شاردن مینویسد: «حسدی که در شرق مردان نسبت به زنان دارند، موجب شده است که اختراع وحشیانه و خلاف طبیعت خواجه کردن صورت گیرد. اما اگرچه خواجگان را در ابتدا فقط برای نگهداری زنان در نظر گرفته بودند، [بعدتر جهت خدماتی دیگر مورد استفاده قرار گرفتند] (…) غالباً نمیدانند اهل کدام کشورند و به این ترتیب جز در فکر اعاشه [(معیشت)] جسم خود، در فکر امر دیگری نیستند. مسلم است که با این وصف، اینان بیشتر از مردان دیگر به کار خود دلبستگی داشته باشند. باید افزود که خواجگان حتی روابط دوستانه هم ندارند و بر اثر طرز زندگی خود، نه وقت دوستیابی دارند و نه امکان آنرا. آنچه من درباره خواجه سرایان شرح میدهم، به خصوص درباره خواجگان ایرانی صادق است. زیرا مثل آنکه غلامانی هستند که از دنیای دیگری آورده شدهاند » ( ۱ ).
به بیانی، بنا بر گفته شاردن، در شهرهای عهد صفوی که مراکز ثروت و قدرت، به شمار میرفتند، با گروه مذکر اخته شدهای مواجه ایم که به منظور خاصی پرورده و به کار گمارده می شدند. به گفته شاردن، اکثر خواجه سرایان از هندوستان و یا خلیج بنگاله به ایران آورده می شدند. و رنگپوست شان عموما یا خاکستری بود (هندیها) و یا زیتونی (بنگالها). تعداد خواجه های سیاه پوست آفریقایی و حبشی کم و خواجه های سفید گرجی و چرکسی از آن هم کمتر بود. تعداد خواجه های در خدمت به شاه تا سه هزار تن بودند و در خانه های خان های بزرگ معمولا شش تا هشت خواجه خدمت میکردند؛ خانهای کم اهمیت تر سه تا چهار خواجه و ثروتمندان شهری عادی و معمولی هر کدام یک جفت خواجه داشتند. آنها را در سنین بین هفت تا ده سالگی اخته میکردند. خواجگان جوان هشت تا شانزده ساله به واحد پول فرانسه از هزار تا دو هزار فرانک خرید و فروش میشدند. و البته این قیمت به تناسب بدن، خوش چهره بودن و نیز هوش و تعلیم و تربیت آنها بستگی داشت (۲ ) . و نکته مهم اینکه ظاهراً همگی در مصدر کارها و وظایفی بودند که لازمه اش مُثله کردن بدن مردانه شان بود. اینکه در چه دوره هایی از تاریخ اجتماعی ایران، بدن اخته شده مردان، رواج یافته و فرهنگ و عادتش از کجا به ایران آمده، تحقیق خود را میطلبد. اما صِرف وجود میل به همجنس در بین مردان، ظاهراً در تاریخ ملل متمدن باستانی، نه فقط در بین یونانیها و یا رومیها و یا چینیها، بلکه حتی به گفته هردوت در بین ایرانیانِ عصر هخامنشی، حداقل در دربار داریوش وجود داشته است: «… در دوره پادشاهی داریوش نیز پسران در دربار مورد توجه بودند، در این دوره بابل و آشور موظف بوند یک هزار قنطار نقره و پانصد پسر به ایران بفرستند» (۳ ) . و اما در خصوص این تمایل در بین ترکان، میتوان به گزارشاتی در خصوص امرا و سلاطین غزنوی و سلجوقی استناد کرد. درباره عشق پر شور محمود غزنوی به ایاز (غلام وی) نیازی به توضیح نیست. قلمفرسایی برخی از شاعران در همان دوران ، آن را خبر میدهد . و همچنین دهخدا از غلامان ترکی خبر میدهد که به اشکال مختلف «بازیچه شهوات» امرای عهد سلجوقی بودند. او با ذکر مثال و نامِ غلامان (: جوهر و سنقر که به فرمان خودِ سلطان سنجر به هلاکت رسیده بودند)، به طور مشخص به توضیح نفسِ ضعیف و عاداتی میپردازد که حاکی از روح بیمار و معیوب سنجر بود : عشقی جنونآمیز وی به غلامان؛ که نخست مدتی با آنها به سر میبرد و به عزت شان میرساند، و سپس ناجوانمردانه بی هیچ بهانه ای به زیردستان خود فرمان میداد تا غلام را به قتلی فجیع رسانند : یورشی غافلگیرانه بر غلام و فرود آوردن ضربات کارد بر بدن او ( ۴ ) ؛ و بالاخره به دوره صفویه که میرسیم ، باز همچنان شاهد تمایلات همجنسگرایانه هستیم. و ظاهراً در این دوره از «غلام» ها هم به همین منظور استفاده می شده است.
