امروزه سخن گفتن و نوشتن درباره ی “صابئین مندائی”، به لطف پژوهش های شرق شناسان، آسان و هم وار شده است. تاپیش از قرن بیستم میلادی، سده های فراوانی صابئین را باتوجّه به معنای واژگانی کلمه ی “صَبَأ” – که یکی از معانی اش در زبان عربی “خروج از دین” است – “کافر” و “نجس” می پنداشتند – حال آن که این سرواژه عربی نیست و صبا / صوا به معنای غوطهورشدن در آب جاری (= غسل تعمید) است. کافرشماری صابئین، ازمنظرِ دینی، دلایل خود را دارا بوده است: بسیاری از فرقه های دینی غیر موحِّد و ازآن شمار “ستاره پرستان”، “بُت پرستان” و “حرّانیان”، برای گرفتن جواز زیستن در اقلیم های زیرِ نفوذ مسلمانان، خود را “صابی” و “صابئی” نامیدند و بدین سان، “صابئین راستین” در میان انبوه مدعیان “صابئیت” گُم شدند و برچسبِ کفر و انگِ شرک و ستاره پرستی خوردند و نگاه و تعامل مسلمانان با ایشان، فرودستانه شد و انسداد در پژوهش دیدگاه گذشته گان گریبان گیر صابئین گشت.
واژه ی صابئین به عنوان یک دین، سه بار در قران (سوره ی “بقره” آیه ی ۶۲، سوره ی “انعام” آیه ی ۶۹ و سوره ی “حج” آیه ی ۱۷)، در کنار ادیان “یهودیت”، “مسیحیت” و “مجوسیت” (= بخشی از زردشتیان) آمده است.
نوشتههای مرتبط
در دهه های واپسین، بیش تر مفسّران قرآن و عالمان مسلمان – به ویژه فقهای شیعه – به بررسی دوباره ی صحت و سُقم دیدگاه پیشینیان خویش درباب صابئین پرداخته، نتایج متفاوتی دریافت نمودند، که خلاصه ی آن، موحِّدشمردن پیروان صابئین ساکن در عراق و ایران است. تا پیش از مهاجرت های بزرگ و اخیر مندائیان به قاره ی اروپا، امریکا و استرالیا و برخی از کشورهای آسیا، بیش ترِ صابئین جهان در جنوب عراق و جنوب ایران (شهرهای عرب نشین خوزستان) زندگی می کردند و زبان محاوره و فرهنگ اجتماعی آنان – افزون بر زبان آرامی مندائی – عربی عراقی – در عراق – و عربی خوزستانی و فارسی – در ایران – بود.
این نوشتار، به جای پرداختن به آراء و جدل هایی که پیرامون واژه ی صابئی درگرفته و به فتواها و دیدگاه های ناهم گون و گاه شگفت ره نمون شده، با یاری گرفتن از برخی از داده های تاریخی، صابئین مندائی را از زبان خود ایشان و با توجّه به کتاب هایشان معرفی می کند.
مقدّس ترین کتاب مندائیان، “گِنزا ربّا” (گنجِ بزرگ) نام دارد، که آموزه های حضرت آدم و فرزندش شیتل (= شیث در فرهنگ اسلامی) را دربرداشته، حاوی روش ها و قوانین آیین مندائی است. در کتاب های مندائیان – که به زبان آرامی نگاشته شده – آمده است: «”کَنّا إد نافشی”؛ حوا، از وجود آدم آفریده شده است. خداوند، فرشتگانی به هیأت و شکل آدمیان از “اِمشونی کُشطا” (جهانِ نور) فروفرستاد؛ ۶۰ برادر به هم راه خانواده هایشان تا با فرزندان آدم و حوّا وصلت و ازدواج کنند. این گروه، هسته ی مرکزی و استخوان بندی جامعه ی بشری – به ویژه جامعه ی صابئین مندائی – را تشکیل می دهد.
