انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تقویت قومیت های ایرانی به مثابه ابزار وحدت ملی: گفتگو با ناصر فکوهی شفقنا

در صد سال اخیر، ایران و نخبگان آن تلاش های متعددی داشته اند تا بازتعریفی برای خود در جهان جدید و بر پایه نظریه دولت ملی (دولت – ملت) پیدا کنند. این تلاش ها البته به صورت گسترده ای تحت تاثیر قدرت های موجود سنتی (بازار و نظام های دینی) و دولت در معنای پیش صنعتی آن (قاجار و سپس پهلوی) قرار داشته است که هر کدام به وسیله گروهی از صاحبان فکری شان نمایندگی می شده اند.

محور موضوعات در مورد نقش قومیت ها و تنوع فرهنگ ها در حفظ هویت ایرانی

– با توجه به موضوع جهانی شدن و گستره اطلاعات و ارتباطات و آشنا شدن افراد در یک جامعه با فرهنگ های متعدد و همچنین تنوع قومیتی و فرهنگی ایران، ایرانی ها تا چه اندازه توانسته اند هویت ایرانی خود را حفظ کنند؟

در صد سال اخیر، ایران و نخبگان آن تلاش های متعددی داشته اند تا بازتعریفی برای خود در جهان جدید و بر پایه نظریه دولت ملی (دولت – ملت) پیدا کنند. این تلاش ها البته به صورت گسترده ای تحت تاثیر قدرت های موجود سنتی (بازار و نظام های دینی) و دولت در معنای پیش صنعتی آن (قاجار و سپس پهلوی) قرار داشته است که هر کدام به وسیله گروهی از صاحبان فکری شان نمایندگی می شده اند. واقعیت آن است که مفهوم «ملت» و دولت ملی ، مفاهیمی برونزا بوده اند و چه بخواهیم و چه نه، در چارچوب استعماری در کشورهای پیرامونی (یا «جهان سوم») به وجود آمده اند، اما در این میان بوده اند کسانی که با دلسوزی و عشق و علاقه به فرهنگ ایرانی سعی کردند این مفاهیم را با مفهوم ایران تاریخی و تمدنی و فرهنگی سازش دهند. در حالی که گروه هایی دیگر از همان آغاز این چارچوب جهانی را بهانه ای کردند برای استفاده ابزاری از ساختار دولت برای پیشبرد اهداف سودجویانه اقتصادی، سیاسی و شخصی شان و یا وابستگی هایشان به نظام های استعماری یا خارجی ، یا ایدئولوژیک داخلی ، و یا هر دو؛ همین هم سبب شده است که در طول این صد سال ما هنوز نتوانسته ایم به تحقق واقعی دولت ملی دست بیابیم و مشکلات در این راه هنوز بسیار زیاد است. هر چند با دو انقلاب بزرگ مشروطه و اسلامی، به این هدف نزدیکتر شده ایم. در عین حال جهان در طول این صد سال باز نایستاده است و به سرعت به سوی بازتعریف دولت ملی پیش می رود (مثلا گذار از دموکراسی تفویض اختیاری به دموکراسی مشارکتی) و همین است که ما را با مشکلات جدیدی روبرو کرده است که به صورت بسیار خلاصه می توان آنها را در فرمول: «پسا مدرن شدن پیش ازمدرن شدن» و «گذار از دولت ملی، پیش از ساخت آن» به بیان در آورد. ساختن هویت ایرانی را باید در این چارچوب قرار داد. این هویت در دوران پهلوی اول، بر اساس نظریه باستان گرایی ایران مرکزی با رویکردی شرق شناسانه در دست ساخته شدن بود که با انحراف استبدادی و فاشیستی با شکست و اشغال ایران پایان یافت. در دوره نهصت ملی ، این هویت، با شعارهای ملی – اسلامی مطرح بود اما منافع قدرت های بزرگ را به حدی به خطر انداخت که با کودتا آن را به خاموشی واداشتند و ایران را وارد یک دوران استبداد به ظاهر مدرن و «روشنگرانه» کردند که بار دیگر تلاش کرد با اندکی تعدیل رویکرد ساخت هویت ایرانی را این بار از یک طرف با باستان گرایی ایران مرکزی و از طرف دیگر با مدل گرفتن از اروپا و امریکای پیشرفته با محوریت دادن به توسعه یافتگی فناورانه و ابزاری و مادی، پیش ببرد در عین آنکه تا حد ممکن با هویت دینی ایران نیز مدارا کند ولی آن را حاشیه ای سازد. در عین حال در اواخر دوره پهلوی دوم، مساله ساختن هویت هر چه بیشتر به دست نیروهای نظامی و امنیتی سپرده شد که همه انتخاب ها را به سود یک باستان گرایی مضحک زیر فشار سخت و سرکوب قرار دادند و در تنها جبهه ای که به دلیل ریشه دار بودنش نمی توانستند چندان پیشرفته داشته باشند، یعنی فرهنگ مردمی اسلامی، با شکست روبرو شدند و انقلاب اسلامی روی داد. پس از انقلاب ، در ابتدا و در شرایط بحران ابتدایی آن و جنگ، بر اساس گروهی از رویکردهای واکنشی تلاش شد که هویت ایرانی غیر اسلامی تنها همان باستان گرایی ایران مرکزی فرض شود آن هم روی مدل پهلوی بنابراین از همه جا حذف شود، اما این رویکرد پس از دوران جنگ تحمیلی که خود اتفاقا نقش مهمی در شکل دادن به هویت ملی جدید داشت، تعدیل شد و امروز خوشبختانه ما به نوعی اجماع رسیده ایم که بیشتر بر هویت ایرانی در تکثر باستان گرایانه آن، قومی آن، جهانی آن و اسلامی آن، تاکید می کند. اما مدیریت این چنین هویتی و به خصوص ساخت آن در فضا و در روابط اجتماعی کاری بسیار مشکل است، اما ناممکن نیست. در یک کلام هویت امروزی ایرانی به نظر من باید بر اساس اصل تکثر و در سه سطح محلی، ملی و جهانی ساخته شود که هر کدام دارای سطوح متعدد دیگری نیز هستند.

