انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تکنولوژی و فرهنگ: آشکارسازی در جنگل فلز

تکنولوژی و فرهنگ: آشکارسازی  در جنگل فلز

نقدی بر  love, death & robots: good hunting

ذهنیت غالب در مورد تکنولوژی میان مردم، اندیشمندان و اهالی علوم اجتماعی قرن بیستم، گاها دارای جنبه های خشن و منفی است. بازتاب این ذهنیت، شکل گیری قهرمانان اسطوره ای امروزینی است که در جهانی از دلهره زندگی می کنند: تصاویری پساآخر زمانی و روایت هایی در مورد از دست رفتن کنترل تکنولوژی و پیامد های مصیبت باری که به دنبال خواهد داشت.

عقلانیت ابزاری  که تکنولوژی و صنعت، هر دو، حاصل آن هستند، در جهت تسلط انسان بر طبیعت حرکت کرده است. کنش معطوف به هدفی که وبر از آن سخن گفته بود مبنای کنش هایی است که در فرآیند پیشرفت صنعت و تکنولوژی قابل مشاهده است. انتقاد هایی که در مورد  تکنولوژی و محیط زیست از سمت فعال های اجتماعی و محیط زیستی و مطالعات پسا استعماری اعمال می شوند، این خصوصیت عقلانیت ابزاری را مد نظر دارند. سلطه،خشونت،dehumanization  ، از خودبیگانگی  و صحبت از زیست جهان به معنایی که هابرماس به کار می برد از جمله مفاهیمی هستند که در این رابطه شکل گرفته اند.

ورود تکنولوژی به مرحله رباتیک و هوش مصنوعی، چهره ای جدید بود. صحبت از هوش مصنوعی  و تغییرات در  هنجار های اجتماعی، تسلط بیشتر قدرت، نظارت و…  بازتاب جنبه های منفی تکنولوژی است که همچنان با پشتوانه ای که در سنت های فکری فلسفی و علوم اجتماعی دارند،به نقد خود ادامه می دهند. اما این خصوصیت ابزاری تکنولوژی، که در خدمت صاحبان ابزار و سرمایه پیش می رود، ماهیت تکنولوژی نیست. واضح است که تکنولوژی امکان های تازه ای برای ارتباط فراهم کرده و در جهت رفع موانع مکانی و زبانی و… در ارتباط پیش رفته است.  اغلب، فروشندگان  خصوصیات مثبت را، خالی از نگرش جامعه شناختی،  برای فروش تولیدات به کار می برند. تبلیغاتی از این دست که کار با آن ساده تر است و انرژی و زمان کمتری از شما می گیرد و به صرفه است و … اما میتوان گشایشی که از راه تکنولوژی حاصل می شود را نه بعنوان تبلیغات صاحبان سرمایه بلکه از منظری منتقدانه و جامعه شناختی مد نظر داشت.درواقع روابط بین مخاطب و جهان تکنولوژیک را میتوان از منظری دیگر دید.

آثار ادبی، هنری و سینمایی، بعنوان منابع بازنمای تفکر، احساسات، حساسیت ها، نگرانی ها و بینش یک جامعه، یا صاحبان قدرت یک جامعه، به تکنولوژی و فرهنگ نیز پرداخته اند. از منظری می توان سیاست گذاری و خواست قدرت در رسانه را تحلیل کرد و از طرفی دیگر، نحوه برخورد مخاطبان و جامعه با اثر و چگونگی بازتابندگی فرهنگ یک جامعه در این آثار را پی گرفت.تنوع اینگونه آثار معطوف به موضوع تکنولوژی، وابسته و آغشته به تاریخ و سنت فکری ، بسیار زیاد است. از ادبیات فوتوریستی و مایاکفسکی بگیرید تا ژانر علمی تخیلی و آثار فرانک هربرت که در ژانر خودش، اهمیتی عظیم دارید. قهرمانان و قربانیانی که در داستان های مصور و رمان ها نمایان شده اند و از قضا جزئی از دسته مهم ترین قهرمانان عصر امروز به شمار می روند و انسانیت، ملیت، نوع دوستی و …. را در داستان های خود به مدد قدرتی که از راه تکنولوژی به دست آورده اند، نمایش می دهند.

