری عموما طیفهای گوناگون فکری را در خود جای میدهند؟پاسخ به این پرسشها را میتوان در جهان زندگی داریوش شایگان جستوجو کرد.جالب اینجاست که حتی درست پس از درگذشت او انبوهی یادداشت و مقاله از چهرههای گوناگون فکری،روشنفکری، هنری فرهنگی و سیاسی درباره سویههای گوناگون شخصیتی، اندیشگی و فرهنگی شایگان در مجلهها و روزنامههای کشور به چاپ رسید.جدا از ارزشهای معرفتشناختی و فکری این یادداشتها،آنچه از مجموع آنها برمیآمد این بود که موضوع این یادداشتها؛ یعنی شایگان بر نویسندگان آنها تاثیر ویژهای نهادهبود.برخی از این نویسندگان تنها با نوشتههای او همسخن بودند و گروهی دیگر، افزون بر همسخنی با نوشتههایش با او نشست و برخاست هم داشتند.اگر از تفاوت برداشتهای این دو گروه از منش و شیوه فکری شایگان بگذریم، از این واقعیت که شایگان توانسته بر این گستره گونهگون مخاطبان تاثیر بگذارد،شگفتزده خواهیم شد. علی دهباشی در شماره اخیر مجله بخارا همه این یادداشتها و مقالهها را در بیش از ۷۶۰ صفحه گرد آوردهاست. این که چرا و چگونه شایگان توانسته این گونه بر این شمار فراوان مخاطبان تاثیر بگذارد، موضوع این نوشتار نیست، اما در آنچه مربوط به این نوشتار؛ یعنی کتابهای او میشود، باید به این نکته اشاره کرد که کتابهای شایگان جدا از جهان زندگی او نیستند.هر یک از این کارها بازتابگر پارههایی از وجود او هستند. به این معنا که نویسنده آنها را زیستهاست، اما درست همین تجربههای زیسته یا – بهتر است بگوییم- تجربههای زینده و زاینده است که میتوانند مخاطبان گوناگون نوشتههای شایگان را با او همراه و همنوا گردانند.به نظرم یکی از دلیلهای این همگامی و همنوایی این است که شایگان همراستا با وضعیت وجودی خود در جستوجو در اقلیمهای گوناگون وجود برای مخاطبان خود اندیشههایی به ارمغان آورده که چون شهدی رنگین و گوارا به کام مخاطبان خوش مینشیند.شایگان بخوبی میتوانست از میان خواندهها و دیدههای متفاوت خود آمیزهای منطقی و دلپذیر فراهم آورد. ذهن شگفت ترکیبگر و اسفنجگون او به آسانی میتوانست نسبت میان چیزها- نه لزوما شباهتشان- را دریابد و مفهومی نو از پیوند این نسبتها بسازد. این جستوجوگری در اقلیمهای گوناگون وجود و یافتن نسبت و پیوندهای ناپیدا میان پدیدهها، بازتابی از وضعیت وجودی خود شایگان بود.او خود– آن گونه که بارها در جاهای گوناگون نوشته و گفته- حاصل تجربههای پیچیده ، ناهمگون و پرگسست و نشیب سده کنونی بودهاست.گویی خاطرههای چندین نسل و دوران را با خود دارد . او میکوشید میان همه این ناهمزمانیها و گسست و چینو شکنهایی که در وجودش آشیانه کردهبودند،نسبت و پیوند برقرار سازد.از این دید، شایگان، خود؛ نمود یک گفت و گوی فراتاریخی بود.او از جهانی میآمد که چونان آونگی در میانه شکوه پیوسته سنتهای گذشته و ساختارهای پرچین و شکن جهان مدرن در گردش بود. همانگونه که در جایی گفته، خود را متعلق به دو ساحت میدانست؛ ساحت خاکی یا همان جهان واقعی و ساحت آبی یا همان عالم خیال و تصورات. با این حال کوشید تا بتواند این آونگ را در جایی به تعادل برساند.این پرسمان بنیادین بویژه از کتاب”آسیا در برابر غرب” – که بیشترین حجم انتقادها را متوجه خود کرده- تاکتاب “افسونزدگی جدید: هویت چهل تکه و تفکر سیار” درمیگسترد. در میانه این دو کتاب، شایگان کتابهای دیگری هم نوشته که به گونهای حلقههای میانجی این کتابهابه شمار میروند. اما چهار کتاب پایانی شایگان یعنی” در جست و جوی فضاهای گمشده”،”پنج اقلیم حضور: بحثی درباره شاعرانگی ایرانیان”، بویژه “جنون هشیاری” و”فانوس جادویی زمان” اثرهایی هستند که با آن که با کارهای پیشین او درپیوند هستند، اما راه دیگری را در برابر ما مینهند؛ راهی که همزمان دوران جوانی، میانسالی، پیری و پایان زندگی شایگان را به هم میپیوندد.
تکانه های بنیادین
پیش از این که نگاهی گذرا به کتابهای شایگان بیاندازیم،بهتر است دورنمایی از جهان زندگی او را ترسیم کنیم؛ چرا که –همان گونه که گفتهشد- نوشتههای شایگان جدا از جهان زندگی او نیستند.سپهر خانوادگی،جهان ایرانی- اسلامی و روزگار معاصر،چونان دایرههایی درهم و هممرکز، جهان پرتب و تاب شایگان را ساختهاند.این دایرهها چنان در هم فرورفتهاند که جداسازی آنها از یکدیگر ناممکن است.
