انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جامعه‌شناسی آماری روسپی‌گری

معصومه علی‌اکبری

جامعه‌شناسی روسپی‌گری؛ بررسی آسیب‌های اجتماعی. سعید مدنی قهفرخی. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۵. ۴۰۰ص. ۳۵۰۰۰۰ ریال.

۱. «روسپی‌گری، تاریخی به قدمت پدرسالاری دارد و از موقعی که بشر با کاشت و داشت و برداشت در زراعت، زمین‌داری و برده‌داری آشنا شد و نقش زن از وجه تولیدی به وجهی برای ارضای امیال جنسی مردان تبدیل شد و منابعی مثل زر و زور و زمین به عنوان منابع کمیاب شناخته شد، روسپی‌گری کارکرد تجاری پیدا کرد.» تجارتی که «پاسخ اجتماعی تاریخی بشر به عنصر لذت‌جویی و تنوع‌طلبی خودش و یکی از سیاه‌ترین معضلات آسیب‌زا و آسیب‌شناختی روانی – اجتماعی چند هزار ساله اخیر، در جوهره پدیده روسپی‌گری به صورت عرضه و تقاضا فی‌مابین روسپی با مشتری باشد. ازاین‌رو در اکثر جوامع و در طی تاریخ، روسپی‌گری تقبیح و محکوم شده است.» (ص ۱۴)

از این اظهارنظر نویسنده در مقدمه چاپ اوّل دو نکته قابل‌تأمل است. نخست آنکه تقاضای بی‌وقفه در طول تاریخ در همه جوامع دینی و غیردینی، الهی و غیرالهی، سنتی و مدرن، از آسیا تا اروپا و افریقا و همه‌جا مستمر به حیات خود ادامه داده است. حتی در جوامعی که آزادی روابط جنسی به عنوان پدیده‌ای مذموم تقبیح نشده و هم‌خانگی‌ها و ازدواج‌ها لزوماً ثبت قانونی نمی‌شوند. تنوع‌طلبی جنسی که ظاهراً سرچشمه مهارنشدنی تقاضاست از حیث جامعه‌شناسی چه تحلیل و تفسیری می‌تواند داشته باشد؟ آیا همچنان باید مثل هر امر قبیح دیگری تن به قربانی‌گیری آن بدهیم مثل فقر (که یکی از عوامل اصلی آن در گذشته تا هنوز است) مثل شکنجه، مثل دروغ، مثل…؟ آیا تنوع‌طلبی جنسی مثل شهوت خشونت مهارنشدنی است و از سرشت انسان زدوده نمی‌شود؟ و او را مدام به تخطّی از قانون و حریم شخصی دیگران وا‌ می‌دارد؟ یا شاید هم افسارگسیختگی کنونی ناشی از سلطه مردانه جهانی باشد که چندان ربط عمیقی با سرشت بشری ندارد و به شیوه بی‌پرواتری سلطه سود را به کمک سلطه مناسبات جنسی در جهان امروز گسترش می‌دهد؟

نکته قابل‌تأمل دوم آن است که به‌درستی می‌توان دووجهی بودن پدیده روسپی‌گری را مانند هر تجارت دیگری مشاهده نمود: بازار عرضه و تقاضا. تا تقاضایی نباشد، عرضه‌ای به وجود نخواهد آمد و البته که در عالم تجارت می‌توان جهان عرضه را هر چه فریبنده‌تر تبلیغ کرد و میل به مصرف و استفاده از آن را ایجاد و تقویت نمود تا جایی که بیرون از حد انتظار و تصور سرمایه‌گذاران و واسطه‌های چنان تجارت و صنعتی باشد. به لحاظ تاریخی امّا در تجارت سکس تقاضای جامعه بوده که به گسترش و رشد عرضه انجامیده است نه برعکس. البته این بازار ویژگی‌های خاص خود را دارد و تقاضا به شگردهای گوناگون زمینه‌ساز رشد و پیدایش و دگرگونی سبک عرضه می‌شود. این تنها لذت‌جویی و تنوع‌طلبی مردانه نیست که به عنوان زمینه‌ساز و نقش‌آفرین چنان پدیده‌ای می‌شود.