سریال love, death & robots تهیه شده در شبکه netflix که دیوید فینچر، تیم میلر و جاشوآ دانن تهیه کنندگانش هستند، مجموعه ای ست آنتولوژیک و Science fiction ، بازنمای تاملات، ترس ها و امید بخشی های هوش مصنوعی در سطوح مختلف اجتماعی که در اسطوره ی امروز از تکنولوژی شکل گرفته است. در سال ۲۰۱۹،  فصل اول این سریال در ۱۸ قسمت منتشر شد.هر قسمت توسط گروهی متفاوت، با داستانی مستقل از دیگر قسمت ها، در جهانی متفاوت ساخته شده است.

ابتدا نام سریال را در نظر می آوریم.پشت نام به عنوان ویترین یا به عنوان اولین مورد مواجهه و ارتباط با اثر ، اغلب نشانه ای برای درک کلیت نظام مند اثر وجود دارد.

عشق،مرگ و ربات ها:

به نظر هیوم، در ساز و کار فکر انسان ، مفاهیم ،اتفاق ها و عوامل در ۳ طریق به یکدیگر سرایت  و نسبت پیدا می کنند. مجاورت، شباهت، علت و معلولی:  اول این که اگر دو یا چند چیز در مجاورت یکدیگر باشند، به هم مربوط اند.دوم در پی هم بیایند و نسبت علت و معلولی داشته باشند.سوم این که اگر به هم شباهتی داشته باشند،به هم مربوط اند. بعدها سر جیمز فریزر(۱۸۹۰) در تعریف و استفاده از مفهوم سمپاتی برای دسته بندی جادو، از این نظر هیوم استفاده کرد.

به هر حال، هم نشینی و مجاورت کلماتی که از پی هم می آیند، نسبتی را در ذهن بین آن ها برقرار می کند. از سمتی بین (عشق و مرگ) که مفاهیمی انسانی هستند و در ادبیات و فرهنگ و اسطوره ، پرداخت عظیمی به خود اختصاص داده اند و از سویی  ربات ها.

اگر مسئله را هایدگری نگاه کنیم، این کلمات در یک بافتار کنار یکدیگر گنجانده شده اند. یا بهتر است بگوییم بافتارهایی که این کلمات عضوشان هستند، کنار هم قرار گرفته اند تا جهانی را از این چینش پدید آورند. بافتار(zusammenhang)، با هم دیدن روابط به عنوان مجموعه، چگونگی  به هم پیوستن روابط   و در نهایت، بستری است که در آن یک کل معنادار ساخته می شود. اگر از چیزی حرف می زنیم(هر چیز) آن را در یک بافتار درک می کنیم. بودن در یک بافتار، بودن در شبکه ای از روابط است که کنار آن ها و با آن ها در یک کل معنایی داریم. اره و بیل و کلنگ، در ارتباط با هم و کنار هم، در اتاقی مخصوص وسایل کشاورزی هستند. او که آن ها را دارد کشاورر است و خانه اش جایی با مشخصاتی خاص کشاورز قرار دارد. اینجا عشق و مرگ از یک بافتارند و ربات از بافتاری دیگر. همنشینی سه کلمه، در هم قرار گرفتن این دو بافتار است که منجر به تغییر نسبت مفاهیم با یکدیگر و در نتیجه تغییر روابط در ابعاد اجتماعی می شود.عشق و مرگ و دیگر مفاهیم، در جهانی متفاوت فهمیده می شوند.همچنین تکنولوژی که پیش از این شی بود و از ابزار فراتر نمی رفت، اکنون با انسان و مفاهیم فرهنگی در آمیخته ترند.این آمیختگی هم معنای مثبت در پی دارد  هم منفی.

