انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

دلالت‌های تئولوژیک جنگ در خاورمیانه

تصویر: نیروهای بنیادگرای تکفیری

۱- مقدمه:جنگ میان اعراب و اسراییل، علاوه بر ریشه‌های مستتر یا آشکار خود در ساختارهای اقتصاد سیاسی و جغرافیای سیاسی جهان، دلالت‌ها و تلازمات فرهنگی-تئولوژیک بسیاری نیز دارد. این دلالت‌ها هرچند از سوی مفسرین و تحلیل‌گران علوم سیاسی عموما کنار زده می‌شوند؛ اما از منظر انسان‌شناسی سیاسی حایز اهمیتی شایان هستند. زیرا از سویی توجیه‌کننده‌ی اقدامات دستگاه‌های سیاسی و نظامی درگیر است و از سوی دیگر، استمرار جریان قدرت ایدئولوژیک را در میان گروه‌های اجتماعی تضمین می‌کند. به همین سبب، پژوهش در دلالت‌های تئولوژیک مخاصمه، می‌تواند بخشی از ذهنیت نیروهای درگیر در این مجادلات و پاره‌ای از علل کمتر دیده شده‌ی استمرار خشونت‌ها در این ناحیه را نمایان سازد.

باور داشت‌های دینی، در مقام اجزاء «یک نظام ارزشی»، تاثیرگذاری بسیاری بر ساختارهای سیاسی دارند؛ زیرا «سیاست را از خلال اسطوره‌های آغازین و زنده کردن آنها از راه مناسکی کردن حیات جمعی…. با تقدس بخشیدن به یک فرد یا یک سلسله‌مراتب (برای نمونه ورنه‌ها در سنت هندوستان) و یا حتی، با اعتراض به یک نظام سیاسی در برخی از جنبش‌های منجی‌گرا توجیه می‌کنند. در بسیاری از جوامع مورد مطالعه‌ی مردم‌شناسان، قدرت مشروعیت و بازتولید خود را مدیون خصلت تقدس خویش است. در این جوامع می‌پندارند که قدرت برتری خود را از نیروهای اسرارآمیزی که می‌تواند با آنها ارتباط برقرار کند، دریافت کرده است، و یا فرد ارشد طایفه (کلان)، قدرت خود را از نیاکانش به دست آورده استو هم‌اوست که در مناسک طایفه‌ای بازیگر اصلی بوده و باید به وسیله‌ی این مناسک زندگی و سعادت را برای گروه خانوادگی خود تضمین کند.» (ریویر، ۱۳۸۲)

چنین باورداشت‌هایی را می‌توان در ساختار لفاظی‌ها و توجیهات سیاسی دولت اسراییل و در قالب مفاهیمی هم‌چون سرزمین موعود، اسباط دوازده‌گانه، برتری قوم یهود و انتقال برکت و برتری از ابراهیم به فرزندان یعقوب (اسراییل) به روشنی مشاهده نمود. در این جستار سعی بر آن است تا چنین ساختار لفاظی را در چارچوب مفهومی بنیادگرایی دینی تحلیل نموده، باورداشت‌های اساسی و تاثیرگذار بر گفتمان دولت اسراییل را در متون دینی یهود بازشناسی نماییم. گفتنی است نفوذ باورداشت‌های دینی در مخاصمات خاورمیانه، منحصر به اسراییل نیست و تجلیاتی بارز از این باورداشت‌ها را می‌توان در سیاست‌ها و اعلامیه‌های سیاسی را به روشنی در میان اعراب نیز جست‌وجو نمود که از دامنه‌ی این جستار بیرون است.

