نوشتهی زیر ترجمهی بخش چهارم با عنوان «روح و جسم» از ترجمهی فصل دوم کتاب معروف «بدن و جامعه» اثر برایان.اس.ترنر است که به تدریج در همین وبگاه منتشر میشود. این کتاب که به مسئلهی بدن و جامعه پرداخته، به عنوان اولین اثر مستقل در حوزهی جامعهشناسی بدن(۱۹۸۴) شناخته میشود که متأسفانه به فارسی ترجمه نشده، اگرچه در بسیاری از منابع پژوهشی مانند پایاننامهها، مقالات و غیره به آن رفرنس داده شده و میشود.
در ادامه به ترجمهی بخش چهارم فصل دوم میپردازیم با این توضیح که بخشهای این ترجمه بر اساس عنوانهای این فصل پیش میروند و منتشر میشوند و فایل پی دی اف صفحههای کتاب به پیوست و بخشهای ترجمه شدهی قبلی نیز امده است.
نوشتههای مرتبط
روح و جسم
در شرایط متعارفتر، بدن میتواند موضوعی ناب برای جامعهشناسی معرفت شود. سنت غربی بدن به شکل معمول توسط مسیحیت هلنی شکل گرفت، که طی آن بدن محمل بیخردی، عشق و شهوت(desire) بود. تضاد فلسفی میان ذهن و بدن در فلسفه مسیحیت تضاد میان روح و جسم است. جسم نماد فسادی اخلاقی بود که نظم دنیا را تهدید میکرد و مجبور بود به وسیلهی نظم به ویژه رژیم غذایی و ریاضت تحت تسلط درآید. (Turner, 1982a; 1982b). بدن در اندیشهی یونانی محور کشمکش میان شکل و شهوت(desire) (میان آپولون و دیونیزوس) بود. مسیحیت این مسئله را به ارث برد و با این مسئله آن را درآمیخت که جسم به مثابه نماد هبوط انسان و انکار غیرعقلانی خداوند است. در قرون وسطا، برگزاری جشن بدن در فستیوالها و کارناوالها برای بیان مخالفت سیاسی مردم علیه تسلط سنت دربار و مراکز کنترل اجتماعی شهری درآمد. تأیید زبان بدوی و عامیانهی بدن در سنت بازاری و کارناوالی توسط رابله، تحقیر ادبیات رسمی بود. (Bakhtin, 1968) بنابراین در جامعهشناسی معرفت، محتمل است که در سکولاریزه کردن بدن سنتی ردیابی شود که طی آن جسم از یک گفتمان مقدس به موضوعی درون گفتمان پزشکی سقوط(ceases) کند تا به ماشینی قابل کنترل به وسیلهی رژیمهای علمی مناسب بدل شود. تاریخ این گذار پیچیده است. در سیستمهای ژیمناستیکی، توجیه حرکت کاربردی بازنمایی شده از مکتب پزشکی آتروفیزیکال برلی (Borrelli)است.( آتروفیزیکال؛ مکتب پزشکی در ایتالیای قرن ۱۷ که پدیدههای فیزیولوژیک و آسیبشناختی بدن را بر مبنای قوانین فیزیکی توضیح میدهد – توضیح مترجم)(Broekhoff, 1972). در شیوههای رژیم غذایی، یک تغییر از طولانی بودن عمر به مثابه یک ارزش دینی در قرن ۱۸ به تعیین کارایی بدن در قرن ۱۹وجود داشت. (Turner, 1982a).نتیجهی چنین تغییراتی جسمیت دادن(reify) و عینیت دادن(objectify) به بدن به عنوان موضوعی برای محاسبهی دقیق بود.
