فصل دوم : آیین های رازآموزی[۱] در جوامع سنتی
« هرچه قدر هم که درد و رنجی که ما می بردیم زیاد بود و اضطرابمان بیشتر می شد ، باز هم کسی به کناره گیری فکر نمی کرد. من هم درست مثل بقیه بودم و این فکر حتی لحظه ای به ذهنم خطور نمی کرد . . . من هم به نوبه ی خودم می خواستم متولد شوم . . . دوباره متولد شوم . . . » )کامارا لی ، کودک سیاه[۲](
نوشتههای مرتبط
معیارهایی که دنیای بزرگسالی و ورود به آن را تعریف می کنند بدون شک در هر جامعه ای متفاوت است. این معیارها بر اساس آیین هایی متفاوت در پاره ای از جوامع و بر اساس مراحلی متفاوت و تدریجی در سایر جوامع مشخص می شوند. این مراحل اغلب به صورت نامحسوس انجام گرفته و در نتیجه نوجوان را از حالت تعلیقی که ممکن است در آن قرار بگیرد و آسیب هایی که به وی وارد شود در امان نگاه می دارد. از جمله ی این مراحل می توان به جدا شدن از والدین و یا ازدواج اشاره کرد. البته در صورتی که این مراحل زود انجام گیرند نشانه ی خروج از دنیای کودکی خواهند بود و نه ورود به دنیای بزرگسالی و بلوغ. پس از اینها نوبت به تولد کودک اول می رسد ، سپس ازدواج کودک اول ، تامین مخارج خانواده ، مسئولیت های اجتماعی یا مذهبی و در نهایت مرگ پدر. در پاره ای از موارد هم این مساله پیش می آید که شخصی بزرگسال از دنیا می رود بدون آنکه مراحل فوق را گذرانده باشد و به همین علت وی را به عنوان فردی بالغ به حساب نمی آورند. ( گلوزوسکی،۱۹۹۵[۳](
بلوغ اجتماعی ماهیتی مبهم داشته و در نتیجه به مفاهیمی فرهنگی بستگی دارد که راه های بی شماری برای رسیدن به آن در دسترس است. آیین هایی که در پاره ای از جوامع انجام می گیرند تنها بخشی از مسیرهایی هستند که کودک را با گذراندن از نوجوانی وارد دنیای بزرگسالی می کنند. در جوامعی که با این مسیرها آشنایی دارند ، پیشروی در زندگی به واسطه ی مراحلی گوناگون صورت می گیرد ، مراحلی که هر کدام به واسطه ی آیینی جداگانه در طول زندگی شخص مشخص می شود. بدین سان تنش هایی که ممکن است در بطن یک جامعه وجود داشته باشد سرکوب شده و کودک راهی را در پیش می گیرد که روزی والدینش و قبل از ایشان نیاکانش پیموده اند. به این ترتیب وی هم سرانجام به جایگاهی مشابه آن ها می رسد. (گودلیه۲۰۰۳[۴])
آیین های ورود به دوران بزرگسالی در بسیاری از جوامع صورت نمی پذیرد. مفهوم نوجوانی همیشه و برای همه کس قابل شناسایی و شناساندن نیست. مقدمات ورود به دوران بزرگسالی به نسبت هر جامعه کاملا متغیر است و بلوغ الزاما نشانه ی اصلی آن به حساب نمی آید. در نظر دختران آداب و مراسم مخصوص پسران بسیار بهتر و برتر از آداب مختص به خودشان است. ( بندیکت،۱۹۵۰[۵]) البته در پاره ای از جوامع آیین های دختران و پسران تفاوتی ندارد. آیین های موجود بنا به ذات و ماهیت مرحله ای بسیار حساس و قابل توجه برای رسیدن به بلوغ اجتماعی بر مبنای مراحلی گوناگون هستند. این آیین ها هویت اجتماعی مرد و زن را شکل می دهند. در همین راستا ، آیین های فوق دختر یا پسر نوجوان را پرورش داده و بعضا ظرف چند روز یا چند هفته دختر یا پسر نابالغ را به مرد یا زنی بالغ مبدل می کنند.
رد ها و دردها[۶]
آیین های رازآموزی به معنای تغییر مفرط جایگاه فرد در جامعه و امکان دسترسی وی به دانشی بالاتر و جایگاهی متناسب در زندگی آینده ی وی است. اغلب کودکانی را که قرار است پا به مرحله ی بزرگسالی بگذارند از خانه های اصلی خود و پدر و مادرشان جدا کرده و ایشان را به مکان های مخصوصی می برند تا تحت نظر بزرگان جامعه ( قبیله ) آموزش های لازم را دیده و برای مسئولیت هایی که قرار است بعدا در جامعه ایفا کنند آماده شوند. در بستری مذهبی مفاهیم وجودی فردی و جمعی را به ایشان می آموزند. آن ها به صورت انفرادی یا گروهی تحت نظر بزرگان جامعه برای مدتی زندگی می کنند ، این فرایند نقشی اساسی در پذیرش جامعه ای که این کودکان در آن زندگی می کنند به وسیله ی ایشان دارد.
جایگاه متفاوت مردان و زنان در جوامع مذکور سبب می شود اغلب آیین های مرتبط با ایشان به نسبت نقشی که قرار است در آینده در جامعه بر عهده بگیرند متفاوت باشد. پسرها از زیر نظر مادران خود جدا شده و تحت نظر مردان در می آیند. بسته به سنت جامعه ، مراسم ممکن است از یک روز تا یک ماه یا بیشتر به طول بیانجامد. در برخی از جوامع هم گذار به مرحله ی بزرگسالی تا بلوغ ممکن است به واسطه ی مراحلی گوناگون و مدت دار تا ده سال به طول بیانجامد. مردان اجازه ندارند تا قبل از تمام شدن این دوره _ یعنی بین ۳۰ تا ۴۰ سالگی _ ازدواج کنند. بر عکس ، دختران باید بین ۱۰ تا ۱۵ سالگی ازدواج کنند ، ولی برای اینکه به جایگاه زنی کامل دست یابند باید مراحل بیشتری را پس از ازدواج از سر بگذرانند.( گلوزوسکی،۱۹۹۵)
در اکثر مواقع تغییراتی که در دوران بلوغ در بدن نوجوان شکل می گیرد، سبب تغییر جایگاه وی در اجتماع و نقشی که در آن بر عهده دارد می شود. یکی از مشخصه های دوران بلوغ _ به خصوص برای دختران _ درد است ، دردی که بعضا سبب می شود تا در برخی جوامع ، نگاهی بد از طرف سایرین به ایشان انداخته شود. درد در این دوره از زندگی کنشگری[۷] اجتماعی است که نه تنها وضعیت اجتماعی فرد را تغییر می دهد بلکه وی را وارد بستری جدید از زندگی می کند. در این دوره از زندگی است که رابطه ای که فرد قبلا با زندگی داشته به طور کامل متحول می شود. ( لو بروتون ، ۲۰۱۰) درد می تواند منشائی برای توضیح درد ها و درگیری های باشد که نوجوان در دوران بلوغ با آن ها دست و پنجه نرم می کند. از حالا به بعد ، نوجوان بنا به جامعه ای که در آن زندگی می کند، تغییراتی را در بدن خود می پذیرد که ممکن است دردناک باشند : سوزاندن بدن ، شلاق خوردن ، اخته شدن ، خالکوبی ، اپیلاسیون ، سوراخ کردن گوش و . . . در اصل در این دوره ی جدید زندگی با بدن انسان رفتاری مشابه یک تنه ی درخت می شود : تنه را قطع می کنند ، قسمت های اضافی آن را می برند و هر کس به دلخواه خود آن را برش می دهد . . . تغییراتی که با توجه به بستر آیینی و فرهنگی جامعه در بدن نوجوان صورت می گیرد _ حال ممکن است این تغییرات به میل وی باشند یا خیر _ ابزاری برای ایجاد تغییر در وی هستند ، تغییری که او را تا آخر عمرش همراهی خواهد کرد. ( وان گنپ[۸]، ۱۹۸۱)
واکاوی معنایی[۹]
آیین عبور از دوران کودکی به نوعی یک واکاوی معنایی است ، یک تغییر بدنی که در طول آن با استفاده از درد به عنوان استعاره ای شخصی و نشانه گذاری روی بدن ، جایگاه جدیدی به فرد در جامعه اعطا می شود.
مقاومت در برابر درد و بی تفاوتی در برابر ترس نشانه ایست از کنترلی که نوجوان روی خود دارد و تسلطش بر رخداد هایی که در اطراف وی رخ می دهد. برای مثال نوجوانی به نام کامارا لی در کشور گینه قرار است به زودی دوران کودکی خود را پشت سر گذاشته و وارد دوران نوجوانی شود. قرار است به زودی برای وی و تعدادی از دوستان هم سن و سالش آیین مخصوص مردم گینه _ ختنه _ برگزار شود. او با وجود اینکه نگران است، می گوید : « من به خوبی می دانم که درد خواهم کشید ولی دلم می خواهد مرد شوم و در این راه حاضرم هر دردی را تحمل کنم. دوستان هم درست مثل من فکر می کنند و در این راه از هیچ چیز گریزان نیستند.» ( لی[۱۰]، ۱۹۵۳)
شدت دردی که به فرد وارد می شود سبب تغییر هویت وی ، مرگ نمادین و تولدی دوباره ، خروج از دوران کودکی و تولد مرد یا زنی کامل می شود. دورکیم به این مساله اشاره می کند که درد قدرتی متبرک دارد : « یک پسر به وسیله ی تحمل درد است که تبدیل به یک مرد می شود. وی هیچگاه به اندازه ی زمانی که این درد را تحمل می کند وارد دوران ” مردانگی ” نمی شود.» درد در اصل مدرسه ایست که جوهره ی وجودی مرد یا زن به واسطه ی آن شکل می پذیرد . وی در این دوره بی اعتنایی به دنیا و عدم وابستگی به آن را می آموزد ، مساله ای که می تواند برایش به مثابه نوعی مذهب باشد. آیین ها از آن جهت که در برابر دیدگان پا دقت تمامی اعضای جامعه ( دهکده) انجام می پذیرد ، اهمیت بسیار بالایی دارد. با تحمل درد و رنج و کمر خم نکردن و نشان دادن شجاعت و دلاوری خود به سایر اعضای گروه ، نوجوان نشان می دهد که مرحله ی کودکی را از سر گذرانده است.
بدن نوجوان در این مرحله دیگر به خودش تعلق نداشته و جزئی از کل جامعه به شمار می رود ( لوبروتون، ۲۰۱۱). به همین منوال شخص از تعلقات قبلی خود خارج شده ،قدرت های جدیدی در جامعه و امکان تقابل پیدا کردن با دیگران را به دست می آورد. تغییرات فیزیکی و ظاهری بدن و سختی آیین های موجود سبب بروز ماهیتی صد در صد متفاوت در فرد می شود. شخص در این حالت وارد مرحله ای بین کودکی و بزرگسالی می شود و به این ترتیب به بلوغ اجتماعی می رسد.
منبع:
David Lebreton, une brève histoire d’adolescence
[۱] Initiation
[۲] Camara Laye, L’enfant noir
[۳] Glozcwezski
[۴] Godelier
[۵] Benedict
[۶] Traces et Douleures
[۷] Acteur
[۸] Van Gennep
[۹] Une chigurgie du sens
[۱۰] Laye