آدم، شیتل، نوح، سام و یحیا، پیامبران پنج گانه ی مندائیان می باشند. یحیای پیامبر ۷ ساله بود، که فرشته ای به نام “اِنش اُثرا”، به دستور پروردگار، الف بای مندائی (= آباگادا: A.B.G.D) را به وی آموخت. یحیا، ۱۵ سال به آموختن زبان و فرهنگ و خطّ مندائی اهتمام ورزید. در سن ۲۲ سالگی، ازسوی خداوند مأموریت یافت، تا ره سپار “اورشلیم” شود و دعوت خود را همه گانی و آشکار نماید. یحیا (= یوحنای معمّدان)، خاله زاده ی عیسا پسر مریم بود و در رود اُردن، پیام بر مسیحیان را “تعمید” داد. واپسین پیغام بر مندائیان، در سن ۶۴ ساله گی، به آسمان عروج کرد و با رفتن بزرگ ترین حامی پیروان این دین، یهودیان به کشتار ایشان پرداختند و مهاجرت این قوم آرامی، آغاز شد و بیش از ۱۸۰۰ سال پیش، در کناره ی رودهای “فُرات”، “دجله”، “کرخه” و “کارون” و “جرّاحی” سُکنا گزیدند. مندائیان از اقوام سامی نژاد و آرامی اند؛ اقوام آرامی به کسانی گفته می شود، که فرزندان آرام پسرِ سام پسرِ نوح باشند.
خط و زبان مندائی
زبان شناسان براین باورند، که زبان مندائی، یک لهجه ی آرامی (تلمود بابلی) و بیش تر به شرق بین النهرین، مرتبط است. وفور واژگان سریانی، ایرانی و بابِلی قدیم در این زبان، به دلیل مهاجرت قوم صابئین، در مسیری بلند حاصل آمده است. خطّ و زبان آرامی، دستِ کم از قرن پنجم پیش از میلاد درسطح بین النهرین گسترش یافت و حکومت های هخامنشی و اشکانی از این زبان برای مراسلات و نامه نگاری های رسمی خویش بهره می جستند. زبان های عربی و عبری و سریانی هیچ گاه تا قرن هفتم میلادی بدین سطح گسترش کمّی نیافته بودند. از ۵۳۵ ق.م تا ۳۳۵ ق.م، زبان آرامی چنان گسترش داشت، که یهودیان بدین زبان آشنا شده، برخی از ادعیه و آیات تورات به زبان آرامی قرائت می شد. به همین دلیل، خط، زبان و اصطلاحات آرامی در منطقه ی یهودی نشین فلسطین متداول گشت.
حروف مندایی مقدّس اند و هر یک، نیرویی از زندگی و نور دربردارد:
آ: کمال و نور و زندگی و آغاز و پایان هر چیز؛ با: پدربزرگ؛ گا: جبرئیل رسول؛ دا: راه و قانون؛ ها: حیات بزرگ؛ وا: چاهِ ویل برای هرکه به دستور خداوند گوش فراندهد؛ زا: پرتو و نورِ کُنش مند؛ هه: چشمِ خداوند – که البته از این حرف کم تر استفاده می کنند؛ طا: نیکی و خوبی؛ یا: روز؛ کا: تاج و اکلیلِ درخت مقدّس آس (مورْد)؛ لا: زبانی ثناگوی؛ ما: خِرَد نخست کلان یا روح؛ نا: نور؛ سا: مادر همه ی زندگی؛ اَی: چشم و یا چشمه ی آب؛ پا: درخت زندگی؛ صا: صدای نخست توئی؛ قا: سخن زندگیِ نخست توئی؛ ر: نشان شدم با نشانِ خداوند؛ شا: خورشید؛ تا: توبه؛ اَد: حرفِ اضافه؛ آ: کمال و نور و زندگی و آغاز و پایان هر چیز – که همان حرف نخست است، تا دایره ی مقدّس حروف الف بای مندائی، هم چنان ادامه یابد – به تعدادِ ساعت های شبانه روز.
در زبان مندایی، همه ی حروف حلقی وجود ندارند و هاء به جای ه، ح، ع عمل می کند. نیز، تشخیص س، ص، خ و ک از ق میسّر نیست و در ادوار گذشته، حروفی چون غ، ع، ضا یعنی ذا، جا، فا اضافه شده، که البته این حروف در کتب دینی به چشم نمی خورند.
درواقع، حروف مندائی همان حروف معروف “اَبجد”، “هَوّز”، “حُطّی”، کلَمن”، “سَعفص”، قَرشت” می باشند، که با اندکی تغییردادنِ حروف مندائی، با نام حروف “ابجد” نزد مسلمانان شهره شده، برای هر حرف، عددی درنظر گرفتند و شش حرف “ثخذ” و “ضظغ” را بر آن ها افزودند.
حروف و کلمات مندائی از سمت راست به چپ نوشته می شوند و حرکاتِ درون کلمه نیز به شکل حروف نگاشته می شوند.
