سونیا لیبومیرسکی، جیم ال کورتز برگردان علی کلانی طهرانی
هنگام تجسم یک روز شاد یا یک زندگی شاد، چه تصاویری به ذهن میآید؟ این تصاویر در نظر بعضی افراد ممکن است غذا خوردن با دوستان یا اعضای خانواده، زمانی که در کنار هماند، میخندند، داستان میگویند و سرشار از احساس محبت هستند، باشد. دیگران ممکن است شادکامی(Happiness)را در تحقق بخشیدن به اهداف مهم و بالیدن به انجام کاری به نحو احسن بدانند. و همچنان در نزد بعضی افراد شادکامی ممکن است پیامد فرعی انجام اعمال نیک باشد، مثلا کمک به دیگران و باور به اینکه جهان به سبب آن، مکانی بهتر خواهد بود. اکثریت قاطع ساکنان کشور آمریکا شادکامی را یکی از اصلیترین اهداف زندگی خود میدانند اگرچه درباره اینکه چه چیزی آنان را به شادکامی میرساند اختلاف فراوان دارند (Diener,suh,smith,&shao,1995).
نوشتههای مرتبط
دقیقا شادکامی را چگونه مییابید؟ هزاران سال است که این پرسش مطرح است و اگرچه بسیاری از کتابهای خود-یاری تلاش کردهاند که پاسخهایی برای این پرسش پیشنهاد کنند، نتایج به دست آمده از آنها اغلب مبتنی بر شخصیت و تجربه فردی خود نویسنده است. تنها به تازگی شواهدی علمی و کارآمد برای اکثر انسآنها در نشاندادن راهی ممکن به سوی شادکامی پایدار، پدید آمده است. منظور از علمی این است که محققان آزمایشهای جدی و دقیقی را انجام دادهاند تا مشخص کنند آیا روشهای خاص در عمل به افزایش شادکامی میانجامد یا خیر. مقاله حاضر به بررسی شواهد و ارائه پیشنهادهایی عملی می پردازد که بتوان در ایجاد تغییری قابل تحمل و طولانیمدت سطح رفاه از آنها بهره برد.
آیا شادکامی هدف ارزشمندی است؟
پیش از ارائه پیشنهادهایی در باب اینکه چگونه شخص شادتری باشیم، مهم است اثبات کنیم، که شادکامی هدفی مطلوب است. البته همه میدانند که شادکامی به کسی که آنرا تجربه میکند احساس خوبی میدهد. اما برخی ممکن است ادعا کنند که انسآنهای شاد تن پرور، سبکمایه، یا بیانگیزهاند. با وجود این، شواهد علمی جدید کاملا مخالف با این مدعاست.انسآنهای شاد به جای اینکه ساده لوح و تن آسا باشند افرادی پرانرژی، خلاق، و پربازده در محل کار، و ساعی و با انگیزه در کمک به دیگران هستند. افراد شاد در اجتماع دارای دوستان بیشتری هستند، در تعاملات اجتماعی رضایتمندی بیشتری دارند و احتمال جدایی و طلاق گرفتن آنها کمتر است. و افراد شاد به لحاظ سلامت جسمی و ذهنی سیستم ایمنی نیرومندتری دارند، به نحوی کارآمدتر از عهده استرس برمیآیند، حتی بیشتر عمر میکنند (Fredrickson,2001;Lyubomirsky,king,&Diener,2005). در مجموع شادکامی تنها احساسی خوب نیست. شادکامی بهرهمندیهای گسترده و متعددی برای فرد و همچنین خانواده ، محل کار و جامعه دارد.
تعریف شادکامی
زمانیکه درباره چگونگی افزایش شادکامی صحبت میکنیم منظورمان تنها ایجاد انواع زودگذر سرشار شدن، نیست.وقتی تیم موردعلاقه شما در یک بازی مهم پیروز میشود و یا هنگام یافتن یک تک دلاری در خیابان ممکن است این نوع سرشار شدنهای زودگذر را تجربه کنید. روانشناسان در ارتقاء روحیه انسآنها در دوره زمانیکوتاه نسبتا خوب عمل کردند.تکنیکهایی مثل آبنبات دادن، نواختن موسیقی لذتبخش، بدست دادن بازخوردهای مثبت، تمام اینها عواطف مثبت زودگذر را افزایش میدهند. مشکل اینجاست که این افزایشها دوام ندارند. همانطور که در ادامه تبیین خواهم کرد، روحیه افراد همراه با تغییر محیط واکنش نشان میدهد و دچار نوسان خواهد شد. هنگامیکه اتفاق بسیارخوبی رخ میدهد افراد بیشتر احساس شادمانی میکنند. هنگامی که اتفاقی تاسفبار رخ میدهد، آنها اندوهگین میشوند. اما این تغییرات عمر کوتاهی دارند و انسآنها با سرعت به سطح خط پایه در شادکامی بازمیگردند.(Brickman &Cambel, 1971) هدف از تحقیقاتی که در اینجا شرح میدهیم ایجاد تغییرات با دوام و قابل تحمل در سطح تمایلات انسآنها در شادکامی است. این امر میتواند با این عنوان که رویهمرفته چگونه شخص در مدت زمان طولانی احساس خوشبختی میکند، مورد تامل واقع شود.درrickman&Cambel, 1971)رنددوهمساس شادی میکنندهد ودچار نوسان خواهد شدر سرشار شدناست.یینتصاویری به ذهن میآید؟
اکثر پژوهشگران شادکامی را با سه مولفه فراوانی موارد عاطفه مثبت، موارد کمی از عاطفه منفی و سطح بالای رضایتمندی از زندگی تعریف میکنند.(Diener et al,1995). عاطفه مثبت و منفی به ترتیب در احساسات خوب و بد تجربه میشوند. در مقابل در ارزیابی میزان خشنودی فرد از وضعیت زندگیاش مولفه«رضایت از زندگی» سنجه فراگیرتری است. کسانیکه در رضایت از زندگی در سطح بالایی قرار دارند با اظهاراتی چون «شرایط زندگیام بسیار خوب است»همدلی دارند (Diener, Emmons, Larsen, & Griffin, 1985).
