موردهای مطالعاتیِ زنان فوتبالیست در شهرهای ژوهانسبورگ و کیپ تاون آفریقای جنوبی
آفریقای جنوبی سیاست های سیاسی پیشرویی دارد. سیاست هایی که مصداقش درصد بالای حضور زنان در موقعیت های سیاسی است. در حالی که به طور همزمان، همین آفریقای جنوبی یکی از بدترین آمارها و نشان دهنده های روابط جنسیتی بین زن و مرد را در سطح بین المللی دارد.
نوشتههای مرتبط
نشان دهنده هایی که شامل درصد بالای تجاوز و خشونت داخلی و خانگی می شود. این مقاله از طریق مطالعات موردی جامعه ای که دربارۀ فوتبال زنان در مناطقی از ژوهانسبورگ و کیپ تاون انجام می دهد، در تلاش است که به این پرسش پاسخ دهد که چگونه مشارکت در فوتبال می تواند سلطۀ مردانه در جامعه و ورزش آفریقای جنوبی را به چالش بکشد. از نظر بین المللی ورزش همواره نقشی مؤثر در بهبود روابط جنسیتی بین مرد و زن ایفا کرده است. این تأثیربخشی مثبت شامل فراهم کردن فرصت هایی برای زنان برای بدست آوردن عزت نفس و اعتماد شخصی است. همچنین این تأثیرات مثبت شامل فراهم کردن روابطی سازنده بین زنان و مردان و همچنین به چالش کشیدن هنجارهای جنسیتی نابرابر نیز می شود. با این وجود باید به این نکته نیز اشاره داشته باشیم که همین ورزش می تواند خود باعث تحکیم کردن و سخت تر کردن روابط نابرابر میان زن و مرد و سلطۀ مردانه شود. بنابراین ورزش می تواند کارکرد اجتماعیِ دوگانه داشته باشد. رویکردی متشکل از روش های ترکیبی در این روش استفاده شد. رویکردی که در آن، داده ها از مطالعه های موردی شامل ۲۱ بازیکن فوتبال زن برگرفته شد و در کل در این پژوهش ۸۱ مصاحبه با بازیکنان، افراد خانوادۀ آنها، مربیان آنها و مسئولان تیم های آنها به اضافه ۳۳ مطالعۀ گروهی متمرکز، صرفا بر بازیکنان و افراد در تعامل با آنها انجام شد.
روابط جنسیتی در این مطالعه در سه سطح مورد بحث قرار می گیرد که اشاره دارد به پوزیشن هایی در سطح ملی که به قدرت و اقتدار و همچنین منابع مالی دسترسی دارد. نیز در سطح میانی که اشاره دارد به امکاناتی که در اجتماع و در مدرسه و دانشگاه برای زنان فراهم است؛ به تغییراتی که نسبت به رویکرد و دیدگاه حضور زنان در تیم ها و همچنین هویت های جنسی همجنس خواهانۀ آنها اتفاق افتاده است.
در سطح خرد به تأثیراتی که این مسئله بر روابط بین فردی، فرصت های تحصیلی فردی و همچنین تقسیم کار در درون خانواده دارد، می پردازیم.
بدنۀ مطالعات موجود تا اینجا بر این سه سطح تأکید می کند و دربارۀ آنها سخن می گوید. اما تمرکز آنها بر همان سلطۀ مردانگی (همان مردان) است نه زنان. بدنۀ تحقیقات موجودی که در جامعۀ آفریقای جنوبی انجام شده است و نشان می دهد که چگونه ورزش می تواند به این مسائل بپردازد و آنها را مورد بررسی قرار دهد.
به رغم تلاش این مقاله باید به این نکته توجه داشت که تحقیقات بلند مدت ترِ بیشتری نیاز است تا بتوانیم به طور قطع تعیین کنیم که آیا این تغییرات آنقدر مهم و کافی هستند که تفاوت های بلند مدت و تأثیرگذار بر روی روابط جنسیتی نابرابر در جامعۀ آفریقای جنوبی بر جای بگذارند یا نه.
مقدمه
مناسبات جنسیتی تعاملات فرهنگیای هستند که پایه و اساس ارتباط میان زنان و مردان را بر پایه درک مشترکی که از زنانهگی و مردانهگی و همینطور نحوه عمل هر فرد بر اساس الگوی جنسیتی از پیش داده شده به او مقرر میسازند (کومل ۲۰۰۹). این مناسبات در چندین قلمروی اجتماعی برقرارند. در بعضی ممکن است پیشرفتهایی به سوی برابری وجود داشته باشد؛ اما بعضی دیگر گره خورده با پدرسالاری و تبعیض هستند. در آفریقای جنوبی قلمروی سیاست پیش به سوی برابری جنسیتی گام برمیدارد –به لطف قانون اساسی و مجموعه حقوق مدنی- و سطح مطلوبی از مساوات سیاسی میان زنان و مردان در سطح مناصب سیاسی محلی و ملی برقرار است. با این وجود اما شکافی میان سیاست در سطوح کلان آن و تجربیات فردی در سطح خرد برقرار است؛ چرا که سیاستهای ملی هنوز به طور کافی به ایجاد برابری در سطح گروههای کوچکتر و همچنین سطح فردی منجر نشدهاند. این مساله را میتوان از حفاظ سختی که به دور تسلط کامل مردان در عرصه عمومی ورزش و همچنین حوزه خصوصی خانهها کشیده است دید. ورزش میتواند کلیشههای جنسیتی را تقویت کرده و دسترسی به قدرت و منابع را برای زنان محدود سازد. با این وجود میتواند محملی باشد برای مطرح کردن نابرابری جنسیتی که در سطح جامعه وجود دارد. (هارگریوز ۲۰۰۴)
این مقاله به فرصتها و همچنین دشواریهای این مساله میپردازد که چگونه مشارکت در فوتبال میتواند تسلط مردان بر جامعه و همینطور عرصه ورزش آفریقای جنوبی را به چالش بکشد. مطالعه موردی جامعی که بر روی ۲۱ بازیکن و دیگر افراد فعال در عرصه ورزش در دو شهر مهم آفریقای جنوبی صورت گرفته نشان میدهد که مناسبات جنسیتی چگونه میتواند تحت تاثیر مشارکت در ورزش قرار بگیرند. مناسبات جنسیتی در این پژوهش، از یک دیدگاه فمنیسم انتقادی که به مفهوم سلطه مردانهگی میپردازد مورد توجه قرار گرفته است. فمنیسم انتقادی میگوید که نابرابریهای جنسیتی بدواً به خاطر پدرسالاری پدید آمدهاند؛ اما بعدها متغیرهای اجتماعی دیگری همچون قومیت، طبقه، سن و هویت جنسی نیز بر آنها اثرگذار شده است. (بیرل، ۲۰۰۰) ورزش یکی از زمینههایی است که میتواند باعث تقویت و گسترش مناسبات جنسیتی نابرابر شده و به سلطه مردانهگی دامن بزند. (هیکی ۲۰۰۸.)