آموزه های دینی صابئین مندائی
تعالیم یحیا پسرِ زکریا – در کتابش “اِدراشا اِد یهیا” – به دو بخش خداشناسی و اخلاق تقسیم می-شوند. بیش تر پندهای یحیای نبی، در قالب موعظه های اخلاقی بیان شده است:
«روشمی الاوی لهوا اِب نُورا و لهوا اِب مِشّا و لَهوا اِدا مِشیها اِمشا. روشمی اِب یردنا ربا ادمیا هیی اِد اِنش اِب هیلی لامصی اِشمد هِیّی و ِشمد منداد هِیی مدخرالی …» (ترجمه: رسوم من نه با آتش، نه با روغن و نه با تدهین انجام می گیرد، بل که رسومم با آب جاری پاک – که به فرمان حق تعالی برای نظافت انسان ها و حیات بخشیدن به آنان جاری گشته – انجام می گیرد؛ آبی که قدرتی انکارناپذیر در تطهیر من از هر گونه ناپاکی های مادّی و معنوی دارد.)
«و لا تیگیرون و لا تیگنُون و لا تیگیطلون اِبنات أناشی» (ترجمه: زنا و فساد و دزدی مکنید و فرزندان مردم را مکشید.)
«و اَلا و کَذبا لا تیمرون» (ترجمه: زشت و دروغ را مگوئید.)
«اُقَرا وا وایما و آهی قشیشی» (ترجمه: پدر، مادر و برادر بزرگ تر خود را گرامی بدارید.)
«صُوم بُرکیخون مِن مَسغَد اِل سَطانا و اِل صَلماثا اِذریغا لا تربُوخون» (ترجمه: زانوانتان را از خم شدن در برابر شیاطین و بتان و خدایان دروغین، بازدارید.)
عبادت در آیین مندایی بدون طهارت میسّر نیست. جنابت، طهارت را زائل می کند و ازاین رو باید غسل کرد، تا پاکی حاصل آید. غسل، پس از نیّت، عبارت است از فرورفتن برای سه مرتبه در آب جاری. بول، غائط، خروجِ بادِ معده، لمسِ زنِ حائض، زنِ نُفَساء، خوردن چیزی پیش از نماز، وضو را باطل می کند. نمی توان با یک وضو، دو نماز گذارد. نماز، قیام و تعظیم دارد و هر نماز یومیه ۱۰ تا ۲۰ دقیقه به طول می انجامد. البته نماز روحانیان (رهمی)، به هم راه تعمید و خواندن گنزا ربّا برای مردگان و کارهای دیگر، حدود یک ساعت زمان می برد. نمازگزار روبه قبله (شمال) می ایستد، لباس سفید بر تن می کند، پا برهنه و کمی خمیده می ایستد، هفت ذکر می-خواند و با این اذکار هفت گانه، از آفریننده یاد می کند و او را با اسماء حُسنا می خواند، ولی روحانی نمازگزار باید رَسْته (لباسِ سفید دینی) بر تن کند. صابئین در روز یک شنبه، نماز را به جماعت می خوانند.
لباس تعمید از پنج تکّه پارچه تشکیل می شود؛ کسویا (پیراهن)، شروالا (شلوار)؛ برزنقا (دستار و عمّامه)؛ همیانه (زُنّار)؛ نصیفه / قبوعه (پارچه ای که به شکل شال، روی دو کتف می نشیند)، دو قطعه ویژه ی روحانیت مندائی؛ یکی شوم یاوَر (حلقه ای از جنس طلا که در انگشت کوچک دست راست می گذارند) و دیگری تاغه (تاج، که حلقه ای است تُوخالی از جنس حریر سفید یا پارچه ی پنبه). دو تکه ی فرعی نیز وجود دارد: دشه / دشا (جیب کوچکی در سمت راست یقه ی پیراهن) و تکه / تختا (بندِ شلوار). مرگنا (عصایی از شاخه های درخت زیتون) نیز از ابزارهای ضروری برای روحانیت مندائی است:
«ما، تعمید را به جای می آوریم و با این کار، او را می ستاییم و با او پیمانی دوباره می بندیم، که جُز او چیزی را ستایش نکنیم؛ آفتاب هیچ قدرت و اراده ای بر آدمی ندارد. بارخُدایا! تو فرموده-ای که آفتاب فاقد ربوبیت است؛ کسی که آفتاب را ستایش، تقدیس و تکریم کند، برخلاف سیره ی الاهی بوده، عملِ چنین انسانی مردود و باطل است.»