مایههای بنیادین اندیشه شایگان در محیط ویژه خانوادگی او شکل گرفتند. او در خانوادهای چندزبانه و چندفرهنگه زاده و پروردهشد؛ پدرش بازرگانی از ترکان ایران بود و مادرش، بانویی گرجی و سنی مذهب.پدر و مادرش با ترکی عثمانی(استانبولی) با یکدیگر سخن میگفتند ، مادرش با دایه و پرستار او به زبان روسی و خاله- که همراه خانواده شایگان زندگی میکرد- و مادرش به گرجی. ضمن این که مادر شایگان فارسی را با لهجه شیرین گرجی صحبت میکرد.او را از کودکی در مدرسهای فرانسوی(سن لویی) در تهران گذاشتند؛ مدرسهای که به دست کشیشان لازاری اداره میشد.در همین مدرسه بود که شایگان آهسته آهسته با نمودها و بنیانهای تمدن مدرن آشنا شد. شایگان در بخشی از خاطرات چاپنشدهاش– که در واپسین شماره مجله بخارا به چاپ رسیده- در این باره میگوید ؛ حضور در این مدرسه سبب شد تا با مفهوم تاریخ و پیشرفت آشنا بشوم و این که در جایی دیگر از جهان، دگرگونیهایی رخ نموده که به پیدایی انسان و جامعهای دیگرسان از جامعهای که به آن تعلق دارم،دامن زدهاست.این احساس گنگ که گویی با دو جهان سر و کار دارد ؛ جهان مدرسه فرانسویها و جهان بیرون از آن ،بعدها که شایگان برای تحصیل به اروپا رفت،افزونتر شد. به هر روی،شایگان از همان زمان، این شکاف را در وجود خود احساس میکرد، اما این احساس شکافی که به تعبیر خودش؛ وجود او را “دو شقه” کردهبود، هنگامی برای او جدیتر شد که او را در پانزدهسالگی به انگلیس فرستادند.در چهار سالی که شایگان در انگلیس میزیست؛ یعنی از ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۴،تکانههای فرهنگی بیشتری در او زده شد.دوری از خانواده و کشور، همزمان به او احساس استقلال شخصیتی و فکری میداد و بهتر میتوانست با فاصله و درنگ بیشتری به جهانی که به آن تعلق داشت بیاندیشد . در این زمان او به بررسی و مطالعه تاریخ ایران پرداخت. کمکم این پرسش برای او مطرح شد که چرا و چگونه درست از سده شانزدهم و هفدهم میلادی؛ یعنی با ظهور دکارت ما از گردونه تاریخ بیرون رفتیم و در “تعطیلات” ناخواستهای به سر بردیم؟ اینک آن احساس گنگ دوپارگی و شکاف، جای خود را به اندیشه و کاوش جدی در یک گسست جدی وجودی، تاریخی و معرفتشناختی دادهبود. گرچه احساس و آگاهی از این وضعیت دوگانه یا گسست وجودی و تاریخی او را همزمان پرخاشگر و شگفتزده میکرد، اما هیچگاه تا پایان عمر خود- جز اندکی در برش ویژه زمانی که حاصل آن “کتاب آسیا در برابر غرب بود”- بر سویههای ناشاد وناخرسند این آگاهی وجودی تاکید نکرد.شاید به همین دلیل بود که شایگان هیچگاه به اندیشه سیاسی چپ گرایش نیافت؛ گرچه آن را نفی هم نمیکرد و همواره با نگاهی فرهنگی و فلسفی به میراث مارکسی مینگریست.ضمن این که به ایدئولوژیهای راست هم گرایشی نداشت.از سوی دیگر؛ انضباط پادگانی “پابلیک اسکول انگلیسی” او را بیشتر با آنچه از مدرسه فرانسویهاآموختهبود؛ یعنی بنیانهای زندگی مدرن آشنا کرد. در انگلیس بود که شایگان با هنر مدرن آشنا شد؛تئاتر، موسیقی و باله. او بعدها زمانی که به برای تحصیل فلسفه به ژنو رفت، ضمن رفتن به کنسرتها و نمایشهای گوناگون،در کلاسهای نقد ادبی دانشگاه شرکت میکرد و به خواندن ادبیات مدرن روی آورد.در همین زمان بود که شایگان رمانهای بزرگ مدرن از جمله ” در جست و جوی زمان بازیافته” مارسل پروست را خواند.جالب اینجاست که دو تا از آخرین کتابهای او یعنی؛”جنون هشیاری” و ” فانوس جادویی زمان” که به ترتیب درباره شارل بودلر؛ شاعر فرانسوی و مارسل پروست؛ رماننویس فرانسوی هستند،درواقع؛گونهای بازگشت اندیشهکاوانه شایگان در چگونگی علاقه اش به ادبیات مدرن به شمار میروند.
شایگان با همه گرفتوگیرهایی که در درون خودمیدید، با گامنهادن در مسیر وجودی خود، گونهای رهایی و آزادگی را تجربه کرد.این آزادگی و رهایی که تا پایان عمر براو پرتو انداختهبود، آرامش ویژهای را وجودش جلوهگر میساخت. با این که احساس میکرد گویی چندین سده زیسته و شاهد دگرگونیهای شتابان و برقآسایی بوده که ایران و پهنه جهان را درنوردیدهبودند،اما همواره با “طنز خاص انگلیسی” و البته نگرشی خیاموار که حاکی از نگاه و منشی منصفانه و گونهای “فاجعهزدایی” از رخدادهای ناگوار زندگی بود،به همه چیز مینگریست.تو گویی چون “منخستهدل” حافظ در اندرون خود فغانی داشت؛ غوغای روزگاری که شکیبدلانه با گوش جان شنودهبود، اماآن رابا بیست دهان برای ما بازمیگفت.افزون بر اینها،شایگان به مانند هر فرد دیگری تنهایی ویژه خود را داشت.با این تفاوت که او بر تنهایی خود آگاه بود و به واسطه آن فردیت و یکتایی وجودی خود را یافتهبود.درواقع؛ روایت صادقانه شایگان ازاسطورههای فردی خود بود که همه را خود فریفته میکرد و شایداز همین جا بتوان راز همسخنی شایگان را با مخاطبان بیشمار زمانهاش دریافت. به نظر نگارنده یکی از آن اسطورههایی که زندگی او را دگرگون کردهبود،آخرین سخنانی بود که پدرش خطاب به وی گفتهبود و تا پایان عمر در ذهن او ماندگار و اسطوره زندگانی او شدهبود.زمانی که پدرش پی برد که فرزندش حرفه او را پیشه نخواهد کرد،پسر را خواست و به او گفت:” بین من و تو یک اختلاف طبقاتی و فرهنگی به وجود آمده… من بازرگانی سنتی ماندهام و تو دچار نوعی اشرافیت ذهنی شدهای.حال هر کاری که مایلی بکن، تا زندهام از تو حمایت خواهم کرد….ولی هر چه پیش آید و هر تصمیمی که میخواهی بگیری، یک چیز را بدان: انسان بودن بالاتر از همه چیز است.”این همان اسطورهای است که مسیر زندگی شایگان را تعیین میکند ؛ اسطورهای که در عین این که گواه استقلال پسر از پدر است،تایید پدر را هم در خود دارد.
