انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

توصیه­ ها و دستورالعمل­ های یک مردم­ شناس در نگارش و تدوین پژوهش­ های کیفی

چاپ سوم این کتاب توسط خانم مینو نیکو ترجمه و توسط مرکز تحقیقات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به سال ۱۳۹۲ و در۲۶۲ صفحه به چاپ رسیده است. کتاب شامل یک مقدمه و پنج فصل و با سبک نگارش خودمانی، گاهی پراکنده و حتی گاهی آزاردهنده(به نقل از یک نقد نویس، ص ۱۹) نگارش یافته است. با این حال مطالعه این کتاب برای دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد رشته های علوم اجتماعی، بویژه انسان شناسی،

هری اف ولکات (Harry F. Wolcott) استاد ممتاز گروه مردم شناسی در دانشگاه اورگان (Oregon University) است. او بیش از چهل سال در دانشگاه اورگان و در دانشکده های علوم تربیتی و مردم شناسی تدریس کرده و نقطه تلاقی این دو رشته یعنی مردم شناسی و علوم تربیتی، محور علایق آکادمیک اوست. پس از دریافت مدرک دکترا از دانشگاه استنفورد (Stanford University) در سال ۱۹۶۴، پیشنهاد تدریس در دانشگاه اورگان را پذیرفت و از آن زمان تا امروز در این دانشگاه تدریس می کند. دوره طولانی استادی به ولکات کمک زیادی کرد تا علاوه بر تدریس، به فعالیت های پژوهشی بپردازد و تعدادی مقاله در زمینه تحقیقات میدانی منتشر کند و تعدادی کتاب به چاپ برساند. این مقالات و کتاب ها شامل موضوعات متنوعی، از آموزش کودکان سرخپوست کواکیتل (Kwakiatl) در یک روستای کوچک در ساحل غربی منطقه بریتیش کلمبیای کانادا تا عادات نامطلوب در مناطق شهرنشین ندبل(Ndeble) و شونا(Shona) در بولاوایو(Bulawayo)، منطقه ای در کشور زیمباوه، است.

نخستین چاپ کتاب «راهنمای تنظیم و نگارش گزارش در پژوهش های کیفی»، نتیجه مذاکره این استاد مردم شناس با میچ آلن بود که در آن زمان در انتشارات سیج (Sage publications) به عنوان سردبیر به کار اشتغال داشت. این کتاب به صورت یک تک نگاری (مونوگراف) ۹۴ صفحه ای پرطرفدار در مجموعه انتشارات سیج در زمینه روش های تحقیق کیفی منتشر شد؛ سپس در سال ۲۰۰۱ مورد بازنگری قرار گرفت و بالاخره در سال ۲۰۰۹ چاپ سوم آن بیرون آمد.
چاپ سوم این کتاب توسط خانم مینو نیکو ترجمه و توسط مرکز تحقیقات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به سال ۱۳۹۲ و در۲۶۲ صفحه به چاپ رسیده است. کتاب شامل یک مقدمه و پنج فصل و با سبک نگارش خودمانی، گاهی پراکنده و حتی گاهی آزاردهنده(به نقل از یک نقد نویس، ص ۱۹) نگارش یافته است. با این حال مطالعه این کتاب برای دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد رشته های علوم اجتماعی، بویژه انسان شناسی، جامعه شناسی و مطالعات بین رشته ای، مفید و برای دانشجویانی که در نوشتن – مقالات و پایان نامه خود- واهمه دارند و نمی دانند از کجا و چگونه شروع کنند، یک محرک و الگو دهنده مناسب است. از این رو در این نوشتار به مطالب مهم کتاب و الگوها، توصیه ها و دستورالعمل های این استاد مردم شناسی که ماحصل تجربیات خود اوست، اشاره می شود.