-نظر به اینکه هویت یک فرد در یک جامه نشات گرفته از تاریخ مذهب و سنت های قدیم و جدید متاثر از لوازم مدرنیته در یک کشور است برای حفظ تعادل میان این سه مقوله چه راهکارهایی باید اندیشید؟ اگر هر کدام نسبت به دیگری کمرنگ تر شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟

نقطه حرکت ما باید پذیرش تفاوت و تکثر به عنوان پایه و اساس باشد و دور کردن ذهنیت آسیب زای یکی کردن و همسان سازی آدم ها که نه هیچ وقت در تاریخ اتفاق افتاده است و نه هرگز اتفاق خواهد افتاد. مفهوم یکسان سازی با اصل بیولوژیک حیات در تضاد است، زیرا هیچ موجودی هرگز شبیه یک موجود دیگر زاده نمی شود و اگر حتی یک دو قلوی واقعی را هم در نظر بگیریم نظام های بیولوژیک شناختی آنها، از ایشان دو موجود متفاوت و گاه کاملا متضاد می سازد. ممکن است سئوال شود آیا این گزاره با اصل وحدت مثلا وحدت ملی، وحدت دینی و غیره در تضاد نیست؟ پاسخ این است که نه تنها این اصل در تضاد با مفهوم وحدت نیست بلکه در پهنه ای چون ایران، تنها راه رسیدن به وحدت است. وحدت به معنی آن نیست که آدم ها را تبدیل به موجودات شیئی مانندی کنیم که هیچ نظر و شخصیت و هویتی از خود نداشته باشند، وحدت باید بر اساس انتخاب آزاد و پایبندی به اصولی که افراد آگاهانه انتخاب می کنند انجام بگیرد و از این گذشته وحدت هرگز در همه جنبه ها اتفاق نمی افتد. برای مثال در صدر اسلام که وحدت امت اسلامی مطرح شد، این بدان معنا نبود که افراد هویت های قومی و نژادی و سیاسی و حتی قبیله ای خود را از دست بدهند، بلکه آن هویت ها را در رابطه با وحدت سیاسی آن روزگار در درجه دوم قرار می دادند. امروز هم وقتی ما صحبت از وحدت ملی می کنیم نباید منظورمان این باشد که کسی هویت و زبان مادری و سنت های محلی یا سلایق جهانی خودش را به کلی کنار بگذارد و تنها به این شکل از هویت پایبند شود ، زیرا این امر نه ممکن است و نه قابل تداوم. تنها اتفاقی که می افتد و در «بهترین» حالت آن است که جامعه به سوی صوری گرایی و ریا پیش می رود و افراد تظاهر می کنند که هویت های دیگر خود را کنار گذاشته اند، اما در باطن بیشتر به آنها پایبند می شوند و نسبت به هویت تحمیلی موضع گیری پیدا می کنند. بنابراین با چنین دفاع نادرستی از یک هدف درست می توان به رویکردهای واکنشی آسیب زا رسید که امروز ما در جامعه خودمان شاهدش هستیم.

