ترجمه در ایران معاصر: ابزار استعمار یا اسباب استعلاء؟
(نقدی بر دیدگاههای یک استاد ترجمهپژوه)
عباس امام*
عرایضم را با بیتی از یکی از غزلیات حضرت حافظ شروع میکنم که ارتباط تنگاتنگی با سخنان بنده دارد:
چو پردهدار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
واقعیت این است که جنبش مشروطیت در دوران قاجار سرآغاز تحولات بسیار عظیم سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و هنری در ایران بود که این تحولات به مقدار بسیار زیادی، حداقل در ابتدای امر، با ترجمه و آثار مترجمان درآمیخته و همراه بود. اگر از دیدگاه مسائل مرتبط با «تاریخنگاری ترجمه در ایران» تحقیق کنیم، میبینیم که از زمان جنبش مشروطیت تاکنون هزاران کتاب به فارسی ترجمه شده و هزاران هزار مقاله هم در زمینههای مختلف به فارسی برگردانده شدهاند؛ از زبانهای مختلف اروپایی، یعنی از انگلیسی، فرانسه، آلمانی، ایتالیایی، اسپانیایی، و البته از زبان عربی. اگر بخواهیم از لحاظ موضوعی تقسیمبندی کنیم که این هزاران کتاب یا هزاران مقالهای که از زبان اروپایی به فارسی ترجمه شده در چه زمینههایی بوده است، میبینیم که گسترهٔ بسیار متنوعی داشته است: ادبی، علوم طبیعی، علوم پزشکی یا رشتههای وابسته به پزشکی (مانند پیراپزشکی)، علوم مهندسی، علوم انسانی، علوم اجتماعی، علوم ورزشی و … به هر صورت، اگر با دقت بیشتری به این ترجمهها نگاه کنیم (در این بازهٔ زمانی حدوداً ۲۰۰ سالهٔ گذشته) میبینیم که ترجمه در ایران معاصر از دورهٔ مشروطیت یا از دورهٔ قاجار که ما ارتباطمان با زبانهای اروپایی و جامعهٔ غرب زیاد شده است، در خدمت تعالی فرهنگ ایرانی و پیشبرد جامعه به سمت توسعهٔ متوازن بوده است. و اگر بخواهیم با جزئیات بیشتری از تأثیرگذاری ترجمه بر جامعهٔ ایرانی سخن بگوییم، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- یکی از نتایج کوششهای مترجمان ایجاد زلزلهای در زبان فارسی بود که آن را به تحرک واداشت؛ زبانی که در حقیقت قرنها دچار رخوت و سُستی شده بود. ساختن واژگان تازه از ریشههای فارسی اصیل یا مثلاً صفتها، فعلها و قیدهای مرتبط با فارسی باعث شد این زبان در ارتباط با زبانهای اروپایی به تحرک واداشته شده، هزاران هزار واژهٔ جدید به گنجینهٔ زبان فارسی اضافه شود.
- از زمینههای دیگری که کارنامه مترجمان ایران به آن افتخار میکند این است که همهٔ مورخان و صاحبنظران تاریخ ایران معاصر معتقدند جنبش مشروطیت واقعاً گامی بود به سمت آزاد کردن ملّت ایران و نیز گامی بود به سمت از بین بردن استبداد و عقبماندگی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، و همه میدانیم مفاهیمی که انقلاب مشروطیت ترویج کرد عمدتاً توسط تعداد زیادی از مترجمان و از طریق ترجمهٔ آثار اروپایی یا آثار غربی به زبان فارسی راه یافت.
- یکی دیگر از زمینهها، گسترش علوم است. صدها کتاب یا هزاران مقالهای که مترجمان ایرانی در زمینههای پزشکی، مهندسی، علوم اجتماعی، علوم رفتاری، ادبیات و غیره به فارسی ترجمه کردهاند به گسترش علوم در کشور ما کمک بسیار زیادی کرده است. طبعاً هیچ عقل سلیمی نمیتواند منکر این نکته شود؛ عاملی که باعث بالا بردن سطح زندگی ما ایرانیان شده است. همچنان که از این دیدگاه، ترجمه باعث گسترش فناوری نیز شده، یعنی ما در آغاز با علوم آشنا شدیم و سپس با فناوریهایی مانند صنایع نفت، صنایع پتروشیمی، صنایع فولاد، خودروسازی، صنایع الکترونیک، هوافضا و امثال آنها. بدیهی است اگر ترجمهای صورت نمیگرفت این تحولات فناورانه نیز در کشور ما به وجود نمیآمد.