زاویه دید دیگری که مایلیم در این متن از آن حرف به میان آورده باشیم، چرا که نسبتی با نظر هایدگر دارد، نظر ارسطو ست که  دست یابی به حقیقت را در نسبت دادن و سلب کردن دانسته بود و آن را به پنج روش برشمرده بود: توانِ ساختن چیزی، علم، خرد عملی، خرد نظری، دریافت کردن(فیگال، ۱۹۹۲:۶۴).آن چه از بین سه کلمه  عینیت دارد و  مانند هستنده برابر ما ایستاده،  از این جهت که ساخته دست انسان است و بیشتر در معرض این قرار گرفته که بعنوان امر ابزاری تلقی شود، ربات است. البته که عشق و مرگ نیز مفاهیمی فرهنگی و از جنبه هایی برساخت انسان هستند.حتی مرگ که پشتوانه مشخصی از واقعیتی بیولوژیک دارد، در شناخته شدن بعنوان یک مفهوم و در شیوهٔ درک، انسان ساز و برساختی فرهنگی است.

برای روشن شدن کارایی استفاده از نظر ارسطو برای نگاه به  «عشق،مرگ و ربات ها» باید به جنبه ساخته شدن و حضور ضمنی انسان بعنوان سازنده (یا ساخته شده؟) در این همنشینی سه گانه تکیه کنیم:  کلماتی همنشین یکدیگرند که اگرچه برساختی اما همواره چهره ای ناآشکار و مستور دارند. عشق و مرگ از رهگذر اسطوره و ادبیات و ربات ها از راه شگفت انگیزی و قوت تکنولوژی. به بیان هایدگری آن ها از این جهت که مستورند، با هم نسبت دارند و هم زمان امکان شکلی از نامستوری را به هم اضافه می کنند. و از این جهت که سازنده،نسبت متفاوتی با آن ها دارد، از یکدیگر سلب می شوند و در حاشیه یکدیگر پنهان می شوند.ادراک هستی عشق در حضور و همنشینی مرگ مستور تر و راز آمیز تر از این میشده اما هم زمان، جنبه خاصی از آن را آشکار و نامستور می کرده. عشق را کنار مرگ، طور دیگر می شناسیم. ربات ها کنار عشق و مرگ را نیز.

دورهمی این مفاهیم راز آمیز که جنبه های مستورشان در نوشته مورد نظر است، مثل کنار هم گذاشتن تکه های پازل، در عین مستوری عمیق هر یک(عشق و مرگ و ربات ها) طریقی از آشکارسازی و درک و دریافت و مواجهه را نیز با خود خواهد داشت.

این همنشینی غریب، ناهمساز نیست. هایدگر  گفته بود ساحت تکنولوژی، ساحت انکشاف و حقیقت است.(هایدگر،۱۹۵۴)

سریال love,death & robots در هر قسمت با موضوعی جداگانه و از طریق روایت و جهانی مستقل از دیگر قسمت ها، از جهتی جداگانه با کیفیتی متفاوت، به این سه گانه نگریسته است. هر بار هنجار های متفاوتی حاکم است. در قسمتی زندگی روزمره کشاورزان به نمایش در آمده و در قسمتی زندگی در حلبی آباد. مسئله مدیریت و سیاست کلان دولت  نیز در قالب گروتسک نشانه رفته اند.

روایت ها در جهان های گوناگونی هستند که گاها در گذشته،گاه در آینده و گاه در وضعیتی پساآخر زمانی، بازنمای همنشینی سه گانهٔ ما باشند. در ابتدا از خود رسیدم چرا هر قسمت باید در جهان متفاوتی رخ دهد؟ انتخاب فرم آنتولوژیک، روایت های متفاوت و جهان های متفاوت چه ربطی به موضوع می توانست داشته باشد؟

از سمتی این فراوانی جهان ها و روایات، اگر تصویری شبیه به گذشته دارند، در بینشی هایدگری به مسئله در پی نشان دادن بودگی ما هستند. بودگی به دازاین باز می گردد و هرگز نگذشته بلکه روبروی ما ایستاده است تا آینده را گشوده کند. نکته مورد توجه ما از این جهت با گذشته متفاوت است که گذشته، از اکنون جدا افتاده، شکل زمانی رویداد پیشین است که تک افتاده و بر اکنون تاثیر نمیگذارد(فیگال، ۱۹۹۲:۹۱) در حالی که ما «در کنش خویش همواره آن چیزی نیز هستیم که (بوده) ایم ، و به ویژه، ما در امکان گاهِ جهان (بوده) ایم. (فیگال،۱۹۹۲:۹۱) اهمیت اجتماعی این نکته در درک صحیح فضای اجتماعی است. باید توجه داشته باشیم که فضای اجتماعی یک دفعه بوجود نیامده و طی فرایندی اجتماعی در نتیجه حضور هنجار ها و مفاهیم حاکم بر فضا ، در نتیجه ی کنش هایی که داشته ایم شکل گرفته است.

