انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ترامپ برای طرفدارانش مظهر گُلیسم آمریکایی است

هنری اولسون: «ترامپ برای طرفدارانش مظهر گُلیسم [۱] آمریکایی است » به عقیده این کارشناس سیاسی دنالد ترامپ یک محافظه‌کار غیرعادی است که مقبولیت عام ندارد. انتخابات ایالات متحده در قالب رأی دهندگان مستقل برگزار می‌شود.

صحبت‌ها توسط «ژیل پَری»(گزارشگر در واشینگتن) ضبط شده است.

هنری السون کارشناس مرکز اخلاق و سیاست عمومی و اتاق فکر محافظه کاران در واشینگتن، ایالات متحده است. او متخصص حزب جمهوری‌خواه است.
دونالد ترامپ امروز کاندیدای جمهوری‌خواهان در انتخابات ۸ نوامبر است. ولی او موجب سکوت آنهایی است که متقاعد شده‌اند درواقع او جمهوری‌خواه نیست، او دقیقاً کجا قرار گرفته است؟

اصطلاح محافظه‌کار به‌دلیل اینکه معانی مختلفی از آن برداشت می‌شود پیچیده است. اگر به ویژگی‌های اصلی جنبش محافظه‌کاری آمریکا توجه کنیم، دونالد ترامپ در بهترین حالت محافظه‌کاری «بی‌قاعده» محسوب می‌شود.اظهارات امروزی او متناقض با حرف‌‌های چند سال پیش اوست. ولی اگر «محافظه‌کار» را در برابر سوسیالیسم یا سوسیال دموکراسی تعریف کنیم بی شک او یک از آنها است. درطول کمپین انتخاباتی‌اش هرگز ایرادی از نابرابری نگرفت و انتقادی از قوانین بازار و یا برنامه‌های تقسیم دوباره ثروت توسط دولت نکرده است.اگر شما محافظه‌کار را کسی بدانید که اهمیت زیادی بر هویت ملی قائل است و حکومت باید از منافع ملی با تمام وجود دفاع کند، در این صورت ترامپ یک محافظه‌کار است چون کمپین او بر این عقیده استوار است. او به وضوح راست‌گراست، هرچند با این ترکیب بین مسیحیت سنتی و طرفداری از نظریه‌های کلاسیک اقتصاد لیبرال، یک محافظه‌کار مرسوم آمریکایی محسوب نمی‌شود.

بعضی جمهوری‌خواهان قبلاً مرگ حزب بزرگ سابق (GOP)را با خانواده بوش‌ها را اعلام کرده بودند. آیا دونالد ترامپ می‌تواند دوباره حزب جمهوری‌خواه را ازنو بسازد؟

همانند هر سیستم سیاسی که با دو حزب بزرگ، آن‌ها درپی یک ائتلاف بزرگ هستند. قبل از ترامپ، این حزب به چهار فراکسیون تقسیم می‌شد: محافظه‌کاران انجیلی که بر مسائل جامعه تمرکز دارند، محافظه‌کاران مالیاتی که تاکید زیادی بر کاهش نقش دولت و اساس قرار دادن پرداخت مالیات دارند، میانه‌روها که نگران توان دولت فدرال هستند نه بزرگی آن و با مسائلی مثل طلاق و سقط جنین مشکلی ندارند. و در آخر محافظه‌کاران میانه‌رویی قرار دارند که بیشتر خود را جمهوری خواه می‌دانند تا محافظه‌کار، برای آنها هدف این است که جلو دموکرات‌ها گرفته شود و دولت را در اختیار بگیرند بدون آن‌که هیچ جنگ صلیبی به راه بیاندازند.

دو گروه اول جناح راست و حدود ۳۰% را تشکیل می‌دهند، جناح سوم چپ از وزنه و اهمیت کمتری برخوردار است و آخرین گروه اکثریت را شامل می‌شود؛ آنها کسانی بودند که کمک کردند «جان مک کین» در سال ۲۰۰۸ و «میت رامنی» در سال ۲۰۱۲ پیروز شوند. دونالد ترامپ پنجمین فراکسیون را به این ائتلاف افزوده است که ازحدود ۳۰% وزنه رأی برخوردار است. ایده مرکزی این فراکسیون بر هویت ملی استوار است و نمی‌خواهد که حکومت همه چیز را به‌هم بریزد و نقش فعالی در دفاع از آن بازی کند، و از مردم در برابر جهانی‌سازی یا تحولات اجتماعی دفاع کند، و به آنها کمک کند با شرافت زندگی کنند. ترامپ چنین چیزی آورده است نه به خاطر اینکه او بیشتر از سایر کاندیدا‌ها قدرت دارد بلکه به خاطر اینکه تک تک کاندیدا‌ها توسط حداقل یکی از این چهار فراکسیون غیر قابل قبول ارزیابی شدند.

