انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تطور موزه ها از کالبد تا مفهوم

موزه از معبد اسطوره‌ای و یونانی تا امروز و حتا از موزه‌های نسل اول در دوره رنسانس تاکنون تغییر بسیار یافته و اشکال مختلفی از این پدیده به‌وجود آمده است و حتا این دگرگونی در دهه‌های اخیر شدت بیشتری گرفته است. به گونه‌ای که امروزه موزه یک پدیده چندوجهی مفهومی و اجتماعی است و عناصر آن نیز براساس ویژگی‌های چندگانه و اجتماعی آن تعریف می‌شود. با توجه به همین ویژگی های چندوجهی موزه ها

سیرتطور و تحول آنها نیز دارای یک ساحت نبوده و بر اساس وجوه مختلف موزه اشکال گوناگونی پدیدار شده است. منظر اکنونی موزه ها که برداشتی مفهومی را در خود دارد سبب می شود تا تطور آنها را هم بتوان در دو سطح مفهوم موزه و هناصر کانونی آنها یعنی مفهوم آثار موزه ای جست.

پس از رنسانس، انسان اروپایی فرصت آن را می‌یابد تا جهان را با نگاهی جهانی بیابد، سفرهای جهانی و امکان سفرهای دریایی بزرگ، دستیابی و آشنایی با کشورها و ملل دیگر، تجربه تازه و فراگیری بود که پیش از سابقه نداشت، در این سفرها و آشنایی‌ها سیاحان اروپایی با خود نمونه‌های خاص، جذاب و شگفت‌انگیز گونه‌‌های تاریخی و یا آثار زندگی اقوام گذشته و یا بدوی را به کشورهای خود بازمی‌گرداند که جمع شدن این آثار مجموعه‌های عظیم و جذابی را به‌وجود می‌آورد.

از سوی دیگر مجموعه آثار هنری که در کاخها و یا کلیساها نگهداری می‌شدند بعنوان سرمایه‌های ملی شناخته شدند و امکان تماشای عمومی این آثار فراهم شد.همه این موارد گام‌های نخستین موزه‌داری پس از رنسانس را شکل داد و در واقع موزه‌های اولیه محل گردآوری و نگهداری آثار جذاب تاریخی، هنری و طبیعی بودند و بیشتر می‌توان آنها را کلکسیون‌های آثار دانست، همین سبب شد تا از آغاز کلکسیون یک بخش مهم موزه شناخته شود.

موزه‌های اولیه همانند کاخها و کلیساها تنها محل گردآوری آثار هنری و یا گونه‌های نادر طبیعت بود، تنها به گردآوری می‌اندیشیدند و حتا چندان تمایلی برای ارتباط و مخاطب نداشتند و بیشتر یک افتخار مالکیتی بودند. از همین رو چیزی به نام بیان در آنها موضوعیت نداشت و در کارکرد خود به دنبال بیان کردن هم نبودند، برای همین تقریباً فاقد ساختار و ابزار بیانی بودند. این دسته از موزه ها دارای تفکر مرکزی گردآوری بودند و معیار ارزیابی آنها کثرت و تنوع آثار و حتا تأکید بر اصالت آثار بود و می توان گفت که آنچه برای این موزه ها قدرت سازی می کرد اصالت آثار و قدرت مالکیت کثیر بود.

