انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تجزیه و تحلیل گفتگو براساس الگوی هایمز در سکانسی از فیلم گذشته

سعید اسلامی‌راد

 

بررسی الگوهای موجود در زبان شناسی در جهت شناسایی فرم و محتوای همه آن چیزی است که چه از طریق زبان و چه به هنگام صحبت کردن با توجه به زبان بدن و نیز حال و هوای مسلط در گفتمان دیالوگی است که بین افراد در جریان است. از این رو در انسان شناسی زبان شناختی همواره چیزی که مهم ترین اهداف این تحلیل ها در نظر گرفته می شود راهکارها، فرم های بیانی، شیوه ها، لحن ها، زبان ها(چه زبان کلامی و چه زبان بدن)، هنجارها، اهداف ارتباط و دیگر نمونه هایی است که در یک کلام هدف ارتباط تلقی می شود. بدیهی است که زبان بعنوان یک مجرای ارتباطی گاه از توانایی های بالقوه ای برخوردار است که چون گنجینه ای(لانگ در زبان سوسور) انواع فرم ها یا پارول ها را موجب می شود و نیز در زمان هایی این ابزار ارتباطی از هدف و مجرای موردنظر خارج شده و گوینده از دیگر تمهیدهای بیانی در جهت ارائه معنا بهره مند می شود؛ بدیهی است که معنا بعنوان یک فرآورده (نه چیزی آماده و در دسترس) حاصل برهم کنش و خلاقیت شنونده و گوینده بطور همزمان است که کوچکترین خللی در این فرایند معنایابی یا دلالت پردازی موجب بروز انواع ابهامات معنایی و نیز ایجاد سوء تفاهم هایی می شود که زبان را از چرخه ارتباطی خود خارج می کند. از همین رو هایمز با ارائه الگویی در جهت تجزیه و تحلیل گفتار بصورت مقایسه ای هشت مورد یا فاکتور را برای این مهم ذکر می کند که بطور مخفف S-P-E-A-K-I-N-G نامیده می شود: این هشت مورد عبارتند از :

۱) صحنه یا وضعیت (Setting)

۲) مشارکت کنندگان (Participants )

۳) اهداف (Ends)

۴) تسلسل اجراها (Act Sequence)

۵) کلید (Key)

۶) ابزارمندی (Instrumentalities)

۷) هنجارهای متقابل و تفسیر (Norms of Interaction and Interpretation)

۸) ژانر (Genre)

 

در این نوشتار در جهت ارائه نمونه ای از روش اجرای این الگو در تجزیه و تحلیل زبان یکی از سکانس های فیلم سینمایی گذشته Le Passe به کارگردانی اصغر فرهادی استفاده می شود. فیلم گذشته که ششمین ساخته فرهادی است؛ اولین فیلمی است که وی در خارج از ایران(فرانسه) و به زبانی غیرفارسی(فرانسوی) ساخته است گرچه در این فیلم به دلیل وجود کنشگرانی ایرانی در برخی از صحنه ها فیلم به زبان فارسی است(این فیلم در دو نسخه زبان فرانسوی با زیرنویس فارسی و دوبله فارسی اکران و پخش شد). فیلم در سال ۱۳۹۱ تولید شده و در سایت های رسمی در خلاصه آن آمده است:

احمد پس از چهارسال جدایی از همسرش(مارین) به پاریس آمده تا طلاقشان را رسمی کنند. او در مدت کوتاه اقامتش در پاریس متوجه وجود بحرانی در رابطه مارین و دختر او (لوسی) می شود. تلاش احمد برای بهبود رابطه این دو باعث برملا شدن رازی می شود که در گذشته اتفاق افتاده است.

بطور مشخص می توان داستان را اینگونه پی گرفت:

احمد پس از ورود به پاریس و حضور در خانه مارین متوجه ارتباط میان مارین و شخصی بنام سمیر می شود که این خود باعث شکاف ارتباطی بین مارین و لوسی شده است. در این میان در خانه مارین همزمان حضور احمد و سمیر به همراه پسر خردسالش فواد و دیگر فرزند مارین(لئا) باعث شکل گیری بحران های جدیدی می شود. احمد با خبر شدن از وضعیت همسر سمیر(سلین) متوجه می شود که وی به علت اطلاع از ارتباط میان مارین و سمیر و ارتکاب به خودکشی در کما است. در این میان احمد سعی دارد

تا این بحران ارتباطی میان لوسی و مارین را آرام و برطرف کند.

