حقوق سه گانه ای که باید بدست آورد
دست آورد های اجتماعی دو قرن اخیر در همه جا نشان ازمحدودیتی یکسان دارد: اگر اصل براین است که مردم می توانند در مورد نوشت سیاسی خود تصمیم بگیرند، اما آنها هیچ حقی برای حاکمیت بر اقتصاد ندارند. آیا درمان این همی پلژی(نیمه فلج بودن) برای ترقی خواهان، منجر به تغییر دیدگاه نمی شود: نه تنها مخالفت با رفرم ها بلکه ایجاد الگوئی دیگر؟
نوشتههای مرتبط
برنار فریو برگردان باقر جهانبانی
نبرد نیروها ئی که در جهت رفرم های نئو لیبرال تلاش می کنند در چند دهه اخیر، عمدتا بر محروم کردن طبقه کارگر از آن چیزی متمرکز شده است که وحدت آن را ورای تفاوت در حرفه ها، ریشه های اجتماعی، ، جنسیت و فرهنگها موجب می شود: طبقه کارگر به عنوان عامل اصلی تولید. آنچه که در اساس یک مسگر ویک سینما گر،یک مهندس و یک کارگر، یک نانوا و یک معلم را متحد می کند، این است که به سوال « چه کسی ثروت را تولید می کند؟» یک پاسخ را میدهند:«ما».
بورژوازی از سالهای ١٩٧٠ علیه این هسته آگاهی طبقاتی، یورش دو جانبه ای را سازمان داد. نخست عقیدتی( ایدئولوژیک): یعنی به فراموشی سپردن این واقعیت که در سال ١٩۴۶( بعد از جنگ جهانی دوم) جنبش کارگری فرانسه، بابوجود آوردن سیستم عمومی تامین اجتماعی و همچنین قوانین کاری کارکنان برق وگاز، اولین دستاوردها برای تغییر روند تولید را پایه گذاری نمود . زیرا از آن روز، مبالغ هنگفت جمع آوری شده به عنوان مشارکت در تامین اجتماعی با مدیریت خود کارگران (تا سال ١٩۶٠) به مصرف پرداخت دستمزد فعالیتهائی در نظر گرفته می شود که تا آن روز« غیر تولیدی » بحساب می آمدند: خدمات بهداشتی، باز نشستگی، نگهداری فرزندان در منزل و غیره. یاد آوری فهرستی از دستاورد های سالهای پس از جنگ کافی است تا متوجه شویم، چه اندازه برای رهبران سیاسی سیستم حاکم مهم بود که اثری از این آگاهی جمعی باقی نماند: دستمزد تا آخرعمربرای کارمندان دولت و باز نشستگان، افزایش بودجه کل سیستم بیمارستانهای دانشگاهی فرانسه، بدون وام بانکی و بدون سرمایه گذاری سهامداران بین سالهای ١٩۶٠ تا ١٩٧٠(با افزایش نرخ مشارکت اجتماعی)، هویت غیر سرمایه داری سیستم بیمارستانها( کسانی که در انجا کار می کنند، صاحبان مشترک این بنیاد هستند با وجود اینکه این ساختار مرحله ابتدائی اش را می گذراند).
هدف مبارزه گسترده نیروی طبقه کارگر پس از جنگ نه توزیع ارزش تولید شده بلکه پایه گذراری روند تولیدی دیگر بود. از اینرو پس از جنگ، آمبرواز کروزا دبیر کنفدراسیون کار (سی جی تی) بخش فلزات که به سمت وزیر کار برای اجرای احکام تامین اجتماعی بر گزیده شد، در اوت ١٩۴۵، تعلیم وتربیت کودکان توسط پدر ومادر را، در شمار کار تولیدی قرار داد. و مبلغ کمک هزینه خانواده را بر پایه ضریبی از دستمزد ساعتی یک کارگر متخصص فلز کار تعیین نمود و افزایش آنرا نیز به همین ترتیب در نظر گرفت . اینچنین، یک مادر با دو فرزند، برابر ٢٢۵ ساعت کاریک کارگردر ماه، برای کاری خارج از« حوزه مشاغل» و بدون اطاعت ازیک کارفرما(و همچنین بدون سلطه مردها…) (٢)، دستمزد دریافت میکرد. آنچه که سیستم تأمین اجتماعی بنیاد نهاد، تولید ارزشی است که کار را از حیطه سرمایه خارج می کند وبه هیچ وجه واگذاری بخشی از ارزش تولید شده به فعالیتهای« غیر تولیدی» نیست، بلکه این روند نوین، کار کردن بدون کارفرما وبدون سهامداران، دریافت حقوق و دستمزد اجتماعی و استفاده از مالکیت کاربردی را پایه ریزی می کند(*): ابتدای راه یک جامعه کمونیستی.
ادامه مطلب در؛