فرمول ساختاری در فرهنگ نویسی
رحمان افشاری
نوشتههای مرتبط
شکی نیست که فرهنگنویسی در زبان فارسی در دهههای اخیر رشدی چشمگیر داشته است. اگر توجه خود را تنها به فرهنگهای یکزبانه فارسی محدود کنیم، میتوانیم بهعنوانمثال از دو فرهنگ ممتاز فرهنگ بزرگ سخن (حسن انوری) و فرهنگ معاصر فارسی (غلامحسین صدریافشار، نسرین و نسترن حکمی) یاد کنیم. هر دو فرهنگ یادشده کوشیدهاند بر پایه فرهنگنویسیِ نوین اکثر لغات رایج در زبان فارسی امروز را مدخل و معانی متفاوت هر لغت را بهدقت از هم تفکیک کنند و نکات دستوری هر لغت را نیز به دست دهند. اما هر دو فرهنگ، بهویژه فرهنگ معاصر فارسی، بیشازحد بر شمّ زبانی و دانش زبانشناختی کاربر تکیه کردهاند. برای آنکه کار تحقیق را محدود کنیم، بیشتر به بررسی فرهنگ معاصر فارسی [۱] از این منظر میپردازیم
این فرهنگ باآنکه دارای ۵۰ هزار مدخل و ترکیب رایج زبان فارسی است (۲۸ هزار مدخل و ۲۲ هزار ترکیب اسمی و فعلی و ارجاع)، کاری که در نوع خود بسیار پرارزش و ستودنی است، اما مهمترین نکات ساختاری مدخلها را در آن نمییابیم. مدخل اصل نمونه گویایی بر این مدعاست: در زیر این مدخل اکثر ترکیبات اسمی آن را میبینیم که یا توضیح داده شده و یا به مدخل دیگری ارجاع داده شدهاند
۱. اصل اباحه، ۲. اصل ارشمیدس، ۳. اصل استقرا، ۴. اصل اقلیدس، ۵. اصل بازگشت نور، ۶. اصل برائت، ۷. اصل برگشتپذیری، ۸. اصل بقای مادّه و انرژی، ۹. اصل پائُولی، ۱۰. اصل پاسکال، ۱۱. اصل ترکیب حرکات ارتعاشی کمدامنه، ۱۲. اصل تفکیک قوا، ۱۳. اصل توازی، ۱۴. اصل دولتهای کامِلهُالوِداد، ۱۵. اصل شناوری، ۱۶. اصل صحت، ۱۷.اصل ضرورت عِلّی، ۱۸. اصل طرد، ۱۹. اصل عدم، ۲۰. اصل عدم تعیّن، ۲۱. اصل فِرما، ۲۲. اصل کارنُو، ۲۳. اصلکاری، ۲۴. اصل کمال، ۲۵. اصل کمترین انرژی، ۲۶. اصل لُوشاتُلیه، ۲۷. اصل مُتمّمیّت، ۲۸. اصل مُکمّلی، ۲۹. اصل موجبیّت، ۳۰. اصل موضوعه / موضوعی، ۳۱. اصل نایقینی، ۳۲.اصل همافزایی، ۳۳. اصل همه یا هیچ ، ۳۴. اصل هُویْگِنس (ص ۱۳۴ به بعد)
بهعبارتدیگر این فرهنگ بسیاری از اصلهای رایج در فلسفه و شیمی و فیزیک و هندسه و منطق و حقوق و فقه و سیاست را در یک فرهنگ عمومی زبان مدخل کرده است که قاعدتاً جای آنها در دانشنامههاست و نه در فرهنگهای عمومی، آنهم فرهنگی که خودِ مؤلفانِ محترمِ آن در پیشگفتارش مینویسند: «کتابی که پیش روی شماست، فرهنگ عمومی زبان فارسی است، نه فرهنگ اختصاصی یا تخصصی» (ص. پنج). زیر همین مدخل اصل هُویْگِنس به اصل همافزایی ارجاع داده شده ودرباره آن چنین آمده است
اصل همافزایی: «برایند جابجایی ناشی از انطباق هر دستگاه موجی در یک نقطه برابر است با مجموع جابجاییهای هر یک نقطه از امواج در آن نقطه: [= مترادف] اصل ترکیب حرکات ارتعاشی کم دامنه؛ اصل هُویْگِنس»
اما همین فرهنگ سادهترین و رایجترین ترکیبات و همنشینهای اصل را نیاورده یا ارجاع نداده است، مانند:
بنا به اصلِ، مطابقِ اصلِ، مطابق با اصلِ، اصلواساس، اصلوفرع، اصل قانون اساسی، اصل برابریِ حقوق، اصل اخلاقی/ دینی/ سیاسی، رعایتِ اصول علمی، از اصلی پیروی کردن، به اصلی پایبند بودن، چیزی را برای خود اصل قراردادن، از اصلی منحرف شدن، اصلی را نقض کردن، بر اصلی مبتنی بودن و مانند آن.
