انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جامعه‌شناسی شوخی (۲)

علاوه براین، اوبردلیک خاطر نشان کرد که چنین شوخی­ای، نشان­گر توانایی ستم­گران است: “اگر آن­ها بتوانند آن را نادیده بگیرند قدرت­مند هستند؛ اگر آن­ها وحشیانه و از روی عصبانیت واکنش نشان دهند . . . آن­ها از خودشان مطمئن نیستند، مهم نیست که آن­ها در ظاهر چقدر قدرت­شان را به رخ می­کشند” (اوبردلیک ۱۹۴۲:۷۱۶). بنابراین، شوخی دارای کارکردهای مثبت استحکام­بخش برای گروه خودی[۱] است اما در متن روابط میان­گروهی[۲]، شوخی بیش­تر شبیه یک سلاح بود: نمایش تهاجم و مقاومت.

لطیفه­های توصیف شده توسط اوبردلیک، یادآور شوخی سیاسی در بسیاری از رژیم­های ستم­گر مثل رژیم نازی[۳] (استاکر ۱۹۹۵) یا رژیم­های کمونیست پیشین (بنتون ۱۹۸۸؛ دیویس ۲۰۰۷) است. طبق معمول، ابراز مخالفت مستقیم در چنین رژیم­هایی ناممکن یا بسیار خطرناک است و حتی شوخی کردن می­تواند اقدامی مخاطره­آمیز باشد که به طرزی به یادماندنی در اثر رمان­نویس اهل جمهوری چک، میلان کوندرا با نام لطیفه (۱۹۶۷) تشریح شده است. درحالی­که این شکل از شوخی آشکارا با تضاد و خصومت هم­بستگی دارد عدم توافق قابل توجهی درباره آثار چنین شوخی­ای وجود داشته است. شوخی در شرایط سرکوب، معمولا مخفیانه است – این­ لطیفه­ها­ در آلمان نازی “لطیفه­های درگوشی[۴]” نامیده می­شدند (اسپیر ۱۹۹۸). این امر دلالت بر آن داشت که کارکردهای “تقویت روحیه[۵]” درون­گروهی بسیار مهم­تر از تاثیر بر گروه غیرخودی قدرت­مندی است که آماج لطیفه­ها هستند. زیرا چنین شوخی “از پایینی[۶]” درخفا یا گم­نام باقی می­ماند و بنابراین، بسیاری از اندیش­مندان حوزه شوخی نتیجه می­گیرند که اثرات چنین شوخی­ای کمابیش ناچیز است.

گردآوری سال ۱۹۸۸ پاول و پتن درباره شوخی با عنوان “مقاومت و کنترل” حول برهم­کنش[۷] این کارکردهای مقاومتی و کنترلی شوخی است. اکثر مولفان این کتاب به روایتی از نظریه تضاد درباره شوخی وفادارند و بر موقعیت­های ناسازگار یا نابرابری متمرکزند که از شوخی سیاسی تحت حکومت کمونیستی[۸] تا نمونه کم­تر دراماتیک شوخی در محل کار گسترده شده است. به طور کلی، مولفان نتیجه می­گیرند که کارکرد کنترل[۹]، مهم­تر است و این­که مقاومت از طریق تمسخر، معمولا تسکینی موقت فراهم می­کند اما موقعیت­های بالقوه ناسازگار را تثبیت می­نماید. همان­گونه که بنتن در همکاریش بر روی لطیفه­های دوران حکومت کمونیست ذکر می­کند: “. . . لطیفه­ سیاسی چیزی را تغییر نخواهند داد. این نوع لطیفه، دشمن سرسخت فزون­خواهی[۱۰]، بی­عدالتی[۱۱]، ستم­گری[۱۲] و ظلم[۱۳] است – اما بدون آن­ها هرگز نمی­توانست دوام بیاورد. لطیفه سیاسی شکلی از مقاومت فعال[۱۴] نیست.         نشان­دهنده هیچ برنامه سیاسی­ای هم نیست. موجبات بسیج را هم فراهم نخواهد آورد. اهمیت آن در حفظ تعادل و دوام جامعه است مثل آن­چه لطیفه­های یهودی در زمان خود انجام می­دادند. این نوع لطیفه از شدت ضربات وارده از سوی دولت­های ستم­گر می­کاهد و توهمات شیرینی خلق می­کند . . . اثر آن هم به ناپایداری خنده­ای است که تولید می­کند” (بنتن ۱۹۸۸:۵۴). یا همان­گونه که اسپیر (۱۹۹۸:۱۳۹۵) به شکلی موجز متذکر شد: “سازش[۱۵]، هرچقدر هم که فرد آن را حقیر شمارد، سازش است”.