مقدمه کتاب

در ابتدای مقدمه، نویسنده تأکید می کند: «هدف من نویسنده شدن نبود، اما به آرامی به یک نویسنده تبدیل شدم؛ چرا که «ناگزیر» بودم! شما هم ممکن است خودتان را در همین شرایط بیابید، و متوجه شوید که مجبور خواهید بود این کار را انجام دهید. اگر چنین است، سعی می کنم راه را برایتان هموار کنم و توصیه هایی به شما بکنم، ولی نمی توانم تضمین کنم که مقصد من و شما یک مکان واحد خواهد بود، زیرا اعتراف می کنم که در میانه این راه، کشف کردم که از نویسندگی لذت می برم. چه شانسی بزرگتر از این که بفهمید، کاری را که به هر حال مجبورید انجام دهید، دوست دارید! با این حال تردید دارم که قادر باشم اشتیاق شما را برای نویسندگی تا آن درجه تحریک کنم، ولی ممکن است با دادن پیشنهادها یا دلگرمی هایی چند، تا حدی به شما کمک کنم تا در نگارش خود توفیق یابید یا چنانچه متوقف شده اید، دوباره راه بیفتید»(ص،۱۷).
این جملات برای مخاطبی که کتاب را در دست گرفته خوشایند است؛ به طوری که او را برای ادامه مطالعه سر شوق می آورد، بخصوص آن که نویسنده ادامه می دهد: «نکته مهم برای من آن است که، همانند زمانی که سخنرانی می کنم، بکوشم شما را متقاعد سازم که من نسبت به آنچه در باره اش صحبت می کنم، آگاه هستم، از این رو باید به مسایلی که من با اهمیت تشخیص داده ام، توجه کنید و در نوشته های خودتان هم همین کار را انجام دهید. یعنی سعی کنید برآوردی از میزان توجه مخاطبی که هرگز نخواهید دید، داشته باشید و به آن توجه دست یابید و آن را حفظ کنید»(ص،۱۸). این همان توصیفی است که ریچارد وارن(Richard Warren) نویسندگی را به عنوان «عمل تکبرآمیز» توصیف کرده است.
نویسنده در پایان مقدمه آورده است، آنچه من سعی کرده ام انجام دهم آن بوده است که بگویم با مرتب کردن و تنظیم گزارش های خودم چه آموخته ام، و به شما بیاموزم که چگونه می توانید گزارش های خود را مرتب و تنظیم کنید. همچنین سعی کرده ام ایده هایی را که از دیگران نیز خوشه چینی کرده ام، به شما انتقال دهم؛ یعنی صحبت رودرروی نویسنده با نویسنده!
فصل اول
هری اف ولکات در شروع فصل اول، به ایده اولیه برای نوشتن این کتاب پرداخته است. او ایده اولیه کتاب را در سال ۱۹۸۸ از میچ آلن (Mitch Allen) که در آن زمان در سمت «acquisitionist editor» سیج بود که در همایش اتحادیه مردم شناسی آمریکا شرکت کرده بود تا کتاب های سیج را به نمایش بگذارد و با مؤلفان دیدار کند. در این همایش یکی از دانشجویان دوره کارشناسی ارشد آنها را به هم معرفی می کند. میچ در پی یافتن فردی بوده که برای مجموعه روش های تحقیق کیفی(Qualitative Research Methods Series) انتشارات سیج، یک مونوگراف بنویسد. چرا که مشکلاتی که دانشجویان دوره کارشناسی ارشد و افراد دیگر در تنظیم گزارش مطالعات کیفی با آن روبرو هستند و راه حل آن، موضوعی پر رونق است. این پیشنهاد و پذیرش آن ولکات را بر آن داشت که تنها ظرف چند ماه، یک دستنویس تکمیل شده را به انتشارات ارائه دهد.
ولکات هدف نوشته خود را کمک به تضمین این امر می داند که هر آنچه در یادداشت های میدانی نوشته می شود، در قالب یک گزارش نهایی تنظیم شود و این گزارش بدان حد خوب نوشته شود که ماحصل پژوهش، یک پژوهش با کیفیت باشد.
به نظر او تألیف امری تفریحی نیست، چرا که نگارش همواره چالشی و در تمجید از آن باید گفت در برخی موارد ارضا کننده است. اما همچون رفتن به سرکار باید متوالی باشد، از این رو اگر تنها یک صفحه –یا حتی یک بند- در روز بنویسید، در نهایت پیش نویس اثری را در دست خواهید داشت.
فصل دوم
فصل دوم با جمله ای از شولم آش (Sholem Asch) آغاز می شود: «در صورتی که حرفی برای گفتن داشته باشید، نگارش آسان تر می شود»(ص،۳۳). هدف این فصل کمک به آغاز کار نگارش است یعنی تصمیم گرفتن در باره این که کجا، چه وقت و چگونه باید شروع کرد.