بعد از این دوره با گشوده شدن درهای کاخها و گنجینه‌های هنری- تاریخی و عمومیت یافتن مجموعه‌ها نوعی ارتباط ساده و اولیه میان موزه‌ها و مخاطبین که اقشار جامعه بود برقرار گردید، در همین زمان مجموعه‌ها به دلیل افزایش و تنوع یافتن آثارشان به سمت دسته‌بندی و طبقه‌بندی کردن حرکت کردند و یکی از کارکردهای موزه‌ها در کنار گردآوری نظم‌بخشی و دسته‌بندی آثار تعریف گردید. با افزایش آثار نیاز به توجه دقیق‌تر به این آثار و موزه‌هایش پدید آمد، همزمان با همین اتفاق شاخه‌های مختلف علوم نوین نیز شکل گرفتند. در این مرحله موزه‌ها از انباری صرف نگهداری آثار خارج شدند و نگاه‌های علمی همراه موزه‌ها شدند و موزه‌داری معنای طبقه‌بندی آثار را به خود گرفت. از همین‌رو اگر بیشتر در یک موزه همه نوع آثار یافت می‌شد، در این مرحله موزه‌ها با تعریف علمی دسته‌بندی شدند و هرکدام به تناسب موضوعی یافتند همانند موزه‌های باستان‌شناسی، زمین‌شناسی، جانورشناسی، مردم‌شناسی، تاریخ هنر و… که در هرکدام معیارهای طبقه‌بندی آثار باعث چیدمان اشیای موزه‌ای گردید. مرحله دوم را می‌توان مرحله موزه‌های علمی و با نگاه تک‌بعدی به آثار دانست. در نظر داشته باشیم در این مرحله از آنجا که نگاه تاریخی، فرهنگ و انسان‌شناختی کشورهای اروپایی چون خودمحور است و اروپا را مرکز پیشرو انسانی می‌داند سیر تکامل تمدن را با همین نگاه خودمحور در موزه‌ها جستجو می‌کند. موزه‌ها آثار خود را که محصول یا دستاورد دانشها و علوم بودند برمبنای منطق و نظم علوم به‌ویژه تاریخ‌شناسی هر حوزه علمی مانند باستان‌شناسی جانورشناسی، گیاه‌شناسی و تاریخ هنر نظم بخشیدند و چیدمان کردند. منطق بیانی در این نسل از موزه‌ها بیان تاریخی پدیده‌ها بود و موزه‌ها وظیفه خود را ارائه یک روایت کلی در هر حوزه می‌دانستند. ابزار بیان در این دوره روایتگرهای ساده همانند پانویسها، بروشورها و یا کاتالوگها بودند که تصویرگر همان نظم کلی به مثابه پیام موزه شناخته می‌شدند. در این دوره موزه ها از گفتمان های مسلط علمی تبعیت می کردندو سعی می کردند خود را با این دانش ها هماهنگ و همخوان نشان دهند.

با گسترش و رشد موزه‌ها به‌ویژه در حوزه موضوعی، حریم موضوعی موزه چنان گسترده شد که دیگر محدود به روایت تاریخی نبودند و به جنبه‌های دیگر پدیده‌ها توجه نشان دادند، از همین‌رو موزه‌ها موضوعات دیگر و جدیدی را که بسیار متنوع بودند به مثابه پیام خود پذیرفتند و حتا نگرش خود را جزیی‌نگر نموده و محدوده کوچکتری از موضوعات و دانشها مسأله خود قرار دادند. این مرحله‌ای بود که موزه‌ها به جنبه‌ها پژوهشی و آموزشی خود بیشتر توجه کردند و به کارکردهای موزه افزوده شد، از همین‌رو بیان در موزه نیز متأثر از جنبه‌های پژوهشی- آموزشی موزه ها دگرگون گردید، شیوه‌های انتقال پیام که می‌بایست متناسب با موضوعات جدید باشند از شاخص‌های بیانی این دوره است.

موزه‌ها در این مرحله به یک جایگاه اجتماعی رسیده‌اند و به مثابه یک رسانه ماندگار و مؤثر برایشان تعریف نقش می‌شود. تعریف نقش رسانه‌ای از موزه‌ها سبب می‌شود آنها را ابزار انتقال پیام تلقی نمایند و برای هر موزه یک پیام تعریف شود و حتا این پیام در سطحی دیگر برای آثار موزه نیز تعمیم داده شود از همین رو برای آثار نیز در کنار خود موزه وظیفه پیام‌رسانی تعریف گردد. اگرچه داشتن پیام و پیام‌رسانی از سوی موزه‌شناسان و منتقدان مورد چالش واقع می‌شود اما موزه‌ها را ابزاری برای مدیران جوامع و متولیان حاکمیتی برای برداشت‌های هدایت شده می‌سازد.

