مساله ی مدرسه
زمامداران سیاسی در زمان انقلاب کبیر فرانسه مساله ی جوانان را مطرح کردند.در آن زمان افرادی که زیر ۲۰ سال سن داشتند بیش از ۴۰ درصد جمعیت را تشکیل می دادند ، این مساله در حالیست که اکثر قریب به اتفاق افراد بالای ۱۲ سال جایی در نظام آموزشی کشور نداشتند. تا زمان پایان دوران امپراطوری ، جوانان بدنه ی اصلی ارتش فرانسه را تشکیل می دادند. در زمان انقلاب فرانسه، پروژه های عمرانی و آموزشی بسیاری کلید زده شد. ناپلئون بناپارت از سال ۱۸۰۲ ساخت مدارسی جدید را آغاز کرد. در این زمان مدرسه اهمیت بسیار بالایی پیدا کرد چرا که به محل اصلی تربیت شهروندان تبدیل شده بود. متخصصان آموزشی ای مانند پستالوزی[۱] ( ۱۷۴۶-۱۸۲۷) ، فروبل[۲] ( ۱۷۸۲-۱۸۵۲) ، و پس از آن ها دکرولی[۳] ( ۱۸۷۱- ۱۹۳۲) ، دوی[۴] ( ۱۸۵۹-۱۹۵۲)، مونتسوری[۵] ( ۱۸۷۰-۱۹۵۲) ، فرنت[۶] ( ۱۸۹۶-۱۹۶۶) و بسیاری از افراد دیگر در این دوران ، وظیفه ی آموزش ، تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان را عهده دار شدند.
نوشتههای مرتبط
از اواخر قرن هفدهم ، مدرسه به محل اصلی آموزش تبدیل شده بود. بدین منظور کودک از والدین خود جدا شده و به همراه همسالانش در مدرسه و تحت نظر مدیران و معلمان ، آموزش می دید. البته باید به این مساله اشاره کرد که در این هنگام مدرسه یگانه محل آموزش نبوده و خانواده ، محل زندگی ، اطرافیان و تعلیم نزد هنرمندان و صنعتگران هم در آموزش کودک ایفای نقش می کردند. مدرسه اما ، محل اصلی برای یادگیری خواندن ، نوشتن ، محاسبه کردن و نقش آفرینی در جامعه است. اگر در محلی مدرسه وجود داشت ، کودکان در سن ۶ یا ۷ سالگی به آن وارد شده و در سن ۱۲ سالگی از آن خارج می شدند : « از آن به بعد این مساله مورد قبول قرار گرفته بود که یک کودک به اندازه ی کافی برای زندگی در جامعه بالغ نیست ، باید برای وی تدابیر خاصی لحاظ شود و قبل از آنکه وارد جامعه شود ، اموزش های بسیاری ببیند ( آریس ، ۱۹۷۳). قانون گیزو[۷] که در ۲۸ ژوئن سال ۱۸۳۳ به تصویب رسید ، دو نوع آموزش ابتدایی و عالی را از هم تفکیک کرد و برنامه ای حداقلی برای آموزش را به تصویب رسانید. آموزش اخلاق و مذهب ، خواندن ، نوشتن، محاسبه کردن ، به کارگیری صحیح زبان فرانسه و در نهایت مبانی قانون برای دسته ی اول و تاریخ و جغرافیای فرانسه ، فیزیک و موسیقی برای دسته ی دوم. در مقطع راهنمایی هم مبانی انسانی مورد تدریس قرار می گرفت. محله های مختلف با هم همکاری می کردند تا بتوانن یک یا چند مدرسه ی ابتدایی تاسیس کنند ، اگر هم جمعیت شهر یا روستایی زیر ۶ هزار نفر بود ، خودشان باید برای فرزندانشان مدرسه ی عالی می ساختند. هر دپارتمان یا گروه های دپارتمانی وظیفه داشتند برای آموزش آموزگاران مدرسه ی ابتدایی ، دوره هایی تخصصی برگزار کنند.( کروبلیه[۸]، ۱۹۷۹)
تا زمان آغاز اولین جنگ جهانی ، تنها عده ی معدودی از پسران به مدرسه می رفتند. بخش اعظم طبقه ی فقیر جامعه اصلا جایی در مدارس نداشتند. پسران پس از پایان تحصیلاتشان وارد دنیای کار و بزرگسالی می شدند ، بدون آنکه شانس درک دوران نوجوانی خود را داشته باشند یا اصلا به بلوغ اجتماعی رسیده باشند. قانونی که فری در سال ۱۸۸۲ به تصویب رساند ، تحصیل تا سن ۱۳ سالگی را برای همه اجباری کرد. البته بسیاری از زیر بار این اجبار شانه خالی کردند. البته آن ها با بسیاری از مسائل اصلی در دنیای کار آشنا می شدند : درگیری های مختلف و همه ی آزمایشاتی که در سر راه ایشان قرار می گرفت تا به یک مرد واقعی تبدیل شوند. کار بخش اعظم زندگی و انرژی ایشان را به خود مشغول می ساخت ، تمامی این ها در شرایطی بود که این نوجوانان حتی از امتیازات منحصر به فرد دنیای بزرگسالان نیز بهره نمی بردند.در نهایت هم خدمت سربازی برای یک پسر مهر پایانی بود بر دوران جوانی وی.
دختران برای مدت های طولانی جایی در مدارس نداشند و تنها در خانه آموزش می دیدند. نوشته های افرادی مثل کوندرسه[۹] و دیدرو[۱۰] که مداقع حق تحصیل دختران بودند هم تغییری در شرایط ایجاد نمی کرد. نویسندگان دیگری مانند پرودون[۱۱] ، کنت[۱۲] و رنان[۱۳]مثل روسو فکر می کردند وظیفه ی اصلی زن خانه داری ، همسری و مادری کردن است. تنها در اواخر قرن هجدهم بود و اوایل قرن نوزدهم بود که دختران هم حق رفتن به مدرسه پیدا کردند. البته در مدرسه هم به آن ها بیشتر آموزش های فعالیت های زنانه داده می شد ، مثل خیاطی ، آشپز، نقاشی و در کل مسائلی که به پسرها اختصاصی نداشت( کارون، ۱۹۹۶).
دختران ، حتی دختران طبقه ی بورژوآ، مثل پسران در طبقه ی فقیر ، حق رفتن به دبیرستان را نداشتند ، در عوض پسران به دبیرستان می رفتند و دختران پس از پایان دوره ی راهنمایی باید انتظار می کشیدند تا پسری به خواستگاریشان برود.( تیرسه،۱۹۹۹)
به موجب قانون فالو[۱۴] روستاهایی با جمعیت بالای ۸۰۰ نفر موظف به ساخت مدرسه برای دختران شدند ، پس از آن قانون دوروی[۱۵] که در سال ۱۸۶۷ به تصویب رسید ، این عدد را به ۵۰۰ نفر کاهش داد. پس از تصویب این قانون روند سوادآموزی دختران با سرعت بالایی پیگیری شد. در سال ۱۸۸۱ مدرسه ی سوره[۱۶] به منظور تربیت معلمان زن برای درس دادن در دبیرستان های دخترانه آغاز به کار کرد. به همین منوال برنامه های آموزشی در مدارس دخترانه دچار تحول شده و زمینه های مثل مذهب ، ادبیات و اخلاق به آن ها افزوده گشت. مساله ی اساسی در این میان آن است که تمامی این برنامه ها درون مایه ای داشتند که به نوعی اشاره به جایگاه پایینتر زن نسبت به مرد در نهاد خانواده می کرد. ژول گوتیه[۱۷] با تسلیم گزارشی به شورای آکادمیک پاریس[۱۸] با صراحت لحن به این مساله اشاره کرد : « هدف ما اعطای قدرت تفکر و قضاوت به زنان است ، ما می خواهیم زنان را به عدم استفاده از قدرت تخیل و آزادی ذهنی تشویق کنیم ، هدف اصلی ما حفظ طبیعت گرم زن و کمک به او برای ایفا نقشی است که در نهاد خانواده بر عهده دارد.» در اصل تنها در سال های ۱۹۲۰ میلادی بود که آموزش دختران تا اندازه ای به پسران نزدیک شد. کروبلیه در این مورد می گوید : « در این زمان از آموزشی کاملا سطحی که هدف اولش یافتن شوهری مناسب برای دختران بود به آموزشی عمیق رسدیم که به دختران این امکان را می داد که در ازدواج قدرت انتخاب و تصمیم گیری داشته باشند.
تعداد جوانانی که مدرسه را به طور کامل به پایان رسانده بودند _ به خصوص در طبقه ی فقیر جامعه _ در اقلیت بود. برای مثال در مناطق روستایی ، دختران و پسران از سن ۶ یا ۷ سالگی مسئول نگهداری از گاوها بودند ( وردیه[۱۹]، ۱۹۷۹). تا سن دوازده سالگی ، نحوه ی زندگی کودکان با تغییر فصل ها تغییر می کرد : ایشان زمستان ها به مدرسه می رفتند و تابستان ها کار می کردند. غیبت از مدرسه ، که در قرن نوزدهم به اوج خود رسیده بود، تا پس از جنگ جهانی دوم ادامه پیدا کرد. از کودکان در مناطق روستایی خواسته می شد تا درس خود را نیمه کاره رها کنند ، پس از آن دختران برای ازدواج آماده می شدند و پسران برای کار. به این ترتیب ایشان برای زندگی آینده آماده می شدند : آشنایی با حیوانات ، گیاهان و . . . پسران در مناطق روستایی ، علاوه بر نگهداری از گاوها که وظیفه ی معمولشان بود ، کار دیگری را نیز عهده دار بودند : آن ها باید پرنده ها را از محصولات دور می کردند ، مار ها را می کشتند، خار جمع می کردند و . . .تا بتوانند کمی پول به دست بیاورند. آن ها همچنین به ماهی گیری می رفتند ، برای خود خانه های درختی می ساختند و . . . به دختران نیز وظایف فراوانی سپرده می شد : دوخت و دوز ، نظافت خانه ، مراقبت از حیوانات و . . . دختران همچنین در فعالیت های گروهی با زنان شرکت می کردند تا از این طریق با نحوه ی زندگی آینده ی خود آشنایی بیشتری پیدا کرده و با قوانین آشنا شوند. مادران در سن ۱۵ سالگی دختران خود را به خیاط زن می سپاردند تا به واسطه ی فن خود او را تا حد امکان به دخترانی دلربا تبدیل سازد تا هرچه سریعتر برایش خواستگار پیدا شود.
در اواخر قرن نوزدهم ، اکثر پسران اگر درس خود را می خواندند می توانستند در سن ۱۲ سالگی مدرک بگیرند. این امر نشان از تغییر عمده ی نمادین در جایگاه ایشان و خروج از دنیای کودکی می داد. خدمت سربازی ، که از سال ۱۸۷۲ برای همه به صورت اجباری درامده بود، نشانه ی دیگری بود بر جدایی از خانواده و ورود به دنیای بزرگسالی ( بوزون[۲۰]،۱۹۸۱) در این زمان سن بلوغ اجتماعی معادل ۲۱ سال بوده است. اما سقف های سنی دیگری هم وجود داشته ، برای مثال در وهله ی اول ۱۶ و پس از آن ۱۸ سال برای قوانین جزایی ، ۲۵ سال برای ازدواج و در نهایت ۲۱ سال برای دریافت خدمات اجتماعی. البته پس از مدتی فرض بر آن نهاده شد که کودکان خود می توانند از خود مراقبت کنند. در سال ۱۸۹۲ قانونی به تصویب رسید که بر اساس آن استخدام کودکان در کارخانه ها ، قبل از سن ۱۳ سالگی ، ممنوع اعلام شد. تا زمان شروع خدمت سربازی ، کارگر جوان تمامی درامد خود را به خانواده اش می داده است.
در اوایل قرن نوزدهم ، در شهر پاریس ، از بین ۲۰۰ هزار کودکی که شرایط مدرسه رفتن داشتند ، تنها ۴۵ هزار نفر در مدرسه ثبت نام کرده بودند. همچنین در سال ۱۹۱۱ ، ۸۱ درصد پسران ۱۵ تا ۱۹ سال و ۵۷ درصد دختران در همین بازه ی سنی ، شاغل بوده اند. بدبینی قبلی که کارگران و دهقانان نسبت به نهاد مدرسه داشته اند در این دوره کمرنگ تر شده بود. قانون فری سبب شد تا به مدرسه به عنوان ابزاری برای بالا رفتن سطح اجتماعی نگاه شود. نهادهای بسیاری تشکیل شدند که امکان دسترسی کودکان به ” مدارس جمهوری” ، به خصوص دبیرستان ها، را فراهم کرده و به این ترتیب در ارتقای جامعه ایفای نقش می کردند. همه ی این ها دست به دست هم داد تا مدرسه به نهاد یکپارچگی جمهوری فرانسه بدل شود.
تحولات دوران جوانی
از زمان انقلاب کبیر فرانسه به بعد ، جوانان نقش بسیار پررنگ تری نسبت به گذشته در حرکات های اجتماعی بر عهده گرفتند. در این دوران به جوان به عنوان شهروندی قدرتمند نگاه می شد که می توانست در چالش های سیاسی نقشی پررنگ ایفا کند. متخصصان حوزه ی آموزشی از نحوه ی گذران وقت جوانان در فاصله ی پایان تحصیلات تا زمان ازدواج یا ورود به ارتش نگران بودند. نگرانی آن ها به خصوص به این دلیل بود که روند صنعتی شدن جامعه شرایط جدیدی را در یادگیری ایجاد کرده بود. در اواخر قرن نوزدهم میلادی، شرکت های کارفرمایی ، تحت نظر کلیسای کاتولیک یا مدارس جمهوری ، سعی بر آن داشتند تا جوانان را پس از اتمام دوران تحصیل وارد دوران کار _ به خصوص ورزش _ بکنند. به همین منظور ” مراکز جوانان ” ساخته شد. این مراکز که مجهز به سالن های کنفرانس ، سالن ورزش ، کتابخانه و مرکز های فرهنگی بودند ، به خصوص در نیم و سنت اتین ساخته شدند. این کارفرماها در هر شهری که حضور داشتند سعی می کردند تا کار مدارس را ادامه داده و اوقات فراغت دانش آموزان را تا حد امکان پر کنند. علاوه بر این ، مراکز یادشده در هنگام تعطیلات فصل مدرسه هم امکانات مناسبی را برای نوجوانان و جوانان فراهم می آورند. ( کروبلیه،۱۹۷۹)
نهضت های جوانان در دوره ای به اوج خود رسید. در سال ۱۹۰۷ در انگلستان ، بیدن پاول[۲۱] در وهله ی اول در براون سی ، جریان پشاهنگی[۲۲] را پایه گذاری کرد. به این ترتیب که گروهی نوجوان ۱۲ تا ۱۶ ساله را به یک جزیره برده و به آن ها برای گذران امورشان آزادی عمل کامل داد. آن ها باید دست به ماجراجویی زده و همه چیز جزیره را کشف می کردند. پاول که افسر بازنشسته ی ارتش بریتانیا بود، سعی داشت تا در بستری مناسب به نوجوانان آموزش نظامی بدهد، به همین منظور وی سعی کرد تا ایشان را از تاثیر ” منفی” جامعه ی صنعتی شده و محیط زندگی دور کند. از سال ۱۹۰۹، شاخه های دیگری از این جریان در فرانسه ، مثل روشنفکران اتحادگرا، شکل گرفت که البته بیشترشان ماهیتی لائیک داشتند. جریان اصلی در این میان توسط فرد به نام کوبرتن[۲۳] سازماندهی می شده است. جامعه ی کاتولیک ها که در وهله ی اول ، با این نوع جریان ها بسیار مخالف بودند، در سال ۱۹۲۴ ، فدراسیون ملی پیش آهنگان فرانسه[۲۴] را تاسیس کردند.
در کشور آلمان ، در برابر نظام آموزشی مستبدانه ی موجود ، جریان تازه ای شکل گرفت. این جریان تحت عنوان نهضت پرندگان مهاجر ( Wandervogel) در سال ۱۸۹۶ در حومه ی شهر برلین ، به ابتکار چند تن دانش آموز که در آن محل به گردش می پرداختند ، شکل گرفت. پس از آن ، این جریان به سرعت در سایر شهرهای آلمان گسترش یافت ، وظیفه ی اصلی این توسعه بر عهده ی جوانان بود. محوریت اصلی این جریان نفی مدرسه ، آموزش و معلمان در وهله ی اول و پس از آن دعوت به آزادی ، بازی ، ماجراجویی ، آیین های مختلف و نفی شدید جامعه ی شهری بود. قرار های ملاقات ، جشن های شبانه در مکان های گوناگون ، چشیدن طعم طبیعت و . . . همه و همه درون مایه ای رمانتیسم[۲۵] به این حرکت می داد. فعالیت های ضد مدرسه ای ، که به خصوص هدفشان نوجوانان بود ، سعی می کردند تا محاطبان خود را به صورت مستقیم وارد رابطه با طبیعت بکنند. بیش از ۱۲ هزار نفر از این جریان در جنگ جهانی اول شرکت کردند که تنها ۵ هزار نفر از ایشان زنده ماندند. پس از جنگ جهانی اول ، نهضت های مختلف جوانان در آلمان بسیار کمرنگ شد تا اینکه نازی ها با طرح مساله ی ” جوانان هیتلری ” ، ملی گرا[۲۶]، نظامی و در خدمت رژیم ، به آن نفس تازه ای دادند. یکی از شعارهای اصلی گروه های شکل گرفته در دوران نازی ” زندگی شرافت مندانه ، جنگیدن تا زمان مرگ و جان دادن با صورتی خندان ” بود.
در این زمان بود که گروه های جوانان که به شدت تحریک و تشویق شده بودند ، هر روزه در شهرهای مختلف آلمان ، با لباس های فرم مخصوص به خود رژه می رفتند. تجارب دیگری هم از این قبیل برای وارد کردن هرچه زودتر جوانان به دنیای کار و جامعه شکل گرفت ، اما جریان پیشاهنگی به خصوص جوان تر ها را هدف قرار می داد ، این مساله بدان علت بود که بزرگتر ها خیلی با روش های این جریان و خط مشی فکری آن احساس راحتی نمی کردند.
هان [۲۷]در وهله ی اول در آلمان ، در کرانه ی دریاچه ی کنستانس[۲۸] و در قصر مارکیس در بید [۲۹] و از تبعید در انگلستان ، مدرسه ی بزرگ خود را پایه گذاری کرد. اسکیدلسکی[۳۰] در رابطه با شرایط آن زمان می گوید : « عشق به خطر کردن ، ماجراجویی و ریسک کردن ، بهترین ابزار برای حفاظت از جوانان بوده است. موج سواری بر دریاهای خروشان ، کوه نوردی ، شرکت در سفرهای اکتشافی و . . . به پسران جوان کمک می کرد تا ایده آل[۳۱] های مخصوص به خود را ترسیم کنند ، بر موانع پیروز شوند و پیوندهای دوستی تشکیل دهند که از ورای آن بتوانند مفهوم تازه ای به زندگی خود ببخشند. مدرسه ی هان که قطب مهمی در آموزش در انگلستان پس از جنگ به حساب می آمده ، سبب تند شدن جریان پیشاهنگی شد. این مدرسه نوجوانان ۱۵ تا ۱۹ سال را ثبت نام کرده و ایشان را در گروه های ۱۰ تا ۱۲ نفره قرار می داد تا یک برنامه ی فشرده ی یک هفته ای را دنبال کنند. در این دوره توجه بیشتر بر پسران بوده تا دختران. کوه نوردی و . . . از جمله ی این ماجراجویی های بوده است. هدف اصلی از این فعالیت ها تقویت فیزیک بدنی ، اعتماد به نفس ، میل به همکاری و همدلی و . . . بوده است. البته قبل از همه ی اینها شخصیت دهی به فرد مطرح بوده است. ابتکار هان و مدرسه ی وی ، سبب شکل گیری جریان های مشابه گوناگونی در سرتاسر دنیا شد.
در فرانسه ، در اواخر دهه ی ۱۹۲۰ میلادی ، اردوگاه های جوانان موفقیت بسیار زیادی کسب کردند. این مراکز به خصوص پس از تصویب قانون مرخصی با حقوق در سال ۱۹۳۷ ، موفقیت گسترده ای را ازان خود کردند. جریان آژیسم[۳۲] مخصوص چپ گرایان بوده است. افراد در سن ۱۵ سالگی به این جریان وارد شده و در سی سالگی از آن خارج می شدند. این جریان آموزشی – تفریحی ، سبب شکل گیری واکنش های سیاسی فراوانی شد. جوانان عضو این گروه خودشان کنترل آن را به دست گرفته و آن را بر اساس ارزش های کاری،آموزشی، وحدت و کار گروهی اداره می کردند. ( کاپفرمن[۳۳] ، ۱۹۶۷)
داوید لوبروتون،تاریخچه مختصری از نوجوانی
[۱] Pestalozzi
[۲] Froebel
[۳] Decroly
[۴] Dewey
[۵] Montessori
[۶] Freinet
[۷] Guizot
[۸] Crubellier
[۹] Condorcet
[۱۰] DIderot
[۱۱] Proudhon
[۱۲] Comte
[۱۳] Renan
[۱۴] Falloux
[۱۵] Duruy
[۱۶] Sèvres
[۱۷] Jules Gotier
[۱۸] Le conseil académic de paris
[۱۹] Verdier
[۲۰] Bozon
[۲۱] Baden-Powell
[۲۲] Scoutisme
[۲۳] Coubertin
[۲۴] Fédération nationale des scouts français
[۲۵] Romantisme
[۲۶] nationnaliste
[۲۷] Hahn
[۲۸] Constance
[۲۹] Marquis de Bade
[۳۰] Skidelsky
[۳۱] Idéal
[۳۲] Ajisme
[۳۳] Copferman