انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تعریف سیاست بدن در کتابچه راهنمای آکسفورد

ظاهراً موضوعات شخصی مرتبط با بدن – مانند تجاوز، پیشگیری از بارداری، مدل مو و لباس، بارداری یا آزارجنسی- به طور سنتی به مثابه امری «سیاسی» درنظر گرفته نمی‌شدند و بنابراین خارج از حیطه علوم سیاسی بودند. اما بدنها در هسته اصلی نظم سیاسی قرار دارند و به [امر] منزلت و قدرت برجستگی می‌دهند. جوامع معاصر نه فقط به خاطر دسترسی به قدرت سیاسی به جداسازی گرایش دارند بلکه کار، زندگی مذهبی، کار خانگی و ارتباطات صمیمی نیز بر اساس جنس و نژاد بدنها سازماندهی می‌شوند. دنیای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ما برای بازتاب همین الگوهای عادتی و مشروع سازماندهی شده است. دالان‌های قدرت به گونه‌ای ساخته شده‌اند که مشخصه‌های مرتبط با بدن مردانه غیرهمجنس‌خواه و گروه‌های نژادی و قومی مسلط را در خود جای دهند. پیشرفت مستلزم سازگاری با هنجارهای مرتبط با بدن‌های قدرتمند است: زنان باید مانند مردان لباس بپوشند و نوزادان خود را از پستان‌هایی که از آنها تغذیه می‌شوند، دور کنند؛ برنامه‌های کاری‌شان پذیرای مسئولیت‌های والدگری‌شان نیست؛ زنان و مردان آمریکایی آفریقایی موهای متمایز خود را مرتب می‌کنند، کوتاه می‌کنند یا در غیر این صورت صاف می‌کننند؛ قوانین خانواده روابط صمیمی و ساختار خانواده‌ها را مطابق جنس، نژاد و مذهب بدنها فرض و محدود می کند. در بسیاری از کشورها بدن زنان ممکن است جنگجو یا عامل خشونت نباشند، اما در معرض خشونت قرار دارند زیرا زنان قربانیان نامتناسب تجاوز و خشونت جنسی هستند. خشونت مرزهای روابط جنسی تأییدشده را نقض می‌کند. انحراف از هنجار دگرجنس گرایی، سلسله مراتب نژادی و حالات تأیید شده (ص ۱۶۲) مردانگی و زنانگی با آزار و اذیت، زورگویی ، ضرب و شتم و تجاوز جنسی مجازات می‌شود. کالبدها نماد قدرتمند و منبع قدرت اجتماعی و برتری هستند و از سوی دیگر مورد تابعیت و ظلم از سوی دیگری واقع می‌شوند.

بدن‌ها منبع وهمچنین موضوعات تولید دانش هستند. به عنوان مثال، محققان به طور فزاینده‌‌ای تشخیص داده‌اند که محققان و مصاحبه‌کنندگان نظرسنجی بسته به نژاد، جنس، تمایلات جنسی و چیزهایی مانند آنها در بسیاری از زمینه‌ها پاسخ‌های متفاوتی از مصاحبه‌شوندگان خود دریافت می‌کنند. مهم‌تر از همه، بدنهای ما سؤالاتی را که می‌خواهیم و واقعیت‌هایی که پاسخ آنها را اندازه می‌گیریم شکل می‌دهد (که گاهی اوقات معرفت‌شناسی دیدگاه خوانده می‌شود(. برای مثال، آکادمی ملی علوم به این نتیجه رسیده که محصولاتی متنوع‌تر، علمی قوی‌تر و عینی‌تر تولید کند. به طور کلی، برخی از بدن‌ها با دانش معتبر همراه هستند و از استحکام و پیش‌فرض‌های معقول بیشتری برخوردار می شوند در حالی که بدن‌های «دیگر» (عمدتاً بدن زن، نژادپرست و طبقه‌بندی شده) با لقب بیش از حد عاطفی یا در غیر این صورت نامناسب برای پیگیری جدی دانش رد می‌شوند. همانطور که جودیت باتلر (۱۹۹۳) نشان میدهد، سلسله مراتب بدن‌ها شکل می‌دهد و توسط فرایندهای تولید دانش ما شکل می‌گیرد.