اگرچه دیگر مولفان، ایمان بیش­تری به پتانسیل ویران­گر[۱۶] شوخی دارند و استدلال کرده­اند که این “سلاح­ افراد ضعیف” (سکات ۱۹۸۵) می­تواند در تبدیل افراد به طنین انتقادی وضعیت­شان دارای اهمیت باشد، به آنان اجازه دهد که دشمنی خودشان را در برابر آنانی که در قدرت هستند ابراز کنند، فضای مقاومت جای­گزین ایجاد کند یا حتی به آن­ها شهامت شروع کنش­های واقعی­تر و ملموس­تری بدهد (گویین۲۰۰۴؛ هیلر ۱۹۸۳؛ جنکینز ۱۹۹۴؛ ستاکر ۱۹۹۵). گلدستاین در قوم­نگاری[۱۷] بحث­برانگیزش از زنان فقیر در حلبی­آبادهای[۱۸] برزیل که حول موضوعات و مکان­های خنده این زنان ترتیب داد، استدلال نمود که “در حالی­که شوخی درباره مردم فقیر لزوما به شکل مستقیم به شورش[۱۹] و انقلاب سیاسی[۲۰] منجر نمی­شود موجب ایجاد فضایی گفتمانی[۲۱] می­شود که در چارچوب آن، صحبت درباره مسائلی که از زاویه­ای دیگر، پذیرفته شده، غیرقابل تردید و مسکوت گذاشته شده هستند، را ممکن می­سازد” (گلدستاین ۲۰۰۳:۱۰).

این بحث در مورد سرشت ویران­گر یا محافظه­کارانه شوخی تا اندازه­ای نتیجه عدم توافق­های نظری بنیادین است که بوسیله ملاحظات تجربی[۲۲] قابل حل نیستند. با این­همه، پویایی شوخی در شرایط تضاد، و بنابراین، پتانسیل انقلابی شوخی، قویا وابسته به تقسیم قدرت[۲۳] و روابط منزلتی بین گویندگان لطیفه و اهداف­شان است. به منظور توضیح بکارگیری مورد شوخی سیاسی: در شرایط سرکوب یا نابرابری شدید، شوخی­های آنانی که فاقد قدرت هستند گرایش به مخفیانه بودن دارند و کمابیش فاقد تاثیر هستند. در چنین موقعیت­هایی، شوخی “رو به پایین” توسط آنانی که در قدرت هستند به سادگی بدل به پرخاش­گری شده و تا سرحد ستم­گری پیش می­رود. مثال تازه­ای که توسط پال لوئیس (۲۰۰۶) تشریح شده است تمسخر بیرحمانه توسط زندان­بانان آمریکایی در بغداد است. چنین شوخی­ای از سوی افراد قدرت­مند، توجه محققانه نسبتا کمی به خود جلب کرده است اما همان­گونه که اسپیر در مقاله­اش درباره “لطیفه­گویی و سیاست” اظهار داشت: لطیفه­های از بالا، از سوی آنان که منزلت بالاتری دارند به جای لطیفه­های “از پایین”، به عبارت دیگر، لطیفه­های برآمده از پیروزی[۲۴] به جای مقاومت، می­توانند لطیفه­های سیاسی نمونه باشند” (اسپیر ۱۹۹۸:۱۳۵۳).

تفاوت­های قدرت، در جوامع و شرایط بازتر، تمایل دارند که کم­تر مورد توجه قرار بگیرند و پویش­های شوخی و تضاد، کمابیش متفاوت است: محدودیت­های کم­تری در مورد شوخی وجود دارد و شوخی کردن با احتمال بیش­تری از مرزها فراتر می­رود یا افراد را بسیج می­کند. جوامع باز[۲۵] عموما گستره گسترده­ای از نهادها[۲۶]، افراد، ژانرها و نشریات در اختیار دارند که (تا اندازه­ای) صرف هجو[۲۷] و شوخی سیاسی می­شوند (لاکیر ۲۰۰۶؛ شیفمن، کلمن و وارد ۲۰۰۷؛ اسپیر ۱۹۹۸). چنین ژانرهای فکاهی نهادینه شده­ای[۲۸]، “فضاهای آزادی[۲۹]” هستند که می­توان آنانی را که بر سر قدرت هستند مورد تمسخر و ریش­خند قرار داد: در چارچوب فضاهای اختصاصی و محدودیت­های آشکارشان، چیزهای زیادی مجاز است و سیاست می­تواند مورد نقد قرار بگیرد یا به شکلی کمابیش روشن مورد توجه قرار گیرد (پالمر ۲۰۰۵). از سوی دیگر، شوخی سیاسی در حوزه خصوصی[۳۰] در قیاس با شوخی سیاسی در رژیم­های سرکوب­گر، تمایل بسیار کم­تری به تند و تیز بودن دارد- گلایه آشنا در کشورهای کمونیست پیشین این است که در حالی­که همه چیز بهتر شده است وضعیت شوخی از “فروریختن دیوار (برلین)” تاکنون بدتر شده است.