به توصیفی که از شادکامی ارائه کردیم باید بیافزاییم که منظور ما از شادکامی حالتی ذهنی است، به این معنا که خود-گزارشدهی، روشی معیار در تعیین شادی افراد است. گرچه برخی پژوهشگران از طریق پرسش از دوستان و خانواده به ارزیابی مقدار شادی شخص خاص میپردازند، در نهایت آخرین داوری ازآن “کسی است که در درون فرد زندگی میکند”. بنابراین اصطلاح “نیکزیستیذهنی” اغلب مانند سرتاسر این مقاله ، مترادف با شادکامی به کار میرود.
آیا شادکامی افزایش یافتنی است؟ دلایلی به سود بدبینی
آیا شادتر شدن واقعا ممکن است؟ شاید تعجب کنید وقتی بفهمید تا همین اواخر دادههای علمی بسیار کمی برای پاسخ به این سوال که آیا انسآنها میتوانند بهگونهای با دوام شادکامی خود را افزایش دهند، وجود داشت. در واقع، قبلا پژوهشگران در امکان شادتر شدن بسیار تردید داشتند. دو دلیل مبنای این بدبینی بود اول آنکه شادکامی تا حدودی وابسته به ژن افراد است و دوم اینکه انسآنها عادت کردهاند یا گرایش دارند که به تدریج از مثبتترین تجربیات زندگی و آنچه در ابتدا آنها را به لذت رسانده است، لذت نبرند. بنابراین، برخی میگویند هرگونه تلاش برای افزایش شادکامی بیهوده است. زیرا پس از یک تجربه لذت بخش انسآنها به سطح شادکامی محوری که ژنشان برای آنها معین کرده، بازمی گردند. در ادامه دلایل به سود این دیدگاه را شرح خواهیم داد.
نقش وراثت و شخصیت
سطح پایه شادکامی، یا نقطه آغاز آن، برای بعضی افراد بالاتر از بعضی دیگر است. به بیانی دیگر، بعضی از شما به صورت طبیعی یا سرشتی شادتر از دیگران هستید. سالها پژوهش بر روی برادرهای دوقلوی همسان، روانشناسان را برآن داشته نتیجه بگیرند که خط پایه شادکامی بوسیله ژنتیک تعیین شده است(Lykken&Tellegen, 1996). به عبارت دیگر اگر شما و برادرتان دوقلو باشید در قد و هوش و آمادگی پذیرش تنش و همچنین سطح شادکامی به یک اندازه سهم بردهاید.
این واقعیت که شادکامی وراثتپذیری بالایی دارد، همچنین هماهنگ با این یافته است که سطح شادکامی افراد به شدت با برخی صفات شخصیتی آنها مرتبط است. مثلا افراد روان رنجور گرایش کمتری به شادی دارند، و برونگرایان بیشتر از درونگرایان گرایش به شادی دارند. چنین صفاتی نسبتا ثابتند به این معنا که در طول زندگی تغییر چندانی نمیکنند. برخی پژوهشگران با استفاده از این یافتهها استدلال میکنند که شادکامی از صفات شخصیِ پایدار است و در برابر هر نوع تغییر معنا دار مقاومت میکند.(Costa, McCrae, &Zonderman, 1987).
خو گیری به لذت
فرضیه خوگیری به لذت منشا دیگری برای بدبینی نسبت به امکان افزایش شادکامی بادوام فراهم میکند. به زبانی ساده،در تاثرات عاطفی مثبت و منفی، با گذشت زمان گرایشی به سوی کمرنگ شدن وجود دارد. برای مثال زمانی در زندگی خود را به یادآور که اتفاقی به غایت خوب برایت رخ داده است. این اتفاق ممکن است چیزی باشد که قبلا برای تو یک رویا بوده است، مثل قبول شدن در دانشگاهی معتبر، پیروزشدن در مسابقه دومیدانی و… بلافاصله بعد از آن چه احساسی دارید؟ به احتمال زیاد احساس نشاط و سرزنده بودن دارید. ممکن است شما پیوسته به این اتفاق بیاندیشد، در ذهن خود آنرا مرور کنید، با دوستان و خانواده خود فقط درباره این اتفاق صحبت کنید و احساس کنید یقینا لذتی را که تجربه کردید برای همیشه باقیخواهد ماند.
صد البته، لذتی که تجربه کردید تا ابد دوام نخواهد داشت. اگرچه اندیشیدن درباره زندگی جدید به عنوان دانشجو در دانشگاه، یا مهارتی که در ورزش به دست آوردید، ممکن است شما را سرشار از لذت کند، به تدریج و در دفعات بعدی، اندیشیدن به این رویداد، نمیتواند لذت نخستینی را که احساس کرده بودید، فراهم کند. این امر به فرآیند خوگیری به لذت می انجامد که در آن رویدادهایی که در ابتدا آکنده از هیجان هستند به تدریج شور و شدت خود را از دست میدهند(Brickman & Campbell, 1971).از این تغییرات به سوی زندگی بیهیجان شواهد فراوانی بهدست آمده که خوگیری انسآنها به رویدادهای مختلف را نشان میدهد. برای مثال انسآنها به تدریج با نتایج به دست آمده از انتخابات ریاست جمهوری، یا رویدادی ورزشی، به پایان آمدن یک رابطه رومانتیک، پیروزی در لاتاری، فلج شدن، از دست دادن محبوبی و… خو می گیرند(Brickman, Coates, &Janoff-Bulman, 1978; Gilbert, Pinel,Wilson, Blumberg, & Wheatley, 1997; Sieff, Dawes, &Loewenstein, 1999;Wortman, Silver, & Kessler, 1993).
در سال ۱۹۹۶سو[۱]، داینر[۲]و فوجیتا[۳] از دانشجویان خواستند گزارشی از سطح نیکزیستی ذهنی، و شماری از تجربههای مثبت و منفی خود در چهار سال گذشته، ارائه دهند. اگرچه بسیاری از دانشجویان رویدادهای مهمی را درزندگی خود تجربه کرده بودند مثل از دست دادن یکی از اعضای خانواده، آغاز کردن و یا پایان بخشیدن به یک رابطه رومانتیک، نامزد کردن، ازدواج، کسب مدارج علمی، یافتن شغل، اگر از زمان رخ دادن آن رویداد بیشتر از ششماه گذشتهبود، ارتباط معناداری بین شماری از رویدادهای مثبت و منفی که در بالا ذکر شد و گزارش دانشجویان از شادکامی، وجود نداشت. این مطالعات نشان میدهد، باوجود شادی یا اندوه بسیاری که در ابتدا با یک رویداد همراه است، با کمال تعجب دوام و استمرار این واکنشهای عاطفی عمری کوتاه دارند. به بیانیدیگر در تلاش به سوی شادتر زیستن، تغییر دادن شرایط زندگی چون تغییر در روابط، شغل و مدرسه در طولانی مدت، احتمالا روش موفقیتآمیزی نخواهد بود.