۲- بنیادگرایی دینی

هرچند در جهان کنونی و به‌ویژه پس از روی‌دادهای یازدهم سپتامبر و حمله به مرکز تجارت جهانی در نیویورک، بنیادگرایی عموما عارضه‌ای متعلق به جهان اسلام نشان داده شده است، اما با وجود آن‌که نمی‌توان تاثیرگذاری جریانات بنیادگرا بر سیاست جهان اسلام را در دهه‌های اخیر نادیده گرفت، اما همان‌گونه که متفکرانی چون بابی سعید به خوبی نشان داده‌اند، این مساله را نمی‌توان به جهان اسلام منحصر دانست. بنیادگرایی در این معنا، «اختصاص به مسلمین ندارد بله فقط نمونه‌ای از برخی خصیصه‌هاست که ویژگی عمومی جهان معاصر است» و گروه‌هایی چون گوش امونیم در اسراییل، شیو سنا در هند و ائتلاف مسیحیان در ایالات متحده را در بر می‌گیرد. (سعید، ۱۳۷۹)

بنیادگرایی دینی «یک روش تفکر است که بر طبق آن اصولی که دارای اعتبار تغییرناپذیر و فوق‌العاده‌ای هستند، صرف نظر از محتوای آنها، به عنوان حقایق اساسی شمرده می‌شود. برجسته‌ترین ویژگی بنیادگرایی دینی در این است که به دنیای نوین به شدت پشت می‌کند. از این رو، از این روش به اصول‌گرایی نیز تعبیر شده است. چرا که اصول دین را محور توجه و عمل قرار می‌دهد و اصول‌گرایان بیشترین تاکید خود را بر اجرای احکام دین دارند.» (علی‌پور، ۱۳۸۸) «بنیادگرایان دین را به عنوان مجموعه‌ای از اصول اساسی و تغییرناپذیر به شمار می‌آورند که علاوه بر تحمیل رفتار شخصی و تشکیلات حیات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را نیز تحمیل می‌کند. از نگاه بنیادگرایانه، دین نمی‌تواند و نباید محدود به قلمرو خصوصی زندگی باشد بلکه مهم‌ترین و صحیح‌ترین تجلی خود را در سیاست بسیج عمومی و تجدید حیات اجتماعی می‌یابد.» (وود، ۱۳۷۹)

«گیتا ساگال و نیوا یووال دیویس از جمله نویسندگانی هستند که فکر می‌کنند می‌توان از بنیادگرایی به عنوان یک مقوله‌ی تحلیلی استفاده کرد. به عقیده‌ی اینان، بنیادگرایی سه خصیصه‌ی عمده دارد: ۱) طرحی برای کنترل بدن زنان است؛ ۲) شیوه‌ی کار سیاسی است که کثرت‌گرایی را رد می‌کند؛ ۳) نهضتی است که به طور قاطع از ادغام دین و سیاست به عنوان ابزاری برای پیش‌برد اهداف خود حمایت می‌کند.» هرچند سعید این تعریف را مورد نقد قرار می‌دهد و آن را جامع یا مانع نمی‌داند. (سعید، ۱۳۷۹)

«طبق یک تفسیر، بنیادگرایی را کلا پاسخی به بحران تجدد می‌دانند تا واکنشی در برابر خودِ تجدد. ادعای کلی این است که تندروی دینی-سیاسی خلا را پر می‌کند، خلایی که ابعاد آن به گستردگی ابعاد توهماتی است که تجدد پدید آورده است. با این همه، سرخوردگی ناشی از نیروهای جدید تمدن غرب؛ فن‌آوری از یکسو و ناسیونالیسم، لیبرالیسم و سوسیالیسم از سوی دیگر، زمان و شرایط ظهور بنیادگرایان ستیزه‌جو و شاید حتی میزان موفقیت آنان را تعیین کرد، اما جوهر و منابع آن هم‌چنان محل بحث است. بنیادگرایی عصر حاضر، فقط به دلیل سرخوردگی‌های بسیار ناشی از نجدد یا به دلیل آنکه تجدد در عصر ما هنوز فراگیر نشده است، به شکوفایی رسید.» (زیدآبادی، ۱۳۸۱) اکبر احمد نیز در تعریف دیگری می‌کوشد تا بنیادگرایی را به عنوان خیزشی در برابر پست‌مدرنیسم تعریف کند. «به نظر احمد بنیادگرایی تلاشی است برای پاسخ به شبهه‌ی بنیادی که به وسیله‌ی شرایط پست‌مدرن ایجاد شده است… دقیق‌تر این‌که بنیادگرایی کاملا بر مذهب اتکا ندارد، بلکه ایدئولوژی‌های سکولاریست مانند لیبرالیسم بازار آزاد را نیز در بر می‌گیرد.» (سعید، ۱۳۷۹)