«روز جَزا، همه ی عوالم حساب رسی می شوند؛ جُز خداوند که نه از او پرسشی می شود و نه مورد مؤاخذه قرار می گیرد.»
«کافران، مشرکان، پرستندگان چوپ و سنگ به گوسفندانی می مانند، که بر کناره ی آب ایستاده -اند، آب از پیشاپیش ایشان می گذرد. با چشمِ خویش آب روان را می بینند، امّا تشنه کام اند. هرگاه به آب نزدیک می شوند، آب از ایشان فاصله می گیرد؛ جهنم، جهانِ فتنه و هراس و ریاکاری ا ست.»
آب در تعمید و طهارت و غسل مندائیان – به سانِ یهودیان، مسیحیان و مسلمانان – اثر مستقیم دارد. تعمید در روز عید، بر همه ی صابئین وجوب ندارد. زن و مرد، به یک گونه تعمید می -شوند.
تعمید کامل در حَدَث اکبر (ازدواج، زاییدن، مسِّ میت) واجب است که روحانی، در روز یک-شنبه به تعمید دیگران می پردازد. روز یک شنبه، نخستین روز هفته ی مندائیان است. تعمید در زبان مندائی، مِصوتّا / مِصبتّا خوانده می شود و با صوا / صبا هم ریشه است، که واژه ی صابئین از آن مشتق شده است.
صابئین، ۳۶ روز، روزه می گیرند. به این روزها ” اِمبَطِّل ” گویند؛ زیرا ذبح در روزهای امبطل، حرام است. این روزها عبارتند از: ۱ تا ۱۴ دولا (۲۷ تیر تا ۹ مرداد)؛ ۲۳ دولا (۱۷ مرداد). در امبطل بزرگ نه تنها نباید تعمید انجام داد، بل که باید از خوردن گوشت و ماهی و تخم مرغ پرهیز نمود، امّا در سایر روزها – که بدان اِمبطل کوچک گویند – تنها از اجرای مراسم دینی خودداری می کنند. ۲۵ نونا (۱۹ شهریور)؛ ۱ تا ۴ تورا (امسال معادلِ ۲۴ تا ۲۷ مهر)؛ ۹، ۱۵، ۲۳ سرطانا (۲، ۸، ۱۶ دی ماه) که همه ی ایام یادشده، امبطل سَبک است؛ ۲۶ تا ۳۰ شمبلتا (۱۹ تا ۲۳ اسفند) که ۵ روز امبطل سنگین است؛ ۱ قینا (۲۹ اسفند) امبطل سبک؛ ۲ هطیا (۳۰ اُردی بهشت) امبطل سنگین، ۲۸ و ۲۹ گدیا (۲۴ و ۲۵ تیر) امبطل سبک. چهار روز دیگر روزه داری، در طیّ سال – توسط روحانیت مندائی – مشخص می شود.
درباره ی روزه در کتاب “گنزا ربّا” می خوانیم:
«صوم اینیخون من میرمز رمزا و لا تهزون بیشوتا و یتودون. صوم اودینخون من مصوتی إل و اوی ادلو دیلخون …»
معنای پاره ای از گفته های گنزا ربّا چنین است:
«ای مومنان، به شما گفته ایم که روزه ی بزرگ به مفهوم خودداری از خوردن و آشامیدن نیست، بل که باید چشم را از نگاه های شیطانی و ناپاک نگاه دارید و استراقِ سمع نکنید. زبان به دروغ و یاوه گویی مگشائید. دل خویش را از حسد و کینه و دشمنی بزدائید و عقل خویش را از اندیشه های پلید و ناروا و دورویی دور سازید، چراکه منافقان درشمار مؤمنان قرار نمی گیرند؛ روزه داری به معنای جلوگیری از کشتن و دزدی و چپاول جان و مال دیگران است؛ روزه یعنی دل نبستن جُز به هم سران خود؛ روزه یعنی کرنش نکردن در برابر شیاطین و بُتان و خدایان دروغین؛ روزه یعنی گام ننهادن به بی راهه ها.»
حضرت یحیا، پیروان خود را به دادن صدقه فرمان داده، باتوجّه به سفارش وی به پرداخت “زَدقه بریخَه”، صدقه را در مناسبت هایی به نیازمندان می بخشند. میراث در آیین مندائی شباهت فراوانی با شرع اسلام دارد.
طلاق درمیان مندائیان وجود ندارد؛ بدین معناکه برای جداشدن یک زوج از هم، مراسم خاصی انجام نمی دهند و اگر زن و شوهری نتوانستند در ادامه ی زندگی با هم توافق داشته باشند، می-توانند از هم جدا شوند، ولی تاوقتی که هر کدام با کس دیگری ازدواج نکرده، می توانند به هم رجوع کنند. عروس باید نسبت به ازدواج، رضایت داشته باشد.
زن صابئی نیز نمی تواند به مقامات بالا در مراتب روحانیت صابئین برسد، بل تنها می تواند در حدِّ تعالیم دینی و مربی گری به جای گاهی نائل آید. در کتاب گنزا ربّا از این زنان روحانی یاد شده، در دیوان “الف ترسر شیاله” (= ۱۱۲۰۰۰ پُرسش) آمده، که از کاهن شدن زنان بپرهیزید. مردِ مندائی، حقِّ تعدّد زوجات (چندهم سرگُزینی) دارد؛ به شرط آن که بتواند نفقه را بپردازد.
سال مندایی نام روزی از هفته را به خود می گیرد که بدان آغاز شده است. مثلاً چنان چه این سال با روز یک شنبه آغاز گردد، نام آن سال ” اَرهاطی ” (= یک شنبه) خواهد بود. یک سال مندایی از چهار فصل؛ گیطا (تابستان)؛ باییز (پاییز)؛ سَتوه (زمستان)؛ اَبهار (بهار) تشیکل می شود.
برخی از دعاها، تنها باید از زبان روحانیت مندایی جاری شوند.
یکی از اساسی ترین رسوم و واجبات دین مندایی، رُشامه (وضو) است؛ زیرا هر فرد مندایی که به سنّ تکلیف می رسد، باید روزی سه بار در صبح، ظهر و عصر (پیش از غروب آفتاب) عمل رُشامه را انجام دهد. به جُز رشامه، همه ی رسوم مندائیان به طرف شمال (قبله) انجام می پذیرد.
کتاب مقدّس گنزا ربّا (به باور برخی از مندائیان: صُحف آدم یادشده در قرآن) شرح می دهد وقتی کودک به قوّه ی درک رسید، به او حمد و ستایش خداوند را فرادهید، چنان چه این کار را نکنید، تا سنّ ۱۵ ساله گی، هر خطا و گناهی که مرتکب شود، به گردن شما نوشته می شود و پس از ۱۵ ساله گی، بر او محاسبه می گردد.
رُشامه، در بسیاری از مراسمِ دیگر، مانند تعمید انجام می شود. هدف از رُشامه، پاک نمودن بدن برای برپاداشتن بُراخه (نماز) است. یک مندایی باید خالصانه به کنار رودخانه برود، سپس با آوردن نام خدا، چندین بوثه (تقریباً معادل چند آیه از قرآن) تلاوت کند:
«بشما اد هیی او بشما اد منداد هیی» (ترجمه: نامِ خداوند بزرگ و نام ملکا منداد هِیّی – فرشته ی مقرَّب درگاهش – بر من یاد باد.)
پیش از انجام هر عمل از اَعمال رشامه، بوثه ای خوانده می شود. شستن دست ها، گوش ها، لب ها و بینی از این اَعمال است.
خواندن بُراخه، پس از انجام رشامه در همان سه وقت صبح، ظهر و عصر انجام می گیرد. هر سه نماز، با بوثه ی توحید آغاز می شوند. برخی از این بوثه ها، عیناً در سه وقت براخه خواندن، قرائت می شوند.
مندائیان به جهانی غیر از جهان مادّی اعتقاد دارند. آنان این دنیا را فانی و فاقد ارزش معنوی می دانند و به نظر ایشان، دنیایی ابدی و جاویدان غیر از این دنیای خاکی موجود می باشد، که تمام افراد خوب بدان جا می روند. به عقیده ی مندائیان، در جهان آخرت دو مکان وجود دارد، که آن دو را “اِلما دنهورا” (عالم نور) یا دنیای پاکیزگی ها و نور؛ و دیگری “اِلما دَهشوخا” (عالَم بدی ها) گویند. گاهی به این دو مکان، بهشت و دوزخ هم اطلاق می گردد؛ یعنی اِلما دنهورا را فردوس و اِلما دهشوخا را جهنم می نامند.
