تصویر: سارا اسد فلسفی زاده
«خانه» جایی است که ما در آن متولد شده، بزرگ شده و میمیریم و در آن دائم با یک تجربه زیستی مواجهیم. بنابراین بیولوژی انسانی و انسان مدرن یک بیولوژی خانگی است و انسانها بخش بزرگی از زندگی شان را در خانه سپری میکنند. از طرفی خانه امری تاریخی است (فکوهی،۱۳۹۳). در نمایشها و سکانسهای تجربه زیسته شده بیرونی همه اینها به نوعی بررسی انسان شناسانه از خانه به عنوان «فضایی درونی» است
نوشتههای مرتبط
(همان).
خانه در مرکزیت حوزه ی خصوصی قرار دارد و در جایی که مسیر حوزه ی عمومی مسدود باشد، خانه اهمیتی بیش از پیش خواهد یافت. در این میانه شهرهای کوچک همچون دزفول به دلیل فشار نقش و کمبود امکان تفریح عمومی موقعیت پیچیده تری دارند (خواجه زاده،۱۳۹۲). اقبال دوباره اما نو، به باغها و بهره گیری تفریحی نه تجاری از آنها شاهدی بر این ادعاست.
این روزها بسیاری که به این نتیجه رسیده اند، امپراتوری خویش را باید درون خانه های خود بنا کنند، به زیبا سازی و نوسازی برج و باروهای خانهی خود همت میگمارند. از همین رو بازار مصالح ساختمانی و دکوراسیون و طراحی و….نیز بسیار گرم است و روز به روز بر تعداد نمایشگاهها و فروشگاهها افزوده می شود.
اماکسانی که به بازسازی خانه های خویش میپردازند، تجربه های خاصی از تعامل با استادکاران وکارگران دارند. هدف پژوهش حاضر واکاوی مفاهیمی است که از تجربهی زیستهی کنشگران اجتماعی طبقه ی متوسط شهری با استادکاران و کارگران قابل استخراج است. این تعامل و تجربه، با ایجاد تمایز، خشونت نمادین و ذائقه های مختلف و احساس فاصلهی اجتماعی همراه است (بوردیو،۱۳۹۰). به طورکلی بوردیو، سه نوع ذایقه ی مشروع، میان مایه و عامیانه را از یکدیگر تفکیک میکند. در این میان، ذایقه ی طبقه اجتماعی بالاتر، ذایقهای است که معمولا مقبول دیگران است (بوردیو، ۱۳۸۷). از نظر بوردیو، سلطه ی طبقاتی، از طریق تحمیل فرهنگی نوعی خشونت نمادین است. خشونت نمادینی که، به تحمیل ارزشهای طبقه ای خاص بر تمامی طبقات جامعه منجر میشود. این نوع خشونت بیشتر از طریق نظام آموزشی ایجاد شده و جایگاه افراد را در نظام قدرت تحکیم میبخشد (ریتزر ،۱۳۷۹: ۷۲۷-۷۲۹ و سیدمن،۱۳۸۸: ۲۰۳).
روش تحقیق و یافته های تحقیق
یافته های تحقیق حاضر، در اثر مصاحبه با کنشگرانی به دست آمده است که به بازسازی خانه های مسکونی خویش مشغولند. این عده یا مثل مهناز، سوسن و ساناز، خود در خانههای در حال بازسازی خویش ساکنند یا همچون لاله در خانه ی اجاره ای ساکنند تا بازسازی خانه شان کامل شود.
مقاومت کارگران
برخی بر این عقیده اند که استاد کاران و کارگران در انجام کارهایی که با آنان محول می شود، دخل و تصرف میکنند و ایدهی خود را بر ایده ی صاخب خانه ترجیح میدهند.
لاله میگوید:
“تو دزفول سقشون به نه است هرچی بپرسی میگن نه. بگی میشه اینجا رو اینطوری کنید میگن نه بگی اونجا میگن نه”
تغییرتعامل فرهنگی
واکاوی تجربه زیسته مصاحبه شوندگان نشان میدهد که ارتباط اجتماعی و فرهنگی به سمت به رسمیت شناختن حضور زنان در حرکت است.
سوسن میگوید:
“تفاوت رو احساس می کنم. قبلا زنها موقعیت پوشیده ای داشتن و کارگر نبایست اونا رو می دید یا اگه می دید دوتا خودشون رو تا حد امکان به ندیدن می زدن. حالا من در متن ماجرام و نظرم رو میگم و دخالت میکنم و براشون مهمه نظرم جلب شه. حتی دیروز به اوسا گفتم جنس چکشتون چیه چقدر بامزس.”
لاله هم معتقد است که:
“با کارگر جماعت سر و کله زدن سخته، اکثرا زبون نفهمن.کار رو نمیشه دست کس دیگه ای داد. مردها هم که دقت زنا رو ندارن، هفته پیش سراغشون نرفتم، شوهرم رفته سرکشی حالا که رفتم میبینم جای داکت های سیم برق رو نذاشتن نمیدونم چی فکر کرده.آخه قراره سیم از کجا رد شه.آقایون هم که فکر راحتی خودشونن.”
تجربه دنیایی دیگر:
از دید برخی از کنشگرانِ طبقهی متوسط جامعه نیز ارتباط با استادکاران و کارگران ورود و حضور در دنیایی است که در لایه های دیگر جامعه وجود دارد. تجربهای که در نوع خود جالب میتواند باشد.
سوسن در این زمینه میگوید:
“از کارگرا خوشم میاد از یه دنیای واقعی میان.البته از اوناشون که واقعین خوشم میاد.یکیشون زمانی که متوجه شغل شوهرم شد سعی در توجیه شغلش داشت، میگفت ما ۱۰۰ هکتار زمین داریم میام کار ساختمونی می کنم که بدنم آماده شه، دیدی دیروز پشرم رو آوردم کمکم.می دونی چرا میارمش. شوهرم گفت که حساب کار دنیا بیاددستش اونم گفت که حساب کار دنیا بیاد دستش و وقتی بیاد کار کنه ببینه ” نه مری درس بتره( نه، انگار همون درس بهتره)”
ذایقه:
ذایقه ی طبقات مختلف (برتر، متوسط، کارگر) متفاوت است. به همین دلیل، ذایقه یکی از شاخصهای سرمایه فرهنگی است که خود منجر به تمایز میشود، ساناز به چنین نتیجهای رسیده است:
“وقتی می خوام براشون غذا درس کنم حساب کتاب می کنم از چی خوششون میاد از چی نمیاد. فهمیدم تخم مرغ دوست دارن اما خیار و گوجه رو به رسمیت نمیشناسن. معدشون رو با سالاد پر نمیکنن. یه چیزی بایدبخورن که جون بگیرن کار کنن. ماست محلی رو تا آخر خوردن ولی ماست پاکتی رو نه،شایدم حجم این یکی بیشتر بود ولی سالادی رو که با دقت درست کرده بودم و سرکه سیب خانگی توش ریخته بودم رو نخوردن.”
تمایل به بی نظمی و پریشانی:
گاه در بی نظمی و آشفتگی خانه و قوانین حاکم بر آن، به دلیل شکستن هنجارهای رایج، لذتی هست که افراد به سوی آن متمایل می شوند.
سوسن میگوید:
“از غذا درست کردن براشون لذت میبرم.روغن زیاد میریزم و تمام هنجارهای غذاییم رو زیر پا میذارم. از این چارچوب شکنی و در هم ریختن نظم اونم نظمی که خودم میخوام باشه لذت می برم. هرچی روغن بیشتر، بهتر.”
مهناز میگوید:
“اتفاقا از زندگی تو این شرایط بدم هم نمیاد.عذرت موجهه برا شلختگی و کثیفی”
سوسن ادامه می دهد:
“توی نورگیر کنار آشپز خونه یه حموم صحرایی راه انداختیم، خیلی حموم رفتن اونجا کیف میده دخترم میگه من از این به بعد اینجا میام حموم.”
ساناز می گوید:
“خیلی مزه میده مشغول خاک بازی هستیم (می خندد).”
تکیه کلام:
یکی از نکته هایی که مصاجبه شوندگان به آن اشاره داشتند، تکیه کلامهای رایجی بود که استادکاران و کارگران به کار می بردند.
سوسن میگوید:
“این اصطلاح رو ازشون زیاد می شنیدم رو زبونشون بود که : باید خراب کنی تا آباد کنی یکیشون، اصطلاح دیگه ای به کار می برد، می گفت باید دنبر(danbar) کنی تا آباد کنی”
ساناز هم می گوید:
“جالبه، همشون به ماسک می گفتن” ماکس”، “ماکس” داری؟ “ماکس” رو بم بده.”
جداسازی و تمایز
مصاحبه شوندگان به دلیل احساس فاصله ی اجتماعی و تمایزی که میان خود و کارگران ساختمانی احساس می کردند، ظروف مورد استفاده ی کارگران را جدا نگه می داشتند، در این زمینه، نکات جالبی در گفته های “سوسن” وجود دارد که دچار نوعی تعارض در این زمینه شده است:
“قبلا اگه کارگر توی خونه ها کار می کرد، ظرفاش رو جدا می کردن. فامیلامون یه سری ظرفای قدیمی نامرغوب داشتن که مخصوص کارگرا بود. منم اول اینجور بودم ولی بعدا برای یکی از کارای ساختمونیمون کسی اومد که برادر یکی از آشناها بود.پیش خودم گفتم اینها هم عزیزان کسانی هستن. زشته این جداسازی.
البته الان هم معمولا وقتی غذاشون اضافه بمونه دور می ریزم. البته این کاریه که تو مهمونی هم می کنم. اگه کسی قاشق بزنه تو چیزی دوباره استفادش نمیکنم ولی اگه از قاشق جدا استفاده کنه بر می گردونم تو قابلمه. ولی راستش رو بخوایین درسته که استکان چایی همونایی رو که مال خودمونه رو براشون استفاده می منم ولی تقریبا مشخصه کدومها هستن که احتمالا بعد بیشتر بشمورمشون(می خندد). توجیه منطقی پشتش نیست که چرا قاشقها قاطی بشن اشکالی نداره ولی لیوان اشکال داره.شاید فرصت فکر کردن درست نداشتم یا حوصله نداشتم قاشقها رو جدا کنم ولی برای اندک ادای دینی به اون تصویر قدیمی جدا کنندهه این قانون رو در مورد لیوانها رعایت کردم.”
تصویر آشنا:
احساس همدلی و شکستن مرزهای تمایز اجتماعی، نیازمند نزدیکی به فضای دیگری است. “سوسن” با خلق چنین تصویری در ذهنش با استاد کار احساس صمیمیت می کند:
“اوستای بنا ، شبیه غولهای مهربون تو کارتونها بود. به نظرم خیلی آدم اخلاق مداری می اومد ازش خوشم اومد.”
اخلاق کاری:
یکی از مولفه های مورد توجه مصاحبه شوندگان، اخلاق کاری است که استاد کاران و کارگران مختلف را از یکدیگر متمایز میکند. توجه به حریم خصوصی افراد و رعایت آنچه در فرهنگ دینی “حلال و حرام کردن “شناخته می شود از این دسته است.
سوسن می گوید:
“اوستای لوله کش هم خیلی وارده. وقتی ازش چیزی می خواستم یا توضیح یا سوالی، نگاه شوهرم میکرد و جواب می داد. ولی اوستای بنا-غول مهربون-که سنش بیشتر بود، این کارو نمی کرد.یک اوستای دیگه داشت کار می کرد که من رسیدم خونه، گفتم خسته نباشید، سرش رو بالا نکرد و گفت ممنونم.اینها اصولشون هستن.”
او ادامه می دهد:
“به اوستای بنا ۵۰ تومن اضافه دادیم که وقتی رفته بود خونه و متوجه شده بود خبر دا.د به شوهرم گفنم بنده خدا خبرداده. گفت معلومه خبر میده چون آدم حلال خوریه.”
فاصله ی قومی:
علی رغم تلاش “سوسن” برای شکستن مرزهای تمایز اجتماعی ، هنوز هم فاصلهی گروههای قومی از یکدیگر متمایز است.البته چنین فاصلهای با تعلق به طبقات اجتماعی مختلف تشدید هم می شود:
“ولی کارگرایی که اوستاها با خودشون میارن و ممولا هم غیر دزفولین، خیلی خیره می شن و نگاه می کنن. کارگر اوستای بنا پشت دیوار می ایستاد و یواشکی مثل دزدها یا بچه های نابلد که قایم باشک بازی می کنن نگاه می کرد.تصمیم گرفتم وایسم خوب نگاهاش رو بکنه، خیالش راحت شه به کارش برسه.”
نتیجه گیری:
برای طبقهی متوسط شهری تعامل با کارگران، تجربهای از نوع دیگر است. تجربهای که عموما فرسایشی قلمداد میشود و ناخوشایند. اصطلاح “کارگر جماعت” نیز چنین معنای ضمنی را در خود لحاظ دارد. این اصطلاح دارای خشونت نمادینی است که اعضای طبقهی متوسط نسبت به کارگران ساختمانی اعمال می کنند.اما احساس همدلی نسبت به کارگران ، تجربه متفاوتی است که پوستهی تمایز های فرهنگی را میشکافد و نوع دیگری از روابط انسانی را عرضه میکند. اما فرا رفتن از تمایزهای سخت اجتماعی نیز نیازمند تصویر آشنا و فضای مشترک(هم شهری) است. به همین دلیل هنوز هم کارگران غیر بومی خارج از خطوط مرز بندی شدهی فرهنگ قرار میگیرند و نگاه سختگیرانهتری به آنها وجود دارد. یکی دیگر از مرزهایی که مورد بازتعریف فرهنگی قرار گرفته است، مدیریت کارگران ساختمانی است. در گذشته، هنگام تعمیرات خانه، زنان در پشت صحنه حضور داشتند و وارد تعامل مستقیم با کارگر و استاد کار نمیشدند، یعنی اگرچه طرح کلی تغییر ساختمان با مشارکت زن وشوهر انجام میگرفت، اما هنگام اجرا، زنان حضور مشخص نداشتند، یا اگر گرهی در کار ایجاد می شد که نیازمند تغییر نقشه بود، مرد خانه و کارگران راه حل جایگزین را پیدا میکردند. اما امروز قبح فرهنگی دخالت و تصمیم گیری زنانه شکسته شده است و زنان عموما زمام انجام چنین کارهایی را به مردان نمی دهند.
منابع:
بوردیو،پییر،۱۳۸۷،عکاسی هنر میان مایه، مترجم: کیهان ولی نژاد، تهران: دیگر
بوردیو،پییر ،۱۳۹۰، تمایز: نقد اجتماعی، قضاوتهای ذوقی، ترجمه حسن چاوشیان، تهران: انتشارات ثالث.
خواجه زاده،نسیم،۱۳۹۲،پیدایی سبکهای نوین زندگی با تاکید بر گسترش حوزه خصوصی در دزفول، پایان نامه دکتری دانشگاه علوم و تحقیقات
ریتزر، جورج، ۱۳۷۹، نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر، مترجم: محسن ثلاثی، تهران: علمی.
سیدمن، استیون، ۱۳۸۸، کشاکش آراء در جامعهشناسی، مترجم: هادی خلیلی، تهران: نی.
فکوهی،ناصر،۱۳۹۳،انسان شناسی خانه و فضای درون، قابل بازیابی از :
http://anthropology.ir/node/25288