رای‌دهندگان به سرعت پشت سر ترامپ ایستادند.آیا از قبل به این اتفاق نظر دست یافته‌اند؟

در سیستم ما عکس‌العمل قبیله‌ای از اهمیت زیادی برخوردار است: ۳۰% آمریکایی‌ها خود را جمهوری‌خواه می‌نامند و قوی‌ترین حس در بین آن‌ها ضدیت با حزب دموکرات است. آن‌ها از قبل از دنالد ترامپ حمایت می‌کردند که از بین‌ آن‌ها کسانی هستند که فرد دیگری را ترجیح می‌دهند. ضعف آن در این ارقام نهفته است: فقط ۳۰ تا ۳۳ درصد از رای‌دهندگان کشور را شامل می شود. هیچ حمایتی از طرف ۲۴ یا حتی ۳۵ درصدی که خود را دموکرات می‌دانند نخواهد داشت؛ برای این‌که از او نفرت دارند. همه چیز نزد مستقل‌ها اتفاق می‌افتد. و ارقام نشان می‌دهند که این افراد ترجیح می‌دهند به او رأی ندهند.

چرا؟تمنتنتلتناتنتعنتازیاده

هرچند نظرسنجی‌های بیرون آمده از صندوق‌های رأی در دور اول، نظر رأی‌دهندگان را در این رابطه زیر سؤال نبرد. با این‌حال می‌توان گفت روش و پیشنهادات او مرکزیت ندارند. اگر انتخابات ریاست جمهوری رفراندمی درباره ‌آقای ترامپ بود بی‌شک او بازنده بود. دونالد ترامپ مانند «ژان-مارین لوپن» ۲۰۰۲ نیست. او قادر است میزان رأی دهندگان به خود را زیاد کند. پس تمام تلاش‌ها در کمپین پیش رو همین است. تا آنجا که می‌دانیم امسال اتفاقات بی‌سابقه‌ای روی می‌دهد: حالِ طرفداران هر کدام از کاندیدا‌های این دو حزب بزرگ از رقیب به‌هم می خورد و برای مستقل‌ها بدترین انتخاب به شمار می‌رود. تقریباً شبیه آن چیزی است که شما در فرانسه ممکن است دور دومی بین «ماری لوپن» در برابر «ژان لوک ملانشون» داشته باشید.

دونالد ترامپ می‌گوید که جنبشی به راه انداخته است. آیا قادر است GOP را دگرگون سازد؟

اگر آقای ترامپ برنده انتخابات شود، وضعیتی بی سابقه از رئیس جمهوری غیر محبوب که عملاً هیچ ارتباطی با گردانندگان حزبش ندارد، خواهیم داشت. این اتفاق GOP را دگرگون خواهد کرد. دنالد ترامپ بر سر مسائل مختلف با رئیس حزبش در کشمکش خواهد بود. در یک سیستم دموکراتیک، حزب به رهبر خود مشروعیت و محدودیت در قدرت اعطا می‌کند. در حالت دوم به او این پیام را می‌دهد که تحت شرایطی او در انتخاب‌هایش محدودیت دارد چون او جزئی از کلیتی است که از قبل وجود دارد. دونالد ترامپ در این روابط درگیر نیست، او کمتر توسط حزب محدود شده است و مورد دوم خیلی کم دست و پای او را بسته است. اگر او موفق شود حزیب تغییر خواهد کرد. تصور می‌کنم که او به «برج ترامپ» برخواهد گشت تا میلیون‌ها دلار درآمد کسب کند، ولی این میلیون‌ها رأی دهنده که برای او به حرکت درآمدند همچنان آنجا خواهند بود و فکر نمی‌کنم کسی برنامه‌ای برای جمع کردن آنها نداشته باشد. این فراکسیون خواهد بود که در ادامه با سایر جریان‌ها متحد می‌شود تا اکثریت را به‌وجود آورد و این کار می‌تواند حزب را نیز تغییر دهد. با چه کسانی متحد شود؟ با میانه‌روها، برای این‌که نقش مهمی برای مذهب در سیاست قائل نیستند؟ با جناح راست غیرمذهبی، برای این‌که آنها همان برنامه‌های محدود کننده برای مهاجرت را دارند؟ هنوز معلوم نیست، ولی این موضوع می‌تواند به حزب جمهوری‌خواه مرکزیت کمتری از لحاظ ایدئولوژیک دهد و از نظر پراکماتیسم حکومتی آنرا برجسته کند و بیشتر در جهت مسائل کشورحرکت می‌کند و مشکلات بین‌المللی کمتر مورد توجه قرار خواهد گرفت.