- از پیشرفتهای دیگری که تلاش مترجمان به آن بسیار کمک کرده، تجدد و تحوّل ادبی در ایران است. در واقع، ما پیدایش ادبیات داستانی معاصر در ایران را بیش از هر چیز مدیون کوششهای مترجمان ایرانی هستیم. قالبهای ادبی معاصر مانند داستان کوتاه، داستان بلند و رمان از آن جمله است. همچنین است پیدایش سبک جدیدی به اسم شعر نو، یا هنر مدرن یا سینما و تئاتر. همهٔ اینها در گرو کاری است که مترجمان در ایران آغازگر راه آن بودهاند.
- در مورد تحولات سیاسی، مفاهیمی مثل قانون، حکومت قانون، قانون اساسی، حقوق بشر و… همه در گرو کارهایی بوده که مترجمان انجام دادند.
در ادامه، علاقهمندان را ارجاع میدهم به دو مقاله، یکی از حسن میرعابدینی با عنوان «سیر تاریخی ترجمهٔ داستان در ایران» و دیگری از فرخ امیرفریار با عنوان «کارنامهٔ ۱۵۰ سالهٔ ما در ترجمه» که هر دو در مجموعه مقالات نخستین همایش ترجمهٔ ادبی در ایران (مشهد، ۱۳۷۹) چاپ شده است. همچنین کتابی از استاد عبدالحسین آذرنگ در مورد سابقهٔ ترجمه در ایران: تاریخ ترجمه در ایران: از دوران باستان تا پایان عصر قاجار (۱۳۹۵). همچنین، کارهای مرحوم کریم امامی در این زمینه فوقالعاده ارزشمند است مانند کتاب دوجلدی از پست و بلند ترجمه (۱۳۷۲، ۱۳۸۳). از افراد دیگری که به زبان انگلیسی در این زمینه مقاله نوشتهاند دکتر احمد کریمی حکاک از ایرانشناسان و محققان برجسته است با مقالهای دقیق زیر عنوان «Persian Tradition» در کتابی اساسی و مرجع با عنوان .Routledge Encyclopedia of Translation Studies (۲۰۱۳) جالب است بدانید که هیچکدام از این پژوهشگران ارجمند، تحصیلکردهٔ رشتهٔ ترجمه یا مطالعات ترجمه نبوده و نیستند.
حال با این پیشینه، سال گذشته شاهد مصاحبهٔ دکتر حسین ملانظر، یکی از استادان رشتهٔ مترجمی زبان انگلیسی در دانشگاه علامهٔ طباطبایی، بودیم که در دوران بعد از انقلاب اسلامی جزو پیشکسوتهای این رشته محسوب میشوند. میدانید که دانشگاه علامهٔ طباطبایی قدیمیترین دانشگاه در زمینهٔ مطالعات ترجمه و ترجمهپژوهی است. ایشان در این مصاحبه، متأسفانه مسائلی را در مورد کارنامهٔ وزین مترجمان در ایران معاصر مطرح کردهاند که غیر مستند، شعاری، بیاساس و بسیار بیارتباط با مفاهیم و اصول تاریخنگاری ترجمه است. با توجه به اینکه دانشگاه علامهٔ طباطبایی در رشتهٔ ترجمه از نظر سامانه رتبهبندیِ علمی و اعتبار رشتهها، «قطب مطالعات ترجمه» نامیده میشود (یعنی بالاترین جایگاه علمی)، در نتیجه بیان بعضی مطالب از دیدگاه ایشان (که فقط چند موردش را بازگو کرده و بحث خواهیم کرد)، میتواند از نظر آسیبشناسی مشکلات این رشته در ایران راهگشا باشد. برای اینکه سوءتفاهمی پیش نیاید باید بگویم که من جایگاه دکتر ملانظر را به عنوان یک همکار در نظر دارم و قصد من خدای نکرده نه سیاهنمایی، بلکه تنها مجادلهٔ علمی است. ایشان از خادمان رشتهٔ مطالعات ترجمه و صاحبامتیاز مجلهٔ علمی – پژوهشی مطالعات ترجمه در ایران هستند. علاوه بر این، در سالهای اخیر در فضای مجازی چند گروه و کانال مرتبط با ترجمه راهاندازی کردهاند و فعالیتهای قابلستایشی دارند. با این حال، در مصاحبهٔ خود مطالبی مطرح کردهاند که هیچ ارتباطی با اصول نقد، اصول تاریخنگاری ترجمه، نقد مسائل و یا روش تحقیق ندارد.
