رسانه و شهر باید دِینِ خود را به یکدیگر اَدا کنند…
«طراحیِ فضاها، بناها، مجموعههای ساختمانی و مناطقِ شهری وظیفهی سنگینیست، زیرا طیفِ فعالیتها و نیازهای زیباشناختیِ انسان آنقدر وسیع است که درکِ آنها و درکِ چگونگیِ شکلگیریِ محیطِ پاسخگو به آنها مشکل است. باید مسائل به طورِ دقیق شناخته و بهترین راهِ حل برای هر موردِ خاص جست و جو و تدوین شود. در بیشترِ محیطها باید نیازهای استفادهکنندگان و گروههای ذینفع به طورِ همزمان برآورده شود. این نیازها به سختی قابلِ تشخیص است و بسیاری از آنها به شدت ناخودآگاه هستند؛ مردم قادر به دستهبندیِ درستِ آنها نیستند و طراحانِ کمی برای توجه به آن آموزش دیدهاند.»
نوشتههای مرتبط
این پاراگراف بخشی از سخنانِ پروفسور جان لنگ در کتابِ «آفرینشِ نظریهی معماری» است که اهمیتِ بالای توجه به تمامِ نیازهای یک شهروند را از شهر نمایان میسازد. شهرسازی و معماری به این ترتیب، سهلِ ممتنعی خواهد بود که به تنهایی نمیتوان از خروجیِ آن، انتظارِ بینقص بودن را داشت. زمانی که غدهی چرکینِ شهرهای امروزی که رشدی بیرویه و ناهمگون را تجربه میکنند، نیاز به طبیبی ماهر برای جراحیِ زیباشناختی و عملکردی دارد، بهترین یاریرسان میتواند آن عنصری باشد که در راستای آگاهیبخشی بیشترین تأثیر را بر گسترهی بالایی از افراد خواهد داشت؛ رسانه.
تعاملِ رسانه و شهر، شاید در ابتدای امر، عبارتِ زیبایی به نظر برسد اما در دیدی موشکافانهتر و دقیقتر، عبارتیست که توضیح یا مصداقِ فراوانی که انتظارات را برآورده سازد، برای آن نمیتوان یافت. تعامل به معنای ارتباطِ حاویِ اثرگذاریِ طرفینِ یک رابطه است و پرسشی که مطرح میشود این است که آیا شهر و رسانه در دنیای امروزی بر یکدیگر تأثیر میگذارند یا خیر؟ آیا تأثیرِ متقابلِ این دو، به کشفِ نیازهای شهروند و آگاهی از انتظاراتِ او از شهرِ خود میانجامد؟ آیا تعاملِ رسانه و شهر به ارتقای کیفیتِ زندگی و خدماترسانی شهر منتهی میشود؟
حفاظت از شهر در برابرِ سودجویان؛ ایدهآلی که هرگز محقق نمیشود
نشریات مدتهاست ایفاگرِ نقشِ مهم و بیبدیلی در جوامعِ امروزی هستند که در خوشبینانهتری حالتِ ممکن، با کارآمدیِ بالا به اطلاعرسانی و آگاهیبخشی شهروندان مشغولَند و شهر را در برابرِ سودجویانِ فرصتطلب حفظ میکنند و امکانِ ارتقای آن را فراهم میسازند. اما همه میدانیم که این تصویر، آرمانشهریست که در پسِ ذهنمان نقش بسته است و تعاملِ رسانه و شهر با این ایدهآل فاصلهی بسیار دارد. هر چند در دورههای از تاریخ، شاهدِ تأثیرگذاریِ بالای رسانه بر شهر و شهر بر رسانه بودهایم اما استمرار در این حرکت وجود نداشته است. در حالی که ارتباطِ رسانه و شهر، میزانِ دغدغهمندیِ شهروند را نسبت به سرنوشتِ شهرِ خود مشخص میکند.
در طولِ تاریخ بارها شاهدِ نزدیک شدنِ مفاهیمِ شهرسازی و جامعهشناسی به یکدیگر بودهایم که تداومی در پی نداشته است و به کلانشهرها و شهرهای امروزی منتهی شده که بیاعتنایی به رویکردهای جامعهمحور، آنها را از هدفِ ذاتیِ شهر دور کرده است؛ شهر برای شهروند ساخته میشود و شهروند، شهر را میسازد.