در جوامع باز، کارکرد­های تقویت روحیه و مقاومت شوخی سیاسی می­تواند به گونه­ای آشکارتر به انجام برسد. بسیاری از سازمان­های سیاسی[۳۱]، دسته­بندی­ها[۳۲] و جنبش­های[۳۳] سیاسی از شوخی برای نشان دادن خودشان و بیان مطالب­شان بهره برده­اند وگه­گاه سیاست­مداران را وادار به توجه جدی به موضوعات مطرح شده به شکل فکاهی می­کنند. در چنین شرایطی، شوخی سیاسی بدل به بخشی از چشم­انداز سیاسی می­شود: شوخی مزبور، شکاف­ها[۳۴] و عدم توافقات اجتماعی را برجسته می­سازد زیرا تضادهای سیاسی در قلمرو فکاهی به منصه ظهور می­رسند و مجسم می­شوند. و در چنین مواردی، شوخی گه­گاه می­تواند به گفتمان­های سیاس جدی کشیده شوند (لوئیس ۲۰۰۶، به ویژه فصل ۳؛ لاکیر و پیکرینگ b2005؛ وگ ۱۹۹۶).

در نهایت، وقتی شوخی در چارچوب تضاد و مناظره[۳۵] سیاسی مورد استفاده قرار می­گیرد می­تواند نقش       مستقیم­تری نیز در سیاست بازی کند به عنوان مثال، برای نقد یا تمسخر رقبای سیاسی. به نظر می­رسد که این نوع شوخی به شکلی فزاینده در دموکراسی­های رسانه­ای امروزی اهمیت پیدا می­کند و دارای پویش­های متفاوتی است: برخلاف ژانرهای کمدی حرفه­ای، شوخی مزبور در “فضاهای آزاد” اجرا نمی­شود و ارتباط آن با خصومت­های و عدم توافق­های جدی موجود می­تواند بسیار واقعی باشد (موریل ۲۰۰۵). اگرچه شیوه­ای که چنین شوخی­ای مورد استفاده قرار می­گیرد شدیدا تغییر می­کند اما این شوخی می­تواند بین رقبای سیاسی، شامل اشکال کاملا مشهود شوخی “پرخاش­گرانه[۳۶]” و “تدافعی[۳۷]” باشد – هرچند درعین حال، سیاست­مدارانی که از چنین شوخی­ای استفاده می­کنند با بذله­گویی خود برای مردم رل بازی می­کنند (اسپیر ۱۹۹۸).

علاوه بر شوخی سیاسی، نوع دیگر شوخی که مکررا از منظر تضاد مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است، شوخی قومی[۳۸] است که از همه نظر مناقشه­برانگیزترین نوع شوخی در جوامع مدرن غربی بوده است (لاکیر و پیکرینگ a2005). اولین مطالعات در مورد شوخی قومی در ایالات متحده در شرایط تبعیض نژادی[۳۹] به انجام رسیدند که رابطه بین لطیفه­ها و تضاد و نابرابری نژادی شدیدی را آشکار ساختند. برما (۱۹۴۶) در مقاله­ای درباره “بکارگیری شوخی به عنوان تکنیکی در تضاد نژادی” از تحلیل لطیفه­هایی که سفیدپوستان درباره سیاهان و برعکس می­گفتند چنین نتیجه گرفت: “از انبوه لطیفه، شوخ­طبعی و هجو، چه مکتوب و چه شفاهی، که امروزه در جریان است، امکان جداسازی و آزمون میزان قابل ملاحظه­ای شوخی وجود دارد که هدف اولیه­اش، استمرار تضاد نژادی است. در حقیقت، نوع مرزی، نوع رایج­تر است: هدف عمده­اش، شوخی است، اما جنبه­های ثانویه­ای نیز دارد که قطعا می­تواند مرتبط با رقابت و تضاد نژادی و الگوهای اجتماعی و فرهنگی­ای باشد که از آن­ها ناشی شده­اند” (۷۱۴). این نقل قول، بدرستی مشکل شوخی قومی را روشن می­سازد. درحالی­که بخشی از آن مربوط به استمرار تضاد قومی است جنبه پیچیده قضیه، “میزان نه چندان کم­اهمیت” شوخی است که اساسا به عنوان فکاهی در نظر گرفته می­شود اما به گروه­هایی می­پردازد که رابطه­ای خصمانه یا غیرهم­سو دارند – نظیر سفیدپوستان و سیاهان در ایالات متحده به شدت تفکیک (نژادی) شده دهه ۱۹۴۰. برما شوخی قومی را حتی وقتی اساسا برای سرگرمی مورد استفاده قرار می­گیرد به عنوان یک “تکنیک” و بنابراین، به عنوان یک سلاح در تضادهای نژادی تفسیر می­کند.