جهان نسبتها
شایگان را باید اندیشمند گسستهای وجودی دانست.او درباره این گسستها که وجودشرا دربر گرفتهبودند،پرسشهایی جدی درانداخت.شایگان بخوبی پی بردهبود که این گسست تنها ویژه ایرانیها نیست؛ ساکنان همه تمدنهای کهن از جمله تمدن هندی، تمدن چینی و تمدن ژاپنی،هر یک به شیوه ویژه خود آن را از سر میگذرانند.این نکته انگیزهای شد تا به شناخت تمدنهای کهن آسیا روی آورد؛ بویژه تمدن هند که شایگان نقش آن را در آسیا با نقش تمدن یونان در غرب میسنجید. از دید او تمدن هندی سده ششم پیش از میلاد یک آزمایشگاه بزرگ فلسفی است که در آن همه گونه گرایش فکری میتوان یافت؛ از مادهگرایان تا دوبنانگاران(معتقدان به ثنویت) ، اندیشههای شگفت و رازوار اوپانیشادها ، آیین جین و بودا.این گونهگونی اندیشه و فکر را بی آن که محدویتی بر آن باشد، تنها میتوان در یونان باستان سراغ گرفت.شایگان در سوئیس در کنار خواندن فلسفه ، به کلاسهای تاریخ اسطورههای هند “ژان هربر”؛ هندشناس نیز میرفت. او سپس به آموختن زبان سانسکریت پرداختو بعدها در آشنایی با هانری کربن ،به مطالعات تطبیقی علاقهمند شد. کتاب “آیین هندو و عرفان اسلامی” که پایاننامه دکتری او با این شرقشناس فرانسوی بود،حاصل این دوران است.شایگان بواسطه احساس دینی که به هانری کربن میکرد، بعدها کتابی درباره او با نام”هانری کربن:آفاق معنوی تفکر معنوی در اسلام ایرانی” به فرانسه نگاشت. در ضمن در سالهای ۴۰ شایگان بابرخی از بزرگان و فرزانگان اسلام از جمله: علامه طباطبایی و سید جلالالدین آشتیانی نشست و برخاست پیدا کرد.این نشست و برخاستها تاثیری فراوانی بر رویکردهای فکری شایگان درخصوص معنویت داشت.شایگان در کتاب ” آیین هندو و عرفان اسلامی” بر این نظر است که اگر ساختارهای بنیادین اندیشه عرفانی را در نظر بگیریم، میتوانیم میان آنها نسبتهایی را بیابیم اما این به آن معنا نیست که آنها عین یکدیگرند.بر همین پایه بود که او کوشید تا نسبتهای عرفانی آیین هندو و اسلام را در کتاب “آیین هندو و عرفان اسلامی” بیابد و به بررسی بگذارد.شایگان این کتاب را حاصل گوشهگیری چندین ساله خودخواستهاش از جهان خواندهاست، به گونهای که وقتی برای دفاع از پایاننامه خود به دانشگاه سوربن رفتهبود، تازه پی بردهبود که دانشگاه به دلیل شورش می (۱۹۶۸) بستهشده!
شایگان در سالهای ۱۳۴۰در گروه زبانشناسی دانشگاه تهران به آموزش زبان سانسکریت میپرداخت.کتاب “ادیان و مکتبهای فلسفی هند” فراورده همین دوران است.او در دیباچه این کتاب که یکی از کتابهای منبع در زمینه هندشناسی در ایران است،با بهرهگیری از اندیشههای “ژرژ دومزیل”؛ فرهنگ و اسطورهشناس فرانسوی، میکوشد از نگاهی دیگر جامعه هند باستان و سنتهای فرهنگی و اسطورهای و فلسفی آن را به بررسی و کاوش بگذارد.از دید شایگان ایدئولوژی سهبخشی یا سهگانه هند و اروپایی- که دومزیل در کتابهایش به شرح آن پرداخته- در ساختار اجتماعی، فرهنگی و فکری هند بازیافتنی است. شایگان با این دیباچه میکوشد تا به خواننده درکی علمی از فرایند دگرگونیهای فرهنگی و فلسفی تمدن هند باستان بدهد.بررسیها و مطالعات پیگیر شایگان در تمدن هند به فهم او در خصوص شناخت اسطوره،فلسفه و پیوندهای تمدنی کمک شایانی کرد.
ژرفْساختهای تمدنی
در این دوران پرسش بنیادین شایگان این بود که چرا تمدنهای بزرگ و کهن آسیایی درست از زمانی که تمدن مدرن پدید آمد،از گردونه تاریخ بیرون ماندند و از زایایی بازماندند و این که تمدنهای سنتی چه پیوندی با تمدن مدرن دارند.این پرسشها به نگارش دو کتاب”بتهای ذهنی و خاطره ازلی” و ” آسیا در برابر غرب” انجامید. شایگان در این دوران از یک سو، میخواهد به سویههای همسان و مشترک تمدنهای آسیایی راه ببرد و شناخی تطبیقی از آنها به دست بیاورد و از دیگر سو، بر آن است تا نسبت میان تمدنهای کهن و تمدن مدرن را دریابد و از این راه زمینههای گفتوگو میان آنها را فراهم آورد.به همین دلیل نخست میکوشد تا گوهره تمدنهای آسیایی را بشناسد.اسطورهها یا ساحتهای نمادین فرهنگ، ابزارهای زبانی و بیانی مشترک میان تمدنها هستند. از همین رو شایگان در کتاب ” بت های ذهنی و خاطره ازلی” به این ساحتهای بنیادین می پردازد.شایگان در این کتاب بیش از همه زیرتاثیر سه اندیشمند و اسطورهشناس بزرگ؛ یعنی یونگ، الیاده و کاسیرر است.از دید شایگان نمادهای اسطورهای میتوانند به مقایسه میان فرهنگها کمک کنند؛ چرا که این نمادها صورتهای گونهگون کهنالگوها هستند و درواقع؛ سیر کهنالگوها را از فرهنگی به فرهنگی دیگر نشان میدهند. از دید شایگان اسطوره بنیادیترین نقطه اشتراک تمدنهاست.تجربه انسان با امر قدسی از طریق زبان نماد یا همان اسطوره بیان می شود.اگر بخواهیم به زبان کانتی بگوییم؛ اسطوره در میان ساحت پدیداری و ساحت نومنی پدیدهها آشیان دارد.یا به زبان لکانی؛در میانه امر نمادین و امر خیالی در نوسان است؛ یعنی اسطوره هم، پایی در جهان واقعیت دارد و هم پایی در جهان خیال.بر پایه همین تعبیر است که میتوان اسطوره را به برداشت کربنی همان “عالم مثال یا خیال” نزدیک دانست. در هر حال شایگان با کتاب”بتهای ذهنی و خاطره ازلی” میکوشد تا خواننده را به سطح بنیادی و مشترک تمدنها ببرد.او در این کتاب مقاله مفصلی درباره بینش اسطورهای دارد.از دید شایگان این فضای تمثیلی و نمادین(اسطوره) در همه تمدنهای شرقی و غربی حضور دارد و زبان مشترک همه عارفان بزرگ است، اما از دوران دکارت پیوند انسان با عالم خیال یا همان ساحت اسطورهای میگسلد؛ چراکه دنیای دکارت جهان دوگانه انگاری تن و روان(روح) است. دنیای خیال و اسطوره درست در میانه این دو جوهرجای گرفتهبود.