.این فراکسیون ملی‌گراست؟

هویت ملی برای آن‌ها مهم است، ولی آن ناسیونالیسمی نیست که شما در اروپا می‌بینید. برخلاف آن‌چه که از «جبهه ملی در فرانسه» دیده می‌شود، بیشتر نوعی «گولیسم آمریکایی» است. دیدگاهی که این فراکسیون بر اساس آن خود را بازمی‌شناسد بسیار متفاوت از سایرین است. ممکن است که این اتحاد به‌وجود نیاید. در این‌صورت، می‌توان چنین برداشت کرد که GOP به باخت خود در انتخابات ریاست جمهوری ادامه خواهد داد برای این‌که ترکیب «پیشا-ترامپ»ی ایجاد یک اکثریت را ناممکن می‌سازد. توافقات ضروری از طرف تعدادی از فراکسیون‌ها غیرقابل قبول به حساب می‌آیند. GOP «پیشا-ترامپ»ی نمی‌تواند تحت هدایت رهبری ضعیفی چون «میت رامنی» و تنها تحت خط ‌مشی منفی -«این است آن‌چه که ما نیستیم»- که زیاد اغواکننده هم نیست، متحد شود.‌

رابرت کاگان، چهره نئومحافظه‌کار مقاله‌ای تحت عنوان «فاشیسمی که در راه است» نوشته است.آقای ترامپ از پیش‌روی دست برنداشته و در مرکز همه‌چیز قرار دارد. چطور GOP می‌تواند خود را با آن وفق دهد؟

این سؤال که او انتخابات ریاست جمهوری را خواهد برد بی‌معنی است. به نظر منتقدان سیاسی او مردی کهنسال است. او مسن‌ترین رئیس‌جمهوری منتخب کاخ سفید خواهد بود. اگر ببازد هرگز به سیاست بازنخواهد گشت. ترامپ نگاه خاصی در اجرای قدرت شخصی دارد که به‌زحمت هماهنگ با سیستم است. در درجه اول، با سیستم وطن‌پرستی آمریکایی، سپس با نظام قانون اساسی که قدرت ریاست‌جمهوری را محدود می‌کند. نهاد‌های ما، به‌لحاظ تاریخی برای جلوگیری از این کار به‌وجود آمده‌اند. اما اقدامات او می‌تواند به گسترش تعریف قدرت‌های اجرایی بیانجامد، که تضعیفی برای جمهوریت آمریکایی خواهد بود.

آیا می‌توان آقای ترامپ را در جمع پیشینیان تاریخ آمریکا گنجاند؟

با پژوهش بیشتر می‌توان به روابطی دست یافت ولی او واقعاً بی‌همتاست. آن‌چه که روشن است او هیچ ارتباطی با جریان ضدحکومتی محافظه‌کاران آمریکایی ندارد. او مانند «بَری گلدواتر» دیروز و Tea Party امروز، اعتقاد ندارد که یک حکومت مهم آزادی آمریکایی را تهدید می‌کند؛ او معتقد نیست که برنامه‌های توزیع‌ دوباره ثروت تهدیدی برای آزادی هستند؛ او باور ندارد که اعمال قدرت به خودی خود مورد سوظن باشد. او مخالف سه ایده مرکزی است که هویت محافظه‌کاران را تعریف می‌کند. ولی او بر سر موضاعات دیگر نارضایتی به راه انداخته است. انتخاب‌کنندگان او با ایده‌های او مخاف نیستند، این ایده‌ها زیاد به ‌آنها مربوط نیستند. Tea Party مانند محافظه‌کاران مسیحی باید از خواب بیدار شده و بفهمند که وزن‌شان در عرصه حزب جمهوری‌خواه چنان کم شده است که قابل تصور نیست. این گروه‌ها در طول سال‌های گذشته تصور عمومی از GOP و مرزهای بین آنچه که محافظه‌کاری است و یا نیست را تعریف کرده‌اند. آن‌ها در عرصه حزب خود به اقلیت تبدیل شده‌اند و اگر متوجه این موضوع نباشند اقلیت‌تر خواهند شد.

[۱] گولیسم: موضع سیاسی فرانسه بر اساس افکار و فعالیت‌های شارل دو گل رهبر مقاومت فرانسه در جنگ جهانی دوم و پایه گذار جمهوری پنجم فرانسه.

منبع: لوموند