به هرحال کار عشق و عاشقی و یا به اصطلاح « شاهدبازی » با غلامان، در عهد ترکان سلجوقی ، (حداقل در بین سلاطین و اشراف و درباریها ) به اندازه ای رواج داشت که نه تنها «بعضی از فقها به جواز آن فتوا داده بودند» (۵) ، بلکه همچون دوره های ادبی قرنهای قبل تر، محور مضامین شاعرانه شده و شاعران بسیاری از آن استقبال کردند (۶) . « به طور کلی در آثار اکثریت قریب به اتفاق شعرای ایران ، بعد از اسلام به این قبیل بدآموزیها [تمایل به پسران زیبا روی در مردان] برمیخوریم » (۷) . بنابراین به نظر میرسد، تمایلاتی از این دست نه تنها در دوران باستان وجود داشته ، بلکه با ظهور ادیانِ یهودی ، مسیحیت و یا اسلام به فرهنگ و سرزمینهای مختلف ، و حتی در دوره های تاریخی مختلف از بین نرفت (۸) . در همین رابطه مرتضی راوندی در کتاب تاریخ اجتماعی ایران، نقل قولی از گوته آورده که به نظر جالب میرسد: « عمر عشقبازی با پسران، با عمر بشریت برابر است » (۹) . به هرحال حداقل تا قرنها ، این تمایل در فرهنگ های اسلامی اعراب ، ترکها و ایرانیها ، آشکارا در قلمرو عمومی جایی برای خود داشته است. راوندی با توجه به منابعی که در اختیار داشته مینویسد: « در قرون وسطا در ممالک شرق نزدیک امرد بازی، نه تنها بین طبقات ممتاز رواج داشته ، بلکه در بین عامه مردم نیز چنین تمایلاتی بوده است. عشق بازی با پسران ، امری عادی بوده ، رودکی در قصیده معروف خود به این مطلع (…)، آشکارا از زیبایی غلامان ترکی که در دستگاه امرا به ساقیگری و جاسوسی مشغول بودند سخن میگوید » (۱۰) .
در واقع، هنگامی که از « عادی » تلقی کردن تمایلات همجنس گرایانه مردان ، در قلمرو عمومی سخن میگوییم ، این بدین معنی است که در بین کتاب های به اصطلاح اخلاقی و تربیتیِ آن دوران ، بدون تردید مواردی را میتوان یافت که به طور مشخص ، به اینگونه امور پرداخته است ؛ به عنوان مثال میتوان به قابوسنامه، باب پانزدهم، تحت عنوان « در تمتع گرفتن »، مراجعه کرد : چنانچه در آنجا اینطور آمده که « پیوسته در مستی و هوشیاری به مجامعت مشغول مباش که آن نطفه که از تو جدا گردد معلوم است که تخم جانی و شخصی بود … اما از زنان و غلامان ، میل خود به یک جنس مدار تا از هر دو گونه بهره ور باشی و از دو گونه یکی دشمن تو نباشد » (۱۱) . بنابراین ما با پند و اندرزی در قرون چهارم و پنجم هجری قمری مواجهایم که به طور عینی مشخص کننده ی موقعیت انضمامیِ اخلاق و تعلیم و تربیت همان دوران است ؛ به عبارتی دیگر، یقینِ این مسئله که « فرهنگ و اخلاق »، نمیتوانند مقولاتی جدا از شرایط تاریخی و اجتماعیِ انسانها در هر عصر و فرهنگی باشند . دکتر زرین کوب، در بررسیها یی که از زندگی اجتماعی مردم هم در قرن هشتم (عصر حافظ) و هم در عهد صفویه داشته ، مینویسد : « در این عهد [عصر حافظ] از خرابات شیراز که ” بیتلطف ” خوانده میشد ، مبلغی به عنوان مالیات به خزانه دولت میرسید ، زنان خرابات که مثل دختر رَز از مستوری توبه میکردند ، میتوانستند با اجازه محتسب کار ” دستوری ” کنند [( با کسب اجازه از دولت کار کنند )] ؛ از این گذشته همجنس بازی رسم رایجی بود ، چنانکه حتی گوشه خانقاه و خلوت مدرسه هم ممکن بود صحنه آن باشد ، ترکان که پادشاهان و امراء عصر از آنها بودند ، در این ایام نامشان با این رسم همجنس گرایی همه جا همراه بود» (۱۲) . لُب کلام اینکه لازم است گفته شود ، شرایط تاریخی و اجتماعیِ خاصِ هر یک از این دوره ها اخلاقی را رقم می زده که در فرهنگی اعم از ترک، عرب و یا ایرانی ، صرفنظر از رواج روسپیگری زنان ، همجنسگرایی در بین مردان را به امری عادی تبدیل کند . و از همین روست که نشانههای فراوانی ، از چنین تمایلاتی را میتوان در ادبیات کلاسیک ایران پیدا کرد ؛ هر چند که در حال حاضر، بر اساس شرایط تاریخی و اجتماعیِ معاصر ایران (حتی قبل از انقلاب جمهوری اسلامی) ، تلاش وسیعی صورت گرفت تا هنگام تفسیرِ این گونه آثار ، از بسیاری از آن نشانهها ، (همچون « شاهد » و « ترکِ خوبروی » و …)، روسپی زدایی و یا امرد زدایی شود ؛ به عبارتی دیگر ، از طریق برساختن تفاسیر عرفانی ، دست به کار محو نشانه های اجتماعی و تاریخی روسپی ها و همچنین پاک سازیِ تمایلات همجنس گرایانه در آن آثار شدند . به هرحال ، ناگفته نماند که همین امر نشان میدهد که تأویل و تفسیر در هر زمانهای ، چیزی جدا از شرایط اجتماعی و تاریخیِ آن زمانه نیست : برشی دیگر از هستیِ انضمامیِ وضعیتِ بشری .
ادامه دارد