انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بوی «خوش» عید یا…!

بوی «خوش» عید یا…!

منظره روبه‌روی اتاق من کوه‌های تهران هویدا است و این آشکارگی بسته به میزان آلودگی کم و زیاد می‌شود. درست مانند دیدن ماه در آسمان تهران؛ که دیگر دارد به یک رویا تبدیل می‌شود. ۷ بهمن آسمان به‌اندازه‌ای غرق در آلودگی بود که تا چشم کار می‌کرد غبار خاکستری می‌دید و آن‌ کوه‌ها هم که انگار هیچ‌زمانی وجود نداشتند. از غروب هوا دگرگون شد و باران پربار و زیبایی شروع به باریدن کرد. بارانی که می‌آید و کثافتی‌ها را می‌شوید و باز از دو روز بعد روز از نو روزی از نو! خلاصه که این باران تقریبا تا صبح بارید. ۸ بهمن هوا تمیز و عالی بود. هوای باران خورده و ابری. از آن هواهایی که آدم را دیوانه می‌کند؛ از آن ابرهایی که هی تغییر شکل می‌دهند و رنگ به رنگ می‌شوند و دائم به این سو و به آن سو حرکت می‌کنند.

خواهرم مربی ورزش مدرسه است ظهر از مدرسه آمد و گفت: «عجیب امروز هوا حال و هوای عید را داشت. به قول همکارم بوی «گند» عید می‌آید. گفت آن‌قدر همیشه دم عید کار داریم که از آمدن عید غصه‌مان می‌شود.» از کودکی همیشه از یکی دو ماه قبل می‌دیدم هر آنچه که زن در خانواده و فامیل داریم در تکاپوی خانه تکانی و تمیزکردن و مرتب کردن و نوکردن خانه و وسایل خانه هستند و تا می‌توانستند رس خود و اگر هم از دیگران و یا کارگر کمک می‌گرفتند رس آنها را می‌کشیدند تا بتوانند هرچه بهتر و باشکوه‌تر به استقبال سال نو بروند! تمام اتاق‌ها و کمد‌ها و کابینت‌ها را بیرون می‌ریختند و بعضی‌ها ظرف‌های داخل کابینت‌ها را هم می‌شستند و دوباره سرجایشان می‌گذاشتند و چه‌بسا تغییر دکوراسیونی هم این وسط انجام می‌دادند.

فرش‌ها و موکت‌ها را می‌شستند و رختخواب‌ها را روی پشت‌بام می‌بردند تا هوا بخورند. شیشه‌ها را می‌سابیندند و پرده‌ها را می‌شستند. موزاییک‌های حیاط را دانه‌ به دانه و بادقت فراوان شت می‌کشیدند و اگر هم حوضی وسط حیاط بود او را هم بی‌نصیب نمی‌گذاشتند آ‌ن‌قدر می‌میالیدند تا احیانا اگر خزه‌ای دارد از بین برود. این فرایند و تکاپو و دویدن‌ها تا دم سال تحویل ادامه داشت. و اعضای خانواده مخصوصا زن خانواده با خستگی تمام بر سر سفره هفت‌سین می‌نشستند؛ اکنون هم به نظرم خیلی فرقی نکرده است، شاید کمی همه‌ چیز مدرن‌تر شده باشد. مثلا افرد بیشتر سعی می‌کنند کارگر بگیرند مخصوصا زنان کارمند و فرش‌ها را به قالیشویی دهند. اما ماهیت مسئله تغییر چندانی نکرده است، همچنان آن دوندگی و خستگی و مهم‌تر از همه مصرف بیش‌از‌اندازه آب آن هم در این شرایط بحرانی وجود دارد. و این بحرانی بودن ظاهرا تاثیر چندانی بر میل به شستشو در زنان به وجود نیاورده است. و خلاصه آنکه این حرص عجیب برای پاکیزگی دم عید در زن‌ها و یا حتی در مردان همچنان پابرجاست و به عنوان یک سنت مهم پذیرفته شده است. و این حتی در خانواده‌ای که خانه‌ای تمیز و مرتب دارد برقرار است؛ چرا که خانه‌تکانی عید چیز دیگری است که انجامش گاه از واجبات به شمار می‌آید!

از سوی دیگر نیز الزامی پنهان در افراد برای نوکردن وجود دارد؛ نو خریدن. لباس نو و کفش نو و برای برخی‌ها هم وسایل خانه و مبلمان نو و غیره. که خود موجب می‌شود بر«گند»بودن بوی عید افزوده شود و می‌شود باری بر دوش سرپرست خانواده (که اغلب مردان هستند). حالا تصور کنید امسال با وجود وضعیت اقتصادی احتمالا سرپرست خانواده باید کلی حساب و کتاب کند تا چطور از خرید دم عید برآید. چطور بتواند پسته‌ای که دیگر ارزش طلا پیدا کرده است را خریداری کند تا بتواند آبروداری کند و حیثیت و شرف خانوادگی را حفظ کند!

حال سوال اینجاست که چطور یک آیین و مناسکی که در گذشته بود و رسالتی دیگر برای خود داشته است می‌تواند به چنین جبری و حتی جبر اجتماعی تبدیل شود، که انجام ندادن و یا درست انجام ندادن گردگیری خانه می‌تواند احساس گناه در افراد ایجاد کند و یا نخریدن آجیل و یا آجیل مرغوب می‌تواند شرافت خانوادگی خاندانی را زیر سئوال ببرد؟ چطور می‌تواند افراد را از نزدیک شدن به اسفند نگران و معذب کند؟ چطور می‌تواند به‌جای ایجاد سرزندگی، آدم‌ها را خسته‌تر و ناشادتر از قبل سازد؟

هوای اسفند بی‌نظیر است، زنده شدن طبیعت را فقط یک بار در سال می‌شود دید، رشد کردن شکوفه‌ها بر روی درختان خشکیده، جوانه زدن گیاهان، ولوله پرنده‌ها، عطر خوش گل‌ها و خیلی نشانه‌های دیگر که می‌تواند کمی ما را از زندگی روتین و خسته‌کننده دور کند. طبیعت و آشتی و انس با طبیعت می‌تواند گاهی حتی زنده‌بودنمان را به ما یادآوری کند؛ یادآوری می‌کند که همچنان برای زنده‌بودن فرصت داریم، فرصتی دیگر داریم تا باز بهاری دیگر را ببینیم. اسفند نمادیست بر غلبه بر هر آنچه تاریکی و ناامیدی و دلسردی است؛ اسفند یعنی می‌توان از صفر شروع کرد و باز رشد کرد؛ اسفند یعنی بعد از سختی و سرما به پایانی خوش رسیدن که خود سرآغازیست برای شروعی دوباره؛ اسفند یعنی گرم شدن نفس طبیعت و جاری شدن حیات در زندگی.

چه برای تمیزکردن خانه جان‌فشاری کنیم و چه نکنیم و چه کار کنیم تا درآمدی بیشتر کسب کنیم و آجیل و شیرینی و میوه مرغوب‌تر جلوی مهمان بگذاریم و چه نکنیم، اسفند با آن دم مسیحاییش در کوتاه‌ترین زمان خواهد آمد و رفت… دریابیدش. اسفند ماه مظلومی است؛ ماه نادیده‌شده، مدام از دلبری اردیبهشت یاد می‌کنیم، حال آنکه اسفند هم برای خود فلسفه‌ای تامل‌برانگیز دارد.

می‌توان مستانه در اسفند زیست و بوی «خوش» عید را با تمام وجود استنشاق کرد و خانه را هم تمیزکی کرد و آجیلکی هم برای خالی نبودن عریضه خرید. روزهاتان اسفندی باد…

این نوشته در ویزه نامه نوروز ۹۸ انسان شناسی و فرهنگ منتشر شده است.