یعنی کاری را که میبایست در فرهنگ عمومی زبان بکند، نکرده است و کاری را که نمیبایست بکند، کرده است.
میدانیم که اصل اساسی هر فرهنگ یکزبانه تکیه نکردن بر شمّ زبانی و دانش زبانشناختی مراجعهکنندگان فرهنگ است، اما این فرهنگ در موارد بسیار خلاف آن عمل کرده است، آنهم در کشوری که زبان مادریِ بسیاری از مردمان آن فارسی نیست و آنان نمیتوانند برای رفع مشکلات گفتن و نوشتن به زبان فارسی به شمّ زبانی خود رجوع کنند. یک هموطن آذریزبان بعید است برای فهمیدن اصل هُویْگِنس یا همافزایی به فرهنگ عمومی زبان رجوع کند و ترجیح میدهد که معنای دقیق و مفصل آن را در دانشنامهها (چه چاپی و چه اینترنتی) بیاید و اگر هم به فرهنگ معاصر فارسی رجوع کند، گمان نمیرود با تعریف مختصری که در آن آمده است، متوجه معنا و مفهوم این اصل بشود؛ اما او برای اینکه بداند در زبان فارسی «از پلهها بالا میروند» درست است یا «پلهها را بالا میروند»، «درنگی بر» درست است یا «درنگی در» ممکن است به فرهنگ زبان رجوع کند، لیکن متأسفانه دستخالی بازمیگردد. در موارد دیگر نیز باید با جستوجو در لابهلای مثالها برخی مشکلات زبانی خود را حل کند.
نباید گمان کنیم که این کاستی فقط مختصِ فرهنگ معاصر فارسی است که یکی از فرهنگهای ممتاز کنونی است. تقریباً هر فرهنگ یکزبانه فارسی را که بازکنیم، این نوع کاستیها را در آن میبینیم. بهعنوانمثال فرهنگ فارسی معین (چاپ اول، ۱۳۴۲) «بالا رفتن» را چه بهصورت مستقل و چه ذیل بالا مدخل نکرده است، حالآنکه بالارو را آورده است که لغتی است فرهنگستانی برای آسانسور. جالب است که فرهنگ معین در توضیح مدخل پله فعل «بالا رفتن» را به کار برده است، یعنی از فعل پُربسامدی در توضیح یک مدخل استفاده کرده است که خودِ آن فعل در این فرهنگِ ششجلدی مدخل نشده است!
فرهنگ فارسی متوسط عمید (چاپ اول ۱۳۶۳) نیز همین وضع را دارد. این فرهنگ نیز «بالا رفتن» را نیاورده، اما بالارو را آورده است که بسامدش هرگز بیش از بسامد فعل «بالا رفتن» نیست.