مصاحبهٔ دکتر ملانظر در ماهنامهٔ فرهنگ و اندیشه در قالب ویژهنامهٔ روزنامهٔ قدس (سال اول، آذر ۱۳۹۶، صص ۸۲-۸۶) منتشر شده است. ایشان در بخشی از مصاحبه میفرمایند: «من گمان میکنم ما اواخر یا اواسط قرن هجدهم در مسائل فنّی، علمی، علوم انسانی، علوم اجتماعی و پزشکی نسبت به غرب پیش بودیم، و غرب دربهدر به دنبال کپی گرفتن و تقلید از ما و حتی دزدیدن و بردن گنجینهها و کتابهای دستنویس ما بودند» (ص ۸۲). این ادعا و گزارهٔ جناب دکتر ملانظر، سخنی است بسیار عجیب و غریب! کسانی که حداقل آشنایی حتی در حدّ دبیرستان با تاریخ ایران داشته باشند، میدانند که دورهٔ قاجار (دورهٔ تاریخی مورد نظر ایشان در قرن ۱۸م)، دورهٔ حضیض فلاکت جامعهٔ ایرانی بوده؛ از نظر عقبماندگی علمی، فنّی، پزشکی، اجتماعی و غیره. حال باید از ایشان پرسید: «در مسائل فنّی، علمی و پزشکی» دورهٔ قاجار، ایران چه چیزی داشته که جامعهٔ «غرب دربهدر به دنبال آن بوده است؟ البته ایشان هیچ توضیح خاصی نیز در تأیید گفتهٔ خود ارائه ندادهاند.
دیگر اینکه میگویند: «به نظر میرسد در این اواخر افراطی ترجمه میکنیم، به این معنی که مرتب ترجمه میکنیم و در تله ترجمه گرفتار شدهایم؛ با اینکه قدرت تولید دانش علوم انسانی و اجتماعی داشتهایم و میتوانستهایم تولید کنیم. ترجمه نیز به فهم و دانش کمک کرده است اما اکنون در حال حاضر به نظر میرسد یک آسیب و بیماری درون جامعهٔ ما وجود دارد که همان ترجمه (که نقطهٔ قوت ما برای آوردن علوم انسانی و غیرانسانی است) به نقطهضعف ما تبدیل شده است» (ص ۸۳). من فکر میکنم در این مورد، دکتر ملانظر دوگانهسازی بیهودهای را طرح کردهاند که انگار هرچه ترجمه شود منفی است و هرچه ترجمه نشود مفید است؛ یا: آنچه ما داریم ارزشمندتر است از آنچه از زبانهای دیگر ترجمه میشود! با توجه به نکات پنجگانهای که پیشتر دربارهٔ ارزش و اهمیت ترجمه از زبانها و فرهنگهای دیگر به فارسی گفته شد، ضرورتی نمیبینم که به صورت «قطبی/دوگانه» به این قضیه نگاه کنیم که انگار هرچه به فارسی ترجمه شده منفی بوده است و نیازی به بحث بیشتر و قلمفرسایی در این زمینه نیست.