موزه‌های مخاطب محور:

با چالش‌هایی که از سوی منتقدین در حوزه‌های مختلف همانند تاریخ، هنر، اسناد و… به‌وجود آمد، موزه‌هایی که به یک پیام و یا حتا ارائه بیان مستقیم مضامین اجتماعی گرایش نشان داده بودند مورد پرسش و حتا تردیدهای بسیار واقع شدند و این مسأله مطرح گردید که تعریف یک موزه و آثار آن با یک پیام و یا پیام‌های مشخص، محدود و محصور کردن موزه و آثار آن در ظرف زمانی و کارکردی خاص است که باعث می‌شود که به پدیده‌هایی یکبار مصرف تبدیل شوند که به سرعت جذابیت و حیات خود را از دست دهند، از سوی دیگر این موزه‌ها ویژگی‌ها، علایق و عقلانیت مخاطب را نادیده می‌انگاشتند در نتیجه در حوزه بیانی با دافعه مخاطب روبرو می‌شدند، همه اینها سبب شد تا موزه‌ها به نگرشی رویکرد نشان دهند که فراتر از پیام بود و حتا بر این باور بود که موضوعات جنبه‌‌های چندگانه دارند که باید اجازه داد تا همه جنبه در برابر مخاطبین قرار گیرد و نتیجه در مخاطبین شکل گیرد. این موزه‌ها که سمت مخاطب محوری می‌رفتند به آزادی مخاطبین می‌اندیشیدند و معتقد بودند بخشی از موزه مربوط به ذهن مخاطب است و در اختیار موزه‌داران نیست، از اینرو ابزار بیانی در این مرحله به مخاطب و نقش او توجه ویژه‌ای نشان داده‌اند و حتا مخاطب را یک رسانه و ابزار بیان دانسته‌اند. این مرحله که موزه‌های نوین را می‌سازد، تعریف موزه را به پدیده‌ای مفهومی و چندوجهی و فراتر از محدودیت‌ها رسانده است.

در این مرحله موزه‌ها پا را از اشیا فراتر نهادند و اگر پیشتر از این موزه‌ها با مجموعه‌ها و آثار شناخته می‌شدند، در این مرحله موزه‌ها متوجه مخاطبین گردیدند، یعنی مخاطب هدف اصلی و مهم موزه‌ها شناخته شد. چنانکه دیگر موزه بدون مخاطب معنا ندارد، موزه برای مخاطب است و تلاش دارد تا اهدافی اجتماعی و انسانی تعریف نماید و برای تحقق اهداف خود نیز به شناخت مخاطبین خود و ویژگی‌هایش می‌پردازد تا به تناسب این ویژگی‌ها برنامه‌ریزی کند، در این نگرش هر مخاطب جایگاه خاص خود را دارد و به تناسب هر مخاطب شرایط و برداشت‌های متفاوت وجود دارد، دیگر آثار موزه‌ای محدود به یک پیام و برداشت مشخص و ثابت نیستند و حتی هر مخاطب می‌تواند در دوره‌های زمانی به برداشت‌های متمایز دست یابد.

مجموع این نگرشها موزه‌ها را به مخاطب‌محوری کشاند و همه عناصر نیز به ویژگی‌های مخاطب و تناسب با او توجه دارد و حتی فضاهای معماری در موزه‌‌ها فرصتی برای مخاطب و حضور اوست.