۳- بنیادگرایی یهودی و مساله‌ی فلسطین

در سال ۲۰۰۷ میلادی، کریستین امان‌پور، گزارش‌گر ارشد سی.ان.ان. سه‌گانه‌ای را با نام «سربازان خداوند» تهیه کرد. این سه‌گانه که می‌کوشید چهره‌ای از مردمان عادی و شبه‌نظامیان بنیادگرا را در سه دین بزرگ ابراهیمی ترسیم کند، در نخستین قسمت خود سربازان یهودی خداوند به معتقدان اسطوره‌ی اسراییل پرداخت. یکی از نقاط عطف این گزارش، پاسخ مصاحیه‌شونده‌ای اسراییلی به پرسش امان‌پور از دلیل «اشغال» اراضی فلسطینیان بود: «کسی نمی‌تواند چیزی را اشغال کند که از آنِ خودِ اوست. این اراضی را خدا به ما داده است.» چنین ارجاعی را نمی‌توان خارج از چارچوب تحلیلی بنیادگرایی دینی تفسیر نمود.

در چنین زمینه‌ای، بررسی ریشه‌های وجودی کشور اسراییل و منازعات منطقه‌ی خاورمیانه، شکلی فراتر از علوم سیاسی می‌یابد. بر اساس مطالعات زیدآبادی (۱۳۸۱) دو روند را شکل‌گیری کشور اسراییل می‌توان بازشناخت. «صهیونیست‌ها که به شدت متاثر از تفکر ناسیونالیستی قرن نوزده اروپا بودند، از همان آغاز دو گرایش داشتند. گرایش نخست مربوط به یهودیان غیرمذهبی بود که تحت تاثیر اندیشه‌ها و مکاتب نو، مذهب یهودی را عقب‌مانده و نامناسب برای زندگی مدرن می‌دانستند و به میراث یهودی فقط به چشم یک سنت تاریخی و قومی می‌نگریستند. این دسته از صهیونیست‌ها که اساسا اعتقادی به ظهور مسیحا نداشتند، صرفا بر مبنای انگیزه‌های ملی و قومی در پی ایجاد کشوری مستقل برای یهودیان آواره بودند و از همین‌رو، در ابتدا مکام جغرافیایی این کشور برای آنها اهمیتی نداشت و سران صهیونیسم از جمله هرتزل با توجه به مشکلات موجود در فلسطین، به مناطقی چون آرژانتین، اوگاندا و کنیا که بعضا از سوی امپراطوری بریتانیا پیشنهاد شد، به عنوان موطن یهودیان می‌اندیشیدند. هدف صهیونیست‌های غیرمذهبی در واقع تشکیل دولتی مدرن بر پایه‌ی اصول و ارزش‌های عصر روشنگری یعنی دولتی مدرن، ملی، سکولار و دموکراتیک بود. گرایش دوم مربوط به صهیونیست‌های مذهبی بود. برخی خاخام‌ها با صورت‌بندی تازه‌ای از نظریه‌ی تبعید بر این مبنا که بازگشت به صهیون باید مقدم بر ظهور مسیحا و فراهم کردن زمینه‌ی ظهور باشد، ضمن فاصله‌گرفتن از یهودیت ارتدوکس، صهیونیسم را به صورت یک اصل اعتقادی مذهبی درآوردند. صهیونیست‌های مذهبی با توسل به تفسیرهای کابالایی، فلسطین را به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از هویت قومی و دینی خود دانسته و آن سرزمین را تنها مکان مناسب برای برپایی کشور یهود تلقی می‌کردند و هدفشان از تاسیس کشور یهود تقویت یهودیت از طریق تشدید قومیت‌گرایی در کنار اجرای احکام تلمود بود.» (زیدآبادی، ۱۳۸۱) نهایتا قدرت گفتمانی گروه‌های مذهبی زمینه را برای پیروزی آنها در این مجادله فراهم ساخت و ایده‌ی بنیادگرایانه و ارتجاعی بازگشت به ارض موعود در مرکز تبلیفات آزانس بین‌المللی یهود قرار گرفت.