خوشبختانه فرهنگ بزرگ سخن (۱۳۸۱) فعل مرکب بالا رفتن را آورده است که نشانه پیشرفت در فرهنگنویسی است، اما متأسفانه در هیچیک از معانی آن نشانی از معنای موردنظر ما (بالا رفتن از پله یا نردبان) دیده نمیشود: ۱. افزایش پیدا کردن؛ افزوده شدن ۲. نوشیدن؛ سر کشیدن ۳. ساخته شدن ۴. بالا آمدن (به معنای ترقی کردن). فقط ذیل معنای دوم از مدخل پله این معنای مدخلنشده فعل «بالا رفتن» را مییابیم، و تنها با دقت در مثال آن پی میبریم که این فعل با حرفاضافه از به کار میرود: «بااحتیاط از پلههای نردبان بالا رفتم.»
نتیجه آنکه هموطن آذریزبان ما برای دانستن حرفاضافه فعل «بالا رفتن» اگر به مدخل بالا در فرهنگهای معین، عمید، سخن و صدریافشار رجوع کند، دستخالی بازمیگردد. علت این است که عموم فرهنگهای یکزبانه فارسی نحوه کاربرد لغت را یا به شمّ زبانی مخاطب ارجاع میدهند و یا بر دوش شاهد و مثال میگذارند. اما مثال، حتی اگر مانند اکثر مثالهای فرهنگ معاصر فارسی زنده و امروزی باشد، میتواند تنها یک معنای لغت و یک نحوه کاربرد آن را در جمله نشان دهد و برای نشان دادن کاربردهای گوناگون لغت باید تمهیدی دیگر اندیشید که یکی از آنها توسل به فرمول ساختاری است.
فرمول ساختاری چیست؟
با فرمول ساختاری [۲] در علم شیمی آشنا هستیم: فرمول ساختاری در علم شیمی علاوه بر نوع و تعداد اتمها در یک مولکول چگونگی اتصال و تعداد پیوندهای شیمیایی بین اتمها را نیز نشان میدهد. فرمول ساختاری در فرهنگنویسی نیز وظیفهای مشابه بر عهده دارد. برای فهم بهتر فرمول ساختاری با مثالی شروع میکنیم. فعل ترسیدن را در نظر بگیرید. ما در زبان فارسی این فعل را گاهی با متمم و گاهی بدون متمم به کار میبریم:
بدون متمم: میترسم
با متمم: از او میترسم
چنانکه دیده میشود، متمم این فعل مفعول باواسطه است که با حرفاضافه از میآید.
متمم نیز میتواند انسان و غیر انسان باشد:
انسان: از پدرم میترسم
غیر انسان: از مار میترسم، از تاریکی میترسم
اکنون اگر انسان را با کسی و غیر انسان را با چیزی، اختیاری بودن متمم را با نشانه ( ) و متغیر بودن آن را با نشانه / مشخص کنیم و بخواهیم تمام این اطلاعات را در قالب یک فرمول، موسوم به فرمول ساختاری، چکیده کنیم، این فرمول چنین خواهد شد:
(از کسی / از چیزی) ترسیدن
این فرمول ساختاری در خلاصهترین شکل به ما میگوید:
۱. این فعل در این معنا یک متمم دارد، بهعبارتدیگر دوظرفیتی است: فاعل و یک مفعول.
۲. متمم این فعل مفعول باواسطه است.
۳. متمم این فعل اختیاری است، زیرا درون دو پرانتز آمده است.
۴. حرفاضافه آن از است.
۵. این متمم میتواند انسان یا غیر انسان باشد. زیرا با از کسی/ از چیزی مشخص شده است.
اگر یک هموطن غیرفارسیزبان یا یکی از خارجیهایی که در حال آموختن زبان فارسی است، با فرمول ساختاری فعل ترسیدن در فرهنگ روبهرو شود، میتواند به کمک آن جمله درست فارسی بسازد. بهعنوانمثال بگوید: من از مرگ میترسم و نه: من مرگ را میترسم.