تعریف نو: تعریف مفهومی و متنوع

امروزه دیگر نمی‌توان موزه را در یک تعریف محدود ساخت و حتا تعریفی که ایکوم -‌شواری بین‌المللی موزه‌ها- ارائه کرده دچار تحولات و چالش‌های بسیاری شده و این شورا تلاش دارد به اصلاح این تعریف بپردازد. در سال‌های مختلف شاهد ارائه تعریف‌های مختلف در سطوح ملی و بین‌المللی از سوی انجمن‌های تخصصی موزه‌داری بوده‌ایم که هرکدام تلاش داشته‌اند به ارائه شاخص‌های موزه و عناصر آن بپردازند که این عناصر بر بیان موزه‌ای نیز تأثیر دارد. در یک جمع‌بندی می‌توانیم بگوییم تعریف‌های موزه به ارائه تصویر کلی و عمومی از این پدیده می‌پردازند و هر موزه تعریف خاص خود را در چاچوب تعریف های جهانی دارد و باید تعریفی ویژه خود داشته باشد. یکی از تعریف‌های جامعی که برای موزه ارائه گردیده، تعریف مجمع عمومی انجمن موزه‌های انگلستان در سپتامبر ۱۹۹۸ میلادی است:

موزه‌ها مکان‌هایی هستند که به مردم امکان می‌دهند که مجموعه‌ی اشیای مختلف را برای الهام‌گیری، آموزش و لذت شخصی بررسی کنند. این مکانها آثار گوناگونی را به نمایندگی از جانب جامعه جمع‌آوری و حفاظت کرده و در دسترس عموم قرار می‌دهند.

شرح عبارات کلیدی که در این تعریف به‌کار گرفته است:

«یک مجموعه» در حقیقت نمونه‌های نظم یافته مواد انتخاب شده به جای مانده از فعالیت‌های انسانی یا محیط طبیعی به همراه اطلاعات مربوط به آنها می‌باشد. علاوه بر اشیاء نمونه‌های علمی یا آثار هنری که در ساختمان موزه نگهداری می‌شود، یک مجموعه می‌تواند ساختمانها یا محوطه را نیز دربر گیرد.

«حفاظت» شامل اقدامات مرمتی، ایمنی و مدیریتی مجموعه‌ها می‌باشد.

«در دسترس قرار دادن» شامل کلیه اقداماتی است که برای توصیف، آموزش، نمایش، عرضه، مستندسازی، تحقیق و نشر که داخل یا خارج از ساختمان‌های موزه صورت می‌گیرد.

در این تعریف و حتا تعریف‌های مشابه دو وجه مشترک وجود دارد که برای موزه بودن یک سازمان برای آن لازم است و بر بیان در موزه تأثیر بسزایی دارد. یکی از این عناصر مهم مجموعه است.

فیونا مک‌لین در مقدمه کتاب بازاریابی برای موزه‌ها (۱۹۹۷م) می‌نویسد:

«موزه مجموعه‌ای پیچیده است. تاریخچه آن دوران سراسر تحولی را پشت سر گذاشته است. تنوع و اشکال مختلف دارد و توسط سازمانها و اشخاص بی‌شماری اداره می‌شود. اهدافش دقیق نیست و اهمیتش برای عموم نامشخص است. مملو از تضاد است. هیچ دو موزه‌ای کاملاً شبیه هم نیستند. هیچ درک واحدی از موزه وجود ندارد. تعریف‌های زیادی درباره موزه داده می‌شود اما اختلاف نظر درباره مبانی آن همچنان ادامه دارد. وظایفی که برای موزه‌ها درنظر گرفته شده است مانند تعریفی که برای آن شده نامشخص است. وجه اشتراک موزه‌ها در وجود مجموعه‌های آنهاست.»

این مطلب نظر یکی از تحلیل گران موزه است که نمی تواند حکم کلی باشد اما می تواند از نقاط مشترک و اساسی مثل مجموعه ها که از دیدگاه منتقدان ارزش خاص و بالایی دارد روایت دارد که ما را برآن می دارد که به این ارزش ها و شاید اشتراکات توجه ویژه وبیشتری نماییم.

نکته مهم دیگر آنست که هیچ ارزش یا وجهی در موزه نافی دیگر ارزش ها یا وجوه نیست و شاید موزه ای موفق تر باشد که بتوان همه وجوه را در تعادل اما در سطحی بالا مورد توجه و برنامه ریزی قرار دهد.