پس از برما، مطالعات بسیاری به انجام رسیده است که در آن­ها مجموعه­های لطیفه­های قومیتی، مجموعه آثار کمدین­ها یا دیگر اشکال “استاندارد شده[۴۰]” شوخی به تضاد و دشمنی قومی یا دیگر روابط اجتماعی پروبلماتیک مرتبط گردیدند (دریتسر ۱۹۹۸؛ داندس ۱۹۸۷؛ داندس و هاوشیلد ۱۹۸۳؛ گاندلاک ۲۰۰۰؛ کوییپرز ۲۰۰۰؛ اوشیما ۲۰۰۰). به طور کلی، این مطالعات، درصدد مرتبط ساختن وجود شوخی قومی و نیز “چارچوب­های تفسیری قومی” خاص (راسکین ۱۹۸۵) درباره این گروه­ها به رابطه – مناقشه­برانگیز یا تصنعی – بین لطیفه­گویان و اهداف­شان می­نمایند. با این­همه، همه موارد نیز هم­چون لطیفه­های توصیف شده توسط برما آشکارا به تضاد و نابرابری مربوط نمی­شوند. همان­گونه که دیویس (۱۹۹۰، ۱۹۹۳، ۲۰۰۲) نشان داده است مجموعه لطیفه­های قومی بسیاری وجود دارند که ربطی به تضاد و دشمنی ندارند حال آن­که روابط مناقشه­آمیز بسیار دیگری وجود دارند که در لطیفه­ها نمایانده نمی­شوند. به علاوه، چندین مورد گزارش شده از گروه­هایی وجود دارد که غالب اوقات درباره خودشان لطیفه می­گویند که معروف­ترین مثال آن وجود شوخی یهودی است. این امر، این تصور را که شوخی قومی ضرورتا نتیجه تضاد یا دشمنی درون قومی[۴۱] است، به چالش می­کشد.