سعید مدنی بر اساس نتایج پژوهش‌های آماری متعددی که خود و همکارانش در ایران و (منابع سایر نقاط جهان) انجام داده‌اند، به یک‌یک عوامل اشاره می‌کند و بر اساس جدول‌های معین به لحاظ عددی نقش هرکدام را تا حدودی نزدیک به ‌واقع آشکار می‌سازد. از آزادی جنسی و جسمی در کودکی گرفته تا نابسامانی روابط خانوادگی، فقر، نابرابری شغلی و اقتصادی و شخصیتی و هویتی و… همه این عوامل چنان شأن نازلی به زن می‌بخشد که عملاً او را تبدیل به یک کالای مصرفی می‌کند. نابرابری‌هایی که امروزه چنان عرصه را تنگ می‌کند که بیش از هر عامل دیگری می‌تواند منجر به گسترش بی‌وقفه چنان پدیده‌ای شود. این دووجهی بودن تجاری روسپی‌گری نکته قابل اهمیتی است که نه‌فقط از لحاظ جامعه‌شناسی اقتصادی بلکه به‌طور خاص از لحاظ جامعه‌شناسی جنسیتی نیز قابل بررسی ژرف‌تر است. امّا فارغ از مناسبات عرضه‌وتقاضا می‌توان نقش سرمایه‌داری را در جهانی کردن صنعت روسپی‌گری جدی‌تر از همه عوامل ریزودرشت دیگر واکاوی کرد. اکنون که «سکس» در تبلیغات سرمایه‌داری مصرفی، معنای انحصاری محضی پیدا کرده و «بدن» و «تملک بر بدن» را صرفاً در همین معنای انحصاری‌اش محدود می‌سازد، بیش از هر وقت دیگری می‌تواند به عنوان یک مفهوم بنیادین، ذهنیت‌ساز و عقیده‌ساز در گسترش پدیده روسپی‌گری ایفای نقش کند. این نوع واکاوی می‌تواند بخشی از رویکرد تحلیلیِ جامعه‌شناختی روسپی‌گری را تشکیل دهد. درحالی‌که تقریباً به کلی از بررسی‌های آماربین و آمارگرا دور مانده و آسیب‌شناسی‌های اجتماعی را در چارچوب بررسی‌های آماری محدود کرده و دست‌وپای ذهن تحلیل‌گر را بسته است.

۲. بیرون از نگاه تجارت‌محور، می‌توان میل جنسی و تنوع‌طلبیِ آن را از حیث جنسیتی مورد مطالعه قرار داد. تنوع‌طلبی جنسی امروزه دیگر فقط امری مردانه نیست؛ اگرچه صورت غالب آن هنوز مردانه است. امّا دارد جنبه زنانه نیز پیدا می‌کند. این نکته از نگاه نویسندۀ کتاب دور نمانده است، آنجا که به بررسی عوامل مؤثر در گسترش روسپی‌گری در دوران جدید می‌پردازد:
«مطالعات موجود نشان می‌دهد اگرچه در گذشته فقر عامل اقتصادی مسلط در تبیین روسپی‌گری بود و زنان تن‌فروشی را به عنوان تنها راه ناگزیر برای تأمین حداقل نیازهای اساسی خود و خانواده‌هایشان بر می‌گزیدند، امّا به‌تدریج و با تغییر نظام ارزشی جوامع الگوی مبتنی بر نابرابری عامل اقتصادی مؤثر بر گرایش به روسپی‌گری نقش و اهمیت یافت تا آنجا که پدیده تن‌فروشی که روزگاری مشکل اجتماعی زنان طبقات کم‌درآمد محسوب می‌شد، به طبقات متوسط نیز تسرّی یافت و الگویی جدید از روسپی‌گری را در جوامع در حال گذار و توسعه‌یافته پدید آورد. به‌این‌ترتیب روسپی‌گری برای زنان طبقات متوسط راهی سریع برای دستیابی به زندگی توأم با رفاه بیشتر شد. زنانی که