سر در پی تصویری شبیه گذشته داشتن در بعضی اپیزود های انیمیشن، گونه ای از دراندازی خود در آینده ست.اما گذشته ها و اکنون های ترسیم شده در انیمیشن چنان مغایر اکنون مخاطب هستند که در دسته بندی ادبی می توان بعضی را فانتزی دانست و بعضی سوررئال. به هر حال مخاطب در می یابد این که در حال روایت شدن است،روایت جهان دیگری ست. وقتی  در می یابم روایت در  جهان دیگری حادث می شود، از  درک هستی های بیان شده در داستان،  جدا می افتم و دور می شوم. شاید این فهم که جهان ، جهان  دیگر است، نامستوری در پی داشته باشد اما اشتراک مسئله و دغدغه، اشتراک دلهره و ترس و اسطوره بین دو جهان، هم زمان آشکار کردنی نیز در پی دارد. هیچ کدام از روایات غیر قابل تصور نیستند. انگار چنان به ما نزدیک باشند که به راستی نتیجه بگیریم ورود به چنان وضعیت هایی، طی کردن مسیری است که آن را از مدت ها قبل شروع کرده باشیم.

از سمتی بعضی از روایات در آینده ای بی تعین است. هایدگر می گوید تعین در بستری از بی تعینی برقرار است. همواره بخشی بی تعین می ماند و این بی تعینی است که با آزادی گره خورده است: « نامعین بودن آینده از این پیشگیری می کند که ما به گونه ای نااصیل خویش را پایبندِ برنامه های مشخص برای زندگی گردانیم.» (فیگال، ۱۹۹۲:۱۶۷) در واقع سیستمی که در کار تعیین تخیل آینده ست و گذشته و آینده ای بخصوص را از نو بازسازی و بعنوان تنها آینده و گذشته، برای یک فرهنگ معین و ترسیم  می کند، به وسیله بی تعینی، تسلط خود را از دست می دهد. ایدئولوژی به صورتی سیستماتیک گذشته  و خاطره ای را به عنوان تنها گذشته و خاطره معرفی می کند. آینده و تصوری که می توانیم از آینده داشته باشیم را نیز جهت می دهد و تعیین می کند. هایدگر اگر اینجا از بی تعینی حرف می زند، به گستره ای اشاره می کند که این تعیین کردن در آن رخ داده و تنها گوشه ای از آن است. رهایی از تعینی که ایدئولوژی استوار کرده، آگاهی از این بی تعینی است.

ارتباط این رهایی با ربات ها، در اینجاست که اگر چه تکنولوژی به بیان مارکسیستی، عامل و ابزاری ست در جهت تقویت دو گانه هگلی ارباب/برده اما همانگونه که هاراوی(۱۹۹۱) به درستی دریافته بود، برای تکنولوژی که چارچوبی از فهم جهان ایجاد می کند، لزومی برای ادامهٔ سیاست و تسلط سازنده گان و کارفرمایان نیست. تکنولوژی بدون عقده گشایی ادیپی از پدر(سازنده، کارفرما)  ، از او گسسته است. جهان سایبرگ و تکنولوژیک، این دوگانه ها را رعایت نمی کند. این که کدام واقعی تر است کدام نه. کدام از قلمرو رویاست کدام نه. از این رهگذر است که عرصه ای بی تعین را برای رهایی به وجود می آورد.

این بی تعینی بخاطر خلق جهان های متکثر در مجموعه ی سریال، خلق امکان گاه ها و بافتار های متفاوتِ بودگی، مشخص است. انتخاب ژانر آنتولوژی برای سریال به این علت، به جا و قابل توجه است.   در این سریال وقتی از نمایش  بافتارهای متفاوت بودگی سخن می گوییم، مجموعه های تغییر پذیر و بی تعینی که می توانیم در رابطه با دیگر چیزها داشته باشیم را مسئله ی خود قرار داده ایم. یعنی نمی دانیم با دیگر چیز ها چگونه مواجه خواهیم بود اما انوع مختلفی از خرده روایت ها را پیش بینی می کنیم که در هر کدام،  در هر جغرافیای انسانی و خصوصیات متفاوت تکنولوژیک، جامعه ی خاصی شکل گرفته و شبکه ارتباطی انسان ها و یک فرهنگ متفاوت را شکل داده است. در همه مفاهیم عشق و مرگ مشترکند اگر چه  در اشکالی متفاوت نسبت به یکدیگر تبلور یافته اند.