نظریهپردازان، طراحان و برنامهریزانِ شهری، هرچند طی ادوارِ مختلف جَسته و گُریخته تلاش کردهاند تا مفاهیمی فرای کالبد و فیزیکِ شهر را به مردم بازشناساند اما جِین جیکوبز بود که توانست در کتابِ «مرگ و حیاتِ شهرهای امریکایی»، مفاهیمِ کالبد و محتوای این کالبدِ ساخته شده را با یکدیگر تلفیق کند و مولفههای جامعهشناختی را در تبلورِ شهری مطلوب برای شهروند، ارائه دهد چرا که جامعهشناسی در این حوزه، ابزاریست برای تحلیلِ آنچه در شهرها رُخ میدهد. در عینِ حال بررسی لایههای گوناگونِ ذهنی و روانیِ موجودی زنده(شهروند) که در موجودِ زنده و پویای دیگری(شهر) میزیَد، میتواند ابعادی گسترده را پیشِ روی برنامهریزان و طراحانِ شهری بگُشاید.
مشارکت؛ فصلِ مشترکِ رسانه و شهرسازی
جامعهشناسی و شهرسازی را نمیتوان از یکدیگر جدا دانست و بدیهیست برای تعیینِ میزانِ ارتباطِ دو مولفهی رسانه و شهر باید به نقاطِ مشترکِ هر یک توجه کرد و این موضوع با توجه به جنبهی اجتماعیِ هر دو مولفه، ما را به لغتِ «مشارکت» راهنمایی میکند. طبقِ تعاریف، مشارکت، درگیریِ ذهنی و عاطفیِ اشخاص در موقعیتهای گروهی است که آنان را برمیانگیزد تا برای دستیابی به اهدافِ گروهی، یکدیگر را یاری دهند و در مسئولیتِ کار شریک شوند. اکنون کمی به نقشِ رسانه و شهر در ارتقای یکدیگر نزدیکتر میشویم. زمانی که رسانه با تاثیرِ بالا و گستردهی خود بتواند مردم را به مشارکت در امورِ شهری ترغیب کند، هدفِ اصلیِ تعاملِ رسانه و شهر محقق خواهد شد.
رسانههای اجتماعی در دهههای اخیر با هدفِ ترغیبِ مردم به حساسیت نسبت به امورِ شهرهای خود، شکل گرفتهاند و تمرکزشان معطوف به حوزههای مختلف به ویژه در شهرهای کوچکتر است اما اگر در خصوصِ مسائلِ کلانشهرها در مقیاسِ کلان به فعالیت بپردازند، توجهشان را بر اثراتِ کلانشهر بر شهرهای کوچکتر و مردمِ ساکن در آنها و خودِ همان کلانشهر متمرکز میکنند. به این ترتیب هر چه شهر در حوزههای مختلف مرتبط با اجتماع به شهروند ارائه میکند، در قالبِ رسانههای اجتماعی بررسی و طبقهبندی خواهد شد. توجهِ این رسانهها به مسائلِ کوچک و بزرگِ خودِ شهرهایی که روزنامهنگاران محلی در آن مشغولِ کار هستند، چنان زیاد است که طبقِ گفتهی یکی از صاحبان این رسانهها، یک نزاعِ محلیِ کوچک و پیشِ پاافتاده برای مردم بسیار مهمتر از جنگی در اروپا خواهد بود.
شهروند-خبرنگار در خدمتِ ارتقای شهر
همین موضوع سبب شده است که مردم چنان به اتفاقاتِ دور و برِ خود در شهرهای کوچک و بزرگ، حساس شوند که شهروند-خبرنگاران از دلِ این نوع روزنامهنگاری، زاده شود. زمانی که افراد با یک دوربینِ کوچک یا گوشیِ تلفنِ همراهِ خود، نقشِ اطلاعرسانی را در حوزههای مختلف و مشکلاتِ شهری به عهده میگیرند، شاید از ایدهآلِ تعاملِ رسانه و شهر فاصله بگیریم اما میتوانیم امیدوار باشیم که دغدغهی شهروندان را به مسائلِ شهرِ خود هدایت کردهایم.