سکانس منتخب برای تجزیه و تحلیل براساس الگوی هایمز، سکانسی است که در رستوران دوست ایرانی احمد(شهریار) جریان دارد. این سکانس در ادامه صحبت هایی است که میان لوسی و احمد اتفاق می افتد. لوسی قبلا با احمد درباره نارضایتی ازدواج مادرش با سمیر با احمد صحبت کرده است. احمد بعد از مشاهده این شکاف و نارضایتی سعی می‌کند با صحبت بیشتر با لوسی دلایل اصلی این نارضایتی را بفهمد.

صحنه رستورانی واقع در حومه پاریس در وقت ناهار است و احمد در این رستوران دوست خود(شهریار) را بعد از سالها می بیند. احمد لوسی را به دیگران معرفی می کند، چون چندین سال گذشته است همگی از دیدن لوسی تعجب می کنند. این قسمت از فیلم احمد با دوست خود فارسی صحبت می کند و با لوسی فرانسوی. رستوران شلوغ است و آنها در میزی میان جمعیت روبروی هم نشسته اند. احمد صبح همان روز در دادگاه طلاقش را رسمی کرده است. احمد بعد از دادگاه به دنبال لوسی رفته و از دبیرستان به رستوران آمده اند. در میان صحبت های این دو صداهای دیگر چون صحبت های نامفهوم دیگر افراد شنیده می شود.
بطور کلی می توان در این مکان(رستوران) دو نوع فضا را از هم متمایز کرد: یکی فضای صمیمانه و دوستانه دیدار میان احمد و لوسی با شهریار و همسر ایتالیایی اش والریا است که در پشت رستوران و در آشپزخانه اتفاق می افتد و دو، فضای نخست صمیمانه و سپس حاکی از نوعی واکاوی در گذشته رابطه مارین و سمیر و نیز اتفاقاتی که در نبود احمد رخ داده است که احمد سعی دارد از آن سر دربیاورد؛ این صحنه بر سر میز و تنها با حضور احمد و لوسی اتفاق می افتد. فضای زناشویی میان شهریار و والریا در آشپزخانه و در تمایز با فضای میان احمد و لوسی در فضای رستوران است؛ دیالوگ میان این چهار شخصیت از طریق قاب پنجره میان رستوران و آشپزخانه اتفاق می افتد که هم نوعی فاصله گذاری است و هم شکلی از ارتباط.

 

فضای اول(آشپزخانه): فاصله گذاری از طریق قاب میان دو فضای آشپزخانه و رستوران و تمایز میان فضای شوخی(شهریار و والریا) و فضای تنشی (احمد و لوسی)

فضای بعدی گفتگوی دونفره میان احمد و لوسی است: وجود این فضا به دلیل برخورداری از نوعی وجه عمومی در مواجهه با صحبت هایی که بیشتر شبیه راز و حرف های خصوصی هستند از تقابل های مهم میان صحنه و محتوای دیالوگ است. حال و هوای مسلط علاوه بر حس نوستالژیک میان دیدار دو دوست قدیمی(احمد و شهریار) حاکی از نوعی صمیمت میان احمد و لوسی است. لوسی که از ادواج نخست مارین است با احمد که به نوعی ناپدری او محسوب می شده ارتباطی صمیمانه دارند. لوسی و احمد در میان دیالوگ های خود ورای نوعی حس پدر و فرزندی را نشان می دهند. لوسی چنان صمیمیتی با احمد دارد که وی تنها شخصیتی است که لوسی با وی احساس نزدیکی دارد و حرف های خصوصی خود را با او می زند. احمد در این صحنه درست است که از دادگاه برگشته اما هنوز درگیر روابط گذشته خود و افراد خانواده مارین است.
فضای سوم فضای خصوصی اتاق در پشت رستوران است که با نشان هایی از ایران مانند سازهای ایرانی و تصاویری از ایران نشان داده می شود. در این فضاست که خصوصی ترین حرف ها و رازها گفته می شود. گویی هرچه فضا خصوصی‌تر و تعداد افراد کمتر باشد صحبت ها نیز ار وجه شگفت آورتری برخوردار می شوند.
فضای نهایی این سکانس خیابان و در جلوی رستوران رخ می دهد که آخرین جملات میان لوسی واحمد بیان می شود.