در این متن کوتاه از بین اپیزود ها، قسمت ۸ انتخاب شده. Good hunting به کارگردانی اولیور توماس و نویسندگی تیم میلر و فیلیپ گِلَت، روایتی فانتزی است که در بافتار فرهنگی شرق دور اتفاق می افتد. افسانهٔ روحی است در اساطیر چین باستان به نام huli jing یا jiuweihu  که به شکل روباه نه دم دیده می شود.لیانگ و پدرش برای شکار روح، که به شکل زنی زیبا در می آید و مردان را طلسم می کند،  او را تعقیب می کنند و می کشند.اما لیانگ در روبرویی با تولهٔ روباه نه دم،درک نویافته ای از این اسطوره می یابد و از  از توله  مراقبت می کند.چند سال بعد از مرگ پدر، تکنولوژی و استعمار وارد کشور می شوند. هولی جینگ جوان کم کم قابلیت تبدیل خود به شکل واقعیش را از دست می دهد و در قالب زنی زیبا می ماند. تکنولوژی پیشرفته تر می شود. به شهر می روند. لیانگ مشتاقانه مشغول تکنولوژی می شود و هولی جینگ ، مجبور، زیبایی خود را می فروش فروشد.تکنولوژی به مرحله ربات ها می رسد.شخصیت لیانگ، که کودکی خود را در جهانی پر از جادو معرفی کرده بود و بعد از آن افسون زدایی جهان را تجربه کرده بود، افسون جدیدی در ربات ها یافته است.هولی جینگ این بار سر می رسد با بدنی که به زور جراحی و تبدیل به ربات کرده اند. لیانگ، در خانه، بدن رباتیک را از نو می سازد و توان تبدیل شدن به شکل اصلی روباه نه دم را به آن اضافه می کند. حال روباه نه دم با جادوی تکنولوژی، که سراپا رباتی و فلزی است، در شهر فلز رهاست:

بعضی اعداد خواص جادویی دارند. سه و چار و پنج و نه هر کدام بر مسئله ای یا عنصری دلات می کنند. عدد ۹ بر قدرت خاصی دلالت می کند.(استرسبرگ،۲۰۰۲:۴۲) روباه نه دم(huli jing) صدایی شبیه کودکان دارد و انسان خوار است. کسی که گوشت او را بخورد از سم حشره ای به نام gu در امان می ماند.(استرسبرگ، ۲۰۰۲:۸۸). هولی جینگ در فرهنگ چینی اساسا موجودی فرخنده محسوب می شود. او گاهی در هنر هان، کنار ملکهٔ مادر غرب که نقش الهه جاودانگی را عهده دار است، ظاهر می شود.(استرسبرگ، ۲۰۰۲:۸۹). پس هولی جینگ موجودی است که فرخندگی می آورد و موجودی است که خوردن گوشت او،مراقبت خاصی برای بدن به بار خواهد آورد.اگر استعاره بود، مراقبت در گوشت و خون هولی جینگ بود و مایه ای از مفهوم مراقبت در او بعنوان نشانه، نمایان می شد.«از نظر هایدگر، مراقبت وضعیت بنیادین هستن_ در _ جهان دازاین است.» (بولت، ۲۰۱۱:۳۱) بر خلاف این اطلاعات، در انیمیشن، عقیده سنتی به نگاهی منفی نسبت به هولی جینگ دگرگون و تقلیل یافته است.