مفهوم سلطه مردانهگی در داد و ستد با مسائل دیگری همچون طبقه، سن، قومیت و هویت جنسی پیچیدگی خاصی پیدا میکند. در نتیجه این فرآیند گروه خاصی از مردان از مردانهگی مسلط و همچینن ساختارهای پدرسالار موجود در آن بهره میبرند تا تسلط خود را بر دیگر مردان و زنان عضو آن جامعه حفظ کنند (دونالدسون ۱۹۹۳، کونل ۲۰۰۵.) در مقابل این مردانهگی مسلط بر جامعه، شکلی از زنانهگی نیز رواج دارد که از نظر فرهنگی پایگاهش مشخص است اما با این وجود معمولا تصور می شود که دگرجنس گرا است، مراقبتمحور است، از نظر عاطفی بیانگر بوده و تا حد زیادی تمایل به حضور در قلمرو خانه دارد (لینچ و نووسنتز، ۲۰۰۹.) هنجارهای مسلط بر قلمرو ورزش، از رابطهای که میان فوتبال و مردانهگی برقرار است محافظت کرده و در مقابل شکافی را میان زنان، زنانهگی و فوتبال ترسیم میکند. این شکاف زنان را از مشارکت در انواع رقابتها و همچنین سطوح مختلف مدیریتی این ورزش بازمیدارد (کاودول، ۲۰۱۱.) گروههای محذوف و طرد شده از جامعه میتوانند از راههای گوناگونی در برابر هژمونیهای غالب مقاومت کنند. از جمله این راهها میتوان به مشارکت در انواع ورزشها اشاره کرد؛ جایی که هویتهای جنسیتی متفاوتی ساخته، به نمایش درآمده و پیروی میشوند. (هارگریوز، ۲۰۰۴) هنجارهای غالب به میانجی تصاویر متفاوتی که رسانهها از بازیکنان زن (هیوود و دورکین، ۲۰۰۳) و زنانی که الگوهای اجتماعی مثبتی هستند (میر و ساودرا، ۲۰۱۱) نمایش میدهند دچار تعارض میشوند. همچنین رسانهها میتوانند با به چالش کشیدن هنجارهای تکجنسیتی مشارکت در ورزش (الینگ و جانسونز، ۲۰۰۹) نیز در شکستن هنجارهای غالب نقش ایفا کنند.
در سطح بین المللی، تاریخ ورزش زنان –چه در فوتبال و چه دیگر ورزشها- همیشه آوردگاهی برای کشمکش با پدرسالاری و تبعیضهای جنسیتی بوده است. (هونگ، ۲۰۰۴) از دهه نود میلادی به این سو، فوتبال زنان در سطح بین المللی گسترش فوقالعادهای داشته است. با این وجود مشارکت زنان در این ورزش میتواند در طول قرن گذشته بررسی شده و الگوهای مشابهی از اقلیتانگاری و یا مقاومت در نواحی مختلفی از جهان در آن دیده شود. (ویلیامز، ۲۰۰۷) قدیمیترین گزارشی که از فوتبال زنان وجود دارد به سال ۱۸۸۸ در اسکاتلند باز میگردد. تیمهای فوتبال زنان از اواخر قرن نوزدهم به بعد در سراسر اروپا شکل گرفتند. (ویلیامز ۲۰۰۳) این محبوبیت بعدها فروش کرد؛ چرا که قوانینی به وجود آمد که زنان را از مشارکت در فوتبال منع میکرد. از جمله این موارد میتوان به قانونی در انگلستان به سال ۱۹۲۱ اشاره کرد که زنان را با ممنوعیت دسترسی به امکانات ورزشی از مشارکت فعالانه در فوتبال باز میداشت. (پفیستر، ۲۰۰۲) در ۱۹۵۵ در آلمان، باشگاهها از تاسیس تیم زنان منع شدند؛ چرا که این باور وجود داشت که زنان حساس و ضعیف بوده و وضعیت بدنیشان برای فوتبال که ورزشی نیازمند شرایط فیزیکی خوب است، مناسب نیست. (پفیستر، ۲۰۰۳) فوتبال زنان باز در اواخر سده بیستم رونق گرفت که از اولین موارد آن میتوان به دهه هفتاد در نروژ اشاره کرد. مسابقات بینالمللی زنان در سال ۱۹۸۲ با اولین سری مسابقات اتحادیه همکاریهای فوتبال اروپا (UEFA) آغاز شد. فیفا نخستین بار در سال ۱۹۹۱ میان چند تیم بزرگ مسابقات جام جهانی زنان را برگزار کرد. سپس در سال ۲۰۰۲ میان بیست تیم و در سال ۲۰۰۸ میان ۱۷ تیم اقدام به برگزاری این مسابقات نمود (فیفا، ۲۰۱۲)
با وجود اینکه شواهدی از برگزاری تعدادی بازی در اسناد تاریخی به چشم میخورد، اما مشارکت زنان در فوتبال آفریقای جنوبی بعدتر از تاریخهای مذکور آغاز شده است. ویلیامز (۲۰۰۷) اسنادی از فوتبال زنان در دهه ۳۰ میلادی را شرح میدهد. همچنین درام (۱۹۶۲) از گروهی به نام Mother City Ladies نام میبرد که در دهه ۶۰ میلادی در کیپ تاون مسابقاتی با تیمهای پسران داشتهاند. در دوران آپارتاید، گروههایی که بر مبنای جنسیت شکل گرفتهاند نیز به گروههای مخالف جداسازی نژادی پیوستند تا نیرویشان را به منظور جنگیدن برای خودمختاری از از سازمانهای مردانه نظام آپارتاید متحد کنند (نایدو و موهولی، ۲۰۱۰.) اخاذی، آزار و اذیت، ارعاب و همچنین آزار جنسی سبب گردید که محاکم قضایی در سال ۱۹۹۶ سازمانهایی که زنان به طور جداگانه تشکیل داده بودند منحل کرده و آنها را تحت کنترل فدراسیون فوتبال آفریقای جنوبی (SAFA) قرار دادند (پلاک، ۲۰۰۹) از زمان آن ادغام تا کنون، زنان آفریقای جنوبی در تلاش بودهاند که صدای خود را رساتر به گوش همه رسانده و سهمشان را از پشتیبانیهای مدیریتی و مالیای که از این سازمان تحت تسلط مردان نصیبشان میشود افزایش دهند و در این مسیر به بعضی پیشرفتها -هر چند اندک- نیز دست یافتهاند. سه دهه طول کشید تا بالاخره درسال ۱۹۹۳ تیم ملی فوتبال زنان تشکیل شود. همچنین نخستین لیگهای فوتبال زنان در ۲۰۰۱ در این کشور شکل گرفتند. امروزه SAFA دو لیگ متفاوت -یکی در سطح ایالتی و دیگری در سطح منطقهای- تشکیل میدهد. لیگهای دیگری نیز توسط مدارس، دانشگاهها، انجمنهای محلی فوتبال و همچنین سازمانهای مردم نهاد (NGO) ایجاد شده است.
