پیروز کلانتری نویسندۀ کتابِ «حاشیه همان متن است» مستندسازی است که از اواخر دهه شصت مستند ساخته و دربارۀ سینمای ایران نوشته. این کتاب به افکار و احوال ذهنی و تاملات ِ نویسنده به عنوان مستندساز نظر دارد تا زندگی شخصی و جنبههای دیگر. در ابتدای کتاب آمده که «احوالِ سخت را سختتر نکردن و مشت در جیب نگه داشتن در هر شرایطی مسالهام بوده است.» در ادامه آمده که نویسنده میخواسته زندگی به درد فیلم بخورد و فیلم به زندگی برگردد. رفت و آمدی میانِ جهانِ فیلم و جهان زندگی. او فیلم مستند را بیش از هر چیز دیگر دعوت و انگیزشی میبیند برای رابطۀ فعال مخاطب با جهانِ زندگی فیلم، و نه جواب گرفتن از فیلم. کتاب فصلهای کوتاهی دارد که هر کدام دو نام دارند. فصلهایی چون: تماشای زندگی، من چهکارهام، راشها واقعا دورریختنیاند؟، قاب زیبا یا قاب لازم، واقعیت بهاضافۀ من، زندگی جلوی دوربین فعال نمیشود، روایت خُرد زندگی ایرانی، «فیلم» مستند و گریز از روایت غالب.
«خاطرهای محو» اولین فصل کتاب است. خاطرهای که میرسد به این پرسش مهم:«مستند چیست؟» و در ادامه و فصلهای بعد: تجربۀ عکاسی در پانزدهشانزده سالگی، ساخت اولین فیلم مستند در سی و هفت سالگی، علاقه به شعر و نیما، انقلاب، دهۀ شصت، حسرتِ نبودن در جنگ، دورۀ دستیاری و پشت صحنۀ فیلمها، این فیلمها رو به کی نشون میدین؟، دهه هفتاد، بهناز جعفری، دهه هشتاد، زندگی همین است، پورصمدی، گفتگو در مِه محمدرضا مقدسیان، مستند بازیگوش، مخاطب، فیلم گفتارمحور، خیابانهای ناتمام، سالینجرخوانی در پارک شهر، دهه نود، حکمت پیرانه، فیلم شاعرانه، بلوچستان، واریتۀ بلوچی، همایون صنعتیزاده، فیلمجستار، رابطۀ کلام و تصویر، مهدی آگاه، فیلمهای سیراکیوز، تفاوت «فیلم» مستند و «سینمای» مستند، تازهنفسها، مشقِ شبِ کیارستمی و…
نوشتههای مرتبط
در فصل دوم نویسنده از «سفر بهجایجای ایران» نوشته. «چهار سفر در چهار فصل.» سفر برای «دیدار اقلیمها و زندگیهای ایرانیمان» و دریافت و درک ِ احساس جزئی از ایران و ایرانی بودن. نویسنده در فصلِ «درنگ بر زندگی» یا «صمد، کارگر چاپخانه» از نیما نوشته است. «هنوز هم یکی از خواستههای اصلیام ساختن فیلمی درباره نیماست. چگونه نیما بودن. دور از احوال عیان زمان، در خلوت، سر در کار خود داشتن و مدام با شور و انرژی بیپایان کار کردن و آجر به آجر بناکردن شعر نو و گزارش مدام آن در نوشتهها و نامههایی هنوز پرشور و بدیع و دعوتگر.» و اینکه شیفتگی اول و اصلی او به شعر از دوره دبیرستان تا به امروز همراهش بوده است. این فصل با توضیحی دربارۀ مستند هفتدقیقهای به نام «کار» به پایان میرسد. فیلمی که در کارگاه بلورسازی میگذشت؛ بیموسیقی و بیگفتار. در سرکردن با لحظههای کار:«میخواستیم به حس و ضربان لحظههای کار برسیم». یاداوریِ درس ِ عزیز نیما در کتابِ «حرفهای همسایه»:« هر کس تنهاست عزیز من و خیلی تنها. به کار خودتان بچسبید. باز به شما توصیه میکنم اگر در هر یک از کاغذهای خودم بنویسم جای دوری نرفته است:«بهترین کمک و رفیق شما، کار است.»»