مندائیان، “جسم” آدمی را پس از مرگ فناشده می انگارند. “نَفْسِ” انسان امّا به بهشت می رود. “روح” هر فرد پس از مرگ برای سنجش گناهان و خوبی هایش در آغاز به جایی به نام “اَواثر مُزینا” می رود، که در آن جا درباره ی او داوری شده، اگر انسان خوبی باشد، به اِلما دنهورا – عالم اَنوار یا بهشت – می رود و اگر مرتکب گناهانی شده، باید جزای کار بد خویش را در جایی به نام “مُطراثی” – که محل مجازات اَرواح گناه کار است – ببیند؛ مطراثی جایی از اِلما دهشوخا / جهنم است. روحِ انسان در آن جهان، مورد خطاب و عتاب و عقاب قرار می گیرد:
«کُلمَن شایت هَمرا و یاتب اِبطبلی و زموری اخلالی نورا اِدیا قدا» (ترجمه: هرکس که خَمر نوشد و به لهو و لعب بپردازد، در آن دنیا آتش گداخته او را خواهد بلعید.)
همان گونه که گفته آمد، تنها روح آدمی است، که پس از مرگ درجایی به نام “اَواثر مزنیا ” بازخواست می شود و در آن جا دست ها، چشمان، پاها، گوش ها و زبان آدمی شهادت خواهند داد، که روحی که بر آن ها حاکم بوده، دست به چه کارهای نیک و زشتی زده است و بنابه اَعمال خوب و بد آن روح، در مورد او تصمیم گرفته خواهد شد. مندائیان برای مردگان خود نه لباس سیاه برتن می کنند و نه گریه سرمی دهند، زیرا نَفْسِ او روبه سوی جهانِ نور دارد. یک انسان مندائی سه بُعد دارد؛ تن و روح و نَفْس.
صابئین مندائی چهار عید دارند: ۱ ـ “دهوا ربّا”؛ ۲ ـ “دهوا حُنینا”؛ ۳ ـ “دهوا اد پروانایا”؛ ۴ ـ “دهوا اِد مانا”. دهوا ربّا (عید بزرگ) روز اوّل تحویل سال صابئین مندایی است و امسال مصادف با ۲۷ تیرماه خورشیدی، که به باور صابئین در این روز، فرشتگان، نشمتا (نفس) و روح را وارد بدن آدم و حوّا کردند و سپس آدم و حوّا چشم گشودند و به حرکت درآمدند. این روز به عنوان روز میلاد حضرت آدم و حوّا به شمار می آید و مندائیان این روز را جشن می گیرند – بدین گونه که در روز نخست – که به “کنشو زهلی” (جاروکردن و تمیزکردن) معروف است – با تمیزکردن منازل و خانه تکانی و تعمیدکردن به استقبال عید می روند، که یک روز پس از کنشو زهلی است. عید با کَرسَه (اعتکاف) به مدّت ۳۶ ساعت آغاز می شود، در مدّت اعتکاف، صابئین مندایی بوثههایی از کتاب مقدّس می خوانند و پس از ۳۶ ساعت به استقبال سال نو رفته، دید و بازدید آغاز می گردد. ششم و هفتم به نام عید “شیشیان” (ملکا اپثاهیل) معروف است، که با آویزان کردن اکلیل به درِ منازل به استقبال آن می روند.
با نبود سال کبیسه در سال شماری مندائی، تاریخ ایام و اعیاد، بر اساس سال خورشیدی محاسبه و تکرار می شود و البته هر چهار سال یک روز به ایام سال مندائی اضافه می شود.
خداوند، همه چیز را با اراده و امر خود – که در گِنزا ربّا از آن به “کلمه” تعبیر شده – پدید آورده است. تنها آفریننده ی جهانِ هستی و همه ی موجودات و پدیده ها، خداوند است و هیچ کس به جُز او از این وصف بهره مند نمی باشد.
مهم ترین نعمتی که حِیّی / هِیّی (Heyyi) به انسان عنایت فرموده، “دانش” است. دانش، دلِ آدمی را روشن می سازد. نیز، افزون بر عِلم، حکمت به انسان ارزانی شده، تا از شرّ شیطان درامان باشد. تأمّل در اذکار صابئین مندائی، روح خداپرستی و ایمان به پروردگار واحد را به درستی نشان می دهد.