از سوی دیگر، تفکر بنیادگرایی مسیحی نیز به قدرت‌گیری تفکر بنیادگرایی یهودی-صهیونیستی کمک شایانی کرده است. آن‌گونه که «سلیچ آدلر» اشاره می‌کند: «از سپیده‌دم تاریخ آمریکا، تمایل بسیار زیادی جهت گرایش به این اعتقاد وجود داشت که ظهور مسیح موعود وابسته به بازگشت و تاسیس دوباره‌ی دولت یهود است. این نظر تمام روحانیون مسیحی نبود، به عبارت دیگر در این زمینه اتفاق نظری میان روحانیون مسیحی وجود نداشت، اما بخشی از تاریخ تفکر و اندیشه‌ی آمریکا را تشکیل می‌داد و همیشه آثاری از عصر هزاره‌ی خوشبختی در اندیشه‌ی مسیحیان آمریکا مشاهده می‌شود.» (هلال، ۱۳۸۳) بنابراین شگفت نیست اگر پیوریتان‌های ایالات متحده، دست‌کم به همان اندازه‌ی یهودیان بنیادگرا روند بازگشت به سرزمین موعود را تعقیب کنند و آن‌گونه که هلال اشاره می‌کند، اسراییل در قلب نیایش‌های شبکه‌های تلویزیونی تبلیغ و مذهبی قرار گیرد. (هلال، ۱۳۸۳)

۴- ارض موعود و قوم برگزیده

مبنای گفتمانی بنیادگرایی یهودی را به طور خاص در دو مفهوم قوم برگزیده و ارض موعود می‌توان یافت. بر اساس سفر پیدایش، نخستین سفر از اسفار عهد عتیق، خداوند برکت خود را پس از طوفان بزرگ به نوح و فرزندان او می‌دهد. از میان پسران نوح (سام، حام و یافث)، برکت به سام و فرزندان او می‌رسد. ابراهیم برکت را به اسحاق، فرزندش از سارا می‌دهد و او نیز آن را به اشتباه، به یعقوب می‌سپارد. یعقوب (اسراییل) صاحب دوازده پسر می‌شود که اسباط دوازده‌گانه‌ی بنی‌اسراییل را تشکیل می‌دهند و برکت خداوند به آنها رسیده است. بر اساس آیات تورات: «خداوند به ابرام فرمود: «ولایت، خانه‌ی پدری و خویشاوند خود را رها کن و به سرزمینی که من تو را بدانجا هدایت خواهم نمود برو. من تو را پدر امت بزرگی می‌گردانم. تو را برکت می‌دهم و نامت را بزرگ می‌سازم و تو مایه‌ی برکت خواهی بود. آنانی را که به تو خوبی کنند برکت می‌دهم، و آنانی را که به تو بدی نمایند لعنت می‌کنم. همه‌ی مردم دنیا از تو برکت خواهند یافت.» (۱:۱۲:۱ تا ۱:۱۲:۳)

هم‌چنین، بر اساس تورات، «او [ابرام] همسرش سارای و برادرزاده‌اش لوط، غلامان و تمامی دارایی خود را که در حران به دست آورده بود، برداشت و به کنعان کوچ کرد. وقتی به کنعان رسیدند در کنار بلوط موره واقع در شکیم خیمه زدند. در آن زمان کنعانی‌ها در آن سرزمین ساکن بودند، اما خداوند بر ابرام ظاهر شده، فرمود: «من این سرزمین را به نسل تو خواهم بخشید.» (۱:۱۲:۵ تا ۱:۱۲:۸) و نیز، «آن روز خداوند با ابرام عهد بست و فرمود: «من این سرزمین را از مرز مصر تا رود فرات به نسل تو می‌بخشم، یعنی سرزمین اقوام قینی، فنزی، قدمونی، حیتی، فرزی، رفایی، اموری، کنعانی، جرجاشی و یبوسی را.»» (۱:۱۵:۱۸ تا ۱:۱۵:۲۰)