فصل پنجمِ کتاب با عنوانِ «من چه کارهام» بحث جالبی دارد در رابطه با مجموعه «روایت فتح»: «تصویرِ حضورهای خُرد تکرزمندههایی که میآیند و میروند و باهماند و تنهایند و به دور یا دوربین نگاه میکنند. تصویرها و حضورهای خُردی که در پسِ روایت کلانِ گفتارِ راویتِ فتحها گم شدهاند.» منظور از حاشیه و متن در این کتاب را میتوان در این سطرها پیدا کرد: ««خود»هایی که زیر فشار جهان همشکلساز و مناسباتِ نمایشجو و نمایشخواه، خاص و نامتناسب ارزیابی شده، پس رانده میشوند به حاشیه و صندوق دربسته. متن میشود آن جهان نمایش و بازی بزرگان و خواست توده، و حاشیه میشود خودها و خصوصیتها و تفاوتهای یک آدم با آدم دیگر.»
در فصلِ «یک فیلم کوچک» نویسنده از تجربۀ ساخت فیلمِ «سالینجرخوانی در پارک شهر» نوشته:«این احساس خاص و تازه را داشتم که دارم فیلم کوچکی میسازم با این پیشنهاد برای دیگران که هر کسی، حتی اگر فیلمساز حرفهای نباشد اما فیلمدوست و تا حدودی فیلمشناس باشد، میتواند فضایی خرد و خاص از زندگیاش-یک آدم، مکان، عکس، رابطه، شی یا وضعیت- را که دورهای طولانی فکر و احساسش را درگیر کرده و با آن زیست عینی و ذهنیِ طولانی داشته، بگیرد و فیلمی از آن بسازد.» آنطور که در فصل ِ«فیلم» مستند و «سینمای» مستند آمده: «سرمیگردانم و همهجا با زندگیها و روایتهای خُرد در برابر جهان نمایش و روایتهای کلان روبهرو میشوم. با دنیای خواص در برابر زندگی عامه و عمومی. با مرکز در برابر پیرامون.»
در فصل «روشنفکر عملگرای ما» نویسنده با اشاره به همایون صنعتیزاده نوشته:«جایی از او پرسیدهاند چرا کار نشر را انتخاب کردی؟ پاسخ میهد «میتوانست هر چیز دیگری باشد.» همهچیز برایش بازی بود. در هر بستر و زمینۀ دیگری غیر از نشر هم همین اتفاق برایش میافتاد.» در ادامه صحبت از بازیهای جوراجور ِ راوی با لحن و فرم در فیلمهایش است:«همیشه دنبال نوعی پرسهزنی و رهایی در پرداخت هستم تا ساختار محکم. این رویکرد ممکن است فیلمهایم را از عمق و کمال دور کند. خیلی دغدغۀ این عمق و کمال را ندارم.»
در فصلِ فضای مکالمه که نامِ دیگرِ آن «آیین مستند بینی» است نویسنده یکی از ویژگیهای فیلم مستند را ایجاد فضایی برای گفتوگوی مخاطبان میداند «در شروعش از فیلم و ادامه پیدا کردنش در حد و سطحی ورای فیلم. انگار فیلم داستانی را بهتر است در خلوت ببینیم و فیلم مستند را در جمع.»
کلانتری اهل کلمه و نوشتن است. «هنر اولی که خیلی درگیرم میکند شعر و ادبیات است.» ایدۀ زندگی خرد که در بخشی از کتاب به آن پرداخته شده بسیار قابل تامل است. «روایت و تاریخ خرد، در برابر روایت و تاریخ کلان.» ایدهای در ارتباط با ایدهها و مفاهیمِ دیگری که در کتاب طرح شدند: هنرورزی عمومی، زندگیها و فرهنگهای مردم نقاط دورافتاده یا نادیدۀ ایران، شهرها و روستاهای حاشیۀ کویر، پروژه «فیلمهای کوچک»، پرسهزنی و رهایی در فیلمها و تماشای زندگیهای جاری و کوچک. ایدهای که پیروز کلانتری آن را در فیلمها و پروژههای دیگرش دنبال کرده است: «حاشیه همان متن است». کتاب به مهوش کیانارثی همسر ِ نویسنده تقدیم شده است. نگاه نویسنده را در نوشتههای خانم کیانارثی هم میتوان دنبال کرد. «در گفتگو با مردمی که برای گذران زندگی، هر کدام، در سطح شهر به کاری مشغولند.» این کتاب سند و اثری برای تماشا و مواجهه است.
حاشیه همان متن است (احوال و تاملات یک مستندساز). پیروز کلانتری. نشر اطراف. چاپ اول: ۱۴۰۱