انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

به چالش کشیدن هژمونی: اسلام سیاسی به مثابه ایدئولوژی ضدهژمونیک

محمد ایوب برگردان حسام حسین زاده

نتیجۀ تغییراتی که هژمونی قدرت های شمالی بر سیستم بین المللی را تثبیت کرده بودند، آن بود که جنوب حتی به شکلی موثرتر از طول جنگ سرد، در ساختارهای قدرت بین المللی به حاشیه رانده شود و علاوه بر این، فاقد پارادایم یا ایدئولوژی ای سکولار باشد که بتواند به طور موثر شمال را در قلمرو ایده ها به چالش بکشد، به ویژه ایده هایی که می توانند به عمل سیاسی برگردانده شوند.

در این بستر بود که اسلام سیاسی برای برجسته شدن به عنوان ایدئولوژی ای قادر به، به چالش کشیدن سلطۀ شمال، نه تنها در دامنۀ ایده ها بلکه همچنان در عمل سیاسی، رشد کرده است. برای پیروان و هوادارانش، جایگزینی عادلانه تر برای شیوۀ فعلی ای که نظم بین المللی سازمان یافته است ارائه می کند. اسلام سیاسی، مانند سوسیالیسم، دارای ظرفیت ترکیب با ناسیونالیسم برای ایجاد ترکیبی بی پروا است که می تواند مردم را به طور همزمان برای خدا و کشور بسیج کند. بنابراین چالشی در مقابل دستورکار شمال برای سلطه خودنمایی می کند.

جمال الدین الافغانی، محقق و فعال قرن نوزدهم که با مفهوم پان اسلام شناخته شده است، پیشرو فعالان اسلام گرای معاصر بود. او یکی از پیشگامان استفاده از فرهنگ لغت اسلام به منظور بسیج مردم مسلمان در برابر سلطۀ استعماری بود. شایان ذکر است که الافغانی هیچ تضادی میان نیروهای ناسیونالیسم و پان اسلام در کشورهای مسلمان مستعمرۀ قدرت های اروپایی نیافت. او آن ها را به عنوان دو طرف یک سکه می دید که می توانند به طور همزمان به عنوان ابزار مقاومت در مقابل سلطۀ اروپایی ها بر سرزمین های اسلامی به کار گرفته شوند که نشان دهندۀ سازگاری ناسیونالیسم و پان اسلام در جهان اسلام بود (کدی[۱] ۱۹۷۲). تظاهرهای معاصر اسلام سیاسی، چه در جهان عرب، ترکیه، ایران، یا هرجای دیگر وارثان این سنت ترکیب برنامه های ملی گرایانه و اسلامی در تلاش خود جهت بسیج جمعیت مسلمان برای مقاومت در برابر خودکامگی داخلی و هژمونی جهانی هستند.

با این حال، اسلام سیاسی از کمبودی عمده در مقایسه با سوسیالیسم رنج می برد. بر خلاف سوسیالیسم، که به طور بالقوه جذبه ای جهانی دارد، جاذبۀ ایدئولوژیکی اسلام سیاسی به کشورهایی که مسلمانان در آن مسلط هستند محدود می شود. در کشورهای جهان جنوب که از لحاظ دینی متکثر هستند، مانند نیجریه، اسلام سیاسی در واقع می تواند به شدت تفرقه انگیز باشد. حتی در کشورهایی مانند عراق که به خطوط فرقه ای تقسیم می شوند، اسلام سیاسی به عنوان یک نفاق افکن به جای نیرویی وحدت بخش عمل می کند. این جذبۀ اسلام سیاسی را در جوامعی که از نظر دینی متفرق هستند کاهش می دهد. با این حال، نباید این واقعیت را ناچیز پنداشت که ۱.۲ میلیارد نفر، حدود یک پنجم از جمعیت جهان، اظهار می کنند که به اسلام ایمان دارند. علاوه بر این، اکثریت کشورهای اسلامی – ۵۶ کشور عضو در سازمان کنفرانس اسلامی ([۲] OIC) – بیش از یک چهارم اعضای سیستم جهانی و بیش از ۴۰ درصد از ۱۳۱ کشور عضو G-77، سازمان نماینده اصلی جنوب جهانی را تشکیل می دهند.

چیزی که به همان اندازه مهم است، این است که کشورهای مسلمان در برخی از استراتژیک ترین مناطق دنیا واقع شده اند، مانند خاورمیانه و مرکزی، و آسیای جنوب شرقی، و بر فراز منابعی چون نفت و گاز، که برای سلامت اقتصادی صنعتی شمال حیاتی و مهم هستند. دوسوم از ذخایر اثبات شدۀ نفت جهان در خاورمیانه واقع شده است، با ۶۲ درصد در مناطق حاشیه خلیج فارس. عربستان صعودی به تنهایی بیش از ۲۲ درصد از ذخایر نفت جهان را تشکیل می دهد. ذخایر جدید نفتی که به تازگی در خط آمده است نیز تا اندازۀ قابل توجهی در کشورهای عمدتاً مسلمان آسیای مرکزی و قفقاز متمرکز شده است. حتی مهم تر، ظرفیت صادرات نفت منطقۀ خلیج فارس – که مصرف منهای تولید است – بسیار زیاد است. دور از ذهن نخواهد بود که اگر تنها ذخایر صادراتی اندازه گیری شوند، سهم خلیج حداقل تا ۸۰ درصد این ذخایر بالا می رود. این خاورمیانۀ عمدتاً مسلمان را برای سلامت اقتصادی کشورهای صنعتی اروپا، امریکای شمالی و شرق آسیا ضروری می سازد.

به طور مشابه، بیش از ۴۰ درصد از ذخایر گاز طبیعی در خاورمیانه واقع شده است، با ایران و قطری که ۳۰ درصد از کل ذخایر را اختیار دارند. همچنین نشانه های روشنی است که خط لوله جدید و فناوری جدید تولید گاز خاورمیانه و صادرات آن را به شکل بی سابقه ای بالا می برد و به روشنی نقش خود را در تجارت جهانی گاز در ۲۰ سال آینده افزایش می دهد. این به ویژه در صورتی خواهد بود که اگر تولید و/یا ذخایر نفت دچار رکود شود و قیمت نفت به لحاظ اقتصادی ناپایدار شود (یرجین[۳] و استوپارد[۴] ۲۰۰۳ ). تا زمانی که هیدروکربن همچنان به عنوان منبع اصلی انرژی در جهان به شمار می رود، خاورمیانۀ مسلمان به اهمیت قاطع خود در عرصۀ منابع انرژی ادامه می دهد.

علاوه بر این، آنچه اسلام سیاسی از نظر جذبۀ جهانی فاقد آن است بیش از چیزی است که بواسطۀ شور و اشتیاق پیروان آن ساخته شده. اسلام سیاسی ظرفیت خود را در بسیاری از کشورهای جهان اسلام برای عمل به عنوان ایدئولوژی مقاومت موثر در برابر رژیم های خودکامه و قدرت های بزرگ حامی آن ها نشان داده است. نمونه ها از ایران تحت سلطۀ شاه تا مصر تحت سلطۀ سادات و مبارک متغیر است. این ظرفیت اسلام سیاسی برای بسیج مردم است، و نه اعمال گاه به گاه تروریستی مرتبط با اسلام گراهای حاشیه ای و افراطی، که قدرت های بزرگ شمالی را در مورد پدیده ای به نام اسلام گرایی نگران ساخته است. این امر به ویژه در مورد رژیم های خودکامه در کشورهای مهم مسلمان، از جمله تولیدکنندگان اصلی نفت در خاورمیانه، صادق است که متفق یا مشتری قدرت های شمالی، به ویژه ایالات متحده هستند.

تصادفی نبود که منتقدان جنبۀ ضد هژمونیک انقلاب ایران در شمال بیشترین هشدار را دادند. بر این اساس، انقلاب ایران از سوی قدرت های بزرگ به عنوان سمبل قدرت اسلام سیاسی به مثابۀ ابزاری برای بسیج مردم دیده می شد. همچنین به عنوان پیشرو جنبش های مردمی آینده در جهان اسلام درک شد که به احتمال زیاد به تهدید منافع شمالی منجر خواهد شد. این توضیح می دهد که چرا این قدرت ها، از جمله ایالات متحده، فرانسه، بریتانیا، و حتی اتحاد جماهیر شوروی، در حمایت از حمله صدام حسین[۵] به ایران در سال ۱۹۸۰ برای جلوگیری از سرایت ایران به فراتر از مرزهایش دست به دست هم دادند (ایوب[۶] ۱۹۸۵).

ترس قدرت های شمالی از جذبۀ ایدئولوژیکی اسلام گرایی در دوران پس از جنگ سرد بر اساس این واقعیت برجسته شده است که محبوبیت اسلام سیاسی در مناطق استراتژیک جهان تا حد قابل توجهی هژمونی ایدئولوژیکی ای که شمال/غرب با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و در نتیجه بی اعتباری سوسیالیسم به دست آورده بود را خنثی ساخته. مقارن با آن هراسی وجود دارد که مخالفت اسلام گراها با نظم بین المللی ممکن است تاثیری اثباتی بر گروه های غیراسلامی، مانند جنبش های چپ گرا در امریکای لاتین و جاهای دیگر داشته باشد که اهداف ضدهژمونیک را گرامی می دارند.

هژمونی ایدئولوژیکی جزء ضروری تسلط اقتصادی و سیاسی است چرا که به نظم موجود مشروعیت می بخشد، بدون توجه به اینکه ممکن است شریر و ناحق باشد، و باعث می شود نابرابری برای فرودستان دلپذیر شود. عدم وجود هژمونی ایدئولوژیکی یا فرسایش قابل توجه آن برای فرودستان این فرصت را فراهم می کند که مخالفت خود با ساختارهای سلطه را به تحرک در آورند و آن را تبدیل به عمل سیاسی تاثیرگذار کنند. در غیاب جایگزین ها در عصر کنونی، اسلام سیاسی به ایدئولوژی ضدهژمونیک پیشتاز تبدیل شده که مقاومت جنوب در مقابل سلطۀ شمال را نمایندگی می کند. این روشن می سازد که چرا محققان و تحلیل گران پیشرو در ایالات متحده، که تعمداً تلاش می کنند که مسئلۀ واقعی را مبهم سازند، به این رویارویی بین هژمونیسم و مقاومت به عنوان «برخورد تمدن ها» ناشی از «خشم مسلمانان» اشاره می کنند (لویس[۷] ۱۹۹۰؛ هانتینگتون[۸] ۱۹۹۶).

منابع:

Ayoob, Mohammed (1985) “The Iran–Iraq War and Regional Security in the Persian Gulf,” Alternatives 10: 581–۹۰.

Huntington, Samuel P. (1996) The Clash of Civilizations and the Remaking of World Order. New York: Simon and Schuster.

Keddie, Nikki (1972) Sayyid Jamal Ad-Din Al-Afghani: A Political Biography. Los Angeles, CA: University of California Press.

Lewis, Bernard (1990) “Roots of Muslim Rage,” Atlantic Monthly 266: 47–۶۰.

Yergin, Daniel & Stoppard, Michael (2003) “The Next Prize,” Foreign Affairs 82: 103–۱۴.

[۱] Keddie

[۲] Organization of Islamic Conferences

[۳] Yergin

[۴] Stoppard

[۵] Saddam Hussein

[۶] Ayoob

[۷] Lewis

[۸] Huntington

 

منبع متن اصلی:

Reuveny, R., Thompson, W. (2008), North and South in the World Political Economy. New Jersey: Blackwell Publishing Ltd.