با این هدف وارد بازار روسپی‌گری می‌شوند، اغلب موفق به دستیابی به خواست‌شان نمی‌شوند.» (ص۱۰۹). در پرانتز باید گفت که طبق این تعبیر، مفهوم و شکل و گستره بازار روسپی‌گری هم ضرورتاً دچار دگرگونی‌ها و جابه‌جایی‌هایی می‌شود (و شده است) که جای توجه به آن‌ها در چنین پژوهش‌هایی خالی است. اگرچه نویسنده در فصل چهارم ضمن برشمردن عواملی مثل آزار جنسی و تجاوز در دوران کودکی، بی‌مهری والدین، تعصب و خشونت پدران و برادران و همسران که عامل پناه بردن زنان و دختران جوان به افراد بیرون از روابط خانوادگی و جلب محبت غریبه‌ها می‌شود، آنجا که به طرح نظریه‌های گوناگون درباره انواع روسپی‌گری و از جمله روسپی‌گری طبقاتی می‌رسد، اشاره‌ای صریحی دارد به آشکار شدن جای پای طبقه متوسط، اشاره‌ای که می‌تواند در بطن آن به نکته پیش‌گفته دست یافت؛ به‌خصوص که به باور او روسپیان طبقه متوسط از شدت فقر به این حرفه روی نمی‌آورند بلکه تنوع‌طلبی در سبک زندگی است که پای آن‌ها را به چنان بازاری باز می‌کند.

۳. به باور سعید مدنی فقر علت تامه روسپی‌گری نیست؛ زیرا چه بسیار نیازمندان که به این حرفه روی نیاورده‌اند:
«قریب به اتفاق صاحب‌نظران و کارشناسان بر این باورند که فقر و نابرابری از عوامل اصلی روسپی‌گری هستند… امّا روشن است که نمی‌توان فقر را تنها عامل یا علت تامه روسپی‌گری دانست؛ به این دلیل ساده که شمار زنانی که در فقر زندگی می‌کنند، قابل قیاس با تعداد زنان روسپی نیست. و از سویی همیشه در میان روسپیان زنانی هم بوده و هستند که از نظر مالی حداقل در شرایط اضطرار و فقر مطلق به سر نمی‌برند و لذا عوامل روی‌آوردنشان را به روسپی‌گری باید در جای دیگر جست.» (ص ۹۰-۱۸۹).
شاید اولین و مهم‌ترین عامل پس از فقر، تجربه آزار جنسی در دوران طفولیت باشد،‌ این عامل است که بر اهمیت آن از سوی پژوهشگران ایرانی و غربی با تکیه بر داده‌های آماری، تأکید شده است: «بر اساس نتایج پژوهش فارلی و بارکن بیش از پنجاه‌درصد زنان خیابانی سانفرانسیسکو در کودکی مورد آزار جسمی و جنسی قرار گرفته‌اند… پاتر و همکاران گزارش کرده‌اند که ۱۴ درصد روسپیان قبل از چهارده‌سالگی مجبور به انجام فعالیت جنسی شده‌اند و کسانی که در کودکی مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌اند، ۳/۳ برابر بیشتر از دیگران در معرض اقدام به خودکشی قرار داشته‌اند. آن‌ها همچنین بین افسردگی و روسپی‌گری در سنین پایین رابطه معناداری مشاهده کرده‌اند… . فاتحی و همکاران (۱۳۸۹) در بررسی پرونده زنان تن‌فروش ارجاع داده شده به سازمان بهزیستی استان اصفهان در فاصله سال‌های ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۵ نشان دادند که ۹/۲۳ درصد آنان در کودکی مورد سوءاستفادۀ جنسی قرار گرفته‌اند.» (ص ۱۹۱-۱۹۰).