ولکات در خصوص زمان و مکان نگارش از تجربیات خود سود می جوید؛ او ترجیح می دهد وقتی هر روز نوشتن را شروع می کند، بداند به اندازه کافی بیسکویت و پنیر در دسترس دارد ولی اینها را ملزومات مطلق نمی داند. اما برای او سکوت، یک ضرورت برای نگارش است.
او می نویسد برای کار پژوهشی مولد، من همواره کار کردن در منزل را در مقایسه با سعی در تکمیل کاری در محیط دفترم در دانشگاه، رضایت بخش تر یافته ام. محیط دفتر محلی بوده که افراد به طور مداوم مزاحم من شده اند. از نظر برخی همکاران، منزل آسودگی لازم را فراهم نمی کند، آنها با برنامه ریزی دقیقِ زمان کاری خود، از دفاتر کارشان استفاده می کنند. بنابر این شما هم اگر یک محل کار طبیعی برای نوشتن ندارید، نوعی محل استقرار برای خودتان در نظر بگیرید.
ولکات زمانی که لازم است در دانشگاه، بدون مزاحمت بنویسد، مطالبش را جمع می کند و به سمت کتابخانه می رود؛ ولی نقطه ای را در کتابخانه انتخاب می کند که هم کتاب و هم خوانندگان آنها برای او مزاحمت زیادی ایجاد نکند؛ حتی ممکن است کتابخانه ای متفاوت را برای این کار انتخاب کند.
او در توصیف و طراحی اتاق کارش در منزل می نویسد: هر زمانی که میهمانی در منزلم داشته باشم، به طور خاص از فخر فروشی در مورد اتاقی که به عنوان اتاق مطالعه ام طراحی کرده ام، لذت می برم. اتاقی جذاب که یک پیشخوان کوتاه برای دستگاه رایانه ام و یک پیشخوان بلند به عنوان میز تحریر تعبیه کرده ام، و کتابخانه حرفه ای من که طبقاتش پر از کتاب است… اما هر زمان که کار پیش نمی رود و لغات را پیدا نمی کنم باز هم به آن «روش های قدیمی» نوشتن با خودکار روی کاغذهای خط دار برمی گردم.
اگر حق انتخاب داشته باشم، برای نوشتن جایی را ترجیح می دهم که کتابهای مورد نیازم را همانجا پخش کنم. این کتابها شامل یک یا دو فرهنگ لغت و یک دسته کاغذ اضافی برای یادداشت فوریِ افکار یا برای کار کردن بر روی یک عبارت یا ایده پیچیده، قبل از آن که آن را روی صفحه یارانه ببرم، است؛ به علاوه قهوه و بیسکویت ها هم باید به نحوی در نزدیکی ام قرار داشته باشد.
او با توصیف موقعیت های ریز توضیح می دهد که مسئله واقعاً قهوه و بیسکویت نیست؛ چرا که شما باید ویژگی های شخصی مرتبط با نویسندگی خودتان را بشناسید و اهمیت آنها را ارزشیابی کنید. یعنی چه چیزی می تواند باعث شود که بنشینید و بنویسید و به طور پر ثمر درگیر کار نوشتن شوید و تضمین کند که ترجیحاً فردا هم در همین وقت، به کار نوشتن برگردید! از این رو از زمانی که دارید، حداکثر استفاده را ببرید و در مقابل عوامل مزاحم سدی ایجاد کنید و به اندازه کافی خودتان را راحت کنید تا به جای آن-که از فکر کردن زمان نوشتن وحشت کنید، مشتاق رسیدن به آن زمان باشید.
اکثر ما یا به عنوان رفتاری اجتنابی یا یک نشانه فیزیکی برای شروع نگارش روزانه، نوعی تشریفات را انجام می دهیم. او به نقل از جن لوییس(Jan Lewis) می گوید که برخی دانشجویان گفته اند قبل از نوشتن، حمام می کنند، مدادها را می تراشند، یا جارو می کنند و حتی گاهی اتو کشی هم هست. نسل جدید هم که قادرند مقابل نمایشگر رایانه بنشینند، گاهی قبل از شروع، با بازی رایانه ای اتلاف وقت می کنند که می توان از آن با عنوان «آفت های ظرفیت رایانه» یاد کرد. ایمیل نیز منبع گریزناپذیری را برای حواس پرتی فراهم می کند، بویژه در صورتی که منتظر پیام جدیدی باشد. از این رو یک شاخص خوب برای تعهد شما نسبت به نوشتن، این است که آیا می توانید تلفنی را که زنگ می زند- در صورتی که فرد دیگری برای جواب دادن به آن حضور داشته باشد- نادیده بگیرید؟ یا زمانی که افراد خانواده مشغول تماشای برنامه-های شب تلویزیون، بویژه برنامه های خاص هستند، این برنامه را ضبط کنید و زمانی دیگر آنها را تماشا کنید؟!