اثر موزه ای و برداشت آن:

یکی از مفاهیم کلیدی که برداشت و نطور موزه ها را شکل داده است اثر یا آثار موزه ای است البته هر موزه در خود به شکل منفک به آثار نمی نگرد بلکه آن را در یک مجموعه می نگرد و همه تفکر مجموعه ای است که مجموعه سازی و هویت موضوعی را در موزه پدید می آورد. بر همین اساس نوع نگرش به اثر و مجموعه و معناهایی که برای آن ساخته، پرداخته و انتقال داده می شود باعث شکل گیری سیری از تطور موزه می شود.

«مجموعه» گروهی از آثار موزه‌ای است که در پیوند و وابستگی موضوعی در یک حوزه یا به عبارت دیگر در یک موزه قرار گرفته‌اند آنچه که موضوع و یا پیام در موزه شناخته می‌شود با تجلی در مجموعه ظهور و بروز یافته و از طریق آثار موزه‌ای انتقال می‌یابد. همراه با تطور موزه تعبیر و تعریف اثر موزه‌ای و برداشت از آن تغییر کرده است. در ادامه به اجمال به برخی از دیدگاه های برجسته نسبت به اثر موزه ای می پردازیم.

اثر به مثابه شی:

اگر در گذشته به هر شی که دارای قدمت تاریخی بود اعم از دست‌ساخته‌های باستانی بشر و یا گونه‌های گیاهی و جانوری که محصول اکتشافات جغرافیایی و یا علمی بود عنوان اثر موزه‌ای داده می‌شد با گسترده شدن موضوع موزه دیگر اثر موزه‌ای محدود به تاریخی بودن نماند و دیگر اثر موزه‌ای معادل عتیقه نبود.

اثر به مثابه پیام:

در نگاه وسعت یافته موضوعی ، اثر صرفاً به خاطر جنبه تاریخی‌اش ارزش نمی‌یافت بلکه هر اثر به‌خاطر داده‌ها و اطلاعاتی که از آن دریافت می‌شد واجد ارزش موزه‌ای بود. در این مرحله یک شی و یا اثر در ذات خودش دارای اطلاعاتی شناخته می‌شد و کار موزه‌دار کشف و انتقال این داده‌ها یا پیامها دانسته می‌شد. این رویکرد اثر را برابر با پیام می‌دانست و بیان موزه‌ای کارش انتقال داده‌ها و یافته‌های اثر بود و ابزاری همچون پانویس‌ها یا اتیکت‌های آثار و حتا راهنمای انسانی ابزار بیانی در موزه‌ها شمرده می‌شدند.

محوطه‌ها و بناها به مثابه اثر موزه‌ای:

در مرحله دیگر این نگرش مطرح شده که جدا شدن اثر از جایگاه اصلی باعث می‌شود قسمتی از اطلاعات آن از دست برود و درک کاملی از موضوع به‌دست نیاید و حتا این موضوع مطرح شد که محوطه‌های باستانی و یا محوطه‌های خاص طبیعی مثل جنگلها بخشی از میراث بشر هستند و حاوی اطلاعاتی هستند که ارزش حفاظت و یا مطالعه و معرفی دارند. این محوطه‌ها قابلیت جابجایی ندارند و اجزا متعددی را در خود جای دهند از اینرو خود این محوطه‌ها و یا بناهای تاریخی، خود یک مجموعه موزه‌ای تلقی می‌شدند.

اثر بخشی از یک مجموعه:

در نگرشی دیگر اثر موزه‌ای خود به تنهایی کامل و صاحب معنا نبود بلکه اثر پنجره‌ای به یک موضوع کاملتر می‌گشود و آنرا بخشی از یک مجموعه‌ی موضوعی می‌شناختند که در واقع اثر با قرارگیری در مجموعه معنا می‌یافت و پیام در کل مجموعه تعریف می‌شد و نقش اثر در مجموعه جایگاه آنرا در بیان پیام مجموعه تعریف می‌نمود. در این نگرش ابزار بیان کل مجموعه بود و سایر ابزار مکمل سعی می‌نمود در خدمت پیام کلی باشد. در این شیوه نسبت عناصر با یکدیگر سبب ساخت پیام و دریافت آن از سوی مخاطب می‌گردید.

مخاطب روایتگر اثر:

با تکامل مخاطب‌شناسی در نسبت آن با اثر هنری، تاریخی، ادبی و سایر آثار مشابه، این نگرش شدت گرفت که نقش اصلی را در بیان و دریافت موضوع یا پیام مخاطب بر عهده دارد و ویژگی‌های مخاطب بر نتیجه ارتباط بسیار تأثیر دارد به گونه‌ای که چون مخاطب هم در یک مجموعه وسیع دارای تنوع و تکثیر است و هم در حوزه فردی، سیال و متحرک است به گونه‌ای که در هر لحظه با یک سری از دستاوردهای دانشی و احساسی با اثر روبرو می‌شود، در نتیجه برداشت از یک مجموعه یا اثر وابسته به دانش، احساس، خواست و نگرش مخاطب است چنانکه در تئوری برخورد گزینشی رسانه‌‌ها مخاطب دست به انتخاب و دریافت پیام می‌زند، در تعریفی فراتر مخاطب تنها دریافت‌کننده نیست بلکه سازنده پیام هم هست، اینگونه است که نگرش بیان تعاملی و دوسویه در موزه‌ها شکل گرفت که خود مخاطب را یکی از ابزار بیان تلقی می‌کرد.

اثر مستند:

با گرایش بیشتر موزه‌ها به موضوع و پذیرش این وظیفه که باید محمل ارتباط موضوع با مخاطب باشند دیگر اثر موزه‌ای محدود به اشیاء نماند و هر اثری اعم از دستاوردهای بشری، دست‌ساخته‌ها، آثار غیرملموس و میراث‌های معنوی و هر چیزی که مستند بوده و بتواند در استناد خود به انتقال موضوع و یا پیام موزه بپردازد نیز اثر موزه‌ای شناخته می‌شود، چنانکه در این معنای وسیع آثار صوتی و تصویری و حتا آثار جدید الکترونیکی و رایانه‌ای نیز اثر موزه‌ای شناخته می‌شود و می‌توانند نقش استنادی و بیانی خود را ایفاء کنند.

کلام آخر:

در نهایت باید اذعان نمود که امروزه موزه یک گفتمان است، گفتمانی که مبتنی بر نگرش خود اثر و یا موضوعی را به پدیده ای موزه ای تبدیل می نماید . موزه ای شدن نیز مجموعه فرآیندی است که می تواند اثر یا موضوعی را به عرصه بیان موزه ای بکشاند. اگرچه شاخص های بیرونی موزه وابسته به معماری، سازمان یا موسسه و حتا مادیت اثر است اما هیچکدام از اینها به خودی خود سازنده نگرش موزه ای و یا موزه ای شدن نیستند بلکه مجموعه تعامل ها و پردازش هاست که نگرش موزه ای و در واقع موزه و گفتمان مبتنی بر آن را شکل می دهد. از اینرو امروزه موزه از ماهیت مادی خود فراتر رفته و به مفهومی اجتماعی که در سطح جامعه انتشار می یابد تبدیل شده است. همین انتشار و حضور اجتماعی برآمده از دانش های اجتماعی است که ساخت موزه و روایت های مرتبط با موضوع و اثر یا مجموعه موزه ای را می سازد. موزه اما همچنان در حال تغییر است و در یک قالب نمی ماند و حتا دیگر نمی توان یک نظام جهانشمول را برای آن تعریف نمود همچنان که نمی توان جوامع و فرهنگ های انسانی را دارای یک ساختار دانست. موزه نیز بر اساس نگرش های متکثر شده تعریف و انواع مختلفی به خود می گیرد و تلاش می کند نمایشگر و همخوان اندیشه های پدیدآورندگانش در هر بستر فرهنگی و دانش های موجود باشد.