این سوءاستفاده‌‌ها در بالاترین سهم از سوی دوست‌پسر بوده است امّا در آمارهای مختلف از حدود ۲۰ تا ۲۲ درصد و حتی ۷۰ درصد «این آزارها را پدر یا نامادری بر قربانیان اعمال کرده‌اند.» (ص ۱۹۲). وجه تأمل‌برانگیز این گزارش‌ها که به‌خصوص در سال‌های دهه هشتاد (۱۳۸۹-۱۳۸۲) ارائه شده طرح مسئلهآزار جنسی از سوی محارم در مطبوعات بوده است: روزنامه شرق ۱۰/۷/۸۲: ۵/۲۲ درصد زنان ویژه مورد مطالعه در بسیاری اوقات از حدود پنج سالگی توسط محارم مورد آزار جنسی قرار گرفته‌اند. روزنامه نسیم صبا ۲۴/۱/۸۳: طبق آمار سازمان بهزیستی ۱۲% زنان تن‌فروش مورد آزار جنسی از سوی نزدیک‌ترین افراد فامیل قرار گرفته‌اند. روزنامه ایران ۱۰/۶/۸۳: تجربه آزار جنسی ۳۰ درصد زنان ارجاع داده شده به مراکز بازپروری از سوی خانواده است.» (ص ۱۹۲). بر این اساس سعید مدنی تقسیم‌بندی الگوی غالب تجاوز در دوران کودکی را این‌گونه صورت‌بندی می‌کند: ۹/۱۳ دوستان و همسایگان و ۴۱/۱۰ اقوام درجه یک.
این تقسیم‌بندی الگوی غالب و تنوع الگویی برای منِ خواننده‌ای که دبیر بازنشسته مناطق دور و کمابیش روستایی هستم، بسیار ملموس است و یادآور همه آن تجربه‌های تلخی است که در شاگردان نوجوانم مشاهده می‌کردم؛ ترس و رنجی که یک دختر چهارده‌ساله ساده هر روز بعد از کلاس درس باید می‌کشیده از وقتی شروع می‌شد که به سمت خانه راهی می‌گشت و شب‌هنگام به اوج خود می‌رسید وقتی که مادر از او می‌خواست تا رختخواب ناپدری‌اش را پهن کند و جای خود را نیز کنار همان بیندازد. او هر شب باید از پشت‌بام‌های همسایه‌ها از این بام به آن بام می‌گریخت. گاه موفق می‌شد و گاه نه. هیچ‌گاه رنج آن چشمان درشت سیاه از خاطرم پاک نمی‌شود. اگر او فرزند پدری بیمار و روانی بود که مادر بی‌سوادش به عنوان یک مستخدم رده‌پایین در یک بیمارستان دورافتاده روانی کار می‌کرد و برای تأمین معاش خانواده‌اش تن به ازدواج به مردی با شرایط نه‌چندان قابل‌قبول داده بود، دختران دیگری بودند که شرایط اضطراری ناباورانه‌ای در خانه‌شان ایجاد می‌شد. در سال‌های دهه هفتاد پدر و مادر جوانی که حداکثر بیست یا کمتر از بیست سال با دختر پانزده‌ساله‌شان تفاوت سنی داشتند، در آن محیط مذهبی، برای پرهیز از بدنامی، دخترشان را گرفتار می‌سازند. پدر جوان سی‌وچندساله به دلیل تنوع‌طلبی از ده‌سالگی به سراغ دخترش می‌رود. مادر هر شب شاهد این ماجراست و از ترس آبرو سکوت می‌کند و دخترش را قربانی ترس و رسوایی در محله و فامیل. بالاخره دختر در سال دوم یا سوم دبیرستان سکوتش را می‌شکند و مسئله را با دبیر روان‌شناسی‌اش در میان می‌نهد. پدر بی‌پروا می‌پذیرد و ادعا می‌کند که هر گاه مسئولان مدرسه دختری به سن و سال دخترش را به او معرفی کنند، او دست از سر دخترش بر خواهد داشت. پدری که به گفته خودش شب‌ها شیطان توی جلدش می‌رود و صبح‌ها نادم و عذرخواه و سرافکنده از دختر پوزش می‌خواهد و طلب بخشش می‌کند. نمونه دیگر مرد جوانی بود که به‌رغم پای‌بندی‌های مذهبی، بعد از گذشت چندین سال از ازدواج زودهنگامش، پابه‌پای ازدواجش و زیر نگاه همسر اولش به هر دختری که می‌رسید در محیط تحصیلی، با هویت و عقیده و مسلکی اظهار عشق و تمایل می‌کرد.