بر همین اساس، آن‌گونه که کابا آتاائو روایت کرده است، اساس افکار سهیونیستی هرتزل و دولت قومی اسراییل را نیز می‌توان «در چهار اصل زیر که در زندگی روزمره، طرز تفکر، و خلق و خوی مردم و دولت اسراییل نفش مهمی دارد، خلاصه نمود: ۱) به لحاظ ارثی و نژادی، یهودی و غیریهودی نمی‌توانند یک‌چا یا هم زندگی کنند. ۲) یهودیان برای محافظت خود، مجبورند در داخل یک کشور جمع شوند. قوانین و احکام مربوط به شناسایی فلسطین به عنوان موطن اصلی و آبا و اجدادی قوم یهود (فقط یهودیان عبرانی)، موجبات این انتخاب را ولو با توسل به قوه‌ی قهریه، فراهم ساخته است. ۳) یهودیان به وسیله‌ی موانع حقوقی و اجتماعی، باید جدا از غیریهودیان و یهودیان مهاجر، نگهداری شوند. ۴) تشکیل دولت یهودی، مستلزم کمک و مساعدت غیر یهودیان است.» (گروه تحقیقات علمی، ۱۳۷۶)

 

۵- جمع‌بندی

به نظر می‌رسد گفتمان بنیادگرای یهودی-مسیحی، توفیقی درخشان در اقناع اذهان داخلی عامه‌ی مردم اسراییل و نیز، استخراج الگویی اعتقادی برای پیشبرد سیاست‌های خود کسب کرده است. ارجاع سیاست‌های گسترش اراضی و تمامیت‌خواهانه به متون مقدس (تورات، تنخ، تلمود و کابالا) و توجیه اقدامات نظامی در چنین بستری، از سویی مقبولیت داخلی را برای دولت‌های تندرو و حتی میانه‌رو اسراییل فراهم می‌سازد و از سوی دیگر، متحدان بسیاری را در میان بنیادگرایان غیر اسراییلی –و حتی غیر یهودی- برای دولت‌مردان اسراییل تضمین می‌کند. ادراک این واقعیت و شناخت ریشه‌های عقیدتی و بنیادگرایانه‌ی صهیونیسم شاید صلح اعراب و اسراییل را بیش از پیش دور از دسترس قرار دهد. همان‌گونه که تورات می‌گوید: «فرشته‌ی من پیشاپیش شما خواهد رفت و شما را به سرزمین اموری‌ها، حیتی‌ها، فرزی‌ها، کنعانی‌ها، حوی‌ها و یبوسی‌ها هدایت خواهم کرد و من آنها را هلاک خواهم نمود. بت‌های آنها را سجده و پرستش نکنید و مراسم ننگین آنها را به جا نیاورید. این قوم‌ها را نابود کنید… مرز سرزمین شما را از دریای سرخ تا کرانه‌ی فلسطین و از صحرای جنوب تا رود فرات وسعت می‌دهم و به شما کمک می‌کنم تا ساکنان آن سرزمین را شکست داده، بیرون کنید. با آنها و خدایان ایشان عهد نبندید و مگذارید میان شما زندگی کنند مبادا شما را به بت‌پرستی کشانده، به مصیبت عظیمی گرفتار کنند.» (۲:۲۳:۲۳ تا ۲:۲۳:۳۳)

Rz.eskandary@gmail.com

منابع:

ریویر، کلود (۱۳۸۲). انسان‌شناسی سیاسی. مترجم: ناصر فکوهی. تهران: نشر نی.
زیدآبادی، احمد (۱۳۸۱). دین و دولت در اسراییل. تهران: نشر روزگار.
سعید، بابی (۱۳۷۹). هراس بنیادین؛ اروپامداری و ظهور اسلام‌گرایی. مترجمان: غلامرضا جمشیدی‌ها و موسی عنبری. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
علی‌پور، عفت (۱۳۸۸). اندیشه‌ی سیاسی سید قطب. تهران:ک نشر احسان.
گروه تحقیقات علمی (۱۳۷۶). مبانی فراماسونری. تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
هلال، رضا (۱۳۸۳). مسیح یهودی و فرجام جهان. مترجم: قیس زعفرانی. تهران: انتشارات هلال.
وود، اندروهی (۱۳۷۹). درآمدی بر ایدئولوژی‌های سیاسی. مترجم: محمد رفیع مهرآبادی. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی.