انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

به یاد محمود گلابدره ای با فیلمی از احمد میراحسان

تصویر: محمود گلابدره ای درصحنه ای از فیلم ” اکنون و آن عشق”

عجب کتابی پسرنوشته ؟ تو می شناسیش؟

“اکنون وآن عشق” ساخته احمد میراحسان(محصول صدا وسیما – پائیز و زمستان – ۱۳۸۷) ، بیش از آن که یاد آور روزهای انقلاب اسلامی باشد، ثبت خاطره ای از نحوه رفتار، سلوک و تعامل محمود گلابدره ای نویسنده کتاب “لحظه های انقلاب” و درک و تفسیر آقای میراحسان از شهر و انقلاب است. اینک پس از درگذشت محمود گلاب دره ای( در۱۵ مرداد ماه ۱۳۹۱) فیلم “اکنون وآن عشق”، معنای استنادی ی تازه ای یافته است.

غالب فیلم های احمد میر احسان گفتار بنیاد هستند . این فیلم ، از سویی نمادین است و با گفتار و رنگ ، معنا تولید می کند و از سوی دیگر با یک شخصیت و نوعی رفتار، سرو کار دارد. در بعد نمادین؛ انقلاب به معنای عبور از یک راه سخت و پرسنگلاخ و همچون رودی خروشان است که در تصاویر سیاه وسفید وبا گفتار به راه می افتد وبه پیش می رود. چنین گفتاری ، ابتدا صدایی خارج از کادر یا (voice of god)نیست. بلکه خود میراحسان در تصویر درشت، رو به دوربین آن را بیان می کند. هرچه فیلم به انتهای خود نزدیک می شود. نوشته های گلابدره ای ، جای هر متن دیگری را می گیرد.

گفتار سکانس افتتاحیه :

” این فیلم مستندی است در باره فراموشی و یاد آوری . یادداشتی است دربارۀ گم شدن ، پیدا شدن و فرو رفتن در مه زمان و دوباره سوسوزدن در شب زمین وسر برآوردن .
عکسی از محمود گلابدره ای در جوانی و صدای خارج از کادر :
فیلم ازهمین عکس شروع می شود. جستجویی برای یادآوری سید محمود گلاب دره ای. نویسنده لحظه های انقلاب. زنده ترین وفراموش نا پذیر ترین کتابی که لحظه های انقلاب را ثبت کرده است
احمد میراحسان ساکن سفر است . او در فیلم” من ساکن سفر ام” ، وضعیت خود را در سفر دائمی بین لاهیجان و تهران به تصویر می کشد. بنابراین هم شرایط جستجو ، هم اقتضای ساکن سفر بودن این است که او را در داخل اتومبیل و در خیابان های شهر، ببینیم. بنابراین ، فیلم حالت یک” سفر فیلم” را دارد. حتی مستندساز، طرح سؤال هایش را درون ماشین می نویسد .
میراحسان عقب ماشینی نشسته و کتاب لحظه های انقلاب را در دست دارد. در اینجا ، چند دسته سند و تفسیر ارائه می شودکه فیلم را به صورت اثری ترکیبی در می آورد :
اول – فیلمساز و صدای ذهنی اش که قطعه هایی از کتاب را می خواند.
دوم – مستند گرد آوری: به مدد تدوین و با رجوع به راش های انقلاب ، گذشته ( یا صحنه هایی که تداعی کننده یک وضعیت انقلابی است ) را زنده می سازد .
سوم – تفسیر آقای میراحسان از انقلابی بودن مرحوم گلابدره ای.
چهارم – بیان نمادین از انقلاب به مدد “کوه” و” رود” با همان تصاویر سیاه وسفید.
و در باره محمود گلاب دره ای ، می شنویم :
[از]خیلی ها سراغ محمود گلاب دره ای را گرفتم تا رسیدم به یک شماره تلفن. شنیدم که او هرگز از روحیه انقلابی اش جدا نشد. هیچ خانه وکاشانه ای فراهم نیاورد . قرار وآرام نگرفت . در سراسر زمین در جستجوی آرمان ها . هر بار سراغ او از یک گوشه جهان گرفته شد. گاه در غاری در دار آباد ، گاه در گوشه ای از خیابان منهتن وگاه از جایی در نا کجا آباد . راستی لحظه های انقلاب محمود گلاب دره ای کجاست؟
فیلمساز به دنبال یاد گارها،و لحظه های انقلاب و محمود گلاب دره ای است. در باره وی با مردم گفتگو می کند. کسی او را نمی شناسد. سرانجام گلاب دره ای را در خانه اش می یابد و با او از محل زندگی اش در دار آباد شمیران براه می افتد. از کنار بید شکسته ورودخانه می گذرد. گلابدره ای با حاضر جوابی و لهجه شمرونی ناب وشیرین از خانمی که از مسیر امام زاده قاسم ، پائین می آید ، می پرسد :
– بالابودی ؟ منم دارم میرم . می دونی کجا دارم میرم ؟
– به امید خدا .
– من به دنبال محمود گلابدره ای می گردم . دیدیش؟
زن جواب می دهد : خودتون خودتونو گم کردین مگه ؟
گلابدره ای می گوید : ما یه عمره گم شدیم .
زن که از کوه پیمایی بر گشته ، لبخند می زند و دور می شود .
گلابدره ای می گوید : دیدی چی گفت ؟
از این پس ، روایت گلاب دره ای ، از شهر و از روزهای آغازین انقلاب آغاز می شود . لحظه هایی از کتاب خود را می خواند و راش های مستند وحتی نحوه ای که خودش ، شعار های روزهای انقلاب را تکرار می کند ، یاد گذشته تاریخی را زنده می سازند. با این تصاویر و این نوشته ، تم جستجو، بعد تازه ای می یابد ؛ یعنی خود محمود گلابدره ای ، علاوه بر این که در محل حوادث کتابش حاضر می شود ، بعدی طنز آمیز هم به فیلم می بخشد. از جمله جایی که با هیجان ، روزهای اول انقلاب را از روی کتاب می خواند، سر برمی دارد و با لحنی متعجب می پرسد :
– عجب کتابی پسر نوشته ! تو میشناسیش ؟
گلاب دره ای با موی های نسبتأ بلند ، کلاه کش باف و پالتوسرمه ای ، در حالی که چندین انگشتری کوچک و بزرگ بر انگشتانش دارد و نوع رفتار و لهجه اش ، هیبت جذابی برای فیلم مستند است. در خیابان ها و راه ها ، خود را در موقعیت روزهای انقلاب و دسته شمرونی ها ، قرار می دهد. از جمال میر صادقی وشفیعی کدکنی می گوید. بخش هایی از کتاب را می خواند. در وسط خیابان با هیجان فراوان ، رفتار نیروهای گارد و به رگبار بستن تظاهر کنندگان را به نمایش در می آورد. در گوشه خیابان از ناظر جهان بودن و از گذر زمان می گوید. هیجان ذاتی ی محمود گلابدره ای به دوربین روی دست میراحسان نفوذ وسرایت می کند. در خیابان می دود بین ماشین ها در کوچه پس کوچه ها، به پیش می رود و صدای روزهای انقلاب روی این صحنه ها قرار می گیرد. بین اکنون و گذشته پیوند ایجاد می شود .
به این وسیله بخش هایی از تاریخ روزهای انقلاب در شهر، از دید این نویسنده مسلمان که زمانی از نزدیکان جلال آل احمد بود ، مرور می شود. گلابدره ای ، صفحه ای از کتابش را می خواند و آن را به صورت شعارهای روزهای انقلاب تکرار می کند:
– بعد از شاه نوبت آمریکاست . بعد از شاه نوبت آمریکاست
بعد رو به د وربین می گوید : راستی دیروز اسرائیل حمله کرده به غزه
بعد به کتاب اش اشاره می کند : پس این راست می گه.
فیلم با تصویری از خشونت یک سرباز اسرائیلی و سینه زنی در مراسم عزاداری رو بپایان می رود.
آخرین تصویر ازمحمود گلابدره ای ، شب درون ماشین و از زاویه ای نیمرخ است وبا همین تصویر، فید سفید می شود . کاری که با گام زدن در سربالایی ای پر سنگلاخ و در حرکت اسلو موشن و به صورتی سیاه وسفید ( درگذشته) آغاز شده بود، با امواج رنگین و نهری پرخروش بپایان می رسد.