از این نمونه‌های مشاهده‌شده می‌توان به این نتیجه رسید که یکی از عوامل اجتماعی که در بررسی پدیده روسپی‌گری و نسبت آن با آزار جنسی از سوی اعضای خانواده می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد (و در این کتاب به آن توجهی نشده است.) ازدواج‌های زودهنگام و پیش از موعد (به‌خصوص برای پسران) است. پدیده‌ای که اکنون مورد استقبال و تشویق هم قرار گرفته و گاه به صورت ازدواج‌های گروهی تبلیغ می‌شود.

۴. بعد از فقر و آزار جنسی و فرار از خانه و زندان و… مهم‌ترین عاملی که امروزه در سراسر جهان و از جمله ایران به رشد روسپی‌گری و صورت‌های پیدا و پنهان آن دامن می‌زند، قاچاق زنان و دختران است. تا جایی که دبیرکل وقت سازمان ملل در سال ۱۳۸۵ آن را «طاعون جهانی» نامید. قاچاق زنان که در چهار دهه اخیر در ایران و جهان رو به گسترش بوده است، بخشی از تجارت جهانی سکس است. تجارتی که هرازگاهی رسوایی‌های بزرگ (مثل رسوایی‌های نجومی اقتصادی) به بار می‌آورد و تا مدت‌ها صدایش خاموشی نمی‌گیرد. ظاهراً تجارت سکس، پرسودترین تجارت در جهان جنگ‌زده امروز است و احتمالاً از تجارت اسلحه پیشی گرفته است. در سال ۲۰۰۵ سازمان بین‌المللی کار گزارش کرد که نیمی از سوداگری در جهان، سوداگری جنسی بوده است. «این باندهای قاچاق زنان معمولاً در کشورهایی که دچار بحران و نابسامانی اقتصادی و اجتماعی هستند، فعالیت می‌کنند.» (ص ۲۲۰). گسترش آمار بی‌کاری و افزایش آمار دختران فراری، بستر مناسبی برای باندهای قاچاق در ایران فراهم می‌سازد. سعید مدنی در بخش پایانی فصل چهارم «قاچاق زنان و دختران» مفصلاً به این پدیده می‌پردازد و با ذکر آمار تکان‌دهنده، گسترش این پدیده را در ایران و کشورهای همسایه گوشزد می‌کند. گوشزدی که تا مدت‌ها از سوی مسئولان اجتماعی و مسئولان ذی‌ربط انکار می‌شد تا سرانجام به طور ضمنی و پنهانی مورد تأیید قرار گرفت. اگرچه به‌رغم تأیید، اقدام درخور توجهی برای کاهش بی‌کاری زنان و برابری شرایط اقتصادی معیشتی جنسیتی آنان صورت نپذیرفت. یکی از این گزارش‌های تکان‌دهنده از زبان یک خلبان ایرانی‌تبار امارات در روزنامه شرق ۶/۳/۸۳ به چاپ می‌رسد: «در فجیره امارات متحده عربی گروهی از دختران و پسران ایرانی برای فروش به حراج گذاشته می‌شوند.» (ص ۲۳۷). طبیعتاً برخوردها همه از نوع انکاری بود. چنین برخوردهایی نه هیچ‌گاه متوقف شده است و نه دردی از بی‌شمار دردهای اجتماعی کاسته است. امّا این‌قدر هست که وسعت جهانی این درد را در این بی‌مرزی بحران‌های سیاسی و اجتماعی و اخلاقی و دینی می‌توان ملاحظه کرد و پشت دیوار انکارها، سایه‌های تأیید را دید.

۵. سعید مدنی در این کتاب پژوهشی-آماری‌اش، مسئله روسپی‌گری را نه‌فقط در ایران بلکه مبسوط‌تر از آن در وسعت جهانی و با تکیه بر پیشینه‌های تاریخی مورد بررسی قرار داده است. بررسی او نه اخلاقی است و نه ارزش‌گذارانه و نه حتی تحلیلی. او تا حد ممکن آسیب‌ها و علل و عوامل را در لایه‌های مختلف نمایان ساخته و از این طریق خواننده را به یافته‌ها و پرسش‌های جدید می‌رساند. یکی از این یافته‌ها زنانه بودن جرم روسپی‌گری است. با این یادآوری که روسپی‌گری در همه جوامع جرم نیست و شاید تن‌فروش به عنوان کارگر جنسی، در طبقه محروم‌ترین اقشار شغلی قرار بگیرد. زنانه بودن جرم در ایران یعنی این‌که فقط زنان مجازات می‌شوند. از دیرباز و از عهد پیش از اسلام تاکنون این تلقی با کمی دستکاری همچنان حفظ شده است.