شادکامی را نمیتوان آگاهانه بهدست آورد
گاهی اوقات که انسآنها هدف آگاهانه خود یعنی شادتر زیستن را آشکار میکنند، در نهایت به عکس نتیجه میگیرند. تحقیقات آرلی[۴]و لویونستین[۵] در سال ۲۰۰۳ نشان داد که اگر از مردم بخواهیم تا جایی که مقدورشان است احساس شادی کنند این امر در نسبت با اشخاصی که از آنها چنین در خواست نشده است منجربه نوعی کاهش در شادی زودگذرافراد میشود.
ارزیابی و زیرنظر داشتن همیشگی سطوح شادکامی به صورتی مشابه آسیبزا بوده است. به نظر میرسد شادکامی غالبا محصول فرعی تجربهای لذتبخش است، و شاید نتواند بالذات هدفی آگاهانه باشد. یا همانگونه که ناتانل هاوتورن[۶] فصیحانه بیان کرد” شادکامی چون پروآنهای است که اگر تعقیبش کنی همیشه دور از دسترس خواهد بود، اما اگر آرام بنشینی ممکن است پایین بیاید و بهروی تو بنشیند”.
دلایل خوشبینی: الگوی شادکامی پایدار
برخی پژوهشگران با استفاده از یافتههایی که در سطور قبل توضیح دادیم، از این ادعا که طلب فزونی شادکامی تلاشی بیثمر است، حمایت میکنند (Lykken&Tellegen, 1996). خوشبختانه هم این واقعیت که شادکامی نوعی سازه ژنتیکی دارد و هم این واقعیت که ما بارویدادهای مثبت زندگی سازگار میشویم، هیچکدام به این معنا نیست که شادتر بودن امری غیر ممکن است. پژوهشهای جدید حاکی از آناند که سطح شادکامی شخص تغییرناپذیر نیست و شخص میتواند با بهرهبردن از فعالیتهای خود خواسته معین سطح شادکامی خود را ارتقا دهد. همانطور که در بالا تبیین شد، الگوی شادکامی پایدار میگوید که شادکامی سه عنصر تشکیل دهنده دارد: “نقطه پایه” که به صورتی ژنتیکی تعین یافته، شرایط زندگی، و فعالیتهای ارادی. معنی ضمنی الگو این است که درصد بالایی از شادکامی شما با فعالیتهای دشوار و آگاهی تعیین مییابد، بنابراین، میتوان “افزایش در شادکامی” را با موفقیت به دست آورد.
نقطه پایه
بزرگترین قسمت این کیک سه جزئی به “نقطه پایه” اختصاص دارد. بصورت تحت الفظی به آن نقطهای گفته میشودکه سطح شادکامی شخص در آنجا قرار دارد یا استوار شده است. انسآنها گرایش دارند دارای سطحی از شادکامی باشند که پس از یک اتفاق مهم جذب آن شدهاند. این نقطه پایه برای بعضی افراد بالاتر از دیگران است. به عبارتی دیگر بعضی شادتر از دیگران به دنیا میآیند. از طرفی دیگر شما ممکن است با افرادی که معمولا غمگین هستند آشنا باشید. آنها نیمه خالی لیوان را میبینند و لذت بردن از زندگی روزمره را کاری دشوار یافتهاند. روانشناسان خواهند گفت که این دو مجموعه از افراد نقطه پایه متفاوتی در نیکزیستی دارند. سالها پژوهش در رشتهای به نام ژنتیک رفتاری روانشناسان را برآن داشته نتیجه بگیرند که نقطه پایه در شادکامی را ژنتیک تعیین میکند (Lykken&Tellegen, 1996). برای مثال دوقلوهای همسان در مقدار شادی عمومیشان به شدت شبیه هستند، حتی زمانیکه هزاران مایل با یکدیگر فاصله دارند، اما دوقلوهای غیر همسان شباهت چشمگیری با خواهر و برادر خود ندارند. به دلیل اینکه تلاش ارادی برای افزایش نقطه پایه شادکامی شما بوسیله تغییر ژن بطور متداول غیر ممکن است، واضح است که باید در جای دیگری به جستجوی کلید افزایش ماندگار شادکامی بپردازیم.
شرایط
شاید تعجب کنید وقتی بفهمید کمتر از ده درصد شادکامی انسآنها به شرایط بستگی دارد (Argyle, 1999; Diener et al., 1999).منظور ما از شرایط عواملی است که زمینه زندگی شما را شکل میدهد. برای مثال اگر میخواستید زندگینامه شخصی خود را بنویسید، این زندگینامه شامل مقدار زیادی اطلاعات درباره شرایط زندگی شما میبود. شامل اطلاعات جمعیتشناسانه (مانند سن و جنسیت)، تجارب شخصی، موقعیتهای متغییر زندگی (مثل تحصیلات ، وضعیت مالی)، ظاهر فیزیکی و…
پژوهشگران مدعیاند که تغییر شرایط زندگی به منظور افزایش شادکامی، روشی غیر معتبر است. اگرچه ممکن است احساس کنید که اگر بیشتر پول داشتید یا در آب و هوای بهتری زندگی میکردید و یا ظاهری نیکوتر داشتید، شادتر بودید. مطالعات نشان میدهد که انسآنها بهسرعت با تغییر درآمد و موقعیتهای مالی سازگار میشوند (Diener&Oishi,2000; Lucas, Clark, Georgellis, &Diener, 2003.) افرادی که جذابترند همیشه شادتر نیستند (Diener, Wolsic, & Fujita, 1995). و با فرض برآورده شدن نیازهای اساسی، فرد ثروتمند تنها اندکی شادتر از همتای فقیر خود است. دلیل این یافتههای دور از انتظار چیست؟ دلیل اینکه شادکامی وابستگی زیادی به شرایط زندگی ندارد به احتمال زیاد این است که عواملی چون درآمد، زیبایی و موقعتهای زناشویی، فوق العاده برای سازگار شدن مستعد میباشند و انسآنها عموما دلمشغول آنها نیستند. در عوض، این شرایط تمایل دارند در زمینه زندگی عاطفی شما حضور داشته باشند.