ما بحث خود در مورد جنسیت و سیاست را با بررسی سیاست بدن شروع می‌کنیم تا تأکید کنیم چگونه بدن‌ها در هسته خانواده‌ها ، اقتصاد و نهادهای اجتماعی و سیاسی ما به طور کلی قرار دارند و دولت‌ها، جامعه مدنی و شهروندی را شکل می‌دهند.‌ چهار فصل در این بخش به طور جمعی نشان میدهد که چگونه تمرکز روی بدن می‌تواند آنچه را که ما مطالعه میکنیم و چگونگی مطالعه آن را در علوم سیاسی تغییر دهد. جریان اصلی علوم سیاسی به رفتار با بدن به عنوان مقوله غیرپیچیده گرایش دارد و بیشتر ناشی از این پیش‌فرض است که بدن‌ها جزئی از طبیعتند، از این رو «طبیعی» بوده و غیر از آن، غیرسیاسی و غیرقابل تغییر نیز هستند. با این حال، اکنون می‌دانیم که بدن‌ها توسط « طبیعت انسانی» تعیین نشده و تعیین کننده آن هم نیستند: شواهدی مبنی بر سیالیت مقولات جنسی و نژادی وجود دارد و ما به طور فزاینده‌ای می‌آموزیم که ویژگی‌های جسمی بدن‌ها (مانند ساختارهای مغزی) توسط زمینه‌های اجتماعی و محوشدن هرچه بیشتر دوگانه طبیعت – پرورش شکل می‌گیرد. از قضا، بحث‌های عامه‌پسند علم همچنان به تأکید یا حتی تقویت دوگانه طبیعت – فرهنگ ادامه می‌دهند و مقوله «زنان» را به طبیعت نزدیک‌تر می‌کنند، زنان را با بدن خود برابر می‌دانند و آنها را از نظر مردان کمتر منطقی و خودمختار ترسیم می‌کنند. این به نوبه خود خدمت به توجیه ادامه محرومیت زنان از حوزه عمومی سیاست است.
در حالی که فصل‌های این بخش، رویکردها و مباحث مختلفی را در رابطه با سیاست بدن نشان می‌دهد اما آنها بر هم متقاطع هم هستند: روشی که جنسیت از نژاد و قومیت، رابطه جنسی، ناتوانی، سن، طبقه، مذهب و سایر مقولات یا محورها را در هم می‌آمیزد تا نشان دهد بدن‌ها در تقاطع هویت‌های نشان‌دار مختلف و قدرت‌ها قرار دارند. چنین رویکردهایی دیدگاه مورد مطالعه در سیاست را حتی بیشتر هم گسترش می‌دهند. این فصول در مورد نقشی است که مباحث معاصر در مورد سقط جنین، ایدز، پیشگیری از بارداری، کنترل جمعیت، هنجارهای مناسب جنسیت و حقوق جنسی در سیاست بازی می‌کنند و نحوه شکل‌گیری بدن‌هایی را که به وسیله سیاست‌های مرتبط مورد هدف قرار دارند. سیاست بدن همچنین با روندهای وسیع‌تری از حاکمیت، ساختار امپراتوری، رژیم‌های شهروندی، غربی‌شدن، جهانی‌شدن و نولیبرالیسم ارتباط نزدیکی دارند.

 