یک نمونهی کوچک مربوط به شهرِ رونوک در ایالتِ ویرجینیاست که از سالِ ۲۰۰۸ پروژهی رسانههای اجتماعی را پیگیری میکرد تا اینکه توفان و برفی سنگین در سال ۲۰۱۴ شهر را با مشکل مواجه کرد و یک شبه، این شهر با مشکلات فراوان مواجه شد. مسئولِ هماهنگیِ ارتباطاتِ این پروژه، در صفحهی فیسبوکِ شهر، کانالی برای ارتباطِ شهروندان و پرسش در خصوصِ چگونگیِ تعمیر و بازسازیِ بخشهای آسیبدیدهی شهر ایجاد کرد و به هیچوجه گمان نمیکرد بازتابِ این کارش پس از سالها تلاش و اعضای کمی که به این صفحه پیوسته بودند، بسیار گسترده باشد؛ بیش از ۴۰۰ هزار بار از این صفحه و مطالبِ مربوط به برف و بورانِ شهر توسطِ ساکنان بازدید شد. تیمِ مربوط به پروژهی رسانهی اجتماعی دریافتند که این پروژه مطلبی مهم را بیان میکند و آن قدرتِ رسانه در اطلاعرسانی در مسائلِ شهری با سرعت و گستردگیِ بالاست. صفحهای با تنها ۲۲۰۰۰ عضو از سالِ ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۴، به تعدادِ ۱۰۰ هزار دنبالکننده طی یک سال ارتقا یافت و پاسخ را باید در برف و بورانی جست و جو کرد که شهروندان را به بهبودِ وضعیتِ شهر، علاقهمند و حساس کرد؛ شهروندانی که اهمیتی به صفحهی رسانهای شهرشان و اتفاقاتی که در آن میگذرد نمیدادند، بالاخره راهِ مشارکت در امورِ شهر و ارسالِ گزارشهای شهروندی را پیش گرفتند، حتا اگر تنها با ارسالِ یک عکس از مشکلات و معضلاتِ شهر باشد.
رسانه میتواند تاریخِ یک شهر را جاودان کند
اما آنچه گفته شد تنها یک سطح از تعاملِ رسانه و شهر است؛ اگر مقیاسی کلانتر را در نظر بگیریم، رسانه میتواند اتفاقاتِ بزرگی را در تاریخِ یک کشور، برجسته سازد و توجهِ افراد را به یک اتفاقِ گسترده در سطحِ وسیع جلب کند. اتفاقاتی مانندِ جنگ، بیماریهای گسترده و بلایای طبیعی که جانِ افرادِ بسیاری را در طولِ تاریخ گرفته است و میگیرد، از جملهی رُخدادهاییست که مردم را در سطحِ کلان با رسانه مرتبط میکند و سطحِ دغدغهمندیِ فرد را از دیوارهای شهرش، فراتر خواهد بُرد. رسانه در این میان، نقشی بیبدیل در ماندگاریِ شهر در اذهان و خاطراتِ جمعی خواهد داشت. این رسانه است که با تأثیرِ همهجانبهی خود، شهر و تاریخش را میتواند جاودانه سازد.
حال به اجزای کوچکترِ یک شهر بازگردیم؛ ساختمانهایی که هر روز با افزایشِ جمعیت سر به فلک میکشند و در هجمهی این کالبدِ در حالِ گسترش، به جملهی وینستون چرچیل میاندیشیم که؛ «هیچگونه شکی در خصوصِ اثرگذاریِ معماری و ساختار بر شخصیت و رفتارِ انسان وجود ندارد. ما ساختمانهای خود را میسازیم و سپس آن ساختمانها ما را شکل میدهند؛ ساختمانها دورههای مختلفِ زندگیِ ما را تنظیم میکنند.»
رسانه باید از معماریِ انزواگرا جلوگیری کند
پرسشی که مطرح میشود در خصوصِ نقشِ رسانه در ارتباط با معماریست. رسانه باید در این میان به کدام وجه بیشتر توجه کند؟ زمانی که طراحان و برنامهریزانِ شهری در ساخت و ساز، توجهی به روحِ انسانِ محاصره شده در کالبدِ یک ساختمان ندارند، آیا این وظیفهی رسانه نیست که ارتقای آگاهی در خصوصِ کالبدی مطلوب برای روانِ انسان را بر عهده گیرد؟ آیا رسانه نباید به بیانِ مولفههای یک فضای مطلوب بپردازد و سطحِ سلیقهی جمعی را منطبق بر معیارهایی سازد که مطلوبیتِ یک فضا و ساختمان را در پی خواهد داشت؟ زمانی که رسانه را پُلِ ارتباطی میانِ مردم و مسئولانِ شهر میپندارند، آیا ظرفیتِ ارتباطیِ رسانه، نمیتواند شهرهای امروز را که در سراشیبیِ سقوط قرار گرفتهاند، نجات دهد؟ معماری و شهرسازی چنان با روح و روانِ انسان پیوند خورده است که بیتوجهی به آن، از لحاظِ روانشناسی و جامعهشناسی شهروندان را دچارِ مشکلاتِ جدی خواهد کرد.
