انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بیت لاپاط

ایرانیکا برگردان نسیم خواجه زاده

تصویر: پل جندی شاپور

بیت لاپاط نام سریانی وه اندیوک شاپور(گندی شاپور) است که در حدود ۲۶۰ توسط شاپور اول در خوزستان وبا اسیران رومی از ارتش والرین تاسیس شد. این مکان با ویرانه هایی به نام شاه آباد در هشت فرسخی شمال غرب توستر در جاده دزفول شناسایی شده است.از آنجا که هیچ شواهد باستان شناسی از اشغالقبل از ساسانیان در آنجا وجود ندارد ، بعید است که یک اسقف نشین پیش از ساسانی مسیحی باشد. این شهرستان بر روی هشت خیابان مربع گذاشته شد و توسط ساتراپ تحت شاپوراولاداره می شد.شکل بلاپات در یونانی وقبطی نشان دهنده تلفظ محلی و خراب شده­ی لغت بل آباد با ایجاد بل از طریق ریشه شناسی قومی است.

بر طبق نظر دیناوری در زبان خوزی نام این شهرستان نیلات بود، در حالیکه ساکنان آن را نیلاب می خواندند که پایتخت ساسانیان خوزستان بود و حداقل دو بار محل دادگاه سلطنتی ساسانی بود. مانی در آنجا به زندان افتاد و کشته شد زیرا دادگاه بهرام اول(وراهان) (۲۷۳-۷۶ ) در آنجا بود. شاپور دوم نیز، مدتی پس از ۳۳۶ دادگاه خود را در آنجا گذاشت و برای موبدی آنجا پیروز تهم شاپور فرستاده شد. طبقه اسقفان مسیحی بیت لاپاط در کلان شهر بیت هوزایه(خوزستان) بودند و گواه آن در ۴۱۰،۴۲۰، ۴۲۴، ۴۸۶، ۴۹۷، ۵۴۴ و ۶۴۴ است . شورای کلیسایی بیت لاپات که توسط بارساوما(بارساموآ) در ۴۸۳ تشکیل جلسه داد، گامی مهم در ایجاد یک کلیسای نسطوری جداگانه در دولت ساسانی بود. در قرن ششم یک بیمارستان معروف و دانشکده پزشکی وجود داشت که به خوبی تا دوره اسلامی به طول انجامید .
این شهرستان توسط نیروهای مسلمان تحت رهبری ابو صبرا در۱۷/۷۳۸ زمانی که ابو موسی فرماندار بصره بود ، گرفته شده بود. این شهرستان به عنوان پایتخت برای یعقوب لیث صفارخدمت کرد(م۲۶۵/۸۷۸)که آرامگاه او که مربوط به قرن چهارم/دهم است ، را می توان در آنجا دید. باوجودی که این شهرستان متحمل حملات کردها در اواخر قرن چهارم /دهم شد،هنوز هم یک شهر بزرگ در قرن هشتم /چهاردهم بود.

منبع: http://www.iranicaonline.org/articles/bet-lapat، بازیابی شده از شبکه اینترنت در تاریخ: ۲۴ /۱۱/۹۲

BĒṮ LAPAṬ

the Syriac name for Vēh Antiōk Šāpūr (Gondēšāpūr), founded in ca. 260 by Šāpūr I in Ḵūzestān with the Roman captives from Valerian’s army.

BĒṮ LAPAṬ, the Syriac name for Vēh Antiōk Šāpūr (Gondēšāpūr), founded in ca. 260 by Šāpūr I in Ḵūzestān with the Roman captives from Valerian’s army. The site has been identified with the ruins called Šāhābād, eight farsaḵs northwest of Tostar on the road to Dezfūl. Since there is no archeological evidence of pre-Sasanian occupation there, it is unlikely that it was a pre-Sasanian Christian diocese. The city was laid out eight streets square and was governed by a satrap under Šāpūr I. The form Bēlapat in Greek and Coptic reflects the local pronunciation and was corrupted into Bēl-Ābād,“establishment of Bēl,” through folk etymology. According to Dīnavarī its name was Nīlāṭin the Ḵūzīlanguage, while its inhabitants called it Nīlāb. It was the capital of SasanianḴūzestān, and on at least two occasions was the location of the Sasanian royal court. Mani was imprisoned and killed there because Bahrām (Varahrān) I (r. 273-76) had his court there. Šāpūr II also had his court there sometime after 336, for the mōbad, Pērōz-Tahm-Šāpūr, was sent to him there. The Christian bishopric of BēṯLapaṭwas the metropolitan­ate of Bēṯ Huzayē (Ḵūzestān) and is attested in 410, 420, 424, 486, 497, 544, and 644. The Synod of BēṯLapaṭconvened by Bar Ṣawmā(Ḇarṣaumā) in 483 was an important step in the creation of a separate Nestorian church in the Sasanian state. By the sixth century there were a famous hospital and medical school there that lasted well into the Islamic period.

The city was taken by Muslim forces under Abū Sabra in 17/738 when Abū Mūsā was governor of Baṣra. It served as capital for Yaʿqūb b. Layṯ al-Ṣaffār (d. 265/878), whose tomb could be seen there in the fourth/tenth century. Although the city suffered from Kurdish attacks in the late fourth/tenth century, it was still a large town in the eighth/fourteenth century.

Bibliography:

Balāḏorī,Fotūḥ,p. 328.

“Chro­nica Minora I,” in CSCO, Scriptores Syri I, p. 34; II, p. 28, Louvain, 1955.

Dīnavarī, ed. Guirgass, p. 49.

Ebn al-Atīr, VII, pp. 201, 213, 231.

Ḥamza, p. 45. Ṭabarī, I, pp. 2564-68.

R. Adams and D. Hansen, “Archaeological Reconnaissance and Soundings in Jundi-Shāhpūr,” Ars Orientalis 7, 1968, pp. 53-54.

P. Bedjan, Acta Martyrum et Sanctorum, Leipzig and Paris, IV, p. 129.

Camb. Hist. IranIII, pp. 126, 131, 161, 174, 500, 570, 573, 725, 754, 944.

J.-B. Chabot, Synodicon Orientale, Paris, 1902, pp. 33, 42, 43, 53, 59, 62, 90, 272, 283-84, 285, 300, 306, 310, 345.

Ph. Gignoux, “Éléments de prosopographie de quelques mōbads sasanides,” JA 270, 1982, pp. 265-66.

G. Le Strange, The Lands of the Eastern Caliphate, Cambridge, 1930, pp. 233, 238.

A. Maricq, “Res Gestae Divi Saporis,” Syria 35, 1958, pp. 326-27.

Markwart, Provincial Capitals, p. 98.

W. Sundermann, “Studien zur kirchengeschichtlichen Literatur der iranischen Manichäer II,” Altorientalische Forschungen 13, 1986, pp. 254, 301, 303.

(Michael Morony)

Originally Published: December 15, 1989

Last Updated: December 15, 1989

This article is available in print.
Vol. IV, Fasc. 2, pp. 187-188