نکته دیگری که می‌توان به آن توجه ویژه داشت، مسئله تقاضا در بازار داخلی است یعنی مهار نشدن میل جنسی که به سهولت از سوی مردان امری پذیرفتنی به حساب می‌آید و راه‌های گریزی که پس از انقلاب یکی پس از دیگری انکار شدند و از میان رفتند، پس از گذشت مدتی با جابه‌جایی‌های جغرافیایی و تعویض نام‌ها دوباره به رسمیت غیررسمی شناخته شدند. «قلعه» و «شهرنو» و «خیابان جمشید» رفتند و «غربت»، «جزیره»، «خانه امن» و… آمدند.
بالاخره آخرین نکته تأمل‌برانگیزی که هنوز تأیید آن از سوی مسئولان ذی‌ربط حتی مورد انکار هم قرار نگرفته و در سایه سکوت گذاشته شده، روسپی‌گری پسران است که آن هم تا حدودی شبیه مورد زنانه‌اش می‌تواند به طریقی ریشه در آزارهای جنسی دوران طفولیت داشته باشد، تجربه‌هایی که این سال‌ها کم به گوش نمی‌رسد. در عهد صفوی و عهد قاجار پسران نیز مانند دختران در بازار برده‌فروشان و تجارت جنسی (نه‌فقط کارگر یدی) مورد خریدوفروش قرار می‌گرفتند؛ درست همان‌طور که در سده بیست‌ویکم چنین بازارهایی برگزار می‌شود. (ص ۶۰ تا ۶۳). در این فصل می‌توان مشاهده کرد که اگرچه سعید مدنی روسپی‌گری را به عنوان یک آسیب اجتماعی زنانه مورد بازبینی قرار می‌دهد؛ امّا خطر وجه پسرانه آن را نادیده نمی‌گیرد و قاچاق برده‌های جنسی (دختروپسر) را به عنوان بخشی از قاچاق صنعت جهانی سکس از پشت‌پرده بیرون می‌آورد. البته به اندازه‌ای که خبرها از پشت‌پرده درز پیدا می‌کند. چون معمولاً در کشورهایی که اطلاع‌رسانی بدون ممنوعیت‌های رسمی و غیررسمی و دولتی و غیردولتی در جریان است، آمار نسبتاً دقیقی هم از این تجارت قابل دسترسی است؛ امّا در جوامعی که این اطلاع‌رسانی گردش معیوب و ممنوع دارد و روسپی‌گری جرم است؛ مثل ایران، اردن، عربستان این آمار چندان دقیق نیست. هرچند که به‌هیچ‌عنوان نمی‌توان پذیرفت که آزادترین دولت‌ها نیز به‌رغم قانونی به حساب آوردن این پدیده، زیر بار آمار دقیق بروند و بپذیرند که کشورشان بازار عرضه است مثل فیلیپین روسیه و اوکراین یا بازار تقاضاست مثل ترکیه و عربستان و کشورهای اروپای غربی و یا هر دو مثل هند.
مشمئزکننده‌تر از همه آنچه می‌توان در مذمت این تجارت برده‌داری مدرن قرن بیست‌ویکمی گفت‌ و شنید و خواند، این است که این برده‌های جنسی حتی به حدی از شأن انسانی‌شان خالی می‌شوند که «بابت هر کیلوگرم از وزن‌شان به فروش» می‌روند. (ص ۸۶). این‌ها صورت‌های مادی غیرایدئولوژیک محض است. اشمئزاز توجیهات فکری و ایدئولوژیک و دینی که در تصور هیچ ذهن و وجدان سالم نمی‌تواند بگنجد.