این واقعا خبر خوبی است. دشواری حالتی را تصور کنید که کلید دستیابی به شادکامی در قلمرو شرایط زندگی قرارداشته باشد. چرا که بسیاری از این شرایط نسبتا پایدارند و تغییر آنها به غایت دشوار است. خوشبختانه لازم نیست برای شادتر شدن عمل جراحی پلاستیک کنید و یا به سواحل کالیفرنیا نقل مکان کنید. همانطور که در بخش بعد تبیین خواهم کرد، کلیدهای شادکامی ماندگار بسیار کم هزینهتر و بسیار دستیافتنیتر از چیزی است که ممکن است تصور کنید.
فعالیت ارادی
این مولفه سوم چهل درصد شادکامیما را شکل میدهد. این بخش از الگوی شادکامی پایدارکه فعالیتهای ارادی انسآنها را میسازد، همان دلیل امیدواری پژوهشگران به امکان افزایش” نیکزیستی” ماندگار است. در تعریفی آزادتر میتوان گفت فعالیتهای ارادی اعمال و تمرینهایی هستند که شخص برای به کار بردن انتخاب میکند. به صورتی خاصتر افکار یا رفتارهایی که نگاه شما را در کل به خودتان، زندگیتان و جهان تغییر دهد. یافتههای روانشناسان نشان میدهد افرادی که با انتخاب خود فعالیتهای ارادی معینی را انجام میدهند در واقع میتوانند خودشان را به صورتی ماندگار به افرادی شادتر تبدیل کنند. این خبر بسیار خوبی است. چرا که میتوانید یکخروار شادتر باشید، اگر به انجام فعالیتهایی که احتمالا شادکامی را فراهم میکنند، متعهد شوید. و خوشبختانه رشد میزان پژوهشهای روانشناسی به ما نشانمیدهد که کدام نوع از این فعالیتها بهتر به کار میآیند. بخشهای بعدی به شرح بعضی فعالیتها که به نحو کارآمدی افزایش ماندگار در شادکامی را فراهم میکنند، اختصاص دارند.
ابراز قدردانی
پرورش قالب ذهنیِ قدرشناس ــ که میتوان آن رانوعی تمرکز بر حقشناسی و سپاسگزاری برای موهبت زندگی دانست ــ منتهی به شادکامی ماندگار خواهد شد. اما استفاده از قدردانی به منظور رسیدن به شادکامی ماندگار به چیزی بیشتر از تشکر زبانی نیاز دارد. برای بهرهوری از منافع قدردانی باید توجه خود را بر روی چیزهای مثبت زندگی متمرکز کنید و بهراستی از آنها لذت ببرید.
شواهد تجربی
برخی مطالعات جدید نشان میدهند تمرکز بر چیزهای مثبت زندگی ــ اساسا “برشمردن نعمتها و مواهب زندگی” منجر به افزایش سلامت فیزیکی و شادکامی میشود(Emmons & McCullough, 2003; Sheldon
&Lyubomirsky, 2006). در یکی از اولین مطالعات بر روی قدردانی، از گروهی از داوطلبان خواسته شد یکبار در هفته و به مدت ده هفته پنج نعمت که شکرگزار آنها هستند را فهرست کنند. دوگروه دیگر از داوطلبان بودند که به جایاینکه هر هفته متمرکز بر قدردانی شوند از آنها خواسته شده بود که یا بر پنج مشکل روزانه و یا پنج رویداد مهم که قبلا رخ داده بود تمرکز کنند. افرادی که از آنها خواسته شده بود که ابراز قدردانی کنند در مقایسه با دو گروه دیگر، خوشبینتر بودند و رضایتمندی بیشتری از زندگی داشتند. همچنین در گزارشهایی که ارائه کردند کمتر نشانههای بیماریهای فیزیکی وجود داشت و زمان بیشتری به ورزش اختصاص دادهبودند.
نوشتن نامه به منظور ابراز قدردانی، راه دیگری برای ایجاد قالب ذهنیِ قدرشناس و در نتیجه پرورش شادکامی است. یکی از مطالعات نشان داد که نوشتن نامه قدردانی به مدت پانزده دقیقه در هفته و در دوره زمانی هشت هفتهای موجب بالابردن سطح شادکامی افراد به صورتی بادوام شد به گونهای که تا نه ماه پس از پایان مطالعات نیز نمایان بود. این مورد حتی برای افرادی که نامههایشان را به کسی نشان ندادند نیز صادق بود. در هر حال ــ در زندگی واقعی ــ بسیاری از انسآنها تمایل دارند که به کسانی که از آنها قدردانیمیکنند بگویند که چقدر از آنها سپاسگزارند. چنین روشی در افزایش شادکامی و پرورش روابط بسیار موثر است. دریک پژوهش اینترنتی، سلیگمن[۷]، استین[۸]، پارک[۹]، و پترسون[۱۰](۲۰۰۵) از شرکتکنندگان خواستند شخصی را که سزاوار قدردانی میدانند ولی هیچگاه از او قدردانی نکردهاند در نظر آورند و نه تنها برای او نامه قدردانی بنویسند بلکه نامه را به اوتحویل دهند. گزارشهای شرکتکنندگان حاکی از افزایش شادکامی افراد به مدت یک ماه کامل بود.
علت کارآمدی این روش چیست؟
چرا” ابراز قدردانی” شادکامی را افزایش میدهد؟ چندین دلیل احتمالی وجود دارد: اول اینکه احساس قدرشناس بودن نسبت به داشتهها اثرات خوگیری را که در بالا ذکر شد خنثی میکند و نگاه انسان را به زندگی تغییر میدهد. برای مثال لحظهای به چیزهای خوشایند اما بادوام در زندگیتان که روزانه با آن روبهرو میشوید، بیاندیشید (مثل درختی زیبا در آنسوی پنجره، رستوران محلی مورد علاقه شما، و یا بهترین دوستتان). هر چه قدر هم که این چیزها خوشایند و لذتبخش باشند، با گذشت زمان و یا به سبب سازگار شدن، انسانها دیگر گرایشی به قدردانی ازآنها نخواهند داشت. اما زمانیکه شما “قالب ذهنی قدرشناس” داشته باشید توجه عمده شما به این داشته ها معطوف میشود، از آنها لذت میبرید و بیشتر قدردان آنها هستید. به بیانی دیگر اینگونه فعالیتها به فهم و ایجاد نوعی تمرکز مثبت برتجربه فعلی شما یاری میرساند.
شادترین انسانها کسانیهستند که از حمایت اجتماعی نیرومندی برخوردارند(Myers, 2000). بنابراین دومین دلیل سودمندی ابراز قدردانی این است که میتواند در پرورش پیوندهای مهم اجتماعی یاری بخش باشد. به بیان دقیقتر وقتی در زندگی احساس قدرشناسی نسبت به بعضی افراد دارید، همچنین تمایل دارید زمان بیشتری را با آنها بگذرانید، رفتار بهتری با آنها خواهید داشت(Emmons & Shelton, 2002).
تجسم کردن “بهترین خود ممکن”
دومین فعالیتی که موجب افزایش شادکامی میشود با ایجاد نوعی حس خوشبینی به دست میآید. این فعالیت شامل فکر کردن درباره زندگی در آینده و تجسم کردن “بهترین خود ممکن” در آن است(BPS; King, 2001).برای مثال دختر دانشجویی که زندگی ایدهآل خود در ده سال آینده را تجسم میکند خود را روزنامه نگاری موفق میبیند که با مردی برگزیده و با هوش ازدواج کرده و صاحب فرزندانی سالم شدهاست، ویلایی در خارج از شهر دارد و هر تابستان به کشورهای دیگر سفر میکند.
نکته مهمی که باید به آن اشاره کرد این است که تجسم کردن “بهترین خود ممکن” چیزی بیشتر از خیالبافی است، منظور از آن نوعی تمرین خود فریبی است. اهداف و تخیلات درحالیکه اهمیت حیاتی دارند باید دستیافتنی و معقول باشند(Diener& Fujita, 1995). درغیر اینصورت ممکن است خودتان را مهیای شکست کنید. برای مثال نسبتا غیر محتمل است کسی آینده خود را به عنوان بیل گیتز[۱۱] بعدی مجسم کند. هدف از این فعالیت سامان بخشیدن به اهداف زندگی و خوشبینانه، نه خیالپردازانه، اندیشیدن درباره چگونه نایل شدن به آنهاست.
شواهد تجربی
در یکی از پژوهشها(King, 2001)، از شرکتکنندگان خواسته شد به مدت چهار روز و در هر روز بیست دقیقه درباره اینکه دوست دارند زندگیشان در آینده چگونه باشد، بنویسند. افرادی که درباره بهترین خود ممکنشان در آینده نوشتند در مقایسه با کسانی که بیشتر درباره موضوعات معمولی نوشتند، بلافاصله پس از نوشتن و به مدت چند هفته تجربه افزایش روحیه مثبت را داشتند.
بهتازگی به منظور بررسی تاثیرات این فعالیت در دوره زمانی طولانی، تحقیقات از سرگرفته شد. یک پژوهش چهار هفته (Sheldon &Lyubomirsky,2006). و دیگری هشت هفته به طول انجامید (Lyubomirsky et al., 2007). برای مثال در پژوهشی که چهار هفته به طول انجامید به شرکت کنندگان در وضعیت “بهترین خود ممکن” دستور داده شد تا درباره تصاویر مطلوب از آیندهشان بنویسند، از سوی دیگر از کسانی که در وضعیتی تحت نظر بودند خواسته شد رویدادهای روزانه خود را به یاد آورند. همانطور که پیشبینی میشد، پس از گذشت چهار هفته گزارشهای ارائه شده از کسانی که در وضعیت “بهترین خود ممکن” قرار داشتند در مقایسه با شرکت کنندگان دیگر حاکی از تجربه افزایش عواطف مثبت بود(see also Lyubomirsky et al., 2007). ازاینرو به نظر میرسد تجسم کردن بهترین خود ممکن بهصورتی قانونمند روش موثر دیگری برای افزایش شادکامیاست.
علت کارآمدی این روش چیست؟
اساسا، فعالیت “بهترین خود ممکن” طرز فکری خوشبینانه را پرورش میدهد، چرا که باعث میشود تصور کنید در آینده به مهمترین اهدافتان دست خواهید یافت. بنابراین نوعی تصویر مثبت از آینده ایجاد میکند. برای مثال دختر دانشجویی که قبلا فرض کردیم پس از پایان تمرین نوشتن ممکن است چنین فکرکند؛ من یک نویسنده حرفهای هستم، استاد روزنامه نگاریام گفته که در این زمینه موفق خواهم شد و میتوانم به اهدافم در روزنامهنگاری دست بیابم. تمرین نوشتن اهداف را دستیافتنیتر نشان میدهد و انگیزه و حس خود مختاری شخص را پرورش میدهد.
در واقع افراد خوشبین در مواجه با مشکلات سرسختی بیشتری دارند. چرا که معتقدند اهدافشان دستیافتنی است. همچنین، اگر کسی حقیقتا باور داشته باشد اهداف بلند مدتی که دارد دستیافتنی هستند، با مشکلات کوچک بهتر روبهرو خواهد شد. برای مثال دختری که در بالا به آن اشاره کردیم اگر در آزمون دشوار روزنامه نگاری موفق نشود نا امید خواهد شد، اما با چشم انداز جدید این مشکل را کوچک خواهد شمرد و با اطمینان معتقد خواهد بود، اگر ایستادگی کند در آینده فرصتی مشابه به دست خواهد آورد.
تمرین نوشتن به انسانها اجازه میدهد به اهدافشان تفصیل و استحکام بیشتری بخشند. عمل فیزیکی نوشتن به ساختار و تدوین منطقی داستان کمک میکند در حالیکه صرف تفکر درباره آینده زندگی (بدون نوشتن تفکرات) ممکن است موجب آشفتگی و بی نظمی در اندیشههای جاری شود(Lyubomirsky, Sousa, &Dickerhoof, 2006; Pennebaker&Graybeal, 2001). وقتی آینده مطلوب شما با مفهومی از ساختار و انسجام نظم یافته باشد گامهایی را که به سوی موفقیت برمیدارید بیشتر تحت کنترل شما خواهد بود.
انجام اعمال محبتآمیز
سومین روشی که در سطح”نیکزیستی” تغییراتی پایدار فراهم میکند مستلزم انجام اعمال محبتآمیز است. این امر ممکن است تعجبآور باشد زیرا رفتار منفعتآمیز یا “جامعهیار”(Pro Social)را به راحتی میتوان به نوعی از خودگذشتگی تفسیر کرد. کمک به دیگران معمولا کاری وقتگیر، خستهکننده و بیاجر و مزد به نظر میآید. با این حال شواهد متعدد نشان میدهد که رفتار مطلوب اجتماعی هم برای شخص دریافت کننده و هم برای شخص نیکوکار نتایج مثبت به دنبال دارد.
شواهد تجربی
در پژوهشی جدید (Tkach, 2005) بهطور نظاممند به بررسی تاثیرات اعمال محبتآمیز در طول دورهای چند هفتهای پرداخته شد. در یکی از پژوهشها، شرکت کنندگان اعمالی چون شستن لباس هماتاقی، کمک به همکلاسی در انجام تکالیف و باز نگه داشتن دَر برای افراد غریبه را انتخاب کردند. بهطورکلی، انجام چنین اعمالی شادکامی شرکت کنندگان را افزایش داد. البته آن پژوهشها خیلی هم ساده نبودند. پژوهشها همچنین در الف) بسامد اعمال محبتآمیز و ب) تنوع اعمال محبتآمیز شرکت کنندگان با هم تفاوت داشتند. در مقابل گروه کنترل فقط رویدادهای خنثی زندگی را از هفته پیش فهرست کردند.
نتایج نشان داد که بسامد اعمال محبتآمیز تاثیری بر “نیکزیستی” افراد ندارد. اما تنوع اعمال محبت آمیز (حتی پس از گذشت یک ماه) تاثیر چشمگیری در افزایش شادکامی افراد دارد. افرادی که انواع مختلف اعمال محبتآمیز را انجام ندادند در مرحلهای از پژوهش کاهش زیادی در “نیکزیستی” داشتند و فقط در انتهای پژوهش بود که به حالت اولیه خود بازگشتند. بخشی از تاثیر تنوع در “نیکزیستی” آتی را میتوان با اندیشه خوگیری به لذت که ذکر آن گذشت، تبیین کرد. تصور کنید به مدت چند هفته یک نوع عمل محبتآمیز انجام میدهید (باز نگه داشتن در برای فردی که بعد از ما وارد می شود) در ابتدا ممکن است از تعجب و قدرشناسی انسانها نسبت به رفتارتان لذت ببرید، اما با گذشت زمان ممکن است این واکنشها قابل پیشبینی و بیمزه به نظر آیند و شما با انجام این فعالیت به شادکامی دست نیابید، اما با تغییر اعمال محبتآمیز، مطمئناً با انجام هرکدام سرشار از شادکامی میشوید و همچنین شاهد مخاطبان و واکنشهای غیر قابل پیشبینی خواهید بود.
چرا انجام عمل محبتآمیز موجب افزایش شادکامی میشود؟
از قرار معلوم انجام اعمال محبتآمیز روشی موثر در افزایش شادکامی است. چراکه این روش ادراک شما را نسبت به خودتان تغییر میدهد و به شما اجازه میدهد که به خودتان بهمانند شخصی مفید، مهربان و شایسته بنگرید(Bem, 1972). برای مثال بعد از اینکه داوطلب شدید در آخر هفته معلم خصوصی ریاضی یک دانشآموز باشید دیگر تصویری که از خود در ذهن دارید شخصی نیست که روزهای تعطیل تا ظهر میخوابد، بلکه خودتان را فردی میبینید که در صبح سرد یک روز تعطیل برای یاری رساندن به یک دانشجوی ریاضی خواب را بر خود حرام می کند.
همچنین انجام اعمال محبتآمیز موجب میشود آگاهی بیشتری به تواناییها و استعدادهای خودتان به دست آورید و از آنها بیشتر بهرهمند شوید (Seligman, 2002). یک معلم خصوصی ریاضی ممکن است متوجه شود که مهارت ویژهای در ساده سازی و تبیین مفاهیم انتزاعی دارد. همانطور که سلیگمن (Seligman, 2002) ذکر کرد بالابردن تواناییها و مهارتها موجب نوعی احساس اصالت و اعتبار میشود که ارتباط نزدیکی با شادکامی دارد.
همچنین، وقتی اثرات خوشقلبی خود را مشاهده میکنید احساس خوبی به شما دست میدهد. مشاهده پیشرفت فوق العاده دانشآموز ریاضی به سبب کمکهای شما، یا پذیرا بودن یک تشکر از صمیم قلب میتواند شادکامی شما را افزایش دهد، اما افزون بر اینها انجام اعمال محبتآمیز میتواند سبب ایجاد ارتباطات قوی اجتماعی و پرورش رشدی پیوسته در منافع اجتماعی شود. کمک به دیگران موجب ارتباط بیشتر با جامعه میشود. این عمل باعث تعامل مستقیم شما با انسانهایی که هرگز با آنها ملاقات نکرده بودید و یا آنها را به خوبی نمیشناختید، میشود. داوطلبان خدمت در آسایشگاهها ممکن است از سرنوشت بیماران خود چیزهای قابل توجهی بیاموزند. کار در پناهگاه آوارگان ممکن است شما را با چالشهایی که افراد پیرامون شما باآنها مواجه هستند، آشنا سازد. بنابراین اینکه گزارشات افراد داوطلب حاکی از پیوند عمیق آنان با جامعه است تعجبآور نخواهد بود(Putnam, 2000).
انتخاب فعالیتی شادیافزا
در این بخش توصیههایی برای استفاده بهتر از فعالیتهای شادکامی ارائه شده است. درباره فعالیتهایی که به آنها اشاره کردیم کارهای زیادی میتوان انجام داد مهم این است که فعالیتها شورمندی، تازگی و معناداری خود را حفظ کنند. پس پیشنهاد ما این است که به فکر دفعات انجام این فعالیتها باشید. با یک حساب سرانگشتی هفتهای یکبار خوب است و با یافتههای ما در بالا هم سازگاری دارد. تکرار بیشتر این فعالیتها بصورتی ناخواسته آنها را به افعالی قابل پیشبینی و خسته کننده تبدیل میکند. همچنین باید به راههایی که موجب تنوع در اینگونه فعالیتها میشود، اندیشید، اگر فعالیتی را که انتخاب کردهاید ابراز قدردانی باشد به این بیاندیشد که چگونه میتوانید این احساس را تازه نگهدارید. میتوانید هر هفته روی یکی از جنبههای زندگی تمرکز کنید.
