فصل ششم : نزاع های خانوادگی
« غروب ها ، به هنگامه ی صرف شام ، نمی توانم شور و هیجان خودم را به خوبی کنترل کنم و بعضا احساس می کنم که می توانم هر کاری که دلم می خواهد انجام دهم ؛ برای مثال میز غذا را چپ کنم ، تمام قد بلند شوم و به دیگران بفهمانم که چقدر شجاع هستم ؛ اما حوشحالی من همراه با عصبانیت نیز هست. خانواده ی من هنوز هم مثل گذشته با من رفتار می کنند ، گویی آن ها توانایی درک این مساله را ندارند که من تغییر کرده ام و الان شخص دیگری هستم.» ( چارلز ژولیه ، غیر منتظره)
نوشتههای مرتبط
نوجوانی ورود به برهه ای از زندگی اجتماعی است که شخص به واسطه ی آن به فردی مستقل بدل می گردد و مسئولیت های بیشتری را بر عهده می گیرد. این فرد دیگر یک کودک نیست و بعضا مجبور می شود این مساله را به والدینش که می خواهند وی را به هر قیمتی که شده زیر بال و پر خود گرفته و کوچکترین حرکاتش را کنترل کنند ، گوشزد نماید. در این دوره گستره ی اختیارات نوجوان افزایش پیدا کرده و از وی توقع می رود که رفتاری متفاوت با گذشته ، در قبال دیگران ، داشته باشد. دوران نوجوانی آغازیست بر روابطی جدید با دیگران ، به خصوص از ورای تکامل جنسیت و بلوغ جنسی. نوجوان در این مرحله ، به عنوان عضوی از زندگی سایرین ، وارد زندگی خویشتن می گردد. در این دوره نگاه وی سمت و سویی جنسیتی نیز می گیرد که او را به سمت افرادی خارج از بستر خانواده نیز جلب می کند ، او می خواهد با بال های خویش پرواز کردن را تجربه کند. در معنای یاد شده می توان نوجوانی را به نوعی ، آزمون حقیقت به شمار آورد که هدف آن تبدیل به دیگری در عین حفظ ماهیت خویشتن است. این آزمون با توجه به سختی های تغییراتی که در شخص صورت می گیرد، ناامیدی هایی که در مسیرش قرار می گیرد و در نهایت ناامیدی هایی که اغلب سایرین مسبب آن ها هستند ، فراز و نشیب های منحصر به خود را دارد؛ امتیازاتی که نوجوان در دوران کودکی خود از آن ها بهره می برده است ، در این دوره تنها به خاطراتی شیرین بدل می گردد. گسترش دامنه ی آزادی عمل ، آزادی در تصمیم گیری در این دوره از زندگی ، با سختی انتخابات پیش روی و قبول کردن مسئولیت این انتخاب ها ، که بعضا کل زندگی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد ، در تقابل است. بسته به شرایط موجود، روحیه ی نوجوان، ظرفیت والدین در برخورد با او و افرادی که پیرامونش هستند، این دوران تغییر ، فراز و نشیب های گوناگونی دارد.
نوجوان با تجربه ی خروج از بادی کودکی در عین خودساری و رویارویی با مسائلی جدید ، وارد دوران بلوغ و بعضا ورای آن می شود. وی در وهله ی اول با احساس هویتی جدیدی رو به رو می شود که قبلا هرگز آن را تجربه نکرده است. احساسی که با وجود آنکه بخشی از آن غریزیست ، با توجه به شرایط و نگاه دیگران ، تغییرات و فراز و نشیب های زیادی را در بر دارد ، در عین آن که حول یک شخصیت واحد صورت می گیرد. نوجوان نسبت به این فراز و نشیب های احساسی بسیار حساس است و به نگاهی که دیگران به وی دارند و یا پذیرش و یا عدم پذیرش خویش توسط آن ها اهمیت بالایی می دهد. نگاهی که وی به زندگی دارد ، به واسطه ی شکل گیری نیازهای حدیدی که مقتضای جایگاه جدیدش است ، تغییرات زیادی می کند. او در عین آنکه سعی می کند شخصیت و هویت مستقل خویش را حفظ کند ، تلاش دارد تا در نگاه دیگران مورد تمجید و تحسین قرار بگیرد. نوجوانی دوران پی بردن به بارزه ی مشخص زندگی آدمیست ، احساسی که بار دیگر در هنگام ورود به دوران پیری به سراغ آدمی می آید : اینکه در هر لحظه هر چیزی ممکن است و شخص ممکن است هزاران انتخاب را در پیش روی خود ببیند،اما باید به طور دائم توانایی انتخاب کردن و از دست دادن داشته باشد.
دنیای درونی نوجوان در نبردی دائمی با حقیقتی خارجیست که ساختن آن با سختی زیادی صورت گرفته و محدودیت های زیادی دارد. مرزهای احساسی که نوجوان نسبت به خویشتن دارد ، در شرایط گوناگون ، با توجه به شنیده ها و دیده هایی که وی دارد ،دستخوش تغییر می شود. احساس هویتی نوجوان ، وابستگی والایی نسبت به رخدادهای درونی یا بیرونی دارد ، رخدادهای درونی ای که بی وقفه در جست و جویی با پایه های خودشیفتگی مطرح می شود ، پایه هایی که بسیار محکم نیز هستند. جدایی از یوغ والدین و پی بردن به شرایط متفاوت جدید نسبت به دوران کودکی سبب وابستگی کم و بیش نسبت به خویشتن می گردد که در نهایت سبب به شکل گیری آنچه می شود که از آن به عنوان ” خودشیفتگی در نوجوان ” یاد می کنند ، خودشیفتگی ای که به رفتارهای خاص این دوره مثل بی اعتنایی نسبت به قوانین و یا به سخره گرفتن موازین قدرت موجود و در نهایت آنچه که از آن به عنوان فرهنگ نوجوانی تعبیر می شود ، می انجامد.
نوجوان سعی می کند تا احساس جدید خود را ، چه در فضای درونی خویش و چه در فضای بیرونی ، گسترش دهد و مرزهای معانی خود را مشخص کند ؛ بدون آنکه به کسی اجازه ی دخالت در آن را بدهد. او در این دوره از زندگی خویش سعی می کند تا فاصله ی مشخصی را با سایرین حفظ نماید ، به همین منظور دنیای خویش را از دنیای والدینش جدا کرده و زندگی پنهانی را با سهیم کردن دوستان ، تفریحات ، روابط عاطفی ، وبلاگ ، دفترچه ی خاطرات، شبکه های اجتماعی ای که در آن ها عضو است و . . . آغاز کند. او دیگر تحمل این مساله را ندارد که والدینش بدون اجازه ی وی وارد اتاقش شوند، بعضا برای خود اسم جدیدی انتخاب می کند تا نشان دهد دیگر کودک نیست و تولدی دوباره را از سر گذرانیده ، بدن خود را نشانه گذاری می کند ( پیرسینگ ، خالکوبی) ، شیوه ی لباس پوشیدن ، آرایش کردن ، مارک لباس هایی که می پوشد و . . . را تغییر می دهد. نوجوانی در اصل ، نهادینه سازی خویشتن با بهره گیری از آزادی از سلول خانوادگی است. فرایندی که شکل می گیرد ، به نوعی وقف خود برای خویشتن است.
خانواده ی نارسیستیک
فردی شدن پیوند اجتماعی سبب می شود که خانواده دیگر به سان سلول بنیادین و آغازین جامعه عمل ننماید ، بلکه بیشتر تبدیل شود به یک پناهگاه ، پناهگاهی احساسی ،مکانی موقت برای پناه گرفتن. مرد و زن ، در عرصه ی اجتماعی ، در اکثر خانواده ها ، شرایط برابری دارند؛ هرچند اشاره به این مساله الزامیست که در بسیاری از خانواده های مهاجر ، پدر خانواده همچنان نقش بنیادی و اصلی را عهده دار است. همین مساله سبب شکل گیری نوعی دوگانگی در دنیای نوجوان می شود ، دنیایی که وی در خانه با آن مواجه است و زمانی که خانه را ترک می کند. امروزه بیش از آنکه نقش والدین و فرزندان در خانه جدا باشد ، افراد با هم رابطه ای نزدیک دارند. خانواده برای یک زوج تبدیل به مامنی خصوصی گشته که بر اساس احساسات و پیمانی متقابل بنا گشته که همیشه نیز مطرح می شود. افراد خانه سعی می کنند تا ساعت کاری ، کارهای خانه و تفریحات خویش را با هم هماهنگ کنند. خانه ی امروزه محلیست که هر کس می تواند با افراد نزدیک و عزیزانش باشد در شرایطی که کمترین مانع در بین ایشان وجود دارد. بسیاری از زنانی که امروزه نگران استقلال مالی خویش هستند ، یا شاغلند و یا به تحصیل برای مدتی طولانی می پردازند. در اصل بنیان خانواده های امروزی در دراز مدت شکل می گیرد. این خانواده ها ، به سبب تعویق زمان ازدواج، افزایش میزان طلاق، شکل گیری مجدد خانواده ها و . . . در بادی امر ساختاری ابتدایی دارند. بسیاری از نوجوانان امروزی شرایط خانوادگی پیچیده ای دارند. « امروزه در بسیاری از مراکز روانکاوی این مساله مشاهده می شود که بسیاری از کودکان از بن بست نارسیستی رنج می برند ، بن بستی که از یک طرف والدین در آن دخیل هستند و از طرفی سختی هایی که توسط نظامهای آموزشی تحمیل می شود.» ( ماتو،۲۰۱۲)
در حال حاضر سریال های تلوزیونی آمریکایی ، به خوبی شرایط نوجوانان امروزی را به تصویر می کشند؛ نوجوانانی که دیگر رابطه ی گذشته را با والدین خود ندارند ، در اصل ایشان از قید و بند روابط سفت و سخت خانوادگی تا حدی رهایی یافته اند و دیگر اسم والدین و یا اجداد خود را نگه نمی دارند. این نوجوانان بیشتر خود را همسو با سریال های تلوزیونی می کنند و سعی می کنند از اسم هایی که در آن ها استفاده می شود بهره ببرند. با این حال توجه به این مساله حائز اهمیت است که یک اسم ، در طول زندگی ، هویت شخص را به دنبال دارد و نه تنها بر نگاه شخص به خویشتن ، که ورای آن در نگاهی که دیگران به وی دارند، تاثیر گذار است.
جایگاه کودک و نوجوان در خانواده و اجتماع ، در عصر معاصر ، سبب آسان تر شدن انتقال مفاهیم به او نمی شود. کودک عصر معاصر زمانی که پای به عرصه ی نوجوانی می گذارد ، دیگر بدل به عضوی از خانواده یا اجتماع می گردد که نه فرمانبردار و تحت نظر دیگری ، که ایفا گر نقش و عهده دار مسئولیت است. زین پس به وی نه به سان یک کودک و یا صرفا نوجوان ، که عضوی منحصر به فرد از جامعه نگاه می شود. وی در اصل فرایند بزرگسالی و مسئولیت پذیری لازم را طی کرده است. در این دوره از زندگی عبارت ” دلم نمی خواهد ” و یا ” تمایلی ندارم ” به نقل دهن نوجوان بدل می گردد و او با استفاده از آن سعی می کند در برابر برخی از خواسته های والدینش مقاوت کند و قدرت خویش را به آن ها نشان دهد. توجه به این مساله ضروریست که کودکی که با تکیه بر خویش ، تبدیل به یک دختر یا پسر می شود، رابطه ی متفاوتی نسبت به دنیای پیش روی خویش خواهد داشت نسبت به کودکی که در بستری خانوادگی ، مدنی و اجتماعی به این عرصه وارد می شود.
تغییراتی دائمی
این دوره برای نوجوان همراه است با آشوب و تلاش برای فاصله گرفتن از دیگری. تلاش برای رسیدن به خوشبختی سبب می شود تا وی تنش های زیادی با اطرافیان خود پیدا کرده و دیگران اغلب از رفتارهای او عاصی شوند. در این دوره ، پیچیدگی نوجوان به ناگاه از میان رفته و او مرزهای جدیدی را برای خود تعریف می کند. والدین او در نظرش ، دیگر نه محاظت کننده که مانعی در مسیر امیال و آرزوهای وی هستند. نوجوان وارد فاز جدیدی از مخالفت می شود که در طول آن سعی می کند تا ما بین خود و سایرین تفاوت ایجاد کند ، خود را از یوغ والدینش جدا سازد و با هستی خویشتن کنار بیاید. وی در این دوران سعی می کند تا با دوستان خود رابطه ی صمیمانه تری برقرار کرده و به ایشان بیشتر نزدیک شود و تجارب خویش را با آن ها تقسیم کند. به گفته ی پی. بلو (۱۹۶۷) فرایند بالغ شدن مبتنیست بر جدا شدن و فردی شدن ، جدایی از دوران کودکی و ورود به دنیا به عنوان وجودی مستقل. نوجوان در این دوره درست از نزدیکی هایی دوری می کند که تا چندی پیش تمایل بسیاری به آن ها داشته است؛ دوری از دیگری به ناگاه جای نزدیکی با سایرین را برای وی می گیرد. او دیگر والدین خود را ستایش نکرده و قدرت آن ها را قبول نمی کند ، ایشان در نظر وی به اشخاصی معمولی و حتی اندکی مزاحم بدل می شوند. نوجوان تمایل دارد تا وابستگی های پیشین خود را از بین ببرد.
میل به انقطاع پیوند وابستگی به والدین اغلب موجب می گردد نوجوان احساس والایی نسبت به خود پیدا کند ، احساسی که البته با فراز و نشیب هایی همراه است چرا که با کوچکترین رخدادی متزلزل می شود. نوجوان تلاش می کند تا با پرواز به واسطه ی بال های خویش ، خود را از والدینش جدا سازد تا یگانگی هستی خویشتن را اینگونه به تصویر بکشد. رسیدن به شخصیت واحد قطعا بدون کشمکش با والدین صورت نخواهد پذیرفت ، والدینی که احساس می کنند فرزندشان آن ها را کنار گذاشته است ، رسیدن به خویشتن در نظر نوجوان ، جدایی نمادین از والدین است. نوجوان در این مسیر از پیرسینگ ، خالکوبی ، لباس های خاص و . . . استفاده می کند تا منظور خود را به اثبات برساند. در این بازه ی زمانی زندگی ، نشان های بدنی ابزار بسیار کارامدی برای نوجوان به حساب می آید که نشان دهد دیگر کودک نیست ( لوبروتون ، ۲۰۰۳). این فرایند مراحل گوناگونی دارد و نیازمند آن است که والدین نگران نوجوان ، اندکی صبر و تحمل پیشه کنند و به این مساله توجه داشته باشند که با وجود همه ی مسائل ذکر شده ، عشق نوجوان نسبت به والدینش از بین نمی رود و نوجوان احتیاج دارد که والدنیش وی را در مسیر رسیدن به استقلال یاری برسانند. وی در فرایند کشف دنیا ، به دنبال یافتن قدرت مانور خویش است و بعضا این کار را به شکل ساده انگارانه ای انجام می دهد ؛او سعی می کند تا به صورت همزمان هم به استقال برسد و هم مسئولیت های جدیدی بپذیرد ، مساله ای که بدون شک برای وی مشکلاتی به همراه خواهد داشت ، یک علت دیگر هم بدون شک آن است که نوجوان در عین میل به رسیدن به اختیارات جدید ، همچنان دوست دارد امتیازات دوران کودکی خود را حفظ نماید. رفتارهایی که از وی سر می زد به نوعی تلاش برای خودشناسی و سنجش میزان علاقه ی والدین او به خودش است ، هرچند که ممکن است اصلا توجهی به پاسخی که به دست می آورد نداشته باشد. تلاش نوجوان برای رسیدن به استقال بدون شک با فراز و نشیب های بسیاری همراه است ، چرا که هر چه هم که باشد ، وی نمی خواهد ” حفاظت ” والدین خویش را از دست بدهد.
در این برهه ی زمانی ، روابط عاطفی در بطن یک خانواده ، تا حد زیادی متحول می شود. پذیرفتن استقلال روز افزون فرزندان همانقدر برای والدین فشار روانی محسوب می شود که تلاش خود ایشان برای نیل به استقلال. ظرفیت نوجوانان در مهار و گذراندن این شرایط وابستگی مستقیم به ظرفیت ایشان در برقراری روابط جدید دارد. پدر و مادر بودن یک نوجوان امری بسیار سخت و نیازمند توانایی بالا برای تغییر دادن ماهیت رفتار خویش با کسیت که تا اندکی قبل ، یک کودک بوده است. مسیری که توسط نوجوان پیموده می شود ، بستگی مستقیمی دارد به ظرفیت والدین برای پذیرفتن نوجوانی که مشکلات عدیده ای را برای ایشان فراهم می آورد. در این شرایط ، زوج پدر و مادر نیازمند تغییر ماهیت به منظور مقابله با شرایط جدید است.
همزمان با نوجوانان ، والدین ایشان نیز دورانی سرشار از زیر سوال بردن و تغییر را می پذیرند ، بحرانی که از آن تحت عنوان « بحران نیمه ی زندگی» یاد می شود. علل این بحران می تواند تغییر شغل ، مسائل عاطفی ، فکر کردن به رویاهای از دست رفته و . . . باشد. پدر و مادر نیز در این زمان شرایط حساسی را سپری می کنند ، آن ها همچنان برای ایجاد تغییر در مسیر زندگی خود فرصت دارند. این مساله درست است که نوجوان بعضا این احساس را دارد که در چارچوب خانوادگی حبس شده و میل پیدا می کند که این چارچوب را ترک کند، اما باید به این مساله توجه کرد که والدین هم بعضا این احساس را می بینند که باید در شرایط تغییراتی گسترده را به منصه ی اجرا دراورند؛ در اصل بهتر است اینگونه بگوییم که از لحاظ روانشانسی ، نوجوانی آن ها بازمی گردد. دختران به زنان جوان و پسران به مردان جوان تبدیل می شوند و هر کدام به طبع نیازهای مختص به خویش را دارند. پدر و مادر ایشان نیز ممکن است برای جلب توجه آن ها ، رفتارهایی مشابه را در پیش بگیرند تا شاید بتوانند از یک سو سن خود را در نظر خویش کمتر کنند و از سمتی دیگر ، رابطه ی قدیمی خود با والدینشان را دوباره تجربه کنند. رابطه ی والدین با کودکی که به تازگی پای به عرصه ی نوجوانی می گذارد ، بر اساس معیارهای عاطفی فراوانی ترسیم می شود.