دربارهٔ «شروع انقلاب صنعتی در غرب» نیز میفرمایند: «نمیتوانم دقیق توضیح دهم که صنعتی شدن در جامعهٔ غرب از چه زمانی شروع شد و از چه کشوری و به چه کشوری منتقل شد، اما در اروپا از جایی آغاز شد. بعد ایتالیا، انگلستان و فرانسه صنعتی شدند. این صنعتی شدن طبقات خاص کارگر و مهندس را تشکیل دادند و …» (ص ۸۳). تعجبآور است که کسی بخواهد در مورد مقولهٔ تاریخی شناختهشدهای مثل انقلاب صنعتی سخن بگوید و بعد بگوید من نمیدانم از کجا شروع شده! کِی شروع شده! تقریباً همه میدانند انقلاب صنعتی که عامل تحوّل بسیار اساسی در کل دنیا بوده، عمدتاً از قرن ۱۸ شروع شده است. همه هم معتقدند که در انگلستان شروع شده و به شکلهای متفاوتی از جامعهٔ انگلستان به جوامع دیگر هم منتقل شده است.
میگویند:«شاید در همان ابتدا هم استعمار ترجمه را به عنوان ابزار دست خود استفاده میکردند؛ نه اینکه ترجمه موجب استعمار شده بود. پس، شاید برعکس آن درست بوده یعنی استعمار موجب ترجمه شده بود. سؤال این است آیا استعمار ترجمه را گسترش میدهد؟ آیا از نظر ما مترجمین، امروز استعمار وجود دارد؟ بله وجود دارد. آیا استعمار ترجمه را تشویق میکند؟ بله، از انگلیسی به زبانهای دیگر را تشویق میکند» (ص ۸۴). در این مورد نیز از ایشان به عنوان دانشیار مطالعات ترجمه و مدیر گروه مطالعات ترجمه و قطب ترجمهپژوهی باید پرسید: آیا ترجمههایی که ما ایرانیان از زبانهای مختلف انجام دادهایم و میدهیم – چه از انگلیسی، چه از فرانسه، چه از ایتالیایی و غیره-کشورهای استعمارگر به ما تحمیل میکنند؟! یا وقتی ادعا میکنند که کشورهای استعمارگر مترجمان را «تشویق میکنند»(!) من نمیدانم این تشویق به چه شکلی “بوده” و “هست”؟ آنها به چه شکل و به چه ترتیبی به مترجمان ایرانی اطلاع میدهند یا فشار وارد میکنند که کتابهایشان را به زبان فارسی ترجمه کنند؟!
یکی دیگر از موارد عجیبی که ایشان مطرح کردهاند این است که میگویند: «یکی از پایگاههای استعمار، وزارت علوم و اساتید دانشگاه هستند. چرا، چگونه، و بر چه مبنایی به استاد دانشگاه امتیاز میدهند؟ اگر استاد دانشگاه تولید کرد، باید قدرش را دانست اما اگر او در این تلهٔ ترجمه بود و تولید قلابی کرد، باید او را تنبیه کنند نه تشویق. استادی که ۳۰۰ مقاله دارد، تولید نکرده بلکه ترجمه کرده است. باید این تولیدهای قلابی کنار گذاشته شود و تولید واقعی صورت بگیرد» (ص ۸۵). این حرف درست است، بنده هم با این نظر ایشان مخالف نیستم. ایشان درست میگویند. بسیاری از آنچه در نظام دانشگاهی ما تولید علمی محسوب میشود، در واقع بهنوعی ترجمه است. برخی اساتید متنهایی را ترجمه میکنند، با یک رشته ارقام و آمار ترکیب میکنند و چیزی به نام مقاله یا کتاب ارائه میدهند! اما در این میان، پرسش این است که چه عاملی در غرب وجود دارد که ما را وادار به ترجمهٔ آثار آنان کرده است؟ آیا ما نباید فقط خودمان را سرزنش کنیم؟ استادان خودمان را؟ دانشگاههای خودمان را؟ نظام آموزشی خودمان را؟ آیا ما باید خود را سرزنش کنیم که چرا این بیماری مهلک در ما ایجاد شده، یا دانشگاهیان را متهم کنیم به اینکه پایگاه و مزدور استعمار هستند؟ بهراستی، آیا استعمار (یعنی همان کشورهای غربی) ما را به این تلهٔ ترجمه انداختهاند؟ آن هم بهصورت عمدی؟ یا خود ما براثر برداشتها یا بر اساس آییننامهها، بخشنامهها و رویههای نادرستی که مثلاً در آموزش عالی داریم استادان را به این وادی کشاندهایم؟
در مورد دیگر نیز میفرمایند: «آثار کانت و دکارت را ترجمه کردهایم و اگر ترجمه کنیم متوجه میشویم در آن استعمار وجود داشته است» (ص ۸۵). من از یکی دو تن از استادان همکار در رشتهٔ فلسفه پرسیدم که آیا در آثار دکارت یا کانت از استعمار دفاع شده است؟ پاسخ دادند: «تا آنجا که ما مشاهده کردهایم، در آثار کانت و دکارت صحبت از این مسائل نیست. صحبت از عقل و ارزش عقل و خِردگرایی و از این دست مسائل است.»