این ایده که بدن جایگاهی برای شهوت ضداجتماعی است، نه فقط یک واقعیت فیزیکی، بلکه یک تضاد فرهنگی است که دلالتهای مهم سیاسی نیز دارد. تضاد میان عشق و عقل به مثابه بنیان دوتایی دورکیمی ]فرد و جامعه[ از قدرتی دفاع میکند که ریشهی نظم و همبستگی اجتماعی است.(Sennett, 1980).یکی از مباحث بنیادین این مطالعه نه فقط این است که بدن در مخالفت با قدرت اجتماعی به طور فرهنگی برساخته میشود، بلکه به ویژه بدن زنانه چالش اصلی پیوستگی میان مالکیت و قدرت است. بنابراین منبع فرهنگی پدرسالاری تقسیم میان عشق زن و عقل مرد است. در حالی که پدرسالاری مستقل از شیوههای تولید سرمایهداری وجود دارد، وجود توزیع خاصی از قدرت، جامعهی سرمایهداری این تقسیم یعنی توزیع فضایی عقل و عشق میان عرصهی عمومی و خصوصی را به وسیلهی جدایی خانواده از اقتصاد نهادینه میکند. در دنیای باستان فضای خصوصی اقتصاد خانگی عرصهی ضرورت و محرومیت بود، درحالی که فضای عمومی شهروندان با عرصهی برابری شد. بنابراین فضای خصوصی مرتبط با تولید ضروریات زندگی به وسیلهی موجوداتی (برده و زنان) بود که انسان محسوب نمیشدند. (Arendt, 1958).رشد حریم خصوصی به عنوان پیشفرض توسعهی دکترین حریم افراد، ایدئولوژی خانوادهگرایی بود که جدایی نهادینه شدهای از خانواده و اقتصاد بود در واحد خانگی که عملکردهای تولید را متوقف میکرد و معیار ابزارهای بزرگی در سلسله مراتبی شدن زندگی عمومی افراد و کنترل اجتماعی شد.
جدول ۲.۱
خصوصی عمومی
جماعت جامعه
عشق عقل
زن مرد
غیررسمی رسمی
عاطفی خنثی
خاصگرایی جهانشمولگرایی
منتشر متمرکز
لذتگرایی زاهدگرایی
همافزایی سرمایهداری صنعتی، فردگرایی سودمندانه و دولت-ملت شرایطی همهگیر برای پررنگتر شدن مرزهای میان دنیای خصوصی و عمومی فراهم کرد. مسئلهی مهم در چنین تقسیمی در دنیای مدرن آن است که فضای خصوصی از خلال صمیمیت و عاطفهگرایی کارخانگی که به ویژه در خدمت بدن، فرزندآوری، اجتماعیشدن و تأمین نیروی کار است، مشخص میشود. بنابراین میان رسمیت، خنثابودن و جهانشمولگرایی کار در فضای عمومی و غیررسمیت، خاصگرایی و عاطفی بودن در فضای خصوصی تفاوت روشنی وجود دارد. در تقسیم اجتماعی جامعه، تقسیم جنسی از خلال فعالیتهای معینی ( مادر و کار) باعث خاصگرایی جنسیتی میشود. به علاوه میشود گفت که میان عشق (فضای خصوصی) و عقل( فضای عمومی) تقسیم فضایی وجود دارد.
این مسئله در جدول ۲-۱ نشان داده شده است. در ایجاد مرز خصوصی/عمومی، احتمالن دقیقتر آن است که به فضای خصوصی به شکل جمعی رفرنس داده شود. خانهی مدرن به وسیلهی تأکیدهای معمارانه بر نور و فضا به سوی دنیا باز میشود. در همین زمان، قلعه به مثابه فضای خصوصی باقی مانده است. بنابراین گذار از عصر نوزایی به دنیای مدرن مستلزم گذار از بدن “باز” مرتبط با دنیای عمومی از خلال مناسک و کارناوال به بدن ” محصور” شخصیشدهی جامعهی مصرفی است. (Bakhtin, 1968). در حال حاضر در بدنهای خصوصی جدا شده از فضای پاکیزهی جهان عمومی مطلوبیت نهفته است.
ترجمههای بخشهای پیشین:
ترجمه کتاب «بدن و جامعه» – برایان.اس.ترنر- فصل دوم (۱)- بدنهای غایب
http://anthropology.ir/node/20370
ترجمه کتاب «بدن و جامعه» – برایان.اس.ترنر- فصل دوم (۲)- خود
http://anthropology.ir/node/20476
ترجمه کتاب «بدن و جامعه» – برایان.اس.ترنر- فصل دوم (۳)- میشل فوکو
http://anthropology.ir/node/20613
ایمیل نویسنده: fsayyarpour@gmail.com