در دهه های گذشته زندگی روستایی تغییرات متعددی را از سر گذرانده است که نمود و ماحصل نهایی این تغییرات را می توان در سبک زندگی روستایی مشاهده نمود و با مطالعهی آن به بررسی روند تغییرات زندگی روستایی پرداخت. بر همین مبنا، مقالهی حاضر تغییرات روی داده در سبک زندگی روستایی در طایفهی بابادی از عشایر بختیاری را طی سه نسل مورد بررسی قرار داده است. در مبانی نظری، از دیدگاه های گیدنز، بوردیو و اینگلهارت استفاده شده و فضای مفهومی سبک زندگی ترسیم گردیده است.
تغییرات نسلی سبک زندگی روستایی
نوشتههای مرتبط
(مطالعه ای میدانی در میان عشایر بختیاری)*
سجاد مرادی[۱]
چکیده:
در دهه های گذشته زندگی روستایی تغییرات متعددی را از سر گذرانده است که نمود و ماحصل نهایی این تغییرات را می توان در سبک زندگی روستایی مشاهده نمود و با مطالعهی آن به بررسی روند تغییرات زندگی روستایی پرداخت. بر همین مبنا، مقالهی حاضر تغییرات روی داده در سبک زندگی روستایی در طایفهی بابادی از عشایر بختیاری را طی سه نسل مورد بررسی قرار داده است. در مبانی نظری، از دیدگاه های گیدنز، بوردیو و اینگلهارت استفاده شده و فضای مفهومی سبک زندگی ترسیم گردیده است. تحقیق حاضر، یک تحقیق میدانی است و در آن از تکنیک های متعددی از قبیل مشاهده و مصاحبه برای جمع آوری یافته ها استفاده شده است. نتایج تحقیق نشان می دهند که سبک زندگی نسل اول در عرصه های مختلفی چون پوشاک و گذران اوقات فراغت تغییر مهمی نداشته و همچنان از الگوهای سنتی پیروی می کند. اما سبک زندگی نسل دوم و بویژه سوم شاهد تغییراتی اساسی بوده است؛ به نحوی که در میان نسل سوم تمایل به سبک زندگی مصرفی، به گونه ای که در شهرها رواج دارد، و استفاده از تکنولوژی های پیشرفته ارتباطی و رسانه ای به میزان زیادی دیده می شود. به نظر می رسد که عامل عمده در این تغییرات افزایش سطح سواد و گسترش رسانه های جمعی باشند که تجربه متفاوتی از اجتماعی شدن را برای نسل سوم رقم زده و موجب بروز تغییراتی در عادتواره ها و عملکردهای آنها شده است.
کلیدواژه ها: سبک زندگی، روستا، پوشاک، اوقات فراغت، نسل، عادتواره.
مقدمه( بیان مسئله و ضرورت پژوهش)
جامعه عشایری و روستایی ایران، علیرغم تغییرات و دگرگونی های بسیاری که در طول قرن های متمادی به خود دیده است، شیوه تولید، معیشت و زندگی آن تا قبل از رویارویی ایران با مظاهر تمدن جدید غرب و وقوع انقلاب مشروطه، تغییرات اساسی و بنیادین در ساختارهای خود را شاهد نبوده است(طالب، ۱۳۸۲: ۷۴). در واقع، دلایلی چون عدم وجود راه های ارتباطی و پراکندگی جامعه روستایی و عشایری، فقدان وسایل ارتباط جمعی و بی سوادی یا کم سوادی اکثریت عمده روستائیان و عشایر، از مهم ترین عواملی بوده اند که موجب کندی روند تغییرات در جامعه عشایری می شده اند. اما در دهه های اخیر، در اثر رفع موانع فوق، گستره و روند تغییرات در جامعهی عشایری شدت یافته و در نتیجه شاهد وقوع تحولاتی اساسی در شیوه زندگی و آداب و رسوم عشایر و روستائیان هستیم.
پژوهش های صورت گرفته در این زمینه حاکی از آنند که تغییراتی مهم در آداب و رسوم، عقاید، ارزش ها، ایده آل ها، هنجارها، هنجارپذیری و هنجارسازی عشایر پدید آمده است؛ الگوی مصرف در عرصه های مختلف از جمله وسایل خانگی، تزئینات منزل، خوراک، پوشاک و … تغییر یافته است و این تغییرات از چنان شدت و گسترده ای برخوردار بوده اند که برخی از پژوهشگران برای توصیف آنها از مفاهیمی چون «روستائیان شهری» و «دهکده های شهری» استفاده می کنند(فاضلی، ۱۳۸۶: ۷۱).
در دهه های گذشته، یکی از عواملی که منجر به وقوع تحولات در سبک زندگی عشایری شده است، مهاجرت های گروهی عشایر به شهرها بوده است(خسروی، ۱۳۸۰: ۸۸). مهاجران عشایری و روستایی، حتی پس از مدت های مدید زندگی در شهر، همچنان پیوندهای اجتماعی و عاطفی خود را با خویشاوندان و زادگاه خود حفظ می نمودند و به بهانه های مختلف به یار و دیار سرکشی می نمودند. در جریان این رفت و آمدها، پاره ای از عناصر زندگی شهری به روستاها و عشایر منتقل می شد و به مرور تغییراتی در شییوه زندگی به وقوع می پیوست. اما امروزه در اثر شتاب بی سابقه تحولات اجتماعی، گسترش فرآیند جهانی شدن و نفوذ فزاینده و فراگیر رسانه های جمعی، و به تعبیر گیدنز غلبه بر محدوده های زمانی و مکانی(گیدنز، ۱۳۸۰)، حتی بدون چنین رفت و آمدهایی نیز تغییرات فرهنگی و اجتماعی تمامی عرصه های زندگی عشایری و روستایی را درنوردیده است. امروزه روستائیان و عشایر، حتی بدون رفت و آمد به شهر نیز، تنها در منزل خود و با دیدن مظاهر زندگی شهری و جهانی در رسانه های جمعی در معرض تغییر قرار گرفته و این تغییر تمامی عرصه های زندگی آنها، از پوشاک تا خلقیات و نفسانیات، را در بر می گیرد.
جای هیچ تردیدی نیست که این تغییرات دارای پیامدهایی مهم در عرصه های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه عشایری و روستایی بوده و بر روند توسعه آن تاثیر می گذارند. بدیهی است در صورتی که این تغییرات و مسیر و روند آنها شناسایی، پیش بینی و مدیریت نشوند، می توانند نتایج ناگواری برای پروژه های توسعه به بار آورده و با ایجاد اختلال در برنامه ریزی های اجتماعی و فرهنگی، آسیب ها و هزینه های بسیاری را بر نهادهای متولی امر تحمیل کنند. بنابراین، مطالعهی این تغییرات به منظور شناسایی عمق، گستره و روند تحول آنها ضرورت می یابد.
دغدغهی اصلی مقاله حاضر شناسایی همین تغییرات بوده و در این راستا این پرسش ها را مطرح کرده است که: چه جنبه هایی از زندگی عشایر و روستائیان تغییر کرده است؟ این تغییرات چگونه و چرا رخ داده اند؟ آهنگ تغییر چگونه بود است؟ و مسیر احتمالی آنها کدام است؟
آنچه که بیش از همه ضرورت پژوهش حاضر را آشکار می سازد، کمبود مطالعات دست اول در این زمینه است. عمده تحقیقاتی که در جامعه شناسی روستایی ایران صورت گرفته اند، بر ابعاد اقتصادی( مسائل کشاورزی، اصلاحات ارضی، نظام های بهره برداری و …) و یا ابعاد سیاسی(ساختار قشربندی، روابط ارباب و رعیت و …) متمرکز بوده اند. هرچند در این عرصه نیز، به اعتقاد برخی از پژوهشگران، توفیق چندانی به دست نیامده و مطالعات موجود در تحلیل ساختار اجتماعی و اقتصادی جامعه روستایی و عشایری ایران موفق نبوده اند(ازکیا، ۱۳۶۵: ۷۲).
اما در عرصه مردم شناسی نیز مطالعات موجود اغلب به جمع آوری ساده مواد فولکلور و توصیف آداب و رسوم جامعه عشایری بسنده نموده و کمتر به سمت ارائه تحلیل های روشمند از شیوه زندگی روستایی و عشایری و بررسی روند تحولات آن تمایل داشته اند. از اینرو، انجام پژوهش های دست اول میدانی به منظور شناسایی کم و کیف تغییرات سبک زندگی عشایری و بررسی روند تحول آنها ضرورت تام می یابد.
پیشینه پژوهش:
پژوهش های صورت گرفته در عرصه مردم شناسی و جامعه شناسی روستایی ایران، بسیار متعدد و متنوع بوده و دامنه آنها از مونوگرافی های اولیه تا ماهیت مسائل سیاسی و تاثیرات تکنولوژی را در بر می گیرد. در مجموع، این پژوهش ها را می توان در چند دسته جای داد:
گروه اول، پژوهش هایی هستند که در قالب مونوگرافی انجام شده و به توصیف عناصر و پدیده های گوناگون زندگی روستایی و عشایری پرداخته اند. در این دسته از پژوهش ها، مسائل متنوعی مورد بررسی و توصیف قرار گرفته اند؛ از جمله: تقسیم کار اجتماعی، مهاجرت، اعیاد، سوگواری ها، اوقات فراغت و عوامل موثر بر تغذیه(عسگری خانقاه، ۱۳۸۰)، جشن عروسی و اشعار مورد استفاده در آن(پیشدادفر، ۱۳۸۷)، افسانه ها، باورها، گویش ها و ترانه های روستا(جهانگیری، ۱۳۷۵)، مذهب، مراسم نخل برداری، محله ها، مراسم عروسی، دعای نزول باران، لباس، خرافات و قالیبافی(زرگری، ۱۳۸۸)، ویژگی های اجتماعی، اقلیمی، مشارکت و دخالت مردم در امور روستا بویژه تعاونی های آبخیزداری(احمدرش، ۱۳۹۰).