دیگر روی­کرد به رابطه بین شوخی قومی و تضاد قومی، بررسی لذت بردن افراد از شوخی قومی و شیوه­ای است که این امر به پیشینه قومی یا عقیده­شان در مورد گروه قومی هدف مرتبط می­شود. میدلتن (۱۹۵۹) دریافت که در حالی­که (همان­طور که انتظار می­رفت) سیاهان در قیاس با سفیدپوستان لذت بیش­تری از لطیفه­های             ضد-سفیدپوستان می­برند گروه­های سفیدپوست در لذت­بردن­ از لطیفه­هایی که سیاهان را مدنظر داشتند، تفاوت معنی­داری نداشتند. این امر او را به این نتیجه رساند که در لذت بردن از شوخی، هم­سان­پنداری[۴۲] با گروه برتر (یا به طور کلی، نظم اجتماعی) مهم­تر از وابستگی قومی است. حوزه پژوهشی ملهم از یافته­های میدلتن، در پی کشف نقش مابین لذت بردن از شوخی قومی و هم­سان­پنداری است. مطالعات انجام شده بوسیله لفیو (۱۹۷۲) نشان می­دهد که افراد بیش­تر وقتی از شوخی لذت می­برند که گروهی را هدف قرار بدهند که با آن هم­سان­پنداری نمی­کنند. چنین “طبقات هم­سان­پنداری” نبایستی با پیشینه خود فرد و به ویژه گروه­های با منزلت پایینی که ممکن است لطیفه­هایی را ترجیح دهند که گروه خودشان را مورد هدف قرار دهد، یکسان پنداشته شوند. به عنوان مثال، برخی مطالعات گزارش کرده­اند که زنان، لطیفه­هایی که زنان را هدف قرار می­دهند به لطیفه­هایی که در آن­ها هدف، مردان هستند، ترجیح می­دهند یا این­که اقلیت­های[۴۳] قومی لطیفه­هایی را ترجیح می­دهند که گروه خودشان را هدف قرار می­دهد تا آن­هایی که گروه قومی مسلط را مد نظر دارند (لفیو، حداد و مارشال ۱۹۷۴؛ نوو ۱۹۸۵). زیلمن (۱۹۸۳؛ زیلمن و ستاکینگ ۱۹۷۶) در حوزه پژوهشی مشابهی، “شوخی تحقیرآمیز[۴۴]” را مورد بررسی قرار داد و نتیجه گرفت که افراد عموما از شوخی­ای لذت می­برند که گروه­هایی را تحقیر کند که آن­ها را دوست ندارند یا با آن­ها هم­سان­پنداری نمی­کنند. با این­همه، این نتیجه که افراد لطیفه­ها را بیشتر در متن تضاد یا دشمنی دوست دارند به این معنا نیست که شوخی به معنای تضاد یا دشمنی است. گذشته از این، مطالعات مشابهی نیز حاکی از آن هستند که این امکان وجود دارد که افراد، لطیفه­هایی را بپسندند که گروه­های مورد علاقه آنان که با آن­ها هم­سان­پنداری (البته نه خیلی زیاد) می­کنند را هدف قرار می­دهند.

روی­کرد تضاد، به راستی مناقشه­برانگیزترین روی­کرد در مطالعات جامعه­شناختی شوخی بوده است. روی­کرد مزبور برای توضیح و تجزیه و تحلیل اشکال بالقوه توهین­آمیز شوخی مورد استفاده قرار می­گیرد و بنابراین، مستقیما به مناقشات اجتماعی[۴۵] درباره شوخی قومی، جنسی­گرایانه[۴۶] یا سیاسی مربوط می­شود (لاکیر و پیکرینک b2005). افزون بر این، مباحثات در مورد رابطه بین شوخی و تضاد، هم در سطح دانشگاهی و هم دنیای واقعی، سرشت واقعی شوخی را مورد توجه قرار می­دهند: غیرجدی بودنش[۴۷]، که هر بیان فکاهی را اساسا مبهم می­سازد. نقد اساسی وارد شده به روی­کرد تضاد آن است که روی­کرد مزبور، شوخی را به شکل تحت­الفظی آن در نظر می­گیرد و از ابهام اساسی شوخی صرف­نظر می­نماید که این ابهام بدان معناست که به دلایل بسیار گوناگونی می­توان از یک لطیفه لذت برد. نظریه­های تضاد نیز عموما قادر به توضیح این امر نیستند که چرا و در چه زمانی افراد در موقعیت­های دارای تضاد، به جای استفاده از عبارات جدی­تر نشان دهنده تضاد، تصمیم به استفاده از شوخی می­گیرند. از آن­جایی که موضوع لطیفه­ها که به ضرر دیگران است، مسئله اساسی در مطالعات شوخی (و زندگی واقعی) است چشم­اندازهای گوناگون به این موضوع در زیر بیشتر مورد توجه قرار خواهند گرفت. این پرسش که چرا و چه وقت افراد به جای صحبت جدی صریح از وجوه غیرجدی ارتباط بهره می­برند بوسیله دو سنت نظری[۴۸] ذیل مطرح شده است: کنش متقابل­ نمادین و پدیدارشناسی.

 

۴-۲ روی­کرد کنش متقابل نمادین

 

روی­کرد کنش متقابل نمادین به شوخی بر نقش شوخی در برساخت[۴۹] معانی و روابط اجتماعی در کنش متقابل اجتماعی تمرکز دارد.۴ مطالعات کنش متقابل نمادین عموما مطالعات مفصلی درباره کنش­های متقابل اجتماعی خاص با استفاده از داده­های قوم­نگارانه[۵۰] یا پیاده­سازی[۵۱] جامع گفتگوها هستند. در این روی­کرد، روابط و معانی اجتماعی و به طور کلی، “واقعیت اجتماعی[۵۲]” به عنوان اموری مفروض و تثبیت شده در نظر گرفته نمی­شوند بلکه به عنوان اموری در نظر گرفته می­شوند که طی کنش متقابل اجتماعی برساخته و مورد رای­زنی قرار می­گیرند. هر چند شوخی در ساختارها و فرایندهای اجتماعی کلان، دارای اهمیت بالایی نیست اما نقش مهمی در کنش متقابل روزمره بازی می­کند و  ابهامش، آن را مناسب گفتگوها و دست­کاری خودها و روابط می­کند. در چارچوب مطالعات شوخی، روی­کرد کنش متقابل خرد، انگیزه­ای قوی برای مطالعات شوخی قوم­نگارانه در مقیاس کوچک[۵۳] بود و جایگزینی شد برای تحلیل اشکال استاندارد شده[۵۴] شوخی یعنی ارزیابی شوخی از طریق پرسش­نامه.