با این توصیفات مقدماتی، ولکات در ادامه فصل دوم کتاب خود به جزء اول یک طرح عملی نگارش که بر آن برچسب قانون اول زده شده است، می پردازد. او می نویسد: «این برچسب «بیان هدف» است. وقتی جمله ای شفاف با این عبارت شروع شود که: «هدف این بررسی(فصل، تک نگاشت، مقاله، تکلیف درسی) آن است که…» یعنی هدفتان را به خوبی در ذهن دارید. عنصر دوم طرح، رئوس مطالب مکتوب یا فهرستی از عناوین اصلی است که منظم شده اند. این مرحله از کار، شناختن نوعی توالی برای بازگفتن «یک به یک» داستان و به سادگی چیزی را به نگارش درآوردن است. البته محققان کارآزموده که در زمینه تحقیق میدانی کار می کنند، مطالعاتشان را کاملاً در مغزشان انجام می دهند و رئوس مطالب را قبلاً نمی-نویسند، شما نیز پس از آنکه کارکشته شدید، می توانید این روش را انتخاب کنید، ولی نه از اول»(صص،۴۳-۴۲).
ولکات به حدی برای فهرست مطالب به عنوان راهی برای سازمان دادن به هر طرح عمده نگارش، ارزش قائل است که از دانشجویان دوره دکتری خود می خواهد همراه با طرح پیشنهادی پایان نامه خود، یک فهرست مطالب موقتی را نیز ارائه کنند! او می گوید واکنش معمول به درخواست من از سوی دانشجویان چنین است: «وقتی تحقیق را حتی شروع نکرده ام، چگونه می توانم یک جدول فهرست مطالب پیشنهاد کنم؟» و سپس ادامه می دهد، من بدون آن که از موضع خود کوتاه بیایم، باز قدمی فراتر می گذارم و به آنها می گویم: «می خواهم تعداد صفحاتی را که می خواهید به هر یک از فصول پیشنهادی خود اختصاص داده-اید، تخمین بزنید»! فایده این تخصیص دادن آن است که دانشجویان درک می کنند باید نسبت به گزارشی که می خواهند تهیه کنند، حس ششم داشته باشند.
ولکات نتیجه این ایده اجرایی خود را چنین می نویسد: «مطلب مهم در بررسی های کیفی که بر مبنای داده های مشاهده ای یا گردآوری شده با مصاحبه انجام می شود، و طرح ریزی یک جدول فهرست مطالب که با برآوردهایی از تعداد صفحات هر فصل آمده، یکی از مهم ترین و شگفت انگیزترین پیامدهای هر محقق[دانشجو] خواهد شد؛ چرا که شکل عمده تنظیم گزارش تحقیق کیفی این نیست که داده ها را به-دست آوریم، بلکه کار مهم آن است که از دست داده ها خلاص شویم!»(ص۴۶).
سومین عنصر طرح، نیاز به مکتوب شدن ندارد؛ ولی لازم است در مورد آن به دقت تأمل شود. انتخاب سبک ارائه، «قاعده روایتی» و صدای مؤلف (authorial voice) که در تحقیق کیفی، امری حیاتی است، سومین عنصر طرح است. ولکات می نویسد: «از آنجا که نقش محقق به طور طبیعی، گزارش کردن تحقیق کیفی است، من گزارش های توصیفی خود را از زبان اول شخص می نویسم و دیگران را نیز به این کار تشویق می کنم. البته درک می کنم که هنوز معدودی افراد دانشگاهی اصرار دارند که آثار تحقیقاتی به زبان سوم شخص گزارش شوند. اما نگارش به زبان اول شخص موجب به رسمیت شناختن ماهیت بسیار مهم نقش مشاهده گر و اثر ارزشیابی عینی وی در تحقیقات کیفی می شود که خواننده را وادار می سازد نسبت به این نقش یا این حضور، آگاه باقی بماند. از این رو برای گزارش کردن نتایج تحقیق کیفی، این اصل به جای آن که یک استثناء باشد، باید یک قاعده تلقی شود»(ص،۴۹).