چنبره ایدئولوژی
اکنون که شایگان با کتاب “بتهای ذهنی و خاطره ازلی” به ژرفْساختهای تمدنی راهیافتهبود، میتوانست گام بعدی خود را که تحلیل تمدنهای کهن آسیایی و نسبت آنها با تمدن مدرن بود،بهآسانی بردارد.به همین دلیل، بخشهایی از کتاب لحنی نوستالژیک دارد و با تاثیر از هایدگر و نیچه خواستار بازگشت به خویشتنی شرقی است. با این همه در عینی که نویسنده بر غنای سنتهای مشترک آسیایی تاکید دارد، اما در همان حال نمیتواند چشم خود را بر دستاوردهای تمدن مدرن ببندد.از این روی، به نظر میرسد که نویسنده در به دنبال یافتن زمینههای گفتوگو میان تمدن مدرن و تمدنهای آسیایی است که اینک بیرون از گردونه تاریخ ایستادهاند. شایگان بعدها از این وضعیت به “تعطیلات در تاریخ” تعبیر کرد.به نظر شایگان،وضعیت “نه این و نه آن”، خودْویژگی مردمانی است که در این تمدنها و در حاشیه تاریخ روزگار میگذرانند؛وضعیتیکه آرام خود شایگان را هم ربوده و او را در ساحتهای گوناگون وجود سرگردان کردهبود.کتاب” افسونزدگی جدید: هویت چهل تکه و تفکر سیار” گسترشیافته همین انسان سرگردان در قلمرهای وجودی است که البته به گونهشناسی انسان کوچنده یا مهاجر والایش یافتهاست.
هنگامی که شایگان کتاب “آسیا در برابر غرب” را مینوشت، با فردید آشنا بود.او همراه با چندین تن دیگر در نشستهایی که فردید در خانه امیرحسین جهانبگلو برگزار میکرد، حضور مییافت. او زیر تاثیر فردید به پرسش از تقدیر تاریخی تمدنها در برابر تمدن غرب میپردازد، اما با این تفاوت که مفهوم “غربزدگی” او را در معنایی متفاوت به کار میگیرد. از دید شایگان غرب زدگی بیماری است. غربزدگی آن گونه که جلال آل احمد میگفت، غربی شدن نیست. غربزدگی برآیند نادانی ما نسبت به شناخت غرب است؛ یعنی وضعیتی که میپنداریم غرب را میشناسیم، اما براستی آن را نمیشناسیم.از سوی دیگر؛انسان آسیایی سنت خود را نیز بدرستی نمیشناسد، اما گمان میکند که میشناسد.بنابراین دچار”توهم مضاعف”ی است که برآیند وضعیت”نه این و نه آن” است؛ یعنی انسان آسیایی نه از غرب شناخت درستی دارد و نه از سنتهای باشکوه گذشته خود؛بنابراین دچار”ازخودبیگانگی مضاعف” است.در چنین وضعیتی همه دچار توهمهای بزرگ هستیم؛ یعنی از یک سو؛میپنداریم که با سنتهای غنی گذشته درپیوندیم و از سوی دیگر؛چون روزانه با نمودهای فنآورانه مدرن سر و کارداریم،گمان میبریم که اندیشه مدرن را میشناسیم،اما این گونه نیست. در هر حال آنچه از این توهم بزرگ حاصل میشود، چیزی جز ایدئولوژی نیست.تار و پود ایدئولوژی از همین توهمهای بزرگ بافته میشود. انسان آسیایی از دید شایگان، فرد ایدئولوژی زدهای است که ناچار به پر کردن شکافها و گسستهای هویتی خود با ملات(ملاط) ایدئولوژی است؛بیریشه است. شایگان مفهوم”گسست” را که از دوران کودکی در خود حس میکرد، در این کتاب بخوبی به تحلیل میگذارد.کتاب نشان میدهد که خود نویسنده در جایگاهی بینابین ایستادهاست.شایگان از این جایگاه در کتابهای بعدی خود؛ بویژه “نگاه شکسته: اسکیزوفرنی فرهنگی” و “افسون زدگی جدید” به اسکیزوفرنی یاد میکند.البته شایگان در کتاب “افسون زدگی جدید” گستره این جایگاه (اسکیزوفرنیک) را بواسطه جهانیشدن و مجازیسازی فراخ در نظر میگیرد و آن را به همه مردمان سیاره تسری میدهد.
در آغاز اشاره کردیم که اندیشه شایگان را نمیتوان بیرون از بافت جهانی آن شناخت.اندیشه بازگشت به خویشتن هم که در کتاب “آسیا در برابر غرب” درانداختهشده میتواند بازتابی از جنبشهای فرهنگی و اجتماعی که در سالهای ۶۰ و ۷۰، نخست در آمریکا و سپس در اروپا رخ نمودند،باشد. میراث این جنبشها که به جنبشهای ضد فرهنگ شناختهمیشوند، به پسامدرنیته رسید.در این جنبشها توجه به دینها و معنویتهای شرقیمطرح بود؛ گونهای بازگشت به چیزی که همزمان در ایران به صورت بازگشت به خویشتن نمودار شد. این نکته را هم باید افزود که نویسنده در پایان کتاب”آسیا در برابر غرب” در فصلی با عنوان”تاریک اندیشی جدید”نسبت به نکتههایی که در کتاب آمده هشدار میدهد ؛ از جمله این که اگر این بازگشت به خویشتن همراه با انتقاد نباشد میتواند به یک آگاهی دروغینبیانجامد. همین نگاه انتقادی مایههای کتاب بعدی شایگان را میسازند.