در این روی­کرد، این که آیا امری به عنوان فکاهی یا جدی تعریف شود مفروض نیست بلکه آن­چه اهمیت دارد امری است که در جریان کنش متقابل برساخته می­شود. جابجایی از گفتگوی جدی به شوخی، به کردار مشارکت گفتگو محور[۵۵] بدل می­شود که می­تواند موفقیت­آمیز باشد، منع شود یا با شکست مواجه شود و این جابجایی، فرصت­هایی برای انواع گوناگون ارتباط فراهم می­آورد. به عنوان مثال، افرادی که به شوخی چیزی را می­گویند معمولا آزادی عمل بیشتری برای تخطی از هنجار­ها[۵۶] دارند و موضوعات تابو[۵۷] (امری که در تحلیل­های کارکردگرایانه  شوخی نیز مورد توجه قرار گرفته بود) را مطرح می­کنند. امرسن (۱۹۶۹) تحلیل نمود که چگونه این جابجایی به جانب شوخی و آزادی عمل متعاقب آن برای تخطی از هنجارها مورد پذیرش قرار می­گیرد یا به چالش کشیده می­شود. او این فرایند را به عنوان “مذاکره در مورد معنای[۵۸] جدی شوخی” توصیف کرده است.

گافمن (۱۹۷۴) از ایده “چارچوب بندی[۵۹]” برای توصیف فرایند جابجایی از یک نوع منطق کنش متقابلی به دیگری بهره برد. شوخی، یکی از رایج­ترین اشکال چارچوب­بندی مورد استفاده در گفتگوهای روزمره است. “چارچوب” فکاهی، هر آن­چه را که فرد می­گوید بازتعریف می­نماید: دیگر قرار بر جدی گرفتن نیست. همان­گونه که بسیاری از تحلیل­گران گفتگو[۶۰] نشان داده­اند این جابجایی به جانب گفتگوی جدی با خنده همراه ­است و اغلب اوقات در ابتدای سخن فکاهی رخ می­دهد. به همین ترتیب، ممکن است شنوندگان، به نشانه پذیرش این جابجایی چارچوب­ها بخندند (جفرسن ۱۹۷۹؛ ساکس ۱۹۷۴). این چشم­انداز، خنده را مضمون اصلی مطالعات             جامعه­شناختی شوخی نموده است نه فقط به عنوان پاسخی خودکار به محرک[۶۱] فکاهی بلکه به خودی خود به عنوان شکلی از ارتباط. اخیرا زبان­شناس اجتماعی، هی (۲۰۰۱) توضیحی پرمایه درباره این فرایند ارائه کرده است و آن را به عنوان برخورداری از “پشتیبانی شوخی[۶۲]” در جریان کنش متقابل اجتماعی توصیف نموده است.

مطالعات کنش متقابل نمادین نه تنها به بررسی گفتگو پرداخته است بلکه اثرات گفت­گو محور و استفاده از این ابهام یا جدی نبودگی شوخی را نیز مورد بررسی قرار داده است. شوخی و تمسخر در مذاکره بر سر معنای امور دارای اهمیت هستند: برساخت هنجارها، بحث درباره این­که در موقعیتی خاص “چه می­گذرد” (رابینسن و سمیث-لوین ۲۰۰۱). همان­طور که امرسن متذکر شد شوخی برای مطرح ساختن مضامین و موضوعات تابو مورد استفاده قرار می­گیرد؛ یا برای پی بردن به مزه دهان دیگری استفاده می­شود (مالکی ۱۹۸۸). هم ساکس (۱۹۷۴) و هم فاین (۱۹۸۳؛ ۱۹۸۴) خاطر نشان کردند که چقدر شوخی در بین نوجوانان به منظور مطرح کردن موضوعات جنسی بکار گرفته می­شود و می­تواند به عنوان نوعی آزمون دانش جنسی عمل نماید. شوخی جنسی در بین بزرگ­سالان نیز در حین دل­ربایی امری بسیار رایج است که شکلی از “سنجش[۶۳]” نیز محسوب می­شود (فاین ۱۹۸۳؛ ویل ۱۹۷۶). شوخی همیشه راهی به بیرون پیدا می­کند: هم لطیفه­گو و هم شنوندگان قادر به نادیده گرفتن معنای بالقوه جدی لطیفه هستند. به همین ترتیب، شوخی برای مطرح نمودن و مذاکره درباره معنای طیف گسترده­ای از دیگر موضوعات احتمالا حساس نظیر عقاید سیاسی، موضوعات مالی، یا شکایت از روسا و همکاران نیز می­تواند مورد استفاده قرار گیرد (پتن و فیلبی ۱۹۸۸).

