انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تجربه و کار میدانی: دیدگاه یک پژوهش‌‌گر بومی (بخش چهارم)

چو چینِر دانشگاه شِفیلْد / انگلستان

در یادگیری اولیه‌‌ی من، وقتی چیزی را در این گروه یا جایی دیگر یاد می‌‌گرفتم، هیچ‌‌وقت احساس نمی‌‌کردم که بیان افکار یا پیشنهاداتم به دیگر موسیقی‌‌دانان نادرست باشد. در انجام این کار، من، همانند هر عضو دیگر، دانشم را از حالت گاه‌‌به‌‌گاه به یک بحث مداوم مشارکت می‌‌دادم که، خوشبختانه، موسیقی‌‌سازیِ گروه را بهبود بخشید. برای ارائه‌‌ی یک نمونه‌‌ی خاص، به‌‌عنوان عضوی از گروه که برخی از روش‌‌های یادگیری این موسیقی را یافته بود، برای به‌‌اشتراک‌‌گذاری این روش‌‌ها، حتی هنگامی‌‌که روش‌‌های “سنت” نیستند، با دیگر تازه‌‌کارانِ جدیدتردید نمی‌‌کردم. از این رو، وقتی در سال ۱۹۹۴ یک تازه‌‌کار به گروه پیوست و کمی توجه از جانب موسیقی‌‌دانان مسن‌‌تر دریافت کرد، وظیفه‌‌ی خودم دانستم که نواختن سام‌‌هِن را به او آموزش دهم. گرچه سام‌‌هِن سازِ کم‌‌اهمیتی است، یادگیری‌‌اش آسان است، و فوراً او را با جایگاه شرکت‌‌کننده آشنا می‌‌ساخت. فکر می‌‌کنم، این کارْ به‌‌جای اینکه سبب دل‌‌سردشدنِ او و رفتنش از گروهْ مانند هم‌‌کلاسی‌‌امْ شود به ماندن او در گروه کمک خواهد کرد. بعداً متوجه شدم که قوم‌‌موسیقی‌‌شناسان اغلب تلاش می‌‌کنند تا اُبژه‌‌ی مورد مطالعه‌‌ی خود را تغییر ندهند، و در صورت امکان مداخله نکنند. عینی‌‌بودنِ چنین مداخله‌‌نکردنی در سال‌‌های اخیر به‌‌شدت مورد انتقاد قرار گرفته است، اما در عین حال در میان بسیاری از پژوهش‌‌گرانْ این یک آرزو باقی می‌‌ماند، تا حداقل، نقشی برجسته در آغازکردن تغییرات تقبل نکنند. در مورد خودم، که به‌‌عنوان یک یادگیرنده‌‌ی عادیْ تبدیل به یک عضو مشارکت‌‌کننده‌‌ی گروه شدم، اکنون تمایلی به تلاش برای یافتنِ نقشی که کمتر درگیرم کند ندارم، حتی اگر اکنون نسبت به تأثیر کنش‌‌هایم آگاهی بیشتری داشته باشم.

با توجه به آموزش قوم‌‌موسیقی‌‌شناسی‌‌ام، اکنون می‌‌فهمم که چنین مداخلاتی، همانند تغییراتِ به‌‌وجودآمده به‌‌واسطه‌‌ی اتخاذ نقش معلم توسط لیم ئین‌‌سو، سؤالات اخلاقی را نیز پیش می‌‌کشد. رهبر گروهْ چوآنگ به من گفت که مشتاقانه منتظر بازگشت من از تحصیل در خارج از کشور است، زیرا موقعیت دانشگاهی‌‌ای که برای من متصور استْ برای او، هنگامی‌‌که از بنیادهای دولتی برای طرح‌‌های تحقیقاتی یا اجرایی تقاضای کمک مالی می‌‌کند، ابزاری مفید خواهد بود.۱۵ حتی پژوهش‌‌گران بومی که چوآنگ را نمی‌‌شناسند ممکن است با آینده‌‌ی گروهش درگیر ‌‌شوند زیرا از آنها خواسته می‌‌شود درخواست‌‌نامه‌‌های اعطای کمک‌‌های مالیِ او، اعضای دانشجوی آزمایشی گروهش برای جایگاه‌‌های دانشگاهی، و غیره را ارزیابی کنند. بر خلاف پژوهش‌‌گر خارجی، که ممکن است به یک کشورِ دور برگردد و نوشتار‌‌هایش را به یک زبان خارجی منتشر کند، هیچ گزینه‌‌ای برای پژوهش‌‌گر بومی نانگوان برای تبدیل‌‌شدن به نوعی واسطه در سنت، درحالیکه تماماً از مطالعه و درگیری موسیقایی صرف نظر می‌‌کند، وجود ندارد.

دانشجویانِ آموزش‌‌دیده به‌‌گونه‌‌ای قوم‌‌موسیقی‌‌شناسانه تنها دانشجویانی نیستند که در حیات سنت موسیقایی نانگوان مداخله می‌‌کنند. ما باید تأثیر در میدانِ سایر محققان بومی که تحت رشته‌‌های تحصیلی مختلف کار می‌‌کنند را نیز درنظر بگیریم. نظر من این است که مداخله نه‌‌تنها برای شخصی در موقعیت من اجتناب‌‌ناپذیر است بلکه به‌‌طور بالقوه نقشِ مثبتی در فراهم‌‌کردنِ درک بهتر انسانی از سنت و شرایط آن (برای افراد درون سنت و نیز افراد بیرون از آن) دارد. تأکیدات کاربردی قوم‌‌موسیقی‌‌شناسانه بر موسیقی به‌‌مثابه‌‌ی بخشی از حیاتِ گروه‌‌ها و افراد خاص، نه صرفاً به‌‌مثابه‌‌ی ساختارهای صوتی انتزاعی یا مجوعه‌‌هایی از نت‌‌نویسی نیمه‌‌کامل (که، به‌‌طور نامناسبی، اتفاق می‌‌افتند تا توسط موسیقی‌‌دانان معینی اتخاذ شوند)، در این مفهوم می‌‌تواند با نگرش‌‌های گاهاً حامیِ محققان موسیقی‌‌شناختی، ادبیات، و فرهنگ عامه مقابله کند. علاوه بر این، پافشاریِ آن بر مطالعه‌‌ی دقیقِ اجرای موسیقاییْ به گزارش‌‌های انسان‌‌شناختی نانگوان، که به‌‌نظر می‌‌رسد آن را تنها به یک شکل الگوشده‌‌ی فعالیت اجتماعی منتسب می‌‌کند غنا می‌‌بخشد. دسترسی این محققان به بودجه‌‌های دولتی قابل توجه بوده است، که سبب اندوه اجراکنندگانی چون چوآنگ است که احساس می‌‌کند کسانی‌‌که واقعاً نانگوان را می‌‌فهمند به‌‌ندرت فرصت می‌‌یابند تا در مورد آن در رساله‌‌ها یا در دیگر انجمن‌‌هایِ بالقوهْ تأثیرگذار صحبت کنند. چوآنگ نگرانِ آسیب‌‌دیدنِ سنت در آینده توسط فعالیت‌‌های کمترْ آگاهانه و بیشترْ برجسته­ی افرادی که او آنها را به‌‌عنوان محققان غیر اجرایی می‌‌شناسد است…
ادامه مطلب در:دیدگاه یک پژوهش‌‌گر بومی (بخش چهارم)