نویسنده میگوید: «از این ترفندهای استعمار برای بهاصطلاح گمراه کردن ما، یا برای عقب نگهداشتن ما [استفاده میشود و] اینکه غربیها نمیگذارند ما رشد کنیم. از ما میخواهند به ترجمه پناه ببریم و در همان حد بمانیم و از آن جلوتر نرویم. بنده برای دورهٔ دکترای مطالعات ترجمه برنامه نوشتم. استادی (البته بعدها توبه کرد) نوشت که چه معنا دارد که یک استاد و یا دانشجوی دکترای ایرانی حرف بزند و نظریهپردازی کند؟! یعنی شعور ایرانی به اندازهٔ آمریکایی نمیرسد. اما بنده به دانشجویان میگویم ما در ایران در این رشته از آمریکا جلوتر، برتر، تواناتر و فهمیدهتر هستیم. یعنی ما به خودمان اطمینان و باور داریم. چیزی نیست که آنها بگویند و ما نفهمیم و دنبالهرو آنها باشیم. ما حرف میزنیم، آنها تعجب میکنند» (ص ۸۶). باید از استاد ملانظرِ استعمارستیز و استاد مطالعات ترجمه پرسید: جناب استاد! غربیها در کدام کتابها، مقالهها، همایشها، و یا برنامههای رسانهای خود از ما ایرانیها خواستهاند به ترجمه پناه ببریم و در همان حدّ بمانیم و از آن جلوتر نرویم؟! و جالب توجه است در ادامه با روایتی متناقض با این موضع میفرمایند: «بنده به کمک یکی از دانشجویان مقالهای نوشته بودم که آن را به خانم فرتا، استاد دانشگاه اُتاوا دادم، و پروفسور فرتا خیلی خیلی تحتتأثیر این مقالهٔ مشترک من و خانم ایرانی قرار گرفتند و استقبال کردند» (ص ۸۶). در جملهٔ قبل میفرمایید که «غربیها میگویند شما اجازه ندارید نظریهپردازی کنید» ولی بعد میفرمایید که یک استاد غربی از دانشگاه اتاوای کانادا کارتان را تحسین کرده است!؟ این ادعا که کارهایی که ما در زمینهٔ ترجمه و مطالعات ترجمه انجام دادهایم «جلوتر و برتر بوده» و ما «تواناتر و فهمیدهتر از این رشته در آمریکا هستیم» بر اساس کدام آمار و شواهد است؟ نیاز به سند داریم. فرضاً باید بگویید که مقالههایمان یا کتابهایمان، آموزشهایمان در زمینهٔ ترجمه از این برتریها برخوردار است، ولی در آمریکا اینگونه نیست (به لحاظ عددی، آماری و کمّی بفرمایید، و یا به لحاظ کیفی). کلّیگویی نهتنها سازنده نیست، بلکه گمراهکننده است. تمام اینها به کنار، مگر غربیها در جایی و در نشستی، کتابی، مقالهای، به ما تهمت ناتوانی و بیکفایتی علمی زدهاند؟! مگر غربیها از انتشار مقالات نویسندگان ایرانی در نشریات و یا مؤسسات نشر خود جلوگیری کردهاند؟! اگر سندی در دست دارید ارائه فرمایید: قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ.