به علاوه، شوخی گفتگو محور، در برساخت روابط اجتماعی نقش بازی می­کند. فاین (۱۹۸۳) تشریح نمود که شوخی چگونه می­تواند برای ایجاد و شناساندن یک “فرهنگ گروهی[۶۴]” مورد استفاده قرار بگیرد – نه فقط با فراهم کردن هم­بستگی[۶۵] اجتماعی در معنای کارکردگرایانه آن بلکه از طریق استفاده از شوخی درون گروهی، لطیفه­های تکراری و سبک­ها و سلیقه­های فکاهی ویژه که عملا درصدد تعریف یک گروه است و برای متمایز کردن هویتش استفاده می­شود. با این­همه، این ابداع فرهنگ گروهی، مرز خارجی مستحکمی نیز فراهم ­می­کند: شوخی در آن واحد هم در بر می­گیرد و هم طرد می­کند. بسیاری از مطالعات کنش­ متقابل­گرایانه خرد، نقش مبهم شوخی در روابط اجتماعی را مورد تاکید قرار داده­اند (هولمز ۲۰۰۰، کاثاف ۲۰۰۰؛ ۲۰۰۶؛ مالکی ۱۹۸۸؛ رابینسن و سمیث-لوین ۲۰۰۱). از یک سو، شوخی کردن موجبات نزدیکی و هم­بستگی را فراهم می­آورد و نشانه بااهمیتی است از “هم عقیده بودن”. از سوی دیگر، شوخی کردن دارای بعد قدرت نیرومندی است که منتهی به رابطه بین منزلت اجتماعی و بکارگیری شوخی و نیز تمایل افراد به تمسخر “زیردستان” به جای “بالادستی­ها” است که مکررا گزارش شده است. نوریک (۱۹۹۳) در کار بر روی رابطه بین شوخی گفتگو محور و قدرت، برخی از سازوکارها[۶۶] را مشخص ساخته است. او شوخی را شکلی از “پرخاش­گری گفتگو محور[۶۷]” می­نامد زیرا الگوی معمول نوبت­گیری در گفتگو را مختل می­کند و به این علت که جابجایی از گفتگوی جدی به شوخی به معنای یک جابجایی اساسی در نحوه گفتگو است. بنابراین، هرگونه تلاش برای لطیفه­گویی، “ضرب شستی[۶۸]” گفتگو محور از سوی لطیفه­گو است که هم چارچوب جدی و هم الگوی نوبت­گیری را درهم می­شکند.

رابطه بین شوخی و جنسیت[۶۹] به عنوان مضمون اصلی مطالعات کنش متقابل­گرایانه خرد درباره شوخی پدیدار می­شود: چگونه مردانگی[۷۰] و زنانگی[۷۱] در جریان کنش متقابل شکل می­گیرند و اجرا می­شوند؟ تا همین اواخر، اکثر مطالعات حاکی از آن بودند که مردان بیش­تر لطیفه می­گفتند و بیش­تر سر شوخی را باز می­کردند که یافته­های قدیمی­تر نظیر یافته­های کوزر را تایید می­کند مبنی بر این­که کسانی که دارای منزلت بالاتری هستند تمایل بیشتری به شوخی دارند. به طور کلی، به نظر می­رسد که شروع شوخی، مرتبط با مردانگی است در حالی­که از زنان انتظار می­رود که به لطیفه­های مردان بخندند (کراوفورد ۱۹۹۵؛ ۲۰۰۳؛ هی ۲۰۰۰؛ هولمز ۲۰۰۶؛ کاثاف ۲۰۰۶؛ کوییپرز a2006). اکثر مطالعات در سنت کنش متقابل نمادین، روشی را که افراد “به اجرای جنسیت می­پردازند” و از طریق آن نقش­های جنسیتی را همراه با تقسیمات قدرت ایجاد و تقویت می­کنند، مورد تجزیه و تحلیل قرار داده­اند. این مطالعات در مورد جنسیت و شوخی گفتگو محور، پیامد کلان­تر کنش­های متقابل کوچک مقیاس را نیز توضیح می­دهد: نشان دادن این­که چگونه تفاوت­های اجتماعی[۷۲] در سطح کلان در کنش متقابل ساخته و دائمی می­شوند. تغییرات در اجتماع، به تمام معنا خودشان را در کنش­های کوچک مقیاس نشان می­دهند: همان­گونه که کاثاف اظهار می­کند مطالعات اخیر بیش از پیش نشان­ می­دهند که این زنان هستند که سر شوخی را باز می­کنند که این امر “دال بر تغییرات تاریخی در نقش فرهنگی شوخی در ارتباط است” (سی­اف. هولمز ۲۰۰۶).