یک چرخش و چشمانداز تازه
پس از پیروزی انقلاب اسلامی داریوش شایگان به فرانسه رفت و حدود یازده سال در آنجا بود.این دوری از میهن شایگان را به چرخشی جدی در برخی از دیدگاههایش کشاند.گرچه- همان گونه که در بالا اشاره کردیم- در فصل پایانی کتاب “آسیا در برابر غرب” رد پای این بازنگری و انتقاد را میتوان دید.در همین دوران توجه شایگان به مکتب انتقادی فرانکفورت جلب شدهبود.شایگان با بهرهگیری از مایههای فکری و نقادانه مکتب فرانکفورت، گرایشی انتقادی نسبت به برخی از دیدگاههای پیشین خود پیدا کرد.حاصل این بازکاویها و بازنگریها کتاب “انقلاب دینی چیست؟” بود. این کتاب با این که به فارسی برگرداندهشده اما هنوز مجوز چاپ نگرفتهاست.انقلاب دینی چیست؟ در میان کتابهای شایگان، کتاب دشواری است.شاید فلسفیترین کار او باشد.این کتاب که در سال ۱۹۸۲ نگاشتهشده واکنش نویسنده به رخدادهای مهم زمانهاش بویژه انقلاب ۱۹۷۹ ایران بود.گرچه پیشتر شایگان در مقالهای با عنوان”وحدت کلمه چیست و غربزدگی کدام است” در مجله آیندگان شماره ۱۴ فروردین ۱۳۵۸ موضع خود را درباره انقلاب اسلامی بیان کردهبود.او در این مقاله ضمن اشاره به نقش گروههای اجتماعی گوناگون در انقلاب اسلامی،به چگونگی تقسیم کارآنها در فردای انقلاب اشاره میکند. نگاه شایگان به گروههای اجتماعی حاضر در انقلاب برخاسته از نگاه ویژه فلسفی او بود و عاری از سویههای ایدئولوژیک.دراین نگاه فلسفی سه مولفه: معنویت،عقلانیت و تغییرخواهی، هر یک،ویژگی سه گروه حاضر در انقلاب بودند.به نظر میرسد که شایگان در این مقاله، انقلاب اسلامی را آغازگر گفتمانی در تاریخ بشر میدانست که از طریق آن میتوان بر جدایی وجودی میان شرق و غرب چیره شد.شایگان در این مقاله برخی از ایدههای خود در کتاب “آسیا در برابر غرب” را گسترش میدهد؛ از جمله این که شرق و غرب دو نحوه حضور انسان در جهان هستند.شایگان از یک سو؛ انقلاب اسلامی را زمینه و محملی برای آشتی این دو نحوه وجودی میدانست و از سویی دیگر؛سکوی پرشی برای رسیدن به یک جمهوری دمکراتیک در ایران.
شایگان در کتاب ” انقلاب دینی چیست؟” به بررسی مفهوم انقلاب، دین وایدئولوژی میپردازد.او برای این منظور ناچار به بررسی انقلابهای مهم از جمله انقلاب فرانسه میشود. شایگان در بخشی از این کتاب دوباره سراغ پرسشهای بنیادینی که در کتاب” آسیا در برابر غرب” درانداختهبود میرود؛ این که چگونه ساختارهای اندیشه سنتی با شکوفایی عصر علم و فنآوری فرومیپاشند.او در بخش دیگری از کتاب به سرنوشت تمدنهای آسیایی در برابر دگرگونیهای جهان غرب اشاره میکند. به نظر او تمدنهای بزرگ در عصر مدرنیته کوشیدند نقش خود را به شکل گذشته ادامه بدهند، اما تنها به همسوسازی مفهومهای خود با مفهومهای سنتی خود پرداختند.درواقع؛ آنچه از این تمدنها در دورانمدرن برون میتراوید،جامههای عاریهای بودند که بر اندام مقولههای سنتی دوختهشدهبودند.پرسشهای بنیادین شایگان در این کتاب این است که اگر انقلاب یک مفهوم مدرن است، چه نسبتی با دین که متعلق به جهان سنت است میتواند داشتهباشد و اگر انقلابی به نام دین انجام گیرد،در این صورت دین چه سرنوشت و وضعیتی پیدا خواهد کرد؟شایگان پاسخ این پرسش را در این کتاب میدهد؛ زیرا میخواهد نسبت خود را با انقلاب روشن سازد.به نظر او دینی که انقلاب میکند،خواهناخواه به قلمرو تاریخ وارد میشود و ناچار از پذیرش بایستهها(الزامات)ی تاریخی است.در چنین وضعیتی دین به ایدئولوژی بدل میشود و کارکردی ایدئولوژیک مییابد.این برداشت بعدها بر اندیشه روشنفکران دینی از جمله دکتر سروش بویژه در کتاب “فربهتر از ایدئولوژی” تاثیر گذاشت.
کتاب دیگری که شایگان در پی کتاب” انقلاب دینی چیست؟” نگاشت،” “نگاه شکسته: اسکیزوفرنی فرهنگی” نام دارد.شایگان در این کتاب به گونهشناسی انسان ایرانی در هنگامه پس از انقلاب اسلامی پرداخت.او در این کتاب میخواهد به این پرسش پاسخ بدهد که آیا انسان ایرانی پس از انقلاب، سنتی است یا مدرن؟ به نظر شایگان تقابلهای دو جهان مدرن و سنتی در انسان ایرانی حل ناشده باقی ماندهاند.این مساله به دوپارگی فرهنگی در جامعه ایرانی دامن زده که شایگان از آن به “اسکیزوفرنی فرهنگی” تعبیر میکند.از دید شایگان چنین انسانی به تلویزیونی میماند که از دو سرچشمه تصویر بگیرد و بر هم منطبق کند.تردیدی نیست که این درهمشدن یا تداخل تصویرها به کژفهمی یا بدفهمی میانجامد.با این حال، شایگان بر این نظر است که شاید بتوان این دوپارگی را به گونهای رام کرد و آن را به سان یک امکان پذیرفت؛ امکان فهم جهانهای گوناگون وجود و لایههای متفاوت تاریخ.از دید شایگان نخستین گام، آگاهی از این وضعیت است، اما اگر این آگاهی صورت نگیرد،افسون این وضعیت میشویم.
تفکر کولیوار؛ هویت شبکهای
اکنون که به اینجا رسیدیم،سخن گفتن از کتاب “افسونزدگی جدید: هویت چهل تکه و تفکر سیار” آسان مینماید؛ زیرا همه آنچه را که شایگان در کتابهای پیشین خود گفته و یا آسیبشناسی و تحلیل کرده در این کتاب به گونهای جدید کنار هم آمدهاند.با این تفاوت که میان نخستین کتاب او؛ یعنی “ادیان و مکتبهای فلسفی هند” و کتاب” افسون زدگی جدید” راهی سی و چهار ساله پیمودهشدهاست.در این فاصله زمانی، دگرگونیهای بیشماری در زمینههای گوناگون معرفت ، تکنولوژی، علم و هنر رخ نمودهاست؛ از جمله: انقلاب الکترونیک و در پی آن؛ انقلاب ارتباطات ، مجازیسازی و پیدایی دهکده جهانی یا جهان شبکهای و نیز ظهور پسامدرنیته و آگاهی سیارهای.جالب اینجاست که شایگان با این دگرگونیها همگام شده و نگاهها و تحلیلهای خود را همسو با آنها به پیش بردهاست.از این جهت میتوانکتاب ” افسون زدگی جدید” را به نوعی فلسفه جهان مجازی دانست که شایگان با بهرهگیری از اندیشههای فیلسوفان پسامدرن بویژه ژیل دلوز و جیانی واتیمو کوشیده تا وضعیت وجودی انسان همروزگار ما را در آن به تحلیل بگذارد.
تز بنیادین شایگان در کتاب “افسون زدگی جدید” این است که جهان امروز پس از آن که بر اثر پیدایی نگاه علمی و معرفتشناختی افسونزدایی شدهبود، امروزه با بازگشت ساختارهای سنتی و کهن واپسزده،از نو افسونزدهشده. بیگمان فرایند مجازیسازی و جهانیشدن به این پدیده دامن زدهاست.بر این پایه، امروزه همه اطلاعات و آگاهیهای بشر از عصر پارینه سنگی تا عصر شاهراههای ابرطلاعاتی ابراز وجود میکنند و بهره خود را میجویند.در چنین پارادایمی گونهای آگاهی شبکهای و پویا پدید آمدهاست.اگر گونهشناسی انسان “آسیا در برابر غرب”؛ فرد ایدئولوژیزده و گونهشناسی کتابهای” انقلاب دینی چیست؟” و “نگاه شکسته:اسکیزوفرنی فرهنگی”؛ انسان دوپاره و شیزوفرنیکبود، اینک انسان “افسونزدگی جدید” گونهای جهشیافتهاست. به این معنا که او با گذار از ساحتهای ایدئولوژیک و اسکیزوفرنیک،به مهاجری بدل شده که در فضاهای گوناگون وجود در گشت و گذار است.تو گویی چنین انسانی میراثبَر سرتاسر آگاهیهای بشری از پیشاتاریخ تا به امروز است. او در این فضاها سرگردان و البته هردم ناچار از مرقعسازی(بریکولاژ) از انباره بیکران آگاهی بشری است؛ چون متافیزکها و هستیشناسی های کهن فروپاشیدهاند و نظام سلسسهمراتبی آنها جای خود را به نظام ارتباطی و شبکهای دادهاست.در چنین فضایی هر انسانی به قدر توان و نیاز وجودی خود از یک قلمرو وجودی به قلمرو دیگر میرود و توشه برمیدارد، اما کولهباری که در این سیر و سفر همراه اوست، همیشگی نیست و او همواره میتواند آن را با کولهبارهای دیگر جایگزین سازد. به همین دلیل ، انسان امروز به سوژهای بازیگوش و خلاق بدل شدهاست. البته به نظر شایگان همه اینها در پرتو پذیرش دمکراسی و حقوق بشر به دست میآید. با این همهخطر مرقعسازی ایدئولوژیک – که شایگان به آن در کتابهای پیشین خود اشاره کردهبود-همواره وجود دارد.
آینده درخشان هنر ایرانی
” در جست و جوی فضاهای گمشده”، ” پنج اقلیم حضور:بحثی درباره شاعرانگی ایرانیان”، “جنون هشیاری” و ” فانوس جادویی زمان”در میان کتابهای شایگان،آثاری هستند که به طور ویژه به هنر و ادبیات میپردازند.البته پیشتر شایگان در سال ۱۹۷۲ دفتر سرودههای خود را در فرانسه به چاپ رساندهبود.این کتاب که “از دریا به دریا … از ساحل به ساحل” نام دارد، مجموع شعرهای شایگان به زبان فرانسه را در بر دارد که با مقدمه هانری کربن به چاپ رسیدهاست.
کتاب”در جست و جوی فضاهای گمشده” نخستین کتاب شایگان است کهبه هنرهای تجسمی میپردازد.بیشترمقالههای این کتاب پیشتر در مجلههای گوناگون در ایران به چاپ رسیدهاند و برخی دیگر در مجلهها و مجموعههای فرانسهزبان.شایگان در دیباچه این کتاب نخست از نحوه آشنایی خود با هنر غربی میگوید و این که چگونه در سفر خود به ایتالیا و سپس فرانسه در دوران نوجوانی از شکوه معماری شهرهای بزرگ اروپا شگفتزدهشدهبود.او در ادامه مینویسد که سپس علاقهاش به هنر هند و به دنبال آن، هنر ایران جلب شد و بعدها که به خاور دور سفر کرد به هنر کشورهای چین و ژاپن علاقهمند شد.
کتاب نشان میدهد که شایگان در کنار کاوش در تمدنهای آسیایی و سنجش و مقایسه آنها به هنر و دستاوردهای هنری آنها نیز علاقهمند شدهبود.او به این نتیجه رسیدهبود که شناخت تمدنهای آسیایی نمیتواند جدا از شناخت زمینهها و آفرینههای هنری این فرهنگها باشد.دلمشغولی شایگان در این مقالهها شناخت جهانبینیهای تمدنهایی است که در هنر سرزمینهای گوناگون جلوهگر شدهاند.برای نمونه او نخستین مقاله این کتاب با نام “سفر من در قرن پانزدهم میلادی” به گسستهای شناختی که آفرینههای هنری عصر نوزایی را از آثار هنری پیشامدرن جدا میسازند،اشاره میکند . او بر این نظر است که برگذشتن از این گسلهای تاریخی و جابجاییهای هستیشناختی نیازمند ابزاری های مفهومی و همچنین آگاهی ویژهای است که هم انسان غربی که آن را به پس رانده باید دوباره به آن مجهز شود و هم انسان شرقی که از آنهابیگانه شده.شایگان رسالت انسان شرقی را در این زمینه دشوارتر از رسالت انسان غربی میداند؛ زیرا انسان شرقی هنوز نتوانسته هویت مدرن را در خود جذب کند.
فصل دوم کتاب کاوشی است در هنر معاصر ایران و بررسی و تحلیل آثار هنری برخی از هنرمندان ایرانی چون:سهراب سپهری،آیدین آغداشلو، ابوالقاسم سعیدی و کامی یوسفزاده.شایگان به هنر معاصر ایرانی بسیار امیدوار است. او بر این باور است که” هنر ایرانی در آینده همچنان و بیش از پیش شگفتزدهمان خواهد کرد.”
لنگرگاه نگاه
برای فردی مانند شایگان که در ساختارهای فرهنگی تمدنهای آسیایی و مدرن کاویدهبود،این نکته بخوبی آشکار بود که در میان تمدنهای یادشده هیچ تمدنی به مانند تمدن ایرانی با شعر و شاعری پیوند نخوردهاست.افزون بر این – همان گونه که در آغاز اشاره کردیم – معلم سر خانه شایگان او را با سرودههای شاعران کلاسیک ایران از جمله: سعدی، حافظ، مولانا و فردوسی آشنا کردهبود. به هر روی، از دید شایگان پیوند ایرانیان با شعر از فراز سدهها تا به امروز ادامه داشته و هیچگاه نگسسته است. درواقع؛ ایرانیان در قالب شعر اندیشیدهاند و تفکر ایرانی همیشه رنگی از شعر داشتهاست.بر این پایه بود که شایگان کتاب” پنج اقلیم حضور؛ بحثی در شاعرانگی ایرانیان” را که به بررسی ویژگیهای شاعرانگی ایرانیان میپردازد،نگاشت.لازم به یادآوری است که طرح نخست کتاب به سال ۱۹۸۳بر میگردد؛ یعنی زمانی که مجله “اتود فیلوزوفیک” پیشنهاد شایگان را برای نگارش مقالهای با عنوان ” پنج اقلیم حضور” میپذیرد.بعدها شایگان طرح کلی آنچه را که در ذهن داشته با دوستش، شادروان شاهرخ مسکوب در میان میگذارد و سرانجام به یاری او این کار را به سرانجام میرساند.شایگان در دیباچه این کتاب مینویسد؛ هیچ ملتی را نمیتوان یافت که به مانند ایرانیان سرودههای شاعران بزرگ خود را چاشنی گفتار و استدلالهای روزانه خود بکنند.او در این باره مینویسد:” ایرانیان مسحور نبوغ گرانمایه شاعرانشان دمی از حضور فعال آنها غافل نمیمانند”.به نظر شایگان پیوند ایرانیها با شاعران بزرگشان به نحوی بوده که گویی آنها همیشه حضور دارند؛ تو گویی حافظ، سعدی، مولانا، خیام و فردوسی برای ایرانیان معاصر هستند.
بیگمان درخشانترین مقاله این مجموعه، مقالهای است که شایگان با عنوان” لحظههای برقآسای حضور” درباره خیام نوشتهشدهاست.لازم به یادآوری است که شایگان از دوران نوجوانی به سرودههای خیام علاقه فراوانی پیدا کردهبود.او در بخشی از خاطرات چاپنشدهاش در این باره میگوید؛ پیش از سفر به اروپا رباعیات خیام به همراه برگردان فرانسه آن و برگردان معروف فیتز جرالد به انگلیسی به دستش رسیدهبود. او روز و شب این رباعیات را میخواند و احساس میکرد سرودههای خیام پاسخ معماهای زندگی را در خود دارند.بینش خیامی حتی زمانی که در غرب تحصیل میکرد بر ذهن او چیره شدهبود؛” این جهانبینی مبتنی بر ناپایداری دنیایی که مانند ریگ بیابان فرار است، لنگرگاه نگاهم به دنیا شد.” آنچه در رباعیات خیام برای شایگان جالب بود، جهانبینی سراسر نیهیلیستی این شاعر بزرگ بود؛ جهانبینیای که به نگرش بودایی بسیار نزدیک بود.شایگان خیام را “مظهر نوعی تعارض در نبوغ ایرانی ” میدانست. شاید بواسطه همین “تعارض” بود که میان خود و خیام پیوندی وجودی میدید.به همین دلیل از دیدی، شایگان خیامی دانست.
شاعر گسست
از میان چهار کتاب پایانی شایگان،۲ کتاب “جنون هشیاری” و “فانوس جادویی زمان” که به ترتیب درباره بودلر و پروست هستند،شاید در نگاه نخست کتابهایی به نظر برسند که چندان با دیگر کارهای شایگان همنوا نباشند.با این حال، با دقت در سیر زندگی شایگان پی میبریم که این گونه نیست. آن گونه که از زندگی او میدانیم، شایگان از جوانی بویژه هنگامی که در انگلیس و سوئیس بود به بودلر علاقهمند شدهبود و آثار او را میخواند.از سوی دیگر؛هنگامی که در دانشگاه ژنو بود بر سر کلاسهای نقد ادبی میرفت. ضمن این که او از دوران جوانی به رمان علاقه عجیبی داشت و در جایی گفته که از رمان بیشتر از فلسفه آموختهاست.
به جز علاقه دوران جوانی، این که چرا شایگان به بودلر و پروست پرداخت و جایگاه این دو کتاب در جغرافیای فکری شایگان کجاست و چه نسبتی با کلیت اندیشههای کانونی او پیدا میکنند،در حوصله این مقاله نمیگنجد، اما به طور فشرده میتوان چند نکته را در این زمینه روشن کرد.این را هم بگوییم که نگاه و نثر شایگان به نثر شاعرانه نزدیکتر است.کمتر نوشتهای از شایگان میتوان یافت که دربردارنده استدلالها و بحثهای فلسفی از گونه آثار فیلسوفان باشد.از این دید شاید بتوان شایگان را بیشتر حکیمی ذوقی دانست . از سویی دیگر؛ شاید شایگان با پرداختن به این دو شاعر و نویسنده بزرگ فرانسوی میخواسته به گونهای دین خود را به فرهنگ و هنر فرانسه بگزارد. با این حال، به طور کلی درباره بازگشت شایگان به قلمرو شعر و رمان در پایان عمرش باید گفت که او در شعر آنچه را میجسته که زمانی در حین کاوش و شناخت تمدنها به آن نظر داشتهاست؛ یعنی عالم مثال یا خیال؛ جهانی معنوی که بنیان مشترک تمدنهای کهن بشری است.اما این ساحت معنوی یا به تعبیر شایگان؛ “روزنهای به وجه دیگر واقعیات” با پیدایی جهان مدرن به پس رانده و سرکوب میشود.با این که شایگان در کتاب “افسون زدگی جدید” در جست و جوی “قاره گمشده روح” به سنتهای مشترک عرفانی در شرق و غرب اشاره میکند، اما به نظر میرسد که با نگارش کتاب “جنون هشیاری” خواسته تا عالم خیال را در پرتو شعر به تماشا بنشیند؛ چرا که به تعبیر نوالیس، شاعر رمانتیک آلمانی، هر چه شاعرانهتر واقعیتر. شایگان به مانند نیچه و هایدگر به هنر مرتبه والایی میدهد؛ همان مرتبهای که سنتهای دینی در گذشته داشتند.اما این که چرا شایگان بودلر را برای منظور برگزیده- گذشته از علاقه او از دوران نوجوانی به بودلر- به این دلیل است که این شاعر تاثیر بسزایی بر فضای ادبی انگلیس،ایتالیا، آلمان و روسیه گذاشتهاست .شایگان در جایی از همانندیهای خود با بودلر میگوید و این که این شاعر چون خود او دارای بینشی اسکیزوفرنیک است.از این نظر بودلر به قلمروهایی در آمده که هیچیک از همگنانش جرات ورود به آن را نداشتند.به همین دلیل شعر بودلر یک گسست بزرگ در ادبیات اروپا به شمار میرود.والتر بنیامین هم از گسستهای بودلری سخن میگوید.از دید شایگان شعر بودلر با گسستی بنیادین آغاز میشود، اما با گریز به تمثیل، چیزها را بازمییابد.پدیده تمثیلسازی در شعر بودلر برای شایگان اهمیت فراوانی دارد.به نظر او بودلر با تمثیلسازی از چیزها به آنها چهرهای انسانی میبخشد، آنها را بازمییابد و به آنها “مکانهای وجود” میدهد.به همین دلیل کلام شاعرانه با بودلر شان هستیشناختی پیدا میکند و این گونه ، تخیل هم چهرهای هستیشناختی مییابد.برای بودلر پدیدارهای جهان حکم نشانههای “هیروگلیف” را دارند که شاعر در جایگاه مترجم و گزارنده ،راز و رمز آنها را میگشاید و حقیقت فراپشت آنها را بازمینمایاند.از دید شایگان بودلر در ذهن انسان مدرن حضوری فراگیر یافتهاست؛ چراکه او بهرهای از جان و روح انسانیرا در پس پشت چیزها و پدیدهها میدید و نمایان میکرد.