ولکات در ادامه می نویسد من به این باور رسیده ام که می توان کسانی را که زندگی آنها درگیر کلمات مکتوب است، به دو دسته تقسیم کرد: آنهایی که بیشتر می خوانند و آنهایی که بیشتر می نویسند. بی تردید بسیاری از مردم باسواد، هیچ کدام از این دو کار را انجام نمی دهند و تنها معدودی افراد هستند که در خودشکوفایی هر دو این امور، برجسته اند. با وجود این، به طور کلی اعتقاد دارم افرادی که حرفه آنها ایجاب می کند که به طور مداوم با نوشتار درگیر باشند، به سمت یکی از این دو موضع گرایش پیدا می-کنند. آنها در زمین خود یا به مصرف کردن لغات می پردازند یا از زمین خود برای تولید کلمات استفاده می کنند(ص،۵۰).
حال اگر پس از انجام این توصیه های مقدماتی در این نقطه گیر کردید، مسئله شما نگارش نیست، مشکل شما مفهومی است، چیزی که جورج اسپیندلر(George Spindler) به آن برچسب «مشکلِ مشکل» می-زند. اگر احساس نمی کنید که می توانید به سادگی با خیره شدن در فضا، با «مشکلِ مشکل» کنار بیایید و نگارش خود را پیش ببرید، ممکن است یکی از دو رویکرد زیر را امتحان کنید. یک همکار و یا یکی از دانشجویان دوره های کارشناسی ارشد و دکتری را برای صرف ناهار دعوت کنید، اما غذای زیادی سفارش ندهید تا برای مکالمه وقت کافی داشته باشید و برای حل مشکل تمرکز خود، درخواست کمک کنید. در اینجا ممکن است نتیجه امیدوارکننده نباشد، اما افکاری را که در قالب کلام در آورده اید، می تواند به شما کمک کند. گزینه دیگر آنکه درحالی که فقط خودتان را به عنوان مخاطب در ذهن تصور می کنید، شیوه نگارش آزاد را امتحان کنید و از موضوع خود مقاله ای بنویسید که ایجاد انگیزه کند. او در انتهای این فصل دوباره خاطرنشان می کند وظیفه بسیار مهم در تحقیق کیفی تجمیع تمام داده هایی نیست که می توان گردآوری کرد؛ بلکه «توانایی» خلاص شدن از شر داده هایی است که جمع آوری شده است!
فصل سوم
«زمانی که نگارش یا چیزی برای گفتن و طرحی برای گفتن آن در حال انجام است، باید بدون کمک، پیشرفت رضایت بخش داشته باشید»(ص،۱۰۱)؛ این اولین جمله فصل سوم کتاب است. ولکات در این فصل توجه مخاطب را به این نکته جلب می کند که نگارش علاوه بر اینکه عملی تکبر آمیز است، آزمونی برای تحمل فرد برای خشنودی(gratification) با تأخیر نیز به شمار می رود.
او می نویسد اگر به تحقیق میدانی بنیادی پرداخته اید، آماده باشید که نگارش شما از چند ماه تا یک سال یا بیشتر طول بکشد. همچنین به توصیه هوشمندانه روزالی واکس (Rosalie Wax) اشاره می کند که می-گوید: «همان قدر که زمان صرف کار در میدان می کنید، حتی بیشتر برای تحلیل و نگارش اختصاص دهید»(ص،۱۰۳). در عین حال به نصیحت دنیس کروکت (Denise Crockett) تأکید دارد که گفته است: «اگر نمی توانید خوب بنویسید، مزخرف بنویسید»(ص،۱۱۲). زیرا شما باید قبل از شروع به تصحیح، چیزی نوشته باشید. چرا که همه نویسندگان این پیش نویس های مزخرف را می نویسند و از این طریق، آنها به پیش نویس های خوب دوم و پیش نویس های فوق العاده سوم می رسند.