در فرازی دیگر این مضمون را میفرمایند که «غربیها آمدند، بردند، و دزدیدند. کتابهای دستنویس ما را بردند». در این مورد نیز از آقای دکتر ملانظر انتظار داشتم دستکم عناوین یک یا دو اثر از آثاری را اسم ببرند که غربیها از ما دزدیدهاند و بردهاند! البته ایشان به گونهای سخن میگویند که انگار هزاران کتاب دزدیدهاند و مخفی کردهاند! اما متأسفانه دریغ از ذکر عنوان حتی یک کتاب. اما برای اطلاع استاد و همفکرانشان بگویم: غربیها در دانشگاههای مختلف، در مراکز پژوهشی مختلف، در موزههای مختلف، هزاران نسخه دستنویس فارسی و عربی یا زبانهای دیگر را بردهاند و روی آنها کار کردهاند و در بهترین حالت نگهداری کردهاند و میکنند. آنها را تصحیح کردهاند و به ما معرفی کردهاند و فهرست آنها موجود است. و این موضوع پنهانی نیست. به عنوان مثال، فهرست نسخههای خطی فارسی موجود در کتابخانهٔ ملّی بریتانیا (حدود چهار هزار عنوان که همه مشخصاند و روی همهٔ آنها کار شده است) را ملاحظه کنید. حداقل، شخص من به صورت دقیق در یکی از کتابهای خودم با عنوان انیرانی در خدمت فرهنگ و تمدن ایرانی (۱۳۹۶) حداقل ۱۰ یا ۱۵ نمونه از این مجموعههای کتابشناختی دستنویسهای فارسی بعضاً چند جلدی را نام بردهام. اجازه دهید به عنوان نمونه چند مورد را ذکر کنم: مجموعهٔ کتابشناختی سه جلدی چارلز ریو (C. P. H. Rieu) که بریتانیایی است، کتابشناسی چند جلدی ویلهلم پرچ (W. Perch) در دانشگاه برلین، کتابشناسیهای ادوارد زاخو (E. Zachu)، هرمان اته (C.H. Ethe)، جی اومر (J. Ommer)، و یا مجموعهٔ کتابشناختی نسخههای خطی فارسی دانشگاه سنپیترزبورگ روسیه. این مجموعهها کتابهای دزدیده شده نیستند بلکه خود ایرانیها یا از سر فقر و تنگدستی یا حرص و آز آنها را فروختهاند. فرنگیها هم کتابها را نبردهاند که آتش بزنند، بلکه بردهاند تا مطالعه و تصحیح کنند.
اکنون برای تلطیف فضای بحث، فقط دو نمونه ازاینگونه آثار را که گفته میشود غربیها دزدیدهاند(!)معرفی میکنم. یکی از آنها شاهنامه است! اولین نسخههای مدوّن شاهنامه کار غربیها بوده است. همهٔ شاهنامهشناسان و فردوسیپژوهان طراز اول ایرانی (از علامه محمد قزوینی، حسن تقی زاده و سعید نفیسی گرفته تا استاد دکتر جلال خالقی مطلق) اذعان کردهاند که هرچه در مورد شاهنامه و شاهنامهپژوهشی داریم، پیش از همه وامدار ایرانشناسان غربی است. من در کتاب انیرانی در خدمت فرهنگ و تمدن ایرانی گفتهام که تا قبل از سال ۱۳۱۳ (برگزاری هزارهٔ فردوسی در تهران و مشهد) که کارهای غربیها در مورد شاهنامه چاپ شد، تمام نوشتههای ما ایرانیها در طول تاریخ خودمان تا آن زمان حتی به ۲۰۰ صفحه هم نمیرسیده است! نه مقاله داشتهایم و نه کتاب! درصورتیکه در غرب، ۲۰۰ سال پیش راجع به شاهنامه کتاب نوشته شده است که ما ترجمههایشان را داریم. همچنین مقالههای بسیار زیادی دربارهٔ شاهنامه نوشته شده که ما هنوز که هنوز است در حال ترجمهٔ آنها هستیم و متأسفانه توان آن نداریم که همه را ترجمه کنیم. از خادمان غربی پیشگام شاهنامهپژوهی این نامها فراموش ناشدنی است: ترنر ماکان و لومسدن (هر دو انگلیسی)، ژول موهل (فرانسوی)، تئودور نولدکه، فوللرس، وولف، و روکرت (هر چهار نفر آلمانی) و بِرتلِس (روسی). همچنین از یاد نبریم که هنوز هم کهنترین نسخهٔ خطی باقی مانده و شناختهشدهٔ شاهنامه، نسخهٔ خطی کتابخانهٔ فلورانس ایتالیا است!