این مقاله به بررسی مناسبات جنسیتی در سه سطح کلان، میانه و خرد میپردازد. در سطح کلاس به مناسبات جنسیتی در جایگاههای صاحب اقتدار و دسترسی به منابع مالی در سطح ملی میپردازد. در سطح میانی، دسترسی به منابع موجود در اجتماعات محلی از جمله زمینهای ورزشی و فرصتهای موجود در مدارس و همچنین نگاهی که به فوتبال زنان و پذیرش هویتهای جنسی مختلف وجود دارد بررسی میشود. در سطح خرد به تقسیم کار در سطح خانواده، روابط بین فردی و همچنین تغییرات فردیای که روی روابط با همسنان و فرصتهای آموزشی تاثیر گذار است پرداخته میشود. پژوهشهایی که پیشتر انجام شده است، شمایی کلی از سه سطح و ارتباطشان با مردانهگی مسلط بر جامعه آفریقای جنوبی نشان میدهند. همچنین بیان میکنند که ورزش چگونه میتواند چنین مشکلاتی را عیان کند.
۱.نقش ورزش
به عنوان نمونهای از جامعهای بزرگتر، آکادمیسینها نشان دادهاند که ورزش زنان در آفریقا چگونه تحت تاثیر زمینههای سیاسی ملی و محلی قرار گرفته و توامان واکنشی به آن است. همچنین به شکل همزمان ورزش زنان مشخصات مهم یک جامعه را پررنگ میسازد. (سیکز و بیل، ۲۰۱۴) ورزش حامل بسیاری از دلالتهای مفهومی جنسیتزده و یکی از سنگرهای هژمونی مذکربودهگی است. مردان اکثریت جایگاههای قدرت را در ساختارهای ورزشی بدست دارند، ورزش به ارائه تصویری ایدهآل از سلطهجویی مردانه گرایش دارد و زنان عموماً دسترسی محدودی به فرصتها و منابع در این حوزه دارند. (ویلیامز، ۲۰۰۷؛ وارتون، ۲۰۱۲) ساختارهای ورزش در سطح جهانی به شدت تبعیضآمیز به نفع عضویت مردان بنا شدهاند؛ به شکلی که مردان پستهای مدیریتی، مناصب مربیگری و دریافت کمکهزینهها را تحت سلطه خویش دارند (تالبوت، ۲۰۰۲؛ فیستر و همکاران، ۲۰۰۲)
فدراسیون جهانی فوتبال (FIFA) مثالی برجسته از چنین تفاوتی است. در مه ۲۰۱۲، لیدیا نسکرا (Lydia Neskera)، رییس فدراسیون فوتبال بوروندی بدل به نخستین زنی شد که وارد کمیته اجرایی ۲۵ نفره فیفا شده است. (سی ان ان، ۲۰۱۲) در سال ۲۰۱۴، رییس و معاون رییس کمیته فوتبال زنان و جام جهانی زنان هر دو زن هستند. همچنین ۱۵ نفر از ۱۶ عضو این کمیته (۹۳ درصد اعضا) زن هستند و یکی از دو مشاور ویژه نیز زن است. (FIFA.com، ۲۰۱۴) در کمیته زنان، چهار زن از کشورهای آفریقایی مصر، سنگال، سیرا لئون و لیبریا حضور دارند. (FIFA.com، ۲۰۱۴)
فدراسیون فوتبال آفریقای جنوبی (SAFA) به شکل مشابهی نابرابر است. از ۳۳ عضو اجرایی این فدراسیون، تنها ۳ نفر (معادل ۹ درصد اعضا) زن است. مربیگری به طور تاریخی از سطح محلی تا ملی تحت سلطه مردان بوده است. عدم تعادل قدرت میان مربیان مرد و بازیکنان زن میتواند منجر به آزار جنسی، سوء استفاده یا بهرهکشی شود. (فستینگ و براکنریج، ۲۰۰۹) آگوستین ماکالاکالانه، سرمربی سابق بانیانا، پیش از اینکه در سال ۲۰۱۰ اخراج گردد به آزار جنسی، حمایت بیمورد (favouritism)و هوموفوبیا محکوم شد. (نایک، ۲۰۱۰) کمکهای مالی نیز بیشتر به مردان تعلق میگیرد. برای مثال به تیم ملی مردان گفته شده که در صورت حضور در جام ملتهای آفریقا پاداشی معادل ۹/۱ میلیون دلار به آنان تعلق خواهد گرفت؛ این در حالی است که برای حضور تیم ملی زنان در المپیک ۲۰۱۲ تنها ۴۸ هزار دلار به آنان تعلق گرفت. (مولمه، ۲۰۱۲)
این تبعیضها فوتبال را به کاندیدای مناسبی در مقایسه با دیگر ورزش ها تبدیل می کند که مرکز توجه پروژه های صلح و توسعه (SDP) قرار گیرند. هدف این برنامهها حل نابرابریها، بهبود آموزش و افزایش فرصتهای اقتصادی است (ویلیامز و چاوانسکی، ۲۰۱۴) شرکت در ورزش به تنهایی نمیتواند کمبودها در حوز زیرساختها را برطرف کرده و تغییراتی در سطح کلان در کوتاه مدت ایجاد نمیآید؛ با این وجود میتواند به آزادی تحرک و حضور در سطح جوامع کوچک منجر شود؛ یعنی جایی که زنان و دختران میتوانند به نقشهای الگویی مثبت و شهروندانی فعال بدل گردند. (سازمان ملل، ۲۰۰۷) جمعیت بیش از حد و کمبود امکانات تفریحی همه شهروندان را تحت تاثیر قرار میدهد؛ با این وجود زنان به موازات رشد عزت نفس و اعتمادشان به خویشتن به احتمال بیشتری در پی بدست آوردن فضاهای لازم خواهند رفت (وایس، ویسز-یورنستال، ۲۰۰۹) زنان با شرکت در فعالیتهای ورزشی در محیطهای عمومی جوامع کوچک هنجارهای جنسیتیای که ظهور و بروز آنان را ناشایست میدانند به چالش کشیده و حق خویشتن به دسترسی به منابع عمومی را به نمایش میگذارد. (میر، ۲۰۰۵)