(صفحه ۱۶۳) فصل «بدن و سیاست» دایانا کولی این بخش را با تجزیه و تحلیل تاریخ و پیشرفت اندیشه فمینیستی در رابطه با بدن آغاز می‌کند. در این فصل تنوع اندیشه فمینیستی در رابطه با بدن با پوشش دادن رویکردهای پدیدارشناختی، مادی‌گرایی و پساساختارگرایی در بدن، از جمله موارد دیگر ذکر شده است. در عین حال، به طور مؤثری نشان می‌دهد که بدن‌ها موضوع دشوار و ناشی از ناسازگاری فمینیستی هستند و زنان ارتباط نزدیکی با بدن‌هایی دارند که برایشان خلق شده‌ است. هنگام نگاشتن آخرین تحولات، کول نشان می‌دهد که چطور تئوری‌های مربوط به بدن‌ها، یک چرخش پسامدرن را به سوی زبان داشته و سپس دوباره به نظریه‌پردازی مادی‌گرایانه و بدنمند باز می‌گردند. فصل امی لیند « دگرجنس‌گرایی و رابطه جنسی» مفهوم رابطه جنسی را به عنوان مقوله‌ای از تحلیل‌های سیاسی در نظر می‌گیرد که صورتی از قدرت دارد. البته رابطه جنسی با پرسش‌های مربوط به بدن ارتباط نزدیکی دارد: این یک موضوع به ظاهر خصوصی – حتی غیر سیاسی است اما در واقعیت با اعمال و گفتمان‌های دولتی به شدت تنظیم می‌شود. اینها، به نوبه خود، برای حمایت از تسلط دگرجنس‌گرایی است. فصل لیند نشان می‌دهد که چطور رابطه جنسی همچنان موضوع دشوارتری برای جریان اصلی علوم سیاسی نسبت به بدن است. با این حال تحقیقات فمینیستی در این زمینه به قدرت لازم برای حمایت از ماتریس دگرجنس‌گرا و مفروضات وابسته به آن ، مثلاً در مورد تابعیت جنسی و خانواده اشاره دارد. این فصل همچنین بسیاری از روش‌های شکل رابطه جنسی را نشان می‌دهد که عملکرد نهادها را شکل می‌دهد و از شیوه‌های سازماندهی افراد را آگاهی می‌دهد.

فصل «حقوق تولید مثل» از ورونیک موتیه در مورد زمینه‌های جنگ سیاسی که بیشتر مربوط به بدن و هنجارهای جنسیتی است، بحث می‌کند. مانند مسئله خشونت، حقوق باروری و ابزارهای اصلی کنترل دولت‌ها و بازیگران بین المللی در دستگاه‌های حاکمیتی و بدن‌های جنسیتی و حفظ هنجارها در مورد زنانگی و مردانگی مناسب بوده‌اند. فصل موتیه طیف گسترده‌ای از موضوعات را شامل می‌شود، از جمله اصلاح نژاد، عقیم‌سازی اجباری و سقط جنین تا فن‌آوری‌های جدید تولید مثل. سیاست‌گذاری ژنتیکی عمیقاً جنسیتی در اروپای غربی و ایالات متحده نشان میدهد چگونه مقولات جنسیت، طبقه، نژاد و قومیت با فرمانبرداری برخی از زنان تلاقی دارد که به نام مناطق بازتولیدکننده ملت‌ها و حمایت‌کننده امکانات رفاهی هستند. بسیج سیاسی پیرامون حقوق سقط جنین و عقیم‌سازی اجباری، به نوبه خود، نشان می‌دهد چگونه زنان مختلف و فمینیست‌ها از دیدگاه‌های عمیقاً واگرایانه به این موضوع نزدیک می‌شوند. تفکر و نظریه فمینیستی پیرامون این موضوع نیز همانطور که به وسیله فن‌آوری‌های جدید نشان داده شده، تولید مثل تغییر کرده است.

همانطور که اشاره شد، سیاست‌های خشونت به سازمان اجتماعی بدن‌ها می‌پردازد و در فصل امی المان، بر روش‌هایی که خشونت و همچنین قوانین و سیاست‌های مربوط به خشونت را بازتاب داده و فرمانبرداری زنان را شکل داده و تحرک آنان برخلاف این فرمانبرداری تأکید دارد. اقدامات سیاسی در مورد خشونت قبل از مطالعه خشونت در حوزه علوم سیاسی نشانگر این بود که تمرکز روی این موضوع سنتی درک ما از عملکرد دولت را متوقف کرده است. این فصل نشان میدهد که چگونه تحقیقات پیرامون خشونت جنسیتی در حوزه علوم سیاسی (ص ۱۶۴) بینش‌هایی در مورد پاسخگویی دولت‌ها به مطالبات جنبش زنان، در مورد الگوهای سازماندهی سیاسی زنان پیرامون موضوع و چگونگی شکل گیری اینها با فرآیندهای جهانی شدن و نولیبرالیزاسیون ایجاد می‌کند و نقشی که بازیگران فراملی مانند اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد در زمینه‌های ملی بازی می‌کنند و برعکس. این تحقیقات هم تغییرات ملی را در سیاست‌های ایالتی در مورد خشونت جنسیتی توضیح می‌دهد و هم به نقشی اشاره می کند که خشونت جنسیتی در ساخت ملت‌ ها و انجام جنگ‌ها ایفا می‌کند.