در مطالعات کوچک مقیاس کنش­های متقابل نمادین، شوخی، لطیفه­گویی و خنده، دیگر اموری حاشیه­ای و کم­ارزش نیستند. در عوض، آن­ها در مرکز تحلیل اجتماعی قرار دارند و برای شکل­گیری معنا، جای­گاه­ها، خودها و روابط حیاتی هستند. منتقدان این روی­کرد یادآور شده­اند که مطالعات کنش متقابل نمادین تمایل به آن دارند که بیش از حد توصیفی و مفصل باشند و بنابراین، تعمیم آن­ها بسیار سخت است. به نظر می­رسد که در جامعه­شناسی، کنش متقابل­گرایی نمادین پس از دهه ۱۹۸۰ از مد افتاده است. از آن به بعد، مسیر تحقیقات شوخی مذکور به شکلی بسیار موفق بوسیله زبان­شناسان اجتماعی (بسیاری از آنان در این­جا مورد استناد قرار می­گیرند) مورد بررسی و استفاده قرار گرفته است. در چارچوب جامعه­شناسی، برداشت­های کنش متقابل نمادین از شوخی به مطالعات پدیدارشناختی شوخی که در زیر توصیف شده است و به جامعه­شناسی احساسات که در بخش درباره خنده مورد بحث قرار خواهد گرفت ضمیمه شده است.

 

 

[۱] In-group

[۲] Intergroup relation

[۳] Nazi regime

[۴] Whispered jokes

[۵] Morale-boosting

[۶] From below

[۷] Interplay

[۸] Communist rule

[۹] Control function

[۱۰] Greed

[۱۱] Injustice

[۱۲] Cruelty

[۱۳] Oppression

[۱۴] Active resistance

[۱۵] Accommodation

[۱۶] Subversive

[۱۷] Ethnography

[۱۸] Shantytown

[۱۹] Rebellion

[۲۰] Political revolution

[۲۱] Discursive space

[۲۲] Empirical consideration

[۲۳] Power division

[۲۴] Triumph

[۲۵] Open society

[۲۶] Institution

[۲۷] Satire

[۲۸] Institutionalized

[۲۹] Free space

[۳۰] Private sphere

[۳۱] Political organization

[۳۲] Faction

[۳۳] Movement

[۳۴] Rift

[۳۵] Debate

[۳۶] Aggressive

[۳۷] Defensive

[۳۸] Ethnic humor

[۳۹] Racial segregation

[۴۰] Standardized

[۴۱] Inter-ethnic

[۴۲] Identification

[۴۳] Minority

[۴۴] Disparagement humor

[۴۵] Societal controversy

[۴۶] Sexist

[۴۷] Non-seriousness

[۴۸] Theoretical tradition

[۴۹] Construction

[۵۰] Ethnographic data

[۵۱] Transcript

[۵۲] Social reality

[۵۳] Small-scale

[۵۴] Standardized

[۵۵] Conversational

[۵۶] Norm

[۵۷] Taboo topic

[۵۸] Import

[۵۹] Framing

[۶۰] Conversation analyst

[۶۱] Stimulus

[۶۲] Humor support

[۶۳] Testing

[۶۴] Group culture

[۶۵] Solidarity

[۶۶] Mechanism

[۶۷] Conversational aggression

[۶۸] Coup

[۶۹] Gender

[۷۰] Masculinity

[۷۱] Femininity

[۷۲] Social difference