در مقالهای تحتِ عنوانِ «ساختنِ دنیایی بهتر: آیا معماری میتواند رفتار را شکل دهد؟» به تحقیقی اشاره شده است در سال ۲۰۰۸ در انگلستان که طبقِ آن تنها ده دقیقه پیادهروی در محدودهای از جنوبِ شهر که ساختمانهای زیبایی ندارد، علائمِ روانپریشی را به طرز قابلِ توجهی افزایش میدهد. همچنین در تحقیقاتِ نگارندهی مقالهی یاد شده، پاسخگویی به محیطِ نامطلوب در افرادی که نارسایی مغزی دارند، ۶۵ بار بیشتر از افرادِ عادی است. همچنین در ادامه، با بررسی تاثیرِ محیطِ بد طراحی شده بر افرادِ مختلف، کاهشِ میزانِ «لذتِ زندگی کردن» در آنها مبرهن است که طیِ تبدیلِ مولفههای کیفی به کمی، این میزان اندازهگیری شده است. با این حال باید اذعان داشت که تاثیراتِ روانیِ معماری و شهرسازی برای اثبات کردن بسیار دشوار است اما این دشواری نمیتواند مانع از ارتقای طراحی و ساختِ فضایی شود که آرامش و آسایش را برای فرد به ارمغان خواهد آورد.
شهروندان در مرزِ بیتفاوتی نسبت به شهر
حال که تا حدودی با نقشِ طراحی و ساختِ فضا بر روحیهی افراد آشنا شدیم، به رسانه میپردازیم. این وظیفهی رسانه است که تفاوتهای گونههای مختلفِ ساختمانی و نقشی که نوعِ فضاسازیِ ساختمانی در روحیاتِ افراد خواهد داشت، به طراحان گوشزد کند. و همچنین تاثیرِ معماری را بر شخصیت، رفتار و روحیاتِ افراد را به شهروند بشناساند؛ این دِینی است که رسانه در قِبالِ شهر و شهروند بر دوش دارد؛ این دِینی است که رسانه در خصوصِ ارتقای سطحِ فکریِ مسئولان و میزانِ دغدغهی آنان نسبت به مسائلِ شهر بر دوش دارند. اگر میخواهیم زندگیِ با کیفیتی داشته باشیم، باید شهرسازی و معماریِ برتر را نیز به شهروندان معرفی کنیم، باید سطحِ انتظارات بالا رود تا عرضه نیز ارتقا یابد و اینجاست که باید رسانه پا به میدان بگذارد. زمانی که در مرزِ بیتفاوتی نسبت به آنچه پیرامونمان وجود دارد، ایستادهایم، شتابِ شهرنشینی چنان غالب میشود که دیگر مجالی برای اعتنا به روحیاتِ شهروند در کالبدهای سرد و بیروحِ امروزی نخواهد ماند.
در مقاله ای که در سایت انجمن مفاخرِ معماریِ ایران تحتِ عنوانِ «هم اندیشی معماری و رسانه» منتشر شد، به موضوعی جالب در خصوصِ ضرورتِ توجه و اعتنا به مسائلِ شهری اشاره شده است. «کاروانسراهایی که طی تاریخ دیده میشوند، زمانی که دستورِ ساختشان صادر شد هرکدام به معماری سپرده شدند. کاروانسرایی نیز به نامِ عین الرشید نزدیکِ دریاچهی قم وجود داشت. وقتی شاه به این کاروانسرا رسید، متوجه شد که آبِ آن کاروانسرا تلخ است و به همین دلیل دستورِ اعدامِ معمار را صادر کرد. شاید آن معمار مستحقِ این برخورد نبود اما این عمل سبب شد که میزانِ مسئولیتِ معمارانِ آتی پُررنگتر شود.»
همین موضوع نشان از هدایت و جهتدهی به افکار، مطالبات و انتظاراتِ شهروند دارد. اگر مطالبهگری وجود داشته باشد، دقت و دغدغهمندی نیز وجود خواهد داشت. به این ترتیب مشارکت و مسئولیتپذیری میانِ شهروندان ارتقا مییابد. اینجاست که رسانه در راستای یاریرسانی به شهر گام برمیدارد. در همان مقالهی یاد شده در خصوصِ هماندیشیِ معماری و رسانه به مطلبی از مهندس بهزاد صالحی نیز برمیخوریم که میگوید: «بیش از پانصد سال پیش معماری، خود رسانه تاریخ بوده است. هنوز ما میتوانیم تاریخ و مسائلِ اقتصادی و سیاسی سالهای قدیم را از روی معماری آن زمانها درک کنیم. به عنوان مثال کشور افغانستان متشکل از مجموعهای از روستاها است و دارای شهرهای بزرگ و متمرکز نیست به همین دلیل نیز نمیتواند تمدنی داشته باشد. معنای مکان امروزه از بین رفته است و و تمام مسئولیتِ ما بر دوش رسانه است و آنها نیز نیاز به سوژه دارند و هر زمان که سوژهای پیدا میکنند سوار بر موج فرهنگ می شوند. در زمان تأسیسِ شوراهای شهر در ایران، من در زوریخ سوئیس بودم که متوجه شدم که آنجا ۲۵۰ سال از تأسیس شوراهای شهر سوئیس میگذرد. همچنین تصمیم ساخت پُلی بر روی رودخانه داشتند که برای آن در تلویزیون، برنامه رایگیری گذاشته بودند. رأیگیریِ دیگری که در آن کشور دیدم، مربوط به برنامهی خطکشیِ پیادهروها جهت عبور مادر و کالسکهی بچه بود؛ این امور را از طریق رسانهها رایگیری میکردند و از این طریق توانستند این امر را بر شورای شهر خودشان تحمیل کنند. زمانی من پیشنهاد قرار دادن عکسهایی با عنوان زشت و زیبا را در روزنامه مطرح کردم که یکی از آنها به عنوان مثال نشاندهندهی یک برج زیبا از دید یک فردِ عادی و غیر متخصص و دیگری نشاندهندهی یک برجِ نازیبا از دید همان فرد باشد که این پیشنهاد با مخالفت مسئول این امر مواجه شد زیرا معتقد بود که این باعث اختلال در روند قیمت ساختمان میشود!»
شهر میتواند خود نیز به مثابهی یک رسانه، در ارتقای فرهنگِ شهروندان موثر باشد و اینجاست که ارتباطِ دوسویهی شهر و رسانه تکمیل میشود، گویی در این فرآیندِ طولانی و پُر از فراز و نشیبِ ارتباطِ شهر و رسانه، دیالوگی میانِ این دو برقرار میشود که مخاطبِ آن در انتها شهروند است و آیا میتوان بدونِ آگاهیبخشی، اطمینان داشت که شهر، پرورشدهندهی خوبی برای شهروند خواهد بود؟
مقاله را با بخشی دیگر از سخنانِ جان لنگ به پایان میرسانیم: «اگر معرفتِ ما نسبت به چیزی یا گروهی از مردم ضعیف باشد، برای جبرانِ آن ناگزیر به استفاده از تجاربِ فردی و شهودی هستیم و تا حدی که تجربیاتِ فردی اعتبار داشته باشد مشکلی وجود ندارد.»
اما سوالِ پایانی اینجاست که آیا رسانه در جهتدهی به شهود و تجاربِ فردی در قالبی جمعی، به یاری شهر نمیشتابد؟
منابع:
The Impact of Facility Design on Patient Safety by John Reiling; Ronda G. Hughes; Mike R. Murphy.
طوسی، محمد علی؛ مشارکت (در مدیریت و مالکیت)؛ تهران، مرکز آموزش و مدیریت دولتی؛ ۱۳۷۰
www.governing.com/columns/tech-talk/gov-integrating-social-media-roanoke.html
architectures.danlockton.co.uk
لنگ، جان؛ آفرینش نظریه ی معماری، ترجمه علیرضا عینی فر، دانشگاه تهران، ۱۳۸۸