انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تحلیل و بررسی فیلم کاپیتان خارق‌العاده

 

فیلم captain fantastic در ژانر کمدی و درام که توسط کارگردان امریکایی به نام مت راس (Matt Ross) ساخته شد و در سال ۲۰۱۶ بر روی پرده سینما رفت. این فیلم زندگی خانواده ای با تفکرات خاص فلسفی و اجتماعی را به تصویر می کشد که محل زندگی خود را خارج از ساختار اجتماعی و بیرون از شهر و در درون جنگل های اطراف اقیانوس آرام انتخاب کرده اند. خانواده ای هشت نفره که در کلبه چوبی در میان انبوهی از درختان زندگی می کنند. پدر خانواده شیوه زندگی در جنگل و فنون شکار و جمع آوری غذا و حتی دفاع شخصی را به فرزندان خود آموزش می دهد. در عین حال به جای مدرسه خود مسئولیت آموزش سواد فرزندان را به عهده گرفته و هرشب کتاب هایی را مطالعه می کنند و آن ها را ملزم به پاسخگویی در برابر فهم و درک کتاب ها می کند. به هنگام روایت این قسمت از داستان آهنگی زیبا در پس زمینه پخش می شود و این پیام را به مخاطب القا می کند که زندگی در این فضای به دور از سیستم های اجتماعی که بر شهرها مسلط است با آرامش و نشاط بیشتری در جریان است. گویی تا اینجا داستان روایت گر جامعه ای می باشد که هنوز نهادهای مختلف اجتماعی در آن ابراز وجود نکرده اند و درواقع همه وظایف و مسئولیت ها بر عهده خانواده می باشد. جامعه ای که هنوز روابط مبادلاتی واجتماعی نظام سرمایه داری عمیقا در درون آن رسوخ نکرده است. و خانواده در مرکز حوزه بازتولید اجتماعی قرار گرفته است.

اما در ادامه داستان اتفاقی رخ می دهد که به اجبار این خانواده را برای چند روز وارد محیط و فضای شهری می کند. مادراین خانواده که با نوعی بیماری درگیر است تمام اوقات خود را در بیمارستانی در مرکز شهر به دور از خانواده سپری می کند. و در آخر دست به خودکشی می زند. پدربزرگ این خانوده که فردی سرمایه دار و از جایگاه اجتماعی خوبی در جامعه برخوردار است خبر مرگ مادر را به خانواده اش می دهد. و کارهای مربوط به کفن و دفن او را انجام می دهد. دقیقا در همین نقطه و در حوالی همین اتفاقات ناخواسته است که حالت زندگی عادی با چالش روبرو می شود. این خانواده که نماد جامعه ای سنتی و به دور از نهادهای اجتماعی است اکنون باید به واسطه مرگ یکی از عزیزان خود وارد فضای شهری بشود و ساختار اجتماعی متفاوتی را تجربه کند. سوار بر وسیله نقلیه خود می شوند و کلبه چوبی خود را برای شرکت در مراسم کفن و دفن مادر به سمت اجتماع شهری ترک می کنند. در لحظه ورود به شهر دوربین با ظرافت خاصی سعی در نمایش نمادهای مخصوص به فضای شهری می کند. ساختمان ها و برج های بزرگی که مرزهای آسمان را شکسته اند، پل های غول پیکر، قطارها و خودروهایی انبوه که هرکدام مسیر نامعلومی را طی می کنند، کارخانه ها، فروشگاه های بزرگ مواد غذایی، زمین های کشاورزی که به صورت مکانیزه اداره می شود و فرزندان این خانواده که با حیرت تمام از درون خودرو به این نمادهای شگفت اگیز خیره شده اند. برای صرف غذا وارد یک رستوران می شوند. فرزندان با تماشای منوی غذا با انبوهی از غذاهای متنوع مواجه می شوند. هر کدام میل به چشیدن غذایی دارن که از دیدگاه پدر خانواده ممنوع می باشد. پدری که به نوعی ریاست این جامعه کوچک سنتی را بر عهده دارد بالاخره از قوه زور و اجبار استفاده می کند و مانع از مصرف چنین غذاهایی می شود. اکنون فرزندان فضای اجتماعی و کالاهای جدیدی را مشاهده و تجربه می کنند. فرزندان با دلخوری از رییس این جامعه کوچک (پدر) از رستوران خارج می شوند. در این لحظات می شود گفت که از درون تز پدر یک نوع آنتی تز در حال شکل گیری است که به مرور زمان انتظار می رود گزاره اولیه خود را به طور کامل نفی کند.