اما اینکه چطور باید این امر را مدیریت کرد بحث دیگری است که اگر فرض اول را پذیرفتیم می توان از آن صحبت کرد. متاسفانه ما در کشورمان با فشارهای مختلفی مثلا ازجانب شووینیست های باستان گرا، شووینیست های قومی، ایدئولوژیک و غیره روبروئیم که هیچ کدامشان در حال حاضر این اصل را نپذیرفته اند و تا زمانی که به اجماع حداقلی در این زمینه نرسیم، هیچ گونه مدیریتی نمی تواند کاری از پیش ببرد. مشکل دیگر صوری گرایی بیش از اندازه ای است که به دلیل فشار های ناشی ازد یدگاه های غلط نسبت به هویت های واحد ایجاد شده است ، این صوری گرایی به ریاکاری های عمیق و درونی شده در سطح اجتماعی دامن زده اند که باید به تدریج با باز شدن فضا و در میان و دراز مدت بر طرف شوند تا اعتماد ها افزایش یابد و بتوان کاری کرد.

-در حال حاضر هویت یک ایرانی را بیشتر متاثر از چه مقوله هایی می دانید و چه چالش هایی در مورد این هویت در حال حاضر فراروی یک ایرانی ساکن در ایران است؟

بر اساس همان چیزی که گفتم هویت یک ایرانی بنا بر اینکه از چه کسی صحبت می کنیم، در چه موقعیت اجتماعی با چه جنسیتی و چه شغل و حرفه و جایگاه اجتماعی و حتی در کدام نقطه ار کشور و با چگونه از روابطی با سایر نقاط و سایر نقاط جهان می تواند متفاوت باشد. اصولا اینکه خواسته باشیم هویتی را به عنوان کلیشه واحد مطرح کنیم شدنی نیست ، مگر آنکه اخلاق را در معنای عام آن به مثابه سنگ بنا بگیریم، و منظور یک اخلاق متکثر اما مورد اجماع است، یعنی اصولی که مثلا در یک نظام قانونی مثل نظام خود ما در قالب قانون اساسی و سایر قوانین وجود دارند. مشکل در حال حاضربه نظر من لزوما مشکل قانونی نیست، بلکه مشکل اجرا نشدن قوانین و ضعف های مدیریتی است که به این اجرای نادرست دامن می زنند و همچنین ضعف های ساختاری و تعبیر های شخصی که هر کس هر چه می خواهد را به عنوان اصل و قانون مطرح می کند در حالی که ما یکی از کشورهایی هستیم که بیشترین میزان قوانین راد ارد. به نظر من اگر در یک چشم انداز میان مدت ما هدف خود را اجرای دقیق و شفاف همین قوانین قرار دهیم و مردم را متقاعد کنیم که این قوانین به درستی انجام می شوند، بخش بزرگی از مشکلات حل خواهند شد. روشن است که هیچ قانونی کامل نیست و می تواند تحول یابد اما مشکل در حال حاضر همانگونه که گفتم این نیست که قوانین بد هستند بلکه این است که درست اجرا نمی شوند و سوء تفسیر و سوأ استفاده ها زیاد هستند.

-برای حفظ تنوع های فرهنگی و قومیتی در کشوری مثل ایران چه اقداماتی باید اندیشید و از چه اقداماتی پرهیز کرد؟با توجه به پراکندگی عمدتا قومیت ها در مرزهای جغرافیایی و تمرکز امکانات در مرکز ایران رنجی که ممکن است این قومیت ها احساس کنند چه تاثیری می تواند بر حفظ و بقای فرهنگ آنها داشته باشد؟