مشارکت‌کنندگان در این صحنه علاوه بر احمد و لوسی بعنوان شخصیت های کلیدی شهریار و همسرش والریا نیز حضور دارند؛ اما دیالگو اصلی و موردنظر در این تحلیل گفتگوی میان احمد و لوسی است. در این میان با توجه به فضای رستوران می توان افراد حاضر در این مکان را نیز نوعی مشارکت کننده غیرمستقیم و منفعل در عمل دیالوگ دانست چراکه آنها نیز به نوعی در ایجاد حال و هوای رستوران دخیل هستند. اما دیالوگ های اصلی میان چهار شخصیت احمد، لوسی، شهریار و والریا است.

اهداف متنوعی را می توان در این صحنه متصور شد. این مورد که به قراردادهای شناخته شده با توجه به فضا اشاره دارد دربردارنده نوع گفتمان دیالوگ هایی است که میان شخصیت ها در جریان است. بعنوان مثال در برخورد نخست میان احمد و شهریار که بعد از چندسال اتفاق می افتد احمد با خطاب قرار دادن شهریار که هنوز وی را به جا نیاورده است می گوید: آقا این مینی بوس های تجریش کجا می‌ایستن؟ که بیان این جمله بازبان فارسی نشان می دهد که شخص صندوقدار ایرانی است و با احمد گذشته ای مشترک دارد. و نیز با پاسخی که شهریار به احمد می دهد میزان صمیمت این دو بیان می شود: به به… تو اینجا چه غلطی می کنی؟ در ادامه با گفتگویی که میان شخصیت ها صورت می گیرد از ظاهر امر چنین برمی آید که این افراد همگی در گذشته با یکدیگر در ارتباط بوده اند و این ارتباط از نوعی صمیمت برخوردار است.
نوع دیگر قراردادی که می توان بین افراد مشخص کرد ارتباط زناشویی والریا و شهریار است که با جمله احمد بیان می شود: شما هنوز با همین؟(به زبان فرانسه)… فکر کردم دست از سر هم برداشتین(به زبان فارسی). این جمله علاوه بر نشانه رابطه میان شهریار و والریا بعنوان زن و شوهر در ارتباط با نحوه بیان بوسیله دو زبان از اهمیت برخوردار است. والریا در پاسخ به سوال(شما هنوز با همین) خود را در مقام پاسخگو می بیند و می گوید: ما آخر عمری معامله رو بر هم نمی زنیم. اما در ادامه گویی به دلیل تنها سخنوران فارسی حاضر در این صحنه این جمله از طرف احمد به شهریار گفته شده است. که در ادامه شهریار با گفتن این جمله خود را در مقام پاسخ دهنده به قسمت دوم حرف احمد(فکر کردم دست از سر هم برداشتین) می یابد و می گوید: هنوز یه چیز کوچولو مشترک بینمون مونده. احمد: چی؟ شهریار: رنگ پرچم‌هامون(ایران و ایتالیا). شهریار با بیان این جمله به زبان فرانسوی دیالوگ را به دیگر شخصیت ها بسط می دهد. در ادامه احمد می گوید: چی میگه این شوهرت؟ و والریا: این زیاد حرف می زنه همون بهتر که نمی فهمم چی میگه(که به زبان ایتالیایی گفته می شود در اشاره به ایرانی بودن شهریار) احمد: وقتی به ایتالیایی بگه این زیاد حرف می زنه دیگه ببین چه خبره. شهریار: برو بشین شیطونی نکن(به فارسی). بیان برخی دیالوگ ها با دیگر زبان ها دیالوگ را منحصرا میان برخی شخصیت ها محدود می کند. این بیان ها به نوعی از تزلزل ارتباطی بالقوه ای که در هر رابطه میان زوج را نشان می دهد حاکی از تجربه ای است که احمد از سر گذرانده که جمله شیطونی نکن شهریار به زبان فارسی نشان دهنده این امر است.
نوع دیگر قرارداد مشخص اما تا حدی متناقض برای مخاطب(تماشاگر فیلم) ارتباط میان احمد و لوسی است. احمد اگرچه پدرخوانده لوسی در گذشته بوده است اما هنوز نوعی ارتباط مبتنی بر دوستی(از جانب لوسی) و خیرخواهی(از طرف احمد) میان آن دو وجود دارد.

تسلسل اجراها که بیشتر با فرم بیان در ارتباط است به محتوای کلام اشاره دارد. بیان واژه ای خاص، چگونگی بیان آن، نحوه استفاده از آن واژه و رابطه آن با موضوع گفتگو از جنبه هایی است که در انسان شناسی زبان شناختی مورد توجه است.
در گفتگوی صحنه نخست فرم بیانی بطور ساده و براساس نوعی از صمیمت مبتنی بر شناخت صورت می گیرد. واژه‌هایی که میان آنها رد و بدل می شود همگی واژه هایی صمیمانه هستند که روح دوستی میان افراد را نشان می دهد. جمله‌ای که این فضا را به فضای بعد متصل می کند سوالی است که والریا بطور عمومی از لوسی می پرسد: مامان چطوره؟ لوسی:خوبه(با نوعی اکراه از پاسخ) این جمله صمیمت فضای نخست را که از هدف اصلی دیالوگ(مساله میان لوسی و مادرش) میان احمد و لوسی دور افتاده است به فضای بعد متصل می کند: موضوع مورد بحث؛ مادر(مارین).
در فضای دوم بر سر میز و نیز فضای سوم در اتاق شهریار ارتباط میان احمد و لوسی از نظر بیانی مشخص تر می‌شود. هرچه می گذرد واژه ها بار صمیمی تری دارند تا آنجا که فاصله میان احمد و لوسی از میان برداشته می شود و با توجه به محتوا و فرم بیانی گفتگو ارتباط آنها برای ایجاد و استمرار دیالوگ با شکست مواجه می شود که نتیجه آن ترک صحنه و رستوان توسط لوسی است. گسست فضای رستوران و انتقال دیالوگ در فضای اتاق با گریه کردن لوسی رخ می دهد که احمد او را به فضای امن‌تر و خصوصی‌تری متقل می کند. این فضای خصوصی دارای چنان بعد تنشی و هیجانی است که والریا و نیز شهریار برای ورود بدان از طرف احمد منع می شوند و در ادامه با رفتن لوسی نیز احمد پرسش شهریار درباره علت رفتن لوسی را بی پاسخ می گذارد.

 

فضای دوم(رستوران): اهمیت نگاه در تعامل و گفتگو؛ نگاه به مثابه کشش و تأثر

 

کلید این عامل به لحن و آوای صحبت، آداب سخنوری، احساس و عطوفت ملحوظ در گفتار (مثلاً لحن پرخاشگرانه، مهربان، دقیق، جدی، طنز) و یا رفتار و حالتی که در موقعیت های مختلف به خود می گیریم مربوط می شود. بطور مشخص در تحلیل این مورد از گفتگوی میان احمد و لوسی نکته هایی ذکر می شود. احمد در پیوستار کلامی اش همواره از نوعی محافظه کاری برخوردار است که باعث می شود صمیمت موجود حفظ شود. در مقابل، لوسی از نوعی موضع ضعف در کلام برخوردار است که شکنندگی حس و حال بیان کننده آن است که نتیجه گریه کردن و صحبت هایی است که بعدا در اتاق پشت رستوران ادامه می یابد. این نزدیکی و صمیمت میان احمد و لوسی با پیش آمدن وضعیت شکننده روحی لوسی بیشتر می شود که نتیجه آن تلاش احمد در جهت آرام کردن وی است. حالت کلی احمد در این گفتگو در موضع تاثیرپذیری و موقعیت لوسی در حکم تاثیرگذاری است. لوسی سعی دارد تا با گفتن برخی از حقایق و ناگفته ها درباره همسر سمیر که در کما است احمد را برآن دارد تا مانع ارتباطی میان مارین و سمیر باشد. برای همین لوسی با قرارگرفتن در موقعیت عاطفی و هیجانی راز خودکشی سلین را برملا می کند که نتیجه باخبر شدن سلین از ارتباط سمیر با مارین است. این تاثیرپذیری با جمله احمد مشخص می‌شود: بخاطر افسردگی خودکشی کرده؟ در ابتدای گفتگو احمد در حالتی منطقی قرار دارد که سعی می کند تا به آخر در این وضعیت باقی بماند درحالی که لوسی به دلیل دانستن برخی از مسائل و نیز مقصر دانستن خود در ماجرای خودکشی سلین(که بعد متوجه آن می شویم) از همان ابتدا درخود فرو رفته است و بتدریج خود و آنچه در ذهن می پروراند را بر زبان می آورد.

ابزارمندی مربوط به انتخاب کانالی می شود که از طریق آن بتوان پیامی را منتقل کرد. این کانال می تواند القای پیام به صورت شفاهی یا کتبی، زبان رسمی یا غیررسمی، زبان اکثریت، منطقه ای، لهجه و یا تعویض زبان محاوره ای باشد. زبانی که میان احمد و لوسی و دیگر شخصیت ها در جریان است از مجرایی آشنا و صمیمانه بیان می شود. نوع لحن و بیان افراد و استفاده از کانال های رسمی یا غیررسمی زبان میزان فاصله و دوری و نزدیکی افراد را به یکدیگر نشان می دهد. در این گفتگو صمیمیت احمد و لوسی باتوجه به طلاق میان احمد و مادر لوسی همچنان وجود دارد. لوسی طوری خود را به احمد نزدیک می بیند که ارتباط آنها ورای یک رابطه سببی در گذشته است. نوع زبان در سراسر گفتگو یکسان و از زبان محاوره ای است که خود نشان دهنده شکل ارتباطی میان مشارکت کنندگان است. خودِ فضای رستوران نیز باعث ایجاد حذف فاصله می شود.

هنجارهای متقابل و تفسیر به رفتارهای خاصی توجه می کند که هنگام صحبت ادا می شود و مربوط به برداشت و تفسیری است که مخاطب از این رفتار می کند. مثلاً صحبت با صدای بلند، سکوت، نگاه متقابل، نگاه به ساعت و … جزء هنجارهای رفتاری گروه های مختلفی است که توسط ناظرین به طرق گوناگون تفسیر می شود.
هنجارهایی که بر گفتگوی میان احمد لوسی برقرار است از نوع ارتباط مشخص میان آن دو حکایت دارد. اما چیزی که در این تعامل ارتباطی کارکرد فراوانی دارد نه وجود انواع لحن و تونالیته های صدایی که نگاه و برخوردهای نگاه است. ایجاد تونالیته های صدایی مربوط به صحنه هایی است که افراد درگیر فضایی کنشی می شوند و عموما در فضایی اتفاق می‌افتد که افراد می خواهند عدم موفقیت بیان منطقی را از طریق نوعی کنش فیزیکی انتقال دهند. در فضای گفتگو میان احمد و لوسی نوعی ارتباط یکنواخت از نظر تونالیته صدایی وجود دارد و آن به دلیل نوع انکشافی است که افراد سعی می کنند در جریان ارتباط کلامی از آن پرده بردارند. از این رو اهمیت چنین فضاهای تنشی و هیجانی استفاده از تمهید های نگاه و برخوردهای میان طرفین از طریق چشم است؛ برخلاف تمهیدهای فیزیکی در فضاهای کنشی.
در ابتدای این گفتگو لوسی با نوعی حس شرم نگاهی به احمد می اندازد و می پرسد: تموم شد؟(اشاره به رسمی شدن طلاق در دادگاه) احمد: تمام شده بود. این نگاه رفته رفته چنان پراهمیت می شود که هربار با مشخص شدن قسمتی از حقایق ماجرا نگاه‌ها نیز تغییر می یابند که نشان از تاثیرپذیری شخصیت ها از شنیدن برخی از واقعیت ها است. این حالت‌های چهره زمانی که لوسی از احمد می خواهد تا به رابطه میان مادرش با سمیر پایان دهد هم وجود دارد. احمد با اشاره به این نکته که در این میان آن دو هیچ نقشی در این تصمیم ندارند نکته ای را اشاره می کند که نتیجه آن تاثیرپذیری لوسی از حقیقت است که در پایان با ترک رستوران توسط لوسی این صحنه گفتگو پایان می یابد.

لوسی: اگه مامانم از ادواج با اون منصرف نشه دیگه به اون خونه برنمی گردم.
احمد: مامانت ازش بارداره.
لوسی: (با چهره ای نگران و حیرت زده) دروغ میگی!

در تصاویر زیر صحنه هایی از این فضای سوم را مشاهده کنید که در آن اهمیت نگاه در مواجهه با کلام نمایان است.

 

فضای سوم(اتاق): تنش نهایی در ارتباط با فضای بسته؛ اوج هیجان کلامی

 

ژانر می تواند در حین محاوره به صورت شعر، ضرب المثل، چیستان، موعظه، دعا، سخنرانی و … خود را نشان دهد. بدیهی است که انتخاب ژانر از طرف سخنگو به شرایط گوناگون بستگی خواهد داشت. اما شرایطی که در این گفتگو وجود دارد متفاوت است. در صحنه اول و برخورد میان احمد و شهریار به دلیل دوستی شان شوخی و بازی های کلامی بویژه در ارتباط با رابطه زناشویی میان شهریار و والریا وجود دارد اما در گفتگوی بعدی میان احمد و لوسی به دلیل محتوای کلام که ارتباط مارین و سمیر است هیچ شوخی ای در کار نیست. احمد ابتدا هنوز تحت تاثیر فضای اولیه از لوسی می پرسد: هنوز راویولی دوست داری؟ که لوسی بجای پاسخ از طلاق احمد و مارین می پرسد و اینگونه فضا وارد بحثی جدی می شود که شوخی در آن وجود ندارد اما بجای آن احمد همواره سعی می کند تا ژانر صمیمانه ای از نوع همدردی را جایگزین آن کند. که نتیجه آن انتقال از فضای عمومی‎ رستوران به اتاق خالی پشت رستوران است. در این گفتگو رفته رفته ماجرای بحث ها چنان جدی می‌شود که علاوه بر درگیرشدن احمد در ماجرایی که تازه سعی کرده با طلاق از آن خارج شود، ادامه می یابد. احمد با اخذ موضع منطقی تری در این گفتگو سعی دارد تا لوسی را متقاعد کند که برخی از پنداشت های ذهنی اش را اصلاح کند مانند ماجرای خودکشی سلین، ارتباط سمیر با مارین، و نیز اینکه احمد سعی می کند تا چهره ای موجه از سمیر را به لوسی نشان دهد. اما نکته ای که در این گفتگو اهمیت دارد محتوای کلام است. از آنجا که لحن کلام یکسان است و ژانر نیز بدون تغییر باقی می ماند همواره این محتوای کلام یا صحبت هایی که بیان می شود است که مسیر گفتگو را پیش می برد. بطور کلی این گفتگو در فضایی تماما هیجانی و منطقی بیان می شود. در ابتدا احمد در موضع منطق و لوسی در موقعیت عاطفی قرار دارد که هریک از طرفین سعی دارد تا دیگری را به حوزه دیدِ خود بکشاند. اما در پایان این لوسی است که با تمهیداتی چون گریه‌کردن، لرزش صدا، نگاه های گریزان بویژه در ارتباط با خبر بارداری مادرش و نیز ترک کردن رستوران، احمد را در موقعیت عاطفی می کشاند. در پاین این سکانس زمانی که لوسی از رستوران خارج شده و احمد به دنبال وی است، لوسی با گفتن جمله ای مسیر حرکت و دید احمد را تغییر می دهد که نتیجه آن وارد شدن پای احمد به مسائلی است که با توجه طلاق گرفتن او از مارین به او مرتبط نمی شود.
لوسی: می دونی چرا رفته با اون مرتیکه کثافت؟… بخاطر اینکه شبیه توئه. که نتیجه آن تسلیم شدن احمد در مواجهه با لوسی و رها کردن وی در خیابان است، گویی او به لوسی حق می دهد که او را با خود به ادامه ماجرا بکشاند.

 

 

فضای چهارم یا فضای نهایی(خیابان): گسست از فضایِ بسته رستوران و پیوستِ به فضای باز خیابان