تجربهای ناب
داستان شایگان و نگارش واپسین کتاب او،”فانوس جادویی زمان” هم بیرون از دلسپردگیهای پنجاه ساله او نبودهاست.آن گونه که گفتهشد،شایگان در دوران زندگانی خود علاقه فراوانی به رمان داشت و بویژه رمان “در جست و جوی زمان بازیافته” را یک بار هنگامی که در سوییس دانشجو بود و بار دیگر هنگامی که به ایران بازگشت، خواند.از فحوای کتاب “فانوس جادویی زمان” میتوان پی برد که رمان پروست تکانه بزرگی در شایگان پدید آوردهاست.این تکانه حاصل سیر و سلوکی است که رمان پروست، بیانگر آن است.درواقع؛ به نظر میرسد که رمان پروست شایگان را در پایان عمر با تنهایی و خلوت ویژهاش روبرو کردهباشد؛ همان تنهایی وجودی که آغازگاه سیر و سلوک خود شایگان بودهاست.از این جهت، پربیراه نیست اگر بگوییم که این رمان روزنههای نوینی به درون شایگان گشوده.وقتی کتاب را میخوانیم میتوانیم از لابلای آن حس سرمستی و سرخوشانه نویسنده را از رویارویاش با رمان پروست دریابیم.برای نمونه شایگان در جایی از مقدمه کتابش مینویسد:”پروست با تمهیدات منحصر به فردی که میاندیشد، میکوشد خواننده را در جریان آفرینش اثر سهیم سازد و او را به درون دنیایی فراخواند که نه دنیای نویسنده است بلکه در حقیقت دنیای درونی خود اوست.با این توضیح فقط راوی نیست که مسیر سیر و سلوک خویش را میپیماید، بلکه هر خوانندهای که عزم خواندن کند در برابر این پرسش قرار میگیرد که آیا از پس طی طریقی چنین طولانی و ریاضتوار بر میآید؟” از همه اینها که بگذریم، پروست برای فرانسویها حکم حافظ را برای ما دارد و به اعتراف بزرگان هنر دنیا او ختم کلام رمان است. پروست برای نگارش رمان خود دشواریها و سختیهای خودخواستهای را متحمل شد، به گونهای که جان خود را بر سر آن نهاد. جالب اینجاست که همان گونه که پروست در نگارش این رمان برای خو رسالتی قائل بود، شایگان هم در نوشتن “فانوس جادویی زمان” رسالتی ویژه برای خود در نظر داشت. به همین دلیل حدود سه سال از عمرش را با دقت و وسواس زیاد به نگارش این کتاب اختصاص داد.
جست و جوگری شایگان در جهان پروست جدا از کششهای وجودی او نیست:”پروست خالق حماسه مدرن است،(رمان) جست و جو نوعی سیر و سلوک انسان مدرن است، سیر و سلوکی که وجهی دنیوی دارد. به عبارت دیگر این سیر و سلوک در دنیایی به وقوع میپیوندد که هنجارهای متافیزیکی آن به کلی به هم ریخته، ازل و ابد جا به جا شده و انسان سرگشته در این دنیا حقیقت مطلقی میجوید.” با این حال، – چنان که در مورد کتاب “جنون هشیاری گفتهشد- شایگان در کتاب “فانوس جادویی زمان” هم گویا میخواهد هنر را جایگزین راههای سنتی برای رسیدن به معنویت و حقیقت مطلق بکند:” مسیر کاوش انسان پروستی جاده سنتی عرفان نیست، چنان که در برخی از رسائل خودمان آمدهاست…. اینجا هنر جانشین عرفان میشود و بر اریکه الوهیت تکیه میزند…. هنرمند به سان سالکی طی طریق میکند و گام به گام مراحل و منازلی را پشت سر میگذارد…..مراحل این طی طریق را میتوان مصداق خانهایی دانست که گذر از آنها ، سالک طریق هنر را به مقصود میرساند. نخست آگاهی به رسالتی که در پیش داری، اراده نوشتن و گام نهادن در مسیر تحقق این رسالت….” این بیان نشان میدهد که “فانوس جادویی زمان” سیر و سلوک شایگان از گذرگاه رمان ” در جست و جوی زمان بازیافته” است.
در گفت و گویی که نگارنده حدود دو هفته پیش از بستریشدن شایگان در بیمارستان داشت، از او درباره پروژه آینده اش پرسید. او در پاسخ گفت، در پی نگارش کتابی است درباره چگونگی دگرگونی نظرگاه سنتی به دید علمی مدرن و این که چگونه و چرا ساختارهای کهن و سنتی در این دید نوپدید (علمی) پس زدهشدند، اما با پیدایی رمان از نوسربر آوردهاند.این گونه که آشکار است،شایگان از راه های سنتی و مرسوم رسیدن به معنویت ناامید شده و به جست و جوی امر مطلق از راه هنر بویژه شعر و رمان برآمدهبود.به نظر شایگان انسان همروزگار ما سرگردان است؛ نمیداند به کجا دارد میرود.هیچ نقشه راهی ندارد.رمان تصویرگر چنین وضعیتی است و میکوشد برخی از لایههای تمدنی را به گونه جدیدی بازیابد.این کشف، به بازیابی پروست بیشباهت نیست. زمانی را که پروست با رمانش بازمیجوید و امری را که شایگان در رمان پروست بازمییابد و آن را با ما در “فانوس جادویی زمان” در میان میگذارد؛ دو سر معادلهای هستند که از تجربهای ناب و جاودان سخن به میان میآورند.
این مطلب در ویژه نامه نوروز انسان شناسی و فرهنگ منتشر شده است.