همانطور که همه کسانی که به موفقیتهای بزرگ دستیافتهاند اذعان دارند، بیشتر موفقیتهای معنا دار زندگی به آسانی به دست نمیآیند. با قبول این مطلب باید به یاد داشت که افزایش سطح شادکامی نیز مستلزم تلاش است. پژوهشها نشان دادهاند افرادی که موفقیت بیشتری در افزایش سطح شادکامی خود داشتهاند هفتهها و یا ماهها فعالیتهای ارادی خود را دنبال میکردند (Lyubomirsky et al.,2007; Sheldon &Lyubomirsky, 2006).این به معنای تعهد به آغاز کردن و هم ادامه دادن فعالیتهای شادکامی است.همانطور که دستیابی به هر هدف دیگری مستلزم تعهدی طولانی مدت است.
فعالیتهایی که در بالا توصیف شد برای همه به صورت یکسان کارآمد نیست. بنابراین انتخاب یک فعالیت که با شخصیت و اهداف شما متناسب باشد مهم است. در اینجا تناسب بدین معنی است که فعالیت برای شما طبیعی و ناب باشد. برای نمونه، با خواندن توصیفات بالا، ممکن است گونه ای تمرین به ذهن شما خطور کند، چرا که برای شما بسیار عملی و قابل اعتماد است. فرد دیگری ممکن است احساس کند که این فعالیت تا حدی غیرعقلانی، ساده لوحانه و غیرطبیعی است. چراکه این شخصیت، تواناییها، علایق و ارزشهای شما است که زمینه را برای لذت بردن و بهره گرفتن از فعالیتهای خاص، بیشتر از دیگران فراهم میآورد. برای مثال انسانهای بسیار خجالتی ممکن است با نوشتن در یک دفترچه یادداشت سپاسگزاری (gratitude journal) احساس راحتتری داشته باشند تا انجام اعمال محبت آمیزی که ممکن است به باور آنها نیازمند تعاملات آزارنده با غریبهها باشد. خلاصه اینکه فعالیتهایی که شادکامی به همراه می آورد واقعاً تنها زمانی کارآمد است که این حس سازگاری و تناسب بوجود بیاید.
نتایج
به گواهی آنچه که در مقاله حاضر بدان اشاره شد، انسانها میتوانند تغییرات طولانی مدتی در سطح شادکامی خود فراهم آورند. با بکارگیری فعالیتهای ارادی خاص مانند تشکرکردن، تجسم کردن بهترین خود ممکن در آینده و انجام اعمال نیک، شادکامی انسانها برای هفتهها و حتی ماههای متمادی افزایش مییابد. زمانی که این فعالیتها به طور کامل و مداوم انجام پذیرند (منظور این است که فعالیت در زمان مقرر، متنوع و متناسب با فعالیت فرد باشد)، باعث تغییر در نحوه اندیشیدن و عملکردن انسانها در زندگی روزانهشان میشود. شاید شگفتآور به نظر برسد، اما پیشنهاد ما این است که حفظ شادکامی ماندگار، نیازمند تجدیدنظری همه جانبه در شرایط زندگی نیست، بلکه نیازمند بازسازی همیشگی و پرزحمت رفتارها و اندیشههای روزانه است. در مجموع پژوهشهای جدید نشان دادهاند که مسیر دستیافتن به شادکامی از آنچه انسانها بدان باور دارند بسیار نزدیکتراست.
*مقاله ی فوق ترجمهایست از فصل دوم جلد چهارم ازکتاب:
Shane j.lopez “Positive Psychology Exploring the Best in People”(Greenwood,2008),pp21-36.
کتابنامه
Algoe, S., &Haidt, J. (2006). Witnessing excellence in action: The ‘‘other-praising’’
emotions of elevation, gratitude, and admiration. Manuscript submitted for
publication.
Argyle, M. (1999). Causes and correlates of happiness. In D. Kahneman,
E. Diener,& N. Schwarz. (Eds.), Well-being: The foundations of hedonic psychology
(pp. 353–۳۷۳). New York: Russell Sage Foundation.
Bem, D. J. (1972).Self-perception theory. In L. Berkowitz (Ed.), Advances in experimental
social psychology (Vol. 6, pp. 1–۶۲). New York: Academic Press.
Brickman, P., & Campbell D. T. (1971). Hedonic relativism and planning the
good society. In M. H. Appley (Ed.), Adaptation-level theory (pp. 287–
۳۰۲). New York: Academic Press.
Brickman, P., Coates, D., &Janoff-Bulman, R. (1978). Lottery winners and accident
victims: Is happiness relative? Journal of Personality and Social Psychology,
۳۶, ۹۱۷–۹۲۷.
Costa, P. T., McCrae, R. R., &Zonderman, A. B. (1987). Environmental and dispositional
influences on well-being: Longitudinal follow-up of an American
national sample. British Journal of Psychology, 78, 299–۳۰۶.
۳۴ PURSUING HUMAN FLOURISHING
Diener, E., Emmons, R. A., Larsen, R. J., & Griffin, S. (1985). The satisfaction
with life scale. Journal of Personality Assessment, 49, 71–۷۵.
Diener, E., & Fujita, F. (1995). Resources, personal strivings, and subjective wellbeing:
A nomothetic and idiographic approach. Journal of Personality and
Social Psychology, 68, 926–۹۳۵.
Diener, E., Horwitz, J., & Emmons, R. A. (1985).Happiness of the very wealthy.
Social Indicators Research, 16, 263–۲۷۴.
Diener, E., & Lucas, R. E. (1999).Personality and subjective well-being. In
D. Kahneman, E. Diener, & N. Schwarz (Eds.), Well-being: The foundations
of hedonic psychology (pp. 213–۲۲۹). Cambridge, MA: MIT Press.
Diener, E., Lucas, R. E., & Napa Scollon, C. (2006). Beyond the hedonic treadmill:
Revising the adaptation theory of well-being. American Psychologist,
۶۱, ۳۰۵–۳۱۴.
Diener, E., &Oishi, S. (2000). Money and happiness: Income and subjective wellbeing
across nations. In E. Diener, & E. Suh (Eds.), Culture and subjective
well-being (pp. 185–۲۱۸). Cambridge, MA: MIT Press.
Diener, E., Suh, E. M., Lucas, R. E., & Smith, H. L. (1999). Subjective wellbeing:
Three decades of progress. Psychological Bulletin, 125, 276–۳۰۲.
Diener, E., Suh, E. M., Smith, H., & Shao, L. (1995). National differences in
reported well-being: Why do they occur? Social Indicators Research, 34,
۷–۳۲.