ولکات می نویسد: البته بعضی اوقات نگارش به طور طاقت فرسایی کُند پیش می رود. از این رو وقتی به نظر می رسد که کار اصلاً جلو نمی رود، ممکن است وقت خود را صرف به روز کردن بخش مراجع و مآخذ کنید. گاهی در روزهایی که جملات جریان ندارند، برگشتن به کار دیروز و ویرایش آن راهی است برای گرم کردن خود. با این حال طی سالیان، این عادت را در خودم به وجود آورده ام که مجموعه ای دایمی از قطعات ادبی کوتاه، کلمات قصار، سر نوشته های احتمالی فصول، عبارات خارجی که به کرات مشاهده می شود و ایده ها و توصیه هایی را که خوب بیان شده اند و خوانده و شنیده می شوند را نگاه دارم. اینها را در یک یادداشت روزانه، حفظ می کنم و به راحتی در رایانه ذخیره کنم. بر این یادداشت ها برچسب «نقل قول ها»را زده ام. این دفتر یادداشت روزانه نقل قول ها، گنجینه و منبع ارزشمندی برای ایده ها و ذخیره های موجز از آب در آمده است.
فصل چهارم
فصل چهارم با جمله ای منتسب به ماکس وبر(Max Weber) که توسط کلیفورد گیرتز گفته شده آغاز می شود: «انسان حیوانی است که در شبکه ای از معنا به حالت تعلیق درآمده در حالی که خود آن شبکه را تنیده است»(ص،۱۳۹). این فصل به «پیوند دادن» مطالب ربط دارد. یعنی چگونه تحقیق خود – یا خودمان – را به دیگران ربط دهیم.
ولکات توجه خوانندگان کتاب خود را به سمت سه مبحث معطوف می سازد که فرصت هایی را برای ربط دادن با کار دیگران، فراهم می کنند. نخستین مبحث، مروری بر تحقیقات گذشته سنتی است. دومین، بررسی مبنای نظری و شرح نظریه مورد نظر محقق است و سومین، گفتمان متداول در مورد روش است. این سه مبحث تا بدان حد به صورت بخشی از آداب گزارش پژوهش درآمده اند که در بسیاری از پایان-نامه های کیفی(و اغلب پایان نامه های کمّی) احتمال دارد برای هر یک فصلی مجزا اختصاص یابد(ص،۱۴۰).
او در مورد تحقیقات گذشته به هیچ وجه پیشنهاد نمی کند که آثار قبلی مرتبط با تحقیق خود را نادیده بگیرید، بلکه می گوید این عمل را در کمال صرفه جویی و تنها به مثابه این که مراجع در یاری رساندن به شما برای تحلیل و مشخص کردن مسئله و تحقیق خود در زمینه ای وسیع تر اهمیت دارند، انجام دهید. در مورد نظریه هم می گوید: نظریه باید مفید باشد و فقط برای نمایش دادن آورده نشود، به طوری که اگر شما در حال تنظیم گزارش تحقیق هستید، نظریه باید در خدمت هدف شما باشد، نه آن که عکس این امر اتفاق افتد، یعنی هدف شما در خدمت نظریه باشد. شیوه های گردآوری اطلاعات هم در ذیل سه عنوان اصلی قرار می گیرد و تمایل من به این طبقه بندی کردن سه تایی است که برای آن عناوین «تجربه کردن» (experiencing)، «پرس و جو»(enquiring) و «آزمون کردن»(examining) را انتخاب و تعیین کردم. و مسلماً شما این سه طبقه بندی را با برچسب بهتری می شناسید یعنی: مشاهده مشارکتی(Participant Observation)، مصاحبه (interviewing) و تحقیق اسنادی(Archival Research).
فصل پنجم
آخرین فصل کتاب به بازبینی نهایی تحقیق اختصاص دارد. ولکات می نویسد: حدس من آن است که در حالی که مطالب شکل می گیرند، شما نگران آن خواهید بود که گزارش توصیفی بیش از حد طولانی است، یا تفسیر فاقد قدرتی است که می خواستید و یا نمی دانید در نتیجه گیری چه چیزی را بگنجانید. در این باره برخی محققان از طریق مهارت های به ظاهر بدون مشقت خود در نثر، به نتایج درخشان دست می-یابند، ولی آنچه اکثریت ما به دست می آوریم، از طریق مساعی متحمل شده خود در ویرایش و بازنگری است.