هوا که رو به تاریکی می گذارد این خانواده برای گذراندن شب و صرف شام به عنوان مهمان وارد خانه یکی از خویشاوندان خود می شوند. بواسطه میز شام مکالمه ای قابل توجه میان فرزندان این دو خانواده که نشانه ای از دو جامعه متفاوت است رخ می دهد. فرزندان جامعه سنتی از الهه بالدار یونان صحبت می کنند و با تعجب از چگونگی پخت و پز غذا سوال می پرسند اما فرزندان جامعه شهری مدرن  به عنوان مثال از نماد آدیداس صحبت می کنند. فرزند جامعه سنتی می پرسد آدیداس دیگر چه کسی است؟ آن ها با تمسخر جواب می دهند که آدیداس انسان نیست بلکه نوعی کفش است. کارگردان به دقت تفاوت میان کودکانی که در دو جامعه و فضای متفاوت رشد کرده اند را به تصویر می کشد. در ادامه رقابتی میان فراد این دو نوع جامعه به لحاظ اطلاعات عمومی شکل می گیرد. در اینجا فیلم نشان می دهد که افراد تربیت شده جامعه سنتی از اطلاعات بهتری نسبت به افراد جامعه مدرن برخوردار هستند. درواقع به نوعی مقایسه ای میان بازده ساختار مدارس در فضا و ساختار شهری و فضای جامعه سنتی که فرزندان توسط خانواده تربیت شده اند رخ می دهد. جامعه مدرن خواستار زندگی با ثبات و ساختار آموزشی به طور یکسان برنامه ریزی شده و در نتیجه به دست آوردن یک شغل واقعی برای فرزندان خود است اما جامعه سنتی خواستار یادگیری مسائلی که از کیفیت و کاربرد بیشتری در زندگی برخوردار می باشد. کارگردان با سکانس های قابل تامل جدال میان این دو ساختار آموزشی را در قالب بحث و جدل میان پدران این دو خانواده نشان می دهد. در این فیلم فرزندان جامعه سنتی را دارای اطلاعات بسیار عمیقی از انواع بیماری های انسان، حقوق بشر، موسیقی و فلسفه نشان می دهد. و در مقابل فرزندانی که فضا و ساختار اجتماعی شهری را تجربه کرده اند با شنیدن چنین اطلاعاتی در حیرت و تعجب قرار می گیرند. درواقع کارگردان تضادهایی را از کالاهای مصرفی در دو جامعه متفاوت به تصویر می کشد. جامعه سنتی بیشتر با طبیعت و کتاب و تاریخ دست و پنجه نرم می کند و جامعه مدرن بیشتر با کالاهای نظام سرمایه داری احاطه شده اند و تلوزیون و بازی های کامپیوتری و غیره به موارد مهم زندگی آن ها تبدیل شده اند که بیشتر جنبه سرگرمی و گذران اوقات فراغت را دارند.

اما بالاخره لحظه کفن و دفن و انجام مراسم مذهبی فرا می رسد. همه مردم با لباس و ظاهری تقریبا مشکی رنگ و یکسان و یکدست  در کلیسا حضور پیدا کرده اند و کشیش شروع به خواندن دعا و انجام مراسم مذهبی می کند. در میانه این مراسم خانواده جامعه سنتی وارد سالن می شوند. اولین چیزی که توجه مخاطب را به خود جلب می کند تفاوت در نحوه پوشش افراد این دو نوع جامعه است. آن ها با لباس هایی رنگارنگ و خارج از ساختار و عرف جامعه مدرن وارد سالن شده اند و توجه همه افراد حاضر را به خود جلب می کنند. آن ها رسومات مذهبی دین رسمی را قبول ندارند. و درواقع خواستار تغییر در انجام مناسک مذهبی می شوند اما با برخود نیروهای امنیتی مواجه می شوند و آن ها از کلیسا خارج می کنند. آن ها می خواهند جسد مادرشان را بسوزانند اما تاب تحمل در مقابل این مراسم رسمی را ندارند. درواقع کارگردان جامعه سنتی را فاقد قدرت برای مقابله با ساختار جامعه مدرن نشان می دهد. و در آخر افراد جامعه سنتی مجبور می شوند شبانه و به صورت پنهانی جسد مادر خود را از قبر بیرون بکشند و با توجه به اعتقادات خود مراسم کفن و دفن را به سرانجام برسانند.در لحظات پایانی پدر خانواده سنتی در مقابل افراد جامعه سنتی تسلیم می شود و خواهان این است که فرزندان خود را به دست ساختارهای شهر مدرن بسپارد. اما کارگردان حد میانی را در بین جامعه سنتی و جامعه مدرن به تصویر می کشد. به این معنا که آن ها فضای خانگی سنتی و شیوه مصرف کشاورزی را انتخاب می کنند و در عین حال در نظام ساختاری و اجتماعی شهر مدرن زندگی می کنند. و حتی فرزندان خود را نیز وارد ساختار آموزشی این جامعه مدرن می کند.

نتیجه:

Captain fantastic فیلمی بسیار جذاب و زیبا که درواقع دو جامعه همراه با دو دیدگاه و تفکرات مختلف را در رقابت با یکدیگر به تصویر می کشد. جامعه ای سنتی که منکر اکثر جوانب و نهادهای زندگی شهری است و خانواده ای که در فضای شهری زندگی می کند و تاب تحمل رفتار و عقاید افراد جامعه سنتی را ندارد و آن ها را در ساختار خود هضم نمی کند. اما در آخر کارگردان حد واسطی را میان این دو جامعه برمی گزیند که درواقع برآیندی است از هر دو جامعه سنتی و مدرن که هیچکدام خواستار حذف دیگری نیست. می شود گفت کارگردان خواستار به تصویر کشیدن یک نوع صلح میان دنیای سنتی که به حفظ زیست انسان منجر می شود و دنیای مدرن برقرار می کند. به نظر می آید که او در آخر می خواهد بگوید که می شود فضایی سنتی و مدرن را در کنار یکدیگر نگهداشت.

پایان