گروه دوم، پژوهش هایی هستند که هرچند در قالب مونوگرافی صورت گرفته اند، اما اهداف بنیادی تر و گسترده تری را دنبال می کنند. هدف اصلی این گروه از پژوهش ها، شناخت و توصییف دقیق عناصر و مولفه های بنیادین زندگی روستایی و عشایری به منظور بازسازی سنت است. این پژوهش ها با تک نگاری های جلال آل احمد(۱۳۲۶) آغاز شده اند که در آنها مسائل مختلف مذهبی، خوراکف پوشاک، آداب و رسوم، تشکیلات اجتماعی و … با کمک عکس و نقشه و … توصیف شده اند. هدف آل احمد نشان دادن تکاپوی زندگی روزمره روستائیان بود، چرا که روستاها را هسته اصلی تشکیلات اجتماعی و زمینه اصلی قضاوت درباره فرهنگ و تمدن کشور می دانست. تحقیقات فرهادی(۱۳۶۹، ….۱۳؟) که در آنها جنبه های گوناگون زندگی روستایی و عشایری از قبیل آداب و رسوم کشاورزی و دامپروری، آئین ها و باورهای مختلف و بویژه اشکال بنیادین مشارکت و همیاری مورد بررسی قرار گرفته اند، نیز از مهم ترین پژوهش های گروه دوم به شمار می روند.
گروه سوم را پژوهش هایی تشکیل می دهند که در آنها تاثیر ورود و تغییرات تکنولوژی بر معیشت و تحولات آن مورد بررسی قرار گرفته است. ازکیا، کرمانی و بهروان(۱۳۸۷)، به بررسی مقوله استقرار صنعت در مناطق روستایی به عنوان یکی از شیوه ای رایج بسط اقتصاد غیرزراعی در روستاها و تغییرات اقتصادی- اجتماعی در شیوه زندگی روستائیان بواسطه این امر پرداخته اند. به اعتقاد ایشان، کمبود در برخی عوامل اصلی تولید کشاورزی همچون منابع آب و خاک در عین فراوانی عامل نیروی کار در مناطق مورد بررسی علاوه بر ایجاد فشار روزافزون بر زمین های زراعی موجب مهاجرت گستردهی روستائیان و به تبع آن درگیر ساختن دیگر مناطق با مشکلات ناشی از این مهاجرت ها شده است.
رفیع فر و قربانی(۱۳۸۶) به بررسی تغییرات معیشتی کوچندگان بختیاری پرداخته و بر این نظرند که تحول از کوچندگی به یکجانشینی در زاگرس به عنوان راهبردی انطباقی به شرایط نوپدید زیست محیطی(که خود متاثر از تغییرات تکنولوژیکی است) و نیز به دلیل محدودیت و پراکنش منابع و تغییر در زیرساخت معیشت و مکانیزم های آن مطرح شده است. حسنی سوق(۱۳۸۰) نیز تاثیر تکنولوژی های جدید در عرصه های مختلف فرهنکی از قبیل خوراک، مسکن، نظام خویشاوندی و نحوه ازدواج را مورد بررسی قرار داده است.
گروه چهارم، پژوهش هایی هستند که توجه آنها بر مسائل سیاسی به معنای عام کلمه متمرکز بوده و مسائلی چون روابط ارباب و رعیت، نظام قشربندی و سلسله مراتب اجتماعی و مناسبات روستائیان و عشایر با نهادهای سیاسی و قدرت مرکزی را مورد بررسی قرار داده اند. این پژوهش ها بویژه بعد از اصلاحات ارضی مورد توجه بوده اند، اما امروزه نیز در این خصوص تحقیقاتی صورت می پذیرد؛ به عنوان مثال نوذری(…..۱۳؟) به تحلیل ماهیت امر سیاسی و اثرات و پیامدهای آن در زندگی روزمره روستائیان پرداخته و نشان می دهد که امر سیاسی بنیادی ترین تفکیک و تمایز را بر مبنای دوست و دشمن در میان روستائیان قرار داده و تعینن کننده نوع و ماهیت امر اجتماعی است. در واقع، در این دست پژوهش ها، مناسبات اجتماعی و فرهنگی از منظر امر سیاسی نگریسته می شوند.
دسته پنجم پژوهش ها، که بیشترین ارتباط و مشابهت را با تحقیق حاضر دارند، پژوهش هایی هستند که به بررسی تغییرات نسلی در شیوه زندگی روستایی و عشایری پرداخته اند. در این دسته از تحقیقات جلوه های گوناگون سبک زندگی از خوراک و پوشاک گرفته تا شیوه های گفتاری و الگوهای گذران اوقات فراغت و تغییرات رخ داده در آنها مورد بررسی قرار گرفته اند. در این زمینه، ازکیا و حسینی(۱۳۸۷) به بررسی تغییرات ایجاد شده در سبک زندگی در بین سه نسل از ساکنان روستای آهنگرمحله پرداخته اند. نتایج تحقیق ازکیا و حسینی نشان می دهند که نسل سوم، سبک زندگی متفاوتی را نسبت به نسل اول و دوم انتخاب کرده است؛ به گونه ای که شویه پوشاک و آرایش، الگوهای گذران اوقات فراغت، شیوه گفتار، الگوی تغذیه و شیوه بهداشت در میان نسل سوم متفاوت از دو نسل دیگر است. مسیر تغییرات به سمت افزایش تقاضا برای خرید کالاهای مصرفی است. به عبارتی، نسل سوم به سبک زندگی مصرفی گرایش دارند. اما به اعتقاد محققین، تفاوت در سبک زندگی نسل سوم با نسل های اول و دوم به معنای شکاف نسلی نیست؛ چرا که نسل های اول و دوم نیز به نوعی با نسل سوم در پذیرش سبک زندگی نوین همراه شده و در مواردی از آن تاثیر پذیرفته اند.
صفا(۱۳۸۸) نیز به بررسی تاثیر گسترش باغات پسته بر سبک زندگی افراد در روستای خلیل آباد در میان نسل های سه گانه پرداخته و نشان داده است که هرچند سرمایه اقتصادی رابطه معنی داری با سبک زندگی دارد، اما بیشترین تاثیر مربوط به سن و سرمایه فرهنگی است. در واقع، این نه طبقه اقتصادی بلکه نسل است که تغییرات سبک زندگی را تعین بخشیده و جهت می دهد. نسل های مختلف به دلیل تفاوت زمینه و جایگاه اجتماعی خاص شان در جامعه، ساختمان های ذهنی متفاوتی دارند که بر نوع ذائقه و عملکرد آنها تاثیر می گذارد. نسل سوم و دوم ساختمان ذهنی متفاوت و به تبع آن ذائقه ای متفاوت از نسل اول دارند و این تفاوت در جلوه های گوناگون سبک زندگی آنها نمایان است.
مبانی نظری:
تا پیش از جنگ جهانی دوم، مفهوم سبک زندگی اهمیت چندانی نداشت و اصولا با این نام از آن یاد نمی شد. پس از جنگ جهانی دوم، با گسترش پایه های اجتماعی دولت رفاه و بوجود آمدن امکان عملی تولید و مصرف انبوه کالاها، بویژه کالاهای فرهنگی، شیوه های زندگی متنوعی پدید آمد. در این دوره، شواهد موجود نشان می داد که دیگر افراد بر مبنای جایگاه خود در نظام تولید نمی اندیشند و رفتار نمی کنند. در نتیجه مفهوم سبک زندگی در معنی جدید آن مطرح شد تا از طریق آن بتوان شالوده تشابهات وتمایزات اجتماعی را بررسی نمود(فاضلی، ۱۳۸۲: ۶۲).
پس از آن، اولین بار در سال ۱۹۶۴ فردی به نام ویلیام لیزر مفهوم سبک زندگی را برای تحقیقات بازاریابی و مصرف و بر اساس الگوی خرید کالا معرفی کرد. بر طبق نظر لیزر، سبک زندگی تمایز یا شیوه مشخص زندگی است که بوسیله گروهی از افراد به کار می رود. به نظر وی، سبک زندگی دال بر شیوه زندگی متمایز جامعه یا گروه اجتماعی است، شیوه ای که بدان طریق کالاهای خریده شده مصرف می شوند(اندرسون و گودن، ۱۹۸۴).
اما این به معنای آن نیست که پیش از این تاریخ، مفهوم سبک زندگی(یا شیوه زندگی) مفهومی ناآشنا و نامانوس در علوم اجتماعی بوده باشد. بلکه، ریشه این مفهوم به سال های دهه ۱۹۲۰ بر می گردد؛ زمانی که ماکس وبر و اندکی پس از وی آلفرد آدلر این عبارت را مورد استفاده قرار دادند. به اعتقاد آدلر، هرکس برای خود سبک زندگی ای دارد که کمابیش با به سبک زندگی دیگران شبیه است اما کاملا مشابه و همسان نیست. سبک زندگی، از دیدگاه وی، نوعی منشاء درونی در فرد دارد و برخاسته از نخستین سال های کودکی اوست و الزاما موروثی یا حتی زاده محیط نیست.