ما باید دائما به تاریخ صد ساله ایران مراجعه کنیم و همه تجربه های انجام شده را ببینیم. عملا نیز آنچه در حال اجرا است هر چند به صورت خوبی اجرا نمی شود ، سنتزی بیرون آمده از همین تجربه است. آنچه تجربه نشان می دهد این است که هر گونه سیاستگزاری متکی بر حذف این یا آن هویت و ایجاد یکپارچگی هویتی آمرانه در تاریخ این پهنه، با شکستی سخت و با واکنش های میان و دراز مدت روبرو شده اند ، پس بهتر است از تاریخ درس بگیریم و اراده خود را با آنچه در واقعیت قابل اجرا است یکی نگیریم. ایران دارای بیش از چند هزار سال پهنه ای فرهنگی – سیاسی است که چند زبانی، چند قومیتی، چند سنتی، و … بودن در آن اصل بوده اند، یعنی در این پهنه اصل در نظام کنش اجتماعی – فرهنگی – سیاسی، تکثر موقعیت ها و سلایق بوده است و نه یکی بودن آنها، اما این مساله مانع از فروپاشی این پهنه نشده است. بر عکس دقت کنید که هر بار قدرت های مرکزی در این پهنه تلاش کرده اند سیاست های آمرانه مبتنی بر یکی کردن هویت را اجرا کنند، کشور تجزیه شده یا با اشغال خارجی روبرو شده است. همه اینها به نظر من گویای آن است که مدل ژاکوبنی انقلاب فرانسه که حتی در خود این کشور یک شکست بزرگ بوده است، در کشوری همچون امکان پیاده شدن ندارد و بهتر است ما بیشترین فاصله را با آن بگیریم. اما در همین جا باید تاکید کنیم که الگوی فدرالیسم همچون کشورهای اسپانیا، آلمان، و ایالات متحده نیز در ایران نمی تواند محلی از اعراب داشته باشد زیرا این کشورها گذشته ای کوتاه و انسجام قومی زبانی بسیار بالاتر ی از ما داشته اند وبر پهنه های سرزمینی چنین وسیع با هزاران سال پیشینه قرار نداشته اند. به نظر من، ما باید الگوی خود را ابداع کنیم ، الگویی که در آن اصل بر مدیریت تفاوت ، بر آزادی و بر عدالت اجتماعی باشد، که البته همان شعارهای انقلاب ژاکوبنی فرانسه و بسیاری دیگر از انقلاب های مدرن بوده اند، اما مساله شعار نیست، مساله چگونگی عملی پیاده کردن این شعارهاست. ایران چه بخواهیم و چه نخواهیم تنها در صورتی قادر به حیات خواهد بود که بتواند تمام تکثرهای خود از جمله زبانی، قومی، عقیدتی، سبک زندگی… خود را حفط کند. البته این امر باید بر اساس یک قرارداد اجتماعی باشد که بتواند بر پایه قوانین مورد اجماع ، اعتقادات دینی و عرف اجتماعی که در پیوندی تفکیک ناپذیر با یکدیگر قرار دارند و همچنین موقعیت ما در منطقه و در جهان، مدیریت کند.

-با توجه به نقش پررنگ مذهب در میان ایرانی ها و سازگاری آنها با فرهنگ های متنوع در طول سال ها، این سازگاری در حال حاضر در چه وضعیتی است و دستخوش چه تغییراتی شده است؟

دین و مذهب و اعتقادات مناسکی، ا زمهم ترین پایه های تداوم یافتن و بقای همه جوامع انسانی بوده اند بنابراین باید هر چه می توان کرد که آنها را حفط کرد و از آنها چون میراثی گرانبها محافظت نمود. اما کارهایی که ما می کنیم لزوما این نیست، صوری گرایی ، مناسکی کردن بیش از اندازه و مبالغه آمیز و به خصوص آمیختن اعتقادات با مادیات و با رفتارهای آمرانه و خشونت آمیز بزرگترین صرباتی است که یک جامعه می توان دبه خودش وارد کند. باید این نکته را مورد توجه قرار داد که حتی در کشوری مثل فرانسه بعد از دویست سال انقلاب لائیک و ژاکوبنی، هنوز بیشترین نفوذ دینی وجود دارد و کلیسا یکی از مهم ترین کنشگران در همه زمینه های اجتماعی است. بنابراین در کشوری مثل ما که در طول هزاران سال این امر وجود داشته است، تصور اینکه قوانین و اخلاق مدنی جایگزین دین درونی شده در افراد بشوند امری کاملا خیالین است، اما اینکه این امر چطور انجام بگیرد و در کدام گروه ها در این زمینه در رده اول اهمیت قرار دارند، چیزی است که باید درباره آن کار و مطالعه کرد. مشکل رویکردهای امنیتی و نظامی گرا و آمرانه آن است که به دلیل کارا بودنشان درکوتاه مدت، آسیب های خود را در میان و دراز مدت می پوشانند و سظخی و تقلیل گرایی در تحلیل روابط اجتماعی اگر به دست کسانی بیافتد که دانش لازم را برای درک این مساله نداشته باشند ، جامعه به سوی فاجعه هدایت می شود. مثال ها در منطقه آنقدر زیاد هستند که نیازی به آوردن نمونه نمی بینم. شکی نیست که قدرت های بزرگ برای منافع خود مسئول اصلی این نابودی ها وضربه ها و این خشونت فراگیر مناطق هستند، اما این را نیز فراموش نکنیم که این پهنه ها با دادن اولویت مطلق به رویکرد آمرانه، امنیتی و نظامی در طول چندین و چند دهه، جوامع خود را به سوی رشد دادن زمینه های نابودی خودشان به دست قدرت های بزرگ دادند. ما باید تمام هشیاری خود را به کار ببریم که در جهانی که اصل در آن دستکاری های ایدئولوژیک و استفاده از خیال برای استیلا است، دچار این خطا کشنده نشویم که سرنوشت خود را به دست خیالات و توهماتی بدهیم که تاکنون منشاء میلیون ها کشته و قربانی و خرابی های بی پایان در این منطقه بوده اند که تا ده ها و بلکه صدها سال ترمیم نخواهند شد.