تسلط نسبی به زبان فرانسه برای مهاجران غیرفرانسوی زبان استان کبک، یکی از دشواریهای بزرگی است که این گروه از مهاجران، در رسته های گوناگون کاری و تحصیلی، با آن رودرو می شوند و چه بسا که گذر از این سد سترگ یا در پشت آن ماندن سنجه ای می شود برای آن چه «موفقیت» یا «عدم موفقیت» در روند مهاجرت به کبک نامیده می شود. در سلسله مقالاتی که در این باره نوشته خواهد شد، به تاریخ ورود زبان فرانسه به آمریکای شمالی، جایگاههای متغیر آن در کانادا، وضعیت زبان فرانسه در استانِ کبک، مهاجران و فرانسه زبانی و دیگر مسایل وابسته به آن میپردازم.
۱. حضور تاریخی فرانسویان در کبک
نوشتههای مرتبط
الف. زبان فرانسه همراه با ژاک کارتیه (Jacques Cartier) و سربازانش به آمریکای شمالی راه می یابد. کارتیه که از سوی فرانسوای اول، پادشاه فرانسه، به عنوان فرماندۀ گروه برگزیده میشود، در سه دوره به این سفر دور و دراز می رود ( ۱۵۳۴، ۱۵۳۵ و ۱۵۴۱) و پای نخستین فرانسه زبانان را به غرب سرزمینی که، بسیار دیرتر، کانادا نامیده میشود میگشاید. هدف اصلی پادشاه فرانسه، و دیگر کشورهای اروپایی، از فرستادن ژاک کارتیه و همراهانش پیدا کردن راهی کم هزینهتر برای دسترسی به منابع و ثروتهای آسیایی (هند و چین) است. یادآوری کنیم که راههای متعارفی که از اروپا به سوی کشورهای نامبردۀ آسیایی میرفت به تمامی زیر فرمانروایی امپراتوری عثمانی بود و همین قدرت سیاسی و نظامی هم بود که قیمت و امنیت رفت و آمد کالاها را تعیین میکرد. کارتیه در طی این سفرها، منطقهای را که کشف میکند، «فرانسۀ نو» نام مینهد. ناگفته نگذاریم که دیگر کشورهای اروپایی هم به همین انگیزه به این سوی آبها کاشف و سرباز فرستادند. در این هر سه سفر، ژاک کارتیه شکست خورد، وی نه توانست راهی به سوی آسیا بیاید، نه توانست پایگاهی دایم برای فرانسویها برپا کند و در کنار اینها، در رابطه برقرار کردن با بومیان و مسیحی کردن آنها هم هیچ توفیقی نیافت. در این مورد آخری بد نیست بدانیم که ژاک کارتیه در سفر دومش، ۱۰ تن از مردم قوم ایروکوا (Iroquois) را با خودش به فرانسه آورد که همۀ آنها بیمار شدند و در فرانسه مردند. این مسئله ارتباط بعدی کارتیه، و بعدها جانشینانش، را با این بومیان مشکلساز کرد. با شکست این سفرها، برنامۀ دولت فرانسه برای استقرار در این بخش از دنیا، ۶۰ سال به فراموشی سپرده شد.
ب. فرستادۀ دوم پادشاهی فرانسه به غرب کانادا، ساموئل دوشامپلن (Samuel de Champlain) نام داشت. وی در سال ۱۶۰۳ به منطقه ای که بعدها کبک نامیده می شود رسید، با سه گروه از بومیان روابط خوبی یافت، در سال ۱۶۰۸ پایگاهی ثابت در کبک برپا کرد و دست بکار تجارت پوست گردید و نخستین کارگاه دباغی را در کبک بنیاد گذاشت. وی در سال ۱۶۱۳، تسلط کامل خویش را در این تجارت برقرار کرد. در اختلاف منافعی که با انگلیسیها بر سر این تجارت وجود داشت، در جنگی بر علیه انگلیسها شرکت کرد که بازنده شد و شهر کبک را به آنها واگذاشت، هر چند که بعد از عهد نامۀ صلح میان انگلیسها و فرانسه این شهر به فرانسویها برگردانده شد. در ۲۵ سالی که شامپلن در کبک بود، تمامی تلاشش را برای جذب جمعیت فرانسوی به این سرزمین به کار گرفت.
ج. دو فرستادۀ تاثیرگذار بعدی پادشاهی فرانسه، پل دوشامدی مزون نوو (Paul de Chomedy de Maisonneuve) ) و ژان تالون (Jean Talon ). در دوران مزون نوو بود که شهر مونترال (که آن زمان «ویل ماری» نامیده شد) با هدف استقرار پایگاهی برای مسیحی کردن بومیان شکل گرفت و نخستین بیمارستان هتل دو دیو (Hôtel de Dieu) در سال ۱۶۴۲ ساخته شد. در این زمان جنگ میان قوم ایروکوا با فرانسویان شدت گرفته بود. در سال ۱۶۶۳، لویی چهاردهم تصمیم می گیرد که به یاری «فرانسۀ نو» بپردازد. در آنجا حکومتی با ساختار حکومت فرانسه شکل می گیرد، حکومتی که از یک فرماندار (نمایندۀ پادشاهی)، یک حاکم (که به کارهای اجرایی می پردازد) و یک اسقف (نمایندۀ کلیسای کاتولیک) و چند مشاور تشکیل شده است. در همین سال، برای بالا بردن شمار جمعیت «فرانسۀ نو» و همچنین قوی کردن توان نظامی فرانسویان، لویی چهاردهم ۳۰۰ مرد و زن را راهی آنجا می کند. سپس در سال ۱۶۶۵ حدود ۱۰۰۰ نفر مرد دیگر را به «فرانسۀ نو» راهی می کند و اندکی بعد هم ۹۰۰ زن فرانسوی را که در تاریخ کبک به «دختران شاه» مشهورند با جهیزیۀ کافی برای مردان مستقر در آن سوی آب می فرستد. رشد جمعیت با این اقدامات و حمایتهای بعدی رو به فزونی می گیرد. نمونه ای از این حمایت ها این بود که بنا به سیاست ژان تالون به خانواده هایی که بیش از ۱۰ فرزند داشتند زمین واگذار میشد. در این دوران، شکار و تجارت پوست، کشاورزی و دامپروی گسترش می یابد و برای دستیابی بیشتر به منابع جدید، «فرانسۀ نو» به گستردن مرزهایش می پردازد. در سال ۱۶۷۱ که ژان تالون تصمیم به بازگشت به فرانسه می گیرد، مرزهای تحت حکومتش از خلیج هودسون تا خلیج مکزیک گسترده است. جنگ با بومیان منطقه و برخوردهایی با انگلیسیها در تمامی این دوران در جریان است.
د. در سال ۱۶۷۲، لویی دو فنتوناک (Louis de Fontenac) به فرمانداری «فرانسۀ نو» می رسد. در ادامۀ درگیریها و برخوردهای نظامی، در سال ۱۹۶۰، جنگ تمام عیاری بر سر حاکمیت بر سرزمینهای آمریکای شمالی میان فرانسویان و انگلیسها درمیگیرد. این جنگ که برای تصرف شهر کبک از سوی انگلیسها آغاز شد با شکستشان وارد مرحلۀ جدیدی می شود و حدود ۶۰ سال به درازا می کشد و در این دوران پیمانهای گوناگونی میان آنان امضا می شود. در یکی از این به پیمان سال ۱۷۱۳، فرانسه آکادی، ترنوو، سرزمین ایروکوازها (که با آنان در سال ۱۷۰۱ به صلح رسیده بودند) و خلیج هودسن را به انگلیسها واگذار میکند. در جنگ سال ۱۷۵۶ که به «جنگ تسلط» (la Guerre de la Conquête) مشهور است و چهار سال به درازا می کشد، فرانسه در ۱۳ سپتامبر ۱۷۵۹ بازندۀ جنگ می شود و پس از ۳ سال حکومت نظامی (۱۷۶۰-۱۷۶۳)، در سال ۱۷۶۳ پیمان نامۀ پاریس امضا می شود و حکومت فرانسویان بر سرزمینهای آمریکای شمالی پایان می پذیرد و رسما انگلستان حاکم این سرزمینها شناخته می شود. فرانسویهای کبک تحت حاکمیت انگلیسها در می آیند، قوانین فرانسوی لغو می شود و با این حال به کلیسای کاتولیک اجازه داده می شود که به فعالیتهای محدود خود ادامه دهد. در همین سال بنا به فرمان سلطنتی سرزمینی که «فرانسۀ نو» نامیده می شد، ایالت کبک نام میگیرد و داشتن دین مسیحی پروتستانی برای کسانی که می خواهند برای دولت کار کنند الزامی می شود و در نتیجه فرانسویان کاتولیک از ورود به کارهای دولتی بازمی مانند. ده سالی پس از «جنگ تسلط» با پیمان نامه ای که به «پیمان نامۀ کبک» مشهور است، تغییراتی اداری و حکومتی در پیمان نامۀ پیشین را در دستور کار می گذارد که هجوم انگلیسیهای سلطنتخواه آمریکا (در سال ۱۷۸۰) که به کبک سرازیر شده اند، راه را بر روند عادی اجرای این تغییرات می بندند. از این تاریخ است که کبکی ها با قوانین فرانسوی و انگلیسها با قوانین انگلیسی اداره می شوند.
در هیچ کدام از این پیمانها و توافقنامهها، از مسئلۀ زبان به عنوان مسئله ای مستقل گفتگو به میان نیامده است. برای این مسئله باید منتظر پیمان نامۀ سال ۱۷۹۱ شد.
ه. پیمان نامۀ ۱۷۹۱، در این پیمان نامه مسایل بسیاری در روابط میان انگلیسها و فرانسویها طرح می شود و دستور کارهایی در جهت سازش این دو گروه و سامان دهی به وضعیت آنها وضع می گردد، از جمله این که کانادای بالا دست ( Le Haut Canada ، انتاریو) و کانادای پایین دست (Canada Le Bas، کبک) از لحاظ اداری از یک دیگر تفکیک می شوند و این دو بخش با این که از سوی لندن فرمانروایی می شوند، می توانند انتخابات محلی برای مجلس شورا (Chambre d’assemblée) برگزار کنند. در حوزه های مربوط به زبان هم بنا می شود که گزارش جلسات مجلسها به دو زبان انگلیسی و فرانسوی نوشته شود و قوانین مربوط به انگلیسی زبانها به زبان انگلیسی و قوانین مربوط به فرانسوی زبانها به زبان فرانسوی نوشته شود. یادآوری کنیم که در نخستین انتخابات مجلس که در سال ۱۷۹۲ برگزار شد، با توجه به اکثریت جمعیت فرانسه زبان کبک، ۳۴ نمایندۀ فرانسه زبان و ۱۶ نمایندۀ انگلیسی زبان به مجلس راه می یابند. با این حال با توجه به تواناییهای نظامی و مالی انگلیسیها، روزنامه ها، نامهای مکانهای تجاری و عمومی به انگلیسی نوشته میشوند و از تسلط قطعی انگلیسیها نشان دارند. مجموعۀ این شرایط به رانده شدن پزشکان، روزنامهنگاران، وکلا و دیگر دانش آموختگان به حاشیۀ جامعه منجر می شود و زمینۀ اعتراضات را فراهم می آورد.
و. حزب میهن پرستان (Les Patriotes). در سال ۱۸۱۵، لویی ژوزف پاپینو که فرانسوی زبان است (Louis Joseph Papineau) به سرپرستی مجلس شورای کبک می رسد. چندی بعد، در سال ۱۸۲۲ انگلیسی زبانها طرحی را در مجلس مطرح می کنند که بنا به آن می بایست هر دو بخش کانادا به هم بپیوندند و استفاده از زبان فرانسه در کارهای دولتی ممنوع شود. فرانسوی زبانها این طرح را رد می کنند و گروهی از آنان در پاسخ به این فشارها حزبی به نام حزب «میهن پرستان» را بنیان می گذارند. در سال ۱۸۳۴، این حزب خواسته های خود را در برنامه ای ۹۲ ماده ای به انگلستان می فرستد. استقلال در تصمیم گیریهای مالی، مشروط بودن اجرای قوانین انگلیسی به تایید فرانسوی زبانها و اجرای قوانین مجلس شورای کبک است و ورود فرانسوی زبانها به کارهای دولتی از مواد این برنامه بوده اند. در پاسخ، در سال ۱۸۳۶ دولت انگلستان نیروی نظامی به مونترال می فرستد و یک سال بعد، پیشنهادهای مندرج در برنامۀ ارسالی کبک را به تمامی رد می کند. سال ۱۸۳۷، سال نبرد نظامی میان انگلیسها و فرانسوی زبانهاست نبردی که به شکست فرانسه زبانها منجر میشود؛ در پایان این نبرد ۱۰۰۰ نفر دستگیر میشوند، ۵۸ نفر به استرالیا تبعید و ۱۲ نفر هم اعدام میشوند و این پایان کار حزب میهن پرستان است.
۲. فرانسه زبانان در کانادای متحد
الف. پس از شکست حزب میهن پرستان، انگلستان در سال ۱۸۳۸ لرد درهام (Lord Durham) را به عنوان فرماندار کل کانادای بالادست و کانادای پایین دست برمیگزیند. بالابردن شمار انگلیسی زبانها، ادغام فرانسه زبانها در جامعۀ انگلیسی زبان، برچیدن مجلس شورای کبکی و برپایی یک مجلس شورا برای کل کانادا و حذف تقسیمات اداری و نظامی کانادای بالا دست و پایین دست و متحد کردن کانادا از مهمترین برنامه های این فرستادۀ حکومت انگلیس است. فرانسوی زبانهای کبک و کلیسای کاتولیک با این برنامه ها طبیعتا مخالفند ولی توان مقابله با آن را ندارند. چنین است که «پیمان اتحاد» (Acte d’Union) در سال ۱۸۴۰ در لندن توسط مجلس به تصویب می رسد و در کانادایی که دیگر «کانادای متحد» نام دارد به اجرا گذاشته می شود. در اجرای قوانین این پیمان، اتحاد کانادا به انجام می رسد، تنها یک مجلس شورا وجود دارد که در آن هم فرانسوی زبانها و هم انگلیسی زبانها حضور دارند، قدرت سیاسی کاناداییهای فرانسه زبان محدود می شود، زبان انگلیسی تنها زبان رسمی مجلس شورا شناخته می شود. نتیجۀ بلافصل این ادغام در اقلیت قرار گرفتن فرانسوی زبانان در درون کانادای متحد است. در سال ۱۸۶۷، در اقلیت بودن این گروه زبانی با افزوده شدن استانهای نیوبرونزویک (Nouveau Bronswick) و نوول اکس (Nouvelle Ecosse) به کنفدراسیون کانادا، تشدید می شود.
ب. در سال ۱۸۴۸، حکومت انگلیس تصمیم می گیرد که اختیاراتی به دولت کانادا در حوزۀ سرپرستی اش واگذار کند. به این دولت، «دولت مسئول» نام می دهند. این دولت مسئول در سال ۱۸۴۹، با وجود اعتراض انگلیسی زبانها، استفاده از زبان فرانسوی را در مجلس شورا می پذیرد و بدنبال دیگر تغییرات، دانشگاه لاوال کبک به عنوان نخستین دانشگاه فرانسوی زبان آمریکای شمالی گشایش می یابد.
ج. پا گرفتن «کنفدراسیون» کانادا در سال ۱۸۶۷ آغاز تحولات سیاسی و اجتماعی بسیاری است. همان گونه که پیشتر گفتیم، در این سال استانهای نیوبرونزویک (Nouveau Bronswick) و نوول اکس (Nouvelle Ecosse) به کنفدراسیون می پیوندند. در سالهای بعدی، استانهای مانیتوبا (Manitoba) در سال ۱۸۷۰، بریتیش کلمبیا (Colombie-Britannique) در سال ۱۸۷۱، ایل دوپرنس ادوارد (l’île-du-Prince-Édouard) در سال ۱۸۷۳، آلبرتا (Alberta) و ساسکاچوان (Saskatchewan) در سال ۱۹۰۵ و ترنوف (Terre-Neuve) در سال ۱۹۴۹ به این کنفدراسیون پیوسته و دامنۀ جغرافیایی کانادای متحد را گسترش می دهند. کنفدراسیون دو دولت را به رسمیت می شناسد، دولت فدرال و دولت استانی. در این وضعیت و با این که کنفدراسیون زبان فرانسه را به عنوان یکی از زبانهای رسمی کانادا می شناسد، زبان فرانسه تنها زبان یک اقلیت در درون کاناداست. در این دوران، متون رسمی دولتی از فرانسه به انگلیسی ترجمه می شوند ولی متنهای انگلیسی به فرانسه ترجمه نمی شوند و نمایندگان کبک در پارلمان فدرال برای این که فهمیده شوند به انگلیسی باید سخن بگویند. با این که زبان فرانسه یکی از زبانهای رسمی است، تا نوشته شدن این زبان روی اسکناسها و تمبرهای پستی باید هنوز سالهای زیادی را منتظر ماند.
د. انقلاب صنعتی کانادا از سال ۱۸۷۰ آغاز می شود. برپایی گستردۀ کارخانه ها و مکانیزه شدن کشاورزی تغییرات بسیاری را در ترکیب اجتماعی به وجود می آورد؛ بسیاری از فرانسوی زبانها که کشاورزند و توانایی رقابت با کشاورزی صنعتی مالکان انگلیسی زبان را ندارند، به شهرها روی می آورند و به کارگری در کارخانه هایی می پردازند که مالکیت اکثر آنها در دست انگلیسیهاست و بخشی از این فرانسه زبانها برای همیشه کانادا را ترک می گویند و به آمریکا می روند. با تسلط قطعی انگلیسی زبانها در حوزۀ اقتصاد زبان انگلیسی هم زبان محل کار می شود، تابلوهای مغازه ها تماما به انگلیسی نوشته می شوند و از اهمیت زبان فرانسه در حوزۀ کار و اقتصاد به شدت کاسته می شود. در واکنش با شرایطی این چنین است که در سال ۱۹۱۰ ، ارمان لاورین (Armand Lavergne) نمایندۀ مجلس درخواستی را به امضای حدود دو میلیون کبکی میرساند و سپس آن را به مجلس شورا ارایه می دهد و به تصویب قانونی می رساند. بنا به این قانون، که به نام همان نماینده نامیده شده است، مقرر می شود که در مکانهایی که خدمات عمومی ارایه می شود (بیمارستانها، مدارس،…) به مراجعه کنندگان به هر دو زبان خدمات ارایه شود.
ه. آغاز جنگ جهانی اول (۱۹۱۴) پردۀ دیگری از اختلافهای انگلیسی زبانها و فرانسوی زبانها را به نمایش می گذارد. انگلیسی زبانهای کانادای متحد مایلند که برای انگلستان و همدوش سربازان انگلیسی بجنگند، مسئله ای که دلخواه فرانسوی زبانان نیست. این مسئله در امر سربازگیری در کبک و فرار بسیاری از مشمولین فرانسه زبان خود را نشان می دهد. تا آغاز جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹) بجز یک تلاش بی سرانجام، مسئلۀ درخور دیگری در حوزۀ زبانی اتفاق نمی افتد. در دوران پس از بحران اقتصادی سال ۱۹۳۰، گرایشهای ملی گرایانه در کبک تشدید می شود و حزبی به نام « اتحاد ملی» (Union Nationale) در کبک پا می گیرد. نخست وزیر وقت موریس دوپلسی (Maurice Duplessis) در سال ۱۹۳۷ قانونی را می گذراند که بنا به مفاد آن به زبان فرانسه در صحنۀ اجتماع توجه بیشتری می شود. در مقابل واکنش انگلیسی زبانان که شریانهای اقتصادی کبک را در دست دارند، این قانون به فراموشی سپرده می شوند.
و. با جنگ جهانی دوم، اختلاف موضع فرانسوی زبانها و انگلیسی زبانها بر سر شرکت کردن در جنگ دوباره شعله ور می شود. نخست وزیر کانادا برای حل این تنش یک همه پرسی برگزار می کند که اقلیت فرانسه زبانان کانادا بازندۀ آنند و به همراه انگلیسی زبانها به جنگ کشیده می شوند. از پایان جنگ تا انقلاب آرام کبک (Révolution tranquille) رشد سریع جمعیت فرانسوی زبانهای کبک، رشد شهرها دو پدیدۀ مهم تاثیر گذاری اند که در حوزۀ فرانسوی زبانی اتفاق می افتند.
۳. فرانسه زبانی کبکیها و مهاجران
الف. انقلاب آرام کبک (Révolution tranquille) بر دوش انقلاب صنعتی پیشین و رونق اقتصادی جهان غرب در بعد از جنگ جهانی دوم به صحنه آمد و در دهۀ ۱۹۶۰ توسط گروهی از دولتمردان و روشنفکرانی که میخواستند ساز و کار جامعه را همساز با تغییرات اروپای غربی کنند، هدایت و راهبری شد. پیدایش بیمۀ درمانی، بیمۀ بیکاری، تشکیل سندیکاها، برآمد فمینیسم کبکی که نظریه پرداز ضرورت ورود زنان به بازار کار و سرمایه داریای بود که روز به روز به بازوی کار بیشتری نیاز داشت، از جمله تغییرات اجتماعیای بود که در همین دوره اتفاق می افتد. اما در دگرگونیهای چون ایجاد بنیاد زبان فرانسه، وزارت مسایل فرهنگی، ملی کردن شرکت هیدروکبک (که تامین برق استان را بر عهده داشته است)، ایجاد نخستین شبکۀ تلویزیونی کبک، راه اندازی دانشگاه فرانسه زبان مونترال و…. مسئلۀ هویت کبکی شکل بیرونی و اداری یافت و نهادینه شد. در همین دوران است که واژۀ «کبکی» برای ساکنین این استان رسما بکار برده می شود.
ب. نخستین قوانین در حوزۀ فرانسه زبانی. در این چرخش اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مسایل جدیدی مطرح می شود. دولتمردان ملیگرای کبک، این بار در موضع قدرتی نسبی، باید جایگاه خود را افزون بر رقیب و قدرتمداران سنتی انگلیسی زبان، در برابر دیگرانی هم که به عنوان مهاجر وارد کبک می شدند تثبیت کنند. زبان فرانسه چونان مهمترین شاکلۀ هویتی، نخستین برج و بارویی بود که پرچم ملی گرایی را بر آن افراشتند. در سال ۱۹۶۸، مسئولین مدارس طرح آموزش اجباری فرانسه به فرزندان مهاجرین را طرح می کنند. سال بعد قانون شمارۀ ۶۳ به تصویب می رسد. بنا به این قانون زبان محیط کار زبان فرانسه اعلام می شود و مدارس انگلیسی زبان موظف میشوند که آموزش زبان فرانسه را در دروس خود بگذارند. قوانین دیگری این جایگاه را در سالهای بعد تحکیم می کنند. قانون شمارۀ ۲۲ گسترش زبان فرانسه را به گونه ای بنیادی تر پی میگیرد؛ تابلوهای مغازه ها باید به زبان فرانسه باشد، شرکتها می بایست آموزش زبان فرانسه را به کارکنان خود در دستور کار بگذارند، مهاجرین غیر انگلیسی زبان می بایست فرزندان خود را به مدارس فرانسوی زبان بفرستند و… با این حال، باید منتظر سال ۱۹۷۶ ماند که با روی کار آمدن دولت «حزب کبکی» زبان فرانسه سیطرۀ خود را بر همۀ ارکان جامعه در قالب قانون ۱۰۱ بگستراند. برخی از مواد این قانون بدین شرحند: استفاده از زبان فرانسه در همۀ مکانهای عمومی خدمات رسانی اجباری میشود، قوانین فقط به زبان فرانسه نوشته میشوند و ورود اجباری فرزندان مهاجران به مدارس فرانسه زبان. از این تاریخ به بعد تغییرات چندانی در خود این قوانین بوجود نیامده است ولی گسترۀ این قوانین به تدریج در ژرفترین لایههای سازوکار جامعۀ کبکی جاری شده است. آشکار است برای مهاجران سرزمینهایی که به زبان فرانسه آشنا نیستند، تاکید بر فرانسه زبانی گرهی بر گرههای جاری زندگی در کشوری بیگانه میافزاید، به ویژه که کبک بخشی از کشوری است که رسما دوزبانه (انگلیسی و فرانسه) است. بحث بر سر کارآمد بودن یا ناکارآمد بودن سیاستهای دولتی و آموزشی کبک در حوزۀ فرانسه زبانی و در طول این دوره را به سلسله گفتار دیگری وامیگذریم و در بخش پایانی به آماری چند در مورد فرانسه زبانی در سه دهۀ اخیر می پردازیم تا تصویری کلی از آن به دست داشته باشیم.
ج. حضور فرانسهزبانی در کانادا را به دو بخش میتوان تقسیم کرد؛ گروه نخست فرانسهزبانانی را شامل می شود که فرانسه زبان مادریشان است و گروه دوم شامل کل فرانسه زبانان ( از جمله مهاجرین و کاناداییهایی که زبان فرانسه را آموخته اند) می شود. به آمار رسمی موجود نگاهی بیاندازیم:[i]
● گروه نخست، فرانسه به عنوان زبان مادری
– ۱۹۸۱ (۶۱۷۷۷۹۵ نفر)، ۲۵.۷ درصد در کل کانادا
– ۱۹۹۱ ( ۶۵۶۲۰۶۵ نفر)، ۲۴.۳ درصد در کل کانادا
– ۲۰۰۱ (۶۵۳۱۳۷۵ نفر)، ۲۲.۸۸ درصد در کل کانادا
– ۲۰۱۱ ( ۷۱۷۲۵۶۵ نفر)، ۲۱.۶ درصد در کل کانادا
این آمار به روشنی نشان می دهد که شمار افراد این گروه نسبت به شمار کل کاناداییها رو به کاهش بوده است. آمار رسمی همچنین نشان از آن دارد که در شهر مونترال، در برابر حضور روز افزون زبانهای ملل گوناگون، فرانسه زبانی در موقعیت شکنندهتری قرار داشته است. در آمار سال ۲۰۰۶ آمده است که ۸۰ درصد مردمان کل کبک زبان مادری شان زبان فرانسه بوده است، در حالی که در شهر مونترال شمار فرانسه زبانان این گروه تنها ۵۰ درصد جمعیت را شامل می شده است. [ii]
● گروه دوم، فرانسه زبانان کانادا
– ۱۹۸۱ (۷۶۶۹۲۰۵ نفر)، ۳۱.۸۴ درصد در کل کانادا
– ۱۹۹۱ (۸۵۰۸۹۵۵ نفر)، ۳۱.۵۲ درصد در کل کانادا
– ۲۰۰۱ (۹۱۷۸۰۹۵ نفر)، ۳۰.۹۶ درصد در کل کانادا
– ۲۰۱۱ (۹۹۶۰۵۹۰ نفر)، ۳۰.۰۷ درصد در کل کانادا
همان گونه که دیده می شود شمار کل فرانسه زبانی نیز در کانادا رو به کاهش داشته است. تفاوتی که میان کاهش ۴.۱ درصدی فرانسه زبانان که زبان مادریشان فرانسه بوده است و کاهش اندک ۱.۷۷ درصدی کل فرانسه زبانان کانادا دیده می شود بی تردید مربوط به حضور مهاجران در کبک و سیاستهای زبانی دولتهای این استان بوده است. اما یادمان نرود که موفقیت در کاهش افت فرانسه زبانی هنوز با رشد فرانسه زبانی فرسنگها راه فاصله دارد.
آیا آیندۀ فرانسه زبانی در استان کبک در گرو حضور مهاجران آینده است؟ آیا قوانین گوناگون و مقررات سخت گیرانۀ روزافزون دولتهای کبک برای ترویج زبان فرانسه و تحمیل آن بر مهاجران، فرانسه را در سالها و دهه های آینده در موقعیت بهتری قرار خواهد داد؟ آیا فرانسه زبانی در کبک در هماوردی اش با انگلیسی زبانان قادر خواهد بود دژش را از درون و از بیرون استوار نگه دارد؟
دکتر محسن حافظیان، مدیر انتشارات مولتی ساژ در کانادا و مدیر گروه جهانی شدن و مهاجرت در انسان شناسی و فرهنگ است.
[i] http://www12.statcan.gc.ca/census-recensement/2011/as-sa/98-314-x/2011003/tbl/tbl3_1-8-fra.cfm
[ii] http://www.montrealfrancais.org/node/617