وبر برای اولین بار از اصطلاح سبک زندگی استفاده کرده و آنرا ابزار مفهومی مهمی در مدل چند بعدی قشربندی اجتماعی قلمداد می کرد . در اینجا وبر ، در تقابل با مدل تعین اقتصادی مارکس ، بر این باور است که جامعه فقط به لحاظ اقتصادی قشربندی نمی شود . بلکه بر اساس منزلت و راه و رسم آشکار شدن منزلت در سبک های زندگی گروههای اجتماعی مختلف نیز قشربندی می شود . از اینرو حوزه فرهنگی جامعه را باید هم به منزله محصول عوامل اقتصادی و هم به عنوان فرایندهایی درک کرد که کنشگران اجتماعی برای متمایز ساختن خویشتن به عنوان کسانی که به گروه منزلتی خاصی تعلق دارند ، در پیش می گیرند . این فرایندها – به زعم وبر – مستلزم کاربست خلاقانه ی کالاها و خدمات معینی است که صنایع مصرفی در دسترس افراد قرار می دهند . بنابراین ، از دید وبر – و در تقابل با مارکس – مفاهیم منزلت و تعلق فراتر از مسائل صرف طبقاتی می روند و مسائل مربوط به برازندگی و سلیقه و تجسم بصری آن در مد و ترجیحات فراغتی را نیز شامل می شود ( بنت ، ۱۳۸۶ : ۹۸ ).
اندکی قبل از وبر، وبلن به مسئله مصرف به عنوان اصلی ترین استراتژی سبک زندگی پرداخته بود. وبلن« بیش از آنکه در پی بررسی منطق سودگرایانه مصرف باشد ، در صدد نشان دادن منطق احترام آمیز ( honorific ) آن است( کلارک،۲۰۰۳: ۴۸).
سوال اساسی وبلن این است که « مبنای افتخار ، منزلت و جایگاه اجتماعی چیست » ( فاضلی ، ۱۳۸۲ : ۲۱ ) و پاسخ می دهد: ثروت. « داشتن ثروت ، بزرگی و افتخار را به همراه می آورد که امتیاز های رشک انگیزی هستند»( وبلن، ۱۳۸۳: ۷۲). تاکید بر ثروت، از آنروست که از دید وبلن، اعطای شایستگی و لیاقت به اعضای جامعه، در مدرنیته به فرایندی تک بعدی تبدیل شده است. گرایش مدرنیته، تبدیل هر پدیده کیفی به کمیت است(کلارک، ۲۰۰۳: ۴۹). منزلت،افتخار، بزرگی، حرمت نفس و … پدیده هایی ارزشمندند و هر فردی خواهان دستیابی به آنهاست. اما اینها پدیده هایی اند که دیگران آنها را به فرد اعطا می کنند. معیار دیگران برای اعطای این پدیده ها به فرد، ثروت است. هر چه ثروت فرد بیشتر باشد، از قدرت بیشتری برخوردار شده و منزلت بیشتری به اواعطا می شود. اما از دید وبلن، صرف داشتن ثروت اعتبار و منزلت را تضمین نمی کند، بلکه ثروت« برای آنکه بیشترین شان و منزلت را برای صاحبش به ارمغان بیاورد، باید به صورتی خود نمایانه یا متظاهرانه به نمایش گذاشته شود»( فاضلی، ۱۳۸۲: ۲۱). وبلن تن آسایی و مصرف تظاهری را به عنوان شیوه هایی برای نمایش توانایی مالی و کسب شهرت و احترام معرفی می کند( وبلن، ۱۳۸۳: ۱۲۲). وی این دو شیوه را تظاهری میخواند زیرا معتقد است که« الگوهای مصرف طبقه تنآسا، نه برای برآورده کردن نیازهای واقعی، بلکه به سبب مطرح ساختن ادعاهای اعتبار اجتماعی می باشند »( کیویستو ، ۱۳۸۰ : ۵۵ ). در هر حال، این دو روش شیوه هایی اند برای نمایش دادن ثروت. وبلن در پاسخ به این سوال که کدام روش برای تاثیر گذاری بر دیگران مناسبت بیشتری دارد، برآن است که « عرف اجتماعی پاسخ این پرسش را برای شرایط متفاوت ارائه می دهد. در شرایطی که جامعه آنقدر کوچک و همبسته است که می توان به زودی انگشت نمای همگان شد، تاثیر هر دو روش تقریبا یکسان است »( وبلن، ۱۳۸۳: ۱۲۳ ). اما در جوامع مدرن، وضعیت به گونه ای دیگر است. وبلن نیز به سیاق زیمل بر این باور است که پیچیدگی و گمنامی جامعه مدرن ما را به یک معیار ارزشی واحد و تقلیل گرایانه سوق می دهد که پیامد آن این است که افراد دیگر بر اساس ویژگیها و کردارشان ارزیابی نمی شوند بلکه بر حسب میزان ثروت شان مورد قضاوت قرار می گیرند ( کلارک ، ۲۰۰۳ : ۴۹ ). و این به آن معناست که«با افزایش تفاوت گذاری که مستلزم محیط اجتماعی گسترده تری است، مصرف به عنوان وسیله ی تجمل بر تن آسایی پیشی می گیرد» (وبلن، ۱۳۸۳: ۱۲۳).
ایده وبلن بر تمایز یابی و تقلید مبتنی است. به باور وی« طبقه مرفه از طریق مصرف تظاهری به اقتدار هنجاری دست می یابد و خود را به الگوی جامعه تبدیل می کند … گروههای اجتماعی زیردست می کوشند تا خود را با الگوهای هنجاری طبقه مرفه تنظیم کنند»(فاضلی، ۱۳۸۲: ۲۱). در واقع به اعتقاد وبلن، طبقات زیردست از الگوهای مصرف طبقه مرفه تقلید می کنند. دلیل این تقلید ارزشمندی منزلت، افتخار و ابتنای این پدیده ها بر ثروت است. صاحبان ثروت از منزلت و احترام بالاتری نسبت به دیگران برخوردارند. چون منزلت و احترام ارزشمندند، همه افراد جامعه خواهان آنها هستند. بنابراین برای کسب حداقلی از آنها، رفتارهای دارندگان آنها را تقلید می کنند تا در سلسله مراتب اجتماعی به لایه های بالاتر نزدیک شوند. اما از طرفی طبقه مرفه، دارندگان ثروت، منزلت و احترام نیز خواهان حفظ برتری خود هستند. بنابراین هنگامی که الگوهای آنها توسط طبقات زیردست مورد تقلید واقع می شوند، برای حفظ تمایز و ادعای برتری خود – و حفظ موقعیت اجتماعی خود – صور جدیدی از مصرف را دنبال می کنند.
دیدگاههای زیمل در ارتباط با مصرف بر اساس مفهوم شهر و پی آمدهای شهر نشینی تدوین شده اند . از دید زیمل شهر فضایی است که زندگی مدرن در آن جریان دارد . جامعه مدرن در اصل در کلان شهر شکل گرفته و به صورت عمیق و کامل در آْنجا تکامل یافته است ( کیویستو ، ۱۳۸۰ : ۱۷۶ ) . زندگی کلان شهری با آنکه بواسطه زائل کردن قید و بندهای سنتی و مبانی تعلقات گروهی ، فردیت را برای افراد به ارمغان می آورد اما به عرصه خودمختاری فرد نیز دستدرازی می کند( فاضلی ، ۱۳۸۲ : ۲۴ ) . بر همین مبناست که زیمل در مقاله کلان شهر و حیات ذهنی ادعا می کند که عمیق ترین مسائل زندگی مدرن از تلاش فرد برای حفظ خودمختاری و فردیت در برابر نیروهای اجتماعی توانکاهی ناشی می شوند که در کلان شهر متمرکز شده اند ( زیمل ، ۱۳۷۲ : ۵۳ ) .
کلان شهر متنی است که بواسطه کنش های متقابل ساکنانش ساخته می شود ، اما خود تبدیل به متنی می شود که این کنش ها در درون آن رخ می دهند و بنابراین پیامدهای مهمی – هم در بعد عینی و هم در بعد ذهنی – برای کنشگران دارد . شیوه ی بازنمایی خود ( self ) یکی از ابعاد کنش متقابل در متن زندگی کلان شهر است « اینکه ما چگونه برای دیگران خودمان را بازنمایی و عیان می کنیم و ، بالعکس ، اینکه چگونه قادر می شویم دیگران را در کلان شهر درک کنیم ، مبین نوعی دغدغه و حساسیت نه تنها به حیات ذهنی ما بلکه به حیات جسمانی ما در کلان شهر و بازنمایی آن است » ( فریزبی ، ۱۳۸۵ : ۳۷ ). گمنامی یکی از مهمترین پیامدهای زندگی کلان شهری است. این گمنامی « موجب پیدایش نیاز به تمایز شخصی و راهی برای متمایز ساختن خویش از انبوه مردم می شود » ( بنت ، ۱۳۸۶ : ۹۹ ) . پاسخ افراد به این نیاز ، به لحاظ ذهنی اتخاذ نوعی نگرش دلزده نسبت به دیگر ساکنان کلان شهر ، بی اعتنایی به آنها و غربال کردن محرک های پیچیده و به لحاظ عینی روی آوردن به سبک های متنوع زندگی و مصرف کالاهاست . در شرایط زندگی کلان شهری ، سبک های زندگی از مهم ترین شیوه هایی اند که می توان از آنها برای بیان خود در رابطه با دیگران و انبوه جمعیت کلان شهر و تحکیم حس هویت استفاده کرد.
در دیدگاه بوردیو ، ذائقه یا سلیقه ( taste ) یکی از اصول مولد سبک زندگی و مصرف است. بوردیو که به تأسی از وبر مجموعه مناسبات اجتماعی را روابطی معنایی می داند که حاوی بعدی نمادین اند( توسلی، ۱۳۸۳: ۴) بر این باور است که نیروی محرکه ی زندگی اجتماعی تعقیب تمایز است. از دید وی، خاستگاه غایی رفتار، عطش فرد برای کسب ارزش و شان است و برای سیراب نمودن این عطش به قضاوت وداوری دیگران تن در می دهد ( واکووانت ، ۱۳۸۳ : ۳۳۰ و کلهون ، ۱۹۹۳ : ۷۰ ). بر این مبنا ، بوردیو با جرح و تعدیل مدل وبر و وضع مفاهیم جدید، در صدد مفهوم پردازی و نشان دادن ارتباط میان طبقه و منزلت بر می آید ( جنکینز ، ۱۳۸۵: ۲۱۰ ) و مفاهیم سه گانه منش / عادتواره ( habitus ) ، میدان ( field ) و سرمایه ( capital ) را وضع می کند.