ابتدای روایت ،ترسیم جهان در آستانهٔ صنعتی شدن است. استعمار به شرق راه یافته.پدر لیانگ مرده و نیست تا ورود اولین قطار را تماشاگر باشد.قطار و دود می آیند و روند استعمار آغاز می شود.بخاطر آهن و دود، هولی جینگ دیگر قوت تبدیل شدن به شکل واقعیش(روباه نه دم) را ندارد. در واقع بافتاری که زیستگاه هولی جینگ محسوب میشد و او از آن قدرت و قوت می گرفت، ناپدید شده بود. بر می گردیم به مفهوم سمپاتی در ابتدای متن، که همنشینی، بنظر فریزر اثر گذاری جادویی در پی دارد. هولی جینگ آنچه را با آن همنشین بوده تخریب شده یافت در نتیجه جادویش تخریب شده بود. تنها زیبایی زنانه اش باقی مانده تا کاری را انجام دهد که بخاطرش متهم بود: طلسم مردان.

این چارچوبی است که تکنولوژی به انسان می دهد. که چگونه جهان را درک کند. هستی واقعی چیز ها فراموش شده.آن ها تنها وقتی وجود دارند که خود را اینگونه معرفی کنند که چه مصرفی برای انسان دارند. در انیمیشن good hunting ، این  شکل از پیش روی تکنولوژی به درستی  با حضور استعمار گره خورده است.

اما عصر ربات ها فرا می رسد. بدن هولی جینگ نیز، که در بدن زیبای زنانه به مثابه کالا، در جهت مصرف تعریف شده بود، به ربات دگرگون شده بود. چرا که تکنولوژی فهم از زیبایی او را، تکنولوژیک می خواست.ویژگی بارز تکنولوژی، خصوصیت ابزاری آن است که در انیمیشن با شهوت و سکس عجین شده است.

اما تکنولوژی تنها در چارچوب سازی نمی ماند. هایدگر وقتی که پرسش از تکنولوژی را می نوشت در پی این بود که بگوید، تخنه(که در یونان هم برای کار هنری به کار می رود هم صنعتی) ، بین چارچوب سازی و آشکار سازی حقیقت در رفت و آمد است. سازنده، تمام علت و تمام مسئول چیزی که ساخته شده نیست. جراح ها بدن او را ساخته اند. یعنی در اندیشه هایدگر مسئول او هستند. اما بجز این ، چیزی که بدن تکنولوژیک از آن ساخته شده(فلز و…) نیز مسئولی دیگر است.شکلی که بدن در آن نمایان است، فرم، مسئول است . یکی دیگر از مسئولین ، مهم تر از همه، این است که این فلز و این فرم برای چه ساخته شده اند؟

هایدگر (۱۹۵۴) مثال می زند که جام نقره، مدیون نقره بعنوان یکی از مسئولان است. همچنین مدیون فرم جام، آن گونه که باید باشد است.و مهم تر از همه مدیون این است که جام را برای مراسم ساخته اند.چهارمین مسئول، سازنده است.

مسئله اینجا این است که استعمارگر، بدن هولی جینگ را برای و بعنوان ابزار و شهوت ساخته است و این هم مسئولیتی ۴ گانه را فراموش کرده و تنها مسئول را خود سازنده می داند. او چه می داند که هولی جینگ چه بوده و چه هستی متفاوتی داشته که در فرهنگ و اسطوره ریشه ای کهن دارد. او فکر می کند تنها خود او در قامت سازنده است که هستی هولی جینگ را تعیین کرده. ولی سایبرگ ، انسان تکنولوژیک، همانگونه که هاراوی گفته بود، این دو گانه ها را رعایت نمی کند. واقعی/جادویی ، ارباب/برده و… .او علیه ارباب شوریده است و در پی بازشکفتگی خویش، به گونه ای ست که هستی حقیقی اش را آشکار کند. به همین دلیل نزد لیانگ می آید. تا از او مراقبت کند.مراقبت اینجا به هستی آوردن است.لیانگ، نه به منظور استفاده و نه برای هدفی، که برای کمک هولی جینگ را از نو می سازد. ساختن اینجا نه برای تسلط که برای زیبایی است. یکی رباتی برای واکس زدن می سازد، یکی برای زیبایی. برای این که حقیقت موجودی را دریابد، چیزی شبیه آن می سازد.یکی که با فرهنگ و تاریخ شرق دور آشناست، یکی از مسئولیت های چهارگانه را به عهده می گیرد. هم او که مسئولیت سوم هستی هولی جینگ را به خوبی می داند و برای آشکار سازی آن تلاش می کند.

در مقام مقایسه،  استعمارگر در مکانی و به منظور دگرگونی و استفاده هولی جینگ را جراحی کرده و به نمایش گذاشته بود، اما لیان او را در خانه، در مراقبت و همنشینی آهسته و در مسیر زندگی از نو می ساخت. این مسئله، تفاوت انتولوژیکی ایجاد می کند. زمان در خانه بودن، خلاف حضور در کارگاه و کارخانه که دائم تحت نظر و نظم کارفرما هستیم، آزادی بیشتری داریم. در واقع این زمانی است که مال خود و برای خود هستیم.

گفته بودیم که ارسطو از ۵ روش، دست یابی به حقیقت از راه نسبت دادن و سلب کردن را ممکن می دانست.ساختن، دریافت ناب و خرد عملی است که در دستیابی به حقیقت به لیانگ کمک کرده است. استعمار گر اما هستنده نه به عنوان هستنده بلکه بعنوان ابزار(شِی) دیده و ساخته است، ساختنی که با ساختن لیانگ متفاوت است. بنابراین اگر به حقیقتی دست یافته باشد، بسیار ضعیف تر بوده است.

آیا ابزاری شدن در فرهنگ، از منظر این روایت از ورود استعمار آغاز شده بود؟

خیر! پدر لیانگ که هولی جینگ را در حالت یک دم به دام انداخته بود، قبل از ورود استعمار در همین مسیر زوال قرار داشت. آن ها اطلاعی از هستی واقعی فرهنگ خود نداشتند بنابراین آن را از دست داده بودند. خرافات، پیش از ورود استعمار، به نوبه خود سهمی در چارچوب سازی دنیا داشت که هستی ها را  محدود تر از آنچه هستند به نمایش می گذاشت.

روباه نه دم، در همان جهان سنتی هم، فرخندگی و ویژگی مراقبتی را که در خود داشت از دست داده بود.

مراقبت از نظر هایدگر یعنی پذیرفتن مسئولیتی که متوجه خویشتن، دیگری و دیگر چیزهای جهان است. او هستی انسانی را در گرو مراقبت می بیند.(بولت، ۲۰۱۱:۳۰)

آنچه پیش از مراقبت باز نمایی می شد جهانی بود که از یکدیگر مراقبت نمی کردند. شکل معیوبی از مراقبت بود که نمایان می شد. انگار چنین نقصی، بستری باشد که استعمار در آن شکل بگیرد و آن را گسترش دهد. اگر میخواستیم مسئله را مارکسیستی بفهمیم، باید به از خودبیگانگی انسان نسبت به دیگری و نسبت به فرهنگی که در آن زندگی می کنیم اشاره می کردیم. شرق دوری که در انیمیشن نمایش داده شده، با آغشته به خرافات شدن، آماده ی از دست دادن خود و تسلیم شدن به استعمار بود.

 

منابع:

فیگال،گونتر(۱۹۹۲)درآمدی بر هایدگر، ترجمه باقری،شهرام(۱۳۹۴)، تهران، انتشارات حکمت

بولت،باربارا(۲۰۱۱)، هایدگر در چارچوبی جدید(شرح مفاهیم اصلی هایدگر برای هنرمندان) ؛ ترجمه کلانتری،مهتاب(۱۳۹۵)،انتشارات ناهید

هایدگر،مارتین(۱۹۵۴)،پرسش از تکنولوژی، ترجمه اعتماد،شاپور،۱۳۷۷ ، در کتاب فلسفهٔ تکنولوژی،تهران،  نشر مرکز

هاراوی، دانا، ۱۹۹۱ ،مانیفست سایبرگ،ترجمه قضایی،امین(۱۳۸۷) ،تهران، انتشارات گل آذین

فریزر، جیمز جرج،شاخهٔ زرین (پژوهشی در جادو و دین)، ترجمهٔ فیروزمند،کاظم(۱۳۸۴)، ، تهران، آگاه

Strassberg،Richard E(۲۰۰۲) ، A Chinese Bestiary : Strange Creatures from the Guideways Through Mountains and Seas ،University of California Press

 

این متن پیشتر در درس سمینار دکتر فکوهی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ارائه شده است.