یکی دیگر از کتابها یا آثار ربوده شده(!) از مملکت ما مثنوی مولانا است. نخستین کسی که گنجینهٔ آثار مولانا را جمعآوری و تصحیح و به ایرانیها معرفی کرد، یک استاد انگلیسی به نام رینولد الین نیکلسون (R. E. Nicholson) بود. همهٔ مولویشناسان درجهٔ یک ایرانی (روانشاد استاد بدیعالزمان فروزانفر، کریم زمانی، عبدالکریم سروش و دکتر محمدعلی موحد) گفتهاند هر آنچه ما انجام دادهایم ذیل کار نیکلسون قرار میگیرد. جالبتوجه اینکه نیکلسون هیچگاه سفری هم به ایران نکرده بود ولی ۴۵ سال دربارهٔ مولانا و آثارش پژوهش کرد. او نهتنها کل مثنوی معنوی را تصحیح کرد، بلکه تمام اشعار مولانا در مثنوی را نیز به انگلیسی برگرداند (با آنهمه دشواری ترجمهٔ شعر، و آن هم شعر فارسی و بهویژه شعر عرفانی حضرت مولانا) و آنها را نقد و بررسی کرد. او عمری را بر سر پژوهش دربارهٔ مولانا گذاشت.
*
باری، در هر حال ما همگی به گونهای دانشجوی مکتب ترجمهپژوهی هستیم، و انتظار میرود سخنان ما در هر زمینهٔ مرتبط با ترجمه، متکی به استدلال منطقی، مستند به ارقام و آمار، و سند و مدرک باشد، و از سخنان کلّی، شعاری، احساسی، غیر مستند و غیر مرتبط با اصول و معیارهای تاریخنگاری ترجمه خودداری کنیم.
* مترجم، استادیار دانشگاه شهید چمران اهواز
منابع
آذرنگ، عبدالحسین (۱۳۹۴). تاریخ ترجمه در ایران: از دوران باستان تا پایان عصر قاجار. تهران: نشر ققنوس.
امام، عباس (۱۳۹۶). انیرانی در خدمت فرهنگ و تمدن ایرانی. تهران: نشر یادآوران.
امامی، کریم (۱۳۷۲). از پست و بلند ترجمه (جلد نخست). تهران: نشر نیلوفر.
امامی، کریم (۱۳۸۳). از پست و بلند ترجمه (جلد دوم). تهران: نشر نیلوفر.
امیرفریار، فرخ (۱۳۷۹). «کارنامهٔ ۱۵۰ ساله ما در ترجمه». مجموعه مقالات نخستین همایش ترجمهٔ ادبی در ایران (به اهتمام دکتر علی خزاعی فر)(صص ۵۷-۷۲). مشهد: نشر بنفشه.
ملانظر، حسین (۱۳۹۶). «سیطرهٔ مُدزدگی در بازار ترجمه (گفتگو در باب مناسبات ترجمه و استعمار)». ماهنامهٔ تحلیلی فرهنگ و اندیشه، ویژهنامهٔ روزنامهٔ قدس (سال اول، آذر ۱۳۹۶، صص۸۲-۸۶).
میرعابدینی، حسن (۱۳۷۹). «سیر تاریخی ترجمهٔ داستان در ایرا». مجموعه مقالات نخستین همایش ترجمهٔ ادبی در ایران (به اهتمام دکتر علی خزاعی فر) (صص ۲۵۹-۲۶۸). مشهد: نشر بنفشه.
Karimi-Hakkak, A. (2013). Persian Tradition. Routledge Encyclopedia of Translation Studies (M. Baker & G. Saldanha). London & New York: Routledge.
این یادداشت پیشتر در مجله جهان کتاب منتشر شده است و در چهارچوب همکاری انسانشناسی و فرهنگ و جهان کتاب بازنشر میشود.