در سطح فردی شواهد نشان میدهد که ورزش میتواند منجر به دیرتر شروعشدن زندگی جنسی گردد؛ مسالهای که میتواند کاهش بارداری در نوجوانان، تشویق دختران به ادامه تحصیل و در حالتی ایدهآل شکستن چرخه فقر را به دنبال داشته باشد. (جونز-پالم و پالم، ۲۰۰۵) همچنین عزت نفس و اعتماد به خویشتن در کلاس درس به کار آمده و سبب درگیری بیشتر در تعاملات مربوط به کلاس میشود. مهارتهای جنسی و تناسب فیزیکی بدست آمده از طریق مشارکت ورزشی، تواناییهایی ذهنی را بهبود بخشیده و به موفقیتهای آموزشی منجر میشود. (سورکه و د پاز نیوز، ۲۰۱۱)
مشارکت در ورزش میتواند به تقویت نقشهای جنسیتی در ارتباط با تقسیم کارهای خانه و یا امکان تغییر این نقشها کمک کند. اگرچه نابرابری ها بسته به سطح آموزش، درآمد و ایدئولوژی جنسیتی متفاوت است، اکثریت زنان عموماً کارهای خانه را بر عهده داشته و کمتر از مردان زمان فراغت دارند. (تای و تریس، ۲۰۱۳) سازمانهای ورزشی میتوانند تغییر تصوراتی را که درباره وظایف مبتنی بر جنسیت وجود را تسهیل کنند. انجمن ورزش جوانان متاره (Mathare) در کنیا با تقسیم وظایفی متفاوت میان دختران و پسران همچون شستن لباسها، مراقبت از بچههای کوچکتر، مراقبت از زمینها و مدیریت تجهیزات نقشهای جنسیتی سنتی را به چالش میکشد. (بردی، ۲۰۰۵)
۲.روش پژوهش
اطلاعاتی که در این مقاله مورد استفاده قرار گرفته بخشی از تز دکتری ای می باشد که در یک منطقه در کیپ تاون و منطقه ای در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی با تمرکز بر فوتبالیست های زن انجام شده است. اطلاعات موجود در این مطالعه از منابع دیگر اطلاعاتی بدست آورده اند و با قرارگرفتن شان در کنار مطالعات موردی، روی هم رفته یک فهم کامل و کلی از زمینۀ هر یک از موردهای مورد مطالعه بدست می دهند. (توماس، نلسون و سیلورمن ۲۰۱۱)
در هر یک از این منطقه ها چه در ژوهانسبورگ چه در کیپ تاون باشگاهی انتخاب شد که هم تیم بزرگسالان و هم تیم جوانان داشته باشد و در هر تیمی ۵ نفر داوطلب انتخاب شد. ضمناً در تیمی که در شهر ژوهانسبورگ انتخاب شده بود، یک داوطلب بیشتر بود. روی هم رفته ایشان تشکیل ۲۱ بازیکن فوتبال را برای مطالعه می دادند. که این ۲۱ بازیکن فوتبال، هستۀ اصلی تحقیق ما را تشکیل دادند و همچنین مشارکت کنندگان بعدی در تحقیق نیز در ارتباط با این ۲۱ بازیکن فوتبال به کار گرفته شدند. اطلاعات ما از این طریق بدست آمد که با افراد مسن و با گروه های مورد مطالعه ای که مشارکت کنندگان آن سن زیر ۱۶ داشتند، مصاحبه شد. در مجموع ۸۱ مصاحبه انجام شد. ۸۱ مصاحبه ای که ۱۰ بازیکن فوتبال زن، ۴۸ نفر افراد دیگری که نقش مهمی در این مجموعه های ورزشی داشتند، ۱۱ نفر از نمایندگان مدارس، ۴ مربی و ۸ مدیر اجرایی این باشگاه های فوتبال را در بر می گرفتند.
افراد مهم دیگری که بالا ذکرشان رفت شامل پدر، مادر، خاله، عمه، دایی، عمو، برادر، خواهر و کازین ها و همچنین دوستان یا حداقل یک نفر از خانوادۀ آن بازیکن یا خود آن بازیکن می شد. بهغیر از همۀ اینها ۳۳ مطالعۀ گروهی انجام شد که تمرکز آن بر ۱۱ تن از بازیکنان فوتبال بود و همچنین تعداد ۲۵۸ نفر مرد یا زنی بود که در ۸ مدرسه با این افراد به عنوان دوست و همکار در ارتباط بودند.
برای حفظ موارد امنیتی و حقوق اخلاقی و قانونی تحقیق، تمامی اسامی مورد استفاده استعاری هستند. صدای تمامی مصاحبه ها ضبط و متن آن پیاده شده است.
اطلاعات کیفی در این تحقیق کُدگذاری شده و مورد تحلیل قرار گرفته و از دو نرم افزار کامپیوتری برای تحلیل اطلاعات کیفی نیز استفاده شده است. برنامۀ Atlas.ti 6.2 برای کُدینگ open و axial، یافتن تِم های اصلی در اطلاعات مان و استخراج مفاهیم مرتبط با آن و مقایسۀ بخش های مهمی از این اطلاعات استفاده شد. (فیلدینگ و لی، ۱۹۹۸)
Spss 20 در این تحقیق برای مقایسات آماری ما استفاده شد و همچنین ماتریس داده ها که بر مبنای اطلاعات کمی بودند. (برنارد و رین، ۲۰۱۰)
هدف مشخص این مقاله تِم های تغییرات در روابط جنسیتی از رهگذر مثال هایی که از فوتبال زنان در سطح کلان، در سطح میانی و در سطح خرد گرفته شد، بیان می شود.
۳.پذیرش هویتهای جنسی متفاوت
از آنجایی که فوتبال ورزشی مختص مردان شمرده میشود، ورزشکاران زن غالباً به شکلی مردانه و یا با کهنالگوهای همجنسگرایانه نمایش داده میشوند. بعضی از تیمهای فوتبال -همچون تیم فوتبال ژوهانسبورگ- جایگاه امنی برای شکل گرفتن هویتهای جنسی متفاوت با عرف جامعه هستند. در حالی که بعضی دیگر –همچون تیم شهر کیپ تاون- کمتر پذیرای این مساله بوده و بیشتر از هویتهای جنسی معمول در عرف جامعه حمایت میکنند.
تیم متعلق به شهر ژوهانسبورگ، بازیکنان با هویتهای جنسی متفاوت را پذیرفته و در میان آنان برابری پدید آورده است. سرمربی این تیم در این باره چنین گفت: «کسی نباید تبعیضی علیه گیها یا لزبینها قائل شود؛ چرا که هر کس حق انتخاب زندگی خودش را دارد. برابری جنسیتی باید در اولویت باشد.» این مربی آزادی در گرایش جنسی و انتخاب شخصی را با برابری جنسیتی یکی میداند. این نگاه بازتابی از گفتمانهای جهانی و همچنین ملیای است که در این باره پدید آمده و به مخالفت با دیدگاههای مسلط دگرجنسگرایانه که در شهر مورد تحقیق من وجود دارد میپردازد.
افراد مهم دیگری نیز بودند که حمایتهای لازم را انجام میدادند؛ هر چند بعضی از آنها از ابتدا این نگاه را نداشتهاند. برای مثال برادر آذاریاه به من گفت: «مردم حرفهایی میزدند…میگفتند خواهرت لزبینه…و من در جواب گفتم: بله، و هیچ مشکلی نیست. این انتخاب خودشه. از نظر من هیچ مشکلی نبود.» عمه دودوزیل در ابتدا حمایتی از او نمیکرد، اما بالاخره رابطهای که او دارد را پذیرفت: «من چندان از این موضوع خوشحال نبودم…اما الان مشکلی ندارم. چون این انتخاب اونه و نه من.» بازیکنها و خانوادههایشان از ¬نگاه منفی و همچنین خطرهایی که عیان کردن لزبین بودن داشت آگاه بودند. اما آنها تصمیم گرفتند از به چالش کشیدن هویتهای جنسی معمول در عرف جامعه نهراسند.
در نقطه مقابل، تیم شهر کیپ تاون تصریح کرد که همجنسگرایانی در دیگر تیمها بودهاند؛ اما حضور آنها را در تیم خودش انکار کرد. مربی تیم آشکارا به سرزنش افراد غیردگرجنسگرایی که در تیم بودند میپرداخت و در نتیجه این مساله هیچ کسی نبود که علناً خودش را لزبین معرفی کند. او در این باره به ما گفت: «چنین اتفاقی این دو جا رخ نمیدهد. من باشگاههایی را میشناسم که ۹۰ درصد بازیکنانشان لزبین هستند؛ اما من اینجا از همان بچگی رک و پوستکنده به آنها گفتهام که چنین چیزی را نمیپذیرم.» به جای حمایت از افرادی با گرایش جنسی متفاوت، این تیم قصد داشت با این تصور که زنانی که در ورزشهایی با برچسب مردانه فعالیت دارند همگی لزبین هستند ستیز کند.
۴.روابط بین فردی
ورزش میتواند روابط بین فردی را در سطوح مختلفی تحت تاثیر قرار دهد که از آن جمله میتوان به فرصتهایی برای برقراریی ارتباط مثبت میان زنان و مردان و هم چنین بهبود رابطه پدران و دختران اشاره کرد. این روابط بر اساس نفع مشترک، احترام و تعهد به یکدیگر بنا شدهاند. روابط بین فردی با گذراندن زمان در کنار یکدیگر پرورش پیدا میکنند. در این موارد به خصوصی که از آنها نام بردیم، گذران وقت شامل ورزشکردن با یکدیگر، بحث درباره فوتبال و همچنین گذران وقت با یکدیگر در کنار زمین فوتبال است.
زنان فوتبالیست در آفریقای جنوبی پیش از این فرصت کمی برای فوتبال بازی کردن با دیگر دختران داشتند و بیشتر مسیر فعالیت ورزشی خود را از بازی کردن با پسران در مدرسه و یا محله آغاز کرده بوند. این تعاملات هم برای پسران و هم برای دختران فرصتی پدید آورده بود تا یکدیگر را بفهمند، احترام میانشان شکل بگیرند و بتواند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. گسترش ارتباط با پسران، احتمال اینکه دختران بر روی روابط عاشقانه متمرکز شوند را کاهش میداد. این مساله در اظهارات چند تن از مشارکتکنندگان در این تحقیق به چشم میخورد. مادر خانیزیل در این باره میگوید: «او پسرها را به چشم دوست میبیند و نه دوست پسر.» او این مساله را یکی از جنبههای مثبت حضور دخترش در زمین فوتبال میبیند؛ چرا که سبب میشود او در سنی بالاتر از دیگر دخترانی که اطرافش هستند به پسران علاقه پیدا کند.
خواهر لولاما نیز نظر مشابهی دارد. او ما را متوجه این نکته میکند که در حالی که دختران همسن لولاما از ۱۳ سالگی به پسران علاقه نشان میدادند، او خیلی بعدتر وارد چنین مرحلهای شده بود: «برای لولاما مهم نبود که پسرا بهش زنگ بزنن یا نه. من بهش گفتم که به مردها اهمیت نده؛ چرا که بعضی وقتها اونا میتونن مانع رسیدن به رویاهات بشن. فقط جلو برو. اما از ۱۸ سالگی کم کم توجهش به پسرا جلب شد. حالا دیگه حواسش بود که اونا دارن نگاهش میکنن.» درگیری عاطفی با مردان در هر سنی میتواند زنان را از دنبال کردن رویاهایشان بازدارد؛ چرا که ممکن است آن زن از شرکت در فعالیتهایی که حضور زنان در آنها با هنجارهای جنسیتی مسلط در تضاد است -و از جمله فوتبال- منع شود. قوت قلب و اعتماد به نفس پیش از ورود به چنین روابطی میتواند احتمال اینکه زنان خودشان تصمیمگیر باشند و به اهدافشان برسند را تقویت کند. با توجه به درصد بالایی از بارداری میان دختران نوجوان در مناطق شهری، شرکت در چنین فعالیتهایی به خصوص برای آن اعضایی از خانواده که با مصائب بارداری در سنین نوجوانی و حمایتهای لازم برای بزرگ کردن بچههای حاصل از این بارداری دست به گریبان خواهند بود امر مثبتی تلقی میشود.
روابط سالم میان زنان و مردان، بر مبنای احترام و فهم متقابل بنا شدهاند. احترام و فهمی که از خلال گذران اوقاتی از روز در کنار یکدیگر به دست میآید. جمیله به این نکته پی برد که وقتی با پسران فوتبال بازی میکند، او را هم به عنوان یک دختر و هم به عنوان یک دوست مورد احترام قرار میدهند: «اونا چیزایی به من میگفتن که به بقیه دخترا نمیگفتن. یجوری بهم اعتماد داشتن.» او میگوید دانستن این نکته که پسران در برخوردهای روزمرهشان هیچ انگیزه پنهانی در سر ندارند برایش مفید بوده است. زونگیله علیرغم خاطره تلخی که از دو بار تجاوز جنسی قبل از نقل مکان به ژوهانسبورگ داشت، اما توانست با وقت گذراندن در کنار پسران از دخترانی که به گفته خودش خیلی پرحرفی میکنند دوری کند. او از سوی دوستان پسرش حمایت میشد. وی در این باره میگوید: «پسرها منو تو زندگیم تشویق میکنن. و باعث میشن بفهمن اگر توی همخوابگی با پسرها غرق بشم آخرش چیزی گیرم نمیاد.» دوست بودن با پسرها فرصتهایی برای نصیحتهای متقابل، فرار از خالهزنکبازیهای دخترانه و حفاظت درمقابل خطرات به همراه دارد. تمام این ویژگیها به روابطی که فرد در آینده میخواهد داشته باشد کمک میکند.
رابطه میان دخترانی که فوتبال بازی میکردند و پدرانشان نیز بهبود مییافت؛ چرا که آنها در کنار پدرانشان به تماشای فوتبال در تلویزیون مینشستند، درباره تیمها و مسابقات بحث میکردند و با یکدیگر به بازی میپرداختند. از خلال چنین تعاملاتی، پدران میتوانستند مهارتها و دانششان را به فرزندانشان انتقال دهند. دختران نیز به سهم خودشان میتوانستند دانششان را به پدرشان منتقل کنند. پدر زونگیله و عموی ریا پس از تماشای بازی کردن آنان، توصیههایی در جهت بهبود مهارتهایشان به آنان ارائه دادند. پدران جمیله و لوراتو در خلال تمرین با یکدیگر آنها را هدایت میکردند. علاقه مشترک به یک تیم لیگ برتری زمینهای فراهم آورد تا لیندوی و پدرش شادیها و غمهای هوادارای از آن تیم را با یکدیگر قسمت کنند. این انواع جدید برخورد میان فرزندان و والدین سبب روابط عمیقتر و همچنین کاهش فاصله اجتماعی میاننسلی به سبب داشتن علائق مشترک میگردد. همچنین این روابط محملی فراهم میآورد تا دختران بتوانند دانش و صلاحیت خویش را به عنوان عضوی از جامعه فوتبالی نشان دهند.
۵.تقسیم کار
از گذشته اینطور پنداشته میشده که زنان مسئول انجام بخش بزرگی از وظایف خانهداری هستند. در نتیجه این امر آنها وقت آزاد کمی برای مشارکت در ورزش داشته و نیاز به مشارکت یکی از اعضای خانه دارند تا مقداری از بند کارهای خانه رها شوند. (میر، ۲۰۰۵) بر اساس آنچه میتوان تقسیم سنتی کار نامید، این زنان هستند که مسئول انجام کارهای خانه هستند. بنا بر نتایج تحقیقی که پیش رو دارید گویا این الگوهای پدرسالارانه با تزلزل روبرو شدهاند. بنا به یافتههای تحقیق حاضر در درصد بسیاری از مواردی که مورد بررسی قرار گرفتند (۵۲ درصد) خواهر بزرگتر یا مادر دختری که فوتبال بازی میکرد به او در انجام کارهای منزل یاری میرساند. در ۲۴ درصد موارد بازیکن هیچ کمکی دریافت نمیکرد و مجبور بود همه کارها را خودش انجام دهد. در ۲۴ درصد موارد نیز پدر، عمو و یا برادر بازیکن در انجام وظایف خانه به آن دختر کمک میکردند تا او بتواند به تمرینات و مسابقات بپردازد.
بر اساس مطالعاتی که بر روی اخلاقیات در حال تغییر خانوادهها شده است (مورل و جیوکز، ۲۰۱۱-سیدریس، ۲۰۰۴) دو دلیل را میتوان برای کمکهایی که از سوی اعضای مذکر خانواده به دختران فوتبالیست انجام میشود برشمرد: نبود هیچ شخص دیگری برای کمک و همچنین ذهنیت مترقی. در دو مورد، هیچ خویشاوند دیگری وجود نداشت که به مادر تنهای خانواده در انجام کارهای خانه کمک کند. در نتیجه یکی از برادران ضرورتاً در انجام کارهای خانه مشارکت میکرد. برادر ازاریا در این باره چنین گفت:
«او دیگر در خانه کاری انجام نمیدهد. اگر بخواهم صادق باشم من به جای او کارهایش را بر عهده گرفتهام. میپزم، تمیزکاری میکنم…این چندان عادلانه نیست. اما خب خانه باید تمیز شود و غذایی برای خوردن باشد؛ بنابراین من آشپزی میکنم.»
علیرغم اینکه این برادر کارهای زمین مانده را به عهده گرفته تا نیازهای اساسی خانواده را در جهت نظافت و تغذیه برطرف کند، اما او از تغییراتی که در مسئولیتهاش رخ داده چندان راضی نیست. در صحبتی که با مادرش داشتیم از قول او گفت که وی انجام کارهایی همچون نظافت خانه را تنها به این دلیل تحمل میکند که خواهرش بتواند به انجام فعالیتهای ورزشی بپردازد. مشابه ازاریا، برادر بزرگر زمیله نیز مسئولیت انجام کارهایی که در خانه بر زمین مانده را به عهده گرفته است. زامیله درباره کمکهای برادرش اینگونه میگوید: «او خانه را تمیز میکرد، آشپزی میکرد و … ؛ کارهایی که قرار بود من انجام دهم.» زامیله به خاطر زمانی که قرار بود برای فوتبال چه در سطح ملی و چه در سطح محلی صرف کند، قادر نبود به وظایفش در خانه برسد. این مساله باعث میشد برادرش مجبور شود بخشی از کارها را بر عهده بگیرد تا همه چیز بر دوش مادرش نیفتد.
در سه نفر از پدرانی که در این تحقیق مشارکت داشتند، رویکرد آزادانهاندیشانهتری به مساله کارهای مربوط به خانه دیده میشد. این رویکرد در اشتیاق آنها به تقسیم کارهای خانه به نحوی که دخترانشان بتوانند وقت کافی برای فوتبال بازیکردن داشته باشند به چشم میخورد. پدر لوراتو درباره نحوه تقسیم کارها میان اعضای خانوادهشان این چنین میگوید: «چون همسر من کار میکند، در حقیقت کارهایی همچون پختوپز و یا نظافت خانواده بر عهده من و گاهی دخترم است. اما من نمیخواهم او بیش از این خودش را مشغول چنین کارهایی بکند. چون میدانم که او باید به فوتبال بپردازد.» پدر لوراتو از کار کردن در آشپزخونه لذت میبرد، اما انگیزه او بیشتر فراهم کردن زمانی برای حضور دخترش در فوتبال بود. پدر زونگیله نیز عقیده مشابهی درباره تقسیم برابر کارهای خانه داشت. او در این باره گفت:
«چون گاهی اوقات مادر زونگیله مشغول شستوشوی لباسهاست، پختوپز را من به عهده میگیرم و وقتی او باز میگردد، به همراه برادرش ظرفها را میشویند. بعضی از ما هم باید در کارهای خانه مشارکت کنیم. من آشپزی میکنم تا زونگیله بتواند به تمرین برسد.»
همه افراد این خانواده در کارهای خانه همکاری میکنند. الگوی این رفتار پدر و مادر هستند و فرزندان از آنها تقلید میکنند. این مساله نشان میدهد که چگونه ایدئولوژیهای مترقی از نسلی به نسلی دیگر منتقل میشوند.
آنطور که به نظر میرسد تغییر ذهنیت پدران نقش پیشروتری در تغییر مناسبات جنسیتی دارد. این مساله را دو موردی که درآنها برادران انجام بخشی از کارهای خانه را بر عهده گرفتهاند نیز نشان میدهد. اگر گزینه دیگری وجود داشت، آنها از زیر بار این وظایف شانه خالی کرده و آنها را به مادر یا خواهرشان محول میکردند. دغدغه آنها درباره این مسائل، نشان از جوانههای ایجاد یک تغییر در ذهنیتها نسبت تقسیم کار در خانه دارد.
بحث و نتیجهگیری
تغییرات اساسی در دسترسی بیشتر مردان به قدرت، فهم ایدئولوژیک از مردانهگی و زنانهگی و همچنین دسترسی به منابع در کوتاه مدت رخ نمیدهد. تغییر به زمان نیاز دارد و غالباً در سطح فردی و خانوادگی رخ داده و پس از آن پیشرفتهای کوچکی در برابری جنسیتی در دیگر سطوح خرد و کلان اجتماعی روی میدهد.
در یک نگاه کلی شواهدی که از این تحقیق بدست آمده نشان میدهد که مناسبات جنسیتی به یک شکل نبوده و بسته به مکان، خانواده و افراد متفاوتاند. پرداختن به فوتبال فرصتهایی برای دختران فوتبالیست فراهم آورده تا با زنانهگی و مردانهگی مسلط بر جامعه و همچنین حوزه ورزش به مقابله برخیزند. (تالبوت، ۲۰۰۲-هارگریوز ۲۰۰۴) در مقیاس کلان، تعداد زنان در کمیته اجرایی فدراسیون فوتبال آفریقای جنوبی به آرامی در حال افزایش است و زنان مسئولیت بیشتری در این کمیته بر عهده گرفتهاند. تیم ملی زنان برای اولین بار در تاریخ این کشور توسط یک زن هدایت و رهبری میشود.
وقتی زنان موفق میشوند به ساختارهای پدرسالار جامعه حمله کرده و درک اجتماعی نسبت به زنانهگیهای مسلط را تغییر دهند، در حقیقت مردانهگی غالب و مسلط را در سطح کل جامعه به یک مساله (Problem) بدل میکند. چالشها کماکان به قوت خویش باقی میمانند چرا که زنانی که در جایگاه تصمیمگیری هستند، در اقلیت قرار دارند. در نتیجه زنان همچنان در کشمکش برای به رسمیت شناختهشدن هستند و مردان بیشتر تصمیمات را برای لیگها و تیمهای زنان میگیرند. این مساله که تقسیم قدرت برای مردان دشوار است را میتوان در رشد کندی که تعداد زنان حاضر در کمیته ملی فدراسیون فوتبال دارد، دید. شرایط جدید تضمین میکند که سه زن بر کرسیهای این کمیته تکیه بزنند؛ اما با این حال آنها هنوز نیز از نظر تعداد بسیار قلیل بوده و تحقیقات بیشتری باید برای شناخت تاثیر حضور آنها در این کرسیها صورت بگیرد. آیا در اختیار داشتن چنین جایگاههایی به ارتقاء حقوق زنان کمک میکند؟ و یا اینکه زنان در چنین جایگاههایی قدرت چندانی در اختیار نداشته و تنها عروسکهایی در بازی تسلط مردان بر جامعه و حاشیهای شدن اکثریت زنان در سازمانهای ورزشی هستند؟
این واقعیت که دستمزدها بیشتر سمت تیمهای مردان گرایش دارند، ازین ذهنیت که زنان توانایی کمتری دارند و بنابراین استحقاق دستمزد کمتری هم دارند حکایت میکند. شرکت SASOL که وظیفه حمایت مالی از تیمهای ملی و منطقهای را بر عهده دارد، فرصتهای بیشتری برای حضور در رقابتهای بین المللی و همچنین حضور عیانتر زنان در رسانههای ملی پدید آورده است. از سوی دیگر حمایت این شرکت فرصتی فراهم آورده تا ذهنیت عمومی درباره ظرفیتها و مشروعیت حضور زنان در ورزش تغییر بیابد (میر، ۲۰۰۵.) هماکنون تیمهایی که از دل اجتماعات کوچک برآمدهاند، در تلاش هستند تا نیازهای مالیشان را به نحوی مرتفع نموده و بتوانند در مسابقات مختلف شرکت کنند.
در سطوح میانی، زنان با دستیابی به زمان آزاد برای تمرینات، مسابقات و فرصتهایی برای حضور در مدارس، به حضوری حداقلی در اجتماعات کوچک دست یافتهاند. چالش میان تیمهای زنان و مردان در این سطح را میشود در کشمکشی که بر سر فضای کافی، حمایت و همچنین مربیگری وجود داشت دید. این چالشها را میتوان حول پرسشی که از مشروعیت تیمهای زنان وجود دارد دید. آنها باید به مردان تصمیمگیرنده در این حوزه ثابت کنند که به حدی توانایی و شایستگی دارند که میتوانند از فضایی که به طور پیشفرض متعلق به مردان است استفاده کنند. این به معنی به چالش کشیدن درکی از نقشهای جنسیتی است که سالهاست وجود داشته است. این تحقیق نشان میدهد که با دسترسی زنان به بعضی حوزهها و پذیرفتهشدن در بعضی گروهها، تغییر ممکن است. هر چند این تغییر غالباً چندان چشمگیر نبود؛ چراکه فضایی که آنان به دست میآوردند، غالباً محدود بود و فرصتهایی که در اختیارشان قرار میگرفت در مقابل فرصتهایی که در اختیار مردان و پسران است ناچیز بود.
درک عمومی که حسب آن فوتبالیستهای زن همجنسگرا تلقی میشوند، تصویر دگرجنسگرایی که از زنان در جامعه وجود دارد را به چالش میکشد. در نتیجه چنین اتفاقی است که برای مثال در ژوهانسبورگ مسئولین تیم فضای بازی برای انواع گرایشهای جنسی فراهم آورده بودند. نقطه مقابل این موضوع را میتوان در کیپ تاون دید؛ جایی که برای ارتقای تصویر زنان فوتبالیست، لزبینیسم منکوب میشد. نتیجه این اقدامات در نهایت امر به شکلگرفتن تصورات چندپاره و متفاوتی از زنان فوتبالیست در آفریقای جنوبی میانجامد.
رویارویی با روابط جنسیتی که زیر سلطه مردان است، در سطح خرد و فردی بیش از بقیه سطوح قابل مشاهده و همچنین ثمربخش بوده است. تغییرات در خانوادهها و همچنین زنان فوتبالیست قابل توجه است. مهارتها و روابطی که از خلال مشارکتجستن در فوتبال بدست میآید، سبب بهبود خودباوری و اعتماد به نفس میشود. نتیجه این مساله را میتوان در دیگر محیطهای زندگی از جمله کلاسهای درسی دید؛ جایی که دختران فوتبالیست مشارکت بیشتری از خود نشان دادهاند. این تغییرات این ظرفیت را در خود دارند که بر سلامتی (جسمی و روحی) و فرصتهایی که دختران در آینده به دست میآورند تاثیر بگذارند. وقتی دختران این اعتماد به نفس را بدست میآورند که در کلاسهای درس مشارکت بیشتری داشته و در آکادمی برتریهایی بدست آورند، درهایی را به روی فرصتهای علمی بیشتر به روی خود باز کرده و دورهای بسته فقر را با جابهجایی اجتماعی میشکنند. (برنت، ۲۰۰۶) میزان دسترسی به تحصیلات عالی با کیفیت و همچنین بورسهای برای مقاطع بالاتر تحصیلی از نخستین نشانههای تشخیص نابرابری تحمیل شده بر زنان در حوزههای مدیریتی است.
اعتماد به نفس دختران در برخورد با افراد مذکر همسن و همچنین روابط درون خانواده به وضوح به چشم میخورد. دختران فوتبالیست قادرند که بر اساس علایق مشترک، ارتباطات گسترده و همچنین احترام متقابل روابط سالمی با مردان و پسران برقرار کنند. به سبب برقراری روابط سالم با پسران، این دختران با وقوع تجاوز یا آزار و اذیت کمتر روبرو هستند. همچنین این گروه از دختران میتوانند از چالشهای برخاسته از حاملگی در نوجوانی که میتواند به اخلال عملکرد در مدرسه و همچنین گرفتار شدن در فقر منجر شود نیز جان سالم به در ببرند. (جونز-پالم و پالم، ۲۰۰۵-سازمان ملل متحد، ۲۰۰۷) این زنان به الگویی برای خویشاوندان، همسایگان و دیگر دخترانی که اطرافشان هستند بدل شده و آنان را تشویق مینند که به جای پسران، بر روی ورزش و مدرسه تمرکز کنند.
ساختارهای خانواده و روابط درون آن، در جهت تقویت و یا به چالش کشیدن هنجارهای اجتماعی در سطح کلان عمل میکند. تغییراتی که در محیط خانه در نمونههای تحقیق ما رخ داد، شاهدی بود بر اینکه فاصله اجتماعی بین نسلها کمتر شده و ارتباط میان دختران و پدران شکل جدیدی به خود گرفته و نزدیکی بین آنها بیشتر شده است. مشابه یافتههای سیدریس (۲۰۰۴) و مورل و جیوکز (۲۰۱۱)، تغییر الگوهای جنسیتی مردان و مشارکت آنان در کارهای خانه، ناشی از دو عامل نبود شخص دیگری برای انجام این وظایف و همچنین تغییر دیدگاهها بود. وقتی نقشهای جنسیتی در درون خانواده تغییر مییابد، اعضای خانواده این اعتماد به نفس را مییابند که در محیطهای اجتماعی بزرگتر نیز بر تغییر پافشار کرده و به الگویی برای دیگر خانوادهها برای تغییر بدل شوند. تغییرات در سطح فردی و خانوادگی شاید کوچک و غیرمهم به نظر برسند، اما وقتی روی هم انباشته شوند، نهایتاً میتوانند تسلط مردان را در سطح کلی جامعه به چالش بکشند.
با وجود اینکه تسلط مردسالاری در آفریقای جنوبی غالباً دستنخورده باقی مانده، این تحقیق نشان میدهد که تغییر در این رویه از خلال تغییرات فردی و همچنین تعاملات دوسویه ممکن است. مقابله با سلطه مردانه در سطوح کلان، میانی و خرد در حال انجام است؛ هر چند تغییراتی که در سطح قابل مشاهدهاند، هنوز در مقیاسهای بزرگتر غیرمحسوس هستند. در مقابل تغییرات مهم، سدهایی قرار گرفته است که از جمله آنها میتوان به محدودیتهای ناشی از فقر، کمبود زیرساختهای لازم، سنگر مستحکم ایدئولوژی پدرسالاری و … اشاره کرد. همه این عوامل در کنار هم به تسلط مردان در سطح مدیریتی و ناکامی در تغییر سیاستها و اقدامات مربوط به فوتبال زنان منجر میشود. مردان و زنان آفریقای جنوبی به مبارزه برای تغییر و پیشرفت در فوتبال زنان ادامه میدهند. چالشهای بسیاری بر سر راه آنان در دستیابی به برابری وجود دارد.
در این میان پرسشهای بسیاری باقی میماند که به مطالعات بیشتری برای دادن پاسخی به آنها نیاز است. این پژوهش به بررسی تجربیات خانوادههای سیاهپوست در شهرهای فقیرنشین میپرداخت. چه شباهتها و تفاوتهایی میتوان در نژادها و وضعیتهای طبقاتی در دیگر جاهای کشور دید؟ زنانی که مشغول به انجام دیگر ورزشها -چه ورزشهایی که غالباً مردانه شمرده میشوند و چه آنهایی که عنوان زنانه بر خود دارند- هستند، چگونه با هنجارهای جنسیتی دست به گریباناند؟ تحقیقات وسیعتری لازم است تا مشخص گردد تغییرات در فوتبال زنان با دیگر بخشهای جامعه آفریقای جنوبی چه نسبتی دارد و اهمیت این تغییرات در تغییر مناسبات جنسیتی در بلندمدت چیست.
فاطمه قدیری