ولکات در این مورد به توصیه کتاب های راهنمای سفر برای مسافرانی که برای سفر طولانی چمدان خود را می بندند اشاره می کند و می گوید: « وقتی تردید دارید، کنارش بگذارید»(ص،۱۹۳) و یا خود اندرز دیگری می دهد به این عبارت که: مطالب کمتر، ولی تمام و کمال(ص،۱۹۸). «مطالب کمتر، ولی تمام و کمال» شعار اوست و لنز زوم کردن در دوربین عکاسی، قیاسی است برای اصل این عمل. مثل آن که تنها قطعه های منتخب از مصاحبه ها و یادداشت های تهیه شده در میدان تحقیق در بدنه تحقیق آورده شود.
با این حال ادامه می دهد که انگیزه کوتاه کردن متن هر چه باشد، چه بنا به توصیه (یا اصرار) دیگران یا احساس شخصی، همواره عمل کنارگذاردن را باید خودتان، همراه با بازنویسی ضروری انجام دهید، نه آنکه این امر را به فرد دیگری واگذار کنید. البته نویسندگانی که آگاهانه در مورد نگارش می نویسند، گاهی بین بازنگری و ویراستاری، تمایز قایل می شوند. بازنگری به مرور محتوا مربوط می شود، در حالی که ویراستاری به سبک و صحیح بودن و دیگر موارد جزیی اشاره دارد.
ولکات بخش آخر فصل پنجم کتاب خود را به مبحث چگونگی نتیجه گیری از یک تحقیق کیفی اختصاص می دهد. او می نویسد: «به طور جدی، این نحوه تفکر را که فصل پایانی شما باید به یک نتیجه-گیری بینجامد یا گزارش باید یک اوج چشمگیر داشته باشد، کنار بگذارید»(ص،۲۳۲). معمولاً در نتیجه-گیری ها انتظار می رود که نتیجه مملو از خوش بینی باشد. آنطور که روت بندیکت (Ruth Benedict)، مردم شناس در سال ها قبل مشاهده کرد که: «مخاطبان داستان های محبوب آمریکایی مشتاق راه حل ها هستند»، به نظر می آید ما نیز به عنوان هم تولید کنندگان و هم مصرف کنندگان تحقیق به این میل وافر جمعی برای این پایان راضی کننده نیاز داریم. اما من به کسانی که در نگارش دانشگاهی تازه کار هستند، چنین توصیه می کنم که به سمت عبارت پایانی محافظه کارانه پیش بروند.
ولکات به دو گزینه برای «نتیجه گیری» یک تحقیق اهمیت می دهد. اول یک خلاصه که می تواند راهی دقیق و محدود شده برای پایان دادن به نوشته ای قوی باشد و دوم تهیه یک بخش یا فصل نهایی که یک خلاصه کوتاه را با پیشنهاد ها و مفاهیم کنار هم قرار می دهد. یعنی مطلبی جسورانه برای ارائه پیشنهادها و یا محتاطانه برای باز کردن استنتاج ها. این به ماهیت و هدف تحقیق و به مخاطبان مورد نظر (برای مثال سیاستگزارانی که بر وجود بخش پیشنهاد ها اصرار دارند)، بستگی دارد.
و بالاخره اذعان می کند که استخراج کردن استنتاج ها، شبیه ارائه پیشنهادهاست، با این تفاوت که استنتاج به محقق اجازه می دهد فاصله بیشتری با پیشنهاد بگیرد و متفکرانه تر عمل کند و یا با معانی ضمنی «ممکن»، رویکردی غیر مستقیم ارائه دهد که در آن به جای آنکه راه حلی پیشنهاد شود، سؤال ها مطرح شوند. این شیوه زمانی موجه به نظر می رسد که مخاطبان افرادی متخصص هستند و توصیه های یک تحقیق تازه کار را که جسورانه بیان شده، به راحتی نمی پذیرند.

پی نوشت:

[۱] – فردی که در یک سازمان نشر کارهای جدید را توصیه می­کند یا سفارش می­دهد.

این معرفی در ماهنامه «کتاب ماه علوم اجتماعی» شماره ۷۳، فروردین ماه ۱۳۹۳، صص: ۵۹ تا ۶۳ به چاپ رسیده و برای باز­نشر به «انسان شناسی و فرهنگ ارائه شده است.