بوردیو عادتواره را « نظامی از تمایلات بادوام و قابل انتقال که به عنوان مولد اعمال ساخت یافته و به شکل عینی مجسم شده، عمل می کند »( بوردیو به نقل از فاضلی ، ۱۳۸۲ : ۳۹ ) تعریف می نماید. عادتواره میان افرادی که تجارب مشابهی داشته اند، به صورت یک قالب مشترک در می آید . اما با وجود این « هر فرد گونه ی منحصر به فردی از آن قالب مشترک را در اختیار داشته و طبق آن عمل می کند » ( واکووانت ، ۱۳۸۳ : ۳۳۴ ). به عبارتی « منش ها علاوه بر اینکه متمایز و تمایز یافته اند ، عامل تمایز هم هستند » ( بوردیو ، ۱۳۸۱ : ۳۵). منش افراد وابسته به میزان سرمایه ای است که آنها در اختیار دارند، اما قبل از پرداختن به سرمایه، توضیح مفهوم میدان ضروری تر به نظر می رسد:
بوردیو جامعه را به عنوان فضای اجتماعی بازنمایی می کند. این فضای اجتماعی عرصه رقابتی شدید و بی پایان است. این رقابت به ظهور تفاوت هایی می انجامد که ماده و چارچوب لازم را برای هستی اجتماعی تدارک می بینند. در درون این فضای اجتماعی، مدل های کوچک متمایزی از قاعده ها، مقررات و اشکال قدرت وجود دارند. بوردیو این مدل ها را میدان می نامد. بنابراین میدان گستره ای از نوع خاصی از اعمال و فضای روابط میان کنشگران است ( فاضلی ، ۱۳۸۲ : ۳۷ ). جامعه – به منزله فضای اجتماعی – از کثیری میدان های واجد اتصالات در هم پیچیده تشکیل شده است که ممکن است با هم تقاطع و همپوشانی و تداخل داشته باشند یا اثرات همدیگر را تقویت کنند( لوپز و اسکات، ۱۳۸۵: ۱۳۷).
فضای اجتماعی عرصه رقابتی بی پایان است. این رقابت برای دستیابی به منابع ارزشمندی است که در درون این فضا وجود دارند. این منابع در واقع انواع مختلف سرمایه اند. سرمایه که بوردیو آن را منبع قدرت می داند( کالینیکوس، ۱۳۸۳: ۵۰۴) عبارت است از « هر گونه خاستگاه و سرچشمه در عرصه اجتماعی که در توانایی فرد برای بهره مندی از منافع خاصی که در این صحنه حاصل می گردد، موثرواقع شود »( واکووانت، ۱۳۸۳: ۳۳۵). سرمایه بر حسب شیوه های مختلف انبا شت آن و عرصه ای که در آن عمل می کند به سه شکل اساسی(سرمایه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی) ظاهر می شود( بوردیو، ۱۳۸۴: ۱۳۶، توسلی و موسوی، ۱۳۸۴ :۷ و کلهون، ۱۹۹۳: ۶۷).
مدل بوردیو را می توان بدین صورت تلخیص نمود که: جایگاه افراد در درون میدان های مختلف، نحوه و میزان دسترسی آنها به انواع سرمایه ها را تعیین می کند. میزان سرمایه هایی که افراد به آند سترسی دارند و نحوه ترکیب انواع مختلف سرمایه ها، عادتواره های افراد را شکل می دهند و عادتواره ها نیز الگوهای رفتاری اشخاص در عرصه های مختلف سبک زندگی را جهت دهی می کنند.
از دید چنی، هرگونه سیاست هدفمند در زمینه مدیریت اجتماعی مستلزم کشف چشم اندازهای بی شمار سبک زندگی مردم یک جامعه است. از این رو، وی در نگاه نخست سبک زندگی را راه الگومند مصرف می داند؛ الگوهایی که مردم را از یکدیگر متمایز می سازد و بویژه در جوامع پیشرفته جدید، تنها راه قشربندی اجتماعی به شمار می رود(چنی، ۱۳۸۲: ۶۱).
به اعتقاد چنی، برای بسط همه مفاهیم عمده در جامعه شناسی، نیاز به تحلیل ساختار سبک زندگی به چشم می خورد. در نگاه وی، سبک ها را باید در متن و زمینه های خاص زندگی افراد شناسایی کرد؛ بدین معنی کع سلیقه ها و قریحه های خاص، همان گونه که بوردیو نیز اذعان می دارد، برآمده از متن ویژه فضای زندگی خصوصی انسان هاست. چنی معتقد است که تا پیش از تفوق و همه گیری رسانه های جمعی و بوجود آمدن صنایع تفریح عمومی مانند تلویزیون و رادیو، کنسرت های موسیقی از نمادهای اصلی ذوق و قریحه فرهنگ اروپایی بودند. اما هجوم رسانه های دوربرد فرهنگی، همگان را به میدان مصرف فرهنگی دعوت نمود و همین مسئله به مناقشه میان فرهنگ والا و فرهنگ عوام انجامید. هر یک از انواع هنر را جماعت هایی هم سلیقه و متمایز با دیگران می پسندیدند و این خود یک سبک برای گرایش به هنر بود. در نگاه چنی، انتخاب مهمترین خصیصه اشکال گوناگون سبک زندگی است. انتخاب حاصل نگرش ها، ارزش ها و ذائقه های خاص هر گروه اجتماعی است و این انتخاب ها به نسبت جنسیت، قومیت، شهری و روستایی بودن، شاغل یا بیکار بودن و … متفاوت است(همان: ۹۷).
گیدنز، بحث سبک زندگی را از منظر ارتباط آن با هویت شخصی مطرح نموده است. در این ارتباط توجه به دو نکته اهمیت اساسی دارد:
اول اینکه هویت شخصی یک هستی معین و پایدار نیست بلکه فرایندی است که باید به طور پیوسته آنرا تولید و بازتولید کرد. هویت پدیده ای است که به مثابه بخشی از کنش ها و فعالیت های راهوار ( routinized ) و بازاندیشانه ( reflexive ) فرد روی می دهد و در نتیجه باید آنرا به مثابه یک پروژه ی بازاندیشانه فهمید و دوم اینکه، هویت شخصی نوع انسان رابطه تنگاتنگی با امنیت هستی شناختی( ontological security ) دارد. هویت شخصی ما با درجه بالایی از امنیت هستی شناختی، مبنای توانایی ما برای پاسخ ها و مدل های حل کردن پرسش های وجودی بی شماری است که در زندگی روزمره ی خود با آنها مواجه می شویم ( گیدنز ، ۱۳۸۳ و کاسپرسن ، ۲۰۰۰ : ۴ – ۱۰۳ ).
از دید گیدنز جامعه امروزی جامعه ای است که درآن سنت دیگر راهنمای عمل قرار نمی گیرد و نمی تواند یک هویت شخصی را برای ما فراهم کند. در نتیجه فرد هر چه بیشتر و بیشتر با پرسش هایی اساسی روبرو می شود که پاسخ از پیش معینی برای آنها ندارد، پرسش هایی از قبیل چگونه زندگی کنم ؟ ( کاسپرسن ، ۲۰۰۰ : ۱۰۴ ). پیامد این مسئله، رویارو شدن فرد با گستره ی وسیع و پیچیده ای از انتخاب های ممکن است . اما فرد برای گزینش از میان این شقوق مختلف ، هیچ دستور کار از پیش معینی در اختیار ندارد . مدرنیته به خاطر ماهیت غیر شالوده ای خود ، در امر گزینش هیچ کمکی به فرد نمی کند و مهمترین پیامد این امر اهمیت یافتن سبک زندگی برای فرد عامل است ( گیدنز ، ۱۳۸۳ : ۱۱۹ ). سبک زندگی از دید گیدنز مجموعه ای کم و بیش جامع از عملکردهاست که حتی انتخاب یک محیط دلخواه برای ملاقات با دیگران و یا انتخاب افرادی قابل اعتماد برای برقراری یک رابطه صمیمانه را نیز شامل می شود.
در مجموع می توان گفت که در اندیشه گیدنز ، سبک زندگی از دو جنبه اهمیت می یابد . اول اینکه، سبک زندگی در واقع مکانیسمی است برای حفظ و استمرار امنیت هستی شناختی . امنیت هستی شناختی منوط به حفظ و تداوم کیفیت روالمند زندگی روزمره است . هنگامی که کوچکترین تخطی ای از روال عادی امور صورت می گیرد ، اضطراب بر سراسر وجود فرد مستولی می گردد . حفظ امنیت وجودی مستلزم آن است که فرد « در سطح ناخود آگاه و خود آگاه عملی ، برای بعضی از بنیادی ترین پرسش های وجودی ای که همه آدمیان در طول عمر خود با آنها روبرو می شوند ، پاسخ هایی در اختیار داشته باشد . این پرسش ها عبارتند از پرسش های مربوط به نفس هستی ، روابط بین دنیای خارج و زندگی آدمی ، وجود اشخاص دیگر و هویت شخصی » ( گیدنز ، ۱۳۸۳ : ۷۵ ) . پاسخ به این پرسش ها منوط به روالمند بودن جریان زندگی است و الگو مند کردن سبک زندگی و رفتارهای مصرفی در واقع مکانیسمی است برای روال بخشیدن به آن . اما بعد دوم اهمیت سبک زندگی، ارتباط آن با هویت شخصی است . هویت شخصی در مدرنیته متاخر به صورت پروژه ای در می آید که باید « به گونه ای باز اندیشانه ساخته شود . اما این تکلیف باید در میان تنوع حیرت آوری از انتخاب ها و امکان ها انجام گیرد و از آنجائیکه سنت ها قدرت خود را از دست داده اند ، سبک زندگی جایگاهی کانونی می یابد » ( لاپتن ، ۱۳۸۰ : ۳۰۹ ) .