میتوان این فرمول ساختاری را حتی به فاعل جمله نیز گسترش داد:
(کسی/ چیزی) (از کسی/ از چیزی) ترسیدن
نهادِ جدا اختیاری است و با توجه به نهادِ پیوسته میتواند حذف شود (میترسم)، میتواند انسان باشد (شاگرد از معلم میترسد) یا غیر انسان باشد (موش از گربه میترسد). حتی میتوان مصدر آن را نیز در نظر گرفت (ترسیدنِ تو اساسی ندارد)، اما با توجه به اینکه فاعلِ اکثر فعلها میتواند هم انسان باشد و هم غیر انسان و فعلهایی کمی پیدا میشوند که فاعلشان فقط انسان یا غیر انسان باشد (مثل فعل باریدن)، افزودن آن، بهویژه برای فعلهای سه و چهار ظرفیتی، فرمول ساختاری را بیشازحد بلند و پیچیده میکند.
فرمول ساختاری فقط شامل فعل نمیشود، بلکه اسم، صفت و قید را نیز در برمیگیرد:
ترس (از کسی/ از چیزی)
بدون وابسته: ترس را در چشمانش دیدم
با وابسته، انسان: ترس از پلیس
با وابسته، غیر انسان: ترس از قانون
با توجه به آنچه گفته شد، میتوان فرمول ساختاری معنای موردنظر فعل «بالا رفتن» را بهصورت زیر مدخل کرد:
(از چیزی) بالا رفتن به جایی بلندتر رفتن < از پله، نردبان، دیوار، کوه، برج بالا رفتن> : بااحتیاط (از پلههای نردبان) بالا رفتم.
مدخل بالا در خلاصهترین شکل هم فرمول ساختاری فعل و حرفاضافه آن را ذکر میکند، هم مهمترین همنشینها یا همایندهای آن را درون دو نشانه < … > معرفی میکند، و هم با ذکر یک مثال طرز کاربرد این فعل را نشان میدهد و به کاربر میگوید که متمم فعل اختیاری است.
موضوع دیگری که باید در تدوین فرهنگ به آن توجه داشت، این است که فرهنگهای یکزبانه قبلاً بهطور عمده در خدمت فهم متن [۳] بودند. کسی بهعنوانمثال گلستان سعدی یا کلیلهودمنه را میخواند و معنای لغتی را نمیفهمید و نمیتوانست متن آن را بهدرستی درک کند، ازاینرو به فرهنگ زبان رجوع میکرد؛ اما رفتهرفته با نوشتاری شدنِ بیشتر جامعه کارکرد فرهنگهای یکزبانه نیز گسترش یافت و این فرهنگها به خدمت تولید متن [۴] نیز درآمدند. اکنون فرهنگهای یکزبانه میبایست علاوه بر کارکرد گذشته در رفع مشکلات نوشتن متن نیز به کاربر کمک کنند. فرمول ساختاری درواقع پاسخی است به این کارکرد جدید فرهنگهای یکزبانه. کاربر با رجوع به فرهنگ و دیدن فرمول ساختاریِ مدخل میتواند در کمترین زمانِ ممکن بیشترین و دقیقترینِ اطلاعاتِ لازم را به دست آورد و آنها را در تولید متن دخالت دهد.
فرمول ساختاری با موضوع دیگری به نام فرمانش [۵] نیز ارتباطی تنگاتنگ دارد که توضیح آن در این مقاله نمیگنجد.
بنابراین آنچه در فرهنگ عمومی یکزبانه فارسی اهمیت دارد، توجه کردن به این امور است و نه فیالمثل ردیف کردن ۳۴ ترکیب اسمی برای یک مدخل.
این مطلب در همکاری با مجله جهان کتاب منتشر میشود.
[۱] غلامحسین صدریافشار، نسرین حکمی، نسترن حکمی، فرهنگ معاصر فارسی، [ویراست ۴]، چ۷، ( تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۹۳).
[۲] Strukturformel / structural formula
[۳] Textrezeption / text reception
[۴] Textproduktion / text production
[۵] Rektion / case government