Diener, E., Wolsic, B., & Fujita, F. (1995). Physical attractiveness and subjective
well-being. Journal of Personality and Social Psychology, 69, 120–۱۲۹.
Emmons, R. A., & McCullough, M. E. (2003). Counting blessing versus burdens:
An experimental investigation of gratitude and subjective well-being in daily
life. Journal of Personality and Social Psychology, 84(2), 377–۳۸۹.
Emmons, R. A., & Shelton, C. M. (2002). Gratitude and the science of positive
psychology. In C. R. Snyder & S. J. Lopez (Eds.), Handbook of positive psychology
(pp. 459–۴۷۱). Oxford: Oxford University Press.
Fredrickson, B. L. (2001). The role of positive emotions in positive psychology:
The broaden-and-build theory of positive emotions. American Psychologist,
۵۶, ۲۱۸–۲۲۶.
Gilbert, D. T., Pinel, E. C., Wilson, T. D., Blumberg, S. J., & Wheatley, T. P.
(۱۹۹۸). Immune neglect: A source of durability bias in affective forecasting.
Journal of Personality and Social Psychology, 75(3), 617–۶۳۸.
King, L. A. (2001). The health benefits of writing about life goals. Personality and
Social Psychology Bulletin, 27, 798–۸۰۷.
Lucas, R. E., Clark, A. E., Georgellis, Y., &Diener, E. (2003). Reexamining adaptation
and the set point model of happiness: Reactions to changes in marital
status. Journal of Personality and Social Psychology, 84, 527–۵۳۹.
Lyubomirsky, S., Dickerhoof, R., Boehm, J. K., & Sheldon, K. M. (2007). How
and why do positive activities work to boost well-being?: Two experimental longitudinal
investigations of regularly practicing optimism and gratitude.
Manuscript under review.
Lyubomirsky, S., King, L., &Diener, E. (2005). The benefits of frequent positive
affect: Does happiness lead to success? Psychological Bulletin, 131, 803–۸۵۵.
Lyubomirsky, S., Sheldon, K. M., &Schkade, D. (2005). Pursuing happiness:
The architecture of sustainable change. Review of General Psychology, 9,
۱۱۱–۱۳۱.
Lyubomirsky, S., Sousa, L., &Dickerhoof, R. (2006). The costs and benefits of
writing, talking, and thinking about life’s triumphs and defeats. Journal of
Personality and Social Psychology, 90, 692–۷۰۸.
TOWARD A DURABLE HAPPINESS 35
Lykken, D., &Tellegen, A. (1996). Happiness is a stochastic phenomenon. Psychological
Science, 7, 186–۱۸۹.
McCrae, R. R., & Costa, P. T. (1994). The stability of personality: Observations
and evaluations. Current Directions in Psychological Science, 3, 173–۱۷۵.
Myers, D. G. (2000).The funds, friends, and faith of happy people. American Psychologist,
۵۵, ۵۶–۶۷.
Myers, D. G., &Diener, E. (1995). Who is happy? Psychological Science, 6, 10–۱۹.
Pennebaker, J. W., &Graybeal, A. (2001). Patterns of natural language use: Disclosure,
personality, and social integration. Current Directions in Psychological
Science, 10, 90–۹۳.
Piliavin, J. A. (2003). Doing well by doing good: Benefits for the benefactor. In C. L.
M. Keyes & J. Haidt (Eds.), Flourishing: Positive psychology and the life welllived
(pp. 227–۲۴۷). Washington, DC: American Psychological Association.
Putnam, R. D. (2000). Bowling alone: The collapse and revival of American community.
New York: Simon & Schuster.
Sandvik, E., Diener, E., &Seidlitz, L. (1993). Subjective well-being: The convergence
and stability of self-report and non-self-report measures. Journal of
Personality, 61, 317–۳۴۲.
Scheier, M. F., & Carver, C. S. (1993). On the power of positive thinking: The
benefits of being optimistic. Current Directions in Psychological Science, 2,
۲۶–۳۰.
Schooler, J. W., Ariely, D. &Loewenstein, G. (2003). The pursuit and assessment
of happiness can be self-defeating. In I. Brocas& J. D. Carrillo (Eds.), The
psychology of economic decisions. Vol. 1: Rationality and well being (pp. 41–
۷۰). New York: Oxford University Press.
Schwarz, N., &Strack, F. (1999). Reports of subjective well-being: Judgment
processes and their methodological implications. In D. Kahneman, E.
Diener,& N. Schwarz (Eds.), Well-being: The foundations of hedonic psychology
(pp. 61–۸۴). New York: Russell Sage Foundation.
Seligman, M. E. P. (2002). Authentic happiness: Using the new positive psychology to
realize your potential for lasting fulfillment. New York: Free Press.
Seligman, M. E. P., Steen, T. A., Park, N., & Peterson, C. (2005). Positive psychology
progress: Empirical validation of interventions. American Psychologist,
۶۰, ۴۱۰–۴۲۱.
Sheldon, K. M., &Lyubomirsky, S. (2006). How to increase and sustain positive
emotion: The effects of expressing gratitude and visualizing best possible
selves. Journal of Positive Psychology, 1, 73–۸۲.
Sieff, E. M., Dawes, R. M. &Loewenstein, G. (1999). Anticipated versus actual
reaction to HIV test results. American Journal of Psychology, 112, 297–۳۱۱.
Suh, E., Diener, E., & Fujita, F. (1996). Events and subjective well-being:
Only recent events matter. Journal of Personality and Social Psychology, 70,
۱۰۹۱–۱۱۰۲.
Tkach, C. (2005). Unlocking the treasury of human kindness: Enduring improvements
in mood, happiness, and self-evaluations. Unpublished doctoral dissertation,
University of California, Riverside.
Wortman, C. B., Silver, R. C., & Kessler, R. C. (1993). The meaning of loss and
adjustment to bereavement. In M. S. Stroebe, W. Stroebe, & R. O. Hansson
(Eds.), Handbook of bereavement: Theory, research, and intervention
(pp. 349–۳۶۶). New York: Cambridge University Press.
[۱]Suh
[۲]Diener
[۳]Fujita
[۴]Ariely
[۵]Loewenstein
[۶] Nathaniel Hawthorne
[۷]Seligman
[۸] Steen
[۹] Park
[۱۰] Peterson
[۱۱]Bill Gates