اینگلهارت تغییرات فرهنگی را در پرتو دگرگونی های نسلی تحلیل می کند. وی برای تحلیل تغییرات فرهنگی، دو فرضیه کمیابی و اجتماعی شدن را مطرح می کند. طبق فرضیه کمیابی، اولویت های افراد بازتابی از محیط اقتصادی- اجتماعی آنها هستند. بر مبنای فرضیه اجتماعی شدن نیز ارزش های اساسی فرد منعکس کنندهی شرایطی است که طی سال های قبل از بلوغش فراهم شده است. در حالی که فرضیه کمیابی دلالت بر این دارد که رونق و شکوفایی اقتصادی به گسترش ارزش های فرامادی می انجامد، فرضیه اجتماعی شدن مبین این است که نه ارزش های فردی و نه ارزش های جمعی یک جامعه، به طور ناگهانی و یک شبه تغییر نمی کنند. برعکس، دگرگونی ارزش ها به تدریج و به طور نامرئی روی می دهد. این دگرگونی در مقیاس وسیع وقتی پدید می آید که نسل جوانتر جایگزین نسل مسن تر در جمعیت بزرگسال یک جامعه می شود(اینگلهارت، ۱۳۸۲: ۷۶-۷۷). بر طبق نظریه اینگلهارت می توان گفت که عامل اصلی در تغییرات سبک زندگی نیز، نه تغییرات اقتصادی و یا افزایش نسبی رفاه، بلکه جابجایی نسل هاست.
با جمع بندی نظریه های گیدنز، بوردیو و اینگلهارت می توان گفت که: گسترش رسانه های جمعی موجب رواج ارزش ها و هنجارهای جدیدی در جامعهی مورد مطالعه شده است. رسانه های جمعی، فاصله های زمانی و مکانی را در پرانتز قرار داده و موجب محلی شدن امور جهانی شده اند. نتیجه این امر، آگاهی فزاینده افراد از سبک های مختلف زندگی است. این رسانه ها بیشتر از همه بر نسل جدید تاثیرگذار هستند، چرا که یکی از عوامل اصلی اجتماعی شدن نسل جدید، همین رسانه های جمعی هستند. از طرفی، میزان استفاده نسل جدید از رسانه های ارتباطی جدید بیشتر از نسل های دیگر است. در اثر این فرآیند، تغییراتی در عادتواره های نسل جدید در عرصه های مختلف زندگی ایجاد شده است که نمود عینی آن را می توان در جلوه های گوناگون سبک زندگی، از جمله خوراک، پوشاک و گذران اوقات فراغت، مشاهده نمود.
دامنه مفهومی سبک زندگی:
سبک های زندگی الگوهایی برای کنش هستند که مردم را از همدیگر متمایز می کنند. بنابراین سبک های زندگی کمک می کنند تا آنچه را مردم انجام می دهند و چرایی آنرا و معنایی را که برای آنها و دیگران دارد، درک کنیم(چنی، ۱۳۸۲: ۱۱).
تعاریف مفهوم سبک زندگی متعدد و گوناگونند. اما در مجموع، می توان تعاریف گوناگون را در سه دسته کلی جای داد:
گروه اول، مجموعه تعاریفی است که سبک زندگی را از جنس رفتار می دانند و ارزش ها، نگرش ها و جهت گیری های ذهنی افراد را از دایره شمول این مفهوم بیرون می گذارند.
گروه دوم، تعاریفی هستند که رفتار و ذهنیت را توامان لحاظ کرده و ارزش ها و نگرش ها را نیز بخشی از سبک زندگی می دانند.
گروه سوم، تعاریفی هستند که به وجه نمادین سبک زندگی توجه دارند(فاضلی، ۱۳۸۲: ۶۷-۶۸).
در تعاریف مختلف، ابعاد مختلفی برای سبک زندگی در نظر گرفته شده است. اما در مجموع، می توان ابعاد سبک زندگی را در سه گروه قرار داد:
اول، فعالیت ها شامل کار، سرگرمی، شرکت در رویدادهای اجتماعی، تعطیلات، تفریح، رسیدگی به سلامت جسمانی و بدن، عضویت در باشگاه ها، شرکت در خرید و فروش و اقدامات اجتماعی.
دوم، علایق و دلبستگی ها شامل دلبستگی به فامیل، خانواده، شغل، تفریح، مد، غذا و رسانه های جمعی.
سوم، نظرات و افکار شامل افکار و عقاید افراد نسبت به خویشتن، مشاغل اجتماعی، سیاست، کار، اقتصاد، تعلیم و تربیت، کالاها، آینده و فرهنگ(آتش پور و سلیمانی، ۱۳۸۱: ۴۹).
در تحقیق حاضر، بر اساس مباحث نظری مطرح شده، چهار بعد برای سبک زندگی در نظر گرفته ایم و برای هر کدام از آنها نیز مولفه های جزئی تری را تعریف نموده ایم که در جدول زیر قابل مشاهده اند:
ابعاد سبک زندگی
تعریف مفهومی و عملیاتی
پوشاک
سنتی یا مدرن بودن لباس- استفاده از مد
خوراک
مواد غذایی- شیوه پخت- شیوه مصرف- شیوه و محل خرید- تولید خانگی یا خرید از فروشگاه
اوقات فراغت
فعالیت های اصلی در زمان های فراغت- ماهیت و هدف فعالیت های فراغتی- ابزارهای مورد استفاده در فعالیت های فراغتی
مسکن
ابزار و مصالح به کار رفته در ساخت مسکن- معماری مسکن- کارکردهای مسکن- مدرن یا سنتی بودن مسکن
روش تحقیق:
منطق روش شناختی حاکم بر این تحقیق، ساخت گرایی تکوینی بوردیو است که عبارت است از شناخت تکوینی در تلفیق با عملگرایی تجربی و دارای سه ویژگی است:
چندانگاری روش شناختی(آزادی محقق در به کارگیری هرگونه روش مشاهده و تحقیق که با موضوع سازگاری داشته باشد)، توجه شناختی برابر به امور و عملکرد در تحقیق و بازتابندگی روش شناختی یعنی بازپرسی مداوم درباره روش استفاده شده(کلهون، ۲۰۰۷: ۱۷).
تحقیق حاضر یک تحقیق کیفی میدانی است که در میان طایفه بابادی از طوایف بختیاری ساکن در روستای فانی آباد شهرستان کوهرنگ در استان چهارمحال و بختیاری و مناطق عشایری اطراف آن صورت گرفته است. در تحقیق حاضر از تکنیک های متعددی برای جمع آوری و تحلیل اطلاعات استفاده شده است که مشتملند بر مشاهده، قدم زدن عرضی و مصاحبه.
مشاهده خود به دو شیوه صورت گرفته است: مشاهده کامل(تام) و مشاهده مشارکتی. در مشاهده تام، به منظور شناخت اولیه از مناسبات جاری در روستا، محقق محیط عشایر و روستا و فعالیت های جاری در آنها را مورد مشاهده قرار داده است. برای این کار، رودخانه ای که برخی از عشایر سیاه چادرهای خود را در آنجا نصب می کنند به عنوان نقطه شروع انتخاب شده و با طی مسیر آن تمامی وقایع به دقت مورد مشاهده قرار گرفته اند. در مرحلهی بعد، مشاهده شکل مشارکتی به خود گرفته و پژوهشگر با حضور در مراسم خاکسپاری و مشارکت فعالانه در برگزاری مراسم(از قبیل پذیرایی کردن از مهمان ها)، مشارکت در دوشیدن شیر گوسفندان و گاوها، تهیه خمیر و پخت نان، آوردن آب از چشمه، چیدن علف های هرز، تهیه ماست و دوغ و کره و … چونان عضوی از جامعه مورد مطالعه عمل کرده و از این طریق به گونه ای عمیق تر با جلوه های مختلف سبک زندگی و تغییرات آن روبرو شده است.
در تکنیک قدم زدن عرضی، محقق مسیری نسبتا طولانی را با افراد بومی طی می کند و تمامی رخدادهای طول مسیر را، که ممکن است برخی از آنها پیش بینی نشده باشند، زیر نظر می گیرد. برای این منظور، محقق از روستای محمدآباد که از چهار طرف به کوه ها و روستاهای دیگر منتهی می شود، در چهار روز مختلف قدم زدن عرضی خود را شروع کرده و هر روز یکی از جهات چهارگانه را به همراه یکی از اهالی طی نموده و به مشاهده و ثبت وقایع پرداخته است.
دیگر تکنیک به کار رفته در این تحقیق، مصاحبه است که به شکل مصاحبه باز(سازمان نایافته) اعمال شده است. مصاحبه ها با بزرگان فامیل، سالخورده ها، جوانان و کودکان و نیز افراد ذی نفوذ دیگر مانند معلم عشایری و روستا، بهیار خانه بهداشت، اعضای شورا و … صورت گرفته اند. مصاحبه ها به دو شکل فردی و گروهی انجام شده اند. در جریان مصاحبه با بزرگان و سالخوردگان تلاش شده است اطلاعات مربوط به گذشته و نسل های پیشین جمع آوری شده و از این طریق نیم رخ های تاریخی ترسیم گردند.
در تمامی این مراحل و تکنیک ها، به تمامی امور و قایع ریز و درشت توجه یکسان شده و هیچ موردی از سوی پژوهشگر کم اهمیت پنداشته نشده است(ویژگی دوم روش ساخت گرایی تکوینی). به منظور بازتابندگی روش شناختی نیز، بعد از هر سفری که برای تحقیق صورت می گرفت، تمامی یادداشت ها و مصاحبه ها و مشاهده ها مرور می گشت و علاوه بر تکمیل نواقص، مشکلات مربوط به خود تکنیک و شیوه های اجرایی آن نیز مورد بازنگری قرار گرفته و تلاش می شد در سفر بعدی از آنها اجتناب شود.
تمامی مشاهده ها و مصاحبه ها از طریق دوربین فیلمبرداری و دستگاه ضبط صدا(رکوردر) ثبت و ضبط شده اند. بعلاوه، محقق همیشه از گفته های دیگران یادداشت برداری کرده و با مرور فیلم ها و مصاحبه ها، یادداشت های خود را تکمیل می نمود. محتوی مصاحبه ها در حین و پس از مصاحبه ها پیاده و ترجمه شده اند.
برای تحلیل و پردازش یافته ها، از شیوه تحلیل محتوی استفاده کرده ایم. شیوه مورد استفاده برای تحلیل مصاحبه ها و جمع بندی یافته های مختلف، شیوه استقرایی تکوین مقوله ها بوده است؛ یعنی ابتدا چندین بار تمامی یافته های تحقیق مطالعه شده اند. سپس به دسته بندی و مرتب سازی یافته های مصاحبه ها و مشاهدات در ابعاد مختلف سبک زندگی و در میان نسل های مختلف پرداخته ایم و بعد آنها را به شکل مفهومی و در قالب مبانی نظری تحقیق تدوین نموده ایم.
یافته های تحقیق:
روستای فانی آباد در ۱۵ کیلومتری شهر چلگرد که مرکز شهرستان کوهرنگ است و در طول جغرافیایی ۲۲ درجه و ۲۹ دقیقه و عرض جغرافیایی ۵۰ درجه و ۹ دقیقه، در ارتفاع ۱۹۰۰ متری از سطح آبهای آزاد واقع شده است. قدمت روستا به حدود ۸۵ سال پیش بر می گردد و جمعیت ثابت آن در سرشماری عمومی سال ۱۳۹۰، ۲۰۰ نفر بوده است. روستا در حال حاضر، دارای امکاناتی از قبیل خانه بهداشت، مدرسه، شورای حل اختلاف، مسجد و حسینیه می باشد. شغل اصلی ساکنین روستا کشاورزی است و ۲/۸۸ درصد از کل شاغلین روستا به فعالیت های زراعی مشغول می باشند.
تغییرات سبک زندگی در این تحقیق، در چهار عرصه پوشاک، خوراک، اوقات فراغت و مسکن مورد بررسی قرار گرفته اند. در ادامه تغییرات رخ داده در هر کدام از این عرصه های چهارگانه را مطرح می کنیم.
پوشاک یکی از مهم ترین ابعاد سبک زندگی است و می توان گفت که نمود عینی تمامی تغییرات اجتماعی و فرهنگی در پوشاک قابل مشاهده است. یافته های تحقیق نشان می دهند که تغییراتی اساسی در عرصه پوشاک در میان جامعه مورد بررسی رخ داده است که طی آنها شیوه ها و الگوهای پوشاک نسل دوم و بویژه نسل سوم را از نسل اول متمایز نموده است. این تغییرات خود متاثر از عواملی چون گسترش راه های ارتباطی و مراوده با شهرهای همجوار، تغییر شیوه معیشت، گسترش آموزش و افزایش سطح سواد و گسترش و استفاده فزاینده از رسانه های جمعی می باشند.
در اثر تغییرات رخ داده، به تدریج لباس های سنتی و قدیمی کنار گذاشته شده و لباس های شهری و مدرن جایگزین آنها شده اند. نسل اول، اعم از زن و مرد، همچنان از لباس های سنتی استفاده می کنند. در میان نسل دوم، پوشاک مردان تغییرات بسیاری را شاهد بوده و بویژه در مراسم های جمعی به جای لباس سنتی از پیراهن و کت و شلوار استفاده می کنند. اما تغییرات نسل سوم شدیدتر و بنیادی تر بوده اند؛ به نحوی که شاهد استفاده از مدل های جدید مانند انواع لباس های جین و اسپرت و نیز استفاده از کراوات در جشن ها هستیم. نورمحمد فرهادی، پیرمرد ۷۰ سالهی ساکن روستا در این خصوص می گوید:
اگر بخواهیم در مورد پوشاک صحبت کنیم، پوشاک محلی مردان در سال های اخیر کلا جای خود را به لباس های مد روز و بازاری داده و ارزش خود را از دست داده است و علت آن عدم کارایی لباس های محلی برای زندگی امروزی است. لباس های شهری ارزانتر از لباس های محلی هستند و به راحتی در دسترس قرار دارند.
اما باید اذغان داشت که این تغییرات به معنای کنار گذاشتن کامل لباس های سنتی نیست، بویژه در میان زنان استفاده از عناصری از لباس های سنتی هنوز رواج دارد و حتی زنان نسل سوم نیز گاهی شیفته زیبایی پوشاک بومی و سنتی شده و بعضا در جشن ها و مراسم های جمعی(بویژه در جشن عروسی) از آنها استفاده می کنند.
در عرصه خوراک، می توان مواردی چون خرید، مصرف و طبخ غذا را مورد بررسی قرار داد و تغییرات رخ داده در آنها را مشاهده نمود.
در میان نسل اول، عمل خرید به صورت گسترده جایگاهی نداشته است، زیرا عمده مواد مورد نیاز را خود تولید می نمودند. به عنوان مثال، نان را در خانه می پخته اند و بیشتر از غذاهای سنتی استفاده می کرده اند که مواد اولیه آنها یا گوشت بوده است(که آن نیز خریداری نمی شده بلکه حیوان توسط خود آنها ذبح می گردیده است) و یا انواع سبزی ها و گیاهانی که توسط خود آنها کشت شده و یا از دل طبیعت جمع آوری می گردیده است. سایر اقلام مورد نیاز را نیز از بازارهای محلی می خریده اند. در میان نسل اول، وعده های غذایی اکثرا پنج گانه بوده است، یعنی علاوه بر سه وعده اصلی، دو وعدهی دیگر(یکی بین صبحانه و نهار و دیگری بین نهار و شام) صرف می کرده اند. غذا را بیشتر با دست می خورده اند و استفاده از قاشق جز در مواردی مانند برداشتن خورش یا ماست رایج نبوده است.
در میان نسل دوم، همچنان گوشت و انواع سبزی ها و گیاهان مواد اصلی غذایی را تشکیل می دهند. اما تنوع در پخت آنها بیشتر شده و خورش های متعددتری در میان آنها پخته می شود. تولید لبنیات همچنان به صورت خانگی انجام می گیرد اما نان دیگر در منزل پخته نمی شود، بلکه از نانوایی خریداری می گردد. خرید عمدتا عملی مردانه است و علاوه بر بازار محلی برای تامین مایحتاج خود به شهر نیز می روند. در میان نسل سوم، مصرف غذای آماده به تدریج رواج یافته و تمایل به آن زیاد شده است و استفاده از غذاهای محلی مانند انواع آش ها و غذاهای گیاهی به عنوان غذای اصلی کمتر به چشم می خورد و از آنها بیشتر به عنوان دسر استفاده می شود. همچنین استفاده از قاشق و چنگال و انواع ظروف چینی و ملامین و … نیز رواج یافته است. در مجموع، می توان گفت که با حرکت از نسل اول به نسل سوم، رژیم غذایی متحول شده، مواد غذایی تنوع یافته و مصرف مواد پروتئینی افزایش یافته است. عضو شورای فانی آباد در این خصوص می گوید:
همسرم غذاهای سنتی کمتر درست می کند و فرزندانم علاقه ای به خوردن غذاهای محلی ندارند. از زمانی که به فانی آباد برق کشیده شد، فامیل اقدام به خرید یخچال کردند و گوشت و برخی سبزیجات را به صورت منجمد مصرف می کنند.
شاید بتوان گفت که اصلی ترین عامل در ایجاد این تغییرات، دگرگونی های اقتصادی و معیشتی بوده است. به عنوان مثال، در گذشته(نسل اول) گوشت مصرفی به صورت خانگی تولید می شد، اما امروز(نسل سوم) احداث واحدهای مرغداری و گاوداری و احداث مجتمع های صنعتی گوشت در مجاورت روستا، موجب شده است که نسل سوم گوشت مورد نیاز خود را از فروشگاه ها تهیه کنند. دومین عامل تحولات رخ داده را می توان افزایش نسبی رفاه و استانداردهای زندگی دانست. برق کشی و آبرسانی به روستاها موجب رواج استفاده از انواع وسایل گازسوز برای پخت و پز و شکل گیری آشپزخانه به سبک جدید شده است که خود به تغییراتی در شیوه طبخ و مصرف غذا منجر گردیده است. و بالاخره عامل سوم، افزایش تحرک اجتماعی و جغرافیایی(در اثر گسترش سواد و راه های ارتباطی) و افزایش رسانه های جمعی است که موجب بالا رفتن سطح آگاهی های عمومی و بهداشتی و نیز آشنایی با آداب و رسوم سایر نواحی شده است. به تعبیر گیدنز، گسترش رسانه های جمعی موجب غلبه بر محدودیت های زمانی و مکانی، از جاکندگی روابط اجتماعی و سبک های زندگی و بازجاگیری آنها در پهنه های نامحدود زمانی- مکانی شده و با همردیف قرار دادن امور محلی و جهانی موجب بازاندیشی در امور محلی و تغییر آنها در پرتو اطلاعات و آگاهی های جدید و در نتیجه پیدایش سبک های جدید زندگی گردیده است.
اوقات فراغت نیز از تغییر مصون نبوده است. در مورد نسل اول می توان گفت که میان کار و فراغت تمایز روشنی دیده نمی شود. مردان در اوقاتی که از امور کشاورزی یا دامپروری فارغ بودند به شکار(بز کوهی و کبک)، ماهیگیری و حجاری می پرداختند. این فعالیت ها به جز جنبه فراغتی کارکردهای دیگری هم داشته اند که مهم ترین آنها تامین بخشی از مایحتاج خانوار(از جمله گوشت) بوده است. امروزه نیز مردان نسل سوم اوقات فراغت خود را با گردهم آیی ها و گپ زدن های روزانه با خویشان و همسایگان، گوش دادن به رادیو و شرکت در مراسم های مذهبی پر می کنند. زنان نسل اول نیز عمدتا با پختن غذا و نذورات جهت مراسم مذهبی و گپ زدن های روزانه با همسایگان اوقات فراغت خود را می گذرانند. در واقع می توان گفت که در اوقات فراغت نسل اول، نوعی تفکیک و تقسیم کار جنسیتی به چشم می خورد.
نسل دوم مردان، عمده اوقات فراغت خود را به شرکت در مراسم های مذهبی، گوش دادن به رادیو و تماشای اخبار و برنامه های ورزشی از تلویزیون و نیز آوازخوانی اختصاص می دهند. بخشی از فعالیت های اوقات فراغت زنان نسل دوم همان فعالیت هایی است که زنان نسل اول انجام می دهند، یعنی تدارک کارهای مربوط به پختن غذا و نذورات جهت مراسم مذهبی و گپ زدن های روزانه. اما بخشی دیگر از فعالیت های آنها به تولید صنایع دستی اختصاص دارد. در اینجا، تمایز میان کار و اوقات فراغت تا حدودی رنگ می بازد؛ چرا که این صنایع دستی هرچند در زمان فراغت از سایر امور صورت می گیرند، اما یا با هدف فروش و یا با هدف تامین نیازهای خانوار انجام می پذیرند.
اما الگوی گذران اوقات فراغت نسل سوم به میزان زیادی با نسل اول و دوم متفاوت است. اصلی ترین مشخصهی اوقات فراغت نسل سوم استفادهی گسترده از تکنولوژی های جدید و رسانه ای است؛ به نحوی که تماشای تلویزیون، استفاده از کامپیوتر و گوش دادن به موسیقی بخش عمده ای از اوقات فراغت نسل سوم را پر می کند و این امر در خصوص هر دو جنس مصداق دارد. فعالیت های ورزشی(از جمله رفتن به پیست اسکی) از دیگر فعالیت های فراغتی مردان نسل سوم است که البته در میان نسل دوم نیز مشاهده می شوند. در مقابل، زنان نسل سوم بخشی از اوقات فراغت خود را به معاشرت با دوستان اختصاص می دهند. در میان نسل سوم، بر خلاف دو نسل دیگر، تمایز میان کار و فراغت پررنگ است اما در اینجا تمایز دیگری کمرنگ شده است و آن هم تمایز میان فراغت و آموزش می باشد. به عبارتی، در نسل سوم بسیاری از فعالیت های فراغتی(مثل استفاده از کامپیوتر) جنبه آموزشی نیز دارند. خانم فرهادیان، زنی ۳۷ ساله و دارای دو فرزند، در این زمینه می گوید:
الان ادامه تحصیل برای بچه ها واجب است. علاوه بر درس خواندن باید به زبان انگلیسی نیز مسلط شده و در علم کامپیوتر نیز مهارت داشته باشند. من دخترم را به کلاس کامپیوتر در چلگرد می فرستم و در خانه نیز کامپیوتر هست که با آن کار می کند.
همچنین ماهیت و هدف فعالیت های اوقات فراغت نیز تغییر یافته است؛ در میان نسل اول، فعالیت های اوقات فراغت در زمان کودکی و نوجوانی با هدف تحرک بدنی و تقویت قوای جسمانی و شجاعت صورت می گرفته است اما در میان نسل سوم جنبه های آموزشی و تفریحی بیشتر مد نظر قرار دارند.
تغییرات مسکن نیز چشمگیر هستند. در مسکن نسل اول، هر خانه از پنج بخش تشکیل شده است؛ شامل: تُو(اتاق های نشیمن و پذیرایی)، کاه دان(محل ذخیره و نگهداری علوفه دام)، طویله(محل نگهداری دام)، آغل(محلی روباز که دور تا دور آن سنگ چین شده و جهت نگهداری گوسفندان از آن استفاده می شود) و حیاط(بخش مرکزی خانه). در گوشه ای از حیاط چاله ای را جهت پخت نان حفر کرده و در گوشه ای دیگر محلی را به استحمام اختصاص می دهند. هر خانه دارای ایوانی است که در قسمتی از آن چاله ای را جهت روشن کردن آتش و طبخ غذا حفر می کنند. در گوشه ای دیگر از ایوان، انبار کوچکی از جنس خشت و گل وجود دارد که آن را «تاپو» می نامند و مخصوص نگهداری آرد و گندم است. فضای هر «تُو» دارای یک یا دو پنجره و دو طاقچه کوچک است و درون هر اتاق کمدی به صورت طولی قرار دارد که رختخواب های خود را روی آن قرار می دهند. همچنین جهت نگهداری لباس، چندین میخ به دیوار کوبیده و لباس ها را از آنها آویزان کرده و با پارچه ای آن را می پوشانند.
«تُو» با وسایل تزئینی بافته شده توسط زنان به نام شیردنگ تزئین شده و انواع عکس های مختلف بر دیوار آن آویزان می شود. خانه های نسل دوم، تفاوت زیادی با نسل اول ندارند؛ به جز اینکه ایوان از آنها حذف شده و مصالح به کار رفته در آنها نیز نیمه سنتی- نیمه مدرن است؛ مثلا در نسل اول خانه ها بیشتر از سنگ برای چیدن دیوارها استفاده می شود، اما در نسل دوم بلوک های سیمانی کابرد بیشتری یافته اند.
اما خانه های نسل سوم، به کل متفاوت از خانه های دو نسل دیگرند. ساختار این خانه ها به سبک جدید بوده و همانند خانه های شهری شامل یک یا دو اتاق و یک سالن پذیرایی و نشیمن، آشپرخانه و بعضا حمام و دستشویی می باشند. در حیاط خانه معمولا گل و گیاه کاشته شده و نمای داخلی خانه گچ بری می شود. خانم پری جان روزبهی، ۴۸ ساله و ساکن روستا در رابطه با تغییرات مسکن می گوید:
ساخت مسکن و درست کردن آن به طور کلی ببا گذشته تفاوت دارد. امروزه افراد ترجیح می دهند برای تهیه مسکن از ابزار شهری و مد روز استفاده کنند. در گذشته مردم می توانستند برای ساخت مسکن از امکانات موجود در طبیعت استفاده کنند، اما امرزو چنین نیست.
در کل، می توان گفت که اصلی ترین تغییر در مسکن نسل سوم نسبت به نسل های پیشین جدا شدن کارکردهاست؛ به این معنی که در مسکن نسل اول- و تا حدودی نسل دوم- تمایز دقیقی میان مسکن و سایر بخش های زندگی وجود نداشت. به عبارتی، مسکن کلیت یکپارچه ای بود که همزمان پناهگاه، استراحتگاه و کارگاه تولیدی(نگهداری از احشام و محصولات کشاورزی) را تداعی می کرد. این یکپارچگی هم معلول یکپارچگی، کلیت و انسجام سبک زندگی روستایی و هم نمادی از آن بود. اما در نسل سوم، تفکیک مشخصی میان این حوزه های مختلف شکل گرفته و مسکن صرفا به منزله پناهگاه و استراحتگاه نگریسته می شود. اما در نسل سوم، کارکرد جدیدی نیز برای مسکن متصور گردیده است و آن نیز عبارت است از تعیین و حفظ حریم خصوصی. این کارکرد خود نتیجه تغییرات ارزشی و فرهنگی بوجود آمده در سال های اخیر است. در مسکن نسل اول، بخشی به نام ایوان وجود داشت که فضایی روباز و برای همگان رویت پذیر بود. اما در سال های پس از انقلاب و تاکید بر ارزش هایی چون حجاب و محفوظ ماندن از نگاه نامحرم، ایوان و فضای باز از خانه ها حذف شده و خانه به مثابه مکانی نگریسته می شود که حریم خصوصی را حفظ نموده و ساکنانش را برای دیگران رویت ناپذیر می سازد.
جمع بندی و نتیجه گیری:
تغییر اصلی ترین مشخصه زندگی اجتماعی در دنیای امروز است. اما وجه تمایز این تغییر نسبت به گذشته این است که هم شتاب بیشتری گرفته است و هم حوزه های بیشتری از زندگی را در بر گرفته است. سبک زندگی از حوزه هایی است که با پیشرفت های تکنولوژیکی و گسترش ارتباطات در معرض تغییرات اساسی و شتابان قرار گرفته است. جامعهی مورد بررسی این تحقیق- طایفه بابادی بختیاری- نیز از این تغییرات مصون نبوده است؛ به نحوی که یافته های تحقیق نشان می دهند که:
تجربهی اجتماعی شدن متفاوت نسل سوم که رسانه های جمعی عامل اصلی آن به شمار می روند- و نیز تا حدودی بازاجتماعی شدن نسل دوم- موجب بروز تفاوت هایی در عملکرد آنها نسبت به نسل اول شده است. در پرتو این تفاوت ها، عادت واره های متفاوتی در نسل سوم شکل گرفته که نمود آن در تاکید بر تحصیلات و سرمایه فرهنگی و رفتارهای مصرفی نمایان است.
ابعاد سبک زندگی در عرصه های خوراک، پوشاک، اوقات فراغت و مسکن و تغییرات آنها در میان سه نسل مورد بررسی قرار گرفته و نتایج نشان می دهند که:
با تغییر نسل، الگوهای پوشاک نیز تغییر یافته است؛ به نحوی که لباس های سنتی در میان نسل اول از محبوبیت خاصی برخودار بوده و همچنان مورد استفاده است. در میان نسل دوم، الگوی پوشاک ماهیتی التقاطی یافته و همزمان عناصری از الگوهای سنتی و جدید شهری در آنها دیده می شود. اما اصلی ترین قاعدهی حاکم بر الگوی پوشاک نسل سوم پیروی از مد می باشد. در زمینه خوراک نیز ذائقه نسل سوم متفاوت از دو نسل دیگر است. نسل سوم بیشتر به مصرف غذاهای آماده تمایل داشته و از غذاهای سنتی به صورت تفننی و یا به عنوان مکمل غذاهای دیگر استفاده می کنند. در کل، مشخصهی اصلی سیر حرکت از نسل اول ببه نسل سوم، تنوع یافتن غذاهاست.
در زمینه اوقات فراغت، استفاده از تلویزیون وجه مشترک هر سه نسل می باشد. اما در مجموع تفاوت هایی نیز میان آنها دیده می شود؛ نسل اول و دوم فعالیت های فراغتی خود را بیشتر به صورت سنتی سپری می کنند. اما در گذران اوقات فراغت نسل سوم تکنولوژی های جدید از جایگاه خاصی برخوردارند. در میان نسل اول و دوم، تمایز دقیقی میان کار و فراغت دیده نمی شود و بسیاری از فعالیت های فراغتی جنبه های اقتصادی نیز دارند. اما در میان نسل سوم، تمایز میان فراغت و آموزش از بین رفته است و این مسئله تا حدود زیادی ناشی از ماهیت تکنولوژی های جدید است که همزمان دارای کارکردهای فراغتی و آموزشی هستند. در عرصه مسکن نیز شاهد استفاده از مصالح جدید و معماری مدرن در ساخت خانه، تفکیک کارکردهای مسکن و مطرح شدن حریم خصوصی و رویت نشدن توسط دیگران هستیم.
در مجموع، مصاحبه های صورت گرفته و مشاهدات میدانی موید این مسئله هستند که مسیر تغییرات سبک زندگی به سمتی است که تقاضا برای خرید کالاهای مصرفی را افزایش می دهد. در نتیجه، در سبک زندگی امروز روستائیان کالاهایی مصرف می شوند که بعضا بیش از آنکه ضرورت کارکردی داشته باشند، ضرورت تزئینی و تجملی دارند. این تفاوت ها در میان نسل های مختلف وضوح زیادی دارند. به عبارتی، می توان گفت که جایگزینی نسلی نقش مهمی در تغییرات ایجاد شده در سبک زندگی روستایی ایفا می کند. هرچند شواهدی از بروز شکاف نسلی در اثر این تغییرات در جامعهی مورد مطالعه دیده نشده است و آنچه به چشم می خورد بیشتر تفاوت نسلی است، اما توجه به چند مسئله ضرورت دارد:
تمایل به کالاهای مصرفی در سبک زندگی روستائی موجب شده است که روستائیان از هر وسیله ای برای جبران نقدینگی استفاده کرده و ماهیانه درصدی از درآمد اندک خود را به خرید این کالاها اختصاص دهند. این در حالی است که تمایل نسل های جدید به شیوه تولید روستایی(کشاورزی و دامپروری) نیز کاهش یافته و امیدی به آینده آن ندارند. یکی از محتمل ترین پیامدهای این مسئله می تواند افزایش مهاجرت های فصلی و موقتی جوانان روستا به شهرهای اطراف و یا کلان شهرها جهت کسب درآمد و خرید کالاهای مصرفی باشد. این مسئله علاوه بر اینکه امکان بروز آسیب های اجتماعی را افزایش می دهد، در درازمدت موجب خالی شدن نسبی روستا از نیروی کار شده و سهم تولید کشاورزی و دامپروری در سرانه تولید ملی را به شدت کاهش می دهد.
نسل سوم، بیش از نسل های دیگر پذیرای تغییرات بوده و خود از پیشگامان تغییر هستند. تغییر در عملکرد و عادتوارهی نسل سوم قطعا موجب بروز تغییراتی در میدان(در اینجا روستا) شده و به پیدایش قواعد و هنجارهای جدیدی می انجامد. اما رابطه میدان و منش رابطه ای یکسویه نیست، بلکه میدان نیز بر عادتواره تاثیر گذاشته و به آن شکل و جهت می دهد. بنابراین محتمل است که میدان جدید در آینده عادتواره های جدیدی را شکل داده و قواعد رفتاری جدیدی را تعریف نماید که با هنجارها و ارزش های فرهنگی سنتی کلا متفاوت- و بعضا متضاد- باشند. در این صورت می توان این پرسش را مطرح نمود که: آیا ممکن است این تغییرات به سمت فراموشی کامل آداب و رسوم، هنجارها و ارزش های فرهنگی سنتی و بومی پیش رفته و به تسلیم کامل در برابر فرهنگ مصرفی بیانجامند؟ اگر مسیر تغییرات به این سمت باشد، آیا امکان پیدایش صورت بندی های اجتماعی و فرهنگی جدید وجود دارد؟ ماهیت این صورتبندی ها چگونه خواهد بود؟ این ها پرسش هایی است در خور اهمیت و توجه که انجام تحقیقات جدید به منظور پاسخگویی به آنها را به پژوهشگران علاقه مند به این حوزه پیشنهاد می دهیم.
منابع:
اینگلهارت، رونالد(۱۳۸۲)، تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی، ترجمهی مریم وتر، انتشارات کویر.
بنت، اندی( ۱۳۸۶)، فرهنگ و زندگی روزمره، ترجمه ی لیلا جوافشانی و حسن چاوشیان، انتشارات اختران، چاپ اول.
بوردیو، پیر( ۱۳۸۱ )، نظریه کنش، دلایل عملی و انتخاب عقلانی، ترجمه ی مرتضی مردیها، انتشارات نقش و نگار، چاپ دوم.
بوردیو، پیر( ۱۳۸۴ )، اشکال سرمایه. در کتاب: سرمایه اجتماعی، اعتماد، دموکراسی و توسعه، ویراسته کیان تاجبخش، ترجمه ی افشین خاکباز و حسن پویان، نشر شیرازه، چاپ اول.
توسلی، غلامعباس ( ۱۳۸۳ )، تحلیلی از اندیشه پیر بوردیو در باره ی فضای منازعه آمیز اجتماعی، نامه علوم اجتماعی، شماره ۲۳، صفحات: ۲۷ – ۱.
توسلی، غلامعباس و موسوی، مرضیه(۱۳۸۴)، مفهوم سرمایه در نظریات کلاسیک و جدید، نامه علوم اجتماعی، شماره ۲۶، صفحات: ۲۳ – ۱.
جنکینز، ریچارد(۱۳۸۵)، پی یر بوردیو، ترجمه ی لیلا جوافشانی و حسن چاوشیان، نشر نی، چاپ اول.
زیمل، گئورگ(۱۳۷۲)، کلانشهر و حیات ذهنی، ترجمه ی یوسف اباذری، نامه علوم اجتماعی، دوره ی جدید، شماره ۳.
فاضلی، محمد(۱۳۸۲)، مصرف و سبک زندگی، انتشارات صبح صادق، چاپ اول.
فریزبی، دیوید(۱۳۸۵)، گئورگ زیمل، ترجمه ی جواد گنجی، انتشارات گام نو، چاپ اول.
کالینیکوس، آلکس (۱۳۸۳) ، درآمدی تاریخی بر نظریه اجتماعی ، ترجمه ی اکبر معصوم بیگی، انتشارات آگه، چاپ اول.
کیویستو، پیتر(۱۳۸۰)، اندیشه های بنیادی در جامعه شناسی، ترجمه ی منوچهر صبوری، نشر نی، چاپ دوم.
گیدنز، آنتونی(۱۳۸۰)، پیامدهای مدرنیت، ترجمهی محسن ثلاثی، نشر مرکز.
گیدنز، آنتونی(۱۳۸۳)، تجدد و تشخص، جامعه و هویت شخصی در عصر جدید، ترجمه ی ناصر موفقیان، نشر نی، چاپ سوم.
لاپتن، دبورا (۱۳۸۰)، بیم و مدرنیزاسیون تاملی، ترجمه ی مریم رفعت جاه، فصلنامه ارغنون، شماره ۱۸، صفحات: ۳۱۵ – ۲۹۳.
لوپز، خوزه و اسکات، جان(۱۳۸۵)، ساخت اجتماعی، ترجمه ی حسن قاضیان، نشر نی، چاپ اول.
واکووانت، لویک، جی.دی(۱۳۸۳)، پیر بوردیو. در کتاب: متفکران بزرگ جامعه شناسی، ویراسته راب استونز، ترجمه ی مهرداد میر دامادی، نشر مرکز، چاپ دوم، صفحات: ۳۴۸ – ۳۲۵.
وبلن، تورستین(۱۳۸۳)، نظریه طبقه مرفه، ترجمه ی فرهنگ ارشاد، نشر نی، چاپ اول.
Calhoun, Craig( 1993 ), habitus, field and capital: the question of historical specificity . in: Calhoun, C, Lipuma , E and Postone ,M ( eds ), Bourdieu , critical perspectives , polity press.
Clark, david( 2003 ), the consumer society and postmodern city, Routledge.
Kaspersen, Lars, Bo( 2000 ), Anthony Giddens, an introduction in a social theorist, Blackwell publishers.
sajadmoradi62@gmail.com
http://www.anthropology.ir/node/24086
دکتری رفاه اجتماعی، دانشگاه علامه طباطبایی sajadmoradi62@gmail.com
بر خود لازم می دانم از دوست خوبم سرکار خانم فرزانه فرهادیان بابادی که در گردآوری اطلاعات میدانی تحقیق متحمل زحمات فراوانی شدند، سپاسگزاری کنم.