ما به بازنگری منصفانه تاریخ علاقه ای نداریم
گفتگو: مهسا کلانکی
دکتر مجید تفرشی تاریخ نگار، سند پژوه و پژوهشگر، سالها است که مقیم لندن است و در زمینه اسناد تاریخ معاصر ایران در آرشیو ملی بریتانیا (The National Archives) مشغول تحقیق است. او هم اکنون ۵۳ سال دارد و نخستین کتابش را در ۱۹ سالگی، با عنوان «مقدمات مشروطیت» منتشر کرد. از دیگر آثار او می توان به خاطرات دوران سپری شده، گزارشهای محرمانه شهربانی، زندگی، خاطرات و اسناد شیخ احمد بهار، صدای پای دگرگونی، خاطرات دوران سپری شده و چهل سال در صحنه اشاره کرد. گفتگو با دکتر تفرشیدر مورد تاریخ و حافظه تاریخی با این پرسش شروع شد:
آیا این عقیده که ایرانیان حافظه تاریخی ندارند و از وقایع تاریخی درس نمیگیرند را قبول دارید و اگر بله، علت آن به نظر شما چیست؟
دارا بودن حافظه تاریخی در یک ملت، لزوما امری بدیهی، ژنتیک و یا مادرزادی نیست. حافظه تاریخی، چه کوتاه مدت، چه میان مدت و چه دراز مدت، زاییده نگرشی راهبردی و درازمدت مبتنی بر داشتن تعریفی دقیق و مشخص از منافع ملی و نیازمند آموزش و درایت چندین نسل در کنار تاریخی مستقر و مستمر و فاقد تلاطم و تنش است. این درایت و آموزش در طول سالهای آموزش و بالندگی و توجه نخبگان، رسانه های عمومی و سیاست ورزان حاکم و رقیب است. در ایران از دیرباز چند جدال و تغییر ذائقه و حیرت و نوسان بین دو قطب، مانع عزمی ملی برای رهیافتی راهبردی و ملی شده است. جدال میان سنت و مدرنیته، جدال میان خودکامگی و آزادی از این دست پارادوکسهای تاریخی هستند. هنگامی که یک جامعه دچار خودکامگی خودکامگان است، در آرزوی یک نجات بخش آزادیخواه است و هنگامی که فضایی نسبتاً آزاد بر جامعه حاکم است، راه حل اصلاح جامعه را فقط مشت آهنین و دیکتاتوری فرهمند میدانند. در چنین جامعه ای سیکل و نوسان خواست و مطالبه ملی برای برون رفت از بحرانها، به صورت منظم تغییر می کند و آرا و تصمیمات عمومی بیشتر بر اساس نخواستن و نارضایتی از وضع موجود شکل میگیرد، نه خواست و شناخت درست از وضع مطلوب.
چرا همواره در طول تاریخ ما از داشتن منابع تاریخی ارزشمند بی بهره بودهایم و تاریخمان همیشه به فرموده شاهان و حکام نوشته شده و یا سرانجام تبدیل به آثار ادبی مئل تاریخ بیهقی شده (که به هر حال بار ادبی آن از بار تاریخیاش بیشتر است) و یا نوشته های بی ارزش سراسر مدح و ثنا و تعارف؟
به نظر من، همین به کار بردن عباراتی کلی، فراگیر و کلیشه ای چون «همواره در طول تاریخ»، «تاریخمان همیشه به فرموده شاهان و حکام نوشته شده» و «نوشته های بی ارزش سراسر مدح و ثنا و تعارف» در این سوال، خود نشان دهنده فرهنگ کلی گویی و سیاه و سفید دیدن اوضاع و گذشته تاریخی ما است! واقعیت این است که ما در طول تاریخ، حتما منابع تاریخی ارزشمند داشته ایم، ولو محدود و نسبتاً ناشناخته. مسأله این است که اولاً به دلیل وجود فرهنگ زدودن آثار فرهنگی و و میراث تمدنی نسلها و سلسله های گذشته توسط حاکمان جدید و اقوام غارتگر در جریان تجاوزات خارجی و جنگهای داخلی، انقطاعات تاریخی و گسستهای فرهنگی بسیاری رخ داده و بخش اعظمی از فرهنگ مکتوب ایران طی دست کم سه هزار سال اخیر از میان رفته و به دست ما نرسیده است.
با این همه، همین میراث مکتوب به جا ماندهی کنونی نیز، از جهت محتوای تاریخی ارزشمند است، ولی کمتر به آن توجه شده. ضمن آن که در سده های نوزده و بیست میلادی که من نسبت به ادوار قبل، بیشتر به آنها وقوف دارم، هنوز منابع بسیار مهمی وجود دارند که نادیده و ناشناخته باقی مانده و راه بسیاری برای دسترسی به آنها و استفاده از آنها برای تاریخنویسی باقی است. نه. من باور ندارم که تاریخ ما سراسر به فرموده شاهان نوشته شده یا بی ارزش باشد. منتها این آثار به قول شما بی ارزش بیشتر دیده شده و باقی مانده و برجسته شده است.
در سوی دیگری از جهان هرودوت حتی در دوران باستان اقدام به تدوین یک تاریخ تمام عیار میکند اما در این سوی دنیا، ما این ضعف را از دوران بسیار قدیم داریم، آیا این ناشی از خصیصه تاریخی یک ملت است و جزو روحیه ماست، یا شرایط جغرافیایی و سیاسی همواره ایران باعث این ماجرا بوده؟
تاریخ هرودوت، دست کم از نظر ما ایرانیان، به دلایلی از قبیل اتکای بیش از حد به روایات شفاهی و نه چندان متقن و نگاه یک سویه و بعضا مغرضانه به مناقشات و مناسبات ایران و یونان باستان، یک تاریخ تمام عیار نیست. هر چند که از زاویه دید یونانیان نمونه درخشان تاریخ نگاری ملی و میهنی آنان است. به هر روی نداشتن یک تاریخ تمام عیار دلایل مهم و قابل بررسی دارد. به گمان من، شاید اصرار سلسله ها و حکومتهای جدید در از بین بردن همه جانبه و نهادینه آثار مختلف فرهنگی و سیاسی حاکمان قبلی، از مهمترین دلایل نداشتن یک یا چند اثر تاریخی تمام عیار است. وقتی که می بینیم از دوران ۴۷۱ ساله حکومت اشکانی آثار مهم و مدون تاریخی، چه از زمان خود و چه از روایت سلسله جایگزین آن باقی نمانده است. تا جایی که امروزه بسیاری از منابع مربوط به تاریخ اشکانیان مربوط به دوران پساساسانی و عصر اسلامی است. از سوی دیگر، در موارد بسیاری، یادآوری شکستها و بازنگری منصفانه و بیرحمانه در تجربیات و عملکرد تلخ گذشته خویش نیز مورد علاقه ایرانیان نبوده و نیست.
همانطور که اشاره کردید، در طول تاریخ و حتی امروز ایرانیان هیچگاه اهمیت حفظ اسناد را ندانستهاند و همواره با روی کار آمدن یک سلسه یا دولت اسناد دورهی قبل پاک شده و این ماجرا هنوز هم دیده میشود. به نظر شما چرا؟ و این کار چه ضربهای به آن چه که پیشینه و تاریخ ماست وارد میکند؟
اگرچه باز هم با به کار بردن عبارت «هیچ گاه» در این سوال موافق نیستم، ولی به طور کلی این ادعا درست است. در ایران مجموعاً توجه به تداوم تاریخی و استفاده از دانش و تجربه پیشینیان برای پیشبرد امر مدیریت، سیاست و حکومت چندان رایج نبوده و جدی گرفته نشده است. در این راستا، طبعا حفظ و توجه به استفاده از اسناد و کارنامه رسمی و غیررسمی مکتوب به صورت سیستماتیک و سامان یافته نیز به طور تاریخی اهمیت قدیمی در ایران نداشته است. از یک سو تا حدود نیم قرن قبل، دولت مرکزی چندان توجهی به تجمیع و حفظ اسناد رسمی نداشته و از سوی دیگر مسئولان ارشد دولتی نیز یا اسناد را نگهداری نمیکردند و یا در صورت نگهداری، گاهی به جای مراکز دولتی، آنها را در خانه های خود نگهداری میکردند.
این اقدام آمیزه ای از نادانی و نابلدی و ضمنا فقدان امنیت لازم و کافی برای نگهداری اسناد رسمی و انتقال و ارایه آن به رقبای سیاسی و نسلهای بعدی نخبگان، سیاستمداران، رسانه ها و مردم بوده است. یک وجه دیگر نیز البته نبود سنت و فرهنگ خاطره نویسی روزانه در بین نخبگان سیاسی، فرهنگی و علمی ایران است. علت این فقدان مهم و تاثیرگذار هم نداشتن تربیت این امر از کودکی و نوجوانی و همچنین نبود امنیت قضایی و سیاسی و ترس از استفاده و سوءاستفاده از اوراق شخصی علیه افراد، توسط دستگاه امنیتی، پلیسی و دستگاه قضایی کشور بوده است.
آرشیوهای ریز و درست تاریخی در سالهای اخیر در ایران مرتباً تاسیس شده و گسترش یافتهاند. البته داشتن مراکز آرشیوی و تحقیقی اگرچه اقدامی مثبت و مفید است، ولی لزوما مشکل گشای کامل هم نیست. اکنون در ایران شاهد هستیم که موسسات جدی و حرفهای آرشیوی از قبیل سازمان اسناد و کتابخانه ملی، مرکز اسناد کتابخانه مجلس شورای اسلامی، مرکز اسناد وزارت خارجه، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر و مرکز اسناد آستان قدس دارای منابع و اسناد بسیار مهمی هستند، ولی همواره از کمبود بودجه و نیروی واقعی متخصص رنج می برند و توجه لازم و کافی جدی به آنها نمیشود. در مقابل البته دهها مؤسسه و شبه موسسه ظاهراً پژوهشی و تاریخی و آرشیوی هم در ایران هستند که نه به طور جدی تخصصی هستند و نه به وظایف مورد ادعای خود عمل میکنند. بیشتر این موسسات دارای اغراض سیاسی بوده و یا محلی برای صرف بودجه و کارآفرینی برای دوستان و آشنایان به بهانه و ظاهر کار علمی و پژوهشی است. بود و نبود شماری از این موسسات یکسان بوده و تعطیلی آنها نه تنها مشکل زا نیست، بلکه خدمتی به بنیه نحیف پژوهشی و بودجه های عمومی است.
در طول تاریخ ما خیانتها و رشوه گیریهای بسیاری از سوی برخی سیاستمداران را شاهد بودهایم آیا این خصیصه که به خصوص کشورهای روسیه و انگلستان از آن سود بسیار برده اند، حاصل بی توجهی تاریخی ما و این باور خطاکاران به این بوده که معمولا ایرانیها سندی از این خیانتها را حفظ نمیکنند یا دلایل دیگری هم دارد؟
معمولا خطاکاران و رشوه گیران برای این اقدام خود سند و ردپا به جا نمیگذارند و بابت آن سند محضری و رسید تولید نمیکنند. بسیاری از این افراد البته بیمار و خطاکار و زیاده خواه بوده و هستند. ولی گاهی محدودیتهای نامعقول قانونی هم مشوق این مساله است. در اغلب کشورهای رشد یافته، حقوق سیاستمداران، قضات، نمایندگان مجلس و دیگر متصدیان مشاغل حساس و خاص تخصصی، آن قدر بالا هست که انگیزه و بهانه نیاز مادی از آنان برای اخذ رشوه یا نادرستی مالی سلب میشود. ولی وقتی که مثلاً در ایران کنونی، به هر دلیل و انگیزهای، سقف مالی ده یا بیست میلیون تومانی برای این افراد تعیین میشود، در عمل دو گزینه پیش رو خواهد بود. یا افراد مسئول با فرصت طلبی این مشاغل را احراز کرده و بقیه نیاز مالی خود را از راههای غیر مشروع کسب میکنند و یا به مرور صرفا افراد نالایق و کم مایه در دستگاه دولتی باقی مانده و هیچ فرد مقتدر و توانایی انگیره جدی برای کار دولتی و عمومی پیدا نخواهد کرد و صرفا کوتوله های اداری، اجرایی و سیاسی در امور حکومتی و دولتی باقی خواهند ماند. البته در این صورت نیز نمیتوان مانع کج دستی و سوء استفاده این عده هم شد.
چه قدر به نقش متون ادبی و هنری به عنوان سند قابل مراجعه تاریخی معتقد هستید واین که آیا آثار ادبی، علی رغم این که چنین وظیفه ای ندارند، تا چه اندازه میتوانند نقش راویان شرایط زمانه خودشان را بازی کنند و تاریخنگاران به آنها مراجعه کنند؟
در همه دنیا، متون ادبی و هنری، از منابع مهم و غیرقابل انکار تاریخنگاری اجتماعی و ملی محسوب میشوند. تاریخ نگاری بدون استفاده از چنین منابعی، کامل نبوده و دارای شمولیت نیست. چه گونه می توان بدون بررسی آثار هنری حجمی و تجسمی به جا مانده از پیشینیان تاریخ نوشت؟ چهگونه می توان شاهنامه فردوسی را در بین متون کهن به عنوان یک منبع مهم و ارزشمند برای نگارش تاریخ ایران باستان نادیده گرفت. آثار ادبی و هنری نشانگر و روشنگر، زندگی، زمانه و کارنامه پیشینیان هستند. این گونه منابع البته برای تاریخ نگاری ملی کافی نیستند، ولی یقینا لازم و ضروری هستند.
قاعده انتشار اسناد طی دوره های سی و یا پنجاه ساله که در انگلستان و آمریکا مرسوم است و اخیرا هم به افشای برخی اسناد مربوط به کودتای ۲۸ مرداد منجر شده را چه قدر قبول دارید و آیا معتقدید که این اسناد گزینشی و با اهداف خاص منتشر میشوند یا نه؟
این سوال کمی پیچیده و چند لایه است. آزادسازی و انتشار اسناد رسمی دولتی، دو کار مختلف و جداگانه است. وظیفه دولتها، آزادسازی اسناد پس از یک دورهی مشخص قانونی پس از تولید آنها است. این دوره قانونی در هر کشور متفاوت است. دولتها از یک سو موظف هستند که این اوراق رسمی را پس از طی این دوره از طبقه بندی خارج کرده و در اختیار عموم علاقمندان قرار دهند. البته باید توجه داشت که هیچ دولتی قاعدتا نمیتواند و نمیخواهد منافع ملی و مصالح نظام خود را فدای تاریخ نگاری و رفاه حرفهای مورخان کرده و همه اسناد را آزاد سازد. در عین حال، بیشتر دولتها علاقه زیادی به افشای اسناد طبقه بندی شده، ولو پس از چند دهه ندارند و صرفا مسئولیت قانونی آنان را ملزم به چنین کاری میکند. در این شرایط، دولتها معمولا تلاش میکنند تا با ساز و کارهای آشکار و پنهان قانونی یا فراقانونی، مانع آزادسازی برخی اسناد شوند. انتشار اسناد البته جزو وظایف دولتها و حکومتها نیست. دولتها، گاهی برای انجام وظیفه آزادسازی اسناد دست به انتشار گزینشی آنها میزنند و گاهی برای فرار از مسئولیت اصلی و قانونی خود چنین میکنند.انتشار کامل یا گزینشی اسناد اگر پس از آزادسازی کامل و قانونی آنها صورت گیرد، به عنوان یک وظیفه ثانویه، امری مفید و پذیرفتنی است. ولی اگر به عنوان اقدامی جایگزین به جای آزادسازی اسناد صورت بگیرد، برای محققان و مورخان فاقد اعتبار کامل و کافی برای استناد و ارجاع خواهد بود. انتشار اخیر اسناد آمریکایی مربوط به ایران نیز به عنوان بدیلی برای دسترسی عمومی به اسناد مربوط به تحولات ملی شدن صنعت نفت در ایران، دولت دکتر محمد مصدق و حوادث بین سی تیر ۱۳۳۱ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ صورت گرفته است و باید همچنان در انتظار انجام وظیفه کامل قانونی و اصلی آزادسازی کامل و بی سانسور این اسناد ماند. بدیهی است وقتی کار انتشار گزینشی اسناد توسط دوایر دولتی پیش می آید، ناگزیر مساله اعمال مصلحت و سلیقه شخصی و سیاسی و مشربی هم پیش می آید و کم یا زیاد، گریزی از آن نیست. در هر صورت، اسناد بین المللی، به خصوص اسناد بریتانیایی و آمریکایی از منابع بسیار مهم تاریخ نگاری، به خصوص تاریخ معاصر ایران هستند و در هر صورت نمی توان و نباید از اهمیت آنها در نگارش تاریخ ایران غافل ماند.
امروزه که اخبار و اطلاعات به شکل وسیع در اختیار همه قرار میگیرد و تحلیلهای سطحی اوضاع اجتماعی و تاریخی رواج بسیار یافته، چهقدر تحلیلهای ریز و جزئی را ضروری میدانید؟
برای یک مورخ کارآمد و حرفه ای، رسیدن به واقعیت و تحلیل درست از آن چه گذشت، نیازمند داشتن و دانستن جزییات حوادث از ابعاد مختلف، در کنار کلیات است. برای مورخان غیرحرفه ای و یا محققان دیگر رشته هایی مثل روابط بین المللی، جامعه شناسی و علوم سیاسی، که به تاریخ صرفا جهت جوری جنس و تکمیل تئوریهای بعضا کلی خود نیاز دارند، وقت و مجال چندانی برای کار دقیق و عمیق روی جزییات وجود ندارد. ولی تاریخ نگاری گسترده، شامل و عمیق برای ارایه روایتی منصفانه و بی شائبه نیازمند دانستن جزییات است. دانستن کلیات البته لازم و بدیهی هستند، ولی هر چه به عمق جزییات حوادث و تحولات میرویم، فرق تاریخ نگار حرفه ای و کارآمد مسلح به متدلوژی و منش و روش علمی با محقق غیرحرفه ای یا برخاسته از دیسیپلین دیگر رشته های مجاور بیشتر روشن میشود.
به نظر شما آیا حوادث تاریخی بسیاری که ایران صحنه وقوع آنها بوده، باعث دلزده شدن ایرانیان از حفظ تاریخ این وقایع بوده یا علت دیگری برای آن وجود دارد؟
یادآوری حوادث و تحولات تاریخی برای بسیاری از سیاستمداران جهان امری ناخوشایند است. این عارضه البته در بین سیاست ورزان ایرانی بیشتر و عمیقتر است. من خودم شخصا بارها شاهد بودهام که سیاستورزان ایرانی از همهی جناحهای مطرح، مشتاق هستند که پیشینه و عملکرد و سوابق خود را پنهان کرده تا مانع آگاهی، ارزیابی و داوری دقیق و کامل عمومی نسبت به کارنامه و کارکرد خود شوند و اگر هم کسی در این راه تلاش کند، سعی میکنند مانع این کار میشوند و با او دشمنی میورزند. برای این قبیل افراد، حفظ تاریخ چندان خوشایند نیست. چون تلاش دارند تا خود را از ابتدا منزه و بی خطا و بری از اشتباه و لغزش وانمود ساخته و از ارزیابی و داوری عمومی رها و گریزان شوند.
این گفتگو